How to Talk About Emotions in English | Feeling Words and Emotions Vocabulary Words

Hi there, this is Harry and welcome to the  advanced English lesson classes with Harry. So  

سلام، این هری است و به کلاس های آموزش پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید. بنابراین

what are we going to talk about today?  Well, the lesson is going to cover  

امروز قرار است در مورد چه چیزی صحبت کنیم؟ خوب، این درس

vocabulary and it's going to look at  vocabulary related to emotions. So advanced  

واژگان را پوشش می‌دهد و واژگان مربوط به احساسات را بررسی می‌کند. واژگان بسیار پیشرفته

English lesson vocabulary dealing with  emotions. At the end, I'm going to give  

درس انگلیسی که با احساسات سروکار دارد . در پایان،

you my address if you need to contact me,  or if you need to get some more examples.

اگر لازم است با من تماس بگیرید، یا اگر نیاز به دریافت نمونه‌های بیشتری دارید، آدرس خود را به شما می‌دهم.

Okay, so, advanced English lessons looking at  

خوب، پس، درس‌های پیشرفته انگلیسی که

emotions, okay. So it's going to be a list of  14, so quite a lot. I'll give them to give you  

احساسات را بررسی می‌کنند، بسیار خوب. بنابراین فهرستی از 14 خواهد بود ، بنابراین بسیار زیاد. من به آنها می‌دهم تا

an example, when you can use these and as  always, we're trying to help you to prove  

یک مثال به شما بدهند، وقتی می‌توانید از اینها استفاده کنید و مثل همیشه، ما سعی می‌کنیم به شما کمک کنیم

your English or business English your  communication, English or conversational  

انگلیسی یا انگلیسی تجاری خود را ارتباطات، انگلیسی یا مکالمه

English with phrasal verbs, expressions and  vocabulary as we're going to look at now.

انگلیسی خود را با افعال عبارتی، عبارات و واژگان ثابت کنید. الان میخام نگاه کنم

Okay, so here's the list. Adoration, amazement,  

خوب، پس این لیست است. ستایش، حیرت،

anger, disgust. Ecstasy, it's very difficult  to pronounce ecstasy, fear, hate. Homesickness,  

خشم، انزجار. اکستازی، تلفظ اکستازی، ترس، نفرت بسیار دشوار است. دلتنگی،

joy, loneliness, outrage, sadness, surprise and  finally love. Or as they say love. Okay, so here's  

شادی، تنهایی، خشم، غم، تعجب و در نهایت عشق. یا به قول خودشان عشق. خوب، پس در اینجا

the 14 emotions, okay, I'm going to go through  them one by one and give you some examples.

14 احساس است، بسیار خوب، من آنها را یکی یکی مرور می کنم و چند مثال برای شما می زنم.

And just before we get onto those, if you really  enjoy this lesson and make sure you like the video  

و درست قبل از اینکه به آن‌ها بپردازیم، اگر واقعاً از این درس لذت می‌برید و مطمئن شوید که ویدیو را دوست دارید

and subscribe to the channel, because it really  really helps. Okay, let's get back to the lesson.

و در کانال مشترک شوید، زیرا واقعاً به شما کمک می‌کند. خوب، بیایید به درس برگردیم.

So, adoration. So what is  this? When we adore somebody,  

بنابراین، پرستش پس این چیست؟ وقتی کسی را می‌پرستیم، با

we treat them with adoration. We got lots  and lots of respect for the person. In fact,  

او با ستایش رفتار می‌کنیم. ما برای آن شخص احترام زیادی قائل شدیم. در واقع،

we love them so much. We treat them  with adoration and that's the emotion.

ما آنها را خیلی دوست داریم. ما با آنها با ستایش رفتار می کنیم و این احساس است.

Okay, so the celebrations that are taking place  in the UK to mark the jubilee celebrations for  

بسیار خوب، بنابراین جشن هایی که در بریتانیا برگزار می شود تا جشن های سالگرد

the Queen who has been on the throne of  England for 70 years. She has been greeted with  

ملکه را که 70 سال بر تاج و تخت انگلیس بوده است، جشن بگیرند. او با

adoration from all the public, they  absolutely love her. They want to  

تحسین همه مردم مواجه شده است، آنها کاملا او را دوست دارند. آنها می‌خواهند

congratulate her they want to be part of  the excitement. They want to be part of the  

به او تبریک بگویند و می‌خواهند بخشی از هیجان باشند. آنها می خواهند بخشی از

festivities. So that's a real  good example of adoration.

جشن ها باشند. بنابراین این یک نمونه واقعی  خوب از ستایش است.

Or the football team when they won the  Champions League. They come back into the city,  

یا تیم فوتبال وقتی قهرمان لیگ قهرمانان شد. آن‌ها به شهر بازمی‌گردند،

they parade around the city on the  top of an open bus showing off the  

روی  بالای اتوبوسی روباز در اطراف شهر رژه می‌روند و

trophy that they've won waving to the  fans throwing scarves and jerseys.  

جامی را که به دست آورده‌اند به نمایش می‌گذارند و برای طرفدارانی که روسری و پیراهن پرتاب می‌کنند، تکان می‌دهند.

And they've got total total adoration from  the spectators from the fans adoration.

و آن‌ها تحسین کامل تماشاگران را از طرفداران تحسین می‌کنند.

Amazement. Well, we... this is a particular type  of emotion when we are really really surprised. So  

شگفتی. خوب، ما... این یک نوع خاص از احساسات است وقتی واقعاً شگفت زده می شویم. بنابراین

we can be surprised oh, yeah, got surprised by the  party, but amazement by the reaction of somebody.

ما می‌توانیم تعجب کنیم، اوه، بله، از مهمانی شگفت زده شدیم ، اما از واکنش کسی شگفت زده شویم.

So you look on and amazement, when your son or  daughter takes the first steps. It's a really  

بنابراین وقتی پسر یا دخترتان اولین قدم‌ها را برمی‌دارد، نگاه می‌کنید و شگفت‌زده می‌شوید. واقعاً

interesting time. You've been expecting it  for a while because they've been trying and  

زمان جالبی است. مدتی است که انتظارش را داشته‌اید، زیرا آنها تلاش کرده‌اند و

trying and then suddenly, when they get  up and they make those first few steps.  

تلاش کرده‌اند و سپس ناگهان، وقتی بلند می‌شوند و آن چند قدم اول را بر می‌دارند.

You go, Oh my god. Oh my God, look, look,  look so complete amazement on your face and  

تو برو خدای من اوه خدای من، نگاه کن، نگاه کن، با شگفتی کامل در چهره خود و

that of your partner. So as proud parents  you look on in amazement, as your son or  

شریک زندگیت. بنابراین، به عنوان والدینی مغرور، با تعجب نگاه می‌کنید، چون پسر یا

daughter staggers across the room and then  bup falls down on the bottom. Okay, amazement.

دخترتان در اتاق تلوتلو می‌خورد و سپس بالش به پایین می‌افتد. باشه تعجب

Anger. Well, this is a real sad type of emotion to  have. We are angry when something happens that we  

خشم. خوب، این یک نوع احساس غم انگیز واقعی است . وقتی اتفاقی می‌افتد که

didn't expect or didn't want to happen. Okay, we  show and express anger by getting really annoyed,  

انتظارش را نداشتیم یا نمی‌خواستیم اتفاق بیفتد، عصبانی می‌شویم. بسیار خوب، ما با عصبانی شدن،

screaming or shouting or getting very red in the  face because you really are ready to explode.

جیغ زدن یا فریاد زدن یا قرمز شدن بسیار در صورت، خشم خود را نشان داده و ابراز می کنیم، زیرا شما واقعاً آماده انفجار هستید.

So you hear something on the radio, you see  something on the internet that really gets your  

بنابراین شما چیزی را از رادیو می شنوید، چیزی را در اینترنت می بینید که واقعاً

blood boiling, so you're full of anger. So this  emotion, you're ready to burst ready to explode  

خون شما را به جوش می آورد، بنابراین شما پر از عصبانیت هستید. بنابراین این احساس، شما آماده انفجار هستید

and you really want to go out in the forest and  scream or kick a tree, whatever it happens to be.

و واقعاً می خواهید در جنگل بیرون بروید و هر چه که باشد درختی فریاد بزنید یا لگد بزنید.

So you're trying to get rid of that anger that  feeling like the volcano ready to erupt. Okay.

بنابراین شما سعی می کنید از شر آن عصبانیت خلاص شوید که مانند آتشفشان آماده فوران است. باشه.

Disgust. Well, Disgust is something we... emotion  we use when we really don't like something, okay.

انزجار. خب، انزجار چیزی است که ما ... احساسی زمانی که واقعاً چیزی را دوست نداریم از آن استفاده می کنیم، باشه.

So it could be disgust when we smell something.

بنابراین وقتی چیزی را بو می کنیم می تواند باعث انزجار شود.

It can be disgust when we taste  something we really don't like.  

وقتی چیزی را می‌چشیم که واقعاً دوست نداریم، می‌تواند انزجار باشد.

It can be disgust when we hear something  that really goes against our views on life.

وقتی چیزی را می شنویم که واقعاً برخلاف دیدگاه ما در مورد زندگی است، می تواند منزجر شود.

So you go to a foreign country, you  want to try the local delicacies,  

بنابراین شما به یک کشور خارجی می روید، می خواهید غذاهای محلی را امتحان کنید،

but when you put the food in your mouth? Or  my God, what was that? And then you can't  

اما وقتی غذا را در دهان خود می گذارید؟ یا خدای من، آن چه بود؟ و سپس نمی‌توانید

wait to spit it out because it just really  really tastes very bad. Okay, so disgust.

صبر کنید تا آن را تف کنید زیرا واقعاً طعم بسیار بدی دارد. باشه خیلی انزجار

You can be... have that emotion of disgust when  you smell something very strong. There's...  

وقتی بوی بسیار قوی بویی می‌دهید، می‌توانید آن احساس انزجار را داشته باشید . وجود دارد...

perhaps you're in the countryside and you're near  a farm and you get that smell of manure that comes  

شاید شما در حومه شهر هستید و نزدیک مزرعه هستید و بوی کود دامی که در مزارع می آید به مشام می رسد

across the fields. And it's not really something  so pleasant for you because you're not used to it.  

. و این واقعاً برای شما خوشایند نیست زیرا به آن عادت ندارید.

So it's a real, or my God, that's a disgusting  smell. So that's the emotion of disgust.

پس این یک بوی واقعی است، یا خدای من، بوی نفرت انگیزی است . پس این احساس انزجار است.

Or you can have that emotion of disgust when  you read some atrocity that's taken place  

یا می‌توانید آن احساس انزجار را داشته باشید، وقتی ظلم‌هایی را می‌خوانید که در

somewhere far away, and you wonder how people  can be so cruel to each other. And just,  

جایی دور اتفاق افتاده است، و متعجب می‌شوید که چگونه مردم می‌توانند اینقدر نسبت به یکدیگر ظالمانه رفتار کنند. و فقط،

you really read it with that sense of disgust.

شما واقعاً آن را با آن حس انزجار خواندید.

Ecstasy. So we have to be very  careful how we pronounce this  

خلسه. بنابراین ما باید بسیار مراقب باشیم که چگونه این را تلفظ می کنیم.

ecs-, ecs-, ecstasy, okay? Ecstasy  is that emotion or that feeling that  

اکستازی آن احساس یا احساسی است که

wells up inside us when we're really  really happy. Very, very emotional.

وقتی واقعاً خوشحال هستیم در درون ما موج می زند . خیلی خیلی احساسی

So we can be jumping up and down, you know, waving  our hands in the air, a big smile on our face.

بنابراین می‌توانیم بالا و پایین بپریم، می‌دانی، دست‌هایمان را در هوا تکان می‌دهیم، لبخندی بزرگ روی صورتمان.

We open the envelope, and we realise that yeah,  

پاکت را باز می‌کنیم و متوجه می‌شویم که بله،

we got those points that we needed, we got the  place in the university. So you've got that  

امتیازهایی را که لازم داشتیم، در دانشگاه به دست آوردیم. بنابراین شما

feeling that emotional sense of  ecstasy, but nothing can be better or.

آن حس عاطفی وجد را دارید، اما هیچ چیز نمی تواند بهتر از این باشد.

Or you open the envelope, and  they've offered you the job,  

یا پاکت را باز می‌کنید، و آن‌ها شغلی را به شما پیشنهاد می‌کنند،

the job of your dreams, the job  you'd really hoped for. So ecstasy.

شغل رویاهایتان، شغلی که واقعاً به آن امیدوار بودید. خیلی خلسه

Or perhaps you open the envelope, and a  cheque falls out, which is the winning and  

یا شاید پاکت را باز می‌کنید و چکی می‌افتد، که برنده و

the lotto something you really didn't  expect, that would certainly send me  

لوتو چیزی است که واقعاً انتظارش را نداشتید، مطمئناً من را

into ecstasy, and that would be the  emotion that I would be feeling. So  

به وجد می‌آورد، و این همان احساسی است که من احساس می‌کردم. بنابراین

ecs- ecstasy, ecs- ecstasy, that feeling that  good, happy feeling that we would all like to get  

خلسه، خلسه، آن احساس خوب و شادی که همه ما دوست داریم

occasionally, just once in  a while once in a lifetime.

گهگاهی، فقط هر چند وقت یکبار در طول زندگی، آن را داشته باشیم.

Fear. Well, that emotion when you're walking  down the street, and you see the dog coming  

ترس. خوب، این احساس وقتی در خیابان راه می‌روید، و سگ را می‌بینید که به

towards you, and it's a big dog, or you're not  so sure whether he's friendly, he doesn't look  

سمت شما می‌آید، و سگ بزرگی است، یا مطمئن نیستید که آیا او دوستانه است یا نه، آنقدرها هم دوستانه به نظر نمی‌رسد

so friendly. He's eyeing you. You're eyeing him,  you're trying to walk around and without that  

. او به شما چشم دوخته است شما به او نگاه می‌کنید، سعی می‌کنید بدون آن

smell of fear, but dogs have a great sense they  know when something's not so right. So he starts  

بوی ترس راه بروید، اما سگ‌ها حس خوبی دارند که می‌دانند وقتی چیزی درست نیست. بنابراین او شروع به

growling or barking and you stop dead in your  tracks and you're frozen to the spot with fear  

غرغر کردن یا پارس می‌کند و شما در مسیر خود می‌میرید و با ترس

until the owner comes out called the dog and  he disappeared. So that feeling of fear cold  

تا جایی که صاحب خانه بیرون می‌آید سگ را صدا می‌کند و او ناپدید می‌شود. به طوری که این احساس ترس،

sweat breaks out over your forehead or down your  back. Okay, so that feeling the emotion of fear.

عرق سرد روی پیشانی یا پشت شما جاری می شود . خوب، به طوری که احساس ترس.

Hate it's a very strong emotion hate your will  either love or hate something. Yeah. Oh, that's  

متنفر بودن این یک احساس بسیار قوی است که از اراده خود متنفر هستید یا چیزی را دوست دارید یا از آن متنفر هستید. آره اوه، این

TV programme on Netflix. Yeah,  you're either going to love it,  

برنامه تلویزیونی در نتفلیکس است. آره، یا دوستش خواهی داشت،

or you're going to hate it. And when you hate  it, you have I just can't stand that. I don't  

یا ازش متنفر میشی. و وقتی از آن متنفری، داری، من نمی‌توانم آن را تحمل کنم. من نمی

want to watch it. No, no, no, I'm  not going to watch it. I hate it.

خواهم آن را تماشا کنم. نه، نه، نه، قرار نیست آن را تماشا کنم. من از آن متنفرم.

Or for some particular reason we take  a view that we don't like a particular  

یا به دلایلی خاص، نظری داریم که

actor or actress or sports player, for some  reason. Maybe we're a little bit jealous.  

به دلایلی، بازیگر، بازیگر یا بازیکن ورزشی خاصی را دوست نداریم . شاید کمی حسودیم.

Maybe it's something they say maybe they're  a little bit arrogant. And we come up with  

شاید این چیزی است که آنها می گویند شاید آنها کمی مغرور هستند. و ما با

very strong emotions. I hate him. I really  don't like watching it when he's playing. No,  

احساسات بسیار قوی روبرو می شویم. ازش متنفرم. من واقعاً دوست ندارم وقتی او در حال بازی است تماشاش کنم. نه،

I just hate it. Or perhaps it's a  particular sport. We don't like.

من فقط از آن متنفرم. یا شاید یک ورزش خاص باشد. ما دوست نداریم

Oh, I hate darts. It can't be considered a  sport at all. I mean, guys who just drink  

اوه من از دارت متنفرم اصلاً نمی‌توان آن را یک ورزش در نظر گرفت . منظورم این است که بچه هایی که فقط

beer throwing darts into a board? How can  that be a sport? So no, no, I really hate it.

آبجو می نوشند و دارت را داخل تخته می اندازند؟ چگونه می‌تواند یک ورزش باشد؟ پس نه، نه، من واقعاً از آن متنفرم.

In my case, I hate computer games. I  really really don't like it. I never play  

در مورد من از بازی های کامپیوتری متنفرم. من واقعاً آن را دوست ندارم. من هرگز

them. I have never played them. And I don't  really see how people enjoy it. So for me,  

آنها را بازی نمی کنم. من هرگز آنها را بازی نکرده ام. و من واقعاً نمی‌دانم که مردم چگونه از آن لذت می‌برند. بنابراین برای من،

it gets that emotional reaction of hate.

این واکنش احساسی نفرت را دریافت می‌کند.

Homesickness. Well, homesickness is something  that we've all felt from time to time,  

دلتنگی. خوب، دلتنگی چیزی است که همه ما گهگاه احساس کرده‌ایم،

when we've been away from home  for a considerable period.

زمانی که برای مدت قابل توجهی از خانه دور بوده‌ایم.

It could be that we are living in  university in a city away from our  

ممکن است این باشد که ما در دانشگاه در شهری دور از

home. Yeah, so for the first few weeks or  months, we feel an element of homesickness.  

خانه خود زندگی می کنیم. بله، بنابراین برای چند هفته یا ماه اول، ما یک عنصر دلتنگی را احساس می کنیم.

Yes. So homesickness is that feeling where  you miss your friends, you miss your family,  

آره. بنابراین دلتنگی آن احساسی است که دلت برای دوستانت تنگ می‌شود، دلت برای خانواده‌ات تنگ می‌شود، دلت برای صمیمیت تنگ شده است، دلت برای

you missed the closeness, you missed the  touch, you missed the chat, whatever it is. So  

لمس تنگ شده است، دلت برای گپ تنگ شده است، هر چه که باشد. بنابراین

this creates and generates this  emotional reaction of homesickness.

این واکنش احساسی دلتنگی را ایجاد و ایجاد می‌کند.

Usually when people as I said, go away  to university or if you're sent away on  

معمولاً وقتی مردم همانطور که گفتم، به دانشگاه می روند یا اگر

a training programme for several months, or  many a time when somebody joins the military,  

برای چند ماه در یک برنامه آموزشی از شما دور می شوند، یا بارها وقتی شخصی به ارتش می پیوندد،

and they go off on manoeuvres, for the navy or  wherever then there's a feeling of homesickness.

و آنها برای مانور می روند، برای نیروی دریایی یا هر جایی که وجود دارد. احساس دلتنگی

I am really going to enjoy this two years stint in  Australia but I'm sure I'm sure I'm going to feel  

من واقعاً از این دوره دو ساله در استرالیا لذت خواهم برد، اما مطمئن هستم که

homesick from time to time. So a  feeling that emotion, homesickness.

هر از گاهی احساس غربت خواهم کرد. بنابراین یک احساس، دلتنگی.

Joy, the emotion of joy. Well, the  

شادی، احساس شادی. خب،

opposite of sad. So the feeling of  joy when something good happens.

برعکس غمگین. بنابراین احساس شادی وقتی اتفاق خوبی می افتد.

The birth of your children is a  feeling emotional reaction of joy.

تولد فرزندان شما یک واکنش احساسی شادی است.

When summer finally arrives, or you're going  to go on your holidays, and the sun is shining,  

وقتی بالاخره تابستان فرا می‌رسد، یا می‌خواهید به تعطیلات بروید، و خورشید می‌درخشد،

you get an emotional reaction  of joy. So when something  

واکنش احساسی شادی دریافت می‌کنید. بنابراین وقتی چیزی

has happened, something that you  didn't expect to be successful.

اتفاق افتاده است، چیزی که انتظار موفقیت آن را نداشتید.

Even looking into your vegetable patch and  seeing your first strawberries or your first  

حتی نگاه کردن به تکه سبزیجات و دیدن اولین توت فرنگی یا اولین

tomatoes that might give you a feeling of joy and  emotional reaction. So it's all about happiness.

گوجه فرنگی که ممکن است به شما احساس شادی و واکنش عاطفی بدهد. بنابراین همه چیز در مورد شادی است.

Loneliness, well, that's another  

خوب، تنهایی، یک

emotional reaction. And loneliness a bit like  homesickness is when you're on your own. And  

واکنش احساسی دیگر است. و تنهایی کمی شبیه دلتنگی زمانی است که تنها هستید. و

you can feel lonely without actually being alone.  But loneliness is when you feel lost or abandoned.

می‌توانید بدون اینکه واقعاً تنها باشید، احساس تنهایی کنید. اما تنهایی زمانی است که احساس می کنید گم شده یا رها شده اید.

Your partner may have died, the  children may have left home,  

ممکن است شریک زندگی تان مرده باشد، بچه ها خانه را ترک کرده باشند،

you're in a foreign land, you're  looking at the four walls every day,  

شما در سرزمینی بیگانه هستید، هر روز به چهار دیواری نگاه می کنید،

you're on your own, a lot of the time, this  is when these emotional reactions occur,  

خیلی وقت ها تنها هستید، این زمانی است که این احساسات واکنش‌هایی رخ می‌دهد،

the feeling of loneliness, you're not lonely  as such, you can go out and he can meet some  

احساس تنهایی، شما به این ترتیب تنها نیستید، می‌توانید بیرون بروید و او می‌تواند با

old friends or you can meet somebody in the  park. But there's a deep loneliness because  

دوستان قدیمی ملاقات کند یا می‌توانید با کسی در پارک ملاقات کنید. اما یک تنهایی عمیق وجود دارد زیرا

the people you really love the people that you  really would want beside you are not there.

افرادی که واقعاً دوستشان دارید افرادی که واقعاً دوست دارید در کنار شما باشند آنجا نیستند.

So that feeling of loneliness, the  feeling of being lost in a big place,  

بنابراین آن احساس تنهایی، احساس گم شدن در یک مکان بزرگ،

we can be very, very lonely and feel and have  that emotional feeling of loneliness in a big  

ما می‌توانیم خیلی خیلی تنها باشیم و آن احساس احساسی تنهایی را در یک

city. It could be a city of four or  5 million people. But you can feel  

شهر بزرگ احساس کنیم و داشته باشیم. می تواند شهری با چهار یا پنج میلیون نفر باشد. اما می‌توانید

as lonely there as you would be  in an open field. Loneliness.

همانقدر که در یک میدان باز احساس تنهایی می‌کنید، در آنجا احساس تنهایی کنید. تنهایی.

Outrage. Well, outrage is about  being annoyed about something.  

خشم. خب، خشم به این است که درباره چیزی آزرده شوید.

The generally it's about a group of  people are outraged at perhaps the  

عموماً درباره گروهی از مردم است که احتمالاً از

actions of their government. Their outrage  that the government have done nothing about  

اقدامات دولت خود خشمگین هستند. خشم آنها از اینکه دولت هیچ کاری برای

rising inflation. Every other country seems to be  taking some action, they are reducing the cost of  

افزایش تورم انجام نداده است. به نظر می‌رسد هر کشور دیگری در حال انجام اقداماتی است، آنها هزینه

VAT (value added tax) on fuel so that it's not so  costly. They are reducing the cost of cooking oil  

مالیات بر ارزش افزوده (مالیات بر ارزش افزوده) سوخت را کاهش می‌دهند تا چندان پرهزینه نباشد. آنها هزینه روغن پخت و پز را کاهش می دهند

or they are fixing prices in the shop, whatever  they're doing, they're taking some action.

یا قیمت ها را در مغازه تثبیت می کنند، هر کاری که انجام می دهند، اقدامی انجام می دهند.

But your government seems to be a little bit  slow. And maybe they have some budget problems  

اما به نظر می رسد دولت شما کمی کند است. و شاید آن‌ها مشکلات بودجه‌ای داشته باشند

so that people are outraged so this is the  anger building up inside their outrage. So the  

به طوری که مردم خشمگین شوند، بنابراین این خشم در درون خشم آنها ایجاد می‌شود. بنابراین

letters to the newspapers, the articles and blogs  on the internet. The message getting through to  

نامه‌ها به روزنامه‌ها، مقالات و وبلاگ‌ها در اینترنت. پیامی که به

the government ministers is that the population  the general populace are outraged that the  

وزرای دولت می رسد این است که مردم، عموم مردم از اینکه

government has so far taken no action so there  are going to be demonstrations on the streets,  

دولت تاکنون هیچ اقدامی نکرده است، خشمگین هستند، بنابراین تظاهراتی در خیابان ها برگزار می شود،

people are going to be marching holding placards,  your government out, costs down inflation up all  

مردم با در دست داشتن پلاکاردها راهپیمایی می کنند، دولت شما خارج می شود. تمام

these sorts of messages to show their outrage,  to demonstrate this particular emotion.

این نوع پیام‌ها برای نشان دادن خشم خود، برای نشان دادن این احساس خاص، تورم را کاهش می‌دهد.

Sadness. Well, sadness is another  

غمگینی. خوب، غم و اندوه احساس دیگری است که

feeling a bit like loneliness. We're sad  because something has or hasn't happened.

کمی شبیه به تنهایی است. ما غمگین هستیم، زیرا اتفاقی افتاده یا نشده است.

Sadness can creep up on us because of  changes in our life and circumstances.  

به دلیل تغییرات در زندگی و شرایط، غم و اندوه ممکن است بر ما سرازیر شود .

The death of a pet will leave us with  that emotional feeling of sadness.

مرگ یک حیوان خانگی این احساس عاطفی غم و اندوه را برای ما به همراه خواهد داشت.

The loss of a job. The loss of a friendship,  

از دست دادن شغل. از دست دادن یک دوستی،

something has been lost something has  gone something has changed and we cannot  

چیزی از دست رفته است چیزی رفته چیزی تغییر کرده است و ما نمی‌توانیم

get it back so there's a feeling  and a general feeling of sadness.

آن را برگردانیم، بنابراین یک احساس و یک احساس کلی غم وجود دارد.

We can just read on the world events and that can  make us feel sad that we are a little bit blue.

ما فقط می‌توانیم رویدادهای جهان را بخوانیم و این می‌تواند باعث شود از اینکه کمی آبی هستیم احساس ناراحتی کنیم.

Yeah so we we have a blue feeling because  the news generally is not so good. It's not  

بله، بنابراین ما احساس آبی داریم زیرا اخبار به طور کلی چندان خوب نیستند.

great and we are left with this emotional feeling  of sadness. We.... we are sitting there not  

عالی نیست و ما با این احساس عاطفی غم و اندوه مانده ایم . ما .... ما آنجا نشسته‌ایم

quite sure how we will react but our face or  body language suggests as a sign of sadness.

کاملاً مطمئن نیستیم که چه واکنشی نشان خواهیم داد، اما صورت یا زبان بدن ما نشانه‌ای از غم است.

A little bit down in the  dumps, not feeling so good.

کمی پایین در زباله‌ها، احساس خوبی ندارم.

Surprise. Well, a bit like amasement,  

تعجب. خوب، کمی شبیه به تعجب،

not as high or feeling as amasement  but surprise can come to all of us.

نه به اندازه حیرت یا هیجان، اما تعجب می تواند برای همه ما پیش بیاید.

We can get a surprise because we get that  

ما می‌توانیم غافلگیر شویم زیرا

phone call from a kids that they're going to  pop round. You haven't seen them for a while.

تماس تلفنی از بچه‌هایی دریافت می‌کنیم که می‌خواهند به آن‌ها بروند . مدتی است که آنها را ندیده اید.

You get a surprise on your birthday when the  postman delivers a card that you hadn't expected  

وقتی پستچی کارتی را تحویل می‌دهد که انتظار نداشتید آن را

to get. You get that email that WhatsApp message  wishing you a happy birthday. These are all  

دریافت کنید، در روز تولدتان سورپرایز می‌شوید. ایمیلی را دریافت می‌کنید که پیام واتس‌اپ در آن تولد شما را تبریک می‌گوید. همه اینها

times when you'll get that feeling of surprise,  something unexpected. Something that makes you  

مواقعی است که شما آن احساس تعجب، چیزی غیرمنتظره را خواهید داشت. چیزی که به شما

feel happy, something that can give you  that feeling of joy. So surprise. Oh,  

احساس شادی می‌کند، چیزی که می‌تواند آن احساس شادی را به شما بدهد. بنابراین تعجب کنید. اوه،

really well, great. Or you're coming over  tonight. Great. I look forward to seeing you so  

واقعاً خوب، عالی است. یا امشب می آیی. عالی. من مشتاقانه منتظر دیدن شما هستم که

surprising your voice surprised when you open  the door and see the postman standing there with  

وقتی در را باز می‌کنید و می‌بینید که پستچی با

a package that you hadn't expected and you can't  wait to open it to see what the gift is surprise.

بسته‌ای که انتظارش را نداشتید ایستاده است و نمی‌توانید صبر کنید تا آن را باز کنید تا ببینید که چه هدیه‌ای شگفت‌انگیز است، منتظر دیدن شما هستم.

And then finally love. Now, there is  a difference between like and love.  

و در نهایت عشق. اکنون، بین لایک و عشق تفاوت وجود دارد.

Like is something that we feel comfortable with.

لایک چیزی است که با آن احساس راحتی می کنیم.

We like a friend. We like a particular  food. We like to spend time on our own.

ما دوست داریم. ما یک غذای خاص را دوست داریم . ما دوست داریم برای خودمان وقت بگذاریم.

Love is much deeper. To deep...  much deeper emotional feeling.

عشق بسیار عمیق تر است. به... احساس عاطفی بسیار عمیق تر.

We love our best friend. We love our  partner. We love our family. We hope  

ما بهترین دوستمان را دوست داریم. ما شریکمان را دوست داریم . ما خانواده خود را دوست داریم. امیدواریم

we love our pets. We love our  favourite food and we can't wait  

حیوانات خانگی خود را دوست داشته باشیم. ما عاشق غذای مورد علاقه‌مان هستیم و نمی‌توانیم صبر کنیم

to get to the restaurant to order that  special pizza he had the last time.

تا به رستوران برویم و آن پیتزای خاصی را که آخرین بار خورده بود سفارش دهیم.

Oh, I really love it. So it's a real deep  feeling make you feel really happy and  

اوه، من واقعا آن را دوست دارم. بنابراین این یک احساس عمیق واقعی است که باعث می‌شود شما واقعاً احساس خوشحالی کنید و

really, really satisfied. Okay, so love  as they say it makes the world go round.

واقعاً، واقعاً راضی باشید. خوب، پس همانطور که می گویند عشق را دوست داشته باشید که دنیا را به دور خود می چرخاند.

Okay, so let's go through those again.

خوب، پس بیایید دوباره آنها را مرور کنیم.

So 14 and they are all about  emotions. Adoration, amazement,  

بنابراین 14 و همه آنها در مورد احساسات هستند. ستایش، حیرت،

anger, disgust. Ecstasy, be careful with  the pronunciation ecstasy. Fear, hate,  

خشم، انزجار. Ecstasy، مراقب تلفظ ecstasy باشید. ترس، نفرت،

homesickness, joy, loneliness, outrage,  sadness, surprise. And finally, love.

دلتنگی، شادی، تنهایی، خشم، غم، تعجب. و بالاخره عشق

Okay, so 14 particular words  vocabulary, dealing with emotion. So  

بسیار خوب، پس واژگان 14 کلمه خاص که با احساسات سروکار دارد. بنابراین

that's the advanced English lesson for  today. Thanks very much for joining me  

این درس پیشرفته انگلیسی برای امروز است. از اینکه به من ملحق شدید بسیار متشکرم

if you want to contact me well you can  do so on www.englishlessonviaskype.com  

اگر می‌خواهید به خوبی با من تماس بگیرید، می‌توانید این کار را در www.englishlessonviaskype.com انجام دهید

Very happy to hear from you. And I look forward  to seeing you soon. This is Harry saying goodbye.

بسیار خوشحالم که از شما می‌شنوم. و من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم. این هری است که خداحافظی می کند.