FULL ENGLISH LESSON | Real English Vocabulary Words & Expressions Used by Native Speakers

Hey, my goal is to help you speak English like a native English speaker.

سلام، هدف من این است که به شما کمک کنم مانند یک انگلیسی زبان مادری انگلیسی صحبت کنید.

So today I am going to give you an opportunity to see an

بنابراین امروز می‌خواهم به شما فرصتی بدهم تا یک

entire lesson that's right.

درس را ببینید که درست است.

A full lesson on new vocabulary, words, and expressions used

یک درس کامل در مورد واژگان جدید ، کلمات و عبارات مورد استفاده

in real life by native.

در زندگی واقعی توسط بومی.

English speakers.

انگلیسی زبانان.

Now this lesson you're about to watch the full lesson comes from my program,

اکنون این درسی که می خواهید درس کامل را تماشا کنید از برنامه من است

the speak English like a native membership, and you can join our family

، انگلیسی صحبت کنید مانند یک عضویت بومی، و می توانید

by going to www.englishfluencyplan.com.

با مراجعه به www.englishfluencyplan.com به خانواده ما بپیوندید.

The link is right in the description.

لینک درست در توضیحات موجود است.

So I want you to enjoy the lesson, get your notebook out because you

بنابراین از شما می خواهم که از درس لذت ببرید، دفترچه یادداشت خود را بیرون بیاورید

are about to learn some real English.

زیرا در آستانه یادگیری زبان انگلیسی واقعی هستید.

Hey, welcome to step two.

سلام، به مرحله دو خوش آمدید.

The learn step.

مرحله یادگیری

Now, what we're gonna do is we're going to look at all of the new words and

اکنون، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم این است که تمام کلمات و عبارات جدیدی را

expressions that were used during the conversation I had with teacher Carly.

که در طول مکالمه من با معلم کارلی استفاده شده‌اند، بررسی می‌کنیم.

So let's jump right in.

پس بیایید مستقیم وارد شویم.

There were quite a few words, so I want to make sure you have your PDF out with you.

چند کلمه وجود داشت، بنابراین می‌خواهم مطمئن شوم که PDF خود را همراه خود دارید.

All right.

خیلی خوب.

Take it out and we're gonna go through it together.

آن را بیرون بیاوریم و با هم از آن عبور خواهیم کرد.

Now the very first one is right.

حالا همون اولی درسته

I'm ready to go.

من آماده رفتنم.

I'm ready to go.

من آماده رفتنم.

Now it's so funny.

حالا خیلی خنده داره

We do use this a lot in English and it just means ready to leave

ما از این در زبان انگلیسی زیاد استفاده می کنیم و این فقط به معنای آماده برای ترک

or to start doing something.

یا شروع به انجام کاری است.

Hey, I'm ready to go.

هی آماده ام برم

Like my niece, when she wants to play basketball or go outside and play

مثل خواهرزاده‌ام وقتی می‌خواهد بسکتبال بازی کند یا می‌خواهد برود بیرون و بازی

catch, she said, TT, I'm ready to go.

کند، گفت: تی تی، من حاضرم بروم.

So you can use this as well.

بنابراین شما می توانید از این نیز استفاده کنید.

Again, when you're ready to leave or to start doing something in

مجدداً، هنگامی که آماده رفتن یا شروع به انجام کاری به

English, we say ready to go.

زبان انگلیسی هستید، می گوییم آماده برای رفتن.

Now the first example sentence right here, it says after a few simple adjustments

حالا اولین جمله مثال اینجاست، می گوید بعد از چند تنظیم ساده

to the engine, the car was ready to go.

موتور، ماشین آماده حرکت بود.

The car was ready to.

ماشین آماده بود.

The second one says she was getting ready to go back home.

دومی می گوید که برای بازگشت به خانه آماده می شد.

After a year in Europe, she had been in Europe for a while and now she

پس از یک سال اقامت در اروپا، مدتی در اروپا بود و

was ready to leave or go back home.

اکنون آماده ترک یا بازگشت به خانه بود.

So there's three.

بنابراین سه وجود دارد.

I'm ready to go shopping again.

من برای خرید دوباره آماده هستم.

Something you are ready to do yesterday.

کاری که دیروز آماده انجام آن هستید.

I actually went shopping, true story.

من در واقع به خرید رفتم، داستان واقعی.

I was ready to go at nine 30 in the morning.

ساعت نه 30 صبح آماده رفتن بودم .

I wanted to get everything done in the.

من می خواستم همه چیز را در آن انجام دهم.

So I was ready to go shopping in the morning.

بنابراین صبح آماده خرید بودم.

Ready to go.

آماده رفتن.

So you can use this one.

بنابراین می توانید از این یکی استفاده کنید.

All right.

Now the second one that was used in the conversation was

خیلی خوب.

حالا دومی که در مکالمه استفاده می شد

always on point always on point.

همیشه روی نقطه و همیشه روی نقطه بود.

Now, always on point.

در حال حاضر، همیشه در نقطه.

This just means, and it's used to say that someone is on their game or looking.

این فقط به این معنی است، و از آن استفاده می شود که می گویند کسی در حال بازی است یا به دنبال آن است.

Or someone is exactly right or perfect.

یا کسی دقیقاً درست یا کامل است.

Listen, you are always on point.

گوش کن، تو همیشه سر راه هستی

Perfect.

کامل.

You're right.

حق با شماست.

So someone can say, let's say you are a friend and your friend, woo.

بنابراین یکی می تواند بگوید، فرض کنید شما یک دوست هستید و دوست شما، وو.

Your friend can dress really well.

دوست شما می تواند واقعاً خوب لباس بپوشد.

And your friend walks into a room and their outfit is looking amazing.

و دوست شما وارد اتاقی می شود و لباس او شگفت انگیز به نظر می رسد.

You can say, man, you are always on.

شما می توانید بگویید، مرد، شما همیشه فعال هستید.

Again, you're always on your game.

باز هم، شما همیشه در بازی خود هستید.

You're always looking sharp.

شما همیشه تیزبین به نظر می رسید.

You're always looking good, but we use this in many different situations.

شما همیشه خوب به نظر می رسید، اما ما از آن در موقعیت های مختلف استفاده می کنیم.

The same thing happened in the conversation I had with teacher Carly.

در صحبتی که با معلم کارلی داشتم همین اتفاق افتاد.

So look at the first example, sentence, her attitude toward

بنابراین به مثال اول، جمله نگاه کنید ، نگرش او نسبت

having fun is always on point.

به خوش گذرانی همیشه درست است.

That is relating to it always being exactly right, man.

این مربوط به این است که همیشه درست است، مرد.

You have the best attitude toward having fun.

شما بهترین نگرش را نسبت به تفریح ​​دارید.

Your attitude is always on point.

نگرش شما همیشه روی نقطه نظر است.

Look at the second sentence.

به جمله دوم نگاه کن

His intuition is always on point and adapts to different situations.

شهود او همیشه در نقطه نظر است و با موقعیت های مختلف سازگار است.

He's always thinking of the right things.

او همیشه به چیزهای درست فکر می کند.

He's always aware of things, man.

او همیشه از چیزها آگاه است، مرد.

You're always.

تو همیشه هستی

Your intuition is always on point.

شهود شما همیشه در نقطه نظر است.

We use this a lot in English.

ما از این در زبان انگلیسی زیاد استفاده می کنیم.

And what about the last one?

و آخری چطور؟

Your communication skills are always on point, man.

مهارت های ارتباطی شما همیشه در حد مطلوب است، مرد.

You communicate really well.

شما واقعا خوب ارتباط برقرار می کنید.

You have perfect communication skills.

شما مهارت های ارتباطی کاملی دارید.

Your communication skills are always on point makes sense, right?

مهارت‌های ارتباطی شما همیشه در حد مطلوب است، درست است؟

Again, after me always on point.

باز هم، بعد از من همیشه در نقطه.

excellent.

عالی

Good job.

آفرین.

Let's move on to number three.

بیایید به شماره سه برویم.

This is something else that was said in the conversation.

این چیز دیگری است که در گفتگو گفته شد.

Perks.

امتیازات

Good.

خوب

Again, perks.

باز هم امتیازات

excellent.

عالی

Now perks.

حالا امتیازات.

This just means an advantage or something extra, such as money or goods.

این فقط به معنای یک مزیت یا چیز اضافی است، مانند پول یا کالا.

For example, one of the perks of working for the government, right

به عنوان مثال، یکی از مزایای کار برای دولت، درست

in America, you have good health benefits and a good retirement plan.

در آمریکا، مزایای سلامتی خوب و برنامه بازنشستگی خوب دارید.

Again, an advantage.

باز هم یک مزیت.

Hey, you have a good retirement plan.

سلام، شما برنامه بازنشستگی خوبی دارید.

Hey, your health benefits are amazing.

سلام، مزایای سلامتی شما شگفت انگیز است.

These are.

اینها هستند.

Perks.

امتیازات

So look at the first example, sentence, be proud of your senior status and the perks.

بنابراین به اولین مثال، جمله نگاه کنید، به وضعیت ارشد و امتیازات خود افتخار کنید.

It entails.

مستلزم آن است.

You get discounts.

تخفیف می گیرید

When you get older, when you go to a store, when you go on vacation,

وقتی بزرگتر شدی، وقتی به فروشگاه رفتی، وقتی به تعطیلات

ah, you're over 65 years of age.

رفتی، آه، بالای 65 سال سن داری.

Here you go.

بفرمایید.

We'll give you a discount.

ما به شما تخفیف می دهیم.

That's a perk.

این یک امتیاز است.

Look at the second one.

به دومی نگاه کن

There are so many perks provided along with the job.

در کنار این کار، امتیازات بسیار زیادی وجود دارد.

Again, perks or benefits or advantages.

باز هم مزایا یا مزایا یا مزایا.

And finally, number three, some accounts come as package deals,

و در نهایت، شماره سه، برخی از حساب‌ها به صورت بسته

offering various perks again in English.

ارائه می‌شوند و امتیازات مختلفی را دوباره به زبان انگلیسی ارائه می‌دهند.

We say perks.

ما می گوییم امتیازات.

Excellent.

عالی

Now look at number four.

حالا به شماره چهار نگاه کنید.

Number four is a very commonly used word in English.

شماره چهار یک کلمه بسیار رایج در زبان انگلیسی است.

trendy.

مرسوم، مد روز.

Good again, trendy.

خوب دوباره، مد روز.

excellent.

Now I hope you're following along and you're looking at your PDF as well.

عالی

اکنون امیدوارم که دنبال کرده باشید و به PDF خود نیز نگاه کنید.

Your printout now, trendy.

چاپ شما اکنون، مد روز است.

This just means expressing the most recent fashion or idea or modern in style.

این فقط به معنای بیان جدیدترین مد یا ایده یا سبک مدرن است.

I have a friend and she loves dressing nicely, but she loves following the.

من یک دوست دارم و او دوست دارد زیبا لباس بپوشد، اما او دوست دارد دنباله رو کند.

Trends.

روندها

She's very trendy.

او خیلی شیک است.

If something comes out, she wants to buy it and she wants to wear it.

اگر چیزی بیرون می آید، می خواهد آن را بخرد و می خواهد آن را بپوشد.

She's very trendy.

او خیلی شیک است.

All right.

In style, the current style, look at the first sentence.

خیلی خوب.

در سبک، سبک فعلی، به جمله اول نگاه کنید.

Layered hairstyles are versatile, trendy and sophisticated people like them.

مدل موی لایه ای افراد همه کاره، مد روز و پیچیده هستند.

They're popular right now.

آنها در حال حاضر محبوب هستند.

Number two, he was trying to really look cool and.

شماره دو، او سعی می کرد واقعاً باحال به نظر برسد و.

and number three, he had a trendy haircut, very popular nowadays, a trendy haircut.

و شماره سه، او یک مدل موی شیک داشت، که امروزه بسیار محبوب است، یک مدل موی مد روز.

Now let's move on to number five, suburban, suburban.

حالا بریم سراغ شماره پنج، حومه، حومه.

Good again, suburban.

خوب دوباره، حومه شهر.

Excellent.

Now this just means a smaller community adjacent to, or within

عالی

اکنون این فقط به معنای یک جامعه کوچکتر در مجاورت یا در

commuting distance of a city.

فاصله رفت و آمد شهری است.

So it's a community, a neighborhood people that live together,

بنابراین این یک جامعه است، مردم محله ای که با هم زندگی می کنند،

but they're not in the city.

اما در شهر نیستند.

They're not too far from the city.

آنها خیلی دور از شهر نیستند.

But they are, you know, kind of away from the city.

اما آنها به نوعی دور از شهر هستند.

I lived in the suburbs in a suburban area when I was growing up.

وقتی بزرگ شدم در حومه شهر در یک منطقه حومه شهر زندگی می کردم.

I didn't live in the city.

من در شهر زندگی نمی کردم.

The city was about 20 to 25 minutes away from my house.

شهر حدود 20 تا 25 دقیقه با خانه من فاصله داشت.

I lived in a suburban area, again, a little bit away from the city.

من دوباره در یک منطقه حومه شهر زندگی می کردم ، کمی دورتر از شهر.

We say suburban in English.

به انگلیسی می گوییم حومه.

Now look at the first example, sentence.

حالا به مثال اول، جمله نگاه کنید.

The suburban buses leave every hour.

اتوبوس های حومه شهر هر ساعت حرکت می کنند.

During the day, the suburban buses leave every hour during the day.

در طول روز، اتوبوس های حومه شهر هر ساعت در طول روز حرکت می کنند.

Number two, they live in suburban Washington.

شماره دو، آنها در حومه واشنگتن زندگی می کنند.

They live in Washington and finally he is a radiologist in a suburban.

آنها در واشنگتن زندگی می کنند و بالاخره او یک رادیولوژیست در حومه شهر است.

In a suburban hospital.

در بیمارستان حومه شهر

It's not in the city.

در شهر نیست

It's not too far away, but it's in the suburbs in the suburban hospital.

خیلی دور نیست، اما در حومه شهر در بیمارستان حومه شهر است.

So again, we have suburban.

پس باز هم حومه داریم.

Excellent.

عالی

Now look at number six.

حالا به شماره شش نگاه کنید.

This came up during the conversation I was having with teacher Carly about fashion.

این موضوع در خلال مکالمه ای که با معلم کارلی درباره مد داشتم مطرح شد.

We said a leisure, good stick your tongue through your teeth, a leisure.

گفتیم یک فراغت، خوب زبانت را به دندان بچسبان، یک فراغت.

Excellent.

Now ale just refers to a fashion trend characterized by athletic

عالی

اکنون ale فقط به یک روند مد اشاره دارد که با لباس های ورزشی مشخص می شود

clothing that is both comfortable and aesthetically pleasing.

که هم راحت و هم از نظر زیبایی شناسی دلپذیر است.

It looks good on you.

بهت میاد.

Again, it's athletic wear, but it looks really good on you.

باز هم، این لباس ورزشی است، اما واقعاً برای شما خوب به نظر می رسد.

We say a leisure, so it's not like baggy sweatpants or baggy sweatshirts.

ما می گوییم اوقات فراغت، بنابراین مانند شلوار گرمکن گشاد یا گرمکن گشاد نیست.

No, it's really trendy.

نه، واقعا شیک است.

It's very well fitting, uh, pants or very well fitting sports top.

بسیار مناسب است، اوه، شلوار یا تاپ اسپرت بسیار مناسب.

We say a leisure in English.

ما به انگلیسی می گوییم اوقات فراغت.

Now I wanna check out the first example, sentence.

اکنون می خواهم اولین مثال، جمله را بررسی کنم.

AF leisure is perfect for travel.

اوقات فراغت AF برای سفر مناسب است.

I like ath leisure when I'm traveling, I wanna look cute, but

من اوقات فراغت را هنگام مسافرت دوست دارم ، می خواهم زیبا به نظر برسم، اما

I also want to be comfortable.

همچنین می خواهم راحت باشم.

So we say a leisure is perfect for traveling.

بنابراین ما می گوییم که اوقات فراغت برای سفر عالی است.

Look at the second one.

به دومی نگاه کن

We like to wear AF leisure outfits.

ما دوست داریم لباس های تفریحی AF بپوشیم.

Nowadays.

این روزها.

It's getting pretty popular nowadays.

این روزها بسیار محبوب شده است.

And look at number three, the, a leisure trend grew out

و به شماره سه نگاه کنید، یک گرایش اوقات فراغت

of women wearing yoga pants.

از زنانی که شلوار یوگا می پوشیدند.

Again, the, a leisure trend grew out of women wearing yoga pants.

باز هم، یک گرایش اوقات فراغت از زنانی که شلوار یوگا می پوشیدند رشد کرد.

You got it.

فهمیدی.

Right.

So again, we say a leisure let's move on to number seven, number

درست.

پس دوباره می گوییم اوقات فراغت بیایید به شماره هفت برویم، شماره

seven in the conversation.

هفت در گفتگو.

This came out off topic off topic.

این از موضوع خارج شد.

Very good again, off topic.

بازم خیلی خوبه، خارج از موضوع

Excellent.

عالی

Now this just means not relevant to the current discussion you see right

اکنون این فقط به این معنی است که به بحث فعلی که شما می بینید مربوط نیست،

now we're discussing these words and expressions that came up during

ما در حال بحث در مورد این کلمات و عباراتی هستیم که در خلال

my conversation with teacher Carly.

گفتگوی من با معلم کارلی مطرح شد.

But all of a sudden, if I said, Hey, do you know, did you

اما یکدفعه اگر گفتم هی، می دانی، می

know that my sister has a dog?

دانی که خواهرم سگ دارد؟

His name is Baron.

نام او بارون است.

He's so cute.

او خیلی ناز است.

Now that's interesting information, but it's.

حالا این اطلاعات جالبی است ، اما همینطور است.

Going along with the current lesson, it's off topic.

همراه با درس فعلی، خارج از موضوع است.

It's not relevant to what we're talking about right now.

این به چیزی که ما در حال حاضر در مورد آن صحبت می کنیم مربوط نیست.

One day, I'll show you a picture of him.

یک روز عکس او را به شما نشان خواهم داد.

He's really cute.

او واقعا ناز است.

So again, we say off topic in English.

بنابراین، دوباره به زبان انگلیسی می گوییم خارج از موضوع.

Now let's check out the example sentences.

حالا بیایید جملات مثال را بررسی کنیم.

The first one is his second comment is entirely off topic.

مورد اول این است که نظر دوم او کاملاً خارج از موضوع است.

The second sentence says.

جمله دوم می گوید.

The content is strangely off topic it's not relevant.

محتوا به طرز عجیبی خارج از موضوع است و مرتبط نیست.

And the third sentence, she deleted off topic comments on a blog.

و جمله سوم، او نظرات خارج از موضوع را در یک وبلاگ حذف کرد.

She deleted them.

او آنها را حذف کرد.

They weren't relevant to the other comments makes sense.

آنها به نظرات دیگر مرتبط نبودند.

Right?

In English we say off topic.

درست؟

در انگلیسی می گوییم خارج از موضوع.

All right now, number eight, number eight, you probably have heard this one before.

در حال حاضر، شماره هشت، شماره هشت ، احتمالاً قبلاً این مورد را شنیده اید.

Adapt adapt.

وفق دادن.

Good again.

بازم خوبه

Adapt.

سازگار شدن.

Excellent.

عالی

Now this just means to adjust or modify something to a particular

اکنون این فقط به معنای تنظیم یا تغییر چیزی به یک

situation or circumstance.

موقعیت یا شرایط خاص است.

All right.

خیلی خوب.

To adjust or modify.

برای تنظیم یا اصلاح.

When I went to South Korea, I am American.

وقتی به کره جنوبی رفتم، آمریکایی هستم.

When I went to South Korea, I was living there for almost 10 years

وقتی به کره جنوبی رفتم، تقریباً 10 سال در آنجا زندگی می

and I had to adapt to their culture.

کردم و باید با فرهنگ آنها سازگار می شدم.

I had to adjust or modify my actions and the way I spoke to

من باید اعمالم و نحوه صحبتم را طوری تنظیم یا اصلاح می کردم که

match their culture, I had to adapt.

با فرهنگ آنها مطابقت داشته باشد، باید سازگار می شدم.

So check out this example sentence.

بنابراین این جمله مثال را بررسی کنید.

It's amazing how quickly people adapt.

شگفت آور است که مردم چقدر سریع خود را تطبیق می دهند.

Again, going back to when I was in South Korea, I adapted very quickly.

باز هم به زمانی که در کره جنوبی بودم برمی گردم، خیلی سریع سازگار شدم.

Okay.

You guys don't normally use forks and knives when you're

باشه.

شما بچه ها معمولاً هنگام غذا خوردن از چنگال و چاقو استفاده نمی کنید

eating, you use chopsticks.

، بلکه از چاپستیک استفاده می کنید.

I enjoy food.

من از غذا لذت می برم.

So I'm gonna learn how to use these chopsticks very quickly.

بنابراین من می خواهم نحوه استفاده از این چاپستیک ها را خیلی سریع یاد بگیرم.

And I learned very quickly.

و خیلی سریع یاد گرفتم.

I adapted to using chopsticks instead of using a fork when I was.

زمانی که بودم به جای استفاده از چنگال، عادت کردم که از چاپستیک استفاده کنم.

makes sense right now, check out this second example, sentence James needed

در حال حاضر منطقی است، این مثال دوم را بررسی کنید ، جمله ای که جیمز

to adapt to a new weather pattern.

برای انطباق با الگوی آب و هوایی جدید نیاز داشت.

The weather was changing, so we had to adapt to the new weather pattern.

آب و هوا در حال تغییر بود، بنابراین ما مجبور شدیم خود را با الگوی آب و هوای جدید وفق دهیم.

. And finally, after Lou lost one arm in a car accident, he had to adapt

. و در نهایت، پس از اینکه لو یک دست خود را در یک تصادف رانندگی از دست داد، مجبور شد

to a prosthetic limb, a fake arm.

با یک اندام مصنوعی، یک بازوی ساختگی، سازگار شود.

Again, it, it looks really good, but it doesn't work like

باز هم، واقعاً خوب به نظر می رسد ، اما مانند

a normal arm, a prosthetic limb.

یک بازوی معمولی، یک اندام مصنوعی کار نمی کند.

So he had to adapt to a prosthetic limb.

بنابراین مجبور شد با یک اندام مصنوعی سازگار شود.

Makes sense.

Right now the next one is regret.

منطقی است.

در حال حاضر بعدی پشیمانی است.

The next one is regret.

مورد بعدی پشیمانی است.

So say it after me regret.

پس بعد از پشیمانی من بگو.

excellent.

عالی

Again, regret.

باز هم پشیمان

Very good.

خیلی خوب.

Now this word just means to feel sad, repentant or disappointed over something

اکنون این کلمه فقط به معنای احساس غم و اندوه، پشیمانی یا ناامیدی نسبت به چیزی است

that has happened or been done, especially a loss or missed opportunity in English.

که اتفاق افتاده یا انجام شده است، به ویژه از دست دادن یا فرصت از دست رفته در انگلیسی.

We say regret.

می گوییم پشیمان.

Good.

Last time.

خوب

آخرین بار.

Regret.

پشیمان شدن. پشیمانی.

excellent.

Now let's look at an example sentence.

عالی

حالا بیایید به یک جمله مثال نگاه کنیم.

I deeply regret what I said to her.

من عمیقا پشیمانم از آنچه به او گفتم.

Ah, I wish I hadn't said that to her.

آه، کاش این را به او نگفته بودم.

I wish I could take the words back.

کاش می توانستم کلمات را پس بگیرم.

I regret what I said to her.

از حرفی که به او زدم پشیمانم.

The second sentence.

جمله دوم.

He regrets not traveling more.

افسوس می خورد که بیشتر از این سفر نکرده است.

When he was younger, he should have traveled more.

وقتی جوانتر بود باید بیشتر سفر می کرد.

And now he's older and he's he's too, um, old to move around freely.

و حالا او بزرگتر شده است و او هم پیر شده است تا آزادانه در اطراف حرکت کند.

He regrets not traveling more when he was younger and finally one wrong

او در جوانی از اینکه بیشتر سفر نکرده پشیمان است و در نهایت یک

thought may cause a lifelong regret.

فکر اشتباه ممکن است باعث پشیمانی مادام العمر شود.

Be careful what you think, be careful what you do, because you can make a mistake

مراقب افکارت باش، مراقب کارهایت باش، چون ممکن است اشتباه کنی

and regret it for the rest of your life.

و تا آخر عمر از آن پشیمان شوی.

In English.

We say regret now look at number 10.

به انگلیسی.

ما می گوییم پشیمانی حالا به شماره 10 نگاه کن.

This is very similar to another word we learned earlier after me fashionable.

این بسیار شبیه به کلمه دیگری است که قبلاً بعد از من مد روز یاد گرفتیم.

Good again, fashionable.

بازم خوبه شیک

Excellent.

عالی

Last time fashionable.

آخرین بار مد روز.

Good job now earlier I talked about something that was similar.

کار خوبی است که قبلاً در مورد چیزی صحبت کردم که مشابه بود.

Do you remember?

یادت میاد؟

Ha ha yes.

ها ها بله.

Trendy.

مرسوم، مد روز.

All right.

خیلی خوب.

Very similar fashionable just means following a style that is

مد بسیار مشابه فقط به معنای پیروی از سبکی است که

popular at a particular time.

در یک زمان خاص محبوب است.

Very fashionable.

خیلی شیک.

Like my friend, I mentioned she likes to wear trendy clothing.

مانند دوستم، گفتم که او دوست دارد لباس های شیک بپوشد.

She likes to be fashionable.

او دوست دارد شیک پوش باشد.

You got it.

Right.

فهمیدی.

درست.

So let's check out these example, sentence.

پس بیایید این مثال، جمله را بررسی کنیم.

She always wears fashionable clothes.

او همیشه لباس های مد روز می پوشد.

She wants to look nice.

او می خواهد زیبا به نظر برسد.

She wants to wear things that are popular right now.

او می خواهد چیزهایی بپوشد که در حال حاضر محبوب هستند.

Next tattoos are very fashionable among young people lately.

خالکوبی های بعدی اخیراً در بین جوانان بسیار مد شده است.

this is actually very true.

این در واقع بسیار درست است.

I've seen a lot of young people with tattoos.

من جوانان زیادی را با خالکوبی دیده ام.

I mean, 16, 17, and even younger with tattoos.

منظورم 16، 17، و حتی جوانتر با خالکوبی است.

Tattoos are very fashionable right now.

خالکوبی در حال حاضر بسیار مد شده است.

And finally, there are many choices available for fashionable snow boots.

و در نهایت، انتخاب های زیادی برای چکمه های برفی مد روز وجود دارد.

You can have high heeled boots, low top boots.

شما می توانید چکمه های پاشنه بلند، چکمه های بالا پایین داشته باشید.

Again, there are many choices available.

باز هم، انتخاب های زیادی وجود دارد.

For fashionable, snow boots, again, many different choices.

برای چکمه های برفی مد روز، دوباره، انتخاب های مختلف بسیار زیاد است.

All right, now let's move on to number 11.

بسیار خوب، حالا بیایید به شماره 11 برویم.

Number 11 is fit in, fit in.

شماره 11 مناسب است، مناسب است.

Good again, fit in.

دوباره خوب، مناسب است.

Excellent.

عالی.

Now this just means to feel that you belong to a particular group,

حالا این فقط به این معنی است که احساس کنید متعلق به یک گروه خاص هستید،

ah, I'm comfortable like you are a member of this family, right?

آه، من راحت هستم که شما عضوی از این خانواده هستید، درست است؟

The speak

English with Tiffani academy family.

با خانواده آکادمی تیفانی انگلیسی صحبت می کنند.

You are a member of this native group, right?

شما یکی از اعضای این گروه بومی هستید، درست است؟

The native, uh, speaking's like a native group.

بومی، اوه، صحبت کردن مانند یک گروه بومی است.

You fit in?

شما مناسب هستید؟

Why?

چرا؟

Because you feel like you belong to this group in English.

چون احساس می کنید در زبان انگلیسی جزو این گروه هستید.

We say fit in again, fit in.

ما می گوییم fit in again, fit in.

Now let's check out some of the examples sentences.

حالا اجازه دهید برخی از جملات مثال را بررسی کنیم.

The first one is right here.

اولی همینجاست

The building doesn't fit in with the surrounding area,

این ساختمان با محیط اطراف

the building doesn't fit in.

تناسب ندارد، ساختمان با آن تناسب ندارد.

Maybe there are really small buildings everywhere and

شاید واقعاً همه جا ساختمان های کوچکی وجود

they're right along the street.

داشته باشد و درست در کنار خیابان باشند.

And then there's this huge building by itself.

و سپس این ساختمان عظیم به تنهایی وجود دارد.

Whoa.

اوه

That building does not fit in with the surrounding area.

آن ساختمان با محیط اطراف تناسب ندارد.

look at sentence two.

به جمله دو نگاه کن

They've got to learn to fit in with our methods, with our methods and

آنها باید یاد بگیرند که با روش های ما، با روش های ما و

finally, sentence number three.

در نهایت جمله شماره سه هماهنگ شوند.

These are classic designs that will fit in.

اینها طرح‌های کلاسیکی هستند که در آن جا می‌شوند

Well, anywhere again, that will fit in.

. خوب، دوباره در هر جایی، که

Well, anywhere in English, we say fit in to feel like you're part of a.

مناسب است.

Now look at number 12.

حالا به شماره 12 نگاه کنید.

Number 12 is perspective perspective.

شماره 12 چشم انداز پرسپکتیو است.

Excellent.

Again, perspective.

عالی

باز هم چشم انداز

Great job.

کارت عالی بود.

Now this just means point of view.

حالا این فقط به معنای دیدگاه است.

Point of view.

نقطه نظر.

Now this is just when you have a certain idea, certain opinion

اکنون این درست زمانی است که شما یک ایده خاص، نظر خاصی در

related to a certain topic.

رابطه با موضوع خاصی دارید.

So let's check out the first example, sentence.

پس بیایید اولین مثال، جمله را بررسی کنیم.

She had an interesting perspective and she made him think about things differently.

او دیدگاه جالبی داشت و او را وادار کرد که در مورد مسائل متفاوت فکر کند.

Maybe he was thinking one way, and then she said, well, what about this?

شاید او یک راه فکر می کرد، و بعد او گفت، خوب، در مورد این چه؟

And her perspective made him think about things differently.

و دیدگاه او باعث شد که او درباره چیزها متفاوت فکر کند.

secondly, we have his perspective surprised her.

ثانیاً، ما دیدگاه او را شگفت زده کرده ایم.

She couldn't believe what he said.

او نمی توانست حرف او را باور کند.

His point of view was so opposite of her own.

دیدگاه او بسیار متضاد با او بود.

And finally, two politicians, the two politicians.

و در نهایت، دو سیاستمدار ، دو سیاستمدار.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The two politicians displayed, contrasting perspectives, opposite views,

این دو سیاستمدار، دیدگاه‌های متضاد، دیدگاه‌های متضاد،

contrasting perspectives again in English.

دیدگاه‌های متضاد را دوباره به زبان انگلیسی به نمایش گذاشتند.

We say perspective perspective.

می گوییم چشم انداز پرسپکتیو.

Now let's go to number 13.

حالا بریم سراغ شماره 13.

Number 13, again, all of these words and expressions came out

شماره 13، دوباره همه این کلمات و عبارات در

during my conversation with teacher Carly about fashion.

طول صحبت من با معلم کارلی در مورد مد بیرون آمدند.

all of these expressions in words.

همه این عبارات در کلمات

So you can use them as well in real life.

بنابراین می توانید از آنها در زندگی واقعی نیز استفاده کنید.

All right.

خیلی خوب.

Now, this one is, look at sideways or look sideways at someone or something.

حالا این یکی اینه که از پهلو به کسی یا چیزی نگاه کن.

Now this means to view or regard something in a disapproving or distrustful manner.

اکنون این به معنای مشاهده یا تلقی چیزی به شیوه ای ناپسند یا بی اعتماد است.

Now, if someone looks at you sideways, they're basically saying with their eyes.

حالا اگر کسی از پهلو به شما نگاه کند، اساساً با چشمانش می گوید.

Can I trust you?

آیا می توانم به شما اعتماد کنم؟

Are you serious?

جدی میگی؟

Can I really believe you?

آیا واقعا می توانم شما را باور کنم؟

We say to look at sideways or to look sideways at, so listen

می گوییم به پهلو نگاه کنیم یا به پهلو نگاه کنیم پس

to this first example, sentence.

به این مثال اول یعنی جمله گوش کن.

I can't understand why everyone in this room is looking sideways at me.

نمی توانم بفهمم چرا همه در این اتاق به من نگاه می کنند.

Can we trust her?

آیا می توانیم به او اعتماد کنیم؟

Is she really saying what's.

آیا او واقعاً چه چیزی را می گوید؟

this person is wondering why everyone was looking at him or her sideways.

این شخص در تعجب است که چرا همه به پهلو به او نگاه می کنند.

The second one, some people look sideways at these institutions, but I believe

مورد دوم، برخی از مردم به این موسسات نگاه جانبی دارند، اما من معتقدم

they are beneficial to the public.

که آنها برای مردم مفید هستند.

Some people distrust them.

برخی افراد به آنها بی اعتماد هستند.

Some people are not really sure they are good, but, but I think they're be.

برخی از مردم واقعاً مطمئن نیستند که خوب هستند، اما، من فکر می کنم که خوب هستند.

Again, some people look sideways at these institutions.

باز هم عده ای به این موسسات نگاهی جانبی دارند.

And finally, she looked at me sideways when I said, I didn't care.

و بالاخره یه ور به من نگاه کرد که گفتم برام مهم نیست.

If anyone remembered my birthday, are you serious?

اگر کسی تولد من را به یاد آورد ، جدی می گویید؟

You don't care if anyone forgets your birthday or doesn't remember

برای شما مهم نیست که کسی تولد شما را فراموش کند یا تولد شما را به یاد

your birthday, I'm not sure.

نیاورد، مطمئن نیستم.

I believe you looking at someone's sideways again, disapproving

من فکر می کنم که شما دوباره به یک طرف نگاه می کنید،

or not trusting what they're.

چیزی که او را تایید نمی کنید یا اعتماد ندارید.

now, what about number 14?

حالا در مورد شماره 14 چطور؟

Camouflage.

استتار.

Camouflage.

استتار.

Good again, camouflage.

بازم خوبه استتار

excellent.

عالی

Now this just means designed to hide something, designed to hide something.

اکنون این فقط به معنای طراحی شده برای پنهان کردن چیزی است، طراحی شده برای پنهان کردن چیزی.

So imagine if you are going into the forest, right?

بنابراین تصور کنید اگر به جنگل بروید، درست است؟

You have some people that like to hunt and they like to hunt for certain animals.

شما افرادی را دارید که دوست دارند شکار کنند و دوست دارند حیوانات خاصی را شکار کنند.

So they go into the forest looking for these animals, but

بنابراین آنها به دنبال این حیوانات به جنگل می روند ، اما

they don't want the animals.

آنها حیوانات را نمی خواهند.

To see them in the forest.

برای دیدن آنها در جنگل.

So what they do is they wear a certain type of clothing and this

بنابراین کاری که آنها انجام می دهند این است که نوع خاصی از لباس را می پوشند و این

clothing is called camouflage.

لباس را استتار می نامند.

So it kind of has different colors, but the colors normally match.

بنابراین رنگ های مختلفی دارد، اما رنگ ها معمولاً مطابقت دارند.

The forest, you have green and, and dark green and light green.

جنگل، شما سبز و، و سبز تیره و سبز روشن دارید.

And these colors actually cause them not to be seen.

و این رنگ ها در واقع باعث دیده نشدن آنها می شود.

They're hidden.

آنها پنهان هستند.

So look at the first sentence.

پس به جمله اول نگاه کنید.

Rabbits, use their white fur as camouflage in the snow.

خرگوش ها از خز سفید خود به عنوان استتار در برف استفاده می کنند.

The second sentence.

جمله دوم.

When we go deer hunting, we dress in camouflage.

وقتی به شکار آهو می رویم، لباس های استتاری می پوشیم.

So we can fade into nature's background.

بنابراین ما می توانیم در پس زمینه طبیعت محو شویم.

That goes back to what I was explaining earlier, trying to hide or be hidden.

این به همان چیزی که قبلا توضیح دادم برمی گردد ، تلاش برای پنهان شدن یا پنهان شدن.

You wear camouflage.

استتار می پوشی.

And finally camouflage clothing.

و در نهایت لباس استتار.

Isn't just limited to the members of the military.

فقط به اعضای ارتش محدود نمی شود .

Now the military wears lots of camouflage, but other people do as well.

اکنون ارتش لباس های استتار زیادی می پوشد ، اما افراد دیگر نیز این کار را می کنند.

So in English we say camouflage.

بنابراین در انگلیسی می گوییم camouflage.

Now what about number 15?

حالا شماره 15 چطور؟

Number 15 is tone down again.

شماره 15 دوباره کاهش یافته است.

Tone down.

تن پایین.

excellent.

عالی

Now this just means reduced or softened in intensity or forcefulness.

اکنون این فقط به معنای کاهش یا نرم شدن از نظر شدت یا نیرو است.

Let's say you are actually in your room and you're studying right now

فرض کنید شما در واقع در اتاق خود هستید و در حال حاضر در حال مطالعه

with me and you have a light that's on, but the light is really bright.

با من هستید و چراغی دارید که روشن است، اما نور واقعاً روشن است.

You want to tone down the light a bit?

می خواهید نور را کمی کم کنید؟

It's a little bit too intense.

کمی بیش از حد شدید است.

So you turn down the intensity tone down again.

بنابراین دوباره صدای شدت را کم می کنید.

It means to reduce or soften in intensity.

به معنای کاهش یا نرم شدن در شدت است.

Check out the first example, sentence, his advisor told him to tone down

اولین مثال، جمله را بررسی کنید، مشاور او به او گفت که لحن

his speech to tone down his speech.

سخنرانی خود را به لحن سخنرانی خود کاهش دهد.

maybe the advisor thought that his speech was a little bit too intense.

شاید مشاور فکر می کرد که سخنرانی او کمی بیش از حد شدید بود.

So we had to tone down his speech.

بنابراین مجبور شدیم لحن سخنان او را کم کنیم.

Look at the second sentence.

به جمله دوم نگاه کن

The second one, we toned down our comedy routine.

مورد دوم، روال کمدی خود را کاهش دادیم.

So that, or so as not to offend our audience, maybe their comedy

به طوری که یا برای اینکه باعث رنجش مخاطب ما نشود، شاید

routine was a little bit too intense.

روال کمدی آنها کمی بیش از حد شدید بود.

So they toned it.

بنابراین آن را تقویت کردند.

and look at the last one.

و به آخرین مورد نگاه کنید

Blue can be used to tone down very sunny rooms.

آبی را می توان برای رنگ آمیزی اتاق های بسیار آفتابی استفاده کرد.

Lots of sun comes in this room.

خورشید زیادی در این اتاق می آید.

So let's use some blue furniture to tone down the intensity.

بنابراین بیایید از چند مبلمان آبی برای کاهش شدت استفاده کنیم.

Make sense?

Right.

معنی دارد؟

درست.

All right.

خیلی خوب.

Now, number 16, melt down.

حالا، شماره 16، ذوب شود. در یک ثانیه

I'll tell you why I'm laughing in a second.

به شما می گویم چرا می خندم.

Melt down.

ذوب شود.

Good.

One more time.

خوب

یک بار دیگر

Melt down.

ذوب شود.

Excellent.

Now, this just means a sudden loss of control over one's feelings or behavior.

عالی

حال، این فقط به معنای از دست دادن ناگهانی کنترل بر احساسات یا رفتار خود است.

We say meltdown, you, you lose control over your own, uh,

ما می گوییم ذوب، شما کنترل خود را بر

feelings or your behavior.

احساسات یا رفتار خود از دست می دهید.

Now this happens a lot.

حالا این خیلی اتفاق می افتد.

Meltdowns happen a lot with children.

بحران ها در مورد بچه ها زیاد اتفاق می افتد.

Think about it.

در مورد آن فکر کنید.

You have a little child and that child wants his or her.

شما یک فرزند کوچک دارید و آن کودک او را می خواهد.

So they start screaming at their parents.

بنابراین آنها شروع به فریاد زدن بر سر والدین خود می کنند.

I want candy.

من شیرینی می خواهم.

I want candy and they have a meltdown.

من آب نبات می‌خواهم و آنها دچار بحران می‌شوند.

They lose control.

کنترل خود را از دست می دهند.

Now we don't want our kids having meltdowns.

حالا ما نمی خواهیم بچه هایمان دچار بحران شوند.

Right.

درست.

listen to the example sentence.

به جمله مثال گوش کن

You need to quit the habit before you have a complete meltdown.

شما باید قبل از فروپاشی کامل این عادت را ترک کنید.

So meltdowns can happen to adults as well.

بنابراین بحران‌ها می‌توانند برای بزرگسالان نیز اتفاق بیفتند.

You use, you lose control of your body, your behavior.

استفاده می کنید، کنترل بدن و رفتارتان را از دست می دهید.

You have no more.

شما دیگر ندارید.

Number two, she couldn't fight the sense that she was about

شماره دو، او نمی توانست با این احساس که در

to have a total meltdown.

شرف فروپاشی کامل است مبارزه کند.

I'm trying to stay calm.

من سعی می کنم آرام بمانم.

I'm trying to stay cool, but I'm about to have a total meltdown.

من سعی می کنم خونسرد بمانم، اما در شرف فروپاشی کامل هستم.

I can't control.

من نمی توانم کنترل کنم.

This is what an adult can go through.

این چیزی است که یک بزرگسال می تواند از آن عبور کند.

Maybe work is very stressful.

شاید کار بسیار استرس زا باشد.

And finally, the teachers meltdown went viral on social media.

و در نهایت، بحران معلمان در رسانه های اجتماعی منتشر شد.

One of the kids had their phone out and they were actually recording the.

یکی از بچه ها تلفنش را بیرون آورده بود و در واقع داشتند آن را ضبط می کردند.

A total meltdown.

یک فروپاشی کامل

Now what about number 17?

حالا شماره 17 چطور؟

Dial down, dial down, man.

شماره گیری پایین، شماره گیری پایین، مرد.

I'm smiling because these expressions they're so natural.

من لبخند می زنم زیرا این عبارات بسیار طبیعی هستند.

Like literally we native English speakers use them on a regular basis

مثل اینکه به معنای واقعی کلمه ما انگلیسی زبانان بومی از آنها به طور منظم استفاده می کنیم

and I'm so excited that you're learning them because I want you to use them in

و من بسیار هیجان زده هستم که شما آنها را یاد می گیرید زیرا می خواهم از آنها در

sound like a native English speaker.

صدایی مانند یک انگلیسی زبان مادری استفاده کنید.

So here we go.

Dial down.

پس بزن که بریم.

شماره گیری کنید.

Good.

Last time, dial down.

خوب

آخرین بار، شماره گیری کنید.

Excellent.

عالی

Now this just means to reduce or become reduced again, to

اکنون این فقط به معنای کاهش یا کاهش مجدد است،

reduce or become reduced.

کاهش یا کاهش می یابد.

So let me explain it by giving you the first example sentence.

بنابراین اجازه دهید با ارائه اولین جمله مثال آن را توضیح دهم .

Could we dial down our expectations of ourselves, for example?

مثلاً آیا می‌توانیم انتظاراتمان را از خودمان کم کنیم؟

Perfect example.

مثال کامل

You're an English learner.

شما یک زبان آموز انگلیسی هستید.

I'm so happy to be your teacher.

من خیلی خوشحالم که معلم شما هستم.

You're learning with me and you're enjoying the process.

شما با من یاد می گیرید و از این روند لذت می برید.

Hopefully.

خوشبختانه.

But you're learning according to the plan that I have set for you.

اما شما طبق برنامه ای که من برای شما در نظر گرفته ام، یاد می گیرید.

Right.

درست.

But sometimes you feel like you want to learn a lot.

اما گاهی اوقات احساس می کنید که می خواهید چیزهای زیادی یاد بگیرید.

Maybe before you joined this academy, this family, you were trying to study,

شاید قبل از اینکه به این آکادمی، این خانواده بپیوندی، سعی می کردی

uh, uh, a hundred words every day, you were studying a hundred words,

هر روز صد کلمه درس بخوانی، صد کلمه می خواندی،

but you were getting overwhelmed and you had to dial down your expectation.

اما غرق می شدی و مجبور می شدی انتظاراتت را کم کنی.

It's almost impossible to learn and use 100 vocabulary words every day.

یادگیری و استفاده از 100 لغت در روز تقریبا غیرممکن است.

You need to dial down, dial down your expectations.

شما باید شماره گیری کنید، انتظارات خود را کاهش دهید.

It's okay.

مشکلی نیست.

Makes sense now, right?

الان منطقی است، درست است؟

Again, reduce your expectations.

باز هم انتظارات خود را کاهش دهید.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

The trick is to dial down the rest of your outfit.

ترفند این است که بقیه لباس خود را کم کنید.

Hey, reduce, you know, it doesn't have to be too loud.

هی، کم کن، میدونی، لازم نیست خیلی بلند باشه.

And finally, you're also ready to dial down the intensity.

و در نهایت، شما همچنین آماده هستید تا شدت را کاهش دهید.

Excuse me, intensity of love and show a.

ببخشید شدت عشق و نشان دادن الف.

Lighthearted side of yourself.

سمت سبک دل خودت

Hey, you're just really intense, calm down.

هی، تو واقعاً شدید هستی، آرام باش.

It's okay.

مشکلی نیست.

Dial it down a little bit.

کمی آن را شماره گیری کنید.

We also say dial it back.

ما هم می گوییم آن را شماره گیری کنید.

Both are okay.

هر دو خوبن

You'll hear that too.

آن را هم خواهید شنید.

Dial it down, dial down or dial it back.

آن را شماره گیری کنید، شماره گیری کنید یا دوباره آن را شماره گیری کنید.

All right.

خیلی خوب.

Dial it back is a little bit of a slang term.

Dial it back یک اصطلاح عامیانه است.

All right.

خیلی خوب.

Number 18 standpoint standpoint.

دیدگاه شماره 18

Now this means after me first pronunciation standpoint.

حالا این یعنی بعد از من اولین دیدگاه تلفظ.

excellent.

Now this just means a set of beliefs and ideas from which

عالی

حالا این فقط به معنای مجموعه ای از باورها و عقاید است که از آنها

opinions and decisions are formed.

عقاید و تصمیمات شکل می گیرد.

Now, this is very similar to something we learned a little while ago.

اکنون، این بسیار شبیه به چیزی است که چندی پیش یاد گرفتیم.

Same, same lesson starts with the P.

همان، همان درس با دیدگاه P. Nice شروع می شود

Nice perspective.

.

It's very similar to the word perspective.

بسیار شبیه به کلمه پرسپکتیو است.

Again, your beliefs, your ideas, your opinions, that affect the way you move

باز هم، باورها، ایده‌ها، نظرات شما، که بر

the way you decide to do certain things.

نحوه حرکت شما در مسیر تصمیم‌گیری برای انجام برخی کارها تأثیر می‌گذارند.

All right.

خیلی خوب.

So first example, we must approach the problem from a different standpoint, a

بنابراین برای مثال اول، ما باید از دیدگاهی متفاوت، از

different perspective, a different idea.

منظری متفاوت، از یک ایده متفاوت به مسئله برخورد کنیم.

We have to look at it in a different.

باید جور دیگری به آن نگاه کنیم.

next?

بعد؟

What is the basis of your standpoint?

مبنای دیدگاه شما چیست؟

Like really?

مثل واقعا؟

What are you saying?

چی میگی؟

And finally, we should try to adopt a more positive standpoint.

و در نهایت، ما باید سعی کنیم دیدگاه مثبت تری اتخاذ کنیم.

So again, you see, we can use this word standpoint.

بنابراین، دوباره، می بینید، ما می توانیم از این کلمه دیدگاه استفاده کنیم.

Excellent.

عالی

Now what about number 29?

حالا شماره 29 چطور؟

Number 29.

شماره 29.

Timeless timeless.

بی زمان بی انتها.

excellent.

Again, timeless.

عالی

باز هم بی انتها

Very good.

خیلی خوب.

Now this just means not affected by the passage of time or changes in fashion.

حالا این فقط به این معنی است که تحت تأثیر گذشت زمان یا تغییرات مد قرار نگرفته است.

And during the conversation I mentioned, while speaking with

و در طول مکالمه، در حین صحبت با

teacher Carly, that genes.

معلم کارلی، به ژن ها اشاره کردم.

Are timeless jeans.

شلوار جین بی انتها هستند.

Aren't going anywhere.

جایی نمیرن

People, men and women, children will always wear jeans, jeans,

مردم، زن و مرد، بچه ها همیشه شلوار جین می پوشند، شلوار جین

and also t-shirts think about it.

و همچنین تی شرت به آن فکر می کنند.

Do you know anything else that is timeless?

آیا چیز دیگری می دانید که بی زمان باشد؟

Any other piece of clothing?

هر لباس دیگری؟

We have jeans and t-shirts, but again, not affected.

ما شلوار جین و تی شرت داریم، اما باز هم تحت تأثیر قرار نگرفته ایم.

They'll still be.

آنها همچنان خواهند بود.

10 20, 30 years from now.

10 20، 30 سال دیگر.

We say that that thing is timeless.

ما می گوییم که آن چیز بی زمان است.

Look at the first example, sentence, a leather jacket is

به مثال اول، جمله نگاه کنید ، یک کت چرمی یک

timeless and versatile garment.

لباس جاودانه و همه کاره است.

Oh.

And a versatile garment, a timeless and versatile or versatile garment that can

اوه

و یک لباس همه کاره، یک لباس جاودانه و همه کاره یا همه کاره که می

be worn in all seasons at all times.

توان آن را در تمام فصول در همه زمان ها پوشید.

Next origami is the timeless Japanese art of paper fold.

اوریگامی بعدی هنر جاودانه ژاپنی تا کردن کاغذ است.

and finally that piece of fabric is timeless.

و در نهایت آن تکه پارچه جاودانه است.

It's going to look good.

به نظر خوب می رسد.

25 years from now in English.

25 سال بعد به زبان انگلیسی.

We say timeless, you got it right.

ما می گوییم بی زمان، درست متوجه شدید.

Okay, good.

باشه خوبه

Now let's go to number 20, our last one out outlet out outlet.

حالا بیایید به شماره 20 برویم، آخرین خروجی خروجی خروجی ما.

Good.

Last time outlet.

خوب

آخرین بار خروجی.

Excellent.

عالی

Now this is just a shop or place where a particular product is sold.

اکنون اینجا فقط یک مغازه یا مکانی است که یک محصول خاص در آن فروخته می شود.

Right?

درست؟

You go to this outlet and normally you can get things at a good price at an outlet.

شما به این اوت لت می روید و به طور معمول می توانید چیزهایی را با قیمت مناسب در یک اوت لت تهیه کنید.

I love going to the Nike outlet.

من عاشق رفتن به فروشگاه نایک هستم.

I love Nike shoes and Nike clothes, and there's a Nike outlet, not

من عاشق کفش‌های نایک و لباس‌های نایک هستم، و یک خروجی نایک وجود دارد، نه

too far from where I live and the prices are really good.

چندان دور از محل زندگی من و قیمت‌ها واقعاً خوب است.

They're really inexpensive.

آنها واقعاً ارزان هستند.

And they only.

و فقط آنها

Nikes, right, because that's an outlet, a Nike outlet.

نایک، درست است، زیرا این یک پریز است، یک پریز نایک.

So let's go to the first sentence.

پس بریم سراغ جمله اول.

Most of their sales are through traditional retail outlets, right?

بیشتر فروش آنها از طریق فروشگاه های خرده فروشی سنتی است، درست است؟

Again, outlet focusing on a product.

باز هم، تمرکز خروجی بر روی یک محصول.

Number two, her business has 34 outlets in the state.

شماره دو، کسب و کار او 34 شعبه در ایالت دارد.

Outlet selling her product.

خروجی فروش محصول او.

And finally, there's a Nike outlet in that mall.

و در نهایت، یک فروشگاه نایک در آن مرکز خرید وجود دارد.

Like I told you, I love Nike.

همانطور که به شما گفتم، من نایک را دوست دارم.

Now, there are 20 words.

اکنون 20 کلمه وجود دارد.

We went over 20 words.

بیش از 20 کلمه رفتیم.

So I want you to review them and practice what we talked about in our lesson today.

بنابراین من از شما می خواهم آنها را مرور کنید و آنچه را که در درس امروز در مورد آن صحبت کردیم را تمرین کنید.

And I'll talk to you in the next.

و در قسمت بعدی با شما صحبت خواهم کرد.

Hey, I hope you enjoyed the lesson.

سلام امیدوارم از درس لذت برده باشید

That was a full lesson from my speak English, like a native membership.

این یک درس کامل از صحبت کردن من به زبان انگلیسی بود، مانند عضویت بومی.

Now we want you to join our family.

حالا از شما می خواهیم که به خانواده ما بپیوندید.

If you learned a lot, there is so much more waiting for you.

اگر چیزهای زیادی یاد گرفتید، چیزهای بیشتری در انتظار شماست.

I have created a simple five step method to help you speak English like a native.

من یک روش ساده پنج مرحله ای ایجاد کرده ام که به شما کمک می کند مانند یک بومی انگلیسی صحبت کنید.

So you can join our family by going to www.englishfluencyplan.com.

بنابراین می توانید با مراجعه به www.englishfluencyplan.com به خانواده ما بپیوندید.

We're waiting for you.

ما منتظر تو هستیم.

I want to help you achieve your English goals and finally

من می خواهم به شما کمک کنم تا به اهداف انگلیسی خود برسید و در نهایت

speak English like a native.

مانند یک بومی انگلیسی صحبت کنید.

So hit the link in the description or go to www.englishfluencyplan.com to finally

بنابراین لینک موجود در توضیحات را بزنید یا به www.englishfluencyplan.com بروید تا در نهایت

start speaking English like a native.

مانند یک بومی انگلیسی صحبت کنید.

Now at this time, I normally tell a story for story time, but I got you next week.

در حال حاضر در این زمان، من به طور معمول یک داستان برای زمان داستان تعریف می کنم، اما هفته آینده شما را دریافت کردم.

So today I'm just gonna give you a very.

بنابراین امروز من فقط می خواهم به شما بسیار.

Song, here we go.

آهنگ، ما به اینجا می رویم.

I used to sing this at church when I was growing up.

وقتی بزرگ شدم این را در کلیسا می خواندم.

Lord, I lived your name on high.

پروردگارا، من نام تو را در اوج زندگی کردم.

Come on snap with me and Lord.

بیا یک لحظه با من و خداوند.

I love to sing your praise.

من عاشق ستایش تو هستم.

I'm so glad you're in my life.

خیلی خوشحالم که تو زندگی من هستی

And I'm so glad you came to save us.

و من خیلی خوشحالم که برای نجات ما آمدی.

Here we go.

در اینجا ما می رویم.

You came from heaven to, to show from the cross, my day to pay.

تو از بهشت ​​آمدی تا از صلیب نشان دهی که روز من را بپردازم.

From the cross to the grave from the grave to the sky, Lord, I lived your name on

از صلیب تا گور، از گور تا آسمان، خداوندا، نام تو را در اوج زندگی کردم

high, just a little snippet of a song that meant so much to me when I was growing up.

، فقط یک تکه کوچک از آهنگی که وقتی بزرگ می شدم برایم اهمیت زیادی داشت.

I hope you enjoyed it again.

امیدوارم باز هم لذت برده باشید.

Join our family and I'll talk to you in the next lesson.

به خانواده ما بپیوندید و در درس بعدی با شما صحبت خواهم کرد.