DON'T Miss Out: 15 KEY Phrasal Verbs for Fluent Conversations

Hi there, this is Harry Welcome back to Advanced  English lessons with Harry, where I try to help  

سلام، این هری است به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید، جایی که سعی می‌کنم به

you to get a better understanding of the English  language. Helping you to communicate better,  

شما کمک کنم تا زبان انگلیسی را بهتر درک کنید . کمک به شما برای برقراری ارتباط بهتر،

to have better conversations, improve your  business English. Indeed, if you're preparing  

مکالمات بهتر، بهبود انگلیسی کسب و کارتان. در واقع، اگر در حال آماده شدن

for some proficiency exams, where we're here to  help you and will help you with your grammar,  

برای برخی از امتحانات مهارت هستید، جایی که ما اینجا هستیم تا  به شما کمک کنیم و به شما در گرامر،

use of English expressions that are vocabulary,  whatever it takes, you've come to the right place.

استفاده از عبارات انگلیسی که دارای واژگان هستند، هر چه که لازم باشد، به جای درستی آمده اید.

As you know, I strongly believe that one  to one lessons are the best way in which  

همانطور که می دانید، من قویاً معتقدم که یک به یک درس بهترین روشی است که

you can improve your language skills. So  let me introduce you to Preply. Preply  

می توانید مهارت های زبان خود را بهبود بخشید. بنابراین اجازه دهید Preply را به شما معرفی کنم. Preply

has a one-to-one tutor platform where you  can learn how to communicate in a language  

یک پلتفرم معلم خصوصی دارد که در آن می‌توانید سریع‌تر نحوه برقراری ارتباط به یک زبان را یاد بگیرید

faster. Preply has thousands of tutors who  are native in Spanish, English, Portuguese,  

. Preply هزاران معلم دارد که به زبان‌های اسپانیایی، انگلیسی، پرتغالی،

German, and over 50 other languages. And  with over 32,000 tutors to choose from,  

آلمانی و بیش از 50 زبان دیگر بومی هستند. و با داشتن بیش از 32000 مربی که می‌توانید از بین آنها انتخاب کنید،

you can use their filters to narrow down the  selection process to ensure that you get the  

می‌توانید از فیلترهای آنها برای محدود کردن فرایند انتخاب استفاده کنید تا مطمئن شوید که

tutor that meets your needs exactly. Self-guided  language learning can be challenging to maintain,  

معلمی را دریافت می‌کنید که دقیقاً نیازهای شما را برآورده می‌کند. حفظ یادگیری زبان خودراهنما می‌تواند چالش‌برانگیز باشد،

and many language learning apps offer a one size  fits all approach that may not be effective for  

و بسیاری از برنامه‌های یادگیری زبان رویکردی یک‌اندازه را ارائه می‌دهند که ممکن است برای   همه مؤثر نباشد

everyone. In person learning on the other hand,  can be both expensive and complicated. Preply  

. از طرف دیگر، یادگیری حضوری می‌تواند هم گران و هم پیچیده باشد. Preply

connects you with real people, expert tutors who  can offer customised guidance and support to help  

شما را با افراد واقعی، آموزگاران متخصص که می‌توانند راهنمایی و پشتیبانی سفارشی‌سازی شده ارائه دهند، برای کمک به

you achieve your language learning goals. Plus,  with the convenience of online lessons, you can  

شما در دستیابی به اهداف یادگیری زبان، مرتبط می‌کند. به‌علاوه، با راحتی درس‌های آنلاین، می‌توانید در

take classes anytime and anywhere that suits  your schedule. With Preply's 100% Satisfaction  

هر زمان و هر مکانی که متناسب با برنامه‌تان باشد، در کلاس‌ها شرکت کنید . با تضمین رضایت 100% Preply،

guarantee they will provide a replacement tutor  if the first tutor that you select for some reason  

اگر اولین معلمی که به دلایلی انتخاب می‌کنید

doesn't meet up to your expectations. So don't you  think it's about time that you tried Preply? Make  

مطابق انتظارات شما نباشد، معلم جایگزین ارائه می‌کند. بنابراین فکر نمی‌کنید زمان آن فرا رسیده است که Preply را امتحان کنید؟

sure you click on the link in the description  below to get your 50% reduction in the first  

مطمئن شوید که روی پیوند در توضیحات زیر کلیک کرده‌اید تا 50 درصد کاهش خود را در اولین

lesson that you purchase with Preply.com.  Thanks Preply for sponsoring this lesson.

درسی که با Preply.com خریداری می‌کنید، دریافت کنید. با تشکر Preply برای حمایت مالی از این درس.

And in this advanced English lesson, we're going  to look at phrasal verbs and particularly we've  

و در این درس پیشرفته انگلیسی، ما به افعال عبارتی نگاه می‌کنیم و به ویژه

got 15 advanced phrasal verbs, which will  be better for your day-to-day communication.  

۱۵ افعال عبارتی پیشرفته داریم که برای ارتباط روزمره شما بهتر خواهد بود.

And indeed, if you are taking IELTS or CAE exams,  than these phrasal verbs are really some of those  

و در واقع، اگر در آزمون‌های آیلتس یا CAE شرکت می‌کنید، این افعال عبارتی واقعاً برخی از آن‌هایی هستند

that you would use when you're communicating with  the inspector or who the examiner whoever it is,  

که هنگام برقراری ارتباط با بازرس یا هر کسی که امتحان‌دهنده باشد، استفاده می‌کنید

and it will make you sound really, really much  much better and you have a much better chance of  

و این باعث می‌شود که شما واقعاً، واقعاً به نظر برسید. خیلی خیلی بهتر است و شما شانس بسیار بیشتری برای

scoring high in the speaking part. Okay, so let's  get back to our lesson our advanced English lesson  

کسب امتیاز بالا در بخش صحبت کردن دارید. بسیار خوب، پس بیایید به درس خود برگردیم، درس انگلیسی پیشرفته‌مان

dealing with phrasal verbs that will help you to  communicate in a better way number one to bring up  

درباره افعال عبارتی که به شما کمک می‌کند تا به روشی بهتر ارتباط برقرار کنید و شماره یک را مطرح کنید.

now this has a couple of meanings. But if we're  talking about communication and conversation,  

اکنون این چند معنا دارد. اما اگر در مورد ارتباط و گفتگو صحبت می‌کنیم، به‌طور

bring up specifically means to raise an important  point or any issue at a particular meeting. So if  

خاص مطرح کردن به معنای مطرح کردن یک نکته مهم یا هر موضوعی در یک جلسه خاص است. بنابراین، اگر

you're sitting around the table with your  colleagues, or your managers, whoever it  

با همکاران یا مدیرانتان دور میز می‌نشینید،

happens to be, you might say there's something I  would like to bring up today. So I'd like to bring  

ممکن است بگویید امروز چیزی را مطرح کنم. بنابراین می‌خواهم                                                                                                                                                                                                                                                                  که در

up the issue about staff appraisals or I'd like  to bring up the issue about the last report or  

مورد ارزیابی کارکنان مطرح شده است

whatever it happens to be. So to bring up means to  raise or introduce a topic or point something for  

. بنابراین مطرح کردن به معنای مطرح کردن یا معرفی یک موضوع یا اشاره به چیزی برای

discussion. Okay, so now we can outside of that -  this is a business meetings bring up -but we can  

بحث است. بسیار خوب، پس اکنون می‌توانیم خارج از آن - این جلسه‌های کاری است - اما می‌توانیم

also bring up a child or bring up our children.  So that's another use of the phrasal verb bring  

همچنین یک کودک بزرگ کنیم یا فرزندانمان را بزرگ کنیم. بنابراین این استفاده دیگری از فعل عبارتی bring

up he brought up his children after his wife  died, or she brought up the children as a single  

up است که او فرزندان خود را پس از مرگ همسرش بزرگ کرد ، یا او فرزندان را به عنوان یک والد مجرد بزرگ کرد

parent. So you can use it in that sense means to  literally grow your children or we don't stick him  

. بنابراین می‌توانید از آن به این معنا استفاده کنید که به معنای واقعی کلمه بزرگ کردن فرزندانتان است یا او را

in a plant pot and feed them fertiliser of course  but we bring them up. We allow our children to  

در گلدان گیاه نمی‌چسبانیم و البته به آنها کود می‌دهیم، بلکه آنها را بزرگ می‌کنیم. ما به فرزندانمان اجازه می‌دهیم که

develop. We bring them up as balanced people. We  bring them up to be polite. Yeah. So we use them  

رشد کنند. ما آنها را به عنوان افرادی متعادل تربیت می کنیم. ما آنها را به گونه‌ای تربیت می‌کنیم که مؤدب باشند. آره بنابراین ما از آنها

in that sort of context. Okay, so that's number  one bring up. Number two, bump into someone. Well,  

در چنین زمینه‌ای استفاده می‌کنیم. بسیار خوب، پس این شماره یک است. شماره دو، با کسی برخورد کنید. خوب،

when we bump into someone, it means we meet  them accidentally. It's not something planned.  

وقتی با کسی برخورد می کنیم، به این معنی است که به طور تصادفی او را ملاقات می کنیم. چیزی برنامه ریزی شده نیست

Not something that you had expected. Guess who  I bumped into in the High Street? Remember that  

نه چیزی که انتظارش را داشتی حدس بزنید با چه کسی در High Street برخورد کردم؟ آن

guy that was in the university? Yeah, yeah,  that guy. Yeah, he's, he's really, really  

مردی که در دانشگاه بود را به خاطر دارید؟ آره، آره، اون پسر بله، او واقعاً

changed that I recognised him from his hairstyle.  I bumped into him and he was really really in a  

تغییر کرده است که من او را از مدل موهایش شناختم. من با او برخورد کردم و او واقعاً

chatty mood and he's really doing well for himself  has his own IT business. So it seems to be very,  

حال و هوای پرحرفی داشت و او واقعاً برای خودش خوب عمل می کند کسب و کار IT خود را دارد. بنابراین به نظر می رسد که بسیار بسیار

very successful. So to bump into somebody is to  meet somebody accidentally or not planned in any  

موفق است. بنابراین برخورد با کسی به معنای ملاقات تصادفی یا بدون برنامه ریزی با کسی است

way. Okay. Now, you can also bump into something  okay. So if you're not watching what you're doing,  

. باشه. اکنون، شما همچنین می‌توانید با چیزی که مشکلی ندارد برخورد کنید. بنابراین، اگر به کاری که انجام می‌دهید توجه نمی‌کنید،

and most people these days they're walking along  the street with their mobile phone in their hands.  

و اکثر مردم این روزها با تلفن همراه خود در دست در خیابان قدم می‌زنند.

And the chances are that they will bump into  somebody or bump into something, they may bump  

و این احتمال وجود دارد که با کسی برخورد کنند یا با چیزی برخورد کنند، ممکن است

into a lamppost, they may bump into a bicycle, a  pram, whatever it might be, they will, if they're  

به یک تیر چراغ برق برخورد کنند، ممکن است با دوچرخه، کالسکه، هر چه که باشد، اگر به

not looking, where they're going, then there's a  good chance that they will bump into something.

کجا نگاه نمی کنند، برخورد خواهند کرد. می روند، پس احتمال زیادی وجود دارد که با چیزی برخورد کنند.

Number three to call off. Now, this is a very  common phrasal verb and to call off means to  

شماره سه برای فراخوانی اکنون، این یک فعل عبارتی بسیار رایج است و call off به معنای

cancel. Okay, so if you call off a meeting that  short notice you tell everybody that you're sick,  

لغو کردن است. بسیار خوب، پس اگر جلسه ای را به مدت کوتاهی لغو کنید و به همه بگویید مریض هستید،

and the meeting will have to be deferred  until another day, you, you call off the  

و جلسه باید به یک روز دیگر به تعویق بیفتد، شما،

search for your car keys in the house that you  you found in your pocket, that's usually where  

جستجوی کلید ماشین خود را در خانه ای که می خواهید متوقف کنید. در جیب شما پیدا می شود، معمولاً آنجاست که

I find them in the pocket of my coat. Okay,  so to call off the search call of a meeting,  

آنها را در جیب کتم پیدا می کنم. بسیار خوب، برای لغو تماس جستجوی یک جلسه،

or if you're planning to go to a football game  in the middle of winter, and the rain is coming  

یا اگر قصد دارید در اواسط زمستان به یک بازی فوتبال بروید ، و باران

down very heavily in has been for several days,  perhaps the match, or the game will be called  

بسیار شدیدی می‌بارد، چند روزی است که ممکن است مسابقه، یا بازی

off due to bad weather so it will be postponed or  cancelled to another day. Okay, so to call off.

به دلیل آب و هوای بد لغو می شود، بنابراین به روز دیگری موکول یا لغو می شود. خوب، پس برای تماس گرفتن.

Don't forget to click on the link  in the description below to get your  

فراموش نکنید که روی پیوند در توضیحات زیر کلیک کنید تا

50% reduction in the first lesson  that you purchase with Preply.com.

50٪ کاهش خود را در اولین درس که با Preply.com خریداری می‌کنید، دریافت کنید.

Number four to catch up. And usually we follow it  with with catch up with sorta effectively a three  

شماره چهار برای رسیدن به عقب. و معمولاً آن را با catch up with sorta دنبال می‌کنیم که به طور مؤثر یک

part phrasal verb catch up with, we catch  up with our friends on a Friday night for  

فعل عبارتی سه قسمتی catch up with را دنبال می‌کنیم، جمعه شب برای نوشیدن آبجو با دوستان خود تماس می‌گیریم

a beer. We catch up with our friends later on.  We don't set a particular day. But when we end  

. ما بعداً با دوستانمان صحبت می کنیم. ما روز خاصی را تعیین نمی کنیم. اما وقتی

the telephone conversation, before we get to the  end of the telephone conversation, we might say  

مکالمه تلفنی را به پایان می‌رسانیم، قبل از اینکه به پایان مکالمه تلفنی برسیم، ممکن است بگوییم که

something like look has been really great talking  to you. Let's catch up with each other next week.

صحبت کردن با شما واقعاً عالی بوده است . بیایید هفته آینده به همدیگر برسیم.

Okay, let's catch up with each other. When we have  more time, I have to run to a meeting now. But I'd  

باشه بیا به همدیگه برسیم وقتی زمان بیشتری داریم، اکنون باید به یک جلسه بروم. اما من

really like to get together and have a bite to eat  or a beer or whatever it might be. So to catch up  

واقعاً دوست دارم دور هم جمع شویم و یک لقمه بخوریم یا یک آبجو یا هر چیز دیگری که ممکن است باشد. بنابراین برای رسیدن به

with your friends, you can also catch up with your  work, perhaps you've been out sick for a few days,  

با دوستانتان، می‌توانید به  کار خود هم رسیدگی کنید ، شاید چند روزی است که مریض بوده‌اید،   در

you've been on holidays, for a few weeks, you've  been on study, leave whatever it might be, but  

تعطیلات بوده‌اید، چند هفته است، درحال مطالعه بوده‌اید، هر کاری را رها کنید. ممکن است اینطور باشد، اما

you stay behind late in work because you've got to  catch up with the backlog catch up with all those  

شما تا دیروقت از کار عقب می مانید، زیرا باید به تقابلات عقب افتاده با تمام آن

emails, catch up with some paperwork. Oh, look,  I can't get home right now, I'll be a little bit  

ایمیل‌ها برسید، به کارهای اداری بپردازید. اوه، ببین، فعلاً نمی‌توانم به خانه برگردم، کمی

late because I really need to catch up with some  paperwork. Okay, so you use it in that context.

دیر می‌رسم، زیرا واقعاً باید به کارهای اداری برسم. خوب، پس شما از آن در آن زمینه استفاده می کنید.

Number five to cut down on something. Now, if  we're going to go on a diet and so we want to  

شماره پنج برای کاهش چیزی. حالا، اگر بخواهیم رژیم بگیریم و بنابراین بخواهیم

lose a few kilos of shared a few kilos,  then we will cut down on the food we eat,  

چند کیلو از چند کیلوی مشترک را کم کنیم، آنوقت غذای مصرفی را کم می‌کنیم،

we will cut down on the calories we will cut down  on fatty foods, whatever it might be that the diet  

کالری‌هایی را که کم می‌کنیم کم می‌کنیم. غذاهای چرب، هر چه ممکن است باشد که رژیمی که

we are following indicates what we should do so  to cut down on doesn't mean stop it completely.  

دنبال می کنیم نشان می دهد که برای کاهش آن چه کاری باید انجام دهیم، به این معنی نیست که آن را به طور کامل متوقف کنیم.

That would be cut out something. But to cut down  on something means to reduce. So from two beers  

این می تواند چیزی را قطع کند. اما کاهش چیزی به معنای کاهش دادن است. بنابراین از دو آبجو

to one beer from two slices of bread to one slice  of bread to from one kilo of meat to a half a kilo  

به یک آبجو از دو برش نان به یک تکه نان و از یک کیلو گوشت تا نیم کیلو

of meat per week, whatever it might be we cut  down on we reduce, okay. Now if we're talking  

گوشت در هفته، هر چه ممکن است کاهش دهیم، کم می‌کنیم، باشه. حالا اگر

in a work sense, we can talk about cutting down  on our workload. So perhaps we're getting to the  

به معنای کاری صحبت می‌کنیم، می‌توانیم درباره کاهش حجم کاری خود صحبت کنیم. بنابراین شاید داریم به

stage where we're thinking of retiring or taking  it a little bit easier. So somebody might say,  

مرحله‌ای می‌رسیم که به بازنشستگی فکر می‌کنیم یا کمی آسان‌تر می‌شویم. بنابراین ممکن است کسی بگوید،

Well, why don't you cut down on the workload?  Why don't you delegate a little bit more? Why  

خب، چرا حجم کار را کم نمی‌کنید؟ چرا کمی بیشتر تفویض نمی کنید؟ چرا

don't you spread the work to some other  people. Okay, so to cut down on something.

کار را به برخی افراد دیگر پخش نمی‌کنید . خوب، پس برای کاهش چیزی.

Number six to end up, okay. Now, when we end up,  we usually say end up doing something usually  

شماره شش به پایان برسد، باشه. اکنون، زمانی که به پایان می‌رسیم، معمولاً می‌گوییم که معمولاً کاری را انجام می‌دهیم،

means we end up doing something we didn't plan to  do. I ended up meeting him. After all, I promised  

یعنی در نهایت کاری را انجام می‌دهیم که برای انجام آن برنامه‌ای نداشتیم . من در نهایت با او ملاقات کردم. بالاخره من قول دادم

that I wouldn't, and he talks forever. And he's  got no work to do. So it takes a long time to get  

که این کار را نکنم و او برای همیشه صحبت می کند. و او کاری برای انجام دادن ندارد. بنابراین زمان زیادی طول می کشد تا

away from him. But I ended up going to lunch with  him anyway. So to end up means to finish or to do  

از او دور شوید. اما در نهایت با او به ناهار رفتم . بنابراین پایان دادن به معنای به پایان رساندن یا انجام

something that you hadn't planned to do. If you  go to meet a few friends and you ended up going  

کاری است که برای انجام آن برنامه ریزی نکرده بودید. اگر برای ملاقات چند دوست رفتید و در نهایت

to a nightclub or you ended up going for a game  of bowling, something not planned originally. But  

به یک کلوپ شبانه رفتید یا در نهایت برای یک بازی بولینگ رفتید، چیزی که از ابتدا برنامه ریزی نشده بود. اما

when you get there, you get into the mood. Then  of course the night goes on and you do things  

وقتی به آنجا می‌رسی، حال و هوای خود را به دست می‌آوری. سپس، مطمئناً شب ادامه می‌یابد و شما کارهایی انجام می‌دهید

or go places which that you hadn't planned to  do or to go okay, so to end up doing, okay.

یا به مکان‌هایی می‌روید که برنامه‌ریزی نکرده بودید انجام دهید یا خوب بروید، بنابراین در نهایت انجام می‌دهید، باشه.

Number seven, fall out. Okay, when we fall out  with somebody, it means we have an argument and  

شماره هفت، افتادن بسیار خوب، وقتی با کسی درگیر می‌شویم، به این معنی است که بحثی داریم و

we no longer talk to him now that might last a  few days, a few weeks or whatever it might be  

اکنون دیگر با او صحبت نمی‌کنیم که ممکن است چند روز، چند هفته یا هر چیزی که ممکن است طول بکشد

or you might follow it permanently. Or I haven't  seen David for months and months and months we had  

یا شما برای همیشه آن را دنبال کنید. یا ماه‌ها و ماه‌ها و ماه‌هاست که دیوید را ندیده‌ام

fallen out. We fell out with each other over some,  I think some stupid argument. I didn't ring him  

. ما بر سر برخی، به نظر من یک بحث احمقانه، با هم درگیر شدیم. من به او زنگ نزدم

he didn't ring me and of course time passed by and  so we just lost touch. So we fell out. So the past  

او به من زنگ نزد و البته زمان گذشت و بنابراین ارتباطمان را از دست دادیم. بنابراین ما از هم جدا شدیم. پس

tense of the verb fall and remember with that verb  fall, it's for fell, fallen, it's an irregular  

زمان گذشته    فعل fall و با آن فعل  fall به خاطر بیاور ، برای fell، fallen، یک فعل بی قاعده است

verb. So we fell out in the past tense, okay? Not,  not we felt out. Sometimes students come back to  

. پس ما در زمان گذشته از هم جدا شدیم، باشه؟ نه، نه ما احساس ناراحتی کردیم. گاهی اوقات دانش‌آموزان

me when they use FELT, that's a very different  verb completely. So for fell, fallen, we fell  

وقتی از FELT استفاده می‌کنند به سراغ من می‌آیند، این یک فعل کاملاً متفاوت است . بنابراین برای سقوط، سقوط، ما

out several months ago. So when you fall out with  somebody, you usually break off relationships with  

چندین ماه پیش خارج شدیم. بنابراین وقتی با کسی درگیر می‌شوید، معمولاً رابطه‌تان را با

them, you don't talk to them over some argument  that you've had. Okay, so now, we can fall out of  

او قطع می‌کنید، با او به خاطر بحثی که داشته‌اید صحبت نمی‌کنید. خوب، پس اکنون، می‌توانیم از

a window, if we're not careful what we're doing,  we can fall out of the boss if the door opens,  

پنجره بیفتیم، اگر مراقب کارهایمان نباشیم، اگر در باز شود، می‌توانیم از رئیس بیفتیم،

and we're not holding on to the handle. So  that's a very literal meaning of it. But  

و دستگیره را نگیریم. بنابراین این یک معنای تحت اللفظی آن است. اما

when we fall out with people, we've usually have  an argument and we stop talking to them. Okay.

وقتی با مردم درگیر می‌شویم، معمولاً با هم بحث می‌کنیم و دیگر با آنها صحبت نمی‌کنیم. باشه.

Number eight, get around to so we get around to  something means we will eventually do something  

شماره هشت، به آن نزدیک شوید تا به چیزی نزدیک شویم یعنی در نهایت کاری را انجام خواهیم داد

that we intended to do, but we maybe we've kept  putting it on the long finger. So we've been  

که قصد انجام آن را داشتیم، اما شاید همچنان آن را روی انگشت بلند قرار داده ایم. بنابراین

really delaying when we get to it, I get round  to it later. Have you completed your tax return  

زمانی که به آن رسیدیم واقعاً تأخیر داشتیم، بعداً به آن می‌رسم. آیا هنوز فرم اظهارنامه مالیاتی خود را تکمیل کرده‌اید

form yet? No, no, I'll get round to it later. Or  I finally got round to completing that tax return.  

؟ نه، نه، بعداً به آن خواهم پرداخت. یا بالاخره به تکمیل آن اظهارنامه مالیاتی رسیدم.

I'd really stopped thinking about it for several  weeks, but I realised that there's a refund due  

من واقعاً برای چندین هفته دیگر به آن فکر نمی‌کردم ، اما متوجه شدم که مبلغی

to me. So I got it completed. And I'm hoping to  get the refund next week. So when you get around  

به من بازپرداخت شده است. بنابراین من آن را کامل کردم. و امیدوارم هفته آینده بازپرداخت را دریافت کنم. بنابراین وقتی

to doing something, you do something that you had  put off, you had procrastinated, you had delayed  

به انجام کاری نزدیک می‌شوید، کاری را انجام می‌دهید که به تعویق انداخته بودید، آن را به تعویق انداخته بودید،

you had put on the long finger? Or you might say  to somebody, yeah, I'll get round to it. So it's  

انگشت بلند را به تأخیر انداخته بودید؟ یا ممکن است به کسی بگویید، بله، به آن رسیدگی خواهم کرد. بنابراین

not now I'll get around to it later meaning Yeah,  yeah, give me a reminder in a couple of days,  

الان نیست، بعداً به آن خواهم پرداخت، یعنی بله، بله، چند روز دیگر به من یادآوری کنید،

I'll get around to it. Eventually, I've got some  more important things to complete at the moment.

به آن خواهم رسید. در نهایت، من در حال حاضر چیزهای مهمتری را برای تکمیل دارم.

Number nine to grow apart. Okay, well, when things  or people grow apart, it usually means they have  

شماره نه برای رشد از هم جدا. خوب، خوب، وقتی چیزها یا افراد از هم جدا می‌شوند، معمولاً به این معنی است که آنها

differences of opinion, different interests, and  therefore the things that kept their friendship  

نظرات متفاوتی دارند، علایق متفاوتی دارند، و بنابراین چیزهایی که قبلاً دوستی آنها را حفظ می‌کردند

together, previously, no longer exist. So usually  happens when people meet other people at school  

، دیگر وجود ندارند. بنابراین معمولاً زمانی اتفاق می‌افتد که افراد در مدرسه

and primary school and secondary school. And  then they perhaps go on to university together.  

و مدرسه ابتدایی و دبیرستان با افراد دیگری ملاقات کنند. و سپس شاید با هم به دانشگاه بروند.

And then when they leave university, they go  their separate ways, because they grow apart,  

و بعد وقتی دانشگاه را ترک می‌کنند، راه‌های جداگانه‌شان را می‌روند، چون از هم جدا می‌شوند،

somebody studied it, the other person studied  some other science or medicine, and they develop  

یکی آن را مطالعه کرده، دیگری علوم یا پزشکی دیگری خوانده است، و

other friendships, they develop other interests,  so they finally grow apart. So Mary might say,  

دوستی‌های دیگری پیدا می‌کنند، علایق دیگری پیدا می‌کنند، بنابراین بالاخره از هم جدا می‌شوند. بنابراین مری ممکن است بگوید، آیا

have you seen Catherine? Recently, you  used to be really close friends? Yeah,  

کاترین را دیده‌ای؟ اخیراً، شما واقعاً دوستان صمیمی بودید؟ بله،    آنجا

we were we were really close. But you know, over  a period of time, we grew apart, we had different  

بودیم که واقعاً به هم نزدیک بودیم. اما می دانید، در طی یک دوره زمانی، ما از هم جدا شدیم، علایق متفاوتی داشتیم

interests, where the fact she went to live in a  different city. So that didn't help. And really,  

، جایی که او برای زندگی در شهر دیگری رفت. پس این کمکی نکرد. و واقعاً،

you know, we haven't kept in touch. But  yeah, I suppose if we met each other,  

می‌دانید، ما در تماس نبوده‌ایم. اما بله، فکر می‌کنم اگر همدیگر را ملاقات می‌کردیم، باز

we would still be unfriendly terms. But we don't  have that deep friendship that we used to have,  

هم شرایط غیر دوستانه‌ای داشتیم. اما ما آن دوستی عمیقی که قبلا داشتیم نداریم،

we have grown apart. And unfortunately, in  marriages, often couples grow apart over a  

ما از هم جدا شده ایم. و متأسفانه، در ازدواج‌ها، اغلب زوج‌ها در طی یک دوره زمانی از هم جدا می‌شوند

period of time, because they just get bored,  or they don't keep that flame of romance going.  

، زیرا فقط حوصله‌شان سر می‌رود، یا آن شعله عاشقانه را روشن نگه نمی‌دارند.

They don't enjoy that little Valentine's date,  or they don't bring flowers or exchange gifts,  

آن‌ها از تاریخ ولنتاین کوچک لذت نمی‌برند، یا گل نمی‌آورند یا هدایایی رد و بدل نمی‌کنند،

they just accept the way they are. And  unfortunately, they grow apart. athey  

فقط همینطور که هستند می‌پذیرند. و متأسفانه از هم جدا می شوند. آنها از

don't stop liking each other, or indeed, they  don't even divorce, they just grow apart because  

دوست داشتن یکدیگر دست برنمی‌دارند، یا در واقع، حتی طلاق هم نمی‌دهند، فقط از هم جدا می‌شوند زیرا

they have different interests are not common  interests anymore. So to grow apart, and it  

علایق متفاوتی دارند، دیگر علایق مشترک نیستند. بنابراین جدا شدن از هم، و

happens gradually. So particularly with relation  to relationships, this is what happens. Okay.

به تدریج اتفاق می افتد. بنابراین به خصوص در رابطه با روابط، این چیزی است که اتفاق می افتد. باشه.

Number 10. To live on. Okay, so you might say  what to, for example, animals live on? Well,  

شماره 10. برای ادامه زندگی. خوب، پس ممکن است بگویید مثلاً حیوانات روی چه چیزی زندگی کنند؟ خب،

of course, we know that, you know, cows live  on grass, and so they constantly eat it or  

البته، می‌دانیم که، می‌دانید، گاوها روی علف زندگی می‌کنند، و بنابراین دائماً آن را می‌خورند یا

sheep in a field will live on grass. But if you're  talking about something a little bit more exotic,  

گوسفندان یک مزرعه روی علف‌ها زندگی می‌کنند. اما اگر در مورد چیزی کمی عجیب‌تر صحبت می‌کنید،

yeah. You might want to know what to certain  animals live on. So if your son is interested  

بله. شاید بخواهید بدانید که برخی از حیوانات روی چه چیزی زندگی می‌کنند. بنابراین اگر پسر شما

in some really interesting creatures, I have  a student and her son is fascinating. He has  

به موجودات واقعاً جالب علاقه مند است، من دانش آموز دارم و پسرش جذاب است. او

always got some really interesting creatures  that he keeps in certain aquarium and they  

همیشه موجودات بسیار جالبی دارد که در آکواریوم خاصی نگهداری می‌کند و

could be butterflies or stick insects or all  sorts of interesting things. So when you you've  

می‌تواند پروانه یا حشره چوبی یا انواع چیزهای جالب باشد. بنابراین، وقتی

got a deep interest in those type of rare or  unusual animals or insects, then you would  

علاقه عمیقی به آن نوع از حیوانات یا حشرات کمیاب یا غیرمعمول پیدا کردید،

like to know what do they like? Live on so, you  know, do they eat meat? Do they eat fish? Or do  

دوست دارید بدانید آنها چه چیزی را دوست دارند؟ پس می دانید، آیا آنها گوشت می خورند؟ ماهی می خورند؟ یا آیا

they eat vegetation like grass or leaves or not?  Whatever it might be. So what do they live on?

آنها از گیاهانی مانند علف یا برگ می خورند یا نه؟ هر چه ممکن است باشد. پس با چه چیزی زندگی می کنند؟

Now, you could use it it loosely in relation  to people. So when we talk about our student  

اکنون، می‌توانید از آن در رابطه با افراد استفاده کنید. بنابراین، وقتی درباره دوران دانشجویی‌مان صحبت می‌کنیم

days is, Ah, I lived on beans on toast for  years. It was great. Yeah. Okay. I don't  

، آه، سال‌ها با لوبیا روی نان تست زندگی کردم . عالی بود. آره باشه. من

ever want to look at another can of baked  beans. But you know, when I was a student,  

هرگز نمی خواهم به قوطی لوبیای پخته دیگری نگاه کنم . اما می دانید، زمانی که من دانشجو بودم،

there was nothing better than coming home after  a day in the university, putting a can of beans  

هیچ چیز بهتر از این نبود که بعد از یک روز در دانشگاه به خانه برگردم، یک قوطی لوبیا را

on the stove, popping a couple of slices of  bread, make some toast, and it makes a really  

روی اجاق بگذارم، چند تکه نان بریزم، نان تست درست کنم، و این کار واقعاً خوب است.

tasty meal. Yeah, you wouldn't serve it up to  your girlfriend, but it was very, very tasty. So

غذای خوشمزه بله، شما آن را برای دوست دخترتان سرو نمی کنید، اما بسیار بسیار خوشمزه بود. پس با

what did you live on? Yeah. And we use the  expression, I often heard my parents using  

چی زندگی کردی؟ آره و ما از عبارت استفاده می‌کنیم، اغلب شنیده‌ام که والدینم از

this expression, what do you think we live on  fresh air? So when you start earning some money,  

این عبارت استفاده می‌کنند، به نظر شما ما در هوای تازه چه زندگی می‌کنیم؟ بنابراین وقتی شروع به کسب درآمد می کنید،

you have to give some money to your mother so that  she can go out and purchase some groceries? Yeah,  

باید مقداری پول به مادرتان بدهید تا بتواند بیرون برود و مواد غذایی بخرد؟ بله،

because she will ask the question,  What do you think we live on? Fresh  

زیرا او این سؤال را می پرسد، فکر می کنید ما با چه چیزی زندگی می کنیم؟

air? Somebody has to buy the food that  they put before you for your breakfast,  

هوای تازه؟ کسی باید غذایی را بخرد که برای صبحانه،

your lunch and your dinner. Yeah, so to live  on. And as always, as I always say, the best  

ناهار و شام پیش شما گذاشته است. بله، برای ادامه زندگی. و مثل همیشه، همانطور که همیشه می‌گویم، بهترین

way for you to understand these is to practice  and practice and practice a little bit more,  

راه برای درک این موارد این است که تمرین کنید و کمی بیشتر تمرین کنید،

because it's the only way you're going  to get to know them to write them down.  

زیرا تنها راهی است که می‌خواهید آنها را بشناسید و یادداشت کنید. از

Use your own examples, and then drop them  into your conversation from time to time.

مثال‌های خودتان استفاده کنید، و سپس هر از چند گاهی آن‌ها را در مکالمه خود رها کنید.

Number 11. This is an interesting phrasal verb,  it's something that's a little bit unusual,  

شماره 11. این یک فعل عبارتی جالب است، چیزی است که کمی غیرعادی است،

you don't use it so often to mull over. M-U-L-L  mull over and it's all about thinking, okay,  

شما آنقدرها از آن برای فکر کردن استفاده نمی کنید. M-U-L-L فکر کنید و همه چیز درباره فکر کردن است، بسیار خوب،

and it's about thinking for a long period  of time. So if somebody gives you a puzzle,  

و به فکر کردن برای مدت زمان طولانی است . بنابراین اگر کسی یک پازل به شما می دهد،

or somebody gives you something that you have to  think about for a period of time, you might say,  

یا کسی چیزی به شما می دهد که باید برای مدتی به آن فکر کنید، ممکن است بگویید،

Well, look, let me mull over this for a couple  of days. And I'll give you an answer then. Okay,  

خب، نگاه کنید، بگذارید چند روز در مورد آن فکر کنم . و من به شما پاسخ خواهم داد. خوب،

so you don't want to commit yourself to an answer  immediately. or, indeed, you want to buy yourself  

بنابراین نمی‌خواهید فوراً خود را متعهد به پاسخگویی کنید . یا، در واقع، می‌خواهید برای خودتان

some time because perhaps you don't have the  answer for the person. So you will say, Well,  

وقت بخرید زیرا شاید پاسخ آن شخص را ندارید. بنابراین شما خواهید گفت، خب،

let me mull over this for a little while. And  I'll come back to you next week, or I'll come  

اجازه دهید برای مدتی در مورد این موضوع فکر کنم. و هفته آینده به شما باز خواهم گشت، یا

back to you after the weekend or whenever the  period is. So when you mull over something,  

بعد از آخر هفته یا هر زمان که پریود باشد، به شما باز خواهم گشت. بنابراین، وقتی درباره چیزی فکر می‌کنید،

you turn it over in your mind you think about  it, you slip on it for a little bit, and then  

آن را در ذهنتان برمی‌گردانید، درباره آن فکر می‌کنید، کمی روی آن می‌لغزید، و سپس به

you give somebody a more considered response, a  more considered answer that they might expect.

کسی پاسخ سنجیده‌تری می‌دهید، پاسخی سنجیده‌تر که ممکن است انتظار داشته باشد.

Number 12, pan out. So we might ask the question,  Well, how did things pan out for you? And what  

شماره 12، خارج کنید. بنابراین ممکن است این سوال را بپرسیم، خب، اوضاع برای شما چگونه رقم خورد؟ و

that means is how did things develop. How did  things turn out in the end? So you meet that  

معنی آن این است که همه چیز چگونه پیشرفت کرد. در نهایت همه چیز چگونه پیش رفت؟ بنابراین

you bump into that friend, or you meet that  friend that you haven't met for a long, long  

با آن دوست مواجه می‌شوید، یا با آن دوستی که مدت‌هاست که

time you went to university together. So you're  sitting down having a coffee, and he just asked  

با هم به دانشگاه رفته‌اید ملاقات نکرده‌اید. پس شما نشسته‌اید و قهوه می‌خورید، و او فقط

the question, Well, how did things pan out for  you? What are you doing now? Ah, well, you know,  

این سوال را پرسید، خوب، اوضاع برای شما چطور پیش رفت ؟ الان چیکار میکنی؟ آه، خوب، می دانید،

after university, I lost my way a little bit. So  I just went off and I travelled around Europe for  

بعد از دانشگاه، کمی راهم را گم کردم. بنابراین من فقط رفتم و

six or nine months. And then I got some jobs here  and some jobs there. I really wasn't clued in as  

شش یا نه ماه در اروپا سفر کردم. و سپس چند شغل اینجا و چند شغل آنجا پیدا کردم. من واقعاً نمی‌دانستم که می‌خواهم چه

to what I wanted to do. Uh huh. Perhaps I'm still  not clued in, but I came home eventually got a  

کار کنم. آهان. شاید هنوز از آن خبر نداشته باشم، اما در نهایت به خانه آمدم،

job. And you know, one thing leads to another.  Now we're married with a couple of kids now.  

شغلی پیدا کردم. و می دانید، یک چیز به چیز دیگری منجر می شود. ما الان ازدواج کردیم و چند تا بچه داریم.

So that's how it happened. So how did things pan  out for you? Meaning how did things turn out or  

پس اینطور شد. پس چگونه همه چیز برای شما رقم خورد؟ به این معناست که اوضاع چگونه شکل گرفت یا

develop? Okay? Or we can use it for the future.  How do you think this will pan out? Meaning,  

پیشرفت کرد؟ باشه؟ یا می توانیم برای آینده از آن استفاده کنیم. به نظر شما این چگونه به نتیجه خواهد رسید؟ یعنی،   می‌دانید

you know, we might be planning or preparing a  particular meeting that's going to take place  

، ممکن است در حال برنامه‌ریزی یا آماده‌سازی یک جلسه خاص باشیم که قرار است

today or tomorrow. And you ask your boss or your  your report manager. How do you think this will  

امروز یا فردا برگزار شود. و از رئیس یا مدیر گزارش خود بپرسید. فکر می‌کنید این موضوع چگونه انجام می‌شود

pan out? You know, these clients better than  I do. So what do you think the angle is? What  

؟ می دانید، این مشتریان بهتر از من هستند. پس به نظر شما زاویه چیست؟

do you think they're going to be looking for?  So he will tell you or give you advice to say,  

فکر می‌کنید آنها به دنبال چه چیزی هستند؟ بنابراین او به شما می‌گوید یا به شما توصیه می‌کند که بگویید،

Well, I think they're going to be focusing  on the costs, or I think they're going to  

خب، من فکر می‌کنم آنها روی هزینه‌ها تمرکز خواهند کرد، یا فکر می‌کنم

be focusing on the margins or the service,  whatever it might be. That's how it will  

روی حاشیه‌ها یا خدمات، هر چه که باشد، تمرکز خواهند کرد. به این صورت است که به

pan out. That's how it will develop. That's  how the meeting is likely to go to pan out.

بیرون خواهد رفت. به این ترتیب توسعه خواهد یافت. احتمالاً جلسه به این ترتیب است.

Number 13. Something that happens to all of us run  out of something, okay, so you open the cupboard,  

شماره 13. چیزی که برای همه ما اتفاق می‌افتد تمام می‌شود، خوب، پس کمد را باز می‌کنید،

no coffee, you open the fridge, no milk,  you go into the freezer, nothing to defrost,  

قهوه نمی‌خورید، یخچال را باز می‌کنید، شیر نمی‌خورید، می‌روید داخل فریزر، چیزی برای یخ‌زدایی نمی‌کنید،

you have run out of everything and everything.  When was the last time I went to the supermarket,  

همه چیز شما تمام می‌شود. و همه چیز. آخرین باری که به سوپرمارکت رفتم کی بود،

or better calling on the way home from  work. So when we run out of something,  

یا بهتر است در راه خانه از محل کار تماس گرفتم. بنابراین وقتی چیزی تمام می‌شود،

it means we've nothing left. Of course we can run  out of time. So it doesn't have to be something  

به این معنی است که چیزی برای ما باقی نمی‌ماند. البته ممکن است وقتمان تمام شود . بنابراین لازم نیست چیز

specific like food. We can run out of time at  the meeting. Oh, you look at your watch. Is that  

خاصی مانند غذا باشد. ممکن است در جلسه وقت ما تمام شود . اوه، شما به ساعت خود نگاه کنید. آیا آن

the time? I need to get on to another meeting?  Let's continue tomorrow. So to run out of time,  

زمان است؟ آیا باید به جلسه دیگری بروم؟ فردا ادامه بدیم بنابراین برای اینکه وقتتان تمام شود،

run out of money. Yeah. So If you look in your  bank account, it's empty. I went a little bit  

پولتان تمام شود. آره بنابراین، اگر به حساب بانکی خود نگاه کنید، خالی است.

crazy at the sales recently or, you know, I  went online and started buying a few things.  

اخیراً در فروش کمی دیوانه شدم یا می دانید، آنلاین شدم و شروع به خرید چند چیز کردم.

And guess what, I have no money in my account.  Hopefully I'm going to get paid in the next  

و حدس بزنید، من هیچ پولی در حساب خود ندارم. امیدوارم طی چند روز آینده حقوق بگیرم

couple of days. So to run out of something is  to have no more of that particular item. Money,  

. بنابراین تمام شدن چیزی به این معناست که دیگر آن مورد خاص را نداشته باشید. پول،

beans, coffee, bread, whatever it happens to  be, nothing is left you have run out of it.

حبوبات، قهوه، نان، هر چه که باشد، چیزی باقی نمانده است.

Number 14. To think back, think back. Now, if  we're trying to jog somebody's memory. Okay,  

شماره 14. برای فکر کردن به گذشته، به گذشته فکر کنید. حالا، اگر سعی می‌کنیم حافظه‌ی کسی را تضعیف کنیم. بسیار خوب،

so we want to find out what happened last  week. So or what happened two days ago,  

پس می‌خواهیم بفهمیم هفته گذشته چه اتفاقی افتاده است . خب یا دو روز پیش،

or indeed with our kids? What happened  two hour ago, two hours ago at school,  

یا در واقع با بچه های ما چه اتفاقی افتاد؟ دو ساعت پیش، دو ساعت پیش در مدرسه چه اتفاقی افتاد، به

think back? Where were you? What were you doing?  who said what? So these are the sorts of phrases  

گذشته فکر کنید؟ کجا بودید؟ داشتی چیکار میکردی؟ کی چی گفت پس اینها انواع عباراتی هستند که

we might use to jog the memory? And we ask son or  daughter, we look, just be careful ticket time.  

ممکن است برای آرام کردن حافظه استفاده کنیم؟ و از پسر یا دختر می‌پرسیم، نگاه می‌کنیم، فقط مراقب زمان بلیط باشید.

But think back where were you? What were you  doing? What exactly did the teacher say to you,  

اما فکر کن کجا بودی؟ داشتی چه کار می‌کردی؟ معلم دقیقاً به شما چه گفت،

because the son or daughter are very upset about  something that happened. And you're trying to get  

زیرا پسر یا دختر از اتفاقی که افتاده بسیار ناراحت هستند. و شما در حال تلاش برای رسیدن

to the bottom of the problem. So you want the  child to think back about the situation. Now,  

به ته مشکل هستید. بنابراین شما می‌خواهید که کودک به موقعیت فکر کند. اکنون،   می‌توانیم به‌طور

we can just use think back more generally and  say, Ah, when I think back about those wonderful  

کلی‌تر از «تفکر برگشت» استفاده کنیم و بگوییم، آه، وقتی به

summer days that we had no pressure, just grab  the bike cycle somewhere, grab a bite to eat,  

روزهای فوق‌العاده تابستان فکر می‌کنم که فشاری نداشتیم، فقط دوچرخه‌سواری را در جایی بگیریم، کمی غذا بخوریم،

go off to the beach and swim. Ah, those were the  days when I think back about the good old days.  

به ساحل برویم و شنا کنیم. . آه، آن روزهایی بود که به روزهای خوب گذشته فکر می کنم.

Yeah. So when we think back, it's to remember  basically something that happened in the past, we  

آره بنابراین، وقتی به گذشته فکر می کنیم، این است که اساساً چیزی را که در گذشته اتفاق افتاده به خاطر بیاوریم،

like to think back about it. Or if I think back,  I can remember or I'll jog my own memory and think  

دوست داریم درباره آن فکر کنیم. یا اگر به گذشته فکر کنم،  می‌توانم به خاطر بیاورم یا حافظه‌ام را تداعی کنم و

back about the particular relationship or the  friendship of the last time that we met somebody.

به رابطه خاص یا دوستی آخرین باری که با کسی ملاقات کردیم، فکر کنم.

And then finally, to while away to while away.  This is a really nice phrasal verb to use. We  

و سپس در نهایت، در حالی که دور به در حالی که دور. این یک فعل عبارتی واقعاً خوب برای استفاده است. ما

can while away our time doing something. You're  delayed in the airport, the classic situation,  

می‌توانیم در حالی که وقت خود را برای انجام کاری نداریم. در فرودگاه معطل شدی، موقعیت کلاسیک،

you've walked through the duty free once or twice,  you've had the coffee. So while you're waiting to  

یکی دو بار از طریق معافیت گمرکی رد شدی، قهوه خوردی. بنابراین در حالی که منتظر

board the plane, you while away the time reading  a book, you while away the time watching a movie  

سوار شدن به هواپیما هستید، در حالی که وقت خواندن کتاب را ندارید، در حالی که وقت تماشای فیلم

on your mobile phone or apps you just doze off  in the chair and while away your time having a  

با تلفن همراه یا برنامه هایتان را ندارید، فقط روی صندلی چرت می زنید و در حالی که وقت خود را از دست می دهید،

little bit of a siesta. Okay, so it could be  nice, warm summer days, you go on a holiday  

کمی وقت می گذرانید. یک استراحت خوب، پس ممکن است روزهای خوب و گرم تابستان باشد، شما به تعطیلات می روید

and somebody asks you what do you like to do for  your holidays? Well, there's nothing better than  

و یکی از شما می پرسد که دوست دارید برای تعطیلات خود چه کاری انجام دهید؟ خوب، هیچ چیز بهتر از این نیست که در

whiling away my time sitting on the beach,  not many people around. Yeah, that's to me,  

حالی که در ساحل نشسته ام، تعداد زیادی از مردم در اطراف نباشم. بله، این برای من است،

it's good way to spend a few days not all of my  holiday, but a few days to while away the time,  

این روش خوبی است که چند روزی را نه تمام تعطیلاتم، بلکه چند روزی را برای دوری از زمان صرف کنم،

okay. So it means to spend the time idly or  relaxed or without any things specific to do.

باشه. بنابراین به این معنی است که زمان را بیکار یا آرام یا بدون هیچ کار خاصی برای انجام دادن بگذرانید.

Okay, so there we are. We've had 15  advanced phrasal verbs that will help  

خوب، پس ما هستیم. ما 15 فعل عبارتی پیشرفته داریم که به شما کمک می‌کند

you not only to improve your conversational  skills, but also to help you in terms of  

نه تنها مهارت‌های مکالمه‌تان را بهبود ببخشید ، بلکه از نظر آیلتس نیز به شما کمک می‌کند

your your IELTS. And if you can pick up  and use three or four or five of these,  

. و اگر بتوانید سه یا چهار یا پنج مورد از این موارد را بردارید و استفاده کنید،

then you'll be amazed the difference it will make.

آنگاه از تفاوتی که ایجاد خواهد کرد شگفت زده خواهید شد.

So I'm going to give them to you one more  time very, very quickly. One bring up,  

بنابراین من آنها را یک بار دیگر خیلی سریع به شما می دهم . یکی بیاورید،   با

bump into someone call off or postpone. catch  up with someone or something like the work cut  

کسی برخورد کنید که تماس بگیرید یا به تعویق بیاندازید. با کسی یا چیزی شبیه به کار

down on something and up doing something you  hadn't planned end up fall out with a friend,  

کاهش پیدا کنید و کاری را انجام دهید که برنامه‌ریزی نکرده بودید، در نهایت با یک دوست ناامید شوید

fall out. Get around to eventually get  around to doing something to grow apart,  

. دور بزنید تا در نهایت به انجام کاری بپردازید تا از هم جدا شوید،

to grow apart. Live on. What do you live on?  To mull over to think. To mull over. Pan out  

برای جدا شدن. زندگی کن با چه چیزی زندگی می کنید؟ فکر کردن برای فکر کردن تامل کردن. بررسی کنید

how did that develop for you? To pan out, run  out of something. Think back on something and  

چگونه برای شما ایجاد شد؟ برای بیرون رفتن، چیزی تمام شود. دوباره به چیزی فکر کنید و

then finally to while away the hours to while  away? Okay, so 15 advanced phrasal verbs that  

سپس در نهایت ساعت‌ها تا زمانی دور باشید؟ بسیار خوب، بنابراین 15 فعل عبارتی پیشرفته که   به

will help you to improve and give you better  communication. And if you do find that you've  

شما کمک می‌کند تا بهتر بتوانید ارتباط برقرار کنید. و اگر متوجه شدید که

liked this particular lesson, then please like  the video and if you can subscribe to the channel,  

این درس خاص را دوست داشته اید، لطفاً ویدیو را لایک کنید و اگر می توانید در کانال مشترک شوید،

because it really really helps. And as always  remember to join me for the next lesson.

زیرا واقعاً کمک می کند. و مثل همیشه به یاد داشته باشید که برای درس بعدی به من بپیوندید.