100 English Words for Every Day Life | English Vocabulary Masterclass

Welcome to this English vocabulary master class.

به این کلاس کارشناسی ارشد واژگان انگلیسی خوش آمدید.

Today you are going to learn 100 words  that you can use in your daily speech.

امروز قرار است 100 کلمه را یاد بگیرید که می توانید در گفتار روزانه خود از آنها استفاده کنید.

These are words that I use every single  day and that native speakers use every day.

اینها کلماتی هستند که من هر روز از آنها استفاده می کنم و افراد بومی هر روز از آنها استفاده می کنند.

So if you use them, you're going to speak  and communicate fluently and confidently.

بنابراین اگر از آنها استفاده کنید، صحبت می‌کنید و روان و با اعتماد به نفس ارتباط برقرار می‌کنید.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

First, in this master class, you're going to learn  

ابتدا، در این کلاس کارشناسی ارشد، شما 14 عبارت را یاد خواهید گرفت

14 phrases to help you speak like a  leader #1 feel free to ask me anything.

که به شما کمک می کند مانند یک رهبر شماره 1 صحبت کنید.

Now notice you're learning a complete phrase.

اکنون توجه کنید که در حال یادگیری یک عبارت کامل هستید.

So pay attention to all the  words, the prepositions,  

بنابراین به همه کلمات، حروف اضافه،

the articles, the sentence structure matters.

مقالات، ساختار جمله اهمیت دهید.

So notice here we have Feel free plus infinitive.

بنابراین توجه کنید که در اینجا ما Feel free به علاوه مصدر داریم.

The infinitive is of course 2 plus the base verb.

مصدر البته 2 به اضافه فعل پایه است.

Feel free to ask me anything.

آزادی هرچی از من بپرسی. از

This is this is used as a  polite, open-ended invitation.

این به عنوان یک دعوت نامه مودبانه و بدون پایان استفاده می شود.

I'm inviting you to ask me whatever you'd like.

من از شما دعوت می کنم هر چه می خواهید از من بپرسید.

Remember you can change that verb.

به یاد داشته باشید که می توانید آن فعل را تغییر دهید.

I could say.

من میتوانم بگویم.

Feel free to send me the report when it's ready.

در صورت آماده شدن گزارش را برای من ارسال کنید.

This sounds polite and professional.

این مودبانه و حرفه ای به نظر می رسد.

And remember, it's an open invitation.

و به یاد داشته باشید، این یک دعوت باز است.

You're not required to do this.

شما مجبور به انجام این کار نیستید.

It's an option if you say send  me the report when it's done.

این یک گزینه است اگر بگویید پس از اتمام کار، گزارش را برای من ارسال کنید.

This is the imperative and it's  direct and also authoritative.

این امر ضروری است و مستقیم و همچنین معتبر است.

So to sound polite and professional  and to give you an open invitation,  

بنابراین، برای اینکه مودبانه و حرفه‌ای به نظر برسم و به شما دعوتی آزاد بدهم،

I can say feel free to  download the free lesson PDF.

می‌توانم بگویم با خیال راحت PDF درس رایگان را دانلود کنید.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

And this is a real example because I  

و این یک مثال واقعی است زیرا من

summarize everything from this  lesson in the free lesson PDF.

همه چیز را از این درس در درس رایگان PDF خلاصه می کنم.

Feel free to download it #2 I  look forward to hearing your  

با خیال راحت آن را دانلود کنید شماره 2 من مشتاقانه منتظر شنیدن

thoughts O your colleague could say to you.

نظرات شما هستم ای همکارتان که می تواند به شما بگوید.

Feel free to send me the report when it's done.

پس از اتمام کار، گزارش را برای من ارسال کنید.

And then when it's done, you can send it  to your colleague and say, here you go.

و بعد از اتمام کار، می‌توانید آن را برای همکارتان بفرستید و بگویید، اینجا بروید.

I look forward to hearing your thoughts.

من مشتاقانه منتظر شنیدن افکار شما هستم. به

Notice our sentence structure.

ساختار جمله ما توجه کنید.

Look forward to plus gerund, your verb in ING.

منتظر plus gerund، فعل شما در ING باشید. من مشتاقانه

I look forward to hearing.

منتظر شنیدن هستم.

Don't make this mistake.

این اشتباه را نکن

Make sure you have the gerund and this  is a polite way to show your interest.

مطمئن شوید که جیروند را دارید و این روشی مودبانه برای نشان دادن علاقه شماست.

So in this case, your interest  in hearing the person's thoughts,  

بنابراین در این مورد، علاقه شما به شنیدن افکار،

their ideas, is their opinions, their feedback.

ایده های آن شخص، نظرات و بازخورد آنهاست.

You could say I look forward  to meeting our verb and ING.

می توانید بگویید من مشتاقانه منتظر دیدار با فعل و ING خود هستم.

I look forward to meeting you tomorrow.

من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم.

Now with the structure, you can also use a noun.

اکنون با ساختار، می توانید از یک اسم نیز استفاده کنید. من مشتاقانه

I look forward to our meeting.

منتظر دیدارمان هستم.

That's the noun form.

این شکل اسمی است. من مشتاقانه

I look forward to our meeting tomorrow.

منتظر دیدار فردا هستم.

What about you?

Are you looking forward to my next lesson?

تو چطور؟ آیا

منتظر درس بعدی من هستید؟

If you are put yes, yes, yes, to show your  interest, show your enthusiasm, put yes,  

اگر برای نشان دادن علاقه‌تان، بله، بله، بله، قرار داده می‌شوید، اشتیاق خود را نشان دهید، بله،

yes, yes, in the Commons #3 here's my take on it.

بله، بله، در عوام شماره 3 این نظر من در مورد آن است.

One's take on something is  one's opinion on something.

برداشت فرد از چیزی، نظر فرد در مورد چیزی است.

So my take on it is simply my opinion on it.

بنابراین برداشت من در مورد آن صرفاً نظر من در مورد آن است.

For example, I just read the  consultants recommendations.

برای مثال، من فقط توصیه‌های مشاور را خواندم. در

Here's my take on them.

اینجا برداشت من از آنها است.

Them because recommendations is plural.

آنها چون توصیه ها جمع است.

Now when I want to share my opinion, my  take, I can simply use an opinion your word.

حالا وقتی می‌خواهم نظرم را به اشتراک بگذارم ، می‌توانم به سادگی از نظری که حرف شماست استفاده کنم.

I think she raised some valid points.

من فکر می کنم او نکات معتبری را مطرح کرد.

I can use this as a question.

من می توانم از این به عنوان یک سوال استفاده کنم.

What's your take on the report on the  recommendations #4 from my perspective?

نظر شما در مورد گزارش توصیه‌های شماره ۴ از دیدگاه من چیست؟

Now, this is the same as in my opinion.

حالا این همان چیزی است که به نظر من است.

But notice that preposition difference  from my perspective, in my opinion.

اما به نظر من به این تفاوت حرف اضافه از دیدگاه من توجه کنید.

So I see a lot of mistakes  when students try to use this.

بنابراین وقتی دانش‌آموزان سعی می‌کنند از آن استفاده کنند، اشتباهات زیادی می‌بینم.

If someone asks you your  opinion, what's your take on it?

اگر کسی نظر شما را از شما بپرسد، نظر شما در مورد آن چیست؟

You can use this to start.

می توانید از این برای شروع استفاده کنید.

From my perspective, I think the consultant's  recommendations aren't practical.

از دیدگاه من، فکر می‌کنم توصیه‌های مشاور عملی نیستند.

So here you can add on.

بنابراین در اینجا می توانید اضافه کنید.

I think an opinion word even though you  use from my perspective, but it's optional.

من فکر می کنم یک کلمه نظر حتی اگر شما از دیدگاه من استفاده کنید، اما اختیاری است.

And after you share your opinion, you can invite  the other person to provide their opinion.

و بعد از اینکه نظر خود را به اشتراک گذاشتید، می‌توانید از طرف مقابل دعوت کنید تا نظر خود را ارائه دهد.

What about you?

تو چطور؟

What's your perspective #5  can you help me understand?

دیدگاه شماره 5 شما چیست  آیا می توانید به من کمک کنید بفهمم؟

This is a polite way to ask for  clarification or an explanation.

این روشی مودبانه برای درخواست توضیح یا توضیح است.

Your colleague could say, from my perspective,  the consultant recommendations aren't practical.

همکار شما می‌تواند بگوید، از دیدگاه من، توصیه‌های مشاور عملی نیستند.

You could comment on this  and say I see, interesting.

می‌توانید در این مورد نظر دهید و بگویید می‌بینم، جالب است.

Oh really?

اوه واقعا؟

And then you can add on this expression.

و سپس می توانید این عبارت را اضافه کنید. آیا

Can you help me understand  your perspective, your opinion?

می‌توانید به من کمک کنید دیدگاه، نظر شما را بفهمم؟

Can you help me understand?

میشه کمکم کنی بفهمم

This is a great expression if  you want an explanation without  

اگر می‌خواهید بدون اینکه

sounding very direct or authoritative or angry.

خیلی مستقیم یا معتبر یا عصبانی به نظر برسد، این یک عبارت عالی است.

If someone says, I don't think  we can meet the deadline,  

اگر کسی بگوید، فکر نمی‌کنم بتوانیم مهلت تعیین شده را رعایت کنیم،

you can say, can you help me understand why?

می‌توانید بگویید، می‌توانید به من کمک کنید تا بفهمم چرا؟

Number six, I'll get back to  you with that information.

شماره شش، من با آن اطلاعات با شما تماس خواهم گرفت.

This is a great one because someone might ask you  

این یک سوال عالی است زیرا ممکن است شخصی از شما

a question or to provide information  and you don't have that information.

سؤالی بپرسد یا اطلاعاتی را ارائه کند و شما آن اطلاعات را ندارید.

You don't know the answer.

شما جواب را نمی دانید.

Instead of saying I don't know, you can say  I'll get back to you with that information.

به‌جای گفتن نمی‌دانم، می‌توانید بگویید با آن اطلاعات به شما پاسخ خواهم داد.

You can provide a time reference if you'd like.

در صورت تمایل می توانید یک مرجع زمانی ارائه دهید.

I'll get back to you by the end of the day.

من تا پایان روز با شما تماس خواهم گرفت.

So you just gave yourself a deadline.

پس فقط به خودت مهلت دادی.

You could say I'll get back to you in  an hour or I'll get back to you ASAP.

می توانید بگویید من یک ساعت دیگر با شما تماس خواهم گرفت یا در اسرع وقت با شما تماس خواهم گرفت.

What does ASAP mean?

ASAP به چه معناست؟

This is a very common acronym.

این یک مخفف بسیار رایج است.

Put it in the comments ASAP.

آن را در نظرات ASAP قرار دهید.

What's the acronym?

مخفف چیست؟

Put it in the comments #7 Can you fill me in?

آن را در نظرات شماره 7 قرار دهید آیا می توانید من را پر کنید؟

This is a great one.

این یکی عالی است.

It's a casual way to ask  for an update or a summary.

این یک روش معمولی برای درخواست به‌روزرسانی یا خلاصه است.

You could say to your colleague, I  was on another call this morning,  

می‌توانید به همکارتان بگویید، من امروز صبح در تماس دیگری بودم،

can you fill me in on the staff meeting?

می‌توانید در جلسه کارمندی من را تکمیل کنید؟

Notice here when I specify the  something the staff meeting,  

در اینجا توجه کنید وقتی چیزی را در جلسه کارکنان مشخص می‌کنم،

you have to use the additional preposition  on Can you fill me in on the staff meeting?

باید از حرف اضافه در مورد آیا می‌توانید در جلسه کارکنان من را پر کنید استفاده کنید؟

This is often used by one  person to request another  

این اغلب توسط یک فرد برای درخواست از

person provide information to someone else.

فرد دیگری برای ارائه اطلاعات به شخص دیگری استفاده می شود.

For example, your boss could say to you,  hey Danica, can you fill Raphael in?

به عنوان مثال، رئیس شما می تواند به شما بگوید، هی دانیکا، می توانید رافائل را پر کنید؟

And then if you want to specify the  something you need that preposition on,  

و سپس اگر می‌خواهید چیزی را که به آن حرف اضافه نیاز دارید مشخص کنید،

on the new filing system #8 which  one would you like me to prioritize?

در سیستم بایگانی جدید شماره 8 کدام یک را در اولویت قرار دهید؟

You can use this to clarify  which task should be done first,  

می‌توانید از این برای روشن کردن اینکه کدام کار باید ابتدا انجام شود، و

which one you should prioritize  when there are multiple tasks.

وقتی چندین کار وجود دارد، کدام یک را اولویت‌بندی کنید، استفاده کنید.

So you can use this with two  tasks or more than two as well.

بنابراین می‌توانید از آن با دو کار یا بیش از دو کار نیز استفاده کنید.

So if you have multiple tasks, you  can go to your boss and say Sarah  

بنابراین، اگر چندین کار دارید، می‌توانید به سراغ رئیستان بروید و بگویید سارا

asks for help on the report and I  have to finish the presentation.

درباره گزارش کمک می‌خواهد و من باید ارائه را تمام کنم.

Which one would you like me to prioritize?

دوست دارید کدام یک را در اولویت قرار دهم؟

So now, instead of feeling overwhelmed, you know  exactly which task to focus on to prioritize.

بنابراین اکنون، به‌جای اینکه احساس خستگی کنید، دقیقاً می‌دانید که روی کدام کار باید اولویت‌بندی کنید.

You can use this even just to get  advice from someone you trust.

می‌توانید از این حتی برای دریافت مشاوره از فردی که به آن اعتماد دارید استفاده کنید.

I could say to you, from your perspective,  which one should I prioritize?

می‌توانم به شما بگویم، از دیدگاه شما، کدام یک را باید در اولویت قرار دهم؟

So you're not my boss, you're not  responsible for assigning me task.

بنابراین شما رئیس من نیستید، شما مسئول تعیین تکلیف به من نیستید.

But I trust you to provide  me with valuable feedback.

اما من به شما اعتماد دارم که بازخورد ارزشمندی به من ارائه دهید.

Which one should I prioritize?

کدام یک را در اولویت قرار دهم؟

From your perspective #9 I trust  you have everything you need.

از دیدگاه شماره 9 شما، من اعتماد دارم که هر آنچه را که نیاز دارید دارید.

The word trust is used a  lot in a business context.

کلمه اعتماد در زمینه تجاری بسیار استفاده می شود.

This is used to express overall  confidence in someone and their abilities.

این برای بیان اعتماد کلی به کسی و توانایی‌هایش استفاده می‌شود.

So you might come to me and say,  Jennifer, I feel a little nervous.

بنابراین ممکن است به سراغ من بیایید و بگویید، جنیفر، من کمی عصبی هستم.

This is my first time giving a  presentation and I can let you  

این اولین باری است که ارائه‌ای ارائه می‌کنم و می‌توانم به شما

know that I have confidence in you and  your abilities and I can say I trust you,  

اطلاع دهم که به شما و توانایی‌هایتان اعتماد دارم و می‌توانم بگویم به شما اعتماد دارم،

or I can add on to this and I can  say I trust you can handle this.

یا می‌توانم به این موضوع اضافه کنم و می‌توانم بگویم اعتماد دارم که می‌توانید از پس این کار برآیید.

So the statement is you can handle this.

بنابراین بیانیه این است که شما می توانید این را مدیریت کنید.

Handle means you have the ability to do it.

دسته یعنی شما توانایی انجام آن را دارید.

You can handle this.

شما می توانید این کار را انجام دهید.

Now if I add I trust it's adding certainty.

حالا اگر اضافه کنم اعتماد دارم که به اطمینان اضافه می کند.

I'm certain, I know I trust you can handle this.

مطمئنم، می‌دانم که اعتماد دارم که می‌توانی با این کار کنار بیای.

Number 10.

شماره 10.

What can we learn from this?

چه چیزی می توانیم از این بیاموزیم؟

Such a powerful question.

چنین سوال قدرتمندی

You can use this to encourage  reflection and analysis after  

می‌توانید از این برای تشویق به تفکر و تحلیل بعد از

a situation, generally a negative situation.

یک موقعیت، معمولاً یک موقعیت منفی استفاده کنید.

So if something negative happened,  

بنابراین، اگر اتفاق منفی افتاد،

I didn't get the promotion, you  can say what can I learn from this?

من ارتقاء را دریافت نکردم، می‌توانید بگویید چه چیزی می‌توانم از این بیاموزم؟

Or I failed my ions, what can I learn from this?

یا من یون هایم را خراب کردم، از این چه چیزی می توانم یاد بگیرم؟

So instead of being upset, angry, mad,  now you're thinking about solutions,  

بنابراین به جای ناراحتی، عصبانیت، عصبانیت، اکنون به راه حل فکر می کنید، به این

you're thinking about what you can do differently.

فکر می کنید که چه کاری می توانید متفاوت انجام دهید. وقتی با یک تیم کار می‌کنید،

This is a great expression to use  when you're working with a team.

این یک عبارت عالی برای استفاده است . پس باز

So again, maybe something bad happened.

هم شاید اتفاق بدی افتاده باشد.

We lost the client.

مشتری را از دست دادیم

What can we learn from this?

ما از این چه چیزی را میتوانیم بیاموزیم؟

And then you can start brainstorming things you  can do differently so it doesn't happen again.

و سپس می توانید شروع به طوفان فکری برای کارهایی کنید که می توانید متفاوت انجام دهید تا دیگر تکرار نشود.

Now to change the sentence structure, you  could also say, what can this teach us?

اکنون برای تغییر ساختار جمله، می‌توانید بگویید، این چه چیزی می‌تواند به ما بیاموزد؟

So notice you can learn something from  someone or something, a situation,  

بنابراین توجه داشته باشید که می‌توانید از کسی یا چیزی، از یک موقعیت، چیزی یاد بگیرید،

but also something the situation can teach  you something #11 I'm happy to address that.

اما همچنین چیزی را که موقعیت می‌تواند چیزی به شما یاد دهد شماره 11 من خوشحالم که به آن می‌پردازم.

So notice the sentence structure.

بنابراین به ساختار جمله توجه کنید.

We have our verb to be.

ما فعل خود را به بودن داریم. من

I am happy our adjective.

خوشحالم صفت ما.

So you need to conjugate the verb to  be and then you have the infinitive.

بنابراین باید فعل to را با هم ترکیب کنید و سپس مصدر را داشته باشید.

I'm happy to address that.

من خوشحالم که به آن پرداختم.

And this is used to show a  willingness to do something.

و از این برای نشان دادن تمایل به انجام کاری استفاده می شود.

So when your boss asks you to fill Raphael  in, you can say I'm happy to fill Raphael in.

بنابراین وقتی رئیستان از شما می‌خواهد که رافائل را پر کنید ، می‌توانید بگویید من خوشحالم که رافائل را پر کنید.

And then remember, if you specify the something,  

و سپس به یاد داشته باشید، اگر چیزی را مشخص کنید،   به

you need that extra preposition  on this sales process.

آن حرف اضافه در این فرآیند فروش نیاز دارید.

So you're showing your willingness to do this.

بنابراین شما تمایل خود را برای انجام این کار نشان می دهید.

This is also a great way to end a  presentation or end communication.

این همچنین راهی عالی برای پایان دادن به ارائه یا پایان دادن به ارتباط است.

We're happy to answer any questions you have.

ما خوشحال می شویم که به هر سؤالی که دارید پاسخ دهیم.

So remember that structure to be happy  plus infinitive #12 how can I support you?

پس این ساختار را به خاطر داشته باشید که شاد باشید به علاوه مصدر شماره 12 چگونه می توانم از شما حمایت کنم؟

This is used to offer support, encouragement,  assistance, but also to ask how that can be done.

این برای ارائه پشتیبانی، تشویق، کمک، اما همچنین برای پرسیدن اینکه چگونه می توان این کار را انجام داد استفاده می شود.

Your coworker could be upset and  say I'm so overwhelmed with this  

همکار شما ممکن است ناراحت شود و بگوید من از این پروژه بسیار غرق شده‌ام،

project so you want to show your support.

بنابراین می‌خواهید حمایت خود را نشان دهید. میشه

You can say how can I support you?

بگی چجوری حمایتت کنم؟

You can add on how can I best support you  as an intensifier and then you can even  

می‌توانید به این موضوع اضافه کنید که چگونه می‌توانم به بهترین شکل از شما حمایت کنم، به عنوان یک تقویت‌کننده، و سپس حتی می‌توانید

add on your willingness and say I'm  happy to help you in any way I can.

تمایل خود را اضافه کنید و بگویید خوشحالم که به هر نحوی که می‌توانم به شما کمک کنم.

You can use this to offer  assistance to someone as well.

می‌توانید از این برای ارائه کمک به شخصی نیز استفاده کنید.

If you know your Co worker is very busy,  

اگر می‌دانید که همکارتان بسیار شلوغ است،

you could say you have a lot on your plate with  this presentation which means you're very busy.

می‌توانید بگویید که با این ارائه چیزهای زیادی در ظرف خود دارید که به این معنی است که شما بسیار مشغول هستید.

How can I support you #13 I value your input.

چگونه می توانم از شما حمایت کنم شماره 13 من برای نظرات شما ارزش قائل هستم.

This is to acknowledge the importance  of someone's opinion or ideas.

این برای اذعان به اهمیت نظر یا عقاید کسی است.

So let's use this right now.

پس بیایید همین الان از این استفاده کنیم.

How can I make my lessons better?

چگونه می توانم دروس خود را بهتر کنم؟

How can I make this lesson better?

چگونه می توانم این درس را بهتر کنم؟

Or how can I make my lessons overall better?

یا چگونه می توانم دروس خود را به طور کلی بهتر کنم؟

Please share your thoughts in the comments.

لطفا افکار خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

I value your input.

من برای ورودی شما ارزش قائل هستم.

And this isn't just an  example, it's one 100% true.

و این فقط یک مثال نیست، بلکه صد در صد درست است.

I really value your input.

من واقعا برای ورودی شما ارزش قائل هستم.

I truly value your input.

من واقعا برای ورودی شما ارزش قائل هستم.

So please, if there's anything I can  do to improve these lessons for you,  

بنابراین لطفاً، اگر کاری می توانم انجام دهم تا این درس ها را برای شما بهبود بخشم،

I want you to love these lessons.

می خواهم که این درس ها را دوست داشته باشید.

So please put your comments below  because I truly value your input #14  

بنابراین لطفا نظرات خود را در زیر بنویسید زیرا من واقعاً برای ورودی شماره 14 شما ارزش قائل هستم. از

I appreciate your hard work on this.

زحمات شما در این زمینه قدردانی می کنم.

Everyone loves to be appreciated so  you can use this to show gratitude,  

همه دوست دارند مورد قدردانی قرار بگیرند، بنابراین می‌توانید از این برای نشان دادن قدردانی،

appreciation for someones work.

قدردانی از کار دیگران استفاده کنید.

You can start by complimenting someone,  the report looks fantastic and then add on.

می‌توانید با تعریف کردن از کسی شروع کنید، گزارش فوق‌العاده به نظر می‌رسد و سپس آن را اضافه کنید.

I appreciate your hard work on this.

من از زحمات شما در این زمینه قدردانی می کنم.

Adding that on will make that  person feel really valued.

اضافه کردن آن باعث می‌شود آن شخص احساس کند واقعاً ارزشمند است.

Or maybe your friend is planning a party for  you and you can say the menu looks amazing.

یا شاید دوستتان در حال برنامه‌ریزی مهمانی برای شما است و می‌توانید بگویید که منو شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد.

I appreciate all your hard work on this.

من از تمام زحمات شما در این زمینه قدردانی می کنم.

You can Add all your hard work to intensify it.

شما می توانید تمام کار سخت خود را برای تشدید آن اضافه کنید. آیا از

Are you enjoying this lesson?

این درس لذت می برید؟

If you are then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر شما هستید، می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program.

این برنامه آموزشی برتر من است.

Where we study native English speakers  from TV, the movies, YouTube, and the news.

جایی که انگلیسی زبان‌های مادری را از تلویزیون، فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای

You can look in the description for  the link to learn more or you can go  

کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید در توضیحات به دنبال پیوند بگردید یا می‌توانید

to my website and click on Finally Fluent Academy.

به وب‌سایت من بروید و روی آکادمی Fluent Fluent کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Now let's continue and you can  learn 25 professional phrases.

حالا بیایید ادامه دهیم و می‌توانید 25 عبارت حرفه‌ای را یاد بگیرید.

Our first phrase, I'm on board with that.

اولین عبارت ما، من با آن موافقم. برای مثال

This is used when you agree  or you want to express your  

زمانی که موافقت می‌کنید یا می‌خواهید

support for a suggestion or an idea, for example.

حمایت خود را از پیشنهاد یا ایده‌ای ابراز کنید، استفاده می‌شود.

We're on board.

ما سوار هستیم

We are the verb to be.

ما فعل بودن هستیم.

We're on board with that preposition with.

ما با آن حرف اضافه همراه هستیم.

We're on board with the new  strategy for increasing sales.

ما با استراتژی جدید برای افزایش فروش همراه هستیم.

And don't forget to conjugate that verb to  be with your subject and time reference.

و فراموش نکنید که فعل to be را با موضوع و مرجع زمانی خود به هم متصل کنید.

I'm on board next.

من در کشتی بعدی هستم. آیا

Are we on the same page?

ما در یک صفحه هستیم؟

This is used to confirm that everyone has the  same understanding, opinion, or viewpoint.

این برای تأیید اینکه همه افراد دارای درک، نظر یا دیدگاه یکسانی هستند استفاده می‌شود.

After our discussion, it seems  like we're on the same page.

پس از بحث ما، به نظر می رسد که در یک صفحه هستیم.

We all have the same opinion,  understanding or viewpoint and to  

همه ما نظر، درک یا دیدگاه یکسانی داریم و برای

specify what that something is you can say  regarding regarding the project timeline.

تعیین اینکه آن چیزی که می‌توانید در مورد جدول زمانی پروژه بگویید چیست.

Don't worry about taking notes because I  summarize everything in a free lesson PDF.

نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Next.

بعد.

It's a win win situation.

این یک موقعیت برد برد است.

This is a situation where all  parties benefit all all parties win.

این وضعیتی است که همه احزاب به نفع همه احزاب هستند.

I could say subscribing to J Forest  English is a win win situation.

می‌توانم بگویم اشتراک در J Forest English یک موقعیت برد برد است.

I win by growing my YouTube channel and you win  

من با رشد کانال YouTube خود برنده می شوم و شما

by getting all of these free video  lessons to help you become fluent.

با دریافت همه این درس های ویدیویی رایگان برای کمک به شما برنده می شوید.

So put win win, win, win, put  win win in the comments below.

بنابراین برد برد، برد، برنده شدن، برنده برد را در نظرات زیر قرار دهید.

It's a win win.

این یک برد برد است.

Our next phrase, I could ask  what are your thoughts on this?

عبارت بعدی ما، می‌توانم بپرسم نظر شما در این مورد چیست؟

This is used to request  someone's opinion or feedback.

این برای درخواست نظر یا بازخورد کسی استفاده می‌شود.

You can identify something specific and say what  are your thoughts on the new marketing strategy?

می‌توانید چیز خاصی را شناسایی کنید و بگویید نظرتان درباره استراتژی بازاریابی جدید چیست؟

Remember, you can replace the noun, the new  marketing strategy with this if it's obvious.

به یاد داشته باشید، اگر واضح است، می‌توانید اسم، استراتژی بازاریابی جدید را با این جایگزین کنید.

Next, we need to think outside the box.

بعد، باید خارج از چارچوب فکر کنیم. آیا

Have you heard this one To think outside the box?

این یکی را شنیده اید که خارج از چارچوب فکر کنید؟

This is to encourage creative  thinking, innovative thinking.

این برای تشویق تفکر خلاق، تفکر نوآورانه است.

If you're trying to solve a difficult problem,  

اگر در تلاش برای حل یک مشکل دشوار هستید،

you might say thinking outside the box  is the only way we'll solve this problem.

ممکن است بگویید فکر کردن خارج از چارچوب تنها راه حل این مشکل است.

You need innovative, creative solutions.

شما به راه حل های خلاقانه و خلاقانه نیاز دارید.

Everybody start thinking outside the box next.

بعد همه شروع به فکر کردن خارج از چارچوب می کنند.

I love this one.

من عاشق این یکی هستم.

Let's circle back to that later.

بیایید بعداً به آن دایره برگردیم.

When you circle back to something,  

وقتی به چیزی دایره می‌زنید،   به این

it means you stop discussing it now and  you suggest that you discuss it later.

معنی است که اکنون بحث درباره آن را متوقف می‌کنید و پیشنهاد می‌کنید که بعداً درباره آن بحث کنید.

So you postpone your discussion until later.

بنابراین شما بحث خود را به بعد موکول می کنید.

You could say we only have 10 minutes  left, so let's circle back to this.

می توانید بگویید فقط 10 دقیقه باقی مانده است، پس بیایید به این دایره برگردیم.

Whatever this is your discussion about the  marketing campaign, thinking outside the box.

بحث شما درباره کمپین بازاریابی هر چه باشد، خارج از چارچوب فکر کنید.

Let's circle back to this later.

اجازه دهید بعداً به این موضوع برگردیم.

Let's postpone it now and discuss it later.

اکنون آن را به تعویق بیندازیم و بعداً در مورد آن بحث کنیم. به

Notice the grammar.

گرامر توجه کنید.

This is in the imperative.

این در امر واجب است.

It's often the case because we use  this as an instruction or a suggestion.

اغلب اینطور است زیرا ما از این به عنوان یک دستورالعمل یا پیشنهاد استفاده می کنیم.

Let's circle back to Dina, our next phrase.

بیایید به دینا، عبارت بعدی خود حلقه بزنیم.

We need to prioritize our tasks.

ما باید وظایف خود را اولویت بندی کنیم.

If you prioritize something, it means you  organize it based on importance and urgency.

اگر چیزی را اولویت بندی می کنید، به این معنی است که آن را بر اساس اهمیت و فوریت سازماندهی می کنید.

So the most important or  the most urgent at the top  

بنابراین مهم‌ترین یا فوری‌ترین کارهایی که در بالای

of your list of to do's because it's  prioritize, it's the most important.

فهرست کارهایتان قرار دارد، زیرا اولویت‌بندی است، مهم‌ترین است.

This is a common situation.

این یک وضعیت رایج است.

We don't have enough time to complete  everything, so let's prioritize our tasks.

ما زمان کافی برای تکمیل همه چیز نداریم، پس بیایید وظایف خود را اولویت بندی کنیم.

I love this one.

من عاشق این یکی هستم.

Please keep me in the loop.

لطفا مرا در جریان نگه دارید.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

Native speakers love using it.

بومی‌ها عاشق استفاده از آن هستند.

This is used to request that information  or updates be shared as they happen.

این مورد برای درخواست اشتراک‌گذاری اطلاعات یا به‌روزرسانی‌ها در صورت وقوع استفاده می‌شود.

I could say I'm taking tomorrow off, but  please keep me in the loop on the project.

می‌توانم بگویم فردا تعطیل می‌کنم، اما لطفاً من را در جریان پروژه قرار دهید.

Notice grammatically this  is the imperative because  

توجه داشته باشید که از نظر دستوری این امر ضروری است زیرا

I'm giving you an instruction or a suggestion.

من به شما یک دستورالعمل یا پیشنهاد می‌دهم.

You can add please at the beginning or the  end of the imperative to sound more polite.

می‌توانید لطفاً در ابتدا یا انتهای دستور را اضافه کنید تا مودبانه‌تر به نظر برسد.

Good, keep me in the loop on that.

خوب، من را در جریان آن قرار دهید.

Next, Have they ironed out the details?

بعد، آیا آنها جزئیات را اتو کرده اند؟ از

This is used to ask if something  has been resolved or clarified.

این برای پرسیدن اینکه آیا چیزی حل شده یا روشن شده است استفاده می‌شود.

For example, we need to iron out  the contract details before the  

برای مثال، باید جزئیات قرارداد را قبل از

meeting and notice that pronunciation in the past.

جلسه بررسی کنیم و در گذشته به آن تلفظ توجه کنیم.

Simple iron doubt, iron doubt,  iron doubt phrase 10 I'm all ears.

شک آهنی ساده، شک آهنین، شک آهنین عبارت ۱۰ I'm all ears.

This is used to express your  openness and willingness to listen.

این برای بیان باز بودن و تمایل شما برای گوش دادن استفاده می‌شود.

I could say if you have any suggestions for  improving this YouTube channel, I'm all ears.

می‌توانم بگویم اگر پیشنهادی برای بهبود این کانال YouTube دارید، من کاملاً گوش‌ها هستم.

I'm open and willing to  listen to your suggestions.

من باز هستم و مایلم به پیشنهادات شما گوش دهم.

And that is 100% true.

و این 100% درست است.

So please share your suggestions in the comments.

پس لطفا پیشنهادات خود را در نظرات به اشتراک بگذارید. من

I'm all ears.

سراپا گوشم.

Next, let's take a step back.

بعد، بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

This is when you pause to  review a situation or decision.

این زمانی است که برای مرور یک موقعیت یا تصمیم مکث می‌کنید.

Our marketing campaign didn't work.

کمپین بازاریابی ما کارساز نبود.

Let's take a step back.

بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

Let's pause what we're doing,  

بیایید کاری را که انجام می‌دهیم متوقف کنیم،

working on the marketing campaign to review  it to make sure it is the right strategy.

روی کمپین بازاریابی کار کنیم تا آن را بررسی کنیم تا مطمئن شویم استراتژی درستی است.

Let's take a step back.

بیایید یک قدم به عقب برگردیم.

Notice this is also in the imperative  for instructions or suggestions.

توجه داشته باشید که این امر برای دستورالعمل‌ها یا پیشنهادها نیز ضروری است.

This is a great one.

این یکی عالی است.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

Use this when you disagree.

وقتی مخالف هستید از این استفاده کنید. با

Agree with someone's opinion or statement.

نظر یا گفته کسی موافق باشید.

Your Co worker could say the  marketing campaign didn't  

همکار شما می‌تواند بگوید که کمپین بازاریابی

work because we didn't think outside the box.

جواب نداد زیرا ما خارج از چارچوب فکر نمی‌کردیم.

You could say I beg to differ, which  means I don't agree, I beg to differ.

می‌توانید بگویید من التماس می‌کنم متفاوت باشم، به این معنی که موافق نیستم، التماس می‌کنم که متفاوت باشم.

The campaign was great, it  was our execution that failed.

کمپین عالی بود، اجرای ما شکست خورد.

I beg to differ.

من با شما موافق نیستم.

Next, I'll cut to the chase.

بعد، من به تعقیب و گریز بر می گردم.

This is when you say your main point directly,  without small talk, without additional details.

این زمانی است که مستقیماً، بدون صحبت کوچک، بدون جزئیات اضافی، نکته اصلی خود را بیان می‌کنید.

For example, I'll cut to the chase.

به عنوان مثال، من به تعقیب و گریز.

You're not getting the promotion.

شما ترفیع دریافت نمی کنید

Notice grammatically, the  expression is in the future.

از نظر دستوری توجه کنید، عبارت در آینده است.

Simple.

ساده.

I will cut to the chase.

من به تعقیب و گریز قطع خواهم کرد.

I'll cut to the chase.

من به تعقیب و گریز قطع می کنم.

Even though the information  you're delivering is now.

حتی اگر اطلاعاتی که ارائه می‌دهید اکنون است.

I'll cut to the chase.

من به تعقیب و گریز قطع می کنم.

You're not getting the promotion.

شما ترفیع دریافت نمی کنید

This is a great one.

این یکی عالی است.

Run it by the team first.

ابتدا توسط تیم اجرا شود.

This is when you share ideas  for feedback and approval.

این زمانی است که ایده‌هایی را برای بازخورد و تأیید به اشتراک می‌گذارید.

I think it's a great idea, but  you should run it by Frank first.

فکر می‌کنم ایده خوبی است، اما ابتدا باید آن را توسط فرانک اجرا کنید.

You should share it with Frank  to get his feedback and approval.

باید آن را با فرانک به اشتراک بگذارید تا بازخورد و تأیید او را دریافت کنید.

And why should you do that?

و چرا باید این کار را انجام دهید؟

Because our next phrase, Frank calls the shots.

چون عبارت بعدی ما، فرانک، شات ها را می نامد.

This is to say that someone is in charge.

این به این معنی است که یک نفر مسئول است.

They have the authority to make decisions.

آنها اختیار تصمیم گیری را دارند.

You should run your idea by  Frank because he calls the shots.

شما باید ایده خود را با فرانک اجرا کنید زیرا او شات ها را صدا می کند.

Notice it's the shots.

توجه کنید این عکس هاست.

It's always plural.

همیشه جمع است.

I call the shots.

من شات ها را صدا می زنم.

Our next phrase, the balls in Frank's  court, this is used to say is someone  

عبارت بعدی ما، توپ‌ها در زمین فرانک، از این جمله استفاده می‌شود که

elses responsibility to make a  decision, in this case Frank.

مسئولیت تصمیم‌گیری شخص دیگری است، در این مورد فرانک.

Maybe you're talking to your coworkers and  someone asks you should we hire Jennifer  

شاید با همکارانتان صحبت می‌کنید و یکی از شما می‌پرسد که آیا ما جنیفر را

as our English teacher and you don't want to  make that decision so you can say the balls in  

به‌عنوان معلم انگلیسی خود استخدام کنیم و نمی‌خواهید این تصمیم را بگیرید تا بتوانید در

your court to give responsibility  for that decision to someone else.

زمین خود حرف‌هایتان را بزنید تا مسئولیت آن تصمیم را به شخص دیگری بسپارید.

Remember to conjugate the verb to be  because it's the ball is the balls.

به یاد داشته باشید که فعل to be را به هم متصل کنید زیرا توپ همان توپ است.

The ball is in your court,  the balls in your court.

توپ در زمین شماست، توپ‌ها در زمین شما. در

Next, we need to nip this in the bud.

مرحله بعد، ما باید این را در جوانه خرد کنیم.

This is an important one  because it's when you stop  

این مسئله مهمی است زیرا زمانی است که

a problem at the early stages before  it becomes permanent or more serious.

مشکل را در مراحل اولیه قبل از اینکه دائمی یا جدی‌تر شود متوقف کنید.

Let's say you have a new policy for a dress code,  

فرض کنید یک خط‌مشی جدید برای کد لباس دارید،

but none of the new employees  are following the dress code.

اما هیچ یک از کارمندان جدید از کد لباس پیروی نمی‌کنند.

So that's the problem and you want  to stop it in the early stages.

بنابراین مشکل همین است و می‌خواهید در مراحل اولیه آن را متوقف کنید.

You want to nip it in the bud.

شما می خواهید آن را در جوانه نیش بزنید.

Grammatically, the verb is nip and to  conjugate it, it's nip nipped, nipped.

از نظر دستوری، فعل nip است و برای تلفیق آن، nip nipped، nipped است.

You need to nip this in the bud.

شما باید این را در جوانه خفه کنید.

This is a great one.

این یکی عالی است. این

It's not my cup of tea.

فنجان چای من نیست.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

This is used to say that you dislike something.

این برای گفتن اینکه چیزی را دوست ندارید استفاده می شود.

Public speaking is not my cup of tea,  but it's essential for my career.

سخنرانی عمومی فنجان چای من نیست، اما برای حرفه من ضروری است.

And remember, there are two correct contractions.

و به یاد داشته باشید، دو انقباض صحیح وجود دارد.

It isn't.

این نیست.

It's not.

این نیست.

You can use either one.

می توانید از هر کدام استفاده کنید.

They hammered out the agreement.

آنها توافقنامه را منعقد کردند.

This is used to say that something  is finalized as a question.

این برای گفتن اینکه چیزی به عنوان یک سؤال نهایی شده است استفاده می‌شود.

Have you hammered out the terms yet?

آیا هنوز شرایط را تعیین کرده اید؟

This is commonly used with  agreements, proposals, and contracts.

این معمولاً با موافقت‌نامه‌ها، پیشنهادها و قراردادها استفاده می‌شود.

Phrase 20.

عبارت 20.

We're swamped right now.

ما در حال حاضر باتلاق شده ایم.

Doctor Kepner, we're swamped.

دکتر کپنر، ما باتلاق شدیم.

This is to say, you're really busy.

این به این معنی است که شما واقعاً مشغول هستید.

We've been swamped since Vanessa quit.

از زمانی که ونسا استعفا داد، ما باتلاق شدیم.

The expression is 2 be swamped.

عبارت 2 be swamped است.

So your verb is to be, and then  swamped is always in the Ed form.

بنابراین فعل شما to be است و سپس swamped همیشه به شکل Ed است.

Next, we'll take that into consideration.

بعد، ما آن را در نظر خواهیم گرفت.

This is to say you'll consider something.

این بدان معناست که شما چیزی را در نظر خواهید گرفت.

You'll consider someone's feedback,  suggestion, advice, recommendation.

بازخورد، پیشنهاد، توصیه، توصیه شخصی را در نظر خواهید گرفت.

Now, because I'm all ears, you  shared a suggestion with me.

اکنون، چون من کاملاً گوش هستم، پیشنهادی را با من به اشتراک گذاشتید.

You said, Jennifer, I think you should  upload videos three times per day.

گفتی، جنیفر، فکر می‌کنم باید سه بار در روز ویدیو آپلود کنی.

I could say thanks for your suggestion.

می توانم بگویم از پیشنهاد شما تشکر می کنم.

Take that into consideration.

آن را در نظر بگیرید.

Next, we need to think long term.

بعد، باید درازمدت فکر کنیم.

This is used to emphasize the  

این برای تأکید بر

importance of considering future  implications and considerations.

اهمیت در نظر گرفتن پیامدها و ملاحظات آینده استفاده می شود.

I could say publishing videos three  times per day would help my students,  

می‌توانم بگویم انتشار ویدیوها سه بار در روز به دانش‌آموزانم کمک می‌کند،

but I need to think long term.

اما باید درازمدت فکر کنم. آیا

Is that sustainable for me?

این برای من پایدار است؟

All become very swamped very quickly.

همه خیلی سریع باتلاق می شوند.

Nice.

خوب.

Sorry I'm tied up.

ببخشید که بند اومدم

This means you're busy and therefore unavailable.

این بدان معنی است که شما مشغول هستید و بنابراین در دسترس نیستید.

You could say.

شما می توانید بگویید. ای

I wish I could help you, but I'm tied up.

کاش می توانستم به شما کمک کنم، اما من در بند هستم.

I'm already busy with something  else and therefore unavailable.

من در حال حاضر مشغول چیز دیگری هستم و بنابراین در دسترس نیستم.

Now you can specify the something and use the  preposition with I'm tied up with the budget.

اکنون می‌توانید چیزی را مشخص کنید و از حرف اضافه با I'm ted up with the budget استفاده کنید.

Phrase 24, let's put our heads together.

عبارت 24، بیایید سرمان را جمع کنیم.

This is used to suggest  the need for collaboration,  

این برای نشان دادن نیاز به همکاری،

brainstorming, or more than one opinion.

طوفان فکری یا بیش از یک نظر استفاده می‌شود.

Because the opinion is in your head.

چون نظر در ذهن شماست.

And if you put heads together, then  you have more than one opinion.

و اگر سرها را کنار هم بگذارید، بیش از یک نظر دارید.

If we put our heads together, I  know we can nip this in the bud.

اگر سرمان را روی هم بگذاریم، می‌دانم که می‌توانیم این را در جوانی از بین ببریم.

And finally, phrase 25 to  play devil's advocate it.

و در نهایت، عبارت 25 to play devil's advocate it.

This is when you consider opposing  viewpoints when making a decision.

این زمانی است که هنگام تصمیم گیری، دیدگاه های مخالف را در نظر می گیرید.

I could say I think 3 videos per day is too much  for me to handle, but let's play devil's advocate.

می‌توانم بگویم فکر می‌کنم ۳ ویدیو در روز برای من خیلی زیاد است، اما بیایید وکیل مدافع شیطان را بازی کنیم.

So now I'm going to think  about publishing 3 videos per  

بنابراین اکنون به انتشار 3 ویدیو در

day and think about what that would take, what my  day would be like, just to see if it's possible.

روز فکر می‌کنم و به این فکر می‌کنم که این کار چقدر طول می‌کشد، روزم چگونه خواهد بود، فقط برای اینکه ببینم ممکن است یا نه.

And that will help me make my decision.

و این به من در تصمیم گیری کمک می کند.

You have already learned so many complete phrases.

شما قبلاً عبارات بسیار کاملی را یاد گرفته اید.

Let's focus on phrasal verbs because they're so  

بیایید روی افعال عبارتی تمرکز کنیم، زیرا آنها

important to understanding native  speakers and sounding like one too.

برای درک سخنرانان بومی بسیار مهم هستند و همچنین به نظر می رسند.

And let's focus on phrasal  verbs with pull, take, and get.

و بیایید روی افعال عبارتی با کشیدن، گرفتن و گرفتن تمرکز کنیم.

And you'll complete quizzes after each section.

و بعد از هر بخش، آزمون‌ها را کامل خواهید کرد.

First, let's review the most  common phrasal verbs with pull.

ابتدا، بیایید رایج‌ترین افعال عبارتی با کشش را مرور کنیم.

And at the end, you'll complete  a quiz to pull off a task.

و در پایان، آزمونی را برای انجام یک کار تکمیل خواهید کرد.

When you pull off a task, it means that you  successfully completed a difficult task.

وقتی کاری را انجام می دهید، به این معنی است که یک کار دشوار را با موفقیت انجام داده اید.

For example, let's say that  your boss asks your team to  

برای مثال، فرض کنید که رئیس شما از تیم شما می‌خواهد

double their sales by the end of the month.

تا پایان ماه فروش خود را دو برابر کند.

That's a difficult task.

این کار دشواری است.

So you might say, I don't  know how we'll pull this off,  

بنابراین ممکن است بگویید، نمی‌دانم چگونه این کار را انجام خواهیم داد،

how we'll accomplish complete this difficult task.

چگونه این کار دشوار را کامل خواهیم کرد.

I don't know how we'll pull this  off, but let's say you do double  

نمی‌دانم چگونه می‌توانیم این کار را انجام دهیم ، اما فرض کنید

your sales after you can say, I  can't believe we pulled it off.

بعد از اینکه می‌توانید بگویید، نمی‌توانم باور کنم که این کار را انجام داده‌ایم، فروش خود را دو برابر می‌کنید.

I can't believe we did it.

من نمی توانم باور کنم که ما آن را انجام دادیم.

We completed this difficult task.

ما این کار سخت را به پایان رساندیم.

And often to reassure someone when  they're completing a difficult task,  

و اغلب برای اطمینان دادن به کسی که در حال انجام یک کار دشوار است،

you can say, don't worry.

می‌توانید بگویید نگران نباشید.

I know you'll pull it off.

میدونم که از پسش برمیای این کار را

You'll pull it off, you'll achieve,  

انجام می‌دهید، به آن می‌رسید،

you'll complete this difficult  task to pull up a document.

این کار دشوار را برای کشیدن یک سند کامل می‌کنید.

This is a must know phrasal verb  because when you pull up a document,  

این یک فعل عبارتی است که باید بدانید، زیرا وقتی سندی را بالا می‌کشید،

you make that document visible on your device.

آن سند را در دستگاهتان قابل مشاهده می‌کنید.

It could be a computer, laptop, phone, tablet,  it doesn't matter, but it has to be a device.

این می تواند یک رایانه، لپ تاپ، تلفن، رایانه لوحی باشد، مهم نیست، اما باید یک دستگاه باشد.

So if you're in a meeting, you might say,  give me a second to pull up that report.

بنابراین، اگر در یک جلسه هستید، ممکن است بگویید، یک لحظه به من فرصت دهید تا آن گزارش را ارائه کنم.

Give me a second to make that  report visible on the screen.

یک ثانیه به من فرصت دهید تا آن گزارش روی صفحه قابل مشاهده باشد.

Now you can also use with social situations.

اکنون می توانید با موقعیت های اجتماعی نیز استفاده کنید.

You might be having coffee with a friend  and then you pull up some vacation photos.

ممکن است با دوستی قهوه می خورید و سپس چند عکس از تعطیلات می گیرید.

You make those photos visible on your  screen and you share them with your friend.

شما آن عکس‌ها را روی صفحه‌نمایشتان قابل مشاهده می‌کنید و آن‌ها را با دوستتان به اشتراک می‌گذارید.

And it's very common to hear  this when you're calling any  

و هنگامی که با هر

sort of customer support or client support.

نوع پشتیبانی مشتری یا پشتیبانی مشتری تماس می‌گیرید، شنیدن این موضوع بسیار رایج است.

Let's say you're making a dentist appointment.

فرض کنید در حال گرفتن وقت دندانپزشک هستید.

They're going to first say,  can I have your name, please?

آنها ابتدا می‌گویند، لطفاً می‌توانم نام شما را داشته باشم؟

And then they'll say, give me a second to pull  up your file because on your file it's all the  

و سپس آنها می گویند، یک ثانیه به من فرصت دهید تا فایل شما را بالا ببرم زیرا در فایل شما همه

important information, but they need to  make that file visible on their screen.

اطلاعات مهم وجود دارد، اما آنها باید آن فایل را روی صفحه نمایش خود قابل مشاهده کنند. بالا

Pull up.

بکش.

Now we also use pull up with vehicles.

در حال حاضر ما همچنین از pull up با وسایل نقلیه استفاده می کنیم.

So if you're driving and you  want to pull up to a store,  

بنابراین اگر در حال رانندگی هستید و می‌خواهید به فروشگاهی بروید، به این

it means you're going to  slowly approach that store.

معنی است که به آرامی به آن فروشگاه نزدیک خواهید شد.

Now, you may or may not stop.

حالا، ممکن است متوقف شوید یا نه.

You may just slowly approach that store, read  their hours of operation, and then keep driving.

ممکن است به آرامی به آن فروشگاه نزدیک شوید، ساعات کار آنها را بخوانید و سپس به رانندگی ادامه دهید.

Or you may pull up to that store, slowly  approach the store, and stop your car.

یا ممکن است به آن فروشگاه بروید، به آرامی به فروشگاه نزدیک شوید و ماشین خود را متوقف کنید.

Here's an example of me pulling up to my mailbox.

در اینجا نمونه ای از من است که به سمت صندوق پستی خود می کشم.

So notice how I slowly approach my mailbox.

بنابراین توجه کنید که چگونه به آرامی به صندوق پستی خود نزدیک می شوم.

I'm seeing if there's any  mail, but notice I don't stop.

می‌بینم ایمیلی هست یا نه ، اما متوجه می‌شوم که متوقف نمی‌شوم. ادامه می

I keep going.

دهم.

Don't confuse this with pull over because  you can also pull your vehicle over.

این را با عقب‌نشینی اشتباه نگیرید زیرا می‌توانید وسیله نقلیه خود را هم بکشید.

Now.

When you pull over, it means  you're driving and you bring  

اکنون.

وقتی جلو می روید، به این معنی است که در حال رانندگی هستید و

your vehicle to the side of the road and you stop.

وسیله نقلیه خود را به کنار جاده می آورید و می ایستید.

So you always stop when you pull over.

بنابراین همیشه وقتی جلو می روید می ایستید.

So if you're in a taxi or an Uber, you might  say, oh, you can pull over by the greenhouse.

بنابراین، اگر در تاکسی یا اوبر هستید، ممکن است بگویید، اوه، می‌توانید کنار گلخانه بروید.

You can take the car to the side of  the road and stop by the greenhouse.

می‌توانید ماشین را به کنار جاده ببرید و در کنار گلخانه توقف کنید.

Now we also use this with the police  because if you're driving and you hear  

اکنون ما از این موضوع برای پلیس نیز استفاده می‌کنیم، زیرا اگر در حال رانندگی هستید و صدای

a siren behind you, well, you have to pull over.

آژیر را از پشت خود می‌شنوید، خوب، باید جلوتر بروید.

You have to bring your car to the side  of the road and come to a complete stop.

باید ماشین خود را به کنار جاده بیاورید و کاملاً متوقف شوید.

So here you can see me pulling  over next to the mailbox.

بنابراین در اینجا می‌توانید ببینید که من را کنار صندوق پست می‌کشم. دارم

I'm coming to a complete stop.

به توقف کامل میرسم

Now, you can also pull in and  out of of a parking spot or a  

اکنون، همچنین می‌توانید از یک مکان پارک یا

garage or some enclosed space for your vehicle.

گاراژ یا فضای بسته برای وسیله نقلیه خود به داخل و خارج شوید.

So when you enter the parking  spot or garage, you're pulling in,  

بنابراین، وقتی وارد پارکینگ یا گاراژ می‌شوید، وارد می‌شوید،

I'm pulling into my garage and  when you exit, you're pulling out,  

من به گاراژ خود می‌کشم و وقتی شما از آن خارج می‌شوید، در حال بیرون‌کشیدن هستید،

you're pulling out of the parking  spot or pulling out of the garage.

از محل پارکینگ خارج می‌شوید یا از گاراژ خارج می‌شوید.

So you might say make sure you look both ways  before you pull out or this is a tight space.

بنابراین ممکن است بگویید قبل از بیرون کشیدن حتماً به هر دو طرف نگاه کنید، یا این که فضای تنگی است.

Make sure you pull in slowly or carefully.

مطمئن شوید که به آرامی یا با احتیاط به داخل بکشید.

So here you can see I'm pulling into my driveway,  

بنابراین در اینجا می‌توانید ببینید که دارم به داخل راهروی خود می‌روم،

which is a confined space, and now you  can see I'm pulling out of my driveway.

که یک فضای محدود است، و اکنون می‌توانید ببینید که دارم از مسیر خود بیرون می‌روم.

We also use pull in and out for a chair.

ما همچنین از کشش به داخل و خارج برای صندلی استفاده می کنیم.

So when you bring the chair closer to  the table, you're pulling the chair in.

بنابراین وقتی صندلی را به میز نزدیک می‌کنید، صندلی را به داخل می‌کشید.

When you bring your chair farther away from  the table, you're pulling your chair out.

وقتی صندلی‌تان را از میز دورتر می‌کنید، صندلی‌تان را بیرون می‌کشید.

So if you're in a busy restaurant  and you're trying to pass by someone,  

بنابراین اگر در یک رستوران شلوغ هستید و می‌خواهید از کنار کسی رد شوید،

you might say, oh, excuse me, can you  pull in your chair so I can pass by?

ممکن است بگویید، اوه، ببخشید، آیا می‌توانید صندلی خود را بکشید تا بتوانم از آنجا رد شوم؟ آیا

Can you bring your chair closer to the table  so there's more room for me to pass by?

می‌توانید صندلی‌تان را به میز نزدیک‌تر کنید تا فضای بیشتری برای عبور من وجود داشته باشد؟

Or if you're too close to the table,  then you need to pull your chair out.

یا اگر خیلی به میز نزدیک هستید، باید صندلی خود را بیرون بکشید.

And traditionally men will pull out  the chair for a woman to have a seat.

و به‌طور سنتی مردان صندلی را بیرون می‌کشند تا یک زن بنشیند.

Maybe that's a little old fashioned these days.

شاید این روزها کمی قدیمی شده است.

Now you can also pull out of an event,  

اکنون می‌توانید از یک رویداد نیز خارج شوید،

and that means you withdraw from that  event so you no longer participate.

و این بدان معناست که از آن رویداد کنار می‌روید تا دیگر شرکت نکنید.

And that event can be a race, a  competition, or even an election.

و آن رویداد می‌تواند یک مسابقه، یک رقابت یا حتی یک انتخابات باشد.

So let's say there's a competition  for a position at your company,  

بنابراین فرض کنید برای یک موقعیت در شرکت شما رقابتی وجود دارد،

and there are five people  competing for this one position.

و پنج نفر برای این یک موقعیت رقابت می کنند.

Now maybe Sarah decides to pull out.

حالا شاید سارا تصمیم بگیرد که بیرون بیاید.

She pulls out of the competition, which means  she's no longer trying to get that position.

او از رقابت کنار می‌کشد، به این معنی که او دیگر در تلاش برای به دست آوردن آن موقعیت نیست.

She withdraws from the competition.

او از رقابت کناره گیری می کند.

Or maybe you're competing in a marathon,  

یا شاید در حال رقابت در یک ماراتن هستید،

but you hurt your leg the week before,  so you have to pull out of the race.

اما یک هفته قبل پایتان آسیب دیده است، بنابراین باید از مسابقه کنار بکشید.

You can also pull something apart,  which means something is a hole,  

همچنین می‌توانید چیزی را جدا کنید، به این معنی که چیزی یک سوراخ است،

and then you separate it into individual  pieces, which is to pull apart.

و سپس آن را به تکه‌های جداگانه جدا کنید، یعنی جدا کنید.

So something simple like an orange or a grapefruit  that has individual pieces, you can pull it apart.

بنابراین چیزی ساده مانند پرتقال یا گریپ فروت که تکه های جداگانه دارد، می توانید آن را جدا کنید.

You can also pull apart electronics  

همچنین می‌توانید وسایل الکترونیکی

or more complicated things as  well to pull oneself together.

یا چیزهای پیچیده‌تر را از هم جدا کنید تا خودتان را جمع کنید.

This is a great one.

این یکی عالی است.

This means to regain your  composure after you're upset,  

این بدان معناست که پس از ناراحتی،

worried, anxious, or in a extreme emotional state.

نگرانی، اضطراب یا در یک حالت عاطفی شدید، آرامش خود را به دست آورید.

And to regain your composure  just simply means to calm down.

و بازیابی آرامش به معنای آرام شدن است.

So if you're really agitated, maybe you got pulled  over by the police and your heart is beating so  

بنابراین اگر واقعاً آشفته هستید، ممکن است پلیس شما را به سمت خود بکشاند و قلبتان خیلی

fast and you're really anxious, your friend in the  passenger seat might say pull yourself together,  

سریع می‌تپد و واقعاً مضطرب هستید، دوستتان در صندلی مسافر ممکن است بگوید خودت را جمع کن،

pull yourself together, which is another  way to say calm down, regain your composure.

خودت را جمع کن، که راه دیگری است. برای گفتن آرام، آرامش خود را به دست آورید.

So go from really anxious  to pull yourself together.

بنابراین از حالتی که واقعاً مضطرب هستید، خودتان را جمع و جور کنید.

To pull through means to survive or to  successfully recover from an illness.

پشت سر گذاشتن به معنای زنده ماندن یا بهبودی موفقیت آمیز از یک بیماری است.

So we use this in a health context.

بنابراین ما از این در زمینه سلامت استفاده می کنیم.

So let's say that Greg had a major heart  attack, but thankfully he pulled through.

بنابراین بیایید بگوییم که گرگ یک حمله قلبی شدید داشت ، اما خوشبختانه او از پس آن برآمد.

He survived that major heart attack.

او از آن حمله قلبی بزرگ جان سالم به در برد.

Now let's say Greg has that major heart  attack and then he's in the hospital.

حالا فرض کنید گرگ دچار آن حمله قلبی شدید و سپس در بیمارستان بستری است.

You talk to the doctor and the first thing you're  going to say is, is Greg going to pull through?

شما با دکتر صحبت می‌کنید و اولین چیزی که می‌خواهید بگویید این است که آیا گرگ از پسش برمی‌آید؟

Is he going to pull through?

آیا او قصد دارد از پسش بربیاید؟

Is he going to survive?

آیا او زنده می ماند؟

Is he going to recover?

آیا او بهبود می یابد؟

The doctor might say, I think he'll pull through,  

دکتر ممکن است بگوید، فکر می‌کنم او از پسش بر می‌آید،

or maybe it's too soon to  tell if he'll pull through.

یا شاید خیلی زود است که بگوییم آیا این کار را انجام می‌دهد یا خیر.

And finally to pull together.

و در نهایت به جمع کردن.

This is when you work together as a team.

این زمانی است که شما به عنوان یک تیم با هم کار می کنید.

So remember, that team had to double  their sales by the end of the month.

بنابراین به یاد داشته باشید، آن تیم باید فروش خود را تا پایان ماه دوبرابر می کرد.

Well, they pulled together to pull it  off to complete that difficult challenge.

خوب، آنها با هم جمع شدند تا آن چالش دشوار را تکمیل کنند.

And after the boss might say, I'm really  impressed by how your team pulled together.

و بعد از اینکه رئیس ممکن است بگوید، من واقعاً تحت تأثیر تیم شما قرار گرفتم.

It's amazing that everyone  pulled together to pull it off.

شگفت‌انگیز است که همه با هم جمع شدند تا آن را به پایان برسانند.

Now you know the most common  phrasal verbs with pull.

اکنون رایج‌ترین افعال عبارتی با کشش را می‌شناسید. آیا

Are you ready for your quiz?

برای مسابقه خود آماده هستید؟ در

Here are your questions.

اینجا سوالات شما وجود دارد.

So now hit pause and take as much  time as you need to complete the quiz.

بنابراین اکنون مکث را فشار دهید و به همان اندازه که برای تکمیل آزمون نیاز دارید وقت بگذارید.

And when you're ready, hit  play to see the answers.

و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

How did you do with that quiz?

چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Well, let's find out.

خب بیایید بفهمیم در

Here are the answers.

اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit pause.

Take as much time as you  need to review the answers.

مکث را بزنید. به اندازه‌ای که

برای مرور پاسخ‌ها وقت لازم دارید وقت بگذارید.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Share your score in the comments.

امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

And what was your favorite poll?

و نظرسنجی مورد علاقه شما کدام بود؟

Phrasal verb?

فعل چند قسمتی؟

Share that as well.

آن را نیز به اشتراک بگذارید

And now let's move on and talk about  phrasal verbs with take to take off.

و حالا بیایید ادامه دهیم و درباره افعال عبارتی با take to take off صحبت کنیم.

This is used when a flight leaves the ground.

این زمانی که پرواز از زمین خارج می شود استفاده می شود.

For example, tomorrow my  flight takes off at 7:00 AM.

به عنوان مثال، فردا پرواز من ساعت 7:00 صبح انجام می‌شود.

Or what time did your flight take off?

یا پرواز شما چه ساعتی انجام شد؟

So this is another way of simply  saying what time did your flight leave?

بنابراین این روش دیگری برای گفتن این است که پرواز شما در چه ساعتی انجام شده است؟

Now, we also use this phrasal verb to  talk about a person leaving a location.

اکنون، ما همچنین از این فعل عبارتی برای صحبت درباره ترک مکان شخصی استفاده می‌کنیم.

So you might be at a party and it's getting late.

بنابراین ممکن است در یک مهمانی باشید و دیگر دیر شده باشد.

You have an early meeting and  you say thanks for the party.

شما یک جلسه زودهنگام دارید و برای مهمانی تشکر می‌کنید. می روم

I'm going to take off, I'm going to leave.

بلند می شوم، می روم.

Or someone might ask you, what  time did you take off last night?

یا ممکن است کسی از شما بپرسد، دیشب چه ساعتی پرواز کردید؟

What time did you leave?

ساعت چند رفتی؟

Now, take off is also used to  remove an item of clothing.

اکنون، برخاستن برای برداشتن یک لباس نیز استفاده می‌شود.

So at night, before you get into your  pajamas, you take off your clothes.

بنابراین شب، قبل از اینکه لباس خوابتان را بپوشید، لباس‌هایتان را در می‌آورید.

Right before you get into the  shower, you take off your clothes.

درست قبل از اینکه وارد دوش شوید، لباس‌هایتان را در می‌آورید.

I can also take off my  makeup, which means to remove.

همچنین می‌توانم آرایشم را پاک کنم، یعنی پاک کردن.

Or if it's really hot in the room, you might say,  

یا اگر در اتاق واقعاً گرم است، ممکن است بگویید،

oh, it's so hot in here, I  need to take off my sweater.

آه، اینجا خیلی گرم است، باید ژاکتم را در بیاورم.

Or when you come into the house and it's cold out,  you take off your jacket, you take off your shoes,  

یا وقتی وارد خانه می‌شوید و هوا سرد است، ژاکت‌تان را در می‌آورید، کفش‌هایتان را در می‌آورید،

you take off your hat, you take off  your gloves, take off your sunglasses.

کلاه‌تان را برمی‌دارید، دستکش‌هایتان را در می‌آورید، عینک آفتابی‌تان را در می‌آورید.

So you can take off an item of clothing,  

بنابراین می‌توانید یکی از لباس‌هایتان را در بیاورید،

but you can also take off off accessories  like rings, makeup, glasses as well.

اما می‌توانید لوازم جانبی مانند حلقه، آرایش، عینک را نیز درآورید.

Takeoff can also mean to become successful.

برخاستن همچنین می تواند به معنای موفق شدن باشد.

For example, after I improved my English  speaking skills, my career really took off.

برای مثال، بعد از اینکه مهارت‌های مکالمه انگلیسی‌ام را بهبود دادم ، حرفه‌ام واقعاً رونق گرفت.

My career became successful.

حرفه من موفق شد.

My career took off.

حرفه من اوج گرفت.

Or I could say overnight my YouTube channel  took off, my YouTube channel became successful.

یا می توانم بگویم یک شبه کانال YouTube من شروع به کار کرد، کانال YouTube من موفق شد.

So many different phrasal verbs would  take off, but they're all commonly used.

بسیاری از افعال عبارتی مختلف از بین می روند، اما همه آنها معمولاً استفاده می شوند.

So make sure you learn all these  individual meanings to take after someone.

بنابراین مطمئن شوید که همه این معانی فردی را یاد گرفته‌اید که باید به دنبال کسی باشید.

When you take after someone, you resemble  them in either personality or appearance.

وقتی کسی را دنبال می‌کنید، چه از نظر شخصیتی و چه از نظر ظاهری به او شباهت دارید.

And this is most commonly  used with family members.

و این بیشتر در مورد اعضای خانواده استفاده می‌شود.

For example, it's very common for a son to take  take after his dad, which means he looks like him.

برای مثال، بسیار معمول است که پسری پدرش را دنبال کند، به این معنی که شبیه او است.

They look very similar.

آنها بسیار شبیه به هم هستند.

But you might also say Julie is so funny.

اما ممکن است بگویید جولی خیلی بامزه است.

She really takes after Uncle Frank.

او واقعا عمو فرانک را دنبال می کند.

So maybe Uncle Frank is really funny.

پس شاید عمو فرانک واقعا بامزه باشد.

He's always telling these hilarious jokes.

او همیشه این جوک های خنده دار را می گوید.

And then Julie, it is also really funny.

و سپس جولی، آن نیز واقعا خنده دار است.

She takes after Uncle Frank.

او عمو فرانک را دنبال می کند.

So you can use this with personality  or appearance to take apart.

بنابراین می‌توانید از این با شخصیت یا ظاهر برای جداسازی استفاده کنید.

When you take something apart, you disassemble it.

وقتی چیزی را جدا می کنید، آن را از هم جدا می کنید.

So it goes from being whole one complete item and  then you disassemble it into individual parts.

بنابراین از یک آیتم کامل تبدیل می‌شود و سپس آن را به قطعات جداگانه جدا می‌کنید.

So if your car isn't working, you might take apart  

بنابراین اگر ماشین شما کار نمی‌کند، ممکن است

the motor or take apart the engine to  try to figure out what the problem is.

موتور را جدا کنید یا موتور را جدا کنید تا بفهمید مشکل چیست.

You might also take apart a desk or  take apart a bed when you're getting  

همچنین می‌توانید یک میز را جدا کنید یا زمانی که تخت را از

rid of it when you're removing it from  your home because it's easier to move  

خانه بیرون می‌آورید، آن را جدا کنید، زیرا وقتی میز را از خانه بیرون می‌آورید راحت‌تر می‌توانید آن را جابجا کنید

when it's in individual parts rather  than one big structure to take back.

تا اینکه یک سازه بزرگ را پس بگیرید.

When you take something back, it means that you  return a purchased item to the store for a refund.

وقتی چیزی را پس می‌گیرید، به این معنی است که یک کالای خریداری‌شده را برای بازپرداخت به فروشگاه برمی‌گردانید.

So let's say you bought a  pair of shoes at the store.

بنابراین فرض کنید یک جفت کفش از فروشگاه خریده‌اید. به

You come home and you realize they don't fit  very well or you just don't really like them.

خانه می‌آیید و متوجه می‌شوید که آنها خیلی مناسب نیستند یا واقعاً آنها را دوست ندارید.

Well, you can take them back.

خوب، شما می توانید آنها را پس بگیرید.

So you go to the store, you return the  shoes, and you get your money back.

بنابراین به فروشگاه می‌روید، کفش‌ها را پس می‌دهید و پولتان را پس می‌گیرید.

Now we only use this when you  physically go to the store.

اکنون فقط زمانی از این استفاده می‌کنیم که شما به طور فیزیکی به فروشگاه بروید.

So with online purchases, we actually  don't use the phrasal verb take back.

بنابراین با خریدهای آنلاین، ما در واقع از فعل عبارت take back استفاده نمی‌کنیم.

So if you order something from Amazon and  you don't like it and you want a refund,  

بنابراین اگر چیزی از آمازون سفارش می‌دهید و آن را دوست ندارید و می‌خواهید بازپرداخت کنید،

we simply say I returned the shoes  I bought from Amazon or I sent back.

ما به سادگی می‌گوییم کفش‌هایی را که از آمازون خریدم یا پس فرستادم، پس دادم.

I sent back the shoes.

کفش ها را پس فرستادم.

So just keep that in mind.

پس فقط این را در نظر داشته باشید.

We only use take back when you  physically go to the store.

ما فقط زمانی از «بازگشت» استفاده می‌کنیم که به طور فیزیکی به فروشگاه بروید.

You can also take someone back, which means  you reunite a previous romantic relationship.

همچنین می‌توانید فردی را پس بگیرید، به این معنی که یک رابطه عاشقانه قبلی را دوباره به هم پیوند می‌دهید.

So let's say that Rob and Julie were a  couple last year, but then they broke up.

بنابراین بیایید بگوییم که راب و جولی سال گذشته یک زوج بودند، اما بعد از آن جدا شدند.

They ended their relationship.

آنها به رابطه خود پایان دادند.

But then Rob, he begs Julie, please take me back,  

اما راب، او به جولی التماس می‌کند، لطفاً مرا به عقب برگردان،

please accept me again as your  romantic partner, please take me back.

لطفاً دوباره مرا به‌عنوان شریک عاشقانه‌ی خود بپذیر، لطفاً من را برگردان.

But Julie's friend might say, don't take Rob back.

اما دوست جولی ممکن است بگوید، راب را پس نگیرید.

Why would you take Rob back?

چرا راب را پس می گیرید؟

You shouldn't take Rob back to take on.

شما نباید راب را پس بگیرید تا مسئولیت را بر عهده بگیرید.

When you take on a project or a task, it simply  means that you accept that project or task.

وقتی پروژه یا کاری را بر عهده می گیرید، به سادگی به این معنی است که آن پروژه یا کار را می پذیرید.

For example, your boss might ask the team who  has time to take this on, who has time to take  

به عنوان مثال، رئیس شما ممکن است از تیم بپرسد که چه کسی وقت دارد این کار را انجام دهد، چه کسی وقت دارد

on this new project or this new client, and you  might say I can take it on, I can take it on.

این پروژه جدید یا این مشتری جدید را انجام دهد، و شما ممکن است بگویید من می توانم آن را بر عهده بگیرم، می توانم آن را به عهده بگیرم.

So you accept that responsibility for that job.

پس شما مسئولیت آن شغل را می پذیرید.

You can also take over a  responsibility, a project,  

همچنین می‌توانید مسئولیت، پروژه،

a task, which means that you assume  responsibility from another person.

کار را بر عهده بگیرید، به این معنی که مسئولیت را از شخص دیگری بر عهده می‌گیرید.

So let's say Julie look on the project.

بنابراین فرض کنید جولی به پروژه نگاه می کند.

But then Julie decided to go on a three-week  vacation so your boss might ask you to take over.

اما پس از آن جولی تصمیم گرفت به یک تعطیلات سه هفته‌ای برود تا رئیستان از شما بخواهد که مسئولیت را بر عهده بگیرید.

So the responsibility goes from Julie to you.

بنابراین مسئولیت از جولی به شما می رسد.

Hey Maria, can you take over this  project while Julie's on vacation?

هی ماریا، وقتی جولی در تعطیلات است، می‌توانی این پروژه را به عهده بگیری؟

Or it can be, can you just take over this project?

یا می تواند باشد، آیا می توانید این پروژه را به عهده بگیرید؟

So it can be permanent, it becomes your  project permanently, or it can just be  

بنابراین می‌تواند دائمی باشد، به‌طور دائم به پروژه شما تبدیل شود ، یا فقط می‌تواند

a temporary situation while someone is  sick or on vacation to take someone out.

یک وضعیت موقتی باشد در حالی که فردی بیمار است یا در تعطیلات است تا کسی را بیرون بیاورید.

When you take someone out, it means you  invite them for an activity such as having  

وقتی شخصی را بیرون می آورید، به این معنی است که او را برای فعالیتی مانند صرف

a meal together or going to the movies  together, but you pay for that activity.

غذا با هم یا رفتن به سینما دعوت می کنید ، اما هزینه آن فعالیت را می پردازید.

For example, let's say it's your birthday.

مثلاً فرض کنید تولد شماست.

Well, your husband, your best friend,  your mother, your sister might take  

خوب، شوهرتان، بهترین دوستتان، مادرتان، خواهرتان ممکن است

you out for dinner, which means they invite  you for dinner and they also pay for dinner.

شما را برای شام بیرون ببرند، یعنی شما را برای شام دعوت می کنند و هزینه شام ​​را هم می پردازند.

That's the important part.

این قسمت مهم است.

Or they might take you out for a  nice night at the movies and you  

یا ممکن است شما را برای یک شب خوب در سینما بیرون ببرند و شما

go to the movies together or  maybe to the amusement park.

با هم به سینما یا شاید به شهربازی بروید.

So you can do other activities.

بنابراین می توانید فعالیت های دیگری را انجام دهید.

But it's mainly used with meals.

اما عمدتاً با وعده های غذایی استفاده می شود.

So maybe your friend says,  why would you take Rob back?

پس شاید دوستت بگوید، چرا راب را پس می گیری؟

Why would you take Rob back?

چرا راب را پس می گیرید؟

He didn't even take you out for your birthday.

او حتی تو را برای تولدت بیرون نبرد.

Oh, he didn't invite you out for  dinner and then pay for that meal.

اوه، او شما را برای شام بیرون دعوت نکرد و سپس هزینه آن غذا را پرداخت نکرد.

You can take up a new hobby or activity, which  means you start that new hobby or activity.

می‌توانید سرگرمی یا فعالیت جدیدی را شروع کنید، به این معنی که آن سرگرمی یا فعالیت جدید را شروع می‌کنید.

So you could tell your friends  I decided to take up karate,  

بنابراین می‌توانید به دوستانتان بگویید تصمیم گرفتم کاراته را شروع کنم،

which means you decided to start karate  lessons as a new hobby or activity.

که به این معنی است که شما تصمیم گرفتید درس‌های کاراته را به عنوان یک سرگرمی یا فعالیت جدید شروع کنید.

Or your friend might say, I  didn't know you took up dancing.

یا دوستتان ممکن است بگوید، نمی‌دانستم که به رقصیدن پرداخته‌اید. نمی‌دانستم

I didn't know you started  dancing as a hobby or activity.

رقصیدن را به عنوان یک سرگرمی یا فعالیت شروع کردی.

So now you know the most common  phrasal verbs would take.

بنابراین اکنون می‌دانید که رایج‌ترین افعال عبارتی به کار می‌روند. آیا

Are you ready for your quiz?

برای مسابقه خود آماده هستید؟ در

Here are the questions.

اینجا سؤالات وجود دارد.

So go ahead and hit pause.

پس ادامه دهید و مکث را بزنید.

Complete the quiz, take as much time as you need,  

مسابقه را کامل کنید، به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید،

and when you're ready, hit  play to see the answers.

و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

How'd you do on that quiz?

در آن مسابقه چگونه عمل کردید؟

Well, let's find out.

خب بیایید بفهمیم در

Here are the answers.

اینجا پاسخ ها آمده است.

So hit pause and review these answers  to see how well you did amazing job.

بنابراین، مکث کنید و این پاسخ‌ها را مرور کنید تا ببینید چقدر خوب کار شگفت‌انگیزی انجام داده‌اید.

Now let's review the common  phrasal verbs with get and  

حالا بیایید افعال عبارتی رایج را با get مرور کنیم و

you'll complete a quiz at the end to get ahead.

در پایان یک مسابقه را تکمیل کنید تا جلوتر بروید.

This means to progress.

این یعنی پیشرفت.

So to make progress towards something and we most  

بنابراین برای پیشرفت به سمت چیزی و ما

commonly use this in a career  setting or academic setting.

معمولاً از آن در محیط شغلی یا دانشگاهی استفاده می‌کنیم.

For example, if you want to get  ahead, you need fluent English.

برای مثال، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید، به انگلیسی روان نیاز دارید.

Would you agree with that?

آیاشماباآن موافقید؟

Put in the comments.

در نظرات قرار دهید.

If you want to get ahead, you need fluent English.

اگر می خواهید پیشرفت کنید، به زبان انگلیسی مسلط نیاز دارید.

Now notice how I didn't specify get ahead in what  if you want to get ahead at work in your career?

حالا توجه کنید که اگر می‌خواهید در شغلتان در کارتان پیشرفت کنید، مشخص نکردم که در چه کاری هستید؟

So don't forget that.

پس اینو فراموش نکن

But you can also just say if you want to get ahead  to get along with Most students know this one.

اما شما همچنین می‌توانید بگویید که آیا می‌خواهید با هم پیش بروید، بیشتر دانش‌آموزان این یکی را می‌دانند.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

When you get along with someone, it means you  have a good relationship with that person.

وقتی با کسی کنار می آیید، به این معنی است که با آن شخص رابطه خوبی دارید.

I really get along with my boss, but  we commonly use this in the negative.

من واقعاً با رئیسم کنار می‌آیم، اما معمولاً از آن به صورت منفی استفاده می‌کنیم.

I don't get along with my boss.

من با رئیسم کنار نمی آیم.

So you can use it in both  the positive or the negative.

بنابراین می‌توانید از آن در هر دو جنبه مثبت یا منفی استفاده کنید.

So which describes you?

پس کدامیک شما را توصیف می کند؟

I get along with my boss.

من با رئیسم کنار می آیم.

I don't get along with my boss to get away.

من برای فرار با رئیسم کنار نمی آیم.

This means to escape.

این یعنی فرار کردن.

So you can use this in two contexts.

بنابراین می توانید از این در دو زمینه استفاده کنید.

The criminal got away, so that means he escaped.

جنایتکار فرار کرد، به این معنی که او فرار کرد.

The robber got away.

دزد فرار کرد

He stole my car and he got away.

ماشینم را دزدید و فرار کرد.

He escaped.

او فرار کرد.

But we also use this more in the sense  of to escape from your daily life,  

اما ما همچنین از این بیشتر به این معنا استفاده می‌کنیم که از زندگی روزمره‌تان فرار کنیم،   از

the difficulties of your daily life.

مشکلات زندگی روزمره‌تان.

Oh, I really need to get away work has been  so busy, I don't get along with my boss.

اوه، من واقعاً باید فرار کنم، کار آنقدر شلوغ بوده که با رئیسم کنار نمی‌آیم.

I need to get away.

من باید فرار کنم

Another common phrasal verb with getaway is to  

یکی دیگر از فعل های رایج عبارتی با گریز این است که

get away with something and  that something is negative.

از چیزی دور شوید و آن چیزی منفی است.

For example, she got away with the crime.

به عنوان مثال، او از جنایت فرار کرد.

This means she wasn't punished for the crime.

این بدان معناست که او به دلیل جرم مجازات نشده است.

So she did something wrong,  but she got away with it.

بنابراین او کار اشتباهی انجام داد، اما از آن دور شد.

She got away with stealing the car.

او با سرقت ماشین فرار کرد. به

Notice that verb ING with stealing  the car to get off lately?

این فعل ING با سرقت خودرو برای پیاده‌روی اخیر توجه کرده‌اید؟

This is when you are punished for something, but  you're punished less severely than you anticipate.

این زمانی است که شما برای چیزی تنبیه می شوید، اما کمتر از آنچه پیش بینی می کنید مجازات می شوید.

So maybe you forgot to submit a report  at work, but you got off lightly.

بنابراین شاید فراموش کرده‌اید که در محل کار گزارشی را ارسال کنید، اما به راحتی پیاده شده‌اید.

Your boss didn't fire you, but they  did remove you from the account.

رئیستان شما را اخراج نکرد، اما شما را از حساب حذف کردند.

So you were punished, but you were  punished less severely than you expected.

بنابراین شما مجازات شدید، اما کمتر از آنچه انتظار داشتید مجازات شدید.

We also use this more in a criminal context.

ما همچنین از این بیشتر در زمینه جنایی استفاده می کنیم.

She stole the car, but she got off  lightly, so maybe she didn't go to prison.

او ماشین را دزدید، اما به آرامی پیاده شد، بنابراین شاید به زندان نرفت.

She only had to do community service to get back.

او برای بازگشت فقط باید خدمات اجتماعی انجام می داد.

This is used to say that you return  to your original starting point.

این برای گفتن اینکه شما به نقطه شروع اولیه خود باز می گردید استفاده می شود.

So let's say you're at home, but then you go  to the store and then you return back home.

بنابراین فرض کنید در خانه هستید، اما سپس به فروشگاه می روید و سپس به خانه برمی گردید.

So now you can say I got back at 7:00.

بنابراین اکنون می توانید بگویید من ساعت 7 برگشتم.

What time did you get back?

ساعت چند برگشتی؟

Now you can specify the place.

حالا می توانید مکان را مشخص کنید.

What time did you get back home?

ساعت چند به خانه برگشتی؟

Back to the office?

بازگشت به دفتر؟

Oh, I got back around seven.

اوه، حدود هفت برگشتم.

We commonly use this with your vacations.

ما معمولاً از این در تعطیلات شما استفاده می کنیم.

What time did you get back  from your trip to Italy?

از سفرتان به ایتالیا چه ساعتی برگشتید؟

Oh, I got back on Tuesday.

اوه من سه شنبه برگشتم

You returned home from Italy.

شما از ایتالیا به خانه برگشتید.

There is also the phrasal  verb to get back to someone.

همچنین فعل عبارتی برای بازگشت به کسی وجود دارد.

You might say, oh, I really  need to get back to John.

ممکن است بگویید، اوه، من واقعاً باید به جان برگردم.

When you get back to someone, it  means you respond to that person.

وقتی به کسی برمی‌گردید، به این معنی است که به آن شخص پاسخ می‌دهید.

So if I say I need to get back to John, it means  that John contacted me but I have not replied.

بنابراین اگر بگویم باید به جان برگردم، به این معنی است که جان با من تماس گرفته است اما من پاسخی نداده‌ام.

So maybe he asked me a question and  I have not answered his question.

بنابراین شاید او از من سؤالی پرسیده است و من به سؤال او پاسخ نداده‌ام.

I need to get back to John or you.

من باید به جان یا تو برگردم.

John might say, when are  you going to get back to me?

جان ممکن است بگوید، کی قرار است به من بازگردی؟

When are you going to respond to my question?

کی میخوای به سوال من جواب بدی؟

When you get back into something,  

وقتی دوباره وارد کاری می‌شوید، به این

it means you continue doing something  that you stopped for a period of time.

معنی است که به انجام کاری ادامه می‌دهید که برای مدتی متوقف کرده‌اید.

So let's say you decided to learn  how to play guitar or piano,  

بنابراین، فرض کنید تصمیم گرفتید نحوه نواختن گیتار یا پیانو را یاد بگیرید،

and you play guitar every week  for months and months and months.

و هر هفته برای ماه‌ها و ماه‌ها و ماه‌ها گیتار می‌نوازید.

And then you stop playing guitar.

و بعد از نواختن گیتار دست میکشی

You get very busy at work, but  then work is no longer busy.

سر کار خیلی شلوغ می‌شوید، اما بعد کار دیگر شلوغ نیست.

So you say, oh, I need to get back into guitar.

بنابراین شما می گویید، اوه، من باید دوباره به گیتار برگردم.

I need to get back into my guitar lessons.

باید دوباره به درس گیتار برگردم.

So maybe you could use this  with your language lessons.

بنابراین شاید بتوانید از آن برای درس‌های زبان خود استفاده کنید.

I need to get back into my English language class.

باید دوباره به کلاس زبان انگلیسی برگردم. آیا از

Are you enjoying this lesson on phrasal verbs?

این درس در مورد افعال عبارتی لذت می برید؟

You are probably a little bit confused as  

احتمالاً کمی گیج شده‌اید،

well because there are just so  many phrasal verbs in English.

زیرا افعال عبارتی در زبان انگلیسی بسیار زیاد است.

And if you want to become very  confident with phrasal verbs,  

و اگر می‌خواهید با افعال عبارتی بسیار اعتماد به نفس داشته باشید،

then I want to tell you about  the Finally Fluent Academy.

می‌خواهم درباره آکادمی «آخرین روان» به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers on TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن افراد انگلیسی زبان مادری را در تلویزیون،

movies, YouTube, and the news so you  can learn the most common phrasal verbs,  

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم تا بتوانید رایج‌ترین افعال عبارتی،

idioms, and expressions very quickly and easily.

اصطلاحات و عبارات را خیلی سریع و آسان بیاموزید.

Plus, you'll have me as your personal coach so you  

به‌علاوه، من را به‌عنوان مربی شخصی خود در اختیار خواهید داشت، بنابراین

can look in the description to learn  more about becoming a member today.

می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر درباره عضویت امروز، به توضیحات نگاه کنید.

Now let's continue on with our next get  phrasal verb to get back at someone.

حالا بیایید با فعل عبارتی get بعدی خود ادامه دهیم تا به کسی برگردیم.

This is used for revenge.

این برای انتقام استفاده می شود.

So if you didn't get back to John, which  means you didn't reply to John and you  

بنابراین، اگر به جان پاسخ ندادید، یعنی به جان پاسخ ندادید و به

didn't answer his question, maybe  John will try to get back at you.

سؤال او پاسخ ندادید، شاید جان سعی کند به شما پاسخ دهد.

He'll try to get revenge on on you.

او سعی می کند از شما انتقام بگیرد.

So maybe he'll tell everyone  that you're not very helpful  

بنابراین شاید او به همه بگوید که شما خیلی مفید نیستید

and that's how he gets back at you  to get behind someone or something.

و به این ترتیب او به شما پاسخ می‌دهد تا پشت سر کسی یا چیزی بنشیند.

This is when you support someone or something.

این زمانی است که از کسی یا چیزی حمایت می کنید.

So let's say your company has a new policy  on their dress code and you like the policy.

بنابراین، فرض کنید شرکت شما یک خط‌مشی جدید درباره کد لباس خود دارد و شما این خط‌مشی را دوست دارید.

You can say I can really get behind that policy.

می توانید بگویید من واقعاً می توانم پشت این سیاست باشم.

You support that policy to get by.

شما از آن سیاست حمایت می کنید تا به نتیجه برسید.

This is when you have just  enough resources to survive.

این زمانی است که شما فقط به اندازه کافی منابع برای زنده ماندن دارید.

We most commonly use this  with financial resources.

ما معمولاً از این با منابع مالی استفاده می‌کنیم.

So you might say with  inflation, I can barely get by.

بنابراین ممکن است بگویید با تورم، من به سختی می‌توانم از پس آن بربیایم.

So it means you can pay your bills,  pay your mortgage, buy groceries,  

بنابراین به این معنی است که می‌توانید صورت‌حساب‌هایتان را بپردازید، وام مسکن خود را بپردازید، مواد غذایی بخرید،

but just enough at the end of the month  you have one or $2.00 left in your account.

اما به اندازه کافی در پایان ماه، یک یا ۲ دلار در حسابتان باقی مانده است.

I'm getting by to get into trouble.

دارم میرسم تا به مشکل برسم

I'm sure you do this all the time.

من مطمئن هستم که شما همیشه این کار را انجام می دهید.

When you get into trouble, it just means  you enter that situation where you're  

وقتی دچار مشکل می‌شوید، فقط به این معنی است که وارد آن موقعیتی می‌شوید که در آن کاری را

doing something you're not supposed  to be doing, which is the trouble.

انجام می‌دهید که قرار نیست انجام دهید، مشکل همین است.

So kids get into trouble all the time.

بنابراین بچه ها همیشه در مشکل هستند. به همین

That's why you don't leave your kids at  home without an adult to supervise them,  

دلیل است که بچه‌هایتان را بدون سرپرستی بزرگ‌سال در خانه رها نمی‌کنید،

because they're going to get into trouble.

زیرا با مشکل مواجه می‌شوند.

They're going to write on all the walls with  crayon or eat all the cookies in the fridge.

روی تمام دیوارها با مداد رنگی می نویسند یا تمام کلوچه های داخل یخچال را می خورند.

They're going to get into trouble to get on.

آنها برای ادامه کار دچار مشکل می شوند.

This is when you board, which  means to enter certain vessels,  

این زمانی است که سوار می‌شوید، که به معنای ورود به کشتی‌های خاص،

certain methods of transportation.

روش‌های خاص حمل‌ونقل است.

So you can get on a plane,  a train, a boat or a bus.

بنابراین می‌توانید سوار هواپیما، قطار، قایق یا اتوبوس شوید.

I got on the plane.

سوار هواپیما شدم.

You entered the plane, you boarded  The plane to get on is also used as  

وارد هواپیما شدی، سوار شدی هواپیما برای سوار شدن نیز به عنوان

an expression to say that someone  is old or has become very old.

تعبیری برای گفتن اینکه شخصی پیر است یا خیلی پیر شده است، استفاده می‌شود.

So you might say my grandma is getting on,  which means my grandma is now quite old.

بنابراین ممکن است بگویید مادربزرگ من در حال سوار شدن است، که به این معنی است که مادربزرگ من اکنون کاملاً پیر شده است.

She's become very old.

اون خیلی پیر شده

My grandma's getting on, so she has  difficulty getting on a plane now.

مادربزرگ من در حال سوار شدن است، بنابراین او اکنون برای سوار شدن به هواپیما مشکل دارد.

What's the opposite of on?

برعکس on چیست؟

I'm on the plane, I got on the plane,  so now I need to get off the plane.

من در هواپیما هستم، من سوار هواپیما شدم، بنابراین اکنون باید از هواپیما پیاده شوم.

And remember, you only get off certain methods of  transportation, planes, trains, boats and buses.

و به یاد داشته باشید، شما فقط از روش‌های خاصی از حمل و نقل، هواپیما، قطار، قایق و اتوبوس پیاده می‌شوید.

This is my stop.

این توقف من است.

I need to get off the bus, get off the  train for vehicles, cars, vans or trucks.

باید از اتوبوس پیاده شوم، برای وسایل نقلیه، ماشین‌ها، وانت‌ها یا کامیون‌ها از قطار پیاده شوم.

You get in and get out of I got  in my car, I got out of my car.

شما سوار و پیاده شوید من سوار ماشینم شدم، من از ماشینم پیاده شدم.

So don't confuse those two.

پس این دو را با هم اشتباه نگیرید.

We also use get in when you enter a room in a  building or enter a house Oregon a location.

همچنین وقتی وارد اتاقی در ساختمان می‌شوید یا وارد خانه‌ای در اورگان می‌شوید، از ورود استفاده می‌کنیم.

So this is very common at work.

بنابراین این در محل کار بسیار رایج است.

A coworker could ask you,  oh, what time did you get in?

یک همکار می تواند از شما بپرسد، اوه، ساعت چند وارد شدی؟ منظورشان این است که

They mean what time did you enter the office.

چه ساعتی وارد دفتر شدی.

So you can also use it to mean what  time did you start your work day?

بنابراین می‌توانید از آن برای این که چه ساعتی روز کاری خود را شروع کرده‌اید نیز استفاده کنید؟

Because when you enter the office  building, technically you've started work.

زیرا وقتی وارد ساختمان اداری می‌شوید ، از نظر فنی کار را شروع کرده‌اید.

So what time did you get in is another way  of saying what time did you start work.

بنابراین، چه ساعتی وارد شدید، راه دیگری برای گفتن اینکه چه ساعتی کار را شروع کرده‌اید است.

Now in this case, although  the opposite of in is out,  

اکنون در این مورد، اگرچه مخالف in out است،

we have an expression to get off,  which means to end work for the day.

یک عبارت برای برکناری داریم، که به معنای پایان دادن به کار روزانه است.

So someone could ask you, oh,  what time do you get off today?

بنابراین کسی می تواند از شما بپرسد، اوه، امروز چه ساعتی پیاده می شوید؟

What time do you usually get off?

معمولا ساعت چند پیاده می شوید؟

What time are you getting off tomorrow?

فردا ساعت چند پیاده می شوید؟

This means what time do you finish work?

یعنی چه ساعتی کار را تمام می کنید؟

Do you end work just for the day?

آیا فقط برای یک روز کار را تمام می کنید؟

To get out is also used as  an expression of disbelief.

بیرون رفتن نیز به‌عنوان بیان ناباوری استفاده می‌شود.

So let's say your friend  tells you I won the lottery.

بنابراین فرض کنید دوستتان به شما می‌گوید من در لاتاری برنده شدم.

Get out.

برو بیرون.

Get out, get out of here.

برو بیرون، برو از اینجا

Get out of town.

از شهر خارج شوید.

So you can add get out of here, or less  commonly, but still common, get out of town.

بنابراین می‌توانید خروج از اینجا را اضافه کنید، یا به‌طور کمتر رایج، اما همچنان رایج است، بروید از شهر.

It's just to show that I can't believe it.

فقط برای اینه که نشون بدم باورم نمیشه

What?

Get out, get out.

چی؟

برو بیرون، برو بیرون

So if your friend says something  very shocking or surprising,  

بنابراین اگر دوست شما چیزی بسیار تکان دهنده یا تعجب آور گفت،

I'm moving to Antarctica,  get out, get out of town.

من به قطب جنوب نقل مکان می کنم، برو بیرون، از شهر برو.

Why?

چرا؟

Why are you doing that?

چرا این کارو میکنی؟

When you get out of something  or get out of doing something,  

وقتی از کاری خارج می شوید یا از انجام کاری خارج می شوید، به این

it means you avoid doing something unpleasant.

معنی است که از انجام کاری ناخوشایند اجتناب می کنید.

So I could say I need to get out of cleaning the  

بنابراین می‌توانم بگویم باید از تمیز کردن گاراژ خارج شوم

garage because that's unpleasant and  I don't want to do it to get together.

زیرا این کار ناخوشایند است و نمی‌خواهم این کار را برای جمع شدن انجام دهم.

This is when people organize socially.

این زمانی است که مردم سازماندهی اجتماعی می کنند.

They join each other socially.

آنها از نظر اجتماعی به یکدیگر می پیوندند.

So I might ask, what time are  we getting together tonight?

بنابراین ممکن است بپرسم، امشب چه ساعتی با هم جمع می شویم؟

So what time are we going to meet each  other, join each other and have dinner,  

پس چه ساعتی قرار است همدیگر را ملاقات کنیم، به هم بپیوندیم و شام بخوریم،

have a cup of coffee, go for  a walk, do something social.

یک فنجان قهوه بنوشیم، قدم بزنیم، کاری اجتماعی انجام دهیم.

Now, if you specify the noun  you need with what time are  

حالا، اگر اسمی را که به آن نیاز دارید مشخص کنید،

you getting together with your friends tonight?

امشب با دوستانتان چه ساعتی جمع می‌شوید؟

You probably know this one to get up.

احتمالا این یکی را برای بلند شدن می شناسید.

What time do you get up?

چه ساعتی بیدار میشی؟

This is when you leave your bed in the  morning first thing in the morning.

این زمانی است که صبح، اول صبح، تخت خود را ترک می‌کنید.

So what time do you wake up?

پس ساعت چند از خواب بیدار می شوید؟

This is when you open your eyes, but then  get up is when you actually leave your bed.

این زمانی است که چشمان خود را باز می‌کنید، اما زمانی که واقعاً تخت خود را ترک می‌کنید، بلند می‌شوید.

So I wake up at 6:00 AM, but  I don't get up until 6:30.

بنابراین من ساعت 6:00 صبح از خواب بیدار می شوم، اما تا ساعت 6:30 بیدار نمی شوم.

How about this one?

این یکی چی؟

Get up to What did you get up to last night?

برخیز تا دیشب چه کار کردی؟

This is a common way of simply  asking what someone did.

این یک روش معمولی است که به سادگی می‌پرسیم کسی چه کار کرده است.

Oh, what did did you get up to last night?

اوه دیشب چی شدی

Oh, not much, I watched a movie.

اوه نه زیاد، یه فیلم دیدم.

We also used this one though to imply  that someone is doing something wrong.

ما همچنین از این یکی استفاده کردیم تا به این معنی باشد که شخصی کار اشتباهی انجام می‌دهد.

My kids are always getting up to no good.

بچه های من همیشه در حال بیداری هستند.

This is the same thing as getting into  trouble, but in a general context.

این همان چیزی است که دچار مشکل شوید، اما در یک زمینه کلی.

Oh what did you get up to last night?

اوه دیشب چی شد؟

It's what did you do last night?

دیشب چیکار کردی؟

To get across this is to  communicate your idea successfully.

برای گذر از این امر به معنای انتقال موفقیت آمیز ایده خود است.

So as a non-native speaker, you might say  I have a hard time getting my ideas across.

بنابراین، به‌عنوان یک فرد غیر بومی، ممکن است بگویید  برای رساندن ایده‌هایم مشکل دارم.

I have a hard time communicating successfully.

من در برقراری ارتباط موفق مشکل دارم.

And if you have a hard time  getting your ideas across,  

و اگر برایتان مشکل است که ایده‌هایتان را منتقل کنید،

someone might ask you what are you getting at?

ممکن است کسی از شما بپرسد که به چه چیزی می‌رسید؟ می خوای به

What are you getting at?

چی برسی؟

This is another way of saying,  what are you trying to communicate?

این یک راه دیگر برای گفتن است، می‌خواهید با چه چیزی ارتباط برقرار کنید؟

What do you mean?

منظورت چیه؟

So if you're trying to explain something  but the other person doesn't understand,  

بنابراین اگر می‌خواهید چیزی را توضیح دهید، اما طرف مقابل متوجه نمی‌شود،

they can say what are you getting at?

می‌تواند بگوید به چه چیزی می‌رسید؟

Now to get at can also mean to successfully reach  something or find something or obtain something.

اکنون رسیدن به می تواند به معنای رسیدن موفقیت آمیز به چیزی یا یافتن چیزی یا به دست آوردن چیزی باشد.

So let's say I have a shelf and I  have a hat on a very high shelf.

بنابراین فرض کنید من یک قفسه دارم و یک کلاه روی یک قفسه بسیار بلند دارم.

I might say I can't get at my hat.

ممکن است بگویم نمی توانم به کلاهم دست پیدا کنم.

I can't reach my hat to get rid of.

دستم به کلاه نمی رسد تا از شرش خلاص شوم.

This is when you throw away so permanently remove.

این زمانی است که شما دور می اندازید بنابراین برای همیشه حذف کنید.

Unwanted items.

موارد ناخواسته

So remember I said I wanted to get  out of cleaning my garage because  

پس به یاد داشته باشید که گفتم می‌خواهم از تمیز کردن گاراژم بیرون بیایم زیرا

there's so many things I need to get rid of.

چیزهای زیادی وجود دارد که باید از شر آنها خلاص شوم.

There's so many unwanted things in my  garage that I want to permanently remove.

چیزهای ناخواسته زیادی در گاراژ من وجود دارد که می‌خواهم آن‌ها را برای همیشه حذف کنم.

So maybe once a year you can go through  your entire house and get rid of things,  

بنابراین شاید سالی یک بار بتوانید کل خانه خود را مرور کنید و از شر چیزها خلاص شوید،

get rid of unwanted things.

از شر چیزهای ناخواسته خلاص شوید.

To get wound up about something is when  you get really angry about something.

زخمی شدن در مورد چیزی زمانی است که به خاطر چیزی واقعاً عصبانی می شوید.

So let's say your father doesn't  like politics in general.

بنابراین، فرض کنید پدر شما به طور کلی سیاست را دوست ندارد.

So every time he sees something  in the news about politicians,  

بنابراین هر بار که چیزی در اخبار درباره سیاستمداران می‌بیند،

he gets wound up, he gets really angry.

زخمی می‌شود، واقعاً عصبانی می‌شود.

But you might say to your dad, get over it.

اما ممکن است به پدرت بگویی، از پس آن بربیای. از

Get over it.

آن عبور کنید.

To get over something is when  you tell someone they shouldn't  

غلبه بر چیزی زمانی است که به کسی می گویید که نباید

have strong feelings towards something else.

نسبت به چیز دیگری احساسات قوی داشته باشد.

And those strong feelings are  usually negative feelings.

و آن احساسات قوی معمولاً احساسات منفی هستند.

So if your dad gets really wound  up about politics, you can say,  

بنابراین اگر پدرتان واقعاً در مورد سیاست مجروح می‌شود، می‌توانید بگویید،

oh, just get over it, it's not a big deal.

اوه، فقط از پس آن برآیید، این مسئله مهمی نیست.

You can, of course, get over someone.

مطمئناً می توانید بر کسی غلبه کنید.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

When you get over someone, it means you no  longer have romantic feelings for that person.

وقتی از کسی غلبه می کنید، به این معنی است که دیگر احساسات عاشقانه ای نسبت به آن شخص ندارید.

So after my divorce, it took me  years to get over my husband.

بنابراین، پس از طلاق، سال‌ها طول کشید تا از پس شوهرم بربیایم.

It took me years to stop having  romantic feelings towards my husband.

سالها طول کشید تا دیگر احساسات عاشقانه نسبت به شوهرم نداشته باشم.

Now someone could say get over it.

حالا یک نفر می تواند بگوید از آن عبور کنید.

Stop being upset about the situation  that you're no longer with your husband,  

از این که دیگر با شوهرتان نیستید ناراحت نشوید،

but that might be a little insensitive.

اما ممکن است کمی بی احساس باشد.

You can also get over an illness, which  means you recover from an illness.

همچنین می‌توانید بر یک بیماری غلبه کنید، به این معنی که از یک بیماری بهبود می‌یابید.

It took me weeks to get over my cold.

هفته ها طول کشید تا بر سرماخوردگی غلبه کنم.

It took me weeks to recover  from my cold to get around.

هفته‌ها طول کشید تا از سرماخوردگی خلاص شوم تا بتوانم به آنجا برسم. به

This is how you travel within  an area, so if you're a tourist,  

این صورت است که در یک منطقه سفر می‌کنید، بنابراین اگر توریست هستید،

you might Google what's the best  way to get around New York City.

می‌توانید بهترین راه برای گردش در شهر نیویورک را در گوگل جستجو کنید.

And of course, it's not by car.

و البته با ماشین نیست. نمی‌خواهید

You don't want to get around by car  because the traffic is terrible.

با ماشین رفت و آمد کنید، زیرا ترافیک وحشتناک است.

So walking is the best way to get around,  

بنابراین پیاده‌روی بهترین راه برای رفت و آمد است،

or taking the subway is the best  way to get around New York City.

یا استفاده از مترو بهترین راه برای رفت و آمد در شهر نیویورک است.

When you get around to something or to  doing something, it means you finally  

وقتی به کاری نزدیک می‌شوید یا کاری را انجام می‌دهید، به این معنی است که بالاخره

do something after not  doing it for a long of time.

بعد از انجام ندادن کاری برای مدت طولانی، کاری را انجام می‌دهید.

So let's say I was trying to get out of cleaning  

بنابراین فرض کنید سعی می‌کردم از تمیز کردن گاراژ خارج شوم،

the garage because I didn't really want  to get rid of all that unwanted stuff.

زیرا واقعاً نمی‌خواستم از شر همه چیزهای ناخواسته خلاص شوم.

But I finally got around to cleaning the garage.

اما بالاخره به تمیز کردن گاراژ رسیدم.

So I finally cleaned the garage.

بنابراین بالاخره گاراژ را تمیز کردم.

After a long time of not cleaning the  garage to get it together is when you  

پس از مدت‌ها تمیز نکردن گاراژ برای جمع‌آوری آن، زمانی است که

take control of your life or your emotions.

کنترل زندگی یا احساسات خود را به دست می‌گیرید.

So let's say your friend is really upset  because she broke up with her husband and  

بنابراین فرض کنید دوست شما واقعاً ناراحت است زیرا از شوهرش جدا شده است و

she has not gotten over him and you want  to tell your friend to just get over it  

او از او غلبه نکرده است و شما می خواهید به دوست خود بگویید که از پس آن بربیاید

but instead you tell your friend  get it together, get it together.

اما به جای آن به دوست خود می گویید با شوهرش کنار بیاید، آن را جمع کنید.

You need to take control of your emotions because  

شما باید احساسات خود را کنترل کنید زیرا

your friend is crying all the  time or she's really upset.

دوست شما همیشه گریه می کند یا واقعاً ناراحت است.

She's really Moody, angry, not pleasant to be  around, and you tell your front you need to  

او واقعاً دمدمی مزاج است، عصبانی است، بودن در اطرافش خوشایند نیست، و شما به جلوی خود می گویید که باید آن را

get it together, which is a little bit of  tough love, but sometimes it's necessary.

جمع کنید، که کمی عشق سخت است، اما گاهی اوقات لازم است.

There are many phrasal verbs with get  through that have different meanings.

افعال عبارتی زیادی با get  وجود دارد که معانی مختلفی دارند.

When you get through something, it means you  endure or deal with a difficult situation.

وقتی از چیزی عبور می کنید، به این معنی است که یک موقعیت دشوار را تحمل می کنید یا با آن کنار می آیید.

It was really difficult for me to get  through my father's death, so my father died.

برای من واقعاً سخت بود که از مرگ پدرم عبور کنم، بنابراین پدرم فوت کرد.

Obviously that's a difficult situation.

بدیهی است که شرایط سختی است.

Hopefully you don't say get over it  because that would be very insensitive,  

امیدوارم نگویید از پس آن برآیید، زیرا این امر بسیار غیر حساس خواهد بود،

but I had a hard time getting  through my father's death.

اما من به سختی از مرگ پدرم عبور کردم.

So you can use this in a personal situation.

بنابراین شما می توانید از این در یک موقعیت شخصی استفاده کنید.

You can use it in a work situation as well.

می توانید از آن در موقعیت های کاری نیز استفاده کنید.

I don't get along with my boss, so I have  a hard time getting through our meetings.

من با رئیسم هماهنگ نیستم، بنابراین برای گذراندن جلساتمان مشکل دارم.

I have a hard time dealing with our meetings  because I don't get along with my boss.

من برای رسیدگی به جلساتمان مشکل دارم، زیرا با رئیسم هماهنگ نیستم.

When you get through something, it  can also mean that you successfully  

وقتی از کاری عبور می‌کنید، می‌تواند به این معنی باشد که

finish something that was very  difficult or time consuming.

کاری را با موفقیت به پایان می‌رسانید که بسیار سخت یا زمان‌بر بود.

I finally got through the report.

بالاخره گزارش را به دست آوردم.

So you finished it, but it  took you a really long time.

بنابراین شما آن را تمام کردید، اما خیلی طول کشید.

It was difficult.

سخت بود.

When you get through to someone, it  means that you successfully contact  

وقتی به کسی دسترسی پیدا می‌کنید، به این معنی است که

them after numerous attempts  of trying to contact them.

پس از تلاش‌های متعدد برای تماس با او، با موفقیت با او تماس می‌گیرید.

So let's say I needed to get back to John.

پس فرض کنید باید به جان برگردم.

I needed to respond to John.

من باید به جان پاسخ می دادم.

But every time I called John, I got his voicemail.

اما هر بار که با جان تماس گرفتم، پیام صوتی او را دریافت کردم.

I could say I'm having a hard  time getting through to John.

می‌توانم بگویم برای رسیدن به جان برایم سخت است.

So I can't get back to John  because I can't get through to him.

بنابراین نمی‌توانم به جان برگردم، زیرا نمی‌توانم با او ارتباط برقرار کنم.

But we also use to get through  to someone when you're able to  

اما زمانی که بتوانید

communicate something to someone in  a way that they, they understand it.

چیزی را به شخصی به‌گونه‌ای که او آن را بفهمد، ارتباط برقرار کنید، از آن استفاده می‌کنیم.

So I told my friend that she shouldn't quit her  

بنابراین به دوستم گفتم که او نباید

job and I explained all the reasons  why and I finally got through to her.

شغلش را رها کند و همه دلایل را توضیح دادم و در نهایت به او رسیدم.

So I finally made her understand  why she shouldn't quit her job.

بنابراین بالاخره به او فهماندم که چرا نباید کارش را رها کند.

Your head is probably spinning right now  with all of these phrasal verbs with get,  

احتمالاً در حال حاضر سرتان با تمام این افعال عبارتی با get می‌چرخد،

but all you need is some practice,  practice, practice and repetition.

اما تنها چیزی که نیاز دارید تمرین، تمرین، تمرین و تکرار است.

So let's do that right now with a quiz.

پس بیایید همین الان با یک مسابقه این کار را انجام دهیم.

So you have A to review and  practice these get phrasal verbs.

بنابراین شما باید A را مرور کنید و این افعال عبارتی را تمرین کنید.

You have filled your vocabulary, but of  course, there are so many words in English.

شما دایره لغات خود را پر کرده اید، اما البته، کلمات زیادی در انگلیسی وجود دارد.

Do you want me to keep making  these vocabulary master classes?

آیا می‌خواهید این کلاس‌های اصلی واژگان را ادامه دهم؟

If you do them, put yes, yes, yes, put  yes, yes, yes in the comments below.

اگر آنها را انجام دادید، بله، بله، بله، بله، بله، بله را در نظرات زیر قرار دهید.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking  guide where I share 6 tips on how  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید، جایی که من ۶ نکته را در مورد نحوه

to speak English fluently and confidently.

صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And I have another master class I know you'll  love, so make sure you watch it right now.

و من کلاس استاد دیگری دارم که می‌دانم دوست خواهید داشت، پس حتماً همین الان آن را تماشا کنید.