Learn 200 Phrasal Verbs | All The PHRASAL VERBS You Need TO GET FLUENT (with examples & quizzes)

Welcome to this Phrasal Verbs master class.

به این کلاس مستر Phrasal Verbs خوش آمدید.

Today you're going to learn over 200  phrasal verbs that will help you sound  

امروز بیش از 200 فعل عبارتی را یاد خواهید گرفت که به شما کمک می‌کند

fluent, sound natural, and sound  professional in English, of course.

در زبان انگلیسی روان، طبیعی و حرفه‌ای به نظر برسید.

I'm Jennifer from JForrest

من جنیفر از JForrest

English.

Now let's get started.

English هستم.

حالا بیایید شروع کنیم.

This is a long lesson, but don't  worry because it's divided into  

این یک درس طولانی است، اما نگران نباشید زیرا به

individual sections where you'll  learn a group of 10 phrasal verbs,  

بخش‌های جداگانه تقسیم می‌شود که در آن گروهی از 10 فعل عبارتی را یاد می‌گیرید،

then you'll complete a quiz, and then  you'll move on to the next group.

سپس یک مسابقه را کامل می‌کنید و سپس به گروه بعدی می‌روید.

So let's get started with your first.

پس بیایید با اولین کار خود شروع کنیم.

Group.

گروه.

Number one to come around  to an opinion or an idea,  

شماره یک برای رسیدن به یک نظر یا ایده،

and this means to change your opinion  or to see a new point of view.

و این به معنای تغییر نظر یا دیدن یک دیدگاه جدید است.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

Because we have two prepositions around and  two, and then after two we need something.

چون دو حرف اضافه در اطراف داریم و دو، و بعد از دو به چیزی نیاز داریم.

We need a noun, an opinion, or an idea.

ما به یک اسم، نظر یا ایده نیاز داریم.

For example, I came around to the new job  after I heard about the benefits package.

برای مثال، بعد از شنیدن بسته مزایا، به شغل جدید آمدم.

So remember, this means you changed your  opinion so previously you didn't want.

بنابراین به یاد داشته باشید، این بدان معناست که شما نظر خود را تغییر دادید تا قبلاً نمی‌خواستید.

The new job.

کار جدید.

But now you've come around to it,  so you've changed your opinion.

اما اکنون به آن رسیده‌اید، بنابراین نظر خود را تغییر داده‌اید.

Now you want the new job because you  heard about the benefits package.

اکنون شغل جدید را می‌خواهید زیرا درباره بسته مزایا شنیده‌اید.

We commonly use this without the preposition 2  

ما معمولاً از این بدون حرف اضافه 2

and without specifying the something when  the something has already been mentioned.

و بدون مشخص کردن چیزی استفاده می‌کنیم وقتی چیزی قبلاً ذکر شده است.

For example, at first I didn't want to move  to Boston, but I came around after I visited.

برای مثال، در ابتدا نمی‌خواستم به بوستون نقل مکان کنم، اما بعد از بازدید آمدم.

So notice I didn't say I came around to something  

بنابراین توجه کنید که نگفتم به چیزی رسیدم

because the something had already  been mentioned, so I came around.

زیرا چیزی قبلاً ذکر شده بود، بنابراین آمدم.

To.

The idea after I visited #2 to  get across a point or a message,  

به.

ایده بعد از بازدید من از شماره 2 برای رسیدن به یک نقطه یا یک پیام،

and this is when you clearly and effectively  communicate a point or a message.

و این زمانی است که شما به طور واضح و مؤثر یک نقطه یا پیام را منتقل می کنید.

For example, make sure you.

به عنوان مثال، مطمئن شوید که شما.

Get.

گرفتن.

Across that, the project is over budget,  so if you're having a meeting with a client  

در کل، پروژه بیش از بودجه است، بنابراین اگر با مشتری جلسه ای دارید

and your boss has this very particular  message or idea, the project is over.

و رئیس شما این پیام یا ایده بسیار خاص را دارد، پروژه به پایان رسیده است.

Budget.

بودجه.

And your boss wants you to communicate  that in a clear, effective way.

و رئیس شما از شما می‌خواهد که این موضوع را به شیوه‌ای واضح و مؤثر بیان کنید.

Your boss wants to make sure you get that across.

رئیس شما می‌خواهد مطمئن شود که شما این موضوع را متوجه می‌شوید.

Now we also use this when you're talking,  

اکنون ما همچنین از این هنگام صحبت کردن استفاده می‌کنیم،

You're talking, you're talking, and the  ideas aren't really coming out very well.

شما در حال صحبت کردن هستید، در حال صحبت کردن هستید، و ایده‌ها واقعاً به خوبی از آب در نمی‌آیند.

And after a while you stop and you say what  I'm trying to get across is and then you.

و بعد از مدتی می ایستید و می گویید آنچه که می خواهم به آن برسم و بعد شما.

State your.

خود را بیان کنید

Point what I'm trying to get  across is the project is.

نکته ای که من سعی دارم به آن برسم این است که این پروژه است.

Over.

Budget #3 to show.

بر فراز.

بودجه شماره 3 برای نشان دادن

Off.

خاموش

This is when you deliberately display your skills  or abilities in a way to impress other people.

این زمانی است که شما عمداً مهارت‌ها یا توانایی‌های خود را به گونه‌ای نشان می‌دهید که دیگران را تحت تأثیر قرار دهید.

Now, this is frequently used in the negative.

در حال حاضر، این اغلب به صورت منفی استفاده می شود.

Don't show off, don't show off.

خودنمایی نکن، خودنمایی نکن.

But there's definitely a time and  a place when you want to show off.

اما قطعاً زمان و مکانی وجود دارد که می‌خواهید خودنمایی کنید.

For example, when you're going to a job interview,  

برای مثال، وقتی به یک مصاحبه شغلی می‌روید،

you shouldn't be modest, You should  show off your skills and abilities.

نباید متواضع باشید، بلکه باید مهارت‌ها و توانایی‌های خود را به رخ بکشید.

You should talk about all your  awards, your accomplishments,  

شما باید در مورد همه جوایز، موفقیت‌هایتان،

your degrees, the compliments you've received.

مدرک‌هایتان، تعریف‌هایی که دریافت کرده‌اید صحبت کنید.

You want to show off all of your  experience to the interviewer,  

شما می‌خواهید تمام تجربیات خود را به مصاحبه‌گر نشان دهید،

so an interview is the perfect time to show off.

بنابراین مصاحبه زمان مناسبی برای خودنمایی است.

Also, if you're going for your IELTS exam,  

همچنین، اگر برای امتحان آیلتس خود شرکت می‌کنید،

you don't want to be modest with your  knowledge of the English language.

نمی‌خواهید با دانش زبان انگلیسی خود متواضع باشید. می‌خواهید

You want to show off your abilities  by using a range of grammatical  

توانایی‌های خود را با استفاده از طیف وسیعی از

structures and a range of phrasal  verbs and idioms and expressions.

ساختارهای گرامری و طیفی از افعال، اصطلاحات و عبارات عبارتی نشان دهید.

You want to show off to the  interviewer, #4 to count on.

می‌خواهید خود را به مصاحبه‌گر نشان دهید، شماره 4 که روی آن حساب کنید.

Now this is exactly the same  as to rely on or to depend on.

اکنون این دقیقاً همان است که باید به آن تکیه کرد یا به آن وابسته بود.

So you have three different phrasal verbs  all with on that mean the exact same thing.

بنابراین شما سه فعل عبارتی مختلف دارید  که همه آنها دقیقاً به یک معنا هستند.

And this is of course when you trust someone  

و این البته زمانی است که

or something to complete a  specific task or objective.

برای انجام یک کار یا هدف خاص به شخصی  یا چیزی اعتماد می‌کنید.

For example, I can always  count on Selma to stay late.

برای مثال، من همیشه می‌توانم روی سلما حساب کنم که تا دیروقت بماند.

So you can trust Selma to complete the specific  task or objective which is to stay late.

بنابراین می‌توانید به سلما برای تکمیل کار یا هدف خاص که دیر ماندن است اعتماد کنید.

And remember you could replace this with rely on I  

و به یاد داشته باشید که می‌توانید آن را با تکیه بر «من

can always rely on Selma or depend  on I can always depend on Selma.

همیشه می‌توانم به سلما تکیه کنم» یا وابسته به «من همیشه می‌توانم به سلما متکی باشم» جایگزین کنید.

Now we frequently use this in a question response.

اکنون ما اغلب از این در پاسخ به سؤال استفاده می کنیم.

For example, can I count on you?

مثلا میتونم روی شما حساب کنم؟ آیا

Can I count on you to close the deal?

می توانم برای بستن معامله روی شما حساب کنم؟

And then you can reply back and say absolutely  you can count on me #5 to come between now.

و سپس می‌توانید پاسخ دهید و کاملاً بگویید  می‌توانید روی شماره 5 من حساب کنید تا الان بینم.

This is when something disturbs a  relationship and that relationship  

این زمانی است که چیزی یک رابطه را مختل می کند و آن رابطه

can be a professional relationship, a social  relationship, romantic family relationship.

می تواند یک رابطه حرفه ای، یک رابطه اجتماعی، یک رابطه خانوادگی عاشقانه باشد.

It can be any kind of relationship.

این می تواند هر نوع رابطه ای باشد.

For example, Jacob and Marcus were best  friends until Sylvie came between them.

برای مثال، جیکوب و مارکوس بهترین دوستان بودند تا اینکه سیلوی بین آنها قرار گرفت.

So that's the image you could have.

پس این تصویری است که می توانید داشته باشید.

They were close, Jacob and Marcus, but then  Sylvie came between them and now they're divided.

آنها به هم نزدیک بودند، جیکوب و مارکوس، اما پس از آن، سیلو بین آنها قرار گرفت و اکنون آنها از هم جدا شده اند.

Sylvie disturbed their relationship.

سیلو رابطه آنها را مختل کرد.

Now it's very common for a girl or a  guy to come between a relationship,  

اکنون بسیار رایج است که یک دختر یا یک پسر بین یک رابطه قرار بگیرند،

but it doesn't have to be a person.

اما لزومی ندارد که یک فرد باشد.

It could be that Jacob and Marcus were very  close, but the promotion came between them,  

ممکن است یعقوب و مارکوس بسیار صمیمی باشند، اما ارتقاء بین آنها پیش آمد،

the new job came between them,  their family came between them,  

شغل جدید بین آنها پیش آمد، خانواده آنها بین آنها قرار گرفت

their politics came between them,  their religion came between them.

سیاست آنها بین آنها قرار گرفت مذهب آنها بین آنها قرار گرفت.

It could be anything between them.

این می تواند هر چیزی بین آنها باشد.

Money.

پول

Is a good one as well.

هم خوبه

That comes between people in relationships.

که بین افراد در روابط اتفاق می افتد.

And remember you can use this in any type of  

و به یاد داشته باشید که می‌توانید از آن در هر نوع

relationship number six to put  up with something or someone.

رابطه شماره شش استفاده کنید تا با چیزی یا کسی کنار بیایید.

And notice this is a 2 preposition phrasal.

و توجه کنید که این یک عبارت 2 حرف اضافه است.

Verb.

فعل

Put up.

قرار دهید.

With.

با.

Put up with and.

تحمل کن و.

We use this to say that you tolerate bad  behavior or unwanted behavior to put up with.

ما از این برای گفتن اینکه رفتار بد یا رفتار ناخواسته را تحمل می‌کنید استفاده می‌کنیم.

For example, I don't know how you put up with.

مثلا نمی دونم چطوری تحمل کردی.

Your.

Boss, I don't know how you tolerate.

شما

رئیس، من نمی دانم شما چگونه تحمل می کنید.

Your.

Boss.

شما

رئیس.

Now of course we can be more specific and  specify the action that the boss does.

البته اکنون می‌توانیم دقیق‌تر باشیم و اقدامی که رئیس انجام می‌دهد را مشخص کنیم.

I don't know how you put up with your  boss's constant criticism, for example,  

نمی‌دانم چگونه انتقادهای دائمی رئیس‌تان را تحمل می‌کنید، مثلاً،

or your boss's distasteful jokes, for example.

یا مثلاً شوخی‌های ناپسند رئیس‌تان را.

I don't know how you tolerate.

نمی دونم چطوری تحمل می کنی

It.

آی تی.

Now we commonly use this to say I'm not going.

اکنون معمولاً از این استفاده می کنیم تا بگوییم من نمی روم.

To.

به.

Put up with and then the behavior.

تحمل کن و بعد رفتار.

I'm not going to put up with your constant  criticism any longer #7 to bounce back.

من دیگر نمی‌خواهم انتقاد دائمی شما را تحمل کنم تا به آن پاسخ دهم.

Now to bounce back.

حالا برای برگشتن.

This is when you recover or recuperate.

این زمانی است که شما بهبود می یابند یا بهبود می یابند.

Now you can use this when you recover from  a negative situation in a business context,  

اکنون می‌توانید زمانی که از وضعیت منفی در زمینه کسب‌وکار بازیابی می‌کنید،

like for example a bad sales quarter  or a bad product launch for example.

مانند یک فصل فروش بد یا برای مثال یک محصول بد، از آن استفاده کنید.

But it can also be when you recover  or recuperate from an illness,  

اما همچنین می‌تواند زمانی باشد که شما بهبود می‌یابید یا پس از یک بیماری بهبود می‌یابید،

so you can use it in both those situations.

بنابراین می‌توانید از آن در هر دو موقعیت استفاده کنید.

For example, in a workplace  situation, you could say,  

برای مثال، در موقعیتی در محل کار، می‌توانید بگویید،

I don't know how we'll bounce  back from our loss in Q2.

نمی‌دانم چگونه می‌توانیم از ضرر خود در سه ماهه دوم بازگردیم.

So I don't know how we'll recover.

بنابراین من نمی دانم چگونه ما بهبود خواهیم یافت.

And then you could have a  discussion how can we bounce back.

و سپس می‌توانید بحث کنید که چگونه می‌توانیم به عقب برگردیم.

Does anyone have any ideas on how we can bounce  

آیا کسی ایده ای در مورد اینکه چگونه می توانیم

back now in terms of recovering  or recuperating from an illness?

اکنون از نظر بهبودی یا بهبودی از یک بیماری به عقب برگردیم، دارد؟ می‌توانید

You could say it took me a while  to bounce back after my surgery,  

بگویید که مدتی طول کشید تا پس از عمل جراحی به حالت اولیه برگردم،

so it took me a while to  recover recuperate #8 to act up.

بنابراین مدتی طول کشید تا بهبودی شماره 8 را بهبود بخشم.

This means to behave badly or strangely.

این به معنای رفتار بد یا عجیب است.

This is very commonly used with  parents describing the actions of  

این مورد معمولاً در مورد والدینی که اعمال

their young children or even their older children.

کودکان خردسال یا حتی بزرگترشان را توصیف می‌کنند استفاده می‌شود.

My son keeps acting up, behaving badly, but  we can also use this with devices and objects.

پسرم همچنان به بازی کردن ادامه می‌دهد، بد رفتار می‌کند، اما می‌توانیم از این کار با وسایل و اشیا نیز استفاده کنیم.

For example, my computer keeps  acting up, behaving strangely.

به عنوان مثال، رایانه من به عملکرد خود ادامه می دهد و رفتار عجیبی دارد.

My computer keeps acting up.

کامپیوتر من همچنان فعال است.

I hope it doesn't break #9  to make it up to someone.

امیدوارم شماره 9 را نشکند تا با کسی جبران کنم.

This is quite a long one, so pay attention to  this sentence structure to make it up to someone.

این یک جمله بسیار طولانی است، بنابراین به ساختار جمله توجه کنید تا آن را برای کسی بسازید.

Now we use this when you try  to compensate for a wrongdoing.

اکنون زمانی که شما سعی می‌کنید اشتباهی را جبران کنید، از این استفاده می‌کنیم.

For example, let's say it's your best  friend's birthday and you can't go.

برای مثال، فرض کنید تولد بهترین دوستتان است و نمی‌توانید بروید.

For whatever.

برای هر چیزی.

Reason so this.

دلیلش اینه

Is the.

هست.

Wrongdoing Not going to your  best friend's birthday party.

اشتباه نکردن به جشن تولد بهترین دوستت.

Now, if you want to compensate  for that wrongdoing, you could  

حالا، اگر می‌خواهید این اشتباه را جبران کنید، می‌توانید

say I'm so sorry I can't make your birthday party.

بگویید خیلی متاسفم که نمی‌توانم جشن تولدتان را برگزار کنم.

I promise I'll make it up to you.

قول میدم جبران کنم

I'll make it up to you by taking  you out for a nice dinner.

من آن را با بردن شما برای یک شام خوب جبران می کنم.

I'll make it up to you by  going to the movies with you.

من آن را با رفتن به سینما با شما جبران می کنم.

I'll make it up to you by buying  you a really nice present.

من آن را با خرید یک هدیه واقعاً خوب برای شما جبران می کنم.

So those are the ways you're going to compensate.

بنابراین اینها راه هایی هستند که می خواهید جبران کنید.

Now you might be wondering  what is this it the make it up.

اکنون ممکن است از خود بپرسید که این چه چیزی است که آن را می سازد.

To someone.

به شخصی.

We use it with it because what  you're trying to compensate for  

ما از آن با آن استفاده می‌کنیم زیرا آنچه را که می‌خواهید جبران کنید

has already been explained, so  you don't have to say it again.

قبلاً توضیح داده شده است، بنابراین لازم نیست دوباره آن را بگویید.

Now you can use this in a business context.

اکنون می توانید از این در زمینه کسب و کار استفاده کنید.

Let's say you went over budget on a client's  project and you might say to your team,  

فرض کنید بودجه پروژه یک مشتری را بیشتر کرده اید و ممکن است به تیم خود بگویید،

how are we going to make it up to the client?

چگونه می خواهیم آن را به مشتری جبران کنیم؟

How are we going to compensate for our wrongdoing?

چگونه می خواهیم اشتباه خود را جبران کنیم؟

The wrongdoing is you went over budget.

اشتباه این است که شما بودجه را از بین برده اید.

And then maybe someone would  suggest we can make it up to  

و سپس شاید کسی پیشنهاد دهد که بتوانیم

them by offering a discount or offering a  free product, offering an extra service.

با ارائه یک تخفیف یا ارائه یک محصول رایگان و ارائه خدمات اضافی، آن را جبران کنیم.

So those are how you're going to compensate for  the wrongdoing to make it up to someone #10.

بنابراین به این صورت است که می‌خواهید این اشتباه را جبران کنید تا آن را به شخص شماره 10 جبران کنید.

To barge.

بار زدن.

In when you barge in, you enter  a place a location unexpectedly,  

وقتی وارد می‌شوید، به طور غیرمنتظره‌ای وارد مکانی می‌شوید،

and you interrupt whatever's taking place.

و هر اتفاقی را که در حال انجام است قطع می‌کنید.

For example, I was in my office  working and this kid just.

برای مثال، من در دفترم مشغول کار بودم و این بچه فقط.

Barged.

In and handed me his CV, but later I hired him.

بارگ شده.

وارد شد و رزومه اش را به من داد، اما بعداً او را استخدام کردم.

So by saying the kid barged in, it implies that  he didn't have an appointment he wasn't expected.

بنابراین، با گفتن اینکه بچه وارد شد، به این معنی است که او قرار ملاقاتی نداشته است که انتظارش را نداشت.

He just.

او فقط به

Barged in unexpectedly and he  interrupted whatever I was working on.

طور غیرمنتظره ای وارد شد و هر کاری را که من روی آن کار می کردم قطع کرد.

But in this case it was successful because.

اما در این مورد موفقیت آمیز بود زیرا.

He got the job.

او کار را به دست آورد.

So now you have the first group.

بنابراین اکنون شما اولین گروه را دارید.

So let's complete your quiz.

پس بیایید آزمون شما را کامل کنیم. در

Here are the questions for the quiz.

اینجا سوالات مربوط به مسابقه است.

You need to complete each sentence  using the correct phrasal verb.

باید هر جمله را با استفاده از فعل عبارتی صحیح کامل کنید.

So go ahead and hit pause  now and complete the quiz.

بنابراین ادامه دهید و اکنون مکث را فشار دهید و آزمون را کامل کنید.

Here are the correct answers.

در اینجا پاسخ های صحیح آورده شده است.

Go ahead and hit pause and see how well you did.

برو جلو و مکث را بزن و ببین چقدر خوب کار کردی.

So make sure you share your score in the comments.

پس مطمئن شوید که امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

And now let's continue with  your second group of phrasal.

و حالا بیایید به گروه دوم عبارت شما ادامه دهیم.

Verbs.

افعال

Number one to abide by.

شماره یک برای رعایت.

This is more of a formal phrasal verb because  

این بیشتر یک فعل عبارتی رسمی است زیرا

it's used when you accept or  follow a rule or regulation.

وقتی یک قانون یا مقررات را می پذیرید یا  از آن پیروی می کنید استفاده می شود.

So we use it mainly with government rules,  court rules, even business rules as well.

بنابراین ما از آن عمدتاً با قوانین دولتی، قوانین دادگاه، حتی قوانین تجاری نیز استفاده می‌کنیم.

For example, as a tourist, you have to abide  by the rules of the country you're visiting.

به عنوان مثال، به عنوان یک گردشگر، باید قوانین کشوری را که از آن بازدید می کنید، رعایت کنید.

So if you see a sign that says no  parking, you have to abide by that rule.

بنابراین اگر تابلویی می‌بینید که نشان می‌دهد پارک ممنوع است، باید از آن قانون پیروی کنید.

You have to follow that rule.

شما باید از آن قانون پیروی کنید.

Now remember, we also use  this to say you simply accept.

اکنون به یاد داشته باشید، ما همچنین از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم شما به سادگی می‌پذیرید.

You accept, but then you follow it.

قبول میکنی ولی بعد دنبالش میکنی

For example, let's say you go to court because  

برای مثال، فرض کنید به دلیل اختلاف به دادگاه مراجعه کرده‌اید

of a dispute and the court  doesn't rule in your favor.

و دادگاه به نفع شما رای نمی‌دهد.

You still have to abide by that decision.

شما همچنان باید به آن تصمیم پایبند باشید.

You have to accept it and then follow it.

شما باید آن را بپذیرید و سپس آن را دنبال کنید.

So this is a more formal.

بنابراین این یک امر رسمی تر است.

Phrasal verb, but.

فعل عبارتی، اما.

It's.

Very useful because we all have to abide by  many different rules, regulations, and policies.

این است.

بسیار مفید است زیرا همه ما باید قوانین، مقررات و سیاست‌های مختلف را رعایت کنیم.

#2 to dawn on This is an excellent phrasal  verb to add to your daily vocabulary.

#2 to dawn on این یک فعل عبارتی عالی برای افزودن به واژگان روزانه شماست.

To dawn on is when you finally  realize or understand something.

سپیده دم زمانی است که بالاخره چیزی را می‌فهمی یا می‌فهمی.

For example, one day it just dawned  on me that I need to change careers.

برای مثال، یک روز متوجه شدم که باید شغلم را تغییر دهم.

So one day I just realized  I need to change careers.

بنابراین یک روز تازه فهمیدم که باید شغلم را تغییر دهم.

So you can absolutely say realize we're just  

بنابراین می‌توانید کاملاً بگویید متوجه شوید که ما فقط از

using the phrasal verb dawn  on and it's extremely common.

فعل عبارتی dawn on استفاده می‌کنیم و این بسیار رایج است.

Now notice the sentence structure here.

اکنون به ساختار جمله در اینجا توجه کنید.

It dawned on me something dawns on someone.

برای من سپیده دم چیزی به کسی می رسد.

So the IT is the realization it dawns  on me that I need to change careers.

بنابراین فناوری اطلاعات متوجه من می‌شود که باید شغل خود را تغییر دهم.

So just keep that in mind because the  sentence structure is commonly used  

بنابراین فقط این را در نظر داشته باشید زیرا ساختار جمله معمولاً استفاده می‌شود

with it dawns on and then someone #3 to pull off.

با روشن شدن آن و سپس شخص شماره 3 برای بیرون کشیدن.

This is also a must know phrasal verb.

این نیز یک فعل عبارتی است که باید بدانید.

When you pull something off, you're able to do  something that is difficult or unlikely to do.

وقتی کاری را انجام می‌دهید، می‌توانید کاری را انجام دهید که انجام آن دشوار یا بعید است.

For example, let's say you're a wedding planner  and a couple comes to you and tells you they want  

برای مثال، فرض کنید شما یک برنامه‌ریز عروسی هستید و زوجی پیش شما می‌آیند و به شما می‌گویند که می‌خواهند

to have this huge 300 person wedding in three  weeks and they want you to plan everything.

این عروسی عظیم 300 نفری را در سه هفته برگزار کنند و از شما می‌خواهند همه چیز را برنامه‌ریزی کنید.

That's really difficult.

واقعا سخته

And it might even be unlikely that you're able  to plan a 300 person wedding in three weeks.

و حتی ممکن است بعید باشد که بتوانید یک عروسی 300 نفره را در سه هفته برنامه ریزی کنید.

So you could say I don't  know if I can pull that off,  

بنابراین می‌توانید بگویید نمی‌دانم می‌توانم آن را انجام دهم یا نه،

I don't know if I can do that  because it's very difficult.

نمی‌دانم آیا می‌توانم این کار را انجام دهم یا نه، زیرا بسیار دشوار است.

I don't know if I can pull that off the  that being planning the 300 person wedding.

نمی‌دانم می‌توانم از برنامه‌ریزی عروسی 300 نفره این کار را انجام دهم یا نه.

Now let's say you do successfully plan the  wedding after you could say I can't believe I.

حالا فرض کنید بعد از اینکه می‌توانید بگویید باورم نمی‌شود، عروسی را با موفقیت برنامه‌ریزی کردید

Pulled.

.

That off, I can't believe I.

من نمی توانم باور کنم که

Pulled.

Off planning a 300 person wedding  in only three weeks #4 to.

خاموش است.

بدون برنامه ریزی برای یک عروسی 300 نفری فقط در سه هفته #4 تا.

Back out of.

برگشت از.

This is an excellent business phrasal verb.

این یک فعل عبارتی تجاری عالی است.

It's used when you fail to  keep a commitment or a promise.

زمانی استفاده می‌شود که تعهد یا قولی را رعایت نکنید.

Now in a business context, A commitment could  be something you agree to or arrange to.

اکنون در یک زمینه تجاری، تعهد می‌تواند چیزی باشد که شما با آن موافقت می‌کنید یا ترتیب آن را می‌دهید.

It can be formal and you have a contract in place,  

می‌تواند رسمی باشد و شما قراردادی دارید،

or it could be more informal and  you just agree to it verbally.

یا می‌تواند غیررسمی‌تر باشد و فقط شفاهی با آن موافقت کنید.

So if you don't keep that  commitment, then you back out of it.

بنابراین اگر به آن تعهد پایبند نباشید ، از آن کنار می‌روید.

For example, I can't believe the  client backed out at the last minute.

برای مثال، نمی‌توانم باور کنم که مشتری در آخرین لحظه از این کار عقب نشینی کرده است.

Now notice here I just said backed out.

حالا توجه کنید اینجا من فقط گفتم عقب نشینی کردم.

I didn't use the of.

من از of استفاده نکردم

We only use the of when you  specify the noun, the something.

ما فقط زمانی از of استفاده می کنیم که اسم، چیزی را مشخص کنید.

I can't believe the client  backed out of the agreement,  

من نمی توانم باور کنم که مشتری در آخرین لحظه شماره 5 از توافق،

the project, the plan, the proposal  at the last minute #5 to clam up.

پروژه، طرح، پیشنهاد عقب نشینی کرده است .

This is an excellent phrasal verb for all  of you or anyone that does public speaking,  

این یک فعل عبارتی عالی برای همه شما یا هرکسی است که در جمع صحبت می‌کند،

because when you clam up, you're unable to  speak, usually because of fear or nervousness.

زیرا زمانی که صحبت می‌کنید، معمولاً به دلیل ترس یا عصبی بودن نمی‌توانید صحبت کنید.

But this can also be used if you simply.

اما اگر شما به سادگی می توانید از این نیز استفاده کنید.

Refuse.

امتناع کنید.

To.

Speak for whatever.

به.

برای هر چیزی حرف بزن

Reason.

دلیل.

For example, I always clam  up when I'm public speaking.

به عنوان مثال، من همیشه وقتی در جمع سخنرانی می‌کنم، سخن می‌گویم.

When I'm public speaking, I become  unable to get the words out.

وقتی در جمع صحبت می‌کنم، نمی‌توانم کلمات را به زبان بیاورم.

You clam up now.

تو الان سر و صدا کن

My advice to you is if you feel like you're  going to clam up, just take a deep breath.

توصیه من به شما این است که اگر احساس می‌کنید می‌خواهید آرام شوید، فقط یک نفس عمیق بکشید.

Number six, to Mull over.

شماره شش، به Mull over.

When you Mull something over, you think about  it, or you consider it, and the something  

وقتی چیزی را بررسی می‌کنید، به آن فکر می‌کنید یا آن را در نظر می‌گیرید، و چیزی که درباره آن فکر می‌کنید

you're mulling over is simply an idea, an idea,  a proposal, a suggestion, and you Mull it over.

صرفاً یک ایده، یک ایده، یک پیشنهاد، یک پیشنهاد است و شما آن را بررسی می‌کنید.

You think about it, You consider it.

شما به آن فکر می کنید، آن را در نظر می گیرید.

So let's say you're in a meeting and a client  

بنابراین فرض کنید در یک جلسه هستید و مشتری

or colleague suggests a new tool to  use and you need to think about it.

یا همکارتان ابزار جدیدی را برای استفاده پیشنهاد می‌کند و شما باید درباره آن فکر کنید.

So you could say give me a few days to Mull it  over and I'll get back to you to Mull it over.

بنابراین می‌توانید بگویید چند روزی به من فرصت دهید تا آن را به پایان برسانم و من با شما تماس خواهم گرفت تا آن را کامل کنم.

the IT being using the tool, purchasing the tool,  

استفاده از فناوری اطلاعات از ابزار، خرید ابزار،

whatever you're going to do, give  me a few days to Mull it over.

هر کاری که می‌خواهید انجام دهید، چند روز به من فرصت دهید تا آن را بررسی کنم.

Now you can also specify the noun,  

اکنون می‌توانید اسم را نیز مشخص کنید،

and you can say I need to Mull the deal  over before I commit #7 to pan out.

و می‌توانید بگویید که باید قبل از اینکه شماره 7 را متعهد شوم، معامله را به پایان برسانم.

This is an extremely common phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است.

To pan out simply talks about  how a situation develops.

بیرون آمدن به سادگی درباره نحوه پیشرفت یک موقعیت صحبت می کند.

For example, I'm not sure  how this merger will pan out.

برای مثال، مطمئن نیستم که چگونه این ادغام انجام خواهد شد.

So the.

Situation here.

بنابراین.

وضعیت اینجاست.

Is the merger and we're talking about,  well, how's the merger going to go?

آیا ادغام است و ما در مورد آن صحبت می کنیم، خوب، ادغام چگونه پیش می رود؟

How's it going to develop?

چگونه قرار است توسعه یابد؟

Will it be positive, Will it be negative?

آیا مثبت خواهد بود، آیا منفی خواهد بود؟ آیا

Will there be challenges or difficulties,  benefits, That's how the situation develops.

چالش‌ها یا مشکلات، مزایا وجود خواهد داشت، وضعیت به این ترتیب است.

So here I'm saying, I'm not sure, I'm  not sure how the merger will pan out.

بنابراین در اینجا می‌گویم، مطمئن نیستم، مطمئن نیستم که ادغام چگونه انجام می‌شود.

Now let's say the merger has  some difficulties or challenges.

اکنون فرض کنید ادغام دارای مشکلات یا چالش‌هایی است.

You could say the merger didn't pan out.

می توان گفت ادغام به نتیجه نرسید.

Didn't develop the merger.

ادغام را توسعه نداد.

Didn't pan out as we had expected #8 to ramble on.

آنطور که انتظار داشتیم شماره 8 در آن قدم بزند، حرکت نکرد.

This is an excellent one for all you public  speakers, because when you ramble on you.

این یک گزینه عالی برای همه شما سخنرانان عمومی است ، زیرا زمانی که شما را درگیر می‌کنید.

Talk.

صحبت.

At length without getting to the point.

به طور طولانی بدون اینکه به اصل مطلب برسیم.

So let's say I rambled on for 5 minutes  trying to explain the definition of ramble on,  

بنابراین فرض کنید من به مدت 5 دقیقه سعی کردم تعریف رامبل را توضیح دهم،

and at the end you didn't understand  it at all and you're confused.

و در پایان شما اصلاً آن را متوجه نشدید و گیج شدید.

You're a little annoyed  because I wasted your time.

تو کمی اذیت شدی چون وقتت را تلف کردم.

I rambled on.

من سر و صدا کردم.

So this is used as a negative and it's  used when you're communicating an idea.

بنابراین از این به‌عنوان منفی استفاده می‌شود و زمانی که در حال انتقال یک ایده هستید استفاده می‌شود.

So we generally use this as a complaint.

بنابراین ما به طور کلی از این به عنوان یک شکایت استفاده می کنیم.

The speaker rambled on for  20 minutes #9 to nod off.

بلندگو به مدت 20 دقیقه روشن شد #9 تا سرش را خاموش کند.

This is when you fall asleep,  but it's when you fall asleep,  

این زمانی است که شما به خواب می روید، اما زمانی است که به خواب می روید،

usually for a very short period of time  and usually when you're not supposed to.

معمولاً برای مدت زمان بسیار کوتاهی و معمولاً زمانی که قرار نیست.

So this isn't when you go to  bed at the end of the night.

بنابراین این زمانی نیست که در پایان شب به رختخواب بروید. بسیار

OK, so let's say you're in a meeting at  work and your colleague is rambling on,  

خوب، پس فرض کنید در جلسه‌ای در محل کار هستید و همکارتان در حال سر و کله زدن است،

and the topic is very boring.

و موضوع بسیار کسل‌کننده است.

And you?

و شما؟

Start doing this.

این کار را شروع کنید.

That is nodding off and this motion  of your head, what I'm doing.

این تکان دادن سر و این حرکت سر شماست، کاری که من انجام می دهم.

This is the verb.

این فعل است.

To.

به.

Nod.

سر تکان دهید. با

Nod your head.

سر اشاره کردن سر خود را.

So when you fall asleep, what do you do?

پس وقتی به خواب می روید، چه کار می کنید؟

You nod your head.

سرت را تکان می دهی.

So that's where this.

پس همین جاست.

Phrasal.

Verb to nod off comes from.

عبارتی.

فعل سر زدن از آن می آید.

And remember, we use this  for short periods of time,  

و به یاد داشته باشید، ما از آن برای مدت زمان کوتاهی استفاده می‌کنیم،

usually when you're not supposed to fall  asleep, for example, when you're driving.

معمولاً زمانی که قرار نیست به خواب بروید، مثلاً در هنگام رانندگی.

So I might say I always listen to  loud music when I'm driving at night,  

بنابراین ممکن است بگویم هنگام رانندگی در شب همیشه به موسیقی با صدای بلند گوش می‌دهم،

so I don't nod off and number.

بنابراین سرم را خاموش نمی‌کنم و شماره می‌گیرم.

10I.

10I.

Love this phrasal verb to luck.

این فعل عبارتی به luck را دوست دارم.

Out.

بیرون.

When you luck out, you're very  lucky in a specific situation.

وقتی خوش شانس هستید، در یک موقعیت خاص بسیار خوش شانس هستید.

So let's say there's this major sale  on the new iPhone model and they're  

بنابراین، فرض کنید این فروش عمده در مدل جدید آیفون وجود دارد و آنها

selling for 50% off and you go to the  store and you get the very last one.

با 50٪ تخفیف به فروش می‌رسند و شما به فروشگاه می‌روید و آخرین مورد را دریافت می‌کنید.

You could say, I can't believe I lucked  out and got the new iPhone for 50% off.

می‌توانید بگویید، باورم نمی‌شود که شانس آوردم و آیفون جدید را با 50 درصد تخفیف دریافت کردم.

You lucked out.

شانس آوردی

You were very lucky in this specific situation.

تو در این موقعیت خاص خیلی خوش شانس بودی.

Or let's say you're driving during rush  hour and you're going to an appointment.

یا فرض کنید در ساعت شلوغی رانندگی می‌کنید و به یک قرار می‌روید.

And.

You get a parking spot right in front  of the office in rush hour downtown.

و.

در ساعات شلوغی مرکز شهر، دقیقاً روبروی دفتر، یک جای پارک پیدا می‌کنید. می‌توان

You can say I can't believe I lucked out  and got such an amazing parking spot.

گفت باورم نمی‌شود که شانس آوردم و چنین پارکینگ شگفت‌انگیزی پیدا کردم.

Or if you're telling that story to a friend,  

یا اگر دارید آن داستان را برای دوستی تعریف می‌کنید،   در ساعات شلوغی،

I got this parking spot right in front of  the building downtown during rush hour.

من این پارکینگ را درست مقابل ساختمان مرکز شهر گرفتم.

They could say, wow, you really lucked out.

آنها می توانند بگویند، وای، شما واقعاً خوش شانس بودید.

You really lucked out by  getting that parking spot.

با به دست آوردن آن محل پارک واقعاً خوش شانس بودید. آیا

Are you ready for your next quiz?

برای مسابقه بعدی خود آماده هستید؟

Here are the questions.

در اینجا سؤالات وجود دارد.

Hit pause and complete the quiz.

مکث را بزنید و آزمون را کامل کنید.

Now here are the answers.

حالا اینجا پاسخ هاست.

Hit pause and compare your  answers to the correct answers.

مکث را فشار دهید و پاسخ‌های خود را با پاسخ‌های صحیح مقایسه کنید.

So how'd you do?

پس چطور شد؟

Share your score and let's continue on  with your next group of phrasal verbs.

امتیاز خود را به اشتراک بگذارید و بیایید با گروه بعدی افعال عبارتی خود ادامه دهیم.

Number one to rip off.

شماره یک برای پاره کردن

We use this when someone is selling something  or buying something and the buyer feels that  

وقتی کسی چیزی را می‌فروشد یا چیزی می‌خرد و خریدار احساس می‌کند که

the price is too high compared to  the value of whatever they're buying.

قیمت آن در مقایسه با ارزش هر چیزی که می‌خرد بسیار بالا است، از این استفاده می‌کنیم.

For example, I can't believe I paid $200 for that.

به عنوان مثال، من نمی توانم باور کنم که 200 دلار برای آن پرداخت کردم.

She ripped me off.

او من را پاره کرد.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

You rip someone off.

شما کسی را پاره می کنید

She ripped me off.

او من را پاره کرد.

Another example, She told everyone that I  ripped her off, but it was a fair price.

مثال دیگر، او به همه گفت که من او را از بین بردم، اما قیمت منصفانه‌ای بود.

So just because someone claims you  ripped them off, it doesn't necessarily?

بنابراین فقط به این دلیل که کسی ادعا می‌کند که شما آنها را پاره کرده‌اید، لزوماً اینطور نیست؟

Mean It's true.

یعنی درسته

#2 To wear out.

#2 فرسوده شدن

We use this when something is damaged or weakened  because of age, it's old, or because of use.

وقتی چیزی به دلیل سن، قدیمی یا به دلیل استفاده آسیب دیده یا ضعیف شده است از این استفاده می‌کنیم.

You've used it a lot.

خیلی استفاده کردی

For example, I wore out my  tennis shoes last summer.

برای مثال، تابستان گذشته کفش‌های تنیس‌ام را پوشیدم.

If someone said that to me, I would assume  they played a lot of tennis last summer.

اگر کسی این را به من می‌گفت، فکر می‌کنم تابستان گذشته تنیس زیادی بازی کرده است.

They played so much tennis that they wore out.

آنقدر تنیس بازی کردند که فرسوده شدند.

Their.

Shoes.

آنها

کفش.

They became damaged from use  from continually playing tennis.

آنها در اثر استفاده از بازی مداوم تنیس آسیب دیدند.

We also use this in an  adjective form to be worn out.

ما همچنین از این به شکل صفت برای فرسوده شدن استفاده می‌کنیم.

So it would be very common to say I need to  buy new tennis shoes because mine are worn out.

بنابراین بسیار رایج است که بگوییم باید کفش‌های تنیس جدید بخرم زیرا کفش‌های من فرسوده شده‌اند.

So of course are because shoes is plural and  we need the plural form of the verb to be mine.

البته به این دلیل است که کفش جمع است و ما نیاز داریم که شکل جمع فعل من باشد.

My tennis shoes are worn out, so both  forms are very common #3 to draw up.

کفش‌های تنیس من کهنه شده‌اند، بنابراین هر دو شکل شماره 3 برای کشیدن بسیار رایج هستند.

We use this when you need to prepare paperwork,  

ما از این زمانی استفاده می‌کنیم که نیاز به آماده‌سازی مدارک داشته باشید،

and generally that paperwork is for  a contract, an agreement, a proposal,  

و به طور کلی این اسناد مربوط به یک قرارداد، یک توافق‌نامه، یک پیشنهاد،

generally something that two people need  to sign or agree on to make it official.

به طور کلی چیزی است که دو نفر برای رسمی کردن آن باید امضا یا توافق کنند.

For example, I asked my lawyer to draw up.

مثلا من از وکیلم خواستم که این کار را انجام دهد.

The.

Papers.

.

اوراق.

Whenever you're dealing with a lawyer, the.

هر زمان که با یک وکیل سر و کار دارید،

Papers are going to be.

مقالات قرار است باشد.

Official so this is a perfect  time to use to draw up.

رسمی است، بنابراین این زمان مناسبی برای استفاده برای طراحی است.

Or you could say we're waiting for our  bank to draw up the mortgage agreement,  

یا می‌توانید بگویید ما منتظریم تا بانکمان قرارداد وام مسکن را تنظیم کند،

so that's another very official  document that you need to sign.

بنابراین این سند رسمی دیگری است که باید امضا کنید.

And you can use the phrasal  verb to draw up #4 to burn out.

و می‌توانید از فعل عبارتی برای ترسیم شماره ۴ استفاده کنید تا از بین برود.

This is a phrasal verb that has gotten a lot of  attention recently, especially with the pandemic.

این یک فعل عبارتی است که اخیراً توجه زیادی را به خود جلب کرده است ، مخصوصاً با همه‌گیری.

Because to burn out.

چون برای سوختن.

This is when you feel exhausted, mentally  or physically, from prolonged stress.

این زمانی است که از نظر روحی یا جسمی از استرس طولانی مدت احساس خستگی می کنید.

Stress of work, stress of a situation  like a pandemic, stress of a family,  

استرس شغلی، استرس موقعیتی مانند یک بیماری همه گیر، استرس خانواده،

situation like a divorce or an illness,  something like that, but a prolonged period.

موقعیتی مانند طلاق یا بیماری، چیزی شبیه به آن، اما یک دوره طولانی.

You can be stressed out for a day, but  when you burn out, it means you've had  

ممکن است برای یک روز استرس داشته باشید، اما وقتی دچار خستگی شدید، به این معنی است که

that stress for a long period of time, several  weeks, several months, even several years.

برای مدت طولانی، چندین هفته، چندین ماه و حتی چندین سال این استرس را داشته‌اید.

For example, I burned out at my last job,  

به عنوان مثال، من در آخرین کارم خسته شدم،

so perhaps I was working so much that I went  through this period of prolonged stress.

بنابراین شاید آنقدر کار می کردم که این دوره استرس طولانی را پشت سر گذاشتم.

I burned out another example.

من یک نمونه دیگر را سوختم.

I burned out after caring for my aging parents.

من بعد از مراقبت از والدین پیرم سوختم.

So caregivers often experience burnout.

بنابراین مراقبان اغلب فرسودگی شغلی را تجربه می کنند.

So you can use this in a work situation or you  can use it in a personal situation as well.

بنابراین می‌توانید از آن در موقعیت کاری استفاده کنید یا می‌توانید در موقعیت شخصی نیز از آن استفاده کنید.

#5 to look up to someone.

شماره 5 نگاه کردن به کسی.

So notice we have two prepositions.

پس توجه کنید که دو حرف اضافه داریم.

Look up two and then someone.

دو تا و بعد یکی رو نگاه کن

We use this when you admire  someone or you respect someone.

وقتی کسی را تحسین می‌کنید یا به کسی احترام می‌گذارید، از این استفاده می‌کنیم.

So I could say I looked up to him like a father.

بنابراین می توانم بگویم که مانند یک پدر به او نگاه می کردم.

So of course I admire and respect my father and  I'm comparing the situation to someone else.

بنابراین مطمئناً من پدرم را تحسین و احترام می‌کنم و وضعیت را با شخص دیگری مقایسه می‌کنم.

I looked up to him.

به او نگاه کردم.

I admired him like a father.

من او را مانند یک پدر تحسین می کردم.

Another example, I really look up to my boss.

مثال دیگر، من واقعاً به رئیسم نگاه می کنم.

So you admire your boss or you respect your boss.

بنابراین شما رئیس خود را تحسین می کنید یا به رئیس خود احترام می گذارید.

You hold your boss in high regard.

شما برای رئیس خود احترام زیادی قائل هستید.

So you can use this in a work situation.

بنابراین می توانید از این در موقعیت کاری استفاده کنید.

You can look up to people.

شما می توانید به مردم نگاه کنید.

And you can use this in a social  situation, a family situation.

و می‌توانید از آن در یک موقعیت اجتماعی، یک موقعیت خانوادگی استفاده کنید.

You can have many different people in your  life that you look up to for different reasons.

شما می توانید افراد مختلفی را در زندگی خود داشته باشید که به دلایل مختلف به آنها نگاه می کنید.

Number six, to step up.

شماره شش، برای گام برداشتن.

Now, that's the phrase is a verb, but we most  commonly use it in the expression to step it up.

اکنون، این عبارت یک فعل است، اما ما معمولاً از آن در عبارت برای افزایش آن استفاده می‌کنیم.

Notice that it it's very important  to step it up, to step it up.

توجه داشته باشید که بسیار مهم است که آن را تقویت کنید، آن را افزایش دهید.

This simply means to work harder or to try harder.

این به سادگی به معنای تلاش بیشتر یا تلاش بیشتر است.

Now you can say we need to step it up  if we're going to meet the deadline.

اکنون می‌توانید بگویید اگر می‌خواهیم ضرب الاجل را رعایت کنیم، باید آن را افزایش دهیم.

So you have this deadline,  you need to work harder.

بنابراین شما این مهلت را دارید، باید بیشتر تلاش کنید.

So it's the same as saying we need to work  harder if we're going to meet the deadline.

بنابراین، مانند این است که بگوییم اگر می‌خواهیم ضرب الاجل را رعایت کنیم، باید بیشتر تلاش کنیم.

Step it up now, what is this it in the expression?

اکنون آن را بالا ببرید، این در بیان چیست؟

Well, the IT would represent.

خوب، IT نشان دهنده.

Work.

کار کنید.

Or effort.

یا تلاش.

We need to step up our work.

ما باید کار خود را افزایش دهیم.

We need to step up our effort.

ما باید تلاش خود را افزایش دهیم.

Step it up.

آن را بالا ببر.

I encourage you to use it that way.

من شما را به استفاده از آن در این راه تشویق می کنم.

Step it up because you'll  sound like a native speaker.

آن را افزایش دهید زیرا مانند یک زبان مادری به نظر خواهید رسید.

We have a really common expression with this.

ما یک عبارت واقعاً مشترک با این داریم.

Step it up and then you add the two.

آن را بالا ببرید و سپس این دو را اضافه کنید.

Words.

A notch.

کلمات

یک بریدگی

Step it up a notch.

آن را یک درجه بالا ببرید.

If you look at a dial, A  notch is 1 move on the dial,  

اگر به یک صفحه نگاه کنید، یک بریدگی یک حرکت روی صفحه است،

so it represents a little bit, A small amount.

بنابراین مقدار کمی، مقدار کمی را نشان می‌دهد.

Step it up a notch.

آن را یک درجه بالا ببرید. درست

It's just like saying step it up a little bit.

مثل این است که بگوییم کمی آن را بالا ببر.

So that's just a common expression.

پس این فقط یک عبارت رایج است.

You need to step it up a notch  if you want to meet the deadline.

اگر می‌خواهید ضرب‌الاجل را رعایت کنید، باید آن را یک درجه افزایش دهید.

So you can use it with a notch.

بنابراین می توانید آن را با یک بریدگی استفاده کنید.

It's very common.

بسیار رایج است.

Or you you can use it without #7 to hone in on.

یا می‌توانید بدون شماره 7 از آن استفاده کنید.

This is another two preposition phrasal verb.

این فعل عبارتی دو حرف اضافه دیگر است.

We have hone in on, hone in on something and this  

ما روی چیزی تمرکز کرده‌ایم، روی چیزی تمرکز کرده‌ایم و این به

means to really focus on something to put  all your attention on something specific.

معنای تمرکز واقعی روی چیزی است تا تمام توجه خود را روی چیزی خاص متمرکز کنید.

For example, if we want to get more customers, we  should really hone in on small business owners.

برای مثال، اگر می‌خواهیم مشتریان بیشتری داشته باشیم، باید واقعاً صاحبان مشاغل کوچک را جذب کنیم.

So maybe right now you're not being very  specific and you're looking at all customers,  

بنابراین شاید در حال حاضر شما خیلی خاص نیستید و به همه مشتریان نگاه می‌کنید،

but you want to hone in on one specific segment  of the population, small business owners.

اما می‌خواهید بخش خاصی از جمعیت، یعنی صاحبان کسب‌وکارهای کوچک را مورد توجه قرار دهید.

So you're going to focus on them,  You're going to hone in on them.

بنابراین روی آنها تمرکز خواهید کرد، روی آنها تمرکز خواهید کرد.

Another example for the presentation, we  should really hone in on South America.

مثال دیگری برای ارائه، ما باید واقعاً به آمریکای جنوبی بپردازیم.

So maybe you're a global company and  you have branches all over the world.

بنابراین شاید شما یک شرکت جهانی هستید و در سرتاسر دنیا شعبه دارید.

But for this specific presentation,  

اما برای این ارائه خاص،

you're going to hone in on one specific  part of the world, South America #8.

می‌خواهید در یک قسمت خاص از جهان، آمریکای جنوبی شماره 8، پیشرفت کنید.

This is a must know phrasal verb to bring up.

این یک فعل عبارتی است که باید بدانیم تا بالا بیاوریم.

And this is when you begin a  discussion on a specific topic.

و این زمانی است که شما یک بحث را درباره یک موضوع خاص شروع می‌کنید.

For example, if you're in a staff meeting, it  would be very common for the boss or whoever  

برای مثال، اگر در یک جلسه کارکنان هستید، بسیار معمول است که رئیس یا هر کسی که

is leading the meeting to say before we end the  meeting, does anyone have anything to bring up?

جلسه را رهبری می‌کند، قبل از پایان جلسه، بگوید، آیا کسی چیزی برای مطرح کردن دارد؟

Does anyone have a specific  topic they want to discuss?

آیا کسی موضوع خاصی دارد که بخواهد درباره آن بحث کند؟

Does anyone have anything to bring up?

کسی چیزی داره که مطرح کنه؟

Or after the meeting you  might tell another colleague?

یا بعد از جلسه ممکن است به همکار دیگری بگویید؟

I didn't have a chance to bring  up the marketing proposal,  

من فرصتی برای مطرح کردن پیشنهاد بازاریابی نداشتم،

so you didn't have a chance to discuss this  specific topic, the marketing proposal.

بنابراین شما فرصتی برای بحث در مورد این موضوع خاص، پیشنهاد بازاریابی نداشتید.

Maybe you ran out of time #9 to talk  into and the sentence structure is  

شاید وقت 9 برای شما تمام شده باشد و ساختار جمله این است

to talk someone into something, and this  means to convince someone to do something.

که کسی را در مورد چیزی صحبت کنید، و این به معنای متقاعد کردن کسی برای انجام کاری است.

For example, she talked me into helping her move.

به عنوان مثال، او از من خواست تا به او کمک کنم تا حرکت کند.

She convinced me to help her move.

او مرا متقاعد کرد که به او کمک کنم تا حرکت کند.

So when someone uses this, oh, she  talked me into helping her move.

بنابراین، وقتی کسی از این استفاده می‌کند، اوه، از من خواست تا به او کمک کنم تا حرکت کند.

It gives you the impression that the person didn't  really want to do the activity, but somebody.

این تصور را به شما می دهد که آن شخص واقعاً نمی خواست این فعالیت را انجام دهد، بلکه کسی بود.

Convinced them.

آنها را متقاعد کرد.

But please, I really need your help.

اما خواهش می کنم، من واقعا به کمک شما نیاز دارم.

I'll buy pizza.

من پیتزا می خرم

Or maybe you could say my team talked me into  bringing up the bonus at the staff meeting.

یا شاید می‌توانید بگویید تیم من با من صحبت کرده است که پاداش را در جلسه کارکنان مطرح کنم.

So notice I use bring up discuss  a specific topic, the bonus.

بنابراین توجه کنید که من از مطرح کردن بحث درباره یک موضوع خاص، امتیاز استفاده می‌کنم.

My team talked me into bringing up the bonus  now, because maybe discussing the bonus is  

تیم من از من خواست تا اکنون پاداش را مطرح کنم ، زیرا شاید بحث درباره پاداش

a little bit of a sensitive issue and nobody  wants to do it, but your team convinced you.

کمی حساس باشد و هیچ کس نمی‌خواهد این کار را انجام دهد، اما تیم شما شما را متقاعد کرد.

Lucky you.

خوش به حالت.

So they talked you into.

بنابراین آنها با شما صحبت کردند.

It.

آی تی.

And #10 to stick around, this  is a must use phrasal verb.

و شماره 10 برای ماندن در اطراف، این یک فعل عبارتی است که باید استفاده شود.

You can use it in a social  setting or a professional setting.

می‌توانید از آن در یک محیط اجتماعی یا یک محیط حرفه‌ای استفاده کنید.

To stick around means to stay in  a location for a period of time.

ماندن به معنای ماندن در یک مکان برای مدتی است.

So let's say you're at this  beautiful park with a friend,  

بنابراین فرض کنید در این پارک زیبا با یکی از دوستانتان هستید،

and after an hour or so your friend has to leave  and they say, do you want to share an Uber?

و بعد از یک ساعت یا بیشتر دوستتان باید آنجا را ترک کند و آنها می‌گویند، آیا می‌خواهید یک Uber را به اشتراک بگذارید؟

And you say, no, I'm going to  stick around a little bit longer.

و شما می گویید، نه، من می خواهم کمی بیشتر در اطراف بمانم.

So you're going to stay in a specific  location, the park, for a period of time.

بنابراین، برای مدتی در یک مکان خاص، پارک، می‌مانید.

It's unknown how long you'll stay.

معلوم نیست تا کی بمونی

That doesn't really matter.

این واقعا مهم نیست.

It's just the fact you're going to stay.

فقط این واقعیت است که می خواهی بمانی.

I'm going to stick around a little bit longer.

من می خواهم کمی بیشتر در اطراف بمانم.

It's such a beautiful day.

خیلی روز قشنگیه

I'm going to stick around now.

من می خواهم در حال حاضر بچسبم.

You can also use this in the negative.

شما همچنین می توانید از این به صورت منفی استفاده کنید.

I can't stick around very  long because I have a meeting.

من نمی‌توانم زیاد در آنجا بمانم زیرا جلسه دارم.

Although it's a beautiful day,  I can't stick around very long.

اگرچه روز زیبایی است، نمی‌توانم زیاد در آنجا بمانم.

I have a meeting to get back.

یه جلسه دارم برگردم

To.

به. آیا

Are you ready for your next quiz?

برای مسابقه بعدی خود آماده هستید؟

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit pause now.

اکنون مکث را بزنید.

Complete the quiz and whenever you're  ready, hit play and I'll share the answers.

مسابقه را کامل کنید و هر زمان که آماده شدید، روی play ضربه بزنید و من پاسخ‌ها را به اشتراک می‌گذارم.

So go ahead and hit pause.

پس ادامه دهید و مکث را بزنید.

Now here are the answers.

حالا اینجا پاسخ هاست.

So hit pause, review the answers, and whenever  you're ready, hit play and come back to the video.

بنابراین، مکث را فشار دهید، پاسخ‌ها را مرور کنید، و هر زمان که آماده بودید، روی پخش ضربه بزنید و به ویدیو برگردید.

So of course, share your score  and let's continue on number one,  

بنابراین، البته، امتیاز خود را به اشتراک بگذارید و بیایید به شماره یک ادامه دهیم،

to take up this means to occupy or to fill.

تا این یعنی اشغال کردن یا پر کردن.

Now we use this specifically  with two different nouns.

اکنون از این به طور خاص با دو اسم مختلف استفاده می کنیم.

You can take up time and you can take up  space, and they're both very commonly used.

می‌توانید زمان و فضا را اشغال کنید، و هر دو بسیار رایج هستند.

For example, I could say this  meeting took up my whole morning,  

برای مثال، می‌توانم بگویم این جلسه کل صبح من را گرفت،

so it occupied or filled the amount of time.

بنابراین زمان زیادی را اشغال کرد یا پر کرد.

Now we can also use this with space.

اکنون می توانیم از این با فضا نیز استفاده کنیم.

For example, I need a new couch because  my couch takes up too much space S It  

به عنوان مثال، من به یک کاناپه جدید نیاز دارم زیرا کاناپه من فضای زیادی را اشغال می کند S آن

occupies or fills space S Remember, you  can use this with both time and space,  

فضایی را اشغال یا پر می کند S به یاد داشته باشید که می توانید از آن با زمان و مکان استفاده کنید،

and they're both very commonly used #2 to branch.

و از هر دو بسیار معمول استفاده می شود #2 برای شاخه کردن.

Out.

بیرون.

Now this means to expand and we use  this specifically in a business context.

اکنون این به معنای گسترش است و ما از آن به طور خاص در زمینه کسب و کار استفاده می‌کنیم.

So let's say you're in a meeting and you're  discussing how to increase your profits.

بنابراین فرض کنید در یک جلسه هستید و در حال بحث در مورد چگونگی افزایش سود خود هستید.

You might suggest branching out into new markets.

ممکن است پیشنهاد کنید که به بازارهای جدید بروید.

So if you only sell in North  America, you can branch out,  

بنابراین، اگر فقط در آمریکای شمالی می‌فروشید، می‌توانید

expand and sell in Europe or  in Asia, Africa for example.

به عنوان مثال در اروپا یا در آسیا، آفریقا، شعبه کنید، گسترش دهید و بفروشید.

We need to branch out into new markets #3.

ما باید به بازارهای جدید شماره 3 منشعب شویم.

This is a fun one to jot down.

این یک سرگرمی برای یادداشت کردن است.

Now you would probably understand  this from context in the meeting.

اکنون احتمالاً این را از متن جلسه درک خواهید کرد.

I jotted down a few notes.

چند یادداشت را یادداشت کردم.

I jot it down a few notes, so it's  the exact same thing as write down.

من آن را چند یادداشت یادداشت می‌کنم، بنابراین دقیقاً همان چیزی است که یادداشت کنید.

I wrote down a few notes,  but it's very commonly used.

چند یادداشت یادداشت کردم، اما بسیار رایج است.

So someone might ask you, maybe your  boss or a colleague even might say,  

بنابراین ممکن است کسی از شما بپرسد، شاید رئیس یا همکارتان حتی ممکن است بگوید،

hey, can you jot this down?

هی، می‌توانید این را یادداشت کنید؟

And then they might give you a number or a  date or a location and you write it down.

و سپس ممکن است یک شماره یا تاریخ یا مکان به شما بدهند و شما آن را یادداشت کنید.

Now, of course, not many people  use pen and paper anymore.

اکنون، البته، افراد زیادی دیگر از قلم و کاغذ استفاده نمی‌کنند.

More, right?

We take electronic notes.

بیشتر، درست است؟

یادداشت های الکترونیکی می گیریم.

But if your colleague asks you to jot something  down, you can absolutely take out your phone  

اما اگر همکارتان از شما بخواهد چیزی را یادداشت کنید ، می‌توانید کاملاً تلفن خود را بردارید

and make a note in your phone, jot it down  in your phone, write it down in your phone.

و در تلفن خود یادداشت کنید، آن را در تلفن خود یادداشت کنید، آن را در تلفن خود یادداشت کنید.

So this still applies even though we don't  really use pen and paper much #4 to carry out  

بنابراین، اگرچه ما واقعاً از قلم و کاغذ زیاد استفاده نمی‌کنیم

this means to perform or to conduct, and we  use this specifically in a business context.

.

For example, next week we're carrying  out our our customer surveys,  

به‌عنوان مثال، هفته آینده، نظرسنجی‌های مشتریانمان،

our student surveys, We're  carrying out our surveys.

نظرسنجی‌های دانش‌آموزی، نظرسنجی‌هایمان را انجام می‌دهیم.

We're conducting them, We're performing them.

ما آنها را اجرا می کنیم، ما آنها را اجرا می کنیم.

So I'm just going to do the survey.

بنابراین من فقط می خواهم نظرسنجی را انجام دهم.

That's the simplest.

این ساده ترین است. به

Way to say it, next week we're doing the surveys.

هر حال، هفته آینده در حال انجام بررسی‌ها هستیم.

We're.

بود.

Carrying out the surveys #5.

انجام نظرسنجی شماره 5.

This is an important one, so make sure you  jot it down #5 to keep up with something.

این یک مورد مهم است، بنابراین مطمئن شوید که شماره 5 را یادداشت کنید تا از چیزی مطلع شوید.

This means to make sufficient progress on.

این به معنای پیشرفت کافی در این زمینه است.

Let's say that you have this many orders,  and it's your job to fulfill those orders.

فرض کنید این تعداد سفارش دارید و این وظیفه شماست که این سفارشات را انجام دهید.

If you fulfill this many, you've kept up with  the orders, you've made sufficient progress.

اگر این تعداد زیادی را انجام دهید، با دستورات همگام بوده اید، پیشرفت کافی داشته اید.

But if you fulfill this many, or this many,  

اما اگر این تعداد، یا این تعداد،

or this many, or anything less than the  total number of orders, then you haven't.

یا این تعداد، یا هر چیزی کمتر از تعداد کل سفارش‌ها را انجام دهید، انجام نداده‌اید.

Kept up with the.

با

Orders you haven't made sufficient progress on.

سفارش هایی که در آنها پیشرفت کافی نداشته اید.

Now, of course, you can use this  with many things other than orders.

اکنون، البته، می‌توانید از آن برای چیزهای دیگری غیر از سفارش‌ها استفاده کنید.

You can use it with your studies,  your reading list, your chores,  

می‌توانید از آن برای مطالعاتتان، فهرست خواندن، کارهایتان،

your performance reports,  your filing, your scheduling.

گزارش‌های عملکردتان، پرونده‌هایتان، برنامه‌ریزی‌تان استفاده کنید.

You can use it with many, many, many other tasks.

شما می توانید آن را با بسیاری، بسیاری، بسیاری از وظایف دیگر استفاده کنید.

Number six, to fill out or to fill in a form.

شماره شش، برای پر کردن یا پر کردن یک فرم.

Now this is one that confuses a  lot of students and they ask me.

اکنون این موردی است که بسیاری از دانش آموزان را گیج می کند و آنها از من می پرسند.

Do I fill out a?

آیا یک را پر کنم؟

Form.

فرم.

Do I fill in the form?

آیا فرم را پر کنم؟

What's the difference?

تفاوت در چیست؟

The reality is there is no difference  specifically when we're talking about a form.

واقعیت این است که تفاوتی وجود ندارد، مخصوصاً وقتی در مورد یک فرم صحبت می کنیم.

Now when you have to fill out an.

حالا وقتی باید یک عدد را پر کنید.

Application.

کاربرد.

You could also fill in an application.

شما همچنین می توانید یک درخواست را پر کنید.

Fill out your passport renewal.

تمدید گذرنامه خود را پر کنید.

You can fill in your passport  renewal in this specific context.

می‌توانید تمدید گذرنامه خود را در این زمینه خاص تکمیل کنید. هیچ

There's no difference.

فرقی نداره

#7 to drop in.

شماره 7 برای رد کردن.

This is a great phrasal verb because you can use  it both in a business context or a social context.

این یک فعل عبارتی عالی است زیرا می‌توانید از آن هم در زمینه تجاری و هم در زمینه اجتماعی استفاده کنید.

Now, to drop in simply means to visit.

اکنون، رها کردن صرفاً به معنای بازدید است.

So if you're talking to a friend and  you're planning to visit that friend,  

بنابراین، اگر با دوستی صحبت می‌کنید و می‌خواهید با آن دوست ملاقات کنید،

you can say how about I drop in Saturday morning?

می‌توانید بگویید که صبح شنبه چه طور است؟

How about I visit Saturday morning?

در مورد من صبح شنبه بازدید کنم؟

Now in a business context, you might have a  client that wants to drop in that wants to visit.

اکنون در زمینه کسب‌وکار، ممکن است یک مشتری داشته باشید که می‌خواهد از آن بازدید کند.

Or you might drop in on a client just to say  hello and to keep that relationship going.

یا ممکن است فقط برای سلام کردن و حفظ آن رابطه با مشتری تماس بگیرید.

So you can use this in both a social  and a business context #8 to push back.

بنابراین می‌توانید از این هم در زمینه اجتماعی و هم در زمینه کسب و کار شماره 8 برای عقب نشینی استفاده کنید.

This means to delay or postpone in  the context of a scheduled event.

این به معنای به تاخیر انداختن یا به تعویق انداختن در زمینه یک رویداد زمان‌بندی‌شده است.

So a scheduled event like a meeting.

بنابراین یک رویداد برنامه ریزی شده مانند یک جلسه.

Let's say the meeting was scheduled for  Monday, but everyone is really busy on Monday.

فرض کنید جلسه برای دوشنبه برنامه ریزی شده بود ، اما همه روز دوشنبه واقعاً مشغول هستند.

Well then push the meeting back until Wednesday.

خوب پس جلسه را تا چهارشنبه به عقب برانید. به

Postpone it until Wednesday.

روز چهارشنبه موکول کنید.

Now you can use this in a social context.

اکنون می توانید از این در زمینه اجتماعی استفاده کنید.

So you might be planning your wedding anniversary  and it's your 10 year wedding anniversary and the  

بنابراین ممکن است در حال برنامه‌ریزی سالگرد ازدواجتان باشید و ۱۰ سالگی سالگرد ازدواجتان باشد و

actual date is March 30th, but everyone is busy so  you might push it back until the middle of April.

تاریخ واقعی آن ۳۰ مارس باشد، اما همه مشغول هستند، بنابراین ممکن است آن را تا اواسط آوریل به عقب برانید.

So more people can attend.

بنابراین افراد بیشتری می توانند شرکت کنند.

Well, everyone's busy, so let's push back the  party until next week, until two weeks from now.

خب، همه سرشان شلوغ است، پس بیایید مهمانی را تا هفته آینده، تا دو هفته دیگر به عقب بیندازیم.

So you can push back a scheduled event, which  means to delay or postpone #9 to call off.

بنابراین می‌توانید یک رویداد برنامه‌ریزی‌شده را به عقب برگردانید، که به معنای به تأخیر انداختن یا به تعویق انداختن شماره ۹ برای لغو است.

Now this means to cancel a scheduled event.

اکنون این به معنای لغو یک رویداد برنامه ریزی شده است.

So remember in our last one to  push back you delay or postpone.

بنابراین در آخرین مورد به یاد داشته باشید که شما را به تاخیر انداخته یا به تعویق بیندازیم.

But the other alternative is simply to cancel it.

اما گزینه دیگر صرفاً لغو آن است.

But generally when you call  something off it's because.

اما معمولاً وقتی چیزی را لغو می‌کنید به این دلیل است.

There.

Were some problems or issues associated with it,  

آنجا. آیا

برخی از مشکلات یا مسائل مربوط به آن بود،

but the problem or issue could be a scheduling  conflict and just people couldn't attend.

اما مشکل یا مشکل ممکن است یک تضاد برنامه‌ریزی باشد و فقط افراد نمی‌توانند شرکت کنند.

So let's say you were planning  a conference for the summer,  

بنابراین بیایید فرض کنیم که در حال برنامه ریزی برای یک کنفرانس برای تابستان بودید،

but nobody registered because  everyone's really busy in the summer.

اما هیچکس ثبت نام نکرد زیرا همه در تابستان واقعاً مشغول هستند.

So you might discuss it with your team  and say let's call off the conference.

بنابراین ممکن است با تیم خود درباره آن بحث کنید و بگویید بیایید کنفرانس را لغو کنیم.

Attendance is too low, so let's call it off.

تعداد شرکت کنندگان بسیار کم است، پس بیایید آن را لغو کنیم.

Let's cancel it now.

بیایید آن را لغو کنیم.

You can also use this in a social context.

شما همچنین می توانید از این در زمینه اجتماعی استفاده کنید.

You might.

شما ممکن است.

Call off.

Your wedding.

تماس بگیرید.

ازدواج شما.

But if you cancelled your wedding,  then most likely there was a problem.

اما اگر عروسی خود را لغو کردید، به احتمال زیاد مشکلی وجود داشته است.

An issue.

یک مسئله.

A.

Big one, right?

A.

بزرگ، درست است؟

So in that context, in a social event,  most people will wonder what happened.

بنابراین در آن زمینه، در یک رویداد اجتماعی، بیشتر مردم تعجب خواهند کرد که چه اتفاقی افتاده است.

Why did they call off their wedding?

چرا عروسی خود را لغو کردند؟

Why did they call off their anniversary?

چرا سالگرد خود را لغو کردند؟

They're going to assume that something is wrong.

آنها فرض می کنند که چیزی اشتباه است.

And #10 to sort out.

و شماره 10 برای مرتب کردن.

This means to organize or to.

این به معنای سازماندهی یا سازماندهی است.

Fix if there's a.

اگر وجود دارد رفع کنید.

Problem.

مسئله.

For example, I need to sort out my travel plans,  so it could mean I just need to organize them.

برای مثال، من باید برنامه‌های سفرم را مرتب کنم، بنابراین ممکن است به این معنا باشد که فقط باید آنها را سازماندهی کنم.

So I need to decide when I'm going to travel,  

بنابراین باید تصمیم بگیرم که چه زمانی به سفر می‌روم،   از

what airline I'm going to use,  what hotel I'm going to use.

چه خط هوایی و از چه هتلی استفاده خواهم کرد.

I need to sort out my travel plans,  

باید برنامه‌های سفرم را مرتب کنم،

but I can also use it if there's some  sort of problem and I need to fix it.

اما اگر مشکلی وجود داشت و باید آن را برطرف کنم، می‌توانم از آن استفاده کنم.

For example, my flight was cancelled,  so I need to sort out my travel plans.

برای مثال، پرواز من لغو شد، بنابراین باید برنامه‌های سفرم را مرتب کنم.

I need to fix this problem with  my plans So to sort something out,  

من باید این مشکل را با برنامه‌هایم برطرف کنم، بنابراین برای مرتب کردن چیزی،

you can organize it or you can  fix it if there's a problem.

می‌توانید آن را سازماندهی کنید یا اگر مشکلی وجود داشت می‌توانید آن را برطرف کنید. آیا

Are you ready for your next quiz?

برای مسابقه بعدی خود آماده هستید؟

So here are the questions.

بنابراین سؤالات اینجا هستند.

Hit pause and complete the quiz now.

مکث را بزنید و اکنون مسابقه را کامل کنید.

So.

Here are the answers.

بنابراین.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

So now let's review your  final group of phrasal verbs.

بنابراین اکنون بیایید آخرین گروه افعال عبارتی شما را مرور کنیم.

Number one, to tune out.

شماره یک، برای تنظیم کردن.

This is a very useful phrasal verb because  it's used to say you stop listening to someone,  

این یک فعل عبارتی بسیار مفید است، زیرا  برای گفتن اینکه به کسی گوش نمی‌دهی استفاده می‌شود،

You stop paying attention to them because you  don't like what they're saying, basically.

به او توجه نمی‌کنی زیرا اساساً از آنچه می‌گوید خوشت نمی‌آید.

So you tune someone out.

بنابراین شما یک نفر را تنظیم کنید.

This is something that kids do all  the time with their parents, right?

این کاری است که بچه‌ها همیشه با والدین خود انجام می‌دهند، درست است؟

If your parent is giving you advice and you  don't want to hear it, you just tune them out.

اگر والدینتان به شما توصیه می‌کنند و شما نمی‌خواهید آن را بشنوید، فقط آن‌ها را تنظیم کنید.

So your parent is talking but  you're just not really listening.

بنابراین والدینتان در حال صحبت کردن هستند، اما شما واقعاً گوش نمی‌دهید.

So you might say, I always tune out my  mom when she gives me relationship advice.

بنابراین ممکن است بگویید، من همیشه وقتی مادرم را به من توصیه‌های مربوط به رابطه می‌کند، گوش می‌دهم.

Now, this can also happen a lot in a  workplace situation, let's say the.

اکنون، این ممکن است در موقعیت‌های محل کار نیز زیاد اتفاق بیفتد .

Co worker that sits.

همکار که می نشیند.

Beside you is just a very negative  person and complaints a lot.

در کنار شما فقط یک فرد بسیار منفی است و بسیار شکایت می کند.

You might just simply tune them  out so you stop listening to them  

ممکن است به سادگی آنها را تنظیم کنید تا دیگر به آنها گوش نکنید

because you don't want to hear all  that negativity and complaining.

زیرا نمی خواهید آن همه منفی و شکایت را بشنوید.

So you just tune them out.

بنابراین شما فقط آنها را تنظیم کنید.

They're talking, but you're  not listening #2 to tick off.

آنها دارند صحبت می کنند، اما شما به شماره 2 گوش نمی دهید.

This is a useful one because it means  to annoy, to anger, or to irritate.

این یک مورد مفید است زیرا به معنای آزار دادن، عصبانی کردن یا تحریک کردن است.

Now we use this in two very  specific sentence structures.

اکنون ما از آن در دو ساختار جمله بسیار خاص استفاده می کنیم. به

It ticks someone.

کسی ضربه می زند.

Off.

خاموش

It ticks me off when my coworker doesn't help.

وقتی همکارم کمکی نمی کند، من را خسته می کند.

So it ticks someone off, and  then you explain the situation.

بنابراین باعث می‌شود که یک نفر بی‌اعتماد شود، و سپس وضعیت را توضیح دهید.

That causes the anger, the  frustration, or the irritation.

این باعث عصبانیت، ناامیدی یا عصبانیت می شود.

Now the other sentence structure is just  to say someone or something ticks me off.

اکنون ساختار جمله دیگر این است که بگویم کسی یا چیزی من را ناراحت می کند.

John really ticks me off.

جان واقعاً من را خسته می کند.

He's so negative.

او خیلی منفی است.

John really irritates me,  frustrates me, annoys me.

جان واقعاً مرا عصبانی می‌کند، ناامیدم می‌کند، آزارم می‌دهد.

John really ticks me off.

جان واقعاً من را خسته می کند.

He's so negative, but I just.

او خیلی منفی است، اما من فقط.

Tune.

اهنگ.

Him out.

او بیرون.

Number three, to talk up and you  talk someone or something up.

شماره سه، صحبت کردن و شما با کسی یا چیزی صحبت کنید.

And that means you speak in a way that makes that  someone or something sound really, beneficial,  

و این بدان معناست که شما طوری صحبت می‌کنید که باعث می‌شود فرد یا چیزی واقعاً، مفید،

really positive, really amazing,  maybe even more so than the reality.

واقعاً مثبت، واقعاً شگفت‌انگیز، و شاید حتی بیشتر از واقعیت به نظر برسد.

So let's say you're in sales and you're trying  to sell this piece of software to a company.

بنابراین فرض کنید در حال فروش هستید و سعی می کنید این نرم افزار را به یک شرکت بفروشید.

Well, you're going to talk up that software.

خوب، شما قصد دارید در مورد آن نرم افزار صحبت کنید. در

You're going to talk about that software in a way  

مورد آن نرم افزار به گونه ای صحبت خواهید کرد

that really highlights all  of its positive features.

که واقعاً همه ویژگی های مثبت آن را برجسته می کند.

And you probably won't  mention any negative features.

و احتمالاً هیچ ویژگی منفی را ذکر نخواهید کرد.

You're going to talk it up, Or let's say that your  

قرار است در مورد آن صحبت کنید، یا فرض کنید که

really close friend applied  for a job in your company.

دوست واقعی شما برای شغلی در شرکت شما درخواست داده است.

Well, you're probably going  to talk up your friend.

خب، احتمالاً می‌خواهید با دوستتان صحبت کنید.

You're going to speak about your friend  very enthusiastically, very positively,  

شما قرار است در مورد دوستتان بسیار مشتاقانه، بسیار مثبت صحبت کنید،

because you want your friend to get the job.

زیرا می‌خواهید دوستتان این شغل را پیدا کند. آیا

You're going to talk up your friend #4?

می خواهید با دوست شماره 4 خود صحبت کنید؟

To.

به.

Pile up.

انباشته شدن.

This means simply to increase in amount  and we generally use this with work.

این به معنای افزایش مقدار است و ما معمولاً از آن با کار استفاده می کنیم.

So in general you could say  work is really piling up.

بنابراین به طور کلی می توانید بگویید کار واقعاً در حال انباشته شدن است.

Work is increasing in amount.

مقدار کار در حال افزایش است.

You can use this with specific work.

شما می توانید از این با کار خاص استفاده کنید.

So you might say my expense reports are  piling up, or even with household chores.

بنابراین ممکن است بگویید گزارش‌های هزینه‌های من در حال انباشته شدن هستند، یا حتی در مورد کارهای خانه.

You might say the laundry is piling  up, The Dirty dishes are piling up.

ممکن است بگویید لباس‌های شسته شده روی هم انباشته می‌شوند، ظروف کثیف روی هم انباشته می‌شوند.

They're increasing in amount #5  to mope around, to mope around.

آنها به مقدار #5 افزایش می یابند .

This is when someone moves from one location to  another, but they do it in a very unhappy way.

این زمانی است که شخصی از یک مکان به مکان دیگر نقل مکان می کند ، اما این کار را به شیوه ای بسیار ناراضی انجام می دهد.

A lazy way.

یک راه تنبل

A disappointed way.

یک راه ناامید کننده

And it's generally because something is wrong.

و به طور کلی به این دلیل است که چیزی اشتباه است.

Something specific is wrong.

چیز خاصی اشتباه است.

So maybe they just lost their job or  they just broke up with their girlfriend.

بنابراین شاید آنها به تازگی شغل خود را از دست داده اند یا به تازگی از دوست دختر خود جدا شده اند.

So they mope around the house all day.

بنابراین آنها در تمام طول روز در خانه چرخ می زنند.

They go from the couch to the  kitchen, back to the couch,  

آنها از مبل به آشپزخانه می‌روند، به کاناپه برمی‌گردند،

but they look really upset and lazy and no  energy, so this isn't really a positive thing.

اما واقعاً ناراحت و تنبل به نظر می‌رسند و انرژی ندارند، بنابراین این واقعاً چیز مثبتی نیست.

We generally say stop moping around.

ما به طور کلی می گوییم دست از غوغا نزنید.

You need to stop moping around  and start looking for a job.

باید دست از غوغا نزنی و به دنبال شغل بگردی.

If that's the reason why you're moping around  because you lost your job, stop moping around and.

اگر دلیل این است که چرا شغل خود را از دست داده‌اید، دور و بر خود را پاک کنید، از دور زدن غواصی خودداری کنید.

Look.

For a job.

نگاه کن

برای یک کار

Number six, to loosen up.

شماره شش، برای شل شدن.

This is a great one.

این یکی عالی است.

It means to be more relaxed,  more comfortable or less serious.

این به معنای آرامش بیشتر، راحت تر یا کمتر جدی بودن است.

So you might say she was very shy at first,  

بنابراین ممکن است بگویید او در ابتدا خیلی خجالتی بود،

but then she loosened up so she  became more relaxed, more comfortable.

اما بعد شل شد تا راحت‌تر و راحت‌تر شود.

Now we often use this as advice to  someone if someone is just being too.

اکنون ما اغلب از این به عنوان توصیه برای کسی استفاده می‌کنیم، اگر کسی هم همینطور باشد.

Serious.

جدی

You might say loosen up, loosen up.

ممکن است بگویید شل کن، شل کن.

It's similar to saying relax a  little, relax a little, loosen up.

شبیه به این است که بگوییم کمی استراحت کن ، کمی آرام باش، شل کن.

You need to loosen up.

باید شل کنی

Oh, just loosen up #7 to kick off.

اوه، فقط شماره 7 را شل کنید تا شروع کنید.

This is a great one because when you  kick something off it means you start.

این بسیار عالی است زیرا وقتی چیزی را شروع می‌کنید به این معنی است که شروع می‌کنید.

We use this in the context of a sports event,  a meeting, a conference or even a party.

ما از این در زمینه یک رویداد ورزشی، یک جلسه، یک کنفرانس یا حتی یک مهمانی استفاده می‌کنیم.

So some sort of event with people.

بنابراین نوعی رویداد با مردم.

So when?

Sports is very.

بنابراین، هنگامی که؟

ورزش خیلی

Common to say the game the match kicks  off at and then you say the time the  

معمول این است که بگوییم بازی در آن مسابقه شروع می شود و سپس می گویید زمانی که

match kicks off at 3, the game kicks off  at 7 and that's just when the game starts.

مسابقه در ساعت 3 شروع می شود، بازی در ساعت 7 شروع می شود و این درست زمانی است که بازی شروع می شود.

Now, you could also say, let's kick  off the meeting by and then you can  

اکنون، همچنین می‌توانید بگویید، بیایید جلسه را شروع کنیم و سپس می‌توانید

explain how you're going to start the meeting.

توضیح دهید که چگونه جلسه را شروع می‌کنید.

Let's kick off the meeting  by introducing the new CFO,  

بیایید جلسه را با معرفی مدیر مالی جدید شروع کنیم،

or let's kick off the meeting  by sharing the good news #8.

یا بیایید جلسه را با به اشتراک گذاشتن خبر خوب شماره 8 آغاز کنیم.

This is a fun one to horse around.

این یک سرگرمی برای اسب سواری است.

Horse around you behave in a silly or noisy way.

اسب اطراف شما رفتار احمقانه یا پر سر و صدایی دارد.

So basically what children do all the time.

بنابراین اساساً کاری که بچه ها همیشه انجام می دهند.

They horse around, but you might say the kids were  horsing around and they broke my favorite vase.

آنها دور و بر اسب سواری می کنند، اما ممکن است بگویید بچه ها اسب سواری می کردند و گلدان مورد علاقه من را شکستند.

Now, although this is commonly used in children,  

اکنون، اگرچه این معمولاً در کودکان استفاده می‌شود،

it can of course be used for  adults as well, because adults act.

البته می‌توان از آن برای بزرگسالان نیز استفاده کرد، زیرا بزرگسالان عمل می‌کنند. که

In.

در.

Silly and noisy ways all the time, right?

راه های احمقانه و پر سر و صدا همیشه، درست است؟

Even in workplace context.

حتی در محیط کار.

So you might be talking about how your  team is constantly horsing around,  

بنابراین ممکن است در مورد این صحبت کنید که چگونه تیم شما دائماً در حال اسب‌سواری است،

and as a bonus you can also say goof around.

و به عنوان یک امتیاز، می‌توانید به عنوان مزخرف نیز بگویید.

It's an alternative, but  they're both very commonly used,  

این یک جایگزین است، اما از هر دو بسیار رایج استفاده می‌شود،

so horse around or goof around #9 to get by.

بنابراین برای گذراندن مسیر، با اسب در اطراف یا شماره 9 مسخره کنید.

This is when you have just enough money  to live on, but not very much extra,  

این زمانی است که شما فقط به اندازه کافی پول برای زندگی دارید، اما نه خیلی اضافی،

so you can basically pay all  your bills, and that's about.

بنابراین می‌توانید اساساً تمام صورت‌حساب‌هایتان را بپردازید، و همین.

It.

آی تی.

So you might say, sense our twins were  born, it's been more difficult to get by.

بنابراین ممکن است بگویید، احساس کنید دوقلوهای ما به دنیا آمده‌اند، سخت‌تر است.

You have two new babies in the house.

شما دو بچه جدید در خانه دارید.

Well, first, congratulations.

خب اول بهت تبریک میگم

But of course, that's very expensive.

اما البته، این بسیار گران است.

So now you only have enough money  to pay your bills to buy the food,  

بنابراین اکنون شما فقط پول کافی برای پرداخت قبوض خود برای خرید غذا،

buy the diapers, buy the groceries,  pay your mortgage, things like that.

خرید پوشک، خرید مواد غذایی، پرداخت وام مسکن و مواردی از این دست دارید. داریم می

We're getting by, We're getting by.

گذریم، داریم می گذریم.

You're just surviving.

تو فقط داری زنده میمونی

So if someone knows you're going  through a tough time financially,  

بنابراین، اگر کسی بداند که از نظر مالی دوران سختی را پشت سر می‌گذارید،

maybe you lost your job and  they ask you, how's it going?

شاید شغلتان را از دست داده‌اید و از شما بپرسند که چطور پیش می‌رود؟

Is everything OK?

آیا همه چیز خوب است؟

You could say, well, I'm getting by, I'm getting  by, which lets them know you're surviving.

می‌توانید بگویید، خوب، من از پسش برمی‌آیم ، که به آنها اجازه می‌دهد بدانند که شما زنده می‌مانید.

You have enough to pay all your core  expenses, and finally #10 to flip out.

شما به اندازه کافی برای پرداخت تمام مخارج اصلی خود و در نهایت شماره 10 برای پرداخت هزینه دارید.

Now this can mean to become very excited, but it  can also mean to become very angry or agitated.

اکنون این می‌تواند به معنای بسیار هیجان‌زده شدن باشد، اما می‌تواند به معنای بسیار عصبانی یا آشفته شدن نیز باشد.

So with when you have a very strong emotion,  but that emotion can be positive excitement  

بنابراین زمانی که شما یک عاطفه بسیار قوی دارید، اما آن احساس می‌تواند هیجان مثبت

or it can be negative anger and it  will be obvious based on context.

یا خشم منفی باشد و بر اساس زمینه آشکار خواهد بود.

So if you just won a competition  or a prize or the lottery,  

بنابراین، اگر فقط در یک مسابقه یا جایزه یا قرعه‌کشی برنده شوید،

you might flip out and become very, very excited.

ممکن است این مسابقه را پشت سر بگذارید و بسیار بسیار هیجان‌زده شوید.

Right?

درست؟

The sports.

Team.

ورزش ها.

تیم

Flipped out when they won the gold  medal or the team flipped out when  

وقتی که آنها مدال طلا را به دست آوردند یا تیم وقتی

they lost the game, the team became very angry.

بازی را باختند بیرون رفت، تیم بسیار عصبانی شد.

So you can use it in both situations and  for this expression you can also say.

بنابراین می‌توانید در هر دو موقعیت از آن استفاده کنید و برای این عبارت نیز می‌توانید بگویید.

Freak out.

ترسیدن، جا خوردن.

Freak out.

ترسیدن، جا خوردن.

Flip out.

They mean the same.

ورق بزنید.

منظورشون هم همینه

And again, positive excitement or negative anger.

و دوباره، هیجان مثبت یا خشم منفی. آیا

Are you ready for your final quiz?

برای امتحان نهایی خود آماده هستید؟

So here are the questions of course.

بنابراین در اینجا سؤالات البته وجود دارد.

Hit pause.

مکث را بزنید.

Take as much time as you  need, and when you're ready,  

به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید ، و وقتی آماده شدید، روی

hit play and I'll share the answers  so you can go ahead and hit pause.

play ضربه بزنید و من پاسخ‌ها را به اشتراک می‌گذارم تا بتوانید ادامه دهید و مکث را فشار دهید.

Now here are the answers.

حالا اینجا پاسخ هاست.

Go ahead and hit pause and figure out how you.

ادامه دهید و مکث را فشار دهید و بفهمید که چگونه هستید.

Did.

انجام داد.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

You already have 50 common  phrasal verbs in your vocabulary.

شما در حال حاضر 50 فعل عبارتی رایج در واژگان خود دارید.

Let's keep going with the next group.

بیایید با گروه بعدی ادامه دهیم.

And remember, you'll learn a group of 10.

و به یاد داشته باشید، یک گروه 10 نفره را یاد خواهید گرفت.

You'll complete a quiz, and then  you'll move on to the next group.

یک مسابقه را کامل می‌کنید و سپس به گروه بعدی می‌روید.

Number one to ache 4.

شماره یک to ache 4.

To ache 4.

To ache 4.

This is a very nice romantic phrasal verb.

این یک فعل عبارتی عاشقانه بسیار زیبا است.

Now, we really use this in the  context of a romantic relationship,  

اکنون، ما واقعاً از این در زمینه یک رابطه عاشقانه استفاده می‌کنیم،

so make sure use that appropriately.

بنابراین مطمئن شوید که از آن به درستی استفاده کنید.

And to ache for something or someone is when you  really, really want that something or someone.

و دلتنگی برای چیزی یا کسی زمانی است که واقعاً، واقعاً آن چیزی یا کسی را می‌خواهید.

For example, he was lonely and aching for love.

مثلاً تنها بود و از عشق درد می کشید.

So this is perhaps a little  more of a poetic phrasal verb.

بنابراین این شاید کمی بیشتر یک فعل عبارتی شاعرانه باشد.

You will.

شما خواهد شد.

Probably hear it.

احتمالا آن را بشنوید.

In novels, stories, movies,  TV, he was aching for love.

در رمان‌ها، داستان‌ها، فیلم‌ها، تلویزیون، او عاشق عشق بود.

So maybe you won't use that in your.

بنابراین شاید شما از آن در خود استفاده نکنید.

Vocabulary, but you'll likely hear it.

واژگان، اما احتمالاً آن را خواهید شنید.

In romance movies or romance novels now you  may be more likely to use ache or someone.

اکنون در فیلم‌های عاشقانه یا رمان‌های عاشقانه ممکن است بیشتر از درد یا کسی استفاده کنید.

Let's say your husband is overseas on a business  trip and he'll be gone for two or three weeks.

فرض کنید شوهرتان در یک سفر کاری در خارج از کشور است و برای دو یا سه هفته نخواهد رفت.

You might say I'm aching for my husband.

شاید بگویید دلم برای شوهرم می سوزد.

So if you're talking to your friends or family,  

بنابراین، اگر با دوستان یا خانواده‌تان،

even your colleagues, you could say,  oh, I'm really aching for my husband.

حتی همکارانتان صحبت می‌کنید، می‌توانید بگویید، اوه، من واقعاً دلم برای شوهرم می‌سوزد.

He's been gone for two  weeks already #2 to beef up.

او دو هفته است که رفته است شماره 2 تا تقویت شود.

This is a fun one.

این یکی باحاله.

When you beef something up, you  make it stronger or more important.

وقتی چیزی را تقویت می‌کنید، آن را قوی‌تر یا مهم‌تر می‌کنید.

Now, we do use this in the context  of bodybuilders, and they can beef  

اکنون، ما از این در زمینه بدنسازان استفاده می‌کنیم، و آن‌ها می‌توانند خود را تقویت کنند

themselves up, become more muscular, So  you can use that in a fitness context.

، عضلانی‌تر شوند، بنابراین می‌توانید از آن در زمینه تناسب اندام استفاده کنید.

But we also use this in more of a  business context, perhaps surprisingly,  

اما ما همچنین از این بیشتر در زمینه‌های تجاری استفاده می‌کنیم، شاید با تعجب،

because you might say, I  need to beef up my resume.

زیرا ممکن است بگویید، من باید رزومه خود را تقویت کنم.

I need to make my resume stronger, or,  

من باید رزومه خود را قوی‌تر کنم، یا

more important, I need to beef  up my communication skills.

مهم‌تر، باید مهارت‌های ارتباطی خود را تقویت کنم.

For.

Example #3 to make up and in  this context we're talking  

برای.

مثال شماره 3 برای جبران و در این زمینه ما در

about to make up with someone, with someone.

مورد جبران کردن با کسی صحبت می کنیم.

To make up with someone is when you forgive  someone after an argument or a dispute.

جبران کردن با کسی به این معناست که بعد از یک مشاجره یا مشاجره، کسی را ببخشید.

In a family context, young  kids argue a lot, right?

در یک زمینه خانوادگی، بچه‌های جوان زیاد بحث می‌کنند، درست است؟

And.

Older kids, too.

و.

بچه های بزرگتر هم همینطور

But you might say to your son, your daughter,  you need to make up with your sister.

اما ممکن است به پسرتان، دخترتان بگویید، باید با خواهرتان جبران کنید.

You need to make up with your brother.

باید با برادرت جبران کنی

You need to make take up with your cousin or a  friend and you list a specific person, which means  

شما باید با پسر عموی خود یا دوستتان سر و کار داشته باشید و یک فرد خاص را فهرست کنید، به این معنی که

you need to forgive that person, stop being angry  at that person, stop fighting with that person.

باید آن شخص را ببخشید، از عصبانیت خود دست بردارید ، از دعوا کردن با آن شخص دست بردارید.

So we definitely use this in a  social context of family context,  

بنابراین ما قطعاً از این در یک بافت اجتماعی از بافت خانواده استفاده می‌کنیم،

but you can absolutely use  this in a professional context.

اما شما کاملاً می‌توانید از آن در زمینه حرفه‌ای استفاده کنید.

Co workers fight as well.

کارگران شرکت نیز مبارزه می کنند.

There are disagreements in companies.

در شرکت ها اختلاف نظر وجود دارد.

So you say to 1 coworker Sally,  you need to make up with Mark.

بنابراین به 1 همکار سالی می گویید، باید با مارک جبران کنید.

You work on the same team.

شما در همان تیم کار می کنید.

You have to get along.

باید کنار بیای

You need to make up with each other.

شما باید با هم جبران کنید.

#4 to nail down this is when you understand the  

شماره 4 برای رفع این مشکل زمانی است که شما

exact details of something or you  get a firm decision on something.

جزئیات دقیق چیزی را درک می کنید یا تصمیم قاطعانه ای در مورد چیزی می گیرید.

So let's say you're planning a conference and  you have a general idea of the conference.

بنابراین فرض کنید در حال برنامه ریزی یک کنفرانس هستید و ایده کلی از کنفرانس دارید.

It will take place in summer.

در تابستان برگزار خواهد شد. این موضوع

It will be on this general topic or  theme, but when are the exact dates?

در مورد این موضوع یا موضوع کلی خواهد بود ، اما تاریخ دقیق چه زمانی است؟

What specific topics?

چه موضوعات خاصی؟

Who?

Specifically, will be the keynote speaker.

سازمان بهداشت جهانی؟

به طور خاص، سخنران اصلی خواهد بود.

Who specifically will be presenting?

چه کسی به طور خاص ارائه خواهد شد؟

Who will you hire to cater the conference?

چه کسی را برای برگزاری کنفرانس استخدام خواهید کرد؟

You need to nail down those details, so you need  to either understand the exact details or you need  

باید این جزئیات را مشخص کنید، بنابراین باید یا جزئیات دقیق را درک کنید یا باید

to make a firm decision on who's going to cater  when the conference will exactly take place.

تصمیم قاطعانه ای در مورد اینکه چه کسی قرار است در چه زمانی دقیقاً کنفرانس برگزار می شود، بگیرید.

So that's a very useful phrase, a verb,  

بنابراین این یک عبارت بسیار مفید است، یک فعل،

and you can use it in a business  context or a social context.

و شما می توانید آن را در زمینه کسب و کار یا زمینه اجتماعی استفاده کنید.

#5 to open up.

شماره 5 برای باز کردن.

When you open up to someone, you talk very  freely about your feelings or your emotions,  

وقتی با کسی صحبت می کنید، خیلی آزادانه درباره احساسات یا عواطف خود صحبت می کنید،

things that make you quite vulnerable, things  you probably don't share with everybody.

چیزهایی که شما را کاملاً آسیب پذیر می کند، چیزهایی که احتمالاً با همه به اشتراک نمی گذارید.

For example, after years, she  finally opened up about his death.

به عنوان مثال، پس از سال‌ها، او بالاخره درباره مرگ او صحبت کرد.

So for many years there was this tragic death,  perhaps, and she didn't really talk about it.

بنابراین، شاید برای سال‌ها این مرگ غم‌انگیز وجود داشت و او واقعاً در مورد آن صحبت نکرد.

She didn't talk about her  feelings about the death.

او درباره احساساتش درباره مرگ صحبت نکرد.

But then, after years, she opened up.

اما بعد از سالها حرفش را باز کرد.

She started talking freely about  how she felt, the circumstances,  

او آزادانه درباره احساسش، شرایط،

how she's dealing with it, those types of  things, her inner feelings and emotions.

نحوه برخوردش با آن، آن نوع چیزها، احساسات و عواطف درونی اش صحبت کرد.

Now notice I didn't use to someone.

حالا توجه کنید که من به کسی عادت نکردم.

I could say she opened up.

می توانم بگویم او حرفش را باز کرد.

To.

به.

Her family.

خانواده اش.

About.

در باره.

His death.

مرگ او.

So you have about and then the specific  topic and two and the specific people.

بنابراین شما درباره و سپس موضوع خاص و دو و افراد خاص دارید.

You'll commonly hear people say, I've never  opened up to anybody like this before.

معمولاً می‌شنوید که مردم می‌گویند، من قبلاً هرگز با کسی مثل این صحبت نکرده‌ام.

If someone says that to you, they're basically  saying they feel very comfortable around you.

اگر کسی این را به شما بگوید، اساساً می‌گوید که در کنار شما احساس راحتی می‌کند.

They feel like they can share  their inner thoughts, feelings,  

آن‌ها احساس می‌کنند می‌توانند افکار، احساسات،

emotions, and that's a very positive thing.

احساسات و عواطف درونی خود را به اشتراک بگذارند، و این یک چیز بسیار مثبت است.

It shows you have a very close relationship,  number six, to slip into something.

این نشان می‌دهد که شما یک رابطه بسیار نزدیک، شماره شش، دارید که در چیزی فرو می‌روید.

Now this is when you quickly  put on a piece of clothing.

اکنون این زمانی است که شما به سرعت یک تکه لباس را می پوشید.

So this is a very specific phrasal verb.

بنابراین این یک فعل عبارتی بسیار خاص است.

It's only used with clothing.

فقط با لباس استفاده میشه

Now, for example, this shirt  is quite pretty, isn't it?

حالا، برای مثال، این پیراهن کاملاً زیبا است، اینطور نیست؟

But let's be honest, it's not  the most comfortable shirt.

اما بیایید صادق باشیم، این راحت‌ترین پیراهن نیست.

So after I'm done recording this video,  I'm going to slip into a T-shirt.

بنابراین پس از اتمام ضبط این ویدیو،  می‌خواهم تی‌شرت را بپوشم.

I'm going to put on a T-shirt or.

قراره یه تی شرت بپوشم یا.

If it's.

First thing in the morning and you're in your  house coat, but then you hear your doorbell.

اگر این است.

اول صبح و کت خانه‌تان را پوشیدید، اما بعد صدای زنگ خانه‌تان را می‌شنوید.

You might quickly slip into  some sweatpants and answer.

ممکن است سریع داخل چند شلوار ورزشی شوید و پاسخ دهید.

The door.

در.

So it's simply another way to say,  put on #7, to stand by something.

بنابراین این به سادگی یک راه دیگر برای گفتن است، شماره 7 را بپوشید تا در کنار چیزی بایستید.

When you stand by something, it's used to show  that you still support or believe something.

وقتی کنار چیزی می ایستید، نشان می دهد که هنوز از چیزی حمایت می کنید یا به آن اعتقاد دارید.

So I might say we stand by our opinion  that interest rates need to increase.

بنابراین می‌توانم بگویم که ما بر این عقیده خود ایستاده‌ایم که نرخ‌های بهره باید افزایش یابد.

So that's my opinion, That's my belief  interest rates need to increase.

بنابراین این نظر من است، این اعتقاد من است که باید نرخ بهره افزایش یابد. من روی

I stand by that.

آن ایستاده ام.

I still support that.

من هنوز از آن حمایت می کنم.

I still believe that.

من هنوز به آن اعتقاد دارم.

So you'll hear this a lot from people in  power, politicians, executives in business.

بنابراین شما این را از افراد دارای قدرت، سیاستمداران، مدیران تجاری بسیار خواهید شنید.

They'll have an opinion, have a  belief, and then they'll state,  

آنها نظری خواهند داشت، یک اعتقاد دارند، و سپس بیان می‌کنند،

I stand by that to let you know they  still believe that specific opinion.

من در کنار آن ایستاده‌ام تا به شما اطلاع دهم که هنوز آن عقیده خاص را باور دارند.

You stand by that, And if so.

شما بر آن ایستاده اید، و اگر چنین است.

Why I stand by that?

چرا روی آن ایستاده ام؟

Yes, I stand by that.

بله، من پای آن ایستاده ام.

And the reason simply is.

و دلیل آن به سادگی این است.

Now we also use this with stand by someone.

در حال حاضر ما نیز از این با ایستادن توسط کسی استفاده می کنیم.

When you stand by someone, it  means that you support someone,  

وقتی کنار کسی می‌ایستید، به این معنی است که از کسی حمایت می‌کنید،

usually when something negative has happened.

معمولاً وقتی اتفاق منفی افتاده است.

So let's say that your Co worker was  accused of stealing from the company,  

بنابراین، فرض کنید که همکار شما متهم به سرقت از شرکت شده است،

but you know your Co worker didn't do it.

اما می‌دانید که همکار شما این کار را انجام نداده است. ممکن است

You might say I I stand by her, I stand by her,  

بگویید من در کنار او ایستاده‌ام، من در کنار او ایستاده‌ام،

which means you're going to support her in this  difficult time #8 to wind down, to wind down.

که به این معنی است که از او در این زمان سخت شماره ۸ برای پایان دادن به کار، حمایت خواهید کرد.

This is an excellent phrasal verb because it  means to relax after a busy or stressful day.

این یک فعل عبارتی عالی است زیرا به معنای استراحت پس از یک روز پرمشغله یا پر استرس است.

So you might say I always read at  the end of the day to wind down.

بنابراین ممکن است بگویید من همیشه در پایان روز مطالعه می‌کنم تا به پایان برسم.

To help me wind down.

تا به من کمک کند آرام شوم

I always read at the end of the day.

من همیشه در پایان روز مطالعه می کنم.

Or I go for a walk after work to wind down.

یا بعد از کار به پیاده روی می روم تا آرام شوم.

So it just means to relax.

بنابراین فقط به معنای آرامش است.

But it's another way of saying it,  

اما این روش دیگری برای گفتن آن است،

and it implies that you were very busy or  stressed out to wind down #9 to zone out.

و به این معنی است که شما خیلی مشغول بودید یا استرس داشتید که شماره 9 را پایین بیاورید و منطقه را بیرون بیاورید.

This is when you stop paying  attention for a short period of time.

این زمانی است که برای مدت کوتاهی دیگر توجه نمی کنید.

Now we've all done this, especially when we were  

اکنون همه ما این کار را انجام داده‌ایم، مخصوصاً زمانی که ما

kids in school and your teachers  talking and you just zone out.

بچه‌های مدرسه بودیم و معلم‌های شما صحبت می‌کردند و شما فقط منطقه را بیرون می‌کشید.

Now generally people zone out because they  don't have interest in a particular topic.

در حال حاضر عموماً مردم به دلیل عدم علاقه به موضوع خاصی از منطقه خارج می شوند.

For example, whenever people  talk about sports, I zone out.

برای مثال، هر زمان که مردم درباره ورزش صحبت می‌کنند، من منطقه را بیرون می‌آورم.

I just stop listening and I start thinking  about something else in my own head,  

من فقط گوش دادن را متوقف می‌کنم و شروع به فکر کردن به چیز دیگری در ذهنم می‌کنم،

and I'm not listening to the  conversation about sports.

و به گفتگو درباره ورزش گوش نمی‌دهم.

I zone out, I stop paying attention,  

من منطقه را بیرون می‌آورم، دیگر توجه نمی‌کنم،

but then when the conversation  changes, I'll pay attention again.

اما وقتی مکالمه تغییر کرد، دوباره توجه می‌کنم.

So it's always for that short  period of time #10 to turn in.

بنابراین همیشه برای آن مدت کوتاه #10 است.

This is a very useful phrasal verb  because it simply means to go to bed.

این یک فعل عبارتی بسیار مفید است، زیرا صرفاً به معنای رفتن به رختخواب است.

It's another way of saying to  go to bed, and it's very common.

این روش دیگری برای گفتن رفتن به رختخواب است و بسیار رایج است.

So of course you can say I'm tired, I'm going  to bed, but you can also say I'm tired, I'm  

بنابراین مطمئناً می‌توانید بگویید خسته هستم، می‌روم به رختخواب، اما همچنین می‌توانید بگویید خسته هستم، می‌روم، می‌روم

going to turn in, I'm going to turn in, and it's  extremely commonly used, so I suggest you use it.

، و بسیار رایج است، پس پیشنهاد میکنم ازش استفاده کنید

You can use it as a suggestion.

می توانید از آن به عنوان پیشنهاد استفاده کنید.

Hey, it's getting late and you  have that job interview tomorrow.

هی، داره دیر میشه و فردا اون مصاحبه کاری رو داری.

You should turn in.

شما باید وارد شوید.

You should go to bed.

باید به رختخواب بروید.

Or you can use it in question form as well.

یا می توانید از آن در فرم سوال نیز استفاده کنید.

What time did you turn in?

ساعت چند تحویل دادی؟

What time did you go to bed?

ساعت چند به رختخواب رفتی؟ آیا

Are you ready for your first quiz?

برای اولین مسابقه خود آماده هستید؟

So here are the questions of course.

بنابراین در اینجا سؤالات البته وجود دارد.

Hit pause.

مکث را بزنید.

Take as much time as you  need, and when you're ready,  

به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید ، و وقتی آماده شدید، روی

hit play and I'll share the answers  so you can go ahead and hit pause.

play ضربه بزنید و من پاسخ‌ها را به اشتراک می‌گذارم تا بتوانید ادامه دهید و مکث را فشار دهید.

Now here are the answers.

حالا اینجا پاسخ هاست.

Go ahead and hit pause and figure out how you did.

ادامه دهید و مکث را فشار دهید و بفهمید که چگونه کار کردید.

How did you do on the quiz?

در مسابقه چگونه عمل کردید؟

Make sure you share your  score in the comments below.

مطمئن شوید که امتیاز خود را در نظرات زیر به اشتراک می گذارید.

And let's continue on with the next  group of phrasal verb, phrasal verb #1.

و بیایید با گروه بعدی فعل عبارتی، فعل عبارتی #1 ادامه دهیم.

To act on this simply means  to take action, so to act.

اقدام به این امر به سادگی به معنای انجام اقدام است، بنابراین عمل کردن.

But you act on specific information, advice,  or recommendations that you've received.

اما شما بر اساس اطلاعات، توصیه‌ها، یا توصیه‌هایی که دریافت کرده‌اید، عمل می‌کنید.

For example, the manager acted on the findings.

به عنوان مثال، مدیر بر اساس یافته ها عمل کرد.

Of the report.

از گزارش.

So of course in this report there's  lots of information and advice.

بنابراین مطمئناً در این گزارش اطلاعات و توصیه‌های زیادی وجود دارد.

And if you act on that information, the  manager acted on the findings of the  

و اگر بر اساس آن اطلاعات عمل کنید، مدیر بر اساس یافته‌های گزارش عمل کرده

report or in a meeting you might suggest to your  coworkers, we need to act on the recommendations.

یا در جلسه‌ای که ممکن است به همکارانتان پیشنهاد دهید، باید به توصیه‌ها عمل کنیم. ممکن است بگویید

We need to take action outside  of the workplace, you might say.

ما باید خارج از محل کار اقدام کنیم.

We need to act on the advice  from our financial analysts.

ما باید به توصیه‌های تحلیلگران مالی خود عمل کنیم.

So they gave you some advice.

بنابراین آنها به شما توصیه هایی کردند.

You need to act on it #2  to bargain 4 to bargain 4.

شما باید بر اساس آن شماره 2 عمل کنید برای چانه زدن 4 تا چانه زنی 4.

This is when you expect something to happen,  

این زمانی است که انتظار دارید اتفاقی بیفتد،

but that something is usually negative, so  you expect something negative to happen.

اما آن چیزی معمولاً منفی است، بنابراین انتظار دارید اتفاق منفی بیفتد.

Now notice the sentence structure here.

اکنون به ساختار جمله در اینجا توجه کنید.

Because we most commonly use this  phrasal verb in in the negative form.

زیرا ما بیشتر از این فعل عبارتی در شکل منفی استفاده می کنیم.

We hadn't bargained for such a high  interest rate, so it's saying we didn't.

ما برای چنین نرخ بهره بالایی چانه زنی نکرده بودیم ، بنابراین می گویند که این کار را نکردیم.

Expect.

انتظار.

Or you could say we hadn't bargained  for so many people at the conference.

یا می توانید بگویید که ما برای تعداد زیادی از مردم در کنفرانس چانه زنی نکرده بودیم.

So this is a great expression that you can use,  

بنابراین این یک عبارت عالی است که می‌توانید از آن استفاده کنید،

but I recommend using it in the  negative number three to opt in.

اما من توصیه می‌کنم از آن در شماره منفی سه برای شرکت استفاده کنید.

When you opt into something, it means  you become a member of something.

وقتی چیزی را انتخاب می‌کنید، به این معنی است  که عضو چیزی می‌شوید.

So if you're a new employee at the company,  

بنابراین اگر یک کارمند جدید در شرکت هستید،

they might have certain things that are  membership based, such as the pension plan,  

آنها ممکن است موارد خاصی داشته باشند که مبتنی بر عضویت هستند، مانند طرح بازنشستگی،

the healthcare plan or other insurance  plans, maybe even some committees.

طرح مراقبت های بهداشتی یا سایر طرح های بیمه، شاید حتی برخی کمیته ها.

And if you want to be a  member, you need to opt in.

و اگر می‌خواهید عضو شوید، باید شرکت کنید.

For example, as a new employee, you  need to opt into the insurance plan.

برای مثال، به عنوان یک کارمند جدید، باید در طرح بیمه شرکت کنید.

Now the opposite of IN is out, so if you  don't want to be a member, you can opt out.

اکنون نقطه مقابل IN خارج شده است، بنابراین اگر نمی‌خواهید عضو شوید، می‌توانید انصراف دهید.

So for example, new employees are  automatically added to the insurance policy.

برای مثال، کارکنان جدید به‌طور خودکار به بیمه‌نامه اضافه می‌شوند.

If you don't want to be a  member, you need to opt out.

اگر نمی‌خواهید عضو شوید، باید انصراف دهید.

You need to opt.

شما باید انتخاب کنید.

Out.

بیرون.

#4 to play down.

شماره 4 برای بازی کردن.

This is a great phrasal verb.

این یک فعل عبارتی عالی است. به این

It means to make something seem less  important or less serious than it really is.

معنی است که چیزی را کمتر مهم یا جدی‌تر از آنچه هست نشان دهید.

For example, the government tried to play  down the scandal, so they had the scandal,  

به عنوان مثال، دولت سعی کرد این رسوایی را کم اهمیت جلوه دهد، بنابراین آنها این رسوایی را داشتند،

and they want to make it seem  less important or less serious.

و می‌خواهند آن را کمتر مهم یا جدی‌تر جلوه دهند.

They try to play it down.

آنها سعی می کنند آن را کم اهمیت جلوه دهند.

Or I could say the documentary  played down his divorce.

یا می توانم بگویم مستند طلاق او را کمرنگ کرد.

So there's this documentary on this person who got  divorced and they're trying to make it seem less  

بنابراین این مستند در مورد این شخصی است که طلاق گرفته است و آنها سعی می کنند آن را کمتر

serious or less important than it really was in  reality, and that's what you need to keep in mind.

جدی یا کمتر از آنچه در واقعیت بود، نشان دهند، و این چیزی است که باید در نظر داشته باشید.

In reality, the situation was more serious,  but the documentary played it down.

در واقعیت، وضعیت جدی‌تر بود، اما مستند آن را کمرنگ کرد.

It wasn't that big of a deal #5  to drop out when you drop out.

معامله شماره 5 آنقدرها هم مهم نبود که با انصراف از تحصیل خارج شوید.

This is specifically used when you quit a course  or you quit an entire program, a school program.

این به طور خاص زمانی استفاده می‌شود که یک دوره را ترک می‌کنید یا کل یک برنامه، یک برنامه مدرسه را ترک می‌کنید.

So if you're pursuing a degree  and you quit, then you drop.

بنابراین اگر به دنبال مدرک تحصیلی هستید و رها می کنید، آن را رها می کنید.

Out.

بیرون.

Now, interestingly, Bill Gates dropped  out of college to start Microsoft,  

اکنون، جالب اینجاست که بیل گیتس برای راه‌اندازی مایکروسافت کالج را رها کرد،

and we know how successful that was.

و ما می‌دانیم که چقدر موفقیت آمیز بود.

So although it might seem negative  that you drop out, you quit.

بنابراین، اگرچه ممکن است منفی به نظر برسد که ترک تحصیل کنید، شما آن را رها می‌کنید.

Maybe not always the case.

شاید همیشه اینطور نباشد.

Mark Zuckerberg, the founder of Facebook,  also dropped out of college to start Facebook.

مارک زاکربرگ، موسس فیس‌بوک نیز برای راه‌اندازی فیس‌بوک تحصیلات خود را رها کرد.

I'm not encouraging you to.

من شما را تشویق نمی کنم.

Drop out.

رها کردن.

But it's not always a negative, and you  can also use this for a specific course.

اما همیشه منفی نیست، و می‌توانید از آن برای یک دوره خاص نیز استفاده کنید.

For example, I think I'm  going to drop out a calculus.

برای مثال، من فکر می‌کنم که حساب دیفرانسیل و انتگرال را کنار می‌گذارم.

It's too difficult.

خیلی سخته

I'm going to.

من می روم.

Quit.

ترک کنید.

Calculus number six to cut back.

حساب دیفرانسیل و انتگرال شماره شش برای کاهش.

This is when you spend less, you do  less, or you use less of something.

این زمانی است که کمتر خرج می‌کنید، کمتر انجام می‌دهید یا از چیزی کمتر استفاده می‌کنید.

This is very commonly used  by governments or companies.

این مورد معمولاً توسط دولت‌ها یا شرکت‌ها استفاده می‌شود.

The government has announced plans to  cut back on defense spending by 10%.

دولت برنامه‌هایی برای کاهش 10 درصدی هزینه‌های دفاعی اعلام کرده است.

Now notice I said on if you specify  the something defense spending,  

اکنون توجه کنید که من گفتم اگر چیزی را برای هزینه‌های دفاعی مشخص کنید،

you need to use the preposition on cut  back on cut back on defense spending.

باید از حرف اضافه در کاهش کاهش هزینه‌های دفاعی استفاده کنید.

I could also just say the government  announced plans to cut back.

همچنین می‌توانم بگویم که دولت برنامه‌هایی را برای کاهش اعلام کرد.

In that sense, it's just.

از این نظر، آن را فقط.

Reduce reduce.

کاهش کاهش.

Spending spend less and then you have to clarify.

خرج کردن کمتر خرج کنید و سپس باید شفاف سازی کنید.

We'll cut back on what now?

حالا چی رو کم می کنیم؟

We frequently use this as advice to someone.

ما اغلب از این به عنوان توصیه به کسی استفاده می کنیم. فرض کنیم به

Let's say you told me, Jennifer,  I drink 10 sodas a day.

من گفتی، جنیفر، من روزی 10 نوشابه می‌نوشم.

I would say, whoa, you should cut back.

من می گویم، اوه، شما باید کاهش دهید.

You should consume less.

باید کمتر مصرف کنید.

That's too much soda.

این نوشابه زیاد است.

You should cut back.

باید کم کنی

#7 to sit in on this is a  great business phrasal verb.

شماره 7 نشستن روی این یک فعل عبارتی تجاری عالی است.

It's used specifically in the context of a  meeting, and when you sit in on a meeting,  

این به طور خاص در زمینه یک جلسه استفاده می‌شود، و وقتی در یک جلسه می‌نشینید،   به این

it means you attend a meeting, but you  only attend that meeting as an observer.

معنی است که در جلسه‌ای شرکت می‌کنید، اما در آن جلسه فقط به عنوان ناظر شرکت می‌کنید.

So you're not going to participate,  you're not going to present, you're  

بنابراین شما شرکت نمی‌کنید، ارائه نمی‌کنید،

not going to ask questions, you're  just going to attend as an observer.

سؤال نمی‌پرسید، فقط به عنوان ناظر شرکت می‌کنید.

So if there's a really interesting meeting  at work, but you're not directly related  

بنابراین اگر یک جلسه واقعاً جالب در محل کار وجود دارد، اما شما مستقیماً

to the subject matter, you might ask  the organizer, Is it OK if I sit in  

با موضوع مرتبط نیستید، ممکن است از سازمان‌دهنده بپرسید، آیا اشکالی ندارد اگر من

on the meeting today And which means  you're just going to attend to listen,  

امروز در   جلسه بنشینم و این بدان معناست که شما فقط می‌خواهید در جلسه شرکت کنید. گوش کنید،

to receive the information,  you're not going to participate.

برای دریافت اطلاعات، قرار نیست شرکت کنید.

Or if you're planning a sales meeting, you might  

یا اگر در حال برنامه ریزی برای یک جلسه فروش هستید، ممکن است

say it would be useful to have someone  from accounting sit in on the meeting.

بگویید مفید است که فردی از حسابداری در جلسه شرکت کند.

So someone from accounting is just going  to be there to absorb the information,  

بنابراین یک نفر از حسابداری فقط برای جذب اطلاعات در آنجا حضور دارد،

but you don't expect them to  participate or present anything.

اما شما انتظار ندارید که آنها شرکت کنند یا چیزی ارائه دهند.

So, very useful phrasal verb in a business context  #8 this is a fun one to whip up, to whip up.

بنابراین، یک فعل عبارتی بسیار مفید در زمینه کسب و کار #8 این یک فعل سرگرم کننده برای شلاق زدن است.

This is very specific because it's used with  food and it's used when you make food quickly.

این بسیار خاص است زیرا با غذا استفاده می‌شود و وقتی غذا را سریع درست می‌کنید استفاده می‌شود.

So you make yourself breakfast, lunch,  dinner, a snack, it doesn't matter.

بنابراین برای خودتان صبحانه، ناهار، شام، میان وعده درست می کنید، مهم نیست.

You make any type of food,  but you do it really quickly.

شما هر نوع غذایی را درست می‌کنید، اما آن را خیلی سریع انجام می‌دهید.

So you might say, Oh no, I'm running late.

بنابراین ممکن است بگویید، اوه نه، من دیر می کنم.

I need to whip up my breakfast.

باید صبحانه ام را درست کنم

I need to make my breakfast really quickly.

من باید صبحانه ام را خیلی سریع درست کنم.

Or let's say you have some guests  come come over unexpectedly,  

یا فرض کنید مهمان‌هایی دارید که به‌طور غیرمنتظره‌ای به آنجا آمده‌اند،

and you want to serve them something  you might say to your husband.

و می‌خواهید چیزی را که ممکن است به شوهرتان بگویید به آن‌ها ارائه دهید.

Give me a few minutes to whip up some appetizers.

چند دقیقه به من فرصت دهید تا کمی پیش غذا درست کنم.

I'm going to make some appetizers really quickly,  

من می‌خواهم خیلی سریع چند پیش غذا درست کنم،

so it's a great phrasal verb that you can  add to your daily vocabulary #9 to dress up.

بنابراین یک فعل عبارتی عالی است که می‌توانید برای آرایش کردن به واژگان روزانه شماره 9 خود اضافه کنید.

I love this phrasal verb.

من عاشق این فعل عبارتی هستم.

To dress up is when you wear more professional or  formal clothing, usually for a specific occasion.

لباس پوشیدن زمانی است که معمولاً برای یک موقعیت خاص، لباس های حرفه ای یا رسمی می پوشید.

So if you're going out for a nice dinner,  

بنابراین، اگر برای یک شام خوب بیرون می روید،

maybe it's someone's birthday or  an anniversary, you would dress up.

شاید تولد کسی باشد یا سالگردش، باید لباس بپوشید. لباس‌های

You would wear more formal or professional  clothing than you normally would.

رسمی یا حرفه‌ای‌تر از حد معمول می‌پوشید.

Or let's say you have some really important  yes, coming into your office, some VIP guests.

یا فرض کنید چند مهمان بسیار مهم دارید، بله، وارد دفترتان می‌شوید، چند مهمان VIP.

Well, you might dress up.

خوب، شما ممکن است لباس بپوشید.

If you normally wear just a T-shirt, well,  

اگر به طور معمول فقط یک تی شرت می پوشید، خب،

you might put on a dress shirt,  maybe even a suit with a tie.

ممکن است یک پیراهن لباس بپوشید، حتی یک کت و شلوار با کراوات.

Or if.

You're going to a wedding?

یا اگر.

داری میری عروسی؟

Of course.

That's a great opportunity to dress  up, to wear more formal clothing.

البته.

این یک فرصت عالی برای لباس پوشیدن، پوشیدن لباس های رسمی تر است.

Now, we often use this in question form.

در حال حاضر، ما اغلب از این در شکل سوال استفاده می کنیم.

If you're invited to a dinner or a party,  you might ask do I need to dress up?

اگر به یک شام یا مهمانی دعوت شده اید، ممکن است بپرسید آیا باید لباس بپوشم؟

Do I need to wear more formal clothing?

آیا باید لباس رسمی تری بپوشم؟

And they can reply back and say no, It's informal.

و آنها می توانند پاسخ دهند و بگویند نه، این غیر رسمی است.

There's no need to dress up and  #10 to get at to get at something.

نیازی نیست لباس بپوشید و برای رسیدن به چیزی به #10 برسید.

When someone is getting at something, they're  trying to explain or express something specific.

وقتی کسی به چیزی می رسد، سعی می کند چیزی خاص را توضیح دهد یا بیان کند.

We commonly use this in question form.

ما معمولاً از این در فرم سؤال استفاده می کنیم.

Let's say your coworker is talking  to you and they're talking about  

فرض کنید همکارتان با شما صحبت می‌کند و درباره

a meeting that you have, but  you're not really sure what.

جلسه‌ای که شما دارید صحبت می‌کند، اما شما واقعاً مطمئن نیستید که چه چیزی.

They're.

آنها هستند.

Trying to express to you what  they're trying to explain,  

در تلاش برای بیان آنچه می‌خواهند برای شما توضیح دهند،

you could say I'm not sure what you're getting at.

می‌توانید بگویید که مطمئن نیستم به چه چیزی می‌رسید.

I'm not sure what you mean.

من مطمئن نیستم منظور شما چیست.

I'm not sure what you're trying to explain.

من مطمئن نیستم که شما چه چیزی را می خواهید توضیح دهید.

I'm not sure what you're getting at.

من مطمئن نیستم که شما در چه چیزی هستید.

Now.

We also use this when we're  trying to explain something  

اکنون.

همچنین زمانی که می‌خواهیم چیزی را توضیح دهیم

and the explanation isn't going too well.

و توضیح خیلی خوب پیش نمی‌رود، از این استفاده می‌کنیم.

And then we can say what I'm trying  to get at is we need to cut back.

و سپس می‌توانیم بگوییم آنچه که من سعی می‌کنم به آن برسم این است که باید کاهش دهیم.

What I'm trying to get AT is.

چیزی که من سعی می کنم AT بگیرم این است.

And then you state what you mean,  what you're trying to explain.

و سپس منظورتان را بیان می‌کنید، آنچه را که می‌خواهید توضیح دهید. آیا

Are you ready for your second quiz?

برای مسابقه دوم خود آماده هستید؟

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit, pause.

Take as much time as you need.

ضربه بزنید، مکث کنید.

هر چقدر که نیاز دارید وقت بگذارید.

And when you're ready, you can  hit play and see the answers.

و وقتی آماده شدید، می‌توانید Play را بزنید و پاسخ‌ها را ببینید.

Here are the answers.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit pause and you can compare your answers to  see how well you did awesome job with that quiz.

مکث را فشار دهید و می‌توانید پاسخ‌هایتان را با هم مقایسه کنید تا ببینید چقدر با آن مسابقه عالی کار کردید.

Share your score and let's keep going #1 to bear  

امتیاز خود را به اشتراک بگذارید و بیایید به راه شماره 1 ادامه دهیم تا

on this means to be connected  to or related to, for example.

به این معنی باشد که مثلاً به آن متصل یا مرتبط باشیم.

I don't see how that  information bears on this case.

من نمی‌دانم که این اطلاعات چگونه در مورد این مورد تأثیر می‌گذارد.

So I don't see how that information is  connected to or related to this case.

بنابراین نمی‌دانم که این اطلاعات چگونه به این مورد مرتبط یا مرتبط است.

I don't see how it bears on this case.

من نمی بینم که چگونه در این مورد تاثیر می گذارد.

Now we can also mean to bear  on to mean influence or affect.

اکنون می‌توانیم به معنای تأثیرگذاری یا تأثیرگذاری نیز معنی داشته باشیم.

For example, our relationship  didn't bear on my decision.

برای مثال، رابطه ما بر تصمیم من تأثیری نداشت.

So maybe you have a personal relationship  with a contractor, and you interviewed many  

بنابراین ممکن است شما یک رابطه شخصی با یک پیمانکار داشته باشید، و با بسیاری از

contractors and you chose the one you have  a personal relationship with, but you want  

پیمانکاران مصاحبه کرده اید و یکی را انتخاب کرده اید که با آن رابطه شخصی دارید، اما می خواهید

people to know that personal relationship didn't  impact or affect it didn't bear on my decision.

مردم بدانند که رابطه شخصی روی من تأثیری نداشته یا تأثیری نداشته است. تصمیم گیری

This is a more professional  or formal phrasal verb.

این یک فعل عبارتی حرفه ای یا رسمی تر است.

You'll hear it a lot in the news, in reports,  and you can use it a lot in a business context.

آن را در اخبار، گزارش‌ها زیاد خواهید شنید و می‌توانید از آن در زمینه کسب‌وکار بسیار استفاده کنید.

#2 to care for something.

شماره 2 مراقبت از چیزی

When you care for something,  not someone something,  

وقتی برای چیزی اهمیت می‌دهید، نه برای کسی، به این

it means that you like you have  a preference for that something.

معنی است که دوست دارید برای آن چیزی ترجیح دهید.

But we commonly use this in the negative.

اما ما معمولاً از این به صورت منفی استفاده می کنیم.

So I could say I don't care for chocolate  cake, I don't care for chocolate cake.

بنابراین می توانم بگویم برای کیک شکلاتی مهم نیستم، برای کیک شکلاتی اهمیتی ندارم.

It's just another way of saying  I don't like chocolate cake.

این فقط راه دیگری است برای گفتن من کیک شکلاتی دوست ندارم.

I don't have a preference for chocolate  cake, I don't care for chocolate cake.

من ترجیحی برای کیک شکلاتی ندارم، به کیک شکلاتی اهمیتی نمی دهم.

So it's another way.

پس راه دیگری است.

If somebody offers you something,  

اگر کسی چیزی به شما پیشنهاد می دهد،

you could decline it and simply say,  oh, I don't care for chocolate cake.

می توانید آن را رد کنید و به سادگی بگویید، اوه، من برای کیک شکلاتی مهم نیستم.

Or if your.

یا اگر شما.

Coworkers are discussing the latest reality TV  

همکاران در حال بحث درباره آخرین برنامه تلویزیونی واقعیت هستند

show and they want to know  what you think about it.

و می‌خواهند نظر شما را درباره آن بدانند. می

You could say I don't care for reality TV, it's  just letting them know you don't really like it.

توانید بگویید من به تلویزیون واقعیت اهمیت نمی دهم، فقط به آنها اجازه می دهم بدانند که واقعاً آن را دوست ندارید. این

It's not your personal preference #3 to perk up.

اولویت شخصی شما شماره 3 نیست که از آن لذت ببرید.

To perk up means to feel better,  happier, or more energized.

نشاط به معنای احساس بهتر، شادتر یا پرانرژی است.

So think of first thing in  the morning when you wake up.

پس صبح که از خواب بیدار می‌شوید به اولین چیز فکر کنید.

You're still pretty sleepy, right?

شما هنوز خیلی خواب آلود هستید، درست است؟

And what do a lot of people do?

و بسیاری از مردم چه کار می کنند؟

They drink coffee, so you  could say coffee perks me up,  

آن‌ها قهوه می‌نوشند، بنابراین می‌توان گفت قهوه به من انرژی می‌دهد،

coffee makes me more energized  or going for a walk perks me up.

قهوه من را پرانرژی می‌کند یا پیاده‌روی باعث خوشحالی من می‌شود.

We also use this when someone isn't feeling  well because they're sick or because something  

همچنین زمانی از این مورد استفاده می‌کنیم که فردی به دلیل مریض بودن یا به این دلیل که اتفاقی

negative happened, like they lost their job and  you might go over with some flowers with some.

منفی افتاده است، مثلاً شغل خود را از دست داده است و ممکن است با برخی از گل‌ها همراه باشید.

Chocolates or just?

شکلات یا فقط؟

With yourself to try to help,  Perk up that other person,  

سعی کنید به خودتان کمک کنید، به شخص دیگری

to help make them feel better,  happier, more energized.

کمک کنید تا احساس بهتری، شادی و انرژی بیشتری داشته باشد.

So you might say, well, the flowers perked her  up, perked her up, the flowers perked her up.

بنابراین ممکن است بگویید، خوب، گل‌ها او را هیجان‌زده کردند، او را هیجان‌زده کردند، گل‌ها او را تشویق کردند.

The flowers made her feel better, happier,  more energized, #4 to sift through.

گل‌ها باعث شدند او احساس بهتری، شادی و انرژی بیشتری داشته باشد، شماره 4 برای غربال کردن.

This is a great phrasal verb.

این یک فعل عبارتی عالی است.

We use this when you have large amounts of  information, perhaps a lot of paperwork or files,  

زمانی از این مورد استفاده می‌کنیم که حجم زیادی از اطلاعات، شاید مدارک یا فایل‌های زیادی،

books, and you need to examine that information  to determine what's useful, what's important.

کتاب‌ها دارید، و باید آن اطلاعات را بررسی کنید تا مشخص کنید چه چیزی مفید است و چه چیزی مهم است.

For example, after Giuliano  quit, I had to sift through.

به عنوان مثال، پس از ترک کار جولیانو، مجبور شدم از طریق غربالگری کنم.

All.

همه.

His files.

پرونده های او

So he has all these files, a lot of  information, and you have to examine  

بنابراین او همه این فایل‌ها، اطلاعات زیادی را دارد ، و شما باید

all of them to determine what you can delete  and what's important and you need to keep.

همه آنها را بررسی کنید تا مشخص کنید چه چیزی را می‌توانید حذف کنید و چه چیزی مهم است و باید نگه دارید.

Or at home, maybe you're going  through your grandmother's photo  

یا در خانه، شاید در حال بررسی آلبوم‌های عکس‌های مادربزرگتان هستید

albums and she has 20-30 different photo albums.

و او 20 تا 30 آلبوم عکس مختلف دارد.

So you might ask your brother, can you help me  sift through these photo albums So you're going to  

بنابراین می‌توانید از برادرتان بپرسید، آیا می‌توانید به من کمک کنید این آلبوم‌های عکس را غربال کنم، بنابراین می‌خواهید

examine them to determine what pictures you want  to keep and what pictures you want to get rid of.

آنها را بررسی کنید تا مشخص کنید چه عکس‌هایی را می‌خواهید نگه دارید و چه عکس‌هایی را می‌خواهید حذف کنید.

Maybe you don't know who's in that photo,  or the quality is really bad #5 to wrap up.

شاید ندانید چه کسی در آن عکس است، یا کیفیت بسیار بد شماره 5 است.

This is another way way of  saying to end to finish,  

این روش دیگری برای گفتن از پایان تا پایان است،

but is very commonly used  especially in a business context.

اما معمولاً در زمینه کسب و کار استفاده می‌شود.

So if you're in a meeting and you're  coming to the end of the meeting,  

بنابراین اگر در یک جلسه هستید و به پایان جلسه می‌رسید،

you could simply say, all right everyone,  let's wrap up, Let's wrap up for today.

می‌توانید به سادگی بگویید، بسیار خب همه، بیایید جمع بندی کنیم، بیایید برای امروز جمع بندی کنیم.

Now we commonly add it, let's wrap  it up, let's wrap it up for today.

اکنون معمولاً آن را اضافه می کنیم، بیایید آن را جمع کنیم، بیایید آن را برای امروز جمع بندی کنیم. داره

It's getting late, let's wrap it up.

دیر میشه، بیا جمعش کنیم

The IT is the meeting, the meeting, the  conference, the event, whatever you're in  

فناوری اطلاعات جلسه است، جلسه، کنفرانس، رویداد، هر چیزی که در آن هستید   که می‌خواهید به

that you want to finish or end or you could  say how should we wrap up the conference?

پایان برسانید یا به پایان برسانید یا می‌توانید بگویید چگونه کنفرانس را به پایان برسانیم؟

How should we finish or end the conference?

چگونه باید کنفرانس را به پایان برسانیم یا به پایان برسانیم؟

You want to do it in a memorable way, right?

می خواهید آن را به روشی به یاد ماندنی انجام دهید، درست است؟

How should we wrap up the conference?

چگونه باید کنفرانس را به پایان برسانیم؟

And then you can have a discussion  on that number six to flip through.

و سپس می‌توانید درباره آن شماره شش بحث کنید تا ورق بزنید.

When you flip through a book, a report,  

وقتی کتاب، گزارش،

a magazine, it means you go  through it really quickly.

مجله را ورق می‌زنید، به این معنی است که خیلی سریع آن را مرور می‌کنید.

So usually because you want to get a  general idea of what that book is about.

بنابراین معمولاً به این دلیل که می‌خواهید یک ایده کلی درباره آن کتاب به دست آورید.

Or because you're.

یا چون هستی به

Looking for very specific information.

دنبال اطلاعات بسیار خاص هستید.

So if you have this report that's 130 pages,  but you're looking for a very specific piece  

بنابراین، اگر این گزارش 130 صفحه دارد، اما به دنبال اطلاعات بسیار خاصی هستید

of information, you can just quickly flip through  do it to find that specific part of the report.

، می‌توانید به سرعت آن را ورق بزنید و آن بخش خاص از گزارش را پیدا کنید.

Or you can do this when you're waiting  for a friend to arrive, waiting for a bus.

یا می‌توانید این کار را زمانی انجام دهید که منتظر رسیدن دوستی هستید و منتظر اتوبوس هستید.

You might flip through a magazine, just  look through it, but you're not really  

ممکن است مجله‌ای را ورق بزنید، فقط آن را نگاه کنید، اما واقعاً

reading anything, you're just flipping through it.

چیزی نمی‌خوانید، فقط آن را ورق می‌زنید.

You're going through it quickly #7 to draw out.

شما به سرعت شماره 7 را پشت سر می گذارید تا بیرون بیایید.

When you Draw Something out, you make it  a lot longer than necessary or needed,  

وقتی چیزی را بیرون می‌کشید، آن را بسیار طولانی‌تر از حد لازم یا مورد نیاز می‌کنید،

so it's usually used in a more negative context.

بنابراین معمولاً در زمینه منفی‌تری استفاده می‌شود.

For example, he really drew.

مثلاً او واقعاً نقاشی می کرد.

Out.

بیرون.

His speech.

سخنرانیاش.

He made the speech a lot longer than it  needed to be, or that it should have been.

او سخنرانی را بسیار طولانی‌تر از آنچه که لازم بود یا باید می‌بود، بیان کرد.

So it's more of a negative.

بنابراین بیشتر جنبه منفی دارد.

It's criticizing the speech.

انتقاد از سخنرانی است.

Or you could say they really  drew out the ending of the movie.

یا می توانید بگویید که آنها واقعاً پایان فیلم را ترسیم کردند.

So maybe you were enjoying the movie,  but then the end was just really long,  

بنابراین شاید از فیلم لذت می‌بردید، اما پایان آن واقعاً طولانی بود،

way longer than it needed to be.

بسیار طولانی‌تر از آنچه لازم بود.

And you're wondering, when  is this movie going to end?

و شما تعجب می کنید، این فیلم کی قرار است به پایان برسد؟

They really drew out the end  of the movie #8 to fall behind.

آنها واقعاً پایان فیلم شماره 8 را به عقب کشیدند.

This is a great phrasal verb for both a  professional context and a personal context.

این یک فعل عبارتی عالی هم برای زمینه حرفه ای و هم برای زمینه شخصی است.

When you fall behind, it means you make  less progress than wanted or needed.

وقتی عقب می‌مانید، به این معنی است که کمتر از آنچه می‌خواهید یا نیاز دارید، پیشرفت می‌کنید.

Let's say you.

بیایید بگوییم شما.

Were.

Off sick from work.

بود.

مریض از کار

For.

Over a week, well, you're  definitely going to fall behind.

برای.

خوب، بیش از یک هفته، مطمئناً عقب خواهید افتاد.

You're going to make less progress than  needed because you have a deadline,  

پیشرفت کمتری از میزان مورد نیاز خواهید داشت زیرا ضرب الاجل دارید،

or than just you simply wanted to make  because you were gone for an entire week.

یا فقط می‌خواستید پیشرفت کنید، زیرا یک هفته کامل نبودید.

So often we can fall behind because we're  sick, or there's a competing deadline or  

خیلی وقت‌ها ممکن است به دلیل مریض بودن یا وجود یک ضرب‌الاجل رقابتی یا

competing project or something  going on in your personal life.

پروژه رقابتی یا چیزی در زندگی شخصی‌تان عقب بمانیم.

But it could also simply be because we didn't work  hard enough or fast enough and we fell behind.

اما ممکن است به این دلیل باشد که ما به اندازه کافی سخت یا سریع کار نکردیم و عقب افتادیم.

So in a school context, if you don't spend  enough time reading or doing your homework,  

بنابراین در زمینه مدرسه، اگر وقت کافی را صرف خواندن یا انجام تکالیف،

your exercises, you might fall behind.

تمرینات خود نکنید، ممکن است عقب بیفتید.

And if you fall behind, you might have to ask  

و اگر عقب افتادید، ممکن است مجبور شوید از

your professor for an extension on a  specific assignment #9 to get around.

استاد خود بخواهید که برای یک تکلیف خاص شماره 9 تمدید کند تا بتوانید به آنجا بروید.

This is when you move from place to  place within a specific location.

این زمانی است که در یک مکان خاص از مکانی به مکان دیگر حرکت می‌کنید.

So let's say the location is your  city and I'm visiting your city.

بنابراین، فرض کنید مکان، شهر شماست و من از شهر شما بازدید می‌کنم.

I could ask you what's the best way.

میتونم بپرسم بهترین راه چیه

To.

به.

Get around.

سفر به اینجا و آنجا.

What's the best method of  transportation to go from place?

بهترین روش حمل و نقل برای رفتن از مکان چیست؟

To.

به.

Place within your city.

مکان در شهر شما

So what would you say?

پس چه می گویید؟

What's the best way to get around in your city?

بهترین راه برای رفت و آمد در شهر شما چیست؟

And then you can say, oh Jennifer,  you can easily get around on foot,  

و سپس می‌توانید بگویید، اوه جنیفر، می‌توانید به راحتی پیاده در اطراف حرکت کنید،

which means you can walk from location to  location because your city is very small.

که به این معنی است که می‌توانید از یک مکان به محل پیاده روی کنید زیرا شهر شما بسیار کوچک است.

Or you might say you definitely  need a car to get around.

یا ممکن است بگویید حتماً برای رفت و آمد به ماشین نیاز دارید.

Maybe your city is.

شاید شهر شما باشد.

Quite large and spaced out,  and it's not possible to walk,  

بسیار بزرگ و با فاصله، و امکان پیاده روی وجود ندارد،

so you need a car to get around,  to go from place to place.

بنابراین برای رفت و آمد، برای رفتن از جایی به مکان دیگر به ماشین نیاز دارید.

So this is an extremely useful  phrasal verb when you're a tourist,  

بنابراین، وقتی توریست هستید، این یک فعل عبارتی بسیار مفید است،

because you should absolutely know how to  get around in the city you're visiting.

زیرا باید کاملاً بدانید که چگونه در شهری که در حال بازدید هستید رفت و آمد کنید.

And finally #10 to put off.

و در نهایت شماره 10 برای به تعویق انداختن.

When you put something off, it  means you delay it or postpone it.

وقتی چیزی را به تعویق می اندازید، به این معنی است که آن را به تعویق می اندازید یا به تعویق می اندازید.

Now, you could put off a meeting.

حالا، می توانید یک جلسه را به تعویق بیندازید.

You could delay or postpone a  meeting for a specific reason.

می‌توانید یک جلسه را به دلیل خاصی به تأخیر بیندازید یا به تعویق بیاندازید.

You might say, let's put off  the meeting until next week.

ممکن است بگویید، بیایید جلسه را به هفته آینده موکول کنیم.

So let's delay the meeting until next week.

پس بیایید جلسه را به هفته آینده موکول کنیم.

A lot of times people will put off things that  are unpleasant, things they don't want to do.

بسیاری از اوقات مردم کارهایی را که ناخوشایند هستند، کارهایی که نمی‌خواهند انجام دهند، به تعویق می‌اندازند.

For example, I've been putting  off asking my boss for a raise.

برای مثال، من درخواست افزایش حقوق از رئیسم را به تعویق انداختم.

I've been putting off asking my boss for a raise.

من درخواست افزایش حقوق از رئیسم را به تعویق انداختم.

So notice the jaron verb.

پس به فعل jaron توجه کنید.

I've been putting off asking.

پرسیدن را به تعویق انداختم

I've been putting off cleaning my closet.

تمیز کردن کمدم را به تعویق انداختم.

I've been putting off buying new  tires, so you need that jaron verb.

من خرید لاستیک‌های نو را به تعویق انداختم ، بنابراین شما به آن فعل jaron نیاز دارید.

And why are you delaying at postponing?

و چرا در به تعویق انداختن آن تاخیر دارید؟

Because it's uncomfortable, Unpleasant.

چون ناراحت کننده است، ناخوشایند است.

Are you ready for your?

برای خودت آماده ای؟

3rd quiz.

مسابقه سوم

Here are the questions.

در اینجا سؤالات وجود دارد.

Hit pause.

Take as much time as you need and when you're  ready you can hit play and see the answers.

مکث را بزنید.

به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، می‌توانید Play را بزنید و پاسخ‌ها را ببینید.

Here are the answers.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit pause and you can compare your  answers to see how well you did.

مکث را فشار دهید و می‌توانید پاسخ‌های خود را مقایسه کنید تا ببینید چقدر خوب جواب داده‌اید.

You are doing so awesome.

شما خیلی عالی انجام می دهید

Let's.

Keep going.

اجازه دهید.

ادامه بده

Share your score and let's get going #1 to aim at.

امتیاز خود را به اشتراک بگذارید و بیایید شماره 1 را دنبال کنیم.

And you aim at a target.

و هدفی را نشانه می گیرید.

And when you aim at a target, this  means to intend to achieve that target.

و وقتی هدفی را هدف قرار می‌دهید، به این معنی است که قصد دارید به آن هدف برسید.

So you just try, you try to achieve that target.

بنابراین شما فقط تلاش می کنید، سعی می کنید به آن هدف برسید.

For example, they're aiming  at reducing their cost by 10%.

به عنوان مثال، آنها قصد دارند تا 10٪ هزینه خود را کاهش دهند.

So what's the target in this sentence?

پس هدف در این جمله چیست؟

Reducing their cost by 10%.

کاهش 10 درصدی هزینه آنها.

That entire clause is the target.

کل آن بند هدف است.

Now notice we have a gerund verb.

حالا توجه کنید که یک فعل جیروند داریم.

So you can absolutely have a gerund verb.

بنابراین شما کاملاً می توانید یک فعل جیروند داشته باشید.

You can aim at doing something, so a gerund verb.

شما می توانید در انجام کاری هدف قرار دهید، بنابراین یک فعل جیروند.

You can also use a noun.

شما همچنین می توانید از یک اسم استفاده کنید.

For example, his slingshot was  aimed at his neighbor's garage.

برای مثال، تیرکمان او به سمت گاراژ همسایه‌اش نشانه رفته بود.

So the target in this example  is the neighbor's garage,  

بنابراین هدف در این مثال، گاراژ همسایه است،

and his slingshot was aimed at because that's  the target he's attempting to achieve #2.

و تیرکمان او هدف قرار گرفته است، زیرا این هدفی است که او در تلاش برای رسیدن به شماره ۲ است.

This is a great one to shrug off.

این یک راه عالی برای شانه خالی کردن است.

When you shrug something off, you disregard it.

وقتی از چیزی شانه خالی می کنید، آن را نادیده می گیرید.

You don't consider it important.

شما آن را مهم نمی دانید.

So I could say his insult, an insult is  something negative you say to another person.

بنابراین می‌توانم بگویم توهین او، توهین چیزی منفی است که شما به شخص دیگری می‌گویید.

His insult was aimed at me,  to use our first phrasal verb.

توهین او متوجه من بود، برای استفاده از اولین فعل عبارتی ما.

His insult was aimed at me.

توهین او به من بود.

But I shrugged it off.

اما من از آن شانه خالی کردم.

I said, Nah, I don't care.

گفتم نه، برام مهم نیست.

I'm not going to let it bother me.

نمیذارم اذیتم کنه اجازه

I'm not going to let it hurt me.

نمی دهم به من صدمه بزند.

It's not important.

مهم نیست.

I'm going to disregard it.

من آن را نادیده خواهم گرفت.

I'm going to shrug it off.

من می خواهم از آن شانه خالی کنم.

Now notice what I'm doing with my  shoulders, because this is the verb shrug.

حالا توجه کنید که من با شانه هایم چه می کنم ، زیرا این فعل شانه زدن است.

You can shrug your shoulders,  and we generally do that.

می‌توانید شانه‌هایتان را بالا بیندازید، و ما معمولاً این کار را انجام می‌دهیم.

When we want to say meh, whatever.

وقتی می خواهیم بگوییم مه، هر چه باشد.

We tend to shrug our shoulders.

ما تمایل داریم شانه هایمان را بالا بیاندازیم.

So that's where this expression comes from.

بنابراین این عبارت از آنجا می آید.

#3 to egg on.

شماره 3 به تخم مرغ در.

That's right, to egg on.

درست است، به تخم مرغ در.

This is a fun one.

این یکی باحاله.

When you egg someone on, you  encourage them to do something,  

وقتی کسی را تشویق می‌کنید، او را تشویق می‌کنید که کاری انجام دهد،

but that something isn't in their best interest.

اما آن کاری به نفع او نیست.

For example, let's say a student  is arguing with their teacher.

برای مثال، فرض کنید دانش آموزی با معلم خود بحث می کند.

Now that probably isn't in the students  best interest to argue with the teacher,  

اکنون احتمالاً به نفع دانش‌آموزان نیست که با معلم بحث کنند،

but if the other students are saying,  yeah, keep going, you're doing great.

اما اگر سایر دانش‌آموزان بگویند، بله، ادامه دهید، شما عالی عمل می‌کنید.

They're.

Egging him on.

آنها هستند.

او را روی

They're egging that student on.

اونا دارن اون دانش آموز رو میکشن

They're encouraging that student to keep arguing,  even though arguing isn't in his best interest.

آن‌ها آن دانش‌آموز را تشویق می‌کنند که به بحث ادامه دهد، حتی اگر مشاجره به نفع او نباشد.

Or let's say you're considering  doing something a little risky,  

یا فرض کنید به انجام کاری کمی مخاطره‌آمیز فکر می‌کنید،

like jumping off a high Cliff when  you don't know what's beneath you  

مانند پریدن از روی صخره‌ای بلند وقتی که نمی‌دانید چه چیزی در زیر شماست

and maybe you're not really serious  about it, but the crowd eggs you on.

و شاید واقعاً در مورد آن جدی نیستید، اما جمعیت شما را تحریک می‌کنند.

Oh, do it.

اوه، انجامش بده

You can do it.

شما می توانید آن را انجام دهید.

You should do it.

باید انجامش بدی

They're encouraging you, even though  it can have a really negative outcome.

آن‌ها شما را تشویق می‌کنند، حتی اگر می‌تواند یک نتیجه واقعاً منفی داشته باشد.

The crowd egged them on to jump off the Cliff.

جمعیت آنها را برای پریدن از صخره به راه انداختند.

Now, most likely you won't use this in your  everyday vocabulary, but you'll commonly  

اکنون، به احتمال زیاد شما از آن در واژگان روزمره خود استفاده نخواهید کرد ، اما معمولاً

hear this on TV, in movies, or when you're  reading, so I wanted to share it with you.

این را در تلویزیون، فیلم‌ها یا زمانی که در حال مطالعه هستید می‌شنوید، بنابراین می‌خواستم آن را با شما به اشتراک بگذارم.

You so you're not confused when you see this  

بنابراین وقتی این تخم مرغ را روی آن می بینید گیج نمی شوید

egg on and you have no idea  what they're talking about.

و نمی دانید درباره چه چیزی صحبت می کنند.

Now you do #4 to turn down.

حالا شما شماره 4 را برای رد کردن انجام دهید.

When you turn something down, it  means you reject that something.

وقتی چیزی را رد می‌کنید، به این معنی است که آن چیزی را رد می‌کنید.

And we use this in the context  of an offer or an invitation.

و ما از این در زمینه پیشنهاد یا دعوت استفاده می‌کنیم.

For example, they offered her  the job, but she turned it down.

برای مثال، آنها به او پیشنهاد کار دادند، اما او آن را رد کرد.

She said no to the job.

به کار گفت نه

So.

بنابراین.

Of course you can say she  rejected, but it's very common.

البته می توان گفت که او رد کرده است، اما بسیار رایج است.

More common to say, she turned it down so  you can turn down something like a job offer.

معمول‌تر این است که او آن را رد کرد تا شما بتوانید چیزی مانند یک پیشنهاد شغلی را رد کنید.

You can also turn down an invitation from someone  

همچنین می‌توانید دعوت شخص

else, a social invitation or a  romantic invitation, for example.

دیگری را رد کنید، مثلاً یک دعوت اجتماعی یا یک دعوت عاشقانه. از

I asked Marissa out, but she turned me down.

ماریسا خواستم بیرون برود، اما او من را رد کرد.

When you ask someone out, it means you invite  them to dinner or a coffee for romantic purposes.

وقتی از کسی می‌خواهید بیرون بروید، به این معنی است که او را برای مقاصد عاشقانه به شام ​​یا قهوه دعوت می‌کنید. از

I asked Marissa out.

ماریسا خواستم بیرون برود.

But she turned me down.

اما او مرا رد کرد.

She rejected my offer #5 to zoom  in or the opposite to zoom out.

او پیشنهاد شماره 5 من را برای بزرگنمایی یا برعکس برای کوچکنمایی رد کرد.

If there are any photographers here, you already  know what this means because when you zoom in,  

اگر عکاسی در اینجا وجود داشته باشد، از قبل می‌دانید که این به چه معناست، زیرا وقتی بزرگ‌نمایی می‌کنید،

the object becomes closer and when you  zoom out, the object becomes farther away.

شی نزدیک‌تر می‌شود و وقتی کوچک‌نمایی می‌کنید ، شی دورتر می‌شود.

And I'm sharing this with you because  everyone is meeting on video conference now.

و من این را با شما به اشتراک می‌گذارم زیرا همه اکنون در کنفرانس ویدیویی ملاقات می‌کنند.

When you're having a video conference,  

وقتی در حال برگزاری یک کنفرانس ویدیویی هستید،

you have a camera that's focusing on you and  it's really important you have the correct zoom.

دوربینی دارید که روی شما فوکوس می‌کند و بسیار مهم است که زوم درستی داشته باشید.

You don't want to be too close.

شما نمی خواهید خیلی نزدیک باشید.

If you're too close to the  camera, you need to zoom out.

اگر خیلی به دوربین نزدیک هستید ، باید بزرگنمایی کنید.

If you're too far, you need to zoom in.

اگر خیلی دور هستید، باید بزرگنمایی کنید.

So you might ask a colleague.

بنابراین ممکن است از یک همکار بپرسید.

Hey, I can't see you very well.

هی من نمیتونم تو رو خوب ببینم آیا

Can you zoom in?

می توانید بزرگنمایی کنید؟

Or a colleague might tell  you your pictures all blurry.

یا ممکن است یکی از همکاران به شما بگوید که عکس‌هایتان همه تار هستند.

You need to zoom out.

شما باید بزرگنمایی کنید.

So now you know what that  means for your next video.

بنابراین اکنون می دانید که برای ویدیوی بعدی شما چه معنایی دارد. با

Call number six to wiggle out of.

شماره شش تماس بگیرید تا از آن خارج شوید.

This is a great one.

این یکی عالی است.

When you wiggle out of something,  you avoid a situation, a task,  

وقتی از چیزی تکان می‌خورید، از موقعیت، کار،

a or a responsibility that you don't really  want to do, and you avoid it in a cunning way.

یا مسئولیتی که واقعاً نمی‌خواهید انجام دهید اجتناب می‌کنید و به روشی حیله‌گر از آن اجتناب می‌کنید.

So let's say that tomorrow you're  supposed to clean out the garage,  

بنابراین فرض کنید فردا قرار است گاراژ را تمیز کنید،

and you don't really want to,  but your wife or your husband,  

و واقعاً نمی‌خواهید، اما همسرتان یا شوهرتان،

your sister, your brother, whoever  wants you to clean out the garage.

خواهرتان، برادرتان، هرکسی که می‌خواهد گاراژ را تمیز کنید.

Now, tomorrow, when you're supposed to clean  out that garage, maybe you get an urgent phone  

حالا، فردا، وقتی قرار است آن گاراژ را تمیز کنید، شاید در لحظه مناسب یک تماس تلفنی فوری دریافت کنید

call just at the right moment, and you  have to go to work and finish something.

و باید به سر کار بروید و کاری را تمام کنید.

But you planned that phone call.

اما شما آن تماس تلفنی را برنامه ریزی کردید.

You planned that phone call to take place  right as you needed to clean the garage.

شما برنامه‌ریزی کرده‌اید که آن تماس تلفنی درست همانطور که برای تمیز کردن گاراژ نیاز داشتید، انجام شود.

So you did that in a cunning  way, so you try to wiggle.

بنابراین شما این کار را به روشی حیله گرانه انجام دادید ، بنابراین سعی می کنید تکان دهید.

Out of.

بیرون از.

Cleaning the garage.

تمیز کردن گاراژ.

So basically when you're asked to do  something and then you try to avoid  

بنابراین اساساً وقتی از شما خواسته می‌شود کاری انجام دهید و سپس سعی می‌کنید

it by creating a scenario where  you have another responsibility.

با ایجاد سناریویی که در آن مسئولیت دیگری دارید از آن اجتناب کنید.

Or maybe a friend asks you to move, but you  tell them, oh, you have a back injury, so you  

یا شاید دوستی از شما بخواهد حرکت کنید، اما شما به آنها می‌گویید، اوه، شما آسیبی به کمر دارید، بنابراین به

hurt your back and now you can't help them move,  so you try to wiggle out of it #7 to hold up.

کمرتان آسیب می‌زنید و اکنون نمی‌توانید به او کمک کنید تا حرکت کند، بنابراین سعی می‌کنید از آن شماره 7 بیرون بیایید تا بمانید. .

This is a must know phrasal  verb because we use it when  

این یک فعل عبارتی است که باید بدانید زیرا ما از آن زمانی استفاده می‌کنیم که

you're delayed, and you're delayed  specifically while you're traveling.

شما تأخیر داشته باشید، و شما به ویژه در سفر به تأخیر افتاده‌اید.

This could be traveling on a flight or  a train, so a more long distance travel.

این می تواند سفر با یک پرواز یا قطار باشد، بنابراین یک سفر طولانی تر.

But it can also just be traveling from  

اما همچنین می تواند فقط از

your office to another boardroom  or from your house to the car.

دفتر شما به اتاق هیئت مدیره دیگر یا از خانه شما به ماشین سفر کنید.

So it can be a very short distance  travel or a more longer travel as well.

بنابراین می‌تواند یک سفر با مسافت بسیار کوتاه یا یک سفر طولانی‌تر نیز باشد.

For example, my kids always hold  me up when I'm trying to leave.

برای مثال، وقتی می‌خواهم ترک کنم، بچه‌هایم همیشه مرا بالا نگه می‌دارند.

So you're trying to leave  the house and then your kids.

بنابراین شما سعی می‌کنید خانه و سپس فرزندانتان را ترک کنید.

Mom, mom, I need this.

مامان، مامان، من به این نیاز دارم.

Help me find that.

کمکم کن پیداش کنم

Do this for me.

این کار را برای من انجام دهید.

And they delay you.

و شما را به تأخیر می اندازند.

They delay you when you're trying to leave.

وقتی می خواهید ترک کنید شما را به تعویق می اندازند.

You're trying to travel.

تو سعی میکنی سفر کنی

My kids always hold me up.

بچه هایم همیشه مرا بالا نگه می دارند.

Now, we commonly use this in the passive form.

در حال حاضر، ما معمولا از این به شکل غیرفعال استفاده می کنیم.

So you might have an appointment that  you're trying to get to and you're late.

بنابراین ممکن است قراری داشته باشید که سعی کنید به آن برسید و دیر شده باشید.

And when you get to that appointment and you can  say, sorry, I'm late, I was held up to be held up.

و وقتی به آن قرار رسیدید و می‌توانید بگویید، ببخشید، دیر آمدم، مرا به تعویق انداختند.

I was held up by my kids.

بچه هایم مرا نگه داشتند.

Oh, I was held up #8 to hit it off.

اوه، من شماره 8 را نگه داشتند تا آن را بزنم.

This is a great one.

این یکی عالی است.

When you hit it off, it means you  have a very positive relationship  

وقتی این کار را انجام می‌دهید، به این معنی است که از همان ابتدا رابطه بسیار مثبتی

with someone right from the first time.

با کسی دارید.

You meet.

از ملاقات شما.

Them.

So let's say you have a new.

آنها

بنابراین بیایید بگوییم که شما یک محصول جدید دارید.

Coworker.

همکار.

And and the first conversation you have,  you realize you have a lot in common.

و اولین مکالمه ای که دارید، متوجه می شوید که اشتراکات زیادی دارید.

You really like the person.

شما واقعاً آن شخص را دوست دارید.

They're nice.

آنها خوب هستید.

They're funny.

آنها خنده دار هستند.

They like you.

آنها شما را دوست دارند.

The conversations going really well.

گفتگوها واقعاً خوب پیش می رود.

You can say wow we really hit it off, hit  it off that it is just our relationship.

شما می توانید بگویید وای ما واقعاً آن را شکست دادیم، این فقط رابطه ماست.

We hit our relationship off but we always use it.

ما رابطه خود را خراب می کنیم اما همیشه از آن استفاده می کنیم.

We really hit it off.

ما واقعا به آن ضربه زدیم.

Now notice how I also said we we almost  always use this expression with the subject.

اکنون توجه کنید که چگونه گفتم ما تقریباً همیشه از این عبارت با موضوع استفاده می کنیم.

We my Co worker and I or we  my Co worker and I hit it off.

ما همکارم و من یا ما همکارم و من آن را شکست دادیم.

I would not say I hit it off with my Co worker.

من نمی گویم که با همکارم این کار را انجام دادم.

That sounds unnatural.

این غیر طبیعی به نظر می رسد.

We say we hit it off #9 to get through.

ما می گوییم برای عبور از آن شماره 9 را شکستیم.

When you get through something,  it simply means you finish it.

وقتی چیزی را پشت سر می گذارید، به این معنی است که آن را تمام کرده اید.

But that something is is usually a chore or an  unpleasant task, something that isn't enjoyable.

اما این چیزی است که معمولاً یک کار طاقت فرسا یا یک کار ناخوشایند است، چیزی که لذت بخش نیست.

For example, I have 10 reports I need  to get through by the end of the day.

به عنوان مثال، من 10 گزارش دارم که باید تا پایان روز به آنها رسیدگی کنم.

I have 10 reports I need to  finish by the end of the day.

من 10 گزارش دارم که باید تا پایان روز تمام کنم.

But when I use the phrasal verb get through,  

اما وقتی از فعل عبارت get through استفاده می‌کنم، به

it implies there's going to  be some effort, some struggle.

این معنی است که تلاش‌ها و کشمکش‌هایی وجود دارد.

I don't really enjoy the task #10 to freshen up.

من واقعاً از کار شماره 10 برای سرحال شدن لذت نمی برم.

When you freshen up, you  quickly improve your appearance.

وقتی سرحال می شوید، به سرعت ظاهر خود را بهبود می دهید.

So before you go into a meeting or to  a social event, you can freshen up.

بنابراین قبل از اینکه به یک جلسه یا یک رویداد اجتماعی بروید، می‌توانید سرحال شوید.

You can go into the bathroom  and you can brush your hair.

می‌توانید به حمام بروید و می‌توانید موهایتان را برس بزنید.

You can put on fresh lipstick.

می توانید رژ لب تازه بزنید.

You can check your makeup.

می توانید آرایش خود را بررسی کنید.

Now, if you're a guy, maybe you put on  deodorant or Cologne, things like that.

حالا، اگر پسر هستید، شاید دئودورانت یا ادکلن می‌زنید، چیزهایی از این قبیل.

So you quickly improve your appearance.

بنابراین شما به سرعت ظاهر خود را بهبود می بخشید.

You freshen up.

تازه میشی

So let's say you're going out for a nice dinner.

پس فرض کنید برای یک شام خوب بیرون می روید.

You might say, oh, just give  me 5 minutes to freshen up.

ممکن است بگویید، اوه، فقط 5 دقیقه به من فرصت دهید تا سرحال باشم. آیا

Are you ready for your 4th quiz?

برای چهارمین مسابقه خود آماده هستید؟

Here are the questions.

در اینجا سؤالات وجود دارد.

Hit pause.

مکث را بزنید. به

Take as much time as you need, and when  you're ready, hit play to see the answers.

اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

Here are your answers, so hit pause.

در اینجا پاسخ های شما وجود دارد، بنابراین مکث را فشار دهید.

Take as much time as you  need to review the answers.

به اندازه‌ای که برای مرور پاسخ‌ها وقت لازم دارید وقت بگذارید.

This is your.

این مال شماست.

Last.

آخر.

Group of phrasal verbs.

گروه افعال عبارتی.

Let's get.

بگیریم

Started.

آغاز شده.

To.

Take off this is used when a.

به.

Take off این زمانی استفاده می شود که a.

Flight leaves.

پرواز برگ.

The ground.

زمین.

For example, tomorrow my flight takes off at  7:00 AM or what time did your flight take off?

به عنوان مثال، فردا پرواز من ساعت ۷ صبح انجام می‌شود یا پرواز شما چه ساعتی انجام شد؟

So this is another way of simply  saying, what time did your flight leave?

بنابراین این روش دیگری برای گفتن این است که پرواز شما چه ساعتی حرکت کرده است؟

Now, we also use this phrasal verb to  talk about a person leaving a location.

اکنون، ما همچنین از این فعل عبارتی برای صحبت درباره ترک مکان شخصی استفاده می‌کنیم.

So you might be at a party and it's getting late,  

بنابراین ممکن است در یک مهمانی باشید و دیر شود،

you have an early meeting and  you say thanks for the party.

یک جلسه زودتر داشته باشید و از مهمانی تشکر کنید. می روم

I'm going to take off, I'm going to leave.

بلند می شوم، می روم.

Or someone might ask you, what  time did you take off last night?

یا ممکن است کسی از شما بپرسد، دیشب چه ساعتی پرواز کردید؟

What time did you leave?

ساعت چند رفتی؟

Now take off is also used to  remove an item of clothing.

اکنون از برخاستن برای برداشتن یک لباس نیز استفاده می‌شود.

So at night, before you get into your  pajamas, you take off your clothes.

بنابراین شب، قبل از اینکه لباس خوابتان را بپوشید، لباس‌هایتان را در می‌آورید.

Right before you get into the  shower, you take off your clothes.

درست قبل از اینکه وارد دوش شوید، لباس‌هایتان را در می‌آورید.

I can also take off my  makeup, which means to remove.

همچنین می‌توانم آرایشم را پاک کنم ، یعنی پاک کردن.

Or if it's really hot in the room, you might say,  

یا اگر در اتاق واقعاً گرم است، ممکن است بگویید،

oh, it's so hot in here, I  need to take off my sweater.

آه، اینجا خیلی گرم است، باید ژاکتم را در بیاورم.

Or when you.

یا زمانی که شما

You come into the house and it's cold out.

شما وارد خانه می شوید و هوا سرد است.

You take off your jacket, you take off your shoes,  

کاپشنت را در می‌آوری، کفش‌هایت را در می‌آوری،

you take off your hat, you take off  your gloves, take off your sunglasses.

کلاهت را در می‌آوری، دستکش‌هایت را در می‌آوری، عینک آفتابی‌ات را در می‌آوری.

So you can take off an item of clothing,  

بنابراین می‌توانید یکی از لباس‌ها را در بیاورید،

but you can also take off accessories  like rings, makeup, glasses as well.

اما می‌توانید لوازم جانبی مانند حلقه، آرایش، عینک را نیز درآورید.

Take off can also mean to become successful.

برخاستن همچنین می تواند به معنای موفقیت باشد.

For example, after I improved my English  speaking skills, my career really took off.

برای مثال، بعد از اینکه مهارت‌های مکالمه انگلیسی‌ام را بهبود دادم، حرفه‌ام واقعاً رونق گرفت.

My career became successful.

حرفه من موفق شد.

My career took off.

حرفه ام اوج گرفت.

Or I could say overnight my YouTube channel  took off, My YouTube channel became successful.

یا می توانم بگویم یک شبه کانال YouTube من شروع به کار کرد، کانال YouTube من موفق شد.

So many different phrasal verbs would  take off, but they're all commonly used.

بسیاری از افعال عبارتی مختلف از بین می روند، اما همه آنها معمولاً استفاده می شوند.

So make sure you learn all these  individual meanings to take after someone.

بنابراین مطمئن شوید که همه این معانی فردی را یاد می‌گیرید که باید به دنبال کسی باشید.

When you take after someone, you resemble  them in either personality or appearance,  

وقتی کسی را تعقیب می‌کنید، از نظر شخصیتی یا ظاهری به او شباهت دارید،

and this is most commonly  used with family members.

و این بیشتر در مورد اعضای خانواده استفاده می‌شود.

For example, it's very common for a son to take  after his dad, which means he looks like him.

برای مثال، بسیار معمول است که پسری پدرش را دنبال کند، به این معنی که شبیه او است.

They look very similar.

آنها بسیار شبیه به هم هستند.

But you might also say Julie is so funny,  she really takes after Uncle Frank.

اما ممکن است بگویید جولی خیلی بامزه است، او واقعاً عمو فرانک را دنبال می کند.

So maybe Uncle Frank is really funny.

پس شاید عمو فرانک واقعا بامزه باشد.

He's always telling these hilarious jokes.

او همیشه این جوک های خنده دار را می گوید.

And then Julie is also really  funny, She takes after Uncle Frank.

و سپس جولی واقعاً خنده دار است، او عمو فرانک را دنبال می کند.

So you can use this with personality  or appearance to take apart.

بنابراین می‌توانید از این با شخصیت یا ظاهر برای جداسازی استفاده کنید.

When you take something apart, you  disassemble it so it goes from being  

وقتی چیزی را جدا می‌کنید، آن را از هم جدا می‌کنید تا از

whole one complete item, and then you  disassemble it into individual parts.

یک مورد کامل تبدیل شود، و سپس آن را به قسمت‌های جداگانه جدا می‌کنید.

So if your car isn't working, you might take apart  

بنابراین اگر ماشین شما کار نمی‌کند، ممکن است موتور را جدا کنید

the motor or take apart the engine to  try to figure out what the problem is.

یا موتور را جدا کنید تا بفهمید مشکل چیست.

You might also take apart a desk or  take apart a bed when you're getting  

همچنین می‌توانید یک میز را جدا کنید یا زمانی که تخت را

rid of it when you're removing it from  your home, because it's easier to move  

از خانه بیرون می‌آورید، آن را جدا کنید، زیرا جابه‌جایی

when it's in individual parts rather  than one big structure to take back.

آن در قسمت‌های جداگانه آسان‌تر است تا یک سازه بزرگ برای پس گرفتن.

When you take something back, it means that you  return a purchased item to the store for a refund.

وقتی چیزی را پس می‌گیرید، به این معنی است که یک کالای خریداری‌شده را برای بازپرداخت به فروشگاه برمی‌گردانید.

So let's say you bought a  pair of shoes at the store.

بنابراین فرض کنید یک جفت کفش از فروشگاه خریده‌اید. به

You come home and you realize they don't fit  very well, or you just don't really like them.

خانه می‌آیید و متوجه می‌شوید که آنها خیلی مناسب نیستند ، یا واقعاً آنها را دوست ندارید.

Well, you can take them back.

خوب، شما می توانید آنها را پس بگیرید.

So you go to the store, you return the  shoes, and you get your money back.

بنابراین به فروشگاه می‌روید، کفش‌ها را پس می‌دهید و پولتان را پس می‌گیرید.

Now, we only use this when you  physically go to the store,  

اکنون، ما فقط زمانی از این استفاده می‌کنیم که شما به طور فیزیکی به فروشگاه بروید،

So with online purchases, we actually  don't use the phrasal verb take back.

بنابراین با خریدهای آنلاین، ما در واقع از فعل عبارت take back استفاده نمی‌کنیم.

So if you.

پس اگر شما.

Order something from Amazon and you  don't like it and you want a refund.

چیزی از آمازون سفارش دهید و آن را دوست ندارید و می‌خواهید بازپرداخت کنید.

We simply say I returned the shoes I bought from  Amazon or I sent back I sent back the shoes.

ما به سادگی می گوییم کفش هایی را که از آمازون خریدم پس دادم یا کفش ها را پس فرستادم.

So just keep that in mind.

پس فقط این را در نظر داشته باشید.

We only use take back when you  physically go to the store.

ما فقط زمانی استفاده می‌کنیم که شما به طور فیزیکی به فروشگاه بروید.

You can also take someone back, which means  you reunite a previous romantic relationship.

همچنین می‌توانید فردی را پس بگیرید، به این معنی که یک رابطه عاشقانه قبلی را دوباره به هم پیوند می‌دهید.

So let's say that Rob and Julie were a  couple last year, but then they broke up.

بنابراین بیایید بگوییم که راب و جولی سال گذشته یک زوج بودند، اما بعد از آن جدا شدند.

They ended their relationship,  but then Rob, he begs.

آنها به رابطه خود پایان دادند، اما پس از آن راب، او التماس می کند.

Julie, please take me back.

جولی لطفا منو برگردون

Please accept me again as your romantic partner.

لطفا دوباره مرا به عنوان شریک عاشقانه خود بپذیرید.

Please take me back.

لطفا منو برگردون

But Julie's friend might say, don't take Rob back.

اما دوست جولی ممکن است بگوید، راب را پس نگیرید.

Why would you take Rob back?

چرا راب را پس می گیرید؟

You shouldn't take Rob back to take on.

شما نباید راب را پس بگیرید تا مسئولیت را بر عهده بگیرید.

When you take on a project or a task, it simply  means that you accept that project or task.

وقتی پروژه یا کاری را بر عهده می گیرید، به سادگی به این معنی است که آن پروژه یا کار را می پذیرید.

For example, your boss might ask.

برای مثال، رئیس شما ممکن است بپرسد.

The team.

تیم.

Who has time to take this on?

چه کسی برای این کار وقت دارد؟

Who has time to take on this  new project or this new client?

چه کسی وقت دارد که این پروژه جدید یا این مشتری جدید را بپذیرد؟

And you might say, I can  take it on, I can take it on.

و ممکن است بگویید، من می‌توانم آن را بر عهده بگیرم، می‌توانم آن را به عهده بگیرم.

So you accept that responsibility for that job.

پس شما مسئولیت آن شغل را می پذیرید.

You can also take over a  responsibility, a project,  

همچنین می‌توانید مسئولیت، پروژه،

a task, which means that you assume  responsibility from another person.

کار را بر عهده بگیرید، به این معنی که مسئولیت را از شخص دیگری بر عهده می‌گیرید.

So let's say Julie took on the project, but then  Julie decided to go on a three-week vacation.

بنابراین، فرض کنید جولی پروژه را بر عهده گرفت، اما سپس جولی تصمیم گرفت به یک تعطیلات سه هفته‌ای برود.

So your boss might ask you to take over.

بنابراین ممکن است رئیس شما از شما بخواهد که مسئولیت را بر عهده بگیرید.

So the responsibility goes from Julie to you.

بنابراین مسئولیت از جولی به شما می رسد.

Hey Maria, can you take over this  project while Julie's on vacation?

هی ماریا، وقتی جولی در تعطیلات است، می‌توانی این پروژه را به عهده بگیری؟

Or it can be.

Can you just take over this project so it can be  permanent, it becomes your project permanently, or  

یا می تواند باشد.

آیا می‌توانید فقط این پروژه را به عهده بگیرید تا دائمی باشد، برای همیشه به پروژه شما تبدیل شود، یا

it can just be a temporary situation while someone  is sick or on vacation to take someone out.

می‌تواند فقط یک وضعیت موقتی باشد در حالی که شخصی بیمار است یا در تعطیلات است تا کسی را بیرون بیاورد.

When you take someone out, it means  you invite them for an activity,  

وقتی شخصی را بیرون می‌برید، به این معنی است که او را برای فعالیتی دعوت می‌کنید،

such as having a meal together or going to the  movies together, but you pay for that activity.

مثلاً با هم غذا می‌خورید یا با هم به سینما می‌روید، اما هزینه آن فعالیت را می‌پردازید.

For example, let's say it's your birthday.

مثلاً فرض کنید تولد شماست.

Well, your husband, your best friend,  your mother, your sister might.

خب، شوهرت، بهترین دوستت، مادرت، خواهرت شاید.

Take you out.

شما را بیرون بیاورد.

For dinner, which means they invite you  for dinner and they also pay for dinner.

برای شام، یعنی شما را برای شام دعوت می‌کنند و هزینه شام ​​را هم پرداخت می‌کنند.

That's the important part.

این قسمت مهم است.

Or they might take you out for a nice night at  the movies, and you go to the movies together.

یا ممکن است شما را برای یک شب خوب در سینما بیرون ببرند و شما با هم به سینما بروید.

Or maybe to the amusement park  so you can do other activities.

یا شاید به شهربازی بروید تا بتوانید فعالیت های دیگری انجام دهید.

But it's mainly used with meals.

اما عمدتاً با وعده های غذایی استفاده می شود.

So maybe your friend says,  why would you take Rob back?

پس شاید دوستت بگوید، چرا راب را پس می گیری؟

Why would you take Rob back?

چرا راب را پس می گیرید؟

He didn't even take you out for your birthday.

او حتی تو را برای تولدت بیرون نبرد.

He didn't invite you?

او شما را دعوت نکرده است؟

Out.

بیرون.

For dinner and then pay for that meal.

برای شام و سپس پرداخت آن وعده غذایی.

You can take up a new hobby or activity.

می توانید سرگرمی یا فعالیت جدیدی را شروع کنید.

Which means you.

یعنی تو

Start that new hobby or activity.

آن سرگرمی یا فعالیت جدید را شروع کنید. می‌توانید به

You could tell your friends  I decided to take up karate,  

دوستانتان بگویید تصمیم گرفتم کاراته را شروع کنم،

which means you decided to start karate  lessons as a new hobby or activity.

که به این معنی است که شما تصمیم گرفتید درس‌های کاراته را به عنوان یک سرگرمی یا فعالیت جدید شروع کنید.

Or your friend might say, I  didn't know you took up dancing.

یا دوستتان ممکن است بگوید، نمی‌دانستم که رقصیدن را آغاز کرده‌اید.

I didn't know you started  dancing as a hobby or activity.

نمی‌دانستم رقصیدن را به عنوان یک سرگرمی یا فعالیت شروع کردی.

Are you ready?

For your final quiz, here are the questions.

اماده ای؟

برای امتحان نهایی شما، در اینجا سؤالات وجود دارد.

So go ahead and hit pause.

پس ادامه دهید و مکث را بزنید.

Complete the quiz.

مسابقه را کامل کنید به

Take as much time as you need, and when  you're ready, hit play to see the answers.

اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید. در

Here are the answers, so hit, pause and  review these answers to see how well you did.

اینجا پاسخ‌ها آمده است، بنابراین ضربه بزنید، مکث کنید و این پاسخ‌ها را مرور کنید تا ببینید چقدر خوب جواب داده‌اید.

Congratulations, you now have 100 phrasal verbs  in your vocabulary, but you're not done yet.

تبریک می‌گوییم، شما اکنون 100 فعل عبارتی در واژگان خود دارید، اما هنوز کارتان تمام نشده است. با

Feel free to take a break, but we're going to  move on and learn 30 more common phrasal verbs.

خیال راحت کمی استراحت کنید، اما ما به ادامه می دهیم و 30 فعل عبارتی رایج دیگر را یاد می گیریم.

Remember, you'll learn a group  of 10, you'll complete a quiz,  

به یاد داشته باشید، یک گروه 10 نفره را یاد می گیرید، یک مسابقه را کامل می کنید،

and you'll move on to the next group.

و به گروه بعدی می روید. بیایید

Let's get started to run one out of something.

شروع کنیم تا یک چیزی تمام شود.

This is when you use all of something  and therefore have none left.

این زمانی است که از همه چیز استفاده می‌کنید و بنابراین هیچ چیزی باقی نمی‌ماند.

We commonly use this with  food items, for example milk.

ما معمولاً از آن با مواد غذایی، به عنوان مثال شیر استفاده می‌کنیم.

We ran out of milk.

شیرمان تمام شد.

This means you have no milk  left because you used it all.

این به این معنی است که شما شیری باقی نمانده‌اید زیرا تمام آن را استفاده کرده‌اید.

Now notice ran.

در حال حاضر متوجه اجرا شد.

That's the past simple of the verb run.

این گذشته ساده فعل run است.

The conjugations are run, ran, run.

صیغه ها اجرا می شوند، اجرا می شوند، اجرا می شوند.

You can also say we've run  out of milk in the present  

همچنین می‌توانید بگویید که شیر در زمان حال تمام شده است،

perfect because it's a past action  with a connection to the present.

زیرا این یک اقدام گذشته است و به زمان حال متصل است.

In a business context you might  say we're running out of time.

در زمینه کسب و کار، ممکن است بگویید وقت ما در حال تمام شدن است.

So here notice in the present continuous we're  running out of and then the something is time.

بنابراین در اینجا توجه کنید که در حال استمراری ما در حال تمام شدن هستیم و آنگاه چیزی زمان است.

It means you're in the process  of having no time left.

این بدان معناست که شما در این فرآیند هستید که وقت دیگری ندارید.

So if the meeting ends at 11:00 and right now  it's 10:50, you can say we're running out of time.

بنابراین، اگر جلسه در ساعت 11:00 تمام شود و در حال حاضر ساعت 10:50 است، می‌توانید بگویید که وقت ما تمام شده است.

We need to end the meeting in 10 minutes.

باید 10 دقیقه دیگر جلسه را تمام کنیم.

You can also use this with ideas.

شما همچنین می توانید از این با ایده استفاده کنید.

We're running out of ideas or patience.

ما در حال تمام شدن ایده ها یا صبر هستیم.

I'm running out of patience,  

صبرم در حال تمام شدن است،

which means I'm in the process of  having no patience left to bring up.

که به این معنی است که دیگر حوصله ای برای مطرح کردن ندارم.

This means to raise a topic for conversation  or to raise a child, for example.

این به معنای مطرح کردن موضوعی برای مکالمه یا بزرگ کردن کودک است.

He brought up an interesting point at the meeting,  which means he raised an interesting point.

او در جلسه به نکته جالبی اشاره کرد، که به این معنی است که نکته جالبی را مطرح کرد.

He shared an interesting point.

او نکته جالبی را بیان کرد.

He brought up an interesting point at the meeting.

او در این جلسه به نکته جالبی اشاره کرد.

Here, brought is the past simple of bring Now.

در اینجا آورده، گذشته ساده از آوردن Now است.

Remember, this also means to raise a child.

به یاد داشته باشید، این همچنین به معنای بزرگ کردن کودک است.

When you raise a child, it  means you care for and nurture.

وقتی فرزندی را بزرگ می‌کنید، به این معنی است که از او مراقبت و پرورش می‌دهید.

Nurture a child from the time that child  is an infant until that child is an adult.

از زمانی که کودک نوزاد است تا زمانی که آن کودک بالغ شود، کودک را پرورش دهید.

That is, to raise a child.

یعنی بچه تربیت کردن.

For example, she's bringing  up three children on her own.

برای مثال، او سه فرزند را به تنهایی بزرگ می‌کند.

So this means she's raising three children on  her own to look after someone or something.

بنابراین این بدان معناست که او سه فرزند را به تنهایی بزرگ می‌کند تا از کسی یا چیزی مراقبت کند.

This means to care for someone or  something for a period of time.

این به معنای مراقبت از کسی یا چیزی برای مدتی است.

So generally we don't use this if you're  caring for someone or something permanently.

بنابراین، اگر به‌طور دائم از کسی یا چیزی مراقبت می‌کنید، معمولاً از این استفاده نمی‌کنیم.

Like when you bring up a child, you're  caring for that child permanently.

مانند زمانی که کودکی را بزرگ می‌کنید، برای همیشه از آن کودک مراقبت می‌کنید.

But if you're looking after a child,  

اما اگر از کودکی مراقبت می‌کنید، به

it sounds like you're doing it  temporarily for a period of time.

نظر می‌رسد که این کار را موقتاً برای مدتی انجام می‌دهید.

For example, my son's 16, so he looks after  his younger brothers while I'm at work.

برای مثال، پسرم 16 ساله است، بنابراین وقتی من سر کار هستم از برادران کوچکترش مراقبت می کند.

So my son who is 16, cares  for his younger brothers,  

بنابراین پسرم که 16 سال دارد، از برادران کوچکترش مراقبت می‌کند،

but he's not bringing them up because  he's not doing that permanently.

اما آنها را بزرگ نمی‌کند زیرا به‌طور دائم این کار را انجام نمی‌دهد.

He's caring for them for a period  of time, the time while I'm at work,  

او برای مدتی از آنها مراقبت می کند ، زمانی که من سر کار هستم،

so maybe 2 hours a day between after  school and when I get home from work.

بنابراین شاید 2 ساعت در روز بین بعد از مدرسه و زمانی که از سر کار به خانه برمی گردم.

My oldest child, who's 16, cares for my  younger children, his younger brothers.

بزرگ‌ترین فرزندم، که 16 سال دارد، از فرزندان کوچکترم، برادران کوچکترش مراقبت می‌کند.

We also use this with things to care for things.

ما همچنین از این با چیزهایی برای مراقبت از چیزها استفاده می کنیم.

For example, can you look after  my plans while I'm on vacation?

برای مثال، آیا می‌توانید وقتی در تعطیلات هستم به برنامه‌های من رسیدگی کنید؟

If someone asks you to look after  something for a period of time while  

اگر شخصی از شما بخواهد که برای مدتی

they're on vacation or while they're  traveling, they're asking you to.

در تعطیلات یا زمانی که در سفر است مراقب چیزی باشید، از شما می‌خواهد.

Care.

اهميت دادن.

For it.

برای این.

So that's a lot of responsibility for you.

پس این مسئولیت زیادی برای شماست.

You better not kill my plans  to take off this means.

بهتر است نقشه های من را نکشید تا این وسیله را از بین ببرید.

To.

به.

Remove something commonly  from your body or to leave  

چیزی را معمولاً از بدن خود خارج کنید یا

in the sense of removing something from your body.

به معنای برداشتن چیزی از بدن خود باشید.

When someone comes to your house, you might say  please take off your shoes before coming in.

وقتی کسی به خانه شما می آید، ممکن است بگویید لطفاً قبل از ورود کفش هایتان را در بیاورید.

So you want to keep your floors nice and clean,  

بنابراین می خواهید کف خانه هایتان را زیبا و تمیز نگه دارید،

so you ask them to take off their shoes to  remove their shoes now in the sense of to leave.

بنابراین از او بخواهید کفش هایش را در بیاورد تا حالا کفش هایش را در بیاورند به معنای ترک کردن. .

We commonly use this with flights.

ما معمولاً از این در پروازها استفاده می کنیم.

For example, my flight was supposed to  take off at noon, but it was delayed.

برای مثال، پرواز من قرار بود ظهر انجام شود، اما با تأخیر مواجه شد.

So if my flight's delayed,  

بنابراین اگر پرواز من تاخیر داشته باشد،   به این

it means it's now taking off later  than scheduled, later than expected.

معنی است که اکنون دیرتر از زمان برنامه ریزی شده، دیرتر از زمان مورد انتظار بلند می شود.

And when your flight takes off,  that's when your flight leaves.

و هنگامی که پروازتان بلند می‌شود، آن زمانی است که پروازتان حرکت می‌کند.

It leaves the ground.

زمین را ترک می کند.

It leaves the airport.

فرودگاه را ترک می کند.

So you can use this one every single  time you're traveling and daily to  

بنابراین می‌توانید در هر سفر و هر روز از این مورد استفاده کنید تا

talk about removing something  from your body to turn on.

درباره برداشتن چیزی از بدن خود برای روشن کردن صحبت کنید.

I'm sure you know this one, but just to make sure,  

مطمئنم که این یکی را می‌شناسید، اما فقط برای اطمینان،

this means to activate a  device to turn on a device.

این به معنای فعال کردن دستگاه برای روشن کردن دستگاه است.

This is something that I ask Siri to do daily.

این چیزی است که من از سیری می خواهم که روزانه انجام دهد.

And you might ask Siri or Alexa or  whoever your personal assistant is,  

و ممکن است از سیری یا الکسا یا هر کسی که دستیار شخصی شما باشد بپرسید،

Hey Siri, turn on the lights.

هی سیری، چراغ ها را روشن کنید.

Or you might say, can you  turn on the air conditioning?

یا ممکن است بگویید، آیا می‌توانید تهویه مطبوع را روشن کنید؟

It's really hot in here, so think of all  the different devices you have in your home,  

اینجا واقعاً گرم است، بنابراین به همه دستگاه‌های مختلفی که در خانه،

in your office, and even on you everywhere you go.

دفتر کار، و حتی در هر جایی که می‌روید فکر کنید.

And you can use turn on to mean activate.

و می توانید از turn on به معنای فعال کردن استفاده کنید.

And if turn on means to activate,  well then what's the opposite?

و اگر روشن کردن به معنای فعال کردن است، خوب پس برعکس چیست؟

What's the phrasal verb for?

فعل عبارتی برای چیست؟

To deactivate a device?

برای غیرفعال کردن دستگاه؟

Of course it's turn off.

البته خاموشه

Turn off a device.

یک دستگاه را خاموش کنید.

Deactivate a device again.

یک دستگاه را دوباره غیرفعال کنید.

Something you can ask your  personal assistant to do.

کاری که می توانید از دستیار شخصی خود بخواهید انجام دهد.

Hey Siri, turn off the music.

سلام سیری، موسیقی را خاموش کن.

And this is also something that parents have to  remind their children to do quite frequently.

و این نیز چیزی است که والدین باید به‌طور مکرر به فرزندان خود یادآوری کنند.

For example, make sure you turn  off the lights before you leave.

برای مثال، مطمئن شوید که چراغ‌ها را قبل از حرکت خاموش کرده‌اید.

Get up.

بلند شو

This is one you can of course use every  single day, because when you get up,  

این موردی است که البته می‌توانید هر روز از آن استفاده کنید، زیرا وقتی بیدار می‌شوید، به این

it means you wake up in the morning.

معنی است که صبح از خواب بیدار می‌شوید.

For example, I get up at 5:50  AM every day except Sundays.

برای مثال، من هر روز به جز یکشنبه‌ها ساعت 5:50 صبح بیدار می‌شوم.

On Sundays I get up at 7:00 AM.

یکشنبه ها ساعت 7 صبح بیدار می شوم.

So I sleep in on Sundays and oh I.

بنابراین من یکشنبه ها می خوابم و اوه من.

Enjoy.

لذت ببرید. در

That what about you?

مورد شما چطور؟

What time do you get up?

چه ساعتی بیدار میشی؟

Share that in the comments we also use get out  to mean to rise from a lying or sitting position.

به اشتراک بگذارید که در نظرات ما نیز از get out به معنای بلند شدن از حالت درازکش یا نشسته استفاده می‌کنیم.

So let's say you work in an office that  has some really comfortable couches and  

بنابراین فرض کنید در دفتری کار می‌کنید که دارای چند کاناپه واقعا راحت است و

you might just be relaxing and lying on the couch.

ممکن است فقط در حال استراحت و دراز کشیدن روی کاناپه باشید.

But then your Co worker says quick  get up, Rob's coming and rob.

اما بعد همکارتان می‌گوید سریع بلند شوید، راب می‌آید و دزدی کنید.

Is.

است.

Your boss.

رئیس شما

And you don't want your boss to  see you just lying on this couch  

و نمی‌خواهید رئیس‌تان شما را در حالی که

when you should be at your desk working, right?

باید روی میز کارتان دراز کشیده‌اید ببیند، درست است؟

So in this context, it doesn't mean  that you were sleeping on the couch.

بنابراین در این زمینه، به این معنی نیست که روی کاناپه خوابیده اید.

It simply means you were in a  lying or even a sitting position.

این به سادگی به این معنی است که شما در حالت خوابیده یا حتی نشسته بودید.

So we talked about how take off is used  to remove something from your body.

بنابراین ما در مورد نحوه استفاده از تیک آف برای حذف چیزی از بدن صحبت کردیم.

So if you're hot, you can take off your sweater.

بنابراین اگر گرم هستید، می توانید ژاکت خود را در بیاورید.

But what if you're?

اما اگر باشی چه؟

Cold.

سرد

What's the phrasal verb to  add something to your body?

فعل عبارتی برای اضافه کردن چیزی به بدنتان چیست؟

Do you know if to put on?

آیا می دانید باید بپوشید؟

To put on is.

قرار دادن است.

To.

Wear clothing or accessories so you  can think of them as adding them to.

به.

لباس یا لوازم جانبی بپوشید تا بتوانید فکر کنید که آنها را به آن اضافه می کنند.

Your.

Body.

شما

بدن

To put on also means to apply something  like makeup or sunscreen to put on.

پوشیدن همچنین به معنای استفاده از چیزی مانند آرایش یا ضد آفتاب برای پوشیدن است.

For example, you could say  to a friend it's chili out.

برای مثال، می‌توانید به یکی از دوستانتان بگویید این فلفل قرمز است.

You should put on a sweater.

باید ژاکت بپوشی

Chili means a little cold, so maybe your friend is  going out in a T-shirt, but you say it's chilio.

فلفل قرمز به معنای کمی سرد است، بنابراین شاید دوست شما با تی شرت بیرون می رود، اما شما می گویید فلفل قرمز است.

You should put on a sweater to give up.

برای تسلیم شدن باید ژاکت بپوشید.

Hopefully a phrasal verb that isn't  in your vocabulary to give up,  

امیدوارم یک فعل عبارتی که در واژگان شما برای تسلیم شدن وجود نداشته باشد،

because this is used when you  stop trying to do something.

زیرا زمانی استفاده می‌شود که از تلاش برای انجام کاری دست بردارید.

For example, don't give up just  because you made a few mistakes.

برای مثال، فقط به این دلیل که چند اشتباه مرتکب شده اید، تسلیم نشوید.

That's part of the learning process.

این بخشی از فرآیند یادگیری است.

I'm sure some days you feel  like giving up learning English,  

مطمئنم بعضی روزها احساس می‌کنید که می‌خواهید یادگیری زبان انگلیسی را رها کنید،

which would mean stop learning  English but don't give up.

که به این معنی است که یادگیری انگلیسی را متوقف کنید اما تسلیم نشوید.

However, there are some things you should give up,  

با این حال، مواردی وجود دارد که باید آنها را رها کنید،

like a bad habit, and give up is  also used when you stop a bad habit.

مانند یک عادت بد، و ترک کردن نیز هنگام ترک یک عادت بد استفاده می‌شود.

For example, you should give up smoking, which  means you should stop smoking permanently,  

برای مثال، شما باید سیگار را ترک کنید، به این معنی که باید سیگار را برای همیشه ترک کنید،

Stop smoking, so you should quit smoking.

سیگار را ترک کنید، بنابراین باید سیگار را ترک کنید.

You should give up smoking permanently,  stop smoking, quit smoking.

شما باید سیگار را برای همیشه ترک کنید، سیگار را ترک کنید، سیگار را ترک کنید.

But you shouldn't give up learning  English just because you make a  

اما نباید فقط به این دلیل که مرتکب

mistake or just because it's taking  a little longer than you expected.

اشتباهی می‌شوید یا فقط به این دلیل که کمی بیشتر از چیزی که انتظار داشتید طول می‌کشد، یادگیری انگلیسی را رها کنید. از

Don't give up to look for.

جستجو کردن تسلیم نشوید

When you look for someone or something, you  simply try to find to locate someone or something.

وقتی به دنبال کسی یا چیزی می‌گردید، به سادگی سعی می‌کنید مکان کسی یا چیزی را پیدا کنید.

For example, I looked for you at  the conference, but it was busy.

برای مثال، من در کنفرانس به دنبال شما گشتم ، اما شلوغ بود.

This means I tried to find someone,  a friend, a coworker, someone I know.

این بدان معنی است که من سعی کردم کسی، دوست، همکار، کسی را که می شناسم پیدا کنم.

I tried to find someone at a conference.

من سعی کردم کسی را در یک کنفرانس پیدا کنم.

I looked for her or him, but I didn't find that  

من به دنبال او یا او گشتم، اما آن شخص را پیدا نکردم،

person because there were too  many people at the conference.

زیرا افراد زیادی در کنفرانس حضور داشتند.

The conference was busy, of course.

کنفرانس البته شلوغ بود.

We use this with everyday objects like our keys,  

ما از آن برای اشیاء روزمره مانند کلید،

our phone, our purse, even  something simple like a pen.

تلفن، کیف پول، حتی چیزهای ساده مانند خودکار استفاده می کنیم.

Can you help me look for my keys?

آیا می توانید به من کمک کنید تا کلیدهایم را پیدا کنم؟

This is another way of saying,  can you help me find my keys?

این روش دیگری برای گفتن است، می‌توانید به من کمک کنید کلیدهایم را پیدا کنم؟ آیا

Can you help me locate my keys  because I don't know where they are?

می‌توانید به من کمک کنید کلیدهایم را پیدا کنم زیرا نمی‌دانم کجا هستند؟

Can you help me look for my keys?

آیا می توانید به من کمک کنید تا کلیدهایم را پیدا کنم؟

So these are the 10 phrasal verbs that  you absolutely must know to understand  

بنابراین، اینها 10 فعل عبارتی هستند که برای درک

native speakers and to sound fluent  and natural and advanced in English.

سخنرانان بومی و برای اینکه در زبان انگلیسی روان و طبیعی و پیشرفته به نظر برسند، حتما باید بدانید.

They were pretty.

خوشگل بودند

Simple, right?

ساده است، درست است؟ به

Most likely, you knew most of them, but  let's see how well you know them with a quiz.

احتمال زیاد، شما بیشتر آنها را می‌شناختید، اما بیایید با یک مسابقه ببینیم چقدر آنها را می‌شناسید.

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit pause.

مکث را بزنید. به

Take as much time as you need, and when  you're ready, hit play to see the answers.

اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Let's find out.

بیایید دریابیم.

Here are the answers.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

Review them as long as you need, and  when you're ready, hit play to continue.

تا زمانی که نیاز دارید، آن‌ها را مرور کنید و وقتی آماده شدید، برای ادامه، روی play ضربه بزنید.

So how'd you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Share your score in the comments.

امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید.

Practice with your favorite phrasal verb from that  

با فعل عبارتی مورد علاقه خود از آن

section and let's move on and learn the  next set of 10 phrasal verbs to act out.

بخش   تمرین کنید و بیایید ادامه دهیم و مجموعه بعدی 10 فعل عبارتی را بیاموزیم تا عمل کنیم.

Did this when you perform or explain  something using actions and gestures.

این کار را زمانی انجام دادید که با استفاده از کنش‌ها و اشاره‌ها چیزی را انجام دادید یا توضیح دادید.

For example, right now I'm acting out.

به عنوان مثال، در حال حاضر من در حال بازیگری هستم. هوا

It's raining.

بارانی است.

Using my actions and my gestures, I'm teaching  you this one because when you don't speak a  

با استفاده از حرکات و حرکاتم، این یکی را به شما یاد می‌دهم، زیرا زمانی که شما به

language fluently, often we act out what we  mean to help the other person understand.

زبانی روان صحبت نمی‌کنید، اغلب منظور خود را برای کمک به درک دیگران انجام می‌دهیم.

For example, I couldn't think of the  word for sunrise, so I acted it out.

برای مثال، نمی‌توانستم کلمه طلوع خورشید را به ذهنم بیاورم، بنابراین آن را اجرا کردم.

How you're going to act out sunrise?

چگونه می خواهید طلوع خورشید را بازی کنید؟

I'm not as.

من مثل نیستم

Sure you can try though.

مطمئناً می توانید امتحان کنید.

Another example.

مثالی دیگر.

I'm not sure what you mean.

من مطمئن نیستم منظور شما چیست.

Could you try acting it out?

آیا می توانید آن را بازی کنید؟

This could be a smart way for you to understand  what someone else is saying #2 to belt out.

این می‌تواند راهی هوشمندانه برای شما باشد تا بفهمید شخص دیگری چه می‌گوید شماره ۲.

I love this one because it means to sing loudly.

من این یکی را دوست دارم زیرا به معنای بلند آواز خواندن است.

For example, the crowd belted out  the national anthem before the game.

برای مثال، جمعیت قبل از بازی سرود ملی را با کمربند بستند.

So the crowd sang the national anthem loudly.

بنابراین جمعیت سرود ملی را با صدای بلند خواندند.

They belted it out.

کمربندش را بستند.

And here's another example that is true for me.

و این یک مثال دیگر است که برای من صادق است.

I love driving alone because I  can belt out my favorite songs.

من عاشق رانندگی به تنهایی هستم، زیرا می‌توانم آهنگ‌های مورد علاقه‌ام را بنویسم.

I can sing those songs very loudly  #3 to catch up with someone.

من می‌توانم آن آهنگ‌ها را با صدای بسیار بلند بخوانم شماره 3 تا به کسی برسم.

This is a must know phrasal verb.

این یک فعل عبارتی است که باید بدانید.

This is when you meet someone after a period  of time to find out what they've been doing.

این زمانی است که بعد از مدتی با شخصی ملاقات می‌کنید تا بفهمید که او چه کار کرده است.

So let's say you and your friend  haven't seen each other for one month.

بنابراین فرض کنید شما و دوستتان یک ماه است که یکدیگر را ندیده اید.

Well, you don't know what your friend  has been doing for that one month.

خوب، شما نمی دانید دوستتان در این یک ماه چه کار کرده است.

So you could text your friend  and say we need to catch up.

بنابراین می‌توانید به دوستتان پیامک ارسال کنید و بگویید که باید پیگیری کنیم.

Are you free tomorrow?

فردا آزاد هستی؟

This is a very common way that two native  speakers will arrange a social gathering.

این یک روش بسیار متداول است که دو نفر از سخنرانان بومی یک گردهمایی اجتماعی ترتیب می‌دهند.

You could also simply say let's catch up soon and  this means let's meet soon so I can find out what.

شما همچنین می‌توانید به سادگی بگویید بیایید به زودی تماس را بگیریم و این بدان معناست که بیایید به زودی همدیگر را ملاقات کنیم تا بتوانم بفهمم چه چیزی چیست.

You've.

Been doing and you can find out what  I've been doing since the last time  

شما دارید.

دارم انجام می‌دهم و می‌توانید بفهمید که از آخرین باری که

we saw each other #4 to grind away at something.

همدیگر را دیدیم، چه کار کرده‌ام.

This is when you work on some something  for a long time or with a lot of effort.

این زمانی است که روی چیزی برای مدت طولانی یا با تلاش زیاد کار می‌کنید.

For example, I had to grind  away at my taxes all weekend.

به عنوان مثال، مجبور بودم تمام آخر هفته را از مالیات‌هایم دور کنم.

So this means I worked on my taxes, but because  I said grind away at, you know, it took me a  

بنابراین، این بدان معناست که من روی مالیات‌هایم کار کردم، اما چون گفتم، می‌دانید،

long time and a lot of effort, you could also  say I've been grinding away at this report.

زمان طولانی و تلاش زیادی از من گرفت، همچنین می‌توانید بگویید که از این گزارش غافل شده‌ام.

All week.

تمام هفته.

But it's still not done.

اما هنوز انجام نشده است.

So you've spent a lot of time on this report.

بنابراین شما زمان زیادی را برای این گزارش صرف کرده اید.

You've put in a lot of effort,  but it's still not done.

شما تلاش زیادی کرده‌اید، اما هنوز انجام نشده است.

You've been grinding away at it.

تو آن را به هم ریخته ای

#5 To naw at this means to  trouble, worry, or annoy someone.

شماره 5 به این معنی است که برای کسی مشکل ایجاد کنید، نگران یا آزار دهید.

First of all, notice that silent G naw naw.

اول از همه، به G ناو ناو توجه کنید.

It starts with a an N sound not to naw.

با صدای N شروع می‌شود.

For example.

مثلا.

His text message has been gnawing at me all day,  

پیامک او در تمام طول روز مرا آزار می داد،

so his text message has been troubling  me, worrying me or annoying me.

پیامک او مرا آزار می داد، نگرانم می کرد یا آزارم می داد.

You don't exactly know which one it is, but  based on context and based on my emotion,  

شما دقیقاً نمی‌دانید کدام یک است، اما بر اساس زمینه و بر اساس احساس من،

my facial emotion, you would know his text  message has been gnawing at me all day.

احساس چهره‌ام، می‌دانید که پیام متنی او در تمام طول روز مرا آزار می‌دهد.

Or let's say you were in a meeting and  your coworker said something negative  

یا فرض کنید در یک جلسه بودید و همکارتان

about you in front of everyone  and it's been bothering you.

در مقابل همه چیز منفی درباره شما گفت و این باعث آزار شما شده است.

Well, your friend could say don't  let his comment gnaw at you.

خوب، دوستتان می‌تواند بگوید اجازه ندهید نظرش شما را آزار دهد. اجازه

Don't let his comment bother you or annoy you.

ندهید نظر او شما را آزار دهد یا آزارتان دهد.

Number six, to pull oneself together.

شماره شش، برای جمع کردن خود.

This means to become calm or to  regain control of your emotions.

این به این معنی است که آرام شوید یا کنترل احساسات خود را دوباره به دست آورید.

Calm down, calm down, calm down.

آرام، آرام، آرام.

So let's say your coworker made that  angry or rude or mean comment towards  

بنابراین فرض کنید همکارتان این نظر را در مقابل دیگران عصبانی یا گستاخانه یا بدخواهانه نسبت به

you in front of everyone else  and you became very emotional.

شما بیان کرد و شما بسیار احساساتی شدید.

You became very upset or  very agitated or very angry.

شما بسیار ناراحت یا بسیار آشفته یا بسیار عصبانی شدید.

Even your friend could say pull  yourself together to let you know  

حتی دوستتان می‌تواند بگوید خودتان را جمع کنید تا به شما بفهماند که

you need to regain control of your emotions  because you're being too upset, too angry.

باید کنترل احساساتتان را دوباره به دست آورید، زیرا خیلی ناراحت و عصبانی هستید.

We also commonly use this in the  imperative pull yourself together.

ما همچنین معمولاً از این در امر اجباری خود را با هم استفاده می‌کنیم.

So notice with the imperative you start  with the base verb pull yourself together.

بنابراین با دستوری که با فعل پایه شروع می‌کنید توجه کنید.

You need to pull yourself together.

باید خودت را جمع کنی

Both of those are very common.

هر دوی اینها بسیار رایج هستند.

And then an hour later, your friend could  say, hey, I was calling you, where were you?

و بعد یک ساعت، دوستت می‌تواند بگوید، هی، داشتم بهت زنگ می‌زدم، کجا بودی؟

And you could say, oh, I went for a  walk alone, to pull myself together,  

و می توانید بگویید، اوه، من به تنهایی به پیاده روی رفتم، تا خودم را جمع و جور کنم،

to regain control of my emotions and  simply to become calm, #7 to rack up  

کنترل احساساتم را دوباره به دست بیاورم و به سادگی آرام شوم، شماره 7 برای سرکوب کردن،

this means to acquire a lot of something,  and that something is generally negative.

این به معنای به دست آوردن چیزهای زیادی است، و این به طور کلی چیزی است. منفی.

For example, I racked up a lot of  parking tickets while I was on vacation.

برای مثال، وقتی در تعطیلات بودم، تعداد زیادی بلیط پارکینگ تهیه کردم.

So maybe you're in a new city and you're not  familiar with the parking rules and regulations,  

بنابراین شاید شما در شهر جدیدی هستید و با قوانین و مقررات پارکینگ آشنا نیستید،

so you racked up a lot of parking tickets.

بنابراین تعداد زیادی بلیط پارکینگ تهیه کرده‌اید.

Parking tickets are, of course, negative.

بلیط پارکینگ البته منفی است.

Or you could say when I was a student,  I racked up a lot of student debt.

یا می‌توانید بگویید وقتی دانشجو بودم، بدهی‌های دانشجویی زیادی جمع‌آوری کردم.

Again, student debt is of course  a negative and you racked it up.

باز هم، البته بدهی دانشجویی منفی است و شما آن را جمع آوری کردید. به

You acquired it.

دست آوردی

#8 To rub off on this is when a quality  or a characteristic is passed from one  

8 رد کردن این مورد زمانی است که یک کیفیت یا ویژگی از

person to another person, for example, her  passion and enthusiasm rubbed off on me.

شخصی به شخص دیگری منتقل می شود، برای مثال، اشتیاق و اشتیاق او به من منتقل می شود.

So this means my friend was being very  passionate and enthusiastic and because of  

بنابراین این بدان معناست که دوست من بسیار پرشور و مشتاق بود و به خاطر

that I became very passionate and enthusiastic,  so her passion and enthusiasm rubbed off on me.

همین موضوع من بسیار پرشور و مشتاق شدم، بنابراین شور و اشتیاق او به من سرایت کرد.

But we also use this with negative  qualities and characteristics.

اما ما از این ویژگی‌ها و ویژگی‌های منفی نیز استفاده می‌کنیم.

For example, don't let Frank's  anxiety rub off on you.

برای مثال، اجازه ندهید که اضطراب فرانک بر شما تأثیر بگذارد.

So Frank is always anxious, and he's sharing  his anxieties in public with his team.

بنابراین فرانک همیشه مضطرب است و نگرانی‌هایش را در جمع با تیمش در میان می‌گذارد.

If you're not careful, his anxieties could rub  off on you, which means you will become anxious  

اگر مراقب نباشید، اضطراب‌های او ممکن است بر شما سرازیر شود، به این معنی که شما

simply because Frank is anxious and you're  in the same room as Frank #9 to slip up.

فقط به این دلیل که فرانک مضطرب است و شما در همان اتاقی هستید که فرانک شماره 9 سر از پا درآورید، مضطرب خواهید شد.

This means to make a careless error or mistake.

این به معنای مرتکب یک خطا یا اشتباه بی دقت است.

For example, I can't believe I slipped  up and told her about her surprise party.

برای مثال، نمی‌توانم باور کنم که از پا در آمدم و درباره مهمانی غافلگیرکننده‌اش به او گفتم.

So there was a surprise party  being planned for this person,  

بنابراین یک مهمانی غافلگیرکننده برای این شخص برنامه ریزی شده بود،

and because it's a surprise, you're  not supposed to let the person know.

و چون غافلگیرکننده است، قرار نیست به آن شخص اطلاع دهید.

But I slipped up and I told her about the party.

اما من لیز خوردم و موضوع مهمانی را به او گفتم.

I made a mistake and it was a careless mistake.

من اشتباه کردم و این یک اشتباه بی دقت بود.

I should have known better.

باید بهتر می دانستم.

Another example, you purchased  1000 units instead of 100 units.

مثال دیگر، شما به جای 100 واحد، 1000 واحد خریدید.

That was a real slip up.

این یک لغزش واقعی بود.

What do you notice here?

در اینجا به چه چیزی توجه می کنید؟

A slip up here is being used as the  noun form to simply mean a mistake,  

لغزش در اینجا به‌عنوان شکل اسمی به معنای اشتباه،

a careless mistake, and finally #10 to talk down.

اشتباه سهل‌انگیز، و در نهایت از شماره 10 برای حرف زدن استفاده می‌شود.

This is when you try to make  something sound less important,  

این زمانی است که سعی می‌کنید چیزی را کم‌اهمیت‌تر و

less important than it really is in reality.

کمتر از آنچه واقعاً در واقعیت است، مهم‌تر جلوه دهید.

For example, the CEO tried to  talk down the recent layoffs.

برای مثال، مدیر عامل شرکت سعی کرد درباره اخراج‌های اخیر صحبت کند.

Layoffs is when you to fire people from a  company because there is no longer work for them.

اخراج زمانی است که افراد را از یک شرکت اخراج می کنید زیرا دیگر کاری برای آنها وجود ندارد.

So that sounds like the  company could be in trouble.

بنابراین به نظر می رسد که شرکت ممکن است دچار مشکل شود.

But if you try to talk down the recent layoffs,  

اما اگر سعی می‌کنید اخراج‌های اخیر را کم‌کم کنید،   به این

it means you try to make them sound less  severe, less important than they really are.

معنی است که سعی می‌کنید آن‌ها را کمتر شدیدتر و کمتر از آنچه که هستند اهمیت دهید.

Or remember when I accidentally ordered  1000 units instead of 100 units?

یا به یاد می آورید که به طور تصادفی به جای 100 عدد، 1000 عدد سفارش دادم؟

Well, I could say I tried to talk down my slip up.

خوب، می توانم بگویم که سعی کردم در مورد لغزش خود صحبت کنم.

Remember here slip up is being used as the  noun form of the phrasal verb to slip up.

به یاد داشته باشید که در اینجا slip up به عنوان اسم فعل عبارتی to slip up استفاده می شود.

And it means a careless mistake.

و به معنای اشتباه بی دقتی است.

I tried to talk down my slip  up, my careless mistake.

سعی کردم لغزش‌هایم را، اشتباه بی‌دیده‌ام، بیان کنم.

So I tried to make my mistake the fact I  ordered 10 times as many units as needed.

بنابراین سعی کردم اشتباهم را مرتکب شوم که 10 برابر تعداد مورد نیاز سفارش دادم.

I tried to make that sound like  not a big deal, not a big mistake.

سعی کردم اینطور به نظر برسه که نه یک مشکل بزرگ، نه یک اشتباه بزرگ.

I tried to talk down my slip up and now you have  the top 10 phrasal verbs added to your vocabulary.

من سعی کردم حرف‌هایم را پایین بیاورم و اکنون شما 10 فعل عبارتی برتر را به واژگانتان اضافه کرده‌اید.

So Are you ready for your quiz?

بنابراین آیا برای مسابقه خود آماده هستید؟

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit, pause, take as much time as you need, and  when you're ready, hit play to see the answers.

ضربه بزنید، مکث کنید، به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید، و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

How did you do with that?

چطور با آن کار کردید؟

Quiz.

امتحان

Well, let's find out.

خب بیایید بفهمیم

Here are the answers.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

Hit, pause, and take as much  time as you need to review them.

ضربه بزنید، مکث کنید، و به همان اندازه که برای مرور آنها نیاز دارید وقت بگذارید.

So how'd you do with that quiz again?

پس چگونه با آن مسابقه دوباره کار کردید؟

Share your score.

امتیاز خود را به اشتراک بگذارید

Practice your favorite phrasal verbs, and  we have one more set of 10 phrasal verbs.

افعال عبارتی مورد علاقه خود را تمرین کنید، و ما یک مجموعه دیگر از 10 افعال عبارتی داریم.

Let's do it to dish out.

بیایید این کار را انجام دهیم تا غذا بخوریم.

This simply means to criticize.

این صرفاً به معنای انتقاد است.

So when you criticize someone or something,  you say something negative about.

بنابراین وقتی از کسی یا چیزی انتقاد می‌کنید، در مورد آن چیزی منفی می‌گویید.

It.

آی تی.

For example, she.

به عنوان مثال، او.

Really.

Dished it out to Tom at the meeting.

واقعا

در جلسه آن را به تام داد.

She really criticized Tom at the meeting.

او در جلسه واقعا از تام انتقاد کرد.

Now notice, I said.

حالا توجه کن گفتم

Dished it.

آن را پخت.

Out.

بیرون.

What's the IT?

فناوری اطلاعات چیست؟

the IT represents the criticism she dished  out the criticism she dished it out to Tom.

فناوری اطلاعات بیانگر انتقادی است که او به تام وارد کرده است.

And we always use this expression with  criticism, so you don't need to specify that it.

و ما همیشه از این عبارت با انتقاد استفاده می‌کنیم، بنابراین لازم نیست آن را مشخص کنید.

I'm sharing this phrasal verb with you because  we have a very common in expression in English.

من این فعل عبارتی را با شما به اشتراک می گذارم زیرا ما در بیان انگلیسی بسیار رایجی داریم.

You can dish it out, but you can't take it.

شما می توانید آن را بشورید، اما نمی توانید آن را بردارید.

You can dish it out, which means  you freely give criticism to others,  

You can dish it out, which means  you freely give criticism to others,   but you can't take it, Which means  if somebody tries to criticize you,   you do not accept that you  become very upset or very angry.

but you can't take it, Which means  if somebody tries to criticize you,  

you do not accept that you  become very upset or very angry.

So if someone is being very  critical, you might say,  

بنابراین، اگر کسی خیلی انتقاد می‌کند، ممکن است بگویید،

well, you can dish it out, but can you take it?

خوب، می‌توانید آن را کنار بگذارید، اما آیا می‌توانید آن را تحمل کنید؟

Can you receive the criticism that you're giving?

آیا می توانید انتقاداتی را که می کنید دریافت کنید؟

It's a way to remind someone that  maybe you shouldn't criticize others.

این راهی است برای یادآوری به کسی که شاید نباید از دیگران انتقاد کنید.

You can dish it out, but you can't  take it #2 to muddle through.

می‌توانید آن را بنوشید، اما نمی‌توانید شماره 2 آن را به‌هم بزنید.

This is when you do or achieve something  accidentally without a specific plan.

این زمانی است که شما به طور تصادفی و بدون برنامه خاصی کاری را انجام می دهید یا به آن می رسید.

For example, I muddled through making the cake.

به عنوان مثال، من در تهیه کیک قاطی کردم.

So maybe I had no idea how to make this cake.

بنابراین شاید من نمی دانستم چگونه این کیک را درست کنم.

I didn't know the procedure.

من روش کار را نمی دانستم

I didn't feel prepared.

I didn't feel prepared.

I muddled through making the cake,  but it was actually quite delicious.

من در تهیه کیک قاطی کردم، اما در واقع بسیار خوشمزه بود.

So sometimes when you muddle through something the  

بنابراین گاهی اوقات وقتی چیزی را به هم می‌زنید،

result isn't very positive because  you don't actually have a plan.

نتیجه خیلی مثبت نیست، زیرا در واقع برنامه‌ای ندارید.

Other times it can.

Other times it can.

Be positive.

مثبت فکر کن.

In the end, #3 to nerd out.

در پایان، شماره 3 به نرد.

Oh, I love this one when you nerd.

اوه، من این یکی را دوست دارم زمانی که شما نادان هستید.

Out.

On something, it means you discuss  it in great detail, greater detail.

بیرون.

در مورد چیزی، به این معنی است که درباره آن با جزئیات زیاد، جزئیات بیشتر بحث می‌کنید.

Than the average.

Than the average.

Person would normally do.

شخص به طور معمول انجام می دهد.

For example, I can nerd out  on sentence structure all day.

به عنوان مثال، من می‌توانم در تمام روز ساختار جمله را مورد توجه قرار دهم.

I can discuss sentence structure, English  sentence structure all day, but my friends who  

I can discuss sentence structure, English  sentence structure all day, but my friends who   are native English speakers have no interest  in discussing English sentence structure.

are native English speakers have no interest  in discussing English sentence structure.

To them, that is boring.

To them, that is boring.

But to me as an English teacher, and  most likely to you as an English learner,  

اما برای من به‌عنوان یک معلم انگلیسی، و به احتمال زیاد برای شما به‌عنوان یک زبان‌آموز انگلیسی،

we can nerd out on the English language all day.

ما می‌توانیم تمام روز در مورد زبان انگلیسی صحبت کنیم.

I can also nerd out on plants.

من همچنین می توانم روی گیاهان هم بازی کنم.

Talking about plants, different  types of plants, looking at plants.

صحبت کردن در مورد گیاهان، انواع مختلف گیاهان، نگاه کردن به گیاهان.

I really love plants as well,  but the average person probably  

من واقعاً گیاهان را نیز دوست دارم، اما یک فرد معمولی احتمالاً

doesn't want to discuss it  in as much detail as I do.

نمی‌خواهد به اندازه من درباره آن با جزئیات صحبت کند.

What about you?

تو چطور؟

What's something that you could nerd out on?

چه چیزی است که شما می توانید از آن غافلگیر شوید؟

Nerd out on this specific topic.

در مورد این موضوع خاص فکر کنید.

All day.

تمام روز.

Share that in the comments, #4 to stick around.

آن را در نظرات، شماره 4 به اشتراک بگذارید تا بمانید.

This is a very common phrasal verb and it simply  means to remain in a place for a period of time.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است و به سادگی به معنای ماندن در یک مکان برای مدت زمان است.

Let's say you just finished dinner with  a friend at a restaurant and you drove,  

فرض کنید شام را با یکی از دوستانتان در یک رستوران تمام کردید و رانندگی کردید،

but your friend took the bus.

اما دوستتان سوار اتوبوس شد.

So you can just get in your car and leave.

بنابراین شما فقط می توانید سوار ماشین خود شوید و بروید.

But your friend has to wait until the bus comes.

اما دوست شما باید صبر کند تا اتوبوس بیاید.

So you could say, oh don't worry,  I'll stick around until the bus comes.

بنابراین می‌توانید بگویید، اوه نگران نباش، تا اتوبوس بیاید می‌مانم.

I'll stay with you at this specific location, the  restaurant or the bus stop, until the bus comes.

من در این مکان خاص، رستوران یا ایستگاه اتوبوس، تا زمانی که اتوبوس بیاید، با شما خواهم ماند.

Or let's say you're in the  mall and it's raining outside.

یا فرض کنید در مرکز خرید هستید و بیرون باران می‌بارد.

You might say, well, let's just  stick around until it stops raining.

ممکن است بگویید، خوب، بیایید تا زمانی که باران متوقف شود، بمانیم.

So let's stay at this specific  location until it stops raining.

پس بیایید در این مکان خاص بمانیم تا بارندگی متوقف شود.

You'll absolutely use this in your  daily speech and hear native speakers,  

شما کاملاً از این در  سخنرانی روزانه خود استفاده خواهید کرد و سخنرانان بومی را می شنوید،

using this one all the time #5 to wash up.

همیشه از این شماره 5 برای شستشو استفاده می کنید.

This simply means to clean your hands, to  wash wash your hands and or to wash your face.

این به معنای تمیز کردن دست ها، شستن دست ها و یا شستن صورت است.

So before dinner you could say,  oh, I just need to wash up.

So before dinner you could say,  oh, I just need to wash up.

And most likely you're going to wash your hands.

و به احتمال زیاد می خواهید دست های خود را بشویید.

And I commonly say this in the  evening before I watch a movie.

And I commonly say this in the  evening before I watch a movie.

I could say to my husband, oh just give me 5  minutes to wash up before we start the movie.

I could say to my husband, oh just give me 5  minutes to wash up before we start the movie.

And for me it's to wash my face because I love  taking off my makeup before I watch a movie.

And for me it's to wash my face because I love  taking off my makeup before I watch a movie.

It's a lot more comfortable.

خیلی راحت تره

So women might use the wash up  for our face more frequently,  

So women might use the wash up  for our face more frequently,   so it can be for both hands, hands  and face number six to lock up.

so it can be for both hands, hands  and face number six to lock up.

This is when you securely close your windows and  doors or entrances to your house or building.

This is when you securely close your windows and  doors or entrances to your house or building.

So it's another way of simply saying lock.

بنابراین راه دیگری برای گفتن قفل است.

For example, make sure you lock up before  bed, and in that case it's in your home.

For example, make sure you lock up before  bed, and in that case it's in your home.

And that's of course good advice.

و این البته توصیه خوبی است.

But if you work in a building,  

But if you work in a building,   someone is likely responsible for  locking up at the end of the work day.

someone is likely responsible for  locking up at the end of the work day.

So one person might be responsible for  making sure that all the entrances to  

So one person might be responsible for  making sure that all the entrances to   that building are securely closed or locked.

that building are securely closed or locked.

So for example, Sally is responsible  for locking up #7 to Yammer on.

So for example, Sally is responsible  for locking up #7 to Yammer on.

This is when you talk  continuously in an annoying way.

This is when you talk  continuously in an annoying way.

For example, I ran into Kate at the mall and  she yammered on for hours and I missed my bus.

For example, I ran into Kate at the mall and  she yammered on for hours and I missed my bus.

So I ran into Kate.

So I ran into Kate.

I saw Kate, but I wasn't expecting to see her.

I saw Kate, but I wasn't expecting to see her.

I saw her accidentally.

I saw her accidentally.

I ran into Kate at the mall and  she yammered on oh hi Jennifer,  

I ran into Kate at the mall and  she yammered on oh hi Jennifer,   I'd love to tell you about my vacation.

I'd love to tell you about my vacation.

And then 10 minutes later, she's  still talking about her vacation  

And then 10 minutes later, she's  still talking about her vacation   and she doesn't realize that I'm not  that interested in her vacation or   I'm just busy and need to leave  to Yammer on #8 to mouse off.

and she doesn't realize that I'm not  that interested in her vacation or  

I'm just busy and need to leave  to Yammer on #8 to mouse off.

When you mouse off to someone, you speak to that  person in a disrespectful way or in an angry way.

When you mouse off to someone, you speak to that  person in a disrespectful way or in an angry way.

So this is something that kids,  especially teenagers, do to their parents.

So this is something that kids,  especially teenagers, do to their parents.

And when I was a teenager, if I moused  off to my parents, I would be grounded.

And when I was a teenager, if I moused  off to my parents, I would be grounded.

When you're grounded, this means that  certain privileges are taken away from you.

When you're grounded, this means that  certain privileges are taken away from you.

So.

بنابراین.

If you're grounded, maybe you can't go to the  movies with your friends, you can't use the car,  

If you're grounded, maybe you can't go to the  movies with your friends, you can't use the car,   you can't use the computer privileges  you would normally have in the house.

you can't use the computer privileges  you would normally have in the house.

You're grounded.

You're grounded.

You're grounded.

You're grounded.

And as adults, we also don't want to mouse off  to certain people like our boss or an authority  

And as adults, we also don't want to mouse off  to certain people like our boss or an authority   figure like a police officer is definitely  not a good idea to mouse off #9 to Max out.

figure like a police officer is definitely  not a good idea to mouse off #9 to Max out.

When you Max something out, it means  you take that something to a limit.

When you Max something out, it means  you take that something to a limit.

For example, I maxed out my  credit cards on vacation.

For example, I maxed out my  credit cards on vacation.

So your credit card has a limit,  maybe $10,000 if you maxed out that.

So your credit card has a limit,  maybe $10,000 if you maxed out that.

Credit card.

کارت اعتباری. به

It means that you spent $10,000, the maximum  amount, the limit of that credit card.

این معنی است که شما 10000 دلار، حداکثر مبلغ، سقف آن کارت اعتباری، خرج کرده‌اید.

Likely not the best idea.

Likely not the best idea.

Then finally #10 to load up on.

Then finally #10 to load up on.

When you load up on something, it means  you consume a lot of that something,  

When you load up on something, it means  you consume a lot of that something,   or you purchase a lot of that  something for a specific purpose.

or you purchase a lot of that  something for a specific purpose.

So let's say you're an athlete right before a  race or a competition, you might load up on carbs.

So let's say you're an athlete right before a  race or a competition, you might load up on carbs.

Carbs are carbohydrates, energy for your body.

Carbs are carbohydrates, energy for your body.

So you want to consume a lot of carbs.

So you want to consume a lot of carbs.

Jim loaded up on carbs before the rate.

Jim loaded up on carbs before the rate.

Or you could say we loaded up on  toilet paper because it was on sale.

Or you could say we loaded up on  toilet paper because it was on sale.

So we purchased a large amount of  toilet paper because it was on sale.

So we purchased a large amount of  toilet paper because it was on sale.

Now you have the top 10 phrasal  verbs added to your vocabulary.

Now you have the top 10 phrasal  verbs added to your vocabulary.

Are you ready for your quiz?

Are you ready for your quiz?

Here are the questions.

Here are the questions.

Hit, pause.

ضربه بزنید، مکث کنید.

Take as much time as you need, and when  you're ready to see the answers, hit play.

Take as much time as you need, and when  you're ready to see the answers, hit play.

So how did you do with that quiz?

So how did you do with that quiz?

Well, let's find out.

خب بیایید بفهمیم

Here are.

Here are.

The answers hit, pause and take as  much time as you need to review them,  

پاسخ‌ها ضربه می‌زنند، مکث می‌کنند و به اندازه‌ای که مرور آن‌ها زمان لازم است طول می‌کشد،

and when you're ready, hit play.

و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید.

You are doing such a great job.

شما کار بزرگی انجام می دهید.

Now we're going to focus on the verb get,  

اکنون می‌خواهیم روی فعل get تمرکز کنیم

and you're going to learn 40 common  phrasal verbs with the verb get.

و شما 40 فعل عبارتی رایج را با فعل get یاد خواهید گرفت.

And there'll be a quiz at the end.

و در پایان یک مسابقه برگزار خواهد شد.

Let's get started right now.

بیایید همین الان شروع کنیم.

To get ahead, this means to progress,  so to make progress towards something.

جلو رفتن، این به معنای پیشرفت است، بنابراین پیشرفت به سمت چیزی.

And we most commonly use this in a  career setting or academic setting.

و ما معمولاً از این در محیط شغلی یا محیط دانشگاهی استفاده می‌کنیم.

For example, if you want to get  ahead, you need fluent English.

برای مثال، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید ، به انگلیسی روان نیاز دارید.

Would you agree with that?

آیاشماباآن موافقید؟

Put that in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

If you want to get ahead, you need fluent English.

اگر می خواهید پیشرفت کنید، به زبان انگلیسی مسلط نیاز دارید.

Now notice how I didn't specify get ahead in.

حالا توجه کنید که چگونه من پیشروی را مشخص نکرده‌ام.

What if you want to get ahead at work  in your career, so don't forget that.

اگر می‌خواهید در کارتان در شغلتان پیشرفت کنید، چه می‌کنید، پس این را فراموش نکنید.

But you can also just say if you want to get ahead  to get along with most students, know this one.

اما می‌توانید فقط بگویید اگر می‌خواهید با بیشتر دانش‌آموزان کنار بیایید، این یکی را بدانید.

Do you know this one?

Do you know this one?

When you get along with someone, it means you  have a good relationship with that person.

وقتی با کسی کنار می آیید، به این معنی است که با آن شخص رابطه خوبی دارید.

I really get along with my boss,  but we commonly use this in the.

من واقعاً با رئیسم کنار می‌آیم، اما معمولاً از این در مورد استفاده می‌کنیم.

Negative.

منفی.

I don't get along with my boss, so you can  use it in both the positive or the negative.

من با رئیسم هماهنگ نیستم، بنابراین می‌توانید از آن در هر دو جنبه مثبت یا منفی استفاده کنید.

So which describes you I get.

بنابراین آنچه شما را توصیف می کند من می فهمم.

Along with my boss.

Along with my boss.

I.

Don't get along with my boss to get away.

من. برای

فرار با رئیسم کنار نرو.

This means to escape, so you  can use this in two contexts.

این به معنای فرار است، بنابراین می‌توانید از آن در دو زمینه استفاده کنید.

The criminal got away, so that  means he escaped the robber.

مجرم فرار کرد، به این معنی که از دزد فرار کرد.

Got.

Away.

بدست آورد.

دور.

He stole my car and he got away.

ماشینم را دزدید و فرار کرد.

He escaped.

او فرار کرد.

But we also use this more in the sense  of to escape from your your daily life,  

اما ما همچنین از این بیشتر به این معنا استفاده می‌کنیم که از زندگی روزمره‌تان فرار کنید،   از

the difficulties of your daily life.

مشکلات زندگی روزمره‌تان.

I.

Really need to.

I. Really need to.

Get away work has been so busy  I don't get along with my boss.

فرار کن، کار آنقدر شلوغ بوده که با رئیسم کنار نمی‌آیم.

I need to get away.

I need to get away.

Another common phrasal verb with get  away is to get away with something,  

یکی دیگر از فعل های رایج عبارتی با get away این است که از چیزی دور شوم،

and that something is negative.

و آن چیزی منفی است.

For example, she got away with the crime.

به عنوان مثال، او از جنایت فرار کرد.

This means she wasn't punished for the crime, so  she did something wrong, but she got away with it.

This means she wasn't punished for the crime, so  she did something wrong, but she got away with it.

She got away with stealing the car.

او با سرقت ماشین فرار کرد.

Notice that verb ING with stealing  the car to get off lately.

Notice that verb ING with stealing  the car to get off lately.

This is when you are punished for something,  

This is when you are punished for something,   but you're punished less  severely than you anticipated.

but you're punished less  severely than you anticipated.

So maybe you forgot to submit a report  at work, but you got off lightly.

So maybe you forgot to submit a report  at work, but you got off lightly.

Your boss didn't fire you, but they  did remove you from the account.

Your boss didn't fire you, but they  did remove you from the account.

So you were punished, but you were  punished less severely than you expected.

So you were punished, but you were  punished less severely than you expected.

We also use this more in a criminal context.

ما همچنین از این بیشتر در زمینه جنایی استفاده می کنیم.

She stole the car, but she got off lightly,  

She stole the car, but she got off lightly,   so maybe she didn't go to prison, she only  had to do community service to get back.

so maybe she didn't go to prison, she only  had to do community service to get back.

This is used to say that you return  to your original starting point.

This is used to say that you return  to your original starting point.

So let's say you're at home, but then you go  to the store and then you return back home.

So let's say you're at home, but then you go  to the store and then you return back home.

So now you can say I got back at 7:00.

بنابراین اکنون می توانید بگویید من ساعت 7 برگشتم.

What time did you get back?

ساعت چند برگشتی؟

Now you can specify the place.

حالا می توانید مکان را مشخص کنید.

What time did you get back home?

ساعت چند به خانه برگشتی؟

Back to the office?

Back to the office?

Oh, I got back around 7:00.

اوه، حدود ساعت 7 برگشتم.

We commonly use this with your vacations.

ما معمولاً از این در تعطیلات شما استفاده می کنیم.

What time did you get back  from your trip to Italy?

What time did you get back  from your trip to Italy?

Oh, I got back on Tuesday.

Oh, I got back on Tuesday.

You returned home from Italy.

You returned home from Italy. ممکن است بگویید

There's also the phrasal verb to get  back to some someone, you might say.

فعل عبارتی برای بازگشت به برخی افراد نیز وجود دارد.

Oh.

اوه

I.

Really need to get back to John.

I. Really need to get back to John.

When you get back to someone it  means you respond to that person.

وقتی به کسی برمی‌گردید به این معنی است که به آن شخص پاسخ می‌دهید.

So if I say I need to get back to John, it means  that John contacted me but I have not replied.

بنابراین اگر بگویم باید به جان برگردم، به این معنی است که جان با من تماس گرفته است اما من پاسخی نداده‌ام.

So maybe he asked me a question and  I have not answered his question.

بنابراین شاید او از من سؤالی پرسیده است و من به سؤال او پاسخ نداده‌ام.

I need to get back to John.

I need to get back to John.

Or you, John might say, when  are you going to get back to me?

یا ممکن است جان بگوید، کی قرار است به من بازگردی؟

When are you going to respond to my question?

When are you going to respond to my question?

When you get back into something,  

وقتی دوباره وارد کاری می‌شوید، به این

it means you continue doing something  that you stopped for a period of time.

معنی است که به انجام کاری ادامه می‌دهید که برای مدتی متوقف کرده‌اید.

So let's say you decided to learn how  to play guitar or piano and you play  

So let's say you decided to learn how  to play guitar or piano and you play   guitar every week for months and months  and and then you stop playing guitar.

guitar every week for months and months  and and then you stop playing guitar.

You get very busy at work, but  then work is no longer busy.

سر کار خیلی شلوغ می‌شوید، اما بعد کار دیگر شلوغ نیست.

So you say, oh, I need to get back into guitar.

So you say, oh, I need to get back into guitar.

I need to get back into my guitar lessons.

I need to get back into my guitar lessons.

So maybe you could use this  with your language lessons.

بنابراین شاید بتوانید از آن برای درس‌های زبان خود استفاده کنید.

I need to get back into my English language class.

باید دوباره به کلاس زبان انگلیسی برگردم.

Are you enjoying this lesson on phrasal?

Are you enjoying this lesson on phrasal?

Verbs.

Verbs.

You are probably a little bit confused  as well because there are just so many  

You are probably a little bit confused  as well because there are just so many   phrasal verbs in English, and if you want  to become very confident with phrasal verbs,   then I want to tell you about  the Finely Fluent Academy.

phrasal verbs in English, and if you want  to become very confident with phrasal verbs,  

then I want to tell you about  the Finely Fluent Academy.

This is my premium training program where  we study native English speakers on TV,  

This is my premium training program where  we study native English speakers on TV,   movies, YouTube and the news so you can  learn the most common phrasal verbs,   idioms and expressions very quickly and easily.

movies, YouTube and the news so you can  learn the most common phrasal verbs,  

idioms and expressions very quickly and easily.

Plus you'll have.

Me as your personal coach so you can look in  

Plus you'll have.

من به‌عنوان مربی شخصی شما هستم، بنابراین می‌توانید به

the description to learn more  about becoming a member today.

توضیحات نگاه کنید تا درباره عضویت امروز بیشتر بدانید.

Now let's continue on with our next get  phrasal verb to get back at someone.

حالا بیایید با فعل عبارتی get بعدی خود ادامه دهیم تا به کسی برگردیم.

This is used for revenge.

This is used for revenge.

So if you didn't get back to John, which  means you didn't reply to John and you  

So if you didn't get back to John, which  means you didn't reply to John and you   didn't answer his question, maybe  John will try to get back at you.

didn't answer his question, maybe  John will try to get back at you.

He'll try to get revenge on you.

He'll try to get revenge on you.

So maybe he'll tell everyone  that you're not very helpful  

بنابراین شاید او به همه بگوید که شما خیلی مفید نیستید

and that's how he gets back at you  to get behind someone or something.

و به این ترتیب او به شما پاسخ می‌دهد تا پشت سر کسی یا چیزی بنشیند.

This is when you support someone or something.

This is when you support someone or something.

So let's say your company has a new policy  on their dress code and you like the policy.

بنابراین، فرض کنید شرکت شما یک خط‌مشی جدید درباره کد لباس خود دارد و شما این خط‌مشی را دوست دارید.

You can say I can really get behind that policy.

You can say I can really get behind that policy.

You support that policy to get by.

You support that policy to get by.

This is when you have just  enough resources to survive.

این زمانی است که شما فقط به اندازه کافی منابع برای زنده ماندن دارید.

We most commonly use this with financial  resources, so you might say with inflation.

ما معمولاً از این برای منابع مالی استفاده می‌کنیم ، بنابراین ممکن است در مورد تورم بگویید.

I can barely get by.

I can barely get by.

So it means you can pay your bills,  pay your mortgage, buy groceries,  

بنابراین به این معنی است که می‌توانید صورت‌حساب‌هایتان را بپردازید، وام مسکن خود را بپردازید، مواد غذایی بخرید،

but just enough at the end of the month you have.

اما به اندازه کافی در پایان ماهی که دارید.

One or two?

یک یا دو؟

Dollars.

دلار.

Left.

In your account I'm getting by.

ترک کرد.

In your account I'm getting by.

To get into.

برای وارد شدن.

Trouble I'm.

Trouble I'm.

Sure you do this.

Sure you do this.

All the time.

همیشه.

When you get into trouble, it just means  you enter that situation where you're  

When you get into trouble, it just means  you enter that situation where you're   doing something you're not supposed  to be doing, which is the trouble.

doing something you're not supposed  to be doing, which is the trouble.

So kids get into.

So kids get into.

Trouble all the time.

Trouble all the time.

That's why you don't leave your kids at  home without an adult to supervise them,  

That's why you don't leave your kids at  home without an adult to supervise them,   because they're going to get.

because they're going to get.

Into trouble.

Into trouble.

They're going to right on all the  walls with crayon or eat all the.

They're going to right on all the  walls with crayon or eat all the.

Cookies in the.

Cookies in the.

Fridge, They're going to get into trouble.

Fridge, They're going to get into trouble.

To get on this is when you board,  

To get on this is when you board,   which means to enter certain vessels,  certain methods of transportation.

which means to enter certain vessels,  certain methods of transportation.

So you can get on a plane,  a train, a boat, or a bus.

بنابراین می‌توانید سوار هواپیما، قطار، قایق یا اتوبوس شوید.

I got on the plane, You entered the  plane, you boarded the plane to get  

I got on the plane, You entered the  plane, you boarded the plane to get   on is also used as an expression to say  that someone is old or has become very.

on is also used as an expression to say  that someone is old or has become very.

Old.

قدیمی

So you might say, my grandma is getting on.

بنابراین ممکن است بگویید، مادربزرگ من دارد سوار می شود.

Which means my grandma is now quite old.

یعنی مادربزرگ من الان خیلی پیر شده است.

She's become very old.

She's become very old.

My grandma's getting on, so she  has difficulty getting on a plane.

مادربزرگ من در حال سوار شدن است، بنابراین او برای سوار شدن به هواپیما مشکل دارد.

Now what's the opposite of on?

حالا برعکس on چیست؟

I'm on the plane, I got on the plane.

من در هواپیما هستم، سوار هواپیما شدم.

So now I need to get off the plane.

پس الان باید از هواپیما پیاده شوم.

And remember, you only get off  certain methods of transportation.

و به یاد داشته باشید، شما فقط از برخی روش‌های حمل‌ونقل پیاده می‌شوید.

Planes, trains, boats and buses.

هواپیما، قطار، قایق و اتوبوس.

This is my stop.

This is my stop.

I need to get off the bus, get off the train for  vehicles, cars, vans or trucks you get in and get.

باید از اتوبوس پیاده شوم، برای وسایل نقلیه، ماشین‌ها، وانت‌ها یا کامیون‌هایی که سوار می‌شوید، از قطار پیاده شوم.

Out of.

بیرون از.

I got in my car, I got out of my  car so don't confuse those two.

من سوار ماشینم شدم، از ماشینم پیاده شدم، پس این دو را اشتباه نگیرید.

We also use get in when you enter a  room in a building or enter a house  

همچنین وقتی وارد یک اتاق در یک ساختمان می‌شوید یا وارد خانه

or a location so this is very common at work.

یا مکان می‌شوید، از ورود استفاده می‌کنیم، بنابراین در محل کار بسیار رایج است.

A Co worker could ask you  oh what time did you get in?

یک همکار می تواند از شما بپرسد که ساعت چند وارد شدید؟

They mean what time did you enter the office.

منظورشان این است که چه ساعتی وارد دفتر شدی.

So you can also use it to mean what  time did you start your work day.

بنابراین می‌توانید از آن برای این که چه زمانی روز کاری خود را شروع کرده‌اید نیز استفاده کنید.

Because when you enter the office  building, technically you've started work.

زیرا وقتی وارد ساختمان اداری می‌شوید، از نظر فنی کار را شروع کرده‌اید.

So what time did you get in?

پس ساعت چند وارد شدی؟

Is another way of saying  what time did you start work.

راه دیگری برای گفتن اینکه چه ساعتی کار را شروع کردید است.

Now in this case, although  the opposite of in is out,  

اکنون در این مورد، اگرچه مخالف in out است،

we have an expression to get off,  which means to end work for the day.

یک عبارت برای برکناری داریم که به معنای پایان دادن به کار روزانه است.

So someone could ask you, oh,  what time do you get off today?

بنابراین کسی می تواند از شما بپرسد، اوه، امروز چه ساعتی پیاده می شوید؟

What time do you usually get off?

معمولا ساعت چند پیاده می شوید؟

What time are you getting off tomorrow?

فردا ساعت چند پیاده می شوید؟

This means what time do you finish?

یعنی چه ساعتی تموم میکنی؟

Work.

Do you end?

کار کنید.

Do you end?

Work just for the day to get out is  also used as an expression of disbelief.

کار فقط برای روز بیرون رفتن به عنوان ابراز ناباوری نیز استفاده می شود.

So let's say your friend  tells you I won the lottery.

بنابراین فرض کنید دوستتان به شما می‌گوید من در لاتاری برنده شدم.

Get out.

برو بیرون.

Get out.

برو بیرون.

Get out of.

Get out of.

Here, get out of town.

Here, get out of town.

So you can add get out of here.

بنابراین می توانید خروج از اینجا را اضافه کنید.

Or less commonly but still  common, get out of town.

یا کمتر رایج است، اما هنوز رایج است، از شهر خارج شوید.

It's just to show that I can't believe it.

فقط برای اینه که نشون بدم باورم نمیشه

What?

Get out, get out.

چی؟

برو بیرون، برو بیرون

So if your friend says something very shocking  or surprising, I'm moving to Antarctica.

بنابراین اگر دوست شما چیزی بسیار تکان دهنده یا تعجب آور بگوید، من به قطب جنوب نقل مکان می کنم.

Get out.

برو بیرون.

Get out of.

Town Why?

Get out of.

Town Why?

Why are you doing that?

چرا این کارو میکنی؟

When you get out of something  or get out of doing something,  

وقتی از کاری خارج می شوید یا از انجام کاری خارج می شوید، به این

it means you avoid doing something unpleasant.

معنی است که از انجام کاری ناخوشایند اجتناب می کنید.

So I could say I need to get out of cleaning  the garage because that's unpleasant and I.

بنابراین می توانم بگویم که باید از تمیز کردن گاراژ خارج شوم زیرا این ناخوشایند است و من

Don't want to?

نمی خواهم؟

Do it to get together.

Do it to get together.

This is when people organize socially.

این زمانی است که مردم سازماندهی اجتماعی می کنند.

They join each other socially.

آنها از نظر اجتماعی به یکدیگر می پیوندند.

So I might ask, what time are  we getting together tonight?

بنابراین ممکن است بپرسم ، امشب چه ساعتی با هم جمع می شویم؟

So what time are we going to meet each  other, join each other and have dinner?

بنابراین چه ساعتی می خواهیم با یکدیگر ملاقات کنیم ، به یکدیگر بپیوندیم و شام بخوریم؟

Have a cup of coffee?

Have a cup of coffee?

Go.

برو

For a walk.

Do something social now.

For a walk.

Do something social now.

If you specify the noun you  need with what time are you  

اگر اسم مورد نیاز خود را با چه ساعتی

getting together with your friends tonight?

با دوستان خود در نظر بگیرید؟

You probably know this one to get up What time?

شما احتمالاً این یکی را برای بیدار شدن ساعت چند می شناسید؟

Do you get?

میگیری؟

Up.

This is when you leave your bed in the  morning, first thing in the morning.

Up.

این زمانی است که صبح، اول صبح، تخت خود را ترک می کنید .

So what time do you wake up?

پس چه ساعتی از خواب بیدار می شوید؟

This is when you open your eyes, but then  get up is when you actually leave your bed.

این زمانی است که چشمان خود را باز می‌کنید، اما زمانی که واقعاً تخت خود را ترک می‌کنید، بلند می‌شوید.

So I wake up at 6:00 AM, but  I don't get up until 6:30.

بنابراین من ساعت 6:00 صبح از خواب بیدار می شوم، اما تا ساعت 6:30 بیدار نمی شوم.

But how about this one?

But how about this one?

Get up to what did you get up up to last night?

از شب گذشته چه چیزی بلند شدی؟

This is a common way of simply  asking what someone did.

این یک روش معمولی است که به سادگی می‌پرسیم کسی چه کار کرده است.

Oh, what did you get up to last night?

اوه ، دیشب چه شدی؟

Oh, not much.

Oh, not much.

I watched a movie.

I watched a movie.

We also used this one though to imply  that someone is doing something wrong.

ما همچنین از این یکی استفاده کردیم تا به این معنی باشد که شخصی کار اشتباهی انجام می‌دهد.

My kids are always getting up to no.

بچه های من همیشه در حال رسیدن به شماره نیستند.

Good.

خوب

This is the same.

این هم همینطور.

Thing as getting.

Thing as getting.

Into trouble, but in a general context,  oh, what did you get up to last night?

با مشکل مواجه شدم، اما در یک زمینه کلی، آه، دیشب چه کاری انجام دادید؟

It's What did you do?

It's What did you do?

Last night.

دیشب.

To get across.

To get across.

This is to.

این برای.

Communicate your ideas successfully.

ایده های خود را با موفقیت برقرار کنید.

So as a non-native speaker you might say I  have a hard time getting my ideas across.

بنابراین، به‌عنوان یک فرد غیر بومی، ممکن است بگویید من برای رساندن ایده‌هایم مشکل دارم.

I have a hard time communicating  successfully and if you have a hard  

من با موفقیت در برقراری ارتباط موفقیت آمیز هستم و اگر کار سختی را برای

time getting your ideas across, someone  might ask you what are you getting at?

دستیابی به ایده های خود دارید ، ممکن است کسی از شما بپرسد که در چه مواردی قرار می گیرید؟ می

What are you getting at?

خوای به چی برسی؟

This is another way of saying what  are you trying to communicate what.

این روش دیگری است برای گفتن اینکه می‌خواهید چه چیزی را به شما منتقل کنید.

Do you mean?

منظورت این است که؟

So if you're trying to explain something  but the other person doesn't understand,  

بنابراین اگر می‌خواهید چیزی را توضیح دهید، اما طرف مقابل متوجه نمی‌شود، می‌تواند

they can say what are you getting at.

بگوید به چه چیزی می‌رسید.

Now, to get at can also mean to successfully reach  something, or find something or obtain something.

اکنون، رسیدن به می‌تواند به معنای رسیدن موفقیت‌آمیز به چیزی، یا یافتن چیزی یا به دست آوردن چیزی باشد.

So let's say I have a shelf and I have a hat on a  very high shelf I might say I can't get at my hat.

بنابراین، فرض کنید من یک قفسه دارم و یک کلاه روی یک قفسه بسیار بلند دارم، شاید بگویم نمی‌توانم به کلاهم برسم.

I can't reach my hat.

I can't reach my hat.

To get rid of this is when you throw away  so permanently remove unwanted items.

برای خلاص شدن از شر این حالت زمانی است که دور می اندازید، بنابراین وسایل ناخواسته را برای همیشه حذف کنید.

So remember I said I wanted to get out of cleaning  

پس به یاد داشته باشید که گفتم می‌خواهم از تمیز کردن گاراژم بیرون بیایم

my garage because there's so  many things I need to get?

زیرا چیزهای زیادی وجود دارد که باید تهیه کنم؟

Rid of.

Rid of.

There's so many unwanted things in my  garage that I want to permanently remove.

چیزهای ناخواسته زیادی در گاراژ من وجود دارد که می‌خواهم آنها را برای همیشه حذف کنم.

So maybe once a year you can go through  your entire house and get rid of things.

بنابراین شاید سالی یک بار بتوانید کل خانه خود را مرور کنید و از شر چیزها خلاص شوید.

Get rid of unwanted things To  get wound up about something  

از شر چیزهای ناخواسته خلاص شوید برای نفوذ شدن در مورد چیزی

is when you get really angry  about something, so let's say.

زمانی است که از چیزی واقعاً عصبانی می شوید ، بنابراین بیایید بگوییم.

Your.

شما

Father doesn't like politics in general,  

Father doesn't like politics in general,   so every time he sees something in the  news about politicians, he gets wound up.

so every time he sees something in the  news about politicians, he gets wound up.

He gets really angry, but you might say.

او واقعاً عصبانی می شود ، اما ممکن است شما بگویید.

To your dad.

To your dad.

Get.

گرفتن.

Over.

It get over.

بر فراز.

It get over.

It.

آی تی.

To get over something is when you tell  someone they shouldn't have strong feelings  

برای رسیدن به چیزی وقتی به کسی می گویید که نباید

towards something else, and those strong  feelings are usually negative feelings.

نسبت به چیز دیگری احساسات محکمی داشته باشند و آن احساسات قوی معمولاً احساسات منفی است.

So if your dad gets really wound up about  politics, you can say, oh, just get over it.

So if your dad gets really wound up about  politics, you can say, oh, just get over it.

It's not a big deal.

این چیز مهمی نیست.

You can, of course, get over someone.

البته می توانید از کسی عبور کنید.

Do you know this one?

Do you know this one?

When you get over someone, it means you no  longer have romantic feelings for that person.

When you get over someone, it means you no  longer have romantic feelings for that person.

So after my divorce, it took me  years to get over my husband.

So after my divorce, it took me  years to get over my husband.

It took me years to stop having  romantic feelings towards my husband.

It took me years to stop having  romantic feelings towards my husband.

Now someone could say.

Now someone could say.

Get.

Over it.

گرفتن.

Over it.

Stop being upset about the situation  that you're no longer with your husband.

Stop being upset about the situation  that you're no longer with your husband.

But that might be a little.

اما این ممکن است کمی باشد.

Insensitive.

Insensitive.

You can also get over an illness, which  means you recover from an illness.

You can also get over an illness, which  means you recover from an illness.

It took me weeks to get over my cold.

هفته ها طول کشید تا سرماخوردگی خود را پشت سر بگذارم.

It took me weeks to recover from  my cold to get around this is.

It took me weeks to recover from  my cold to get around this is.

How you?

تو چطور؟

Travel within an area.

سفر در یک منطقه.

So if you're a tourist, you might Google What's  the best way to get around New York City?

بنابراین اگر توریست هستید، می‌توانید بهترین راه برای گردش در شهر نیویورک را در گوگل جستجو کنید؟

And of course, it's not by car.

And of course, it's not by car.

You don't want to get around by car  because the traffic is terrible,  

نمی‌خواهید با ماشین رفت و آمد کنید، زیرا ترافیک وحشتناک است،

so walking is the best way to get around.

بنابراین پیاده‌روی بهترین راه برای رفت و آمد است.

Or taking the subway is the best  way to get around New York City.

یا استفاده از مترو بهترین راه برای رفت و آمد در شهر نیویورک است.

When you get around to  something or to doing something,  

وقتی به کاری نزدیک می‌شوید یا کاری را انجام می‌دهید، به این

it means you finally do something  after not doing it for a long.

معنی است که بالاخره کاری را بعد از مدت‌ها انجام ندادن انجام می‌دهید.

Of time.

از زمان

So let's say I was trying to get out of cleaning  

بنابراین فرض کنید سعی می‌کردم از تمیز کردن گاراژ خارج شوم،

the garage because I didn't really want  to get rid of all that unwanted stuff.

زیرا واقعاً نمی‌خواستم از شر همه چیزهای ناخواسته خلاص شوم.

But I finally got around to cleaning the garage.

But I finally got around to cleaning the garage.

So I finally cleaned the garage  after a long time of not cleaning.

بنابراین بالاخره بعد از مدت ها تمیز نکردن گاراژ را تمیز کردم.

The garage.

گاراژ.

To get it together is when you  take control of your life or your.

جمع کردن آن زمانی است که کنترل زندگی یا زندگی خود را در دست بگیرید.

Emotions.

احساسات.

So let's say your friend is really upset  because she broke up with her husband  

بنابراین بیایید بگوییم دوست شما واقعاً ناراحت است زیرا او با همسرش درگیری کرد

and and she has not gotten over him and you  want to tell your friend to just get over it,  

و او به او نرسیده است و شما می خواهید به دوست خود بگویید که فقط از پس آن برآید ،

but instead you tell your friend,  get it together, get it together.

اما در عوض شما به دوست خود می گویید ، آن را جمع کنید ، با هم جمع شوید .

You need to take control of your  emotions because your friend is crying.

شما باید احساسات خود را کنترل کنید زیرا دوستتان گریه می کند.

All.

The time or she's really upset.

همه.

The time or she's really upset.

She's really Moody, angry,  not pleasant to be around.

او واقعاً دمدمی مزاج است، عصبانی است، بودن در اطرافش خوشایند نیست.

And you tell your friend  you need to get it together,  

و به دوست خود می گویید که باید آن را جمع کنید،

which is a little bit of tough  love, but sometimes it's necessary.

که کمی عشق سخت است ، اما گاهی اوقات لازم است.

There are many phrasal verbs with get  through that have different meanings.

افعال عبارتی زیادی با get  وجود دارد که معانی مختلفی دارند.

When you get through something, it means you  endure or deal with a difficult situation.

وقتی از چیزی عبور می کنید، به این معنی است که یک موقعیت دشوار را تحمل می کنید یا با آن کنار می آیید.

It was really difficult for me to get  through my father's death, so my father died.

برای من واقعاً سخت بود که از مرگ پدرم عبور کنم، بنابراین پدرم فوت کرد.

Obviously that's a difficult situation.

Obviously that's a difficult situation.

Hopefully you don't say get over it  because that would be very insensitive,  

امیدوارم نگویید از پس آن برآیید، زیرا این امر بسیار غیر حساس خواهد بود،

but I had a hard time getting  through my father's death.

اما من به سختی از مرگ پدرم عبور کردم.

So you can use this in a personal situation.

So you can use this in a personal situation.

You can use it in a work situation as well.

You can use it in a work situation as well.

I don't get along with my boss, so I have  a hard time getting through our meetings.

من با رئیسم هماهنگ نیستم، بنابراین برای گذراندن جلساتمان مشکل دارم.

I have a hard time dealing with our meetings  because I don't get along with my boss.

من برای رسیدگی به جلساتمان مشکل دارم، زیرا با رئیسم هماهنگ نیستم.

When you get through something, it can also mean  

When you get through something, it can also mean   that you successfully finished something  that was very difficult or time consuming.

that you successfully finished something  that was very difficult or time consuming.

I finally got through the report.

I finally got through the report.

So you finished it, but it took you a really.

So you finished it, but it took you a really.

Long time.

مدت زمان طولانی.

It was difficult when you get.

It was difficult when you get.

Through.

To someone, it means that you successfully contact  

از طریق.

To someone, it means that you successfully contact   them after numerous attempts  of trying to contact them.

them after numerous attempts  of trying to contact them.

So let's say I needed to get back to John.

So let's say I needed to get back to John.

I needed to respond to John, but every  time I called John, I got his voicemail.

I needed to respond to John, but every  time I called John, I got his voicemail.

I could say I'm having a hard  time getting through to John,  

I could say I'm having a hard  time getting through to John,   so I can't get back to John  because I can't get through to him.

so I can't get back to John  because I can't get through to him.

But we also used to get through  to someone when you're able to  

But we also used to get through  to someone when you're able to   communicate something to someone in  a way that they, they understand it.

communicate something to someone in  a way that they, they understand it.

So I told my friend that she shouldn't quit her  

So I told my friend that she shouldn't quit her   job and I explained all the reasons  why and I finally got through to her.

job and I explained all the reasons  why and I finally got through to her.

So I finally made her understand  why she shouldn't quit her job.

So I finally made her understand  why she shouldn't quit her job.

Your head is probably spinning  right now with all of.

Your head is probably spinning  right now with all of.

These.

Phrasal verbs with get, but all you need is some  practice, practice, practice, and repetition.

اینها.

Phrasal verbs with get, but all you need is some  practice, practice, practice, and repetition.

So let's do that right now with a quiz so you  have a chance to review and practice these.

So let's do that right now with a quiz so you  have a chance to review and practice these.

Get phrasal verbs.

افعال عبارت را دریافت کنید.

None.

هیچ یک.

You already have at least 150  phrasal verbs in your vocabulary.

You already have at least 150  phrasal verbs in your vocabulary.

I've.

Already.

من داشتم.

قبلا، پیش از این.

Lost count so.

شمارش از دست رفته چنین است.

Let's.

Keep going.

اجازه دهید.

ادامه دهید

This is your final section, and because you're  so advanced with phrasal verbs, I'm going to.

This is your final section, and because you're  so advanced with phrasal verbs, I'm going to.

Quiz you.

مسابقه شما

1st.

1.

So you're going to complete  a quiz, and then don't worry,  

بنابراین شما می خواهید یک مسابقه را تمام کنید ، و سپس نگران نباشید ،

I'll explain all the phrasal verbs in detail,  and then you'll complete that same quiz again.

من تمام افعال عبارت را با جزئیات توضیح می دهم ، و سپس دوباره همان مسابقه را تکمیل خواهید کرد.

And I promise your score will greatly improve  from from the first quiz to the second quiz.

And I promise your score will greatly improve  from from the first quiz to the second quiz.

So let's do that now.

بنابراین بیایید اکنون این کار را انجام دهیم.

Question 1, the phrasal verb used to  invite someone on a romantic date, is now.

Question 1, the phrasal verb used to  invite someone on a romantic date, is now.

I'm only going to give you 3 seconds  for each question, so hit pause,  

من فقط می خواهم برای هر سوال 3 ثانیه به شما بدهم ، بنابراین مکث کنید ،

take as much time as you need, and when  you're ready, hit play to see the answer the.

به همان اندازه که نیاز دارید ، وقت خود را بگیرید و وقتی آماده هستید ، بازی کنید تا جواب را ببینید.

Phrasal verb.

فعل چند قسمتی.

Is.

To ask out question.

است.

To ask out question.

Two, if you like a genre of music,  you can say I'm really country music.

دوم، اگر سبکی از موسیقی را دوست دارید، می‌توانید بگویید من واقعاً موسیقی کانتری هستم.

I'm really into country music.

من واقعاً به موسیقی کانتری علاقه دارم.

Remember, I'm going to explain  every single phrasal verb in detail,  

به یاد داشته باشید، من قصد دارم هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح دهم،

so don't worry if this test is difficult #3.

بنابراین اگر این تست شماره 3 دشوار است نگران نباشید.

If a movie made you sad, you can  say that movie really Me Down.

اگر فیلمی شما را غمگین کرد، می‌توانید آن فیلم را واقعاً Me Down بگویید.

That movie really brought me down #4.

آن فیلم واقعاً من را در رتبه چهارم پایین آورد.

If you think someone should  be happier, you can say cheer.

اگر فکر می‌کنید کسی باید شادتر باشد، می‌توانید بگویید «شاد».

Cheer up, cheer up #5 Do you have time  to the dry cleaning on your way home?

سرحال باشید، سرحال باشید شماره 5 آیا در راه خانه برای خشک شویی وقت دارید؟

Do you have time to pick up number?

آیا برای گرفتن شماره وقت دارید؟

6.

You see that box?

6. You see that box?

Can you at the post office?

آیا می توانید به اداره پست بروید؟

Can you drop it off #7?

Can you drop it off #7?

We ended up at home.

We ended up at home.

We ended up staying at home #8,  

ما در نهایت در خانه ماندیم شماره 8،

which phrasal verb is used to reject  someone or something to turn down #9.

که فعل عبارتی برای رد کردن شخص یا چیزی برای رد کردن شماره 9 استفاده می شود.

When you complete a form, you can  use both fill in and fill out.

وقتی فرمی را تکمیل می‌کنید، می‌توانید هم از پر کردن و هم پر کردن استفاده کنید.

This is true #10 How did you that Maria was fired?

این درست است شماره 10 چگونه متوجه شدید که ماریا اخراج شد؟

How did you find out?

چطوری فهمیدی؟

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Was it easy or difficult?

آسان بود یا سخت؟

Share your score in the comments and now I'll  

امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید و اکنون

explain every phrasal verb in  detail with example sentences.

هر فعل عبارتی را با جملات مثال با جزئیات توضیح خواهم داد.

Number one to ask someone out.

شماره یک برای درخواست از کسی.

Now pay attention to the sentence structure  because notice here I'm using someone.

اکنون به ساختار جمله توجه کنید زیرا توجه کنید که من از کسی استفاده می کنم.

You only ask someone out,  you don't ask something out.

شما فقط از کسی درخواست می‌کنید، چیزی را نمی‌خواهید.

And here's the reason why.

و در اینجا دلیل آن است.

When you ask someone out, it's to invite them on  a romantic evening together, also known as a date.

وقتی از کسی می‌خواهید بیرون بروید، به این معنی است که او را به یک شب عاشقانه با هم دعوت کنید، که به عنوان قرار نیز شناخته می‌شود.

So to ask someone out, you invite them on a date.

بنابراین برای درخواست از کسی، او را به یک قرار دعوت می کنید.

A date is a romantic evening spent with someone.

قرار یک عصر عاشقانه است که با کسی سپری می شود.

Of course it doesn't have to be an evening,  

البته لازم نیست عصر باشد،

it could be a morning coffee date  or an afternoon date as well.

می‌تواند یک قرار قهوه صبح یا قرار بعدازظهر نیز باشد.

But I just said evening because most  of the time it is in the evening.

اما من فقط گفتم عصر چون اکثر اوقات عصر است.

So let me give you an example sentence.

بنابراین اجازه دهید یک جمله مثال بزنم.

Why hasn't Jim asked Maria out yet?

چرا جیم هنوز ماریا را نخواسته است؟

He's obviously into her.

He's obviously into her.

So notice here, why hasn't Jim asked Maria out?

پس به اینجا توجه کنید، چرا جیم ماریا را نخواسته است؟ از

Ask someone out or someone is Maria.

کسی بپرسید یا کسی ماریا است. البته

Now of course you need the  subject who's doing the action.

اکنون به سوژه‌ای نیاز دارید که این عمل را انجام می‌دهد.

So Jim is inviting Maria on a date.

بنابراین جیم ماریا را برای قرار ملاقات دعوت می کند.

A date is always romantic.

قرار همیشه عاشقانه است.

Right Now, Maria could say no.

در حال حاضر، ماریا می تواند نه بگوید.

And we're going to talk about that  later on in one of our phrasal verbs.

و ما می خواهیم در مورد آن بعداً در یکی از افعال اصطلاحات خود صحبت کنیم.

So let me give you that example again.

بنابراین بگذارید دوباره این مثال را به شما بدهم.

Why hasn't Jim asked Maria out yet?

چرا جیم هنوز از ماریا خواسته است؟

He's obviously into her now.

او آشکارا در حال حاضر در او است.

You might be wondering,  Jennifer, what does that mean?

ممکن است تعجب کنید ، جنیفر ، این به چه معنی است؟

He's obviously into her.

He's obviously into her.

Well, that's our next phrasal verb.

خوب ، این فعل عبارتی بعدی ما است.

To be into someone.

To be into someone.

To be into someone.

To be into someone.

Now here I'll point out that  you can also be into something.

اکنون در اینجا به این نکته اشاره می کنم که شما نیز می توانید در چیزی باشید.

But first, let's talk about to be into someone.

اما ابتدا ، بیایید در مورد کسی صحبت کنیم.

When you're into someone, I'm sure  you notice based on the context,  

وقتی وارد کسی می شوید ، من مطمئن هستم که بر اساس متن متوجه شده اید ،

but it means to like someone romantically.

اما این به معنای دوست داشتن کسی است که عاشقانه باشد.

Now, the context is really important because I'm  going to give you a musician who I'm really into.

اکنون، زمینه واقعاً مهم است، زیرا من به شما موسیقی‌دانی می‌دهم که واقعاً به آن علاقه دارم.

I'm really into Jack Johnson.

من واقعاً وارد جک جانسون هستم.

Now when I say that, oh, I'm  really into Jack Johnson.

حالا وقتی این را می گویم، اوه، واقعاً به جک جانسون علاقه دارم.

I don't like Jack Johnson romantically,  although he is pretty cute I guess,  

من جک جانسون را عاشقانه دوست ندارم ، گرچه او بسیار زیبا است ، من حدس می زنم ،

but I don't like him romantically,  but I really like his music.

اما من او را عاشقانه دوست ندارم ، اما موسیقی او را خیلی دوست دارم.

So if you use into someone, it  depends on the context, but there is.

بنابراین، اگر از شخصی استفاده می‌کنید، بستگی به زمینه دارد، اما وجود دارد.

This.

این.

Meaning of liking.

Meaning of liking.

And for the most part, that liking is romantic.

و در بیشتر موارد ، این دوست داشتن رمانتیک است.

So if I said Jim is into Maria,  he likes her romantically.

بنابراین اگر بگویم جیم عاشق ماریا است، او او را عاشقانه دوست دارد.

But if I'm talking about being  into a celebrity or a musician,  

اما اگر من در مورد مشهور بودن یا یک نوازنده ،

an actor, it's possible that I just like  them, but not necessarily romantically.

بازیگر صحبت می کنم ، ممکن است که من آنها را دوست داشته باشم ، اما نه لزوماً عاشقانه.

So keep that in mind.

آن را به خاطر بسپار.

Now remember I said you  could also be into something.

حالا به یاد داشته باشید که گفتم شما هم می‌توانید به چیزی علاقه داشته باشید.

Now in this case, we're talking about liking  something and it's usually an activity or a hobby.

اکنون در این مورد، ما در مورد دوست داشتن چیزی صحبت می کنیم و معمولاً یک فعالیت یا سرگرمی است.

So I was really into Jack Johnson when I was  really into playing ukulele and playing guitar.

بنابراین زمانی که واقعاً به نواختن یوکلل و نواختن گیتار علاقه داشتم، واقعاً عاشق جک جانسون بودم.

Jack Johnson is an amazing musician.

جک جانسون یک نوازنده شگفت انگیز است.

He plays guitar and he plays ukulele,  

او گیتار می‌نوازد و یوکلل می‌نوازد،

so I was really into him and mainly when I  was into playing ukulele and playing guitar.

بنابراین من واقعاً به او علاقه داشتم و عمدتاً زمانی که به نواختن یوکلل و نواختن گیتار علاقه داشتم.

Those are two activities I don't really do  much anymore simply because I don't have time.

اینها دو فعالیتی هستند که من واقعاً دیگر انجام نمی‌دهم فقط به این دلیل که وقت ندارم.

It isn't a priority for me to do those  activities right now, at this stage in my life.

در حال حاضر، در این مرحله از زندگی‌ام، انجام آن فعالیت‌ها برای من اولویت نیست.

Although one day I would definitely like  

اگرچه یک روز من قطعاً دوست دارم

to do them again now so you could  talk about any hobby or activity.

همین الان دوباره آنها را انجام دهم تا بتوانید درباره هر سرگرمی یا فعالیتی صحبت کنید.

Oh, I'm really into going hiking.

اوه ، من واقعاً در حال پیاده روی هستم.

I'm really into playing video games.

من واقعاً در بازی های ویدیویی هستم.

So we use this with hobbies and activities, mainly  our next phrasal verb, to bring someone down.

بنابراین، ما از آن برای سرگرمی‌ها و فعالیت‌ها، عمدتاً فعل عبارت بعدی خود، برای پایین آوردن کسی استفاده می‌کنیم.

To bring someone down is to make someone unhappy.

پایین آوردن کسی به معنای ناراضی کردن کسی است.

But there's that transition, because that  person was happy, and then something happened  

اما این انتقال وجود دارد ، زیرا آن شخص خوشحال بود ، و پس از آن اتفاقی افتاد

to bring them down, and now they're not happy, or  they're at least less happy than they were before.

که آنها را پایین بیاورد ، و اکنون آنها خوشحال نیستند ، یا حداقل از گذشته خوشحال هستند.

So I could say that movie really brought me down.

بنابراین می توانم بگویم که آن فیلم واقعاً من را پایین آورد.

Now notice.

Now notice.

Here the my subject is.

Here the my subject is.

The.

.

Movie.

The movie brought me down.

فیلم سینما.

فیلم مرا پایین آورد.

I could also use a person.

من همچنین می توانم از یک شخص استفاده کنم.

My boss brought me down, so something  or someone can bring someone down.

رئیسم مرا پایین آورد، بنابراین چیزی یا کسی می‌تواند کسی را پایین بیاورد.

That movie brought me down, so I was happy.

آن فیلم مرا پایین آورد ، بنابراین من خوشحال شدم.

And then I watched the movie and  now I'm not happy or I'm less happy,  

و سپس فیلم را تماشا کردم و اکنون خوشحال نیستم یا کمتر خوشحالم،

probably because the movie  was very sad or depressing.

احتمالاً به این دلیل که فیلم بسیار غمگین یا افسرده کننده بود.

Something like that, #4 to cheer up.

چیزی شبیه به آن ، شماره 4 برای تشویق.

So you can think of this as the opposite.

بنابراین می توانید از این برعکس فکر کنید.

To cheer someone up is to make them happier.

تشویق کسی این است که آنها را شادتر کند.

Now we commonly use this in the imperative.

اکنون ما معمولاً از این موارد در اموال استفاده می کنیم.

Cheer up.

Cheer up.

Cheer up, Julie.

Cheer up, Julie.

Cheer up.

Don't be sad.

Cheer up.

Don't be sad.

Cheer up.

Cheer up.

So we commonly use this in the imperative,  but you can use it in other ways.

بنابراین ما معمولاً از این موارد در موارد ضروری استفاده می کنیم ، اما شما می توانید از آن به روش های دیگر استفاده کنید.

For example, I could say I took my  friend out to lunch to cheer her up.

به عنوان مثال ، می توانم بگویم دوستم را به ناهار بردم تا او را تشویق کنم.

To cheer her up.

To cheer her up.

So that's the the reason why  I wanted to make her happier.

بنابراین این دلیل است که من می خواستم او را شادتر کنم.

To cheer her up #5 to pick  someone or something up.

برای تشویق شماره 5 او برای انتخاب کسی یا چیزی.

This is one of the most common phrasal verbs.

این یکی از رایج ترین افعال عبارت است.

You probably know it, but did you  know you can also pick something up?

احتمالاً آن را می دانید ، اما آیا می دانید که می توانید چیزی را نیز انتخاب کنید؟

You pick someone up and  you also pick something up.

شما کسی را انتخاب می کنید و چیزی را نیز انتخاب می کنید.

And that's when you take an object or a  person from one location to another location.

و این زمانی است که شما یک شی یا شخصی را از یک مکان به مکان دیگر می گیرید.

So of course you might know it  in the sense of I pick my kids  

بنابراین مطمئناً شما ممکن است آن را به این معنا بدانید که من بچه هایم را

up after school or I pick my  husband up after work, right?

بعد از مدرسه انتخاب می کنم یا من پس از کار شوهرم را انتخاب می کنم ، درست است؟

That's probably how you know it.

احتمالاً اینطوری می دانید.

But you can use it with a something.

اما شما می توانید آن را با چیزی استفاده کنید.

Maybe your husband could call you  and say, oh hey, can you pick milk?

شاید شوهرت بتواند به تو زنگ بزند و بگوید، اوه هی، می‌توانی شیر بچینی؟

Up.

بالا

On your way home, can you pick milk up?

در راه خانه، آیا می توانید شیر بردارید؟

So you're going to go to a location,  

بنابراین می‌خواهید به مکانی،

the store, get milk and take it  to another location, your home.

فروشگاه بروید، شیر بگیرید و آن را به مکان دیگری، یعنی خانه خود ببرید. آیا

Can you pick milk up on your way home?

می توانید در راه خانه شیر بردارید؟

It's very common to get a call from someone and  they ask you, oh, hey, can you pick this up?

خیلی معمول است که از کسی تماس بگیرید و از شما بپرسند، اوه، هی، می‌توانید این را انتخاب کنید؟

Can you pick this up on your way home?

آیا می توانید این را در راه خانه بردارید؟

And that something is a grocery  item or something for your home.

و آن چیزی یک اقلام  خواربار یا چیزی برای خانه شما است.

So now you know how to use it  with a someone and a something.

بنابراین اکنون می‌دانید که چگونه از آن با کسی و چیزی استفاده کنید.

And what's the opposite of to pick someone up?

و برعکس گرفتن کسی چیست؟

Well, it's to drop someone off.

خوب، این است که کسی را پیاده کنیم.

And you can also drop something off.

و همچنین می توانید چیزی را رها کنید.

When you drop someone or something off, it's to  leave someone or something at a specific location.

وقتی کسی یا چیزی را پیاده می‌کنید، به این معنی است که فرد یا چیزی را در یک مکان خاص رها کنید.

So of course you could say I  drop my husband off at work.

پس مطمئناً می‌توانید بگویید که من شوهرم را سرکار ترک می‌کنم.

I dropped my friend off at.

دوستم را پیاده کردم

The.

.

Airport.

فرودگاه.

Now you might also ask someone can you  drop this letter off on your way to work?

اکنون همچنین ممکن است از کسی بپرسید که آیا می‌توانید این نامه را در راه رفتن به محل کار رها کنید؟

So they take the letter and they leave  it somewhere in a different location,  

بنابراین آنها نامه را می گیرند و آن را در مکانی دیگر، در

the post office or a mailbox.

اداره پست یا یک صندوق پستی می گذارند. آیا

Can you drop this letter off on your way to work?

می توانید این نامه را در راه رفتن به محل کار رها کنید؟

#7 to end up, to end up is  a very useful phrasal verb.

#7 to end up, to end up یک فعل عبارتی بسیار مفید است.

We use it to say that you eventually do  something or eventually decide something.

ما از آن استفاده می‌کنیم تا بگوییم شما در نهایت کاری را انجام می‌دهید یا در نهایت تصمیمی می‌گیرید.

So you might say I ended up asking Julie out.

بنابراین ممکن است بگویید من در نهایت از جولی خواستم بیرون برود. در

I ended up asking Julie out.

نهایت از جولی خواستم بیرون برود.

Who is our first example.

اولین نمونه ما کیست.

I can't remember.

یادم نمی آید.

Oh, it wasn't Julie.

اوه ، جولی نبود.

It was Jim and Maria.

جیم و ماریا بودند.

So let me give that again.

پس بگذارید دوباره آن را بدهم.

Jim ended up asking Maria out.

جیم در نهایت از ماریا درخواست کرد.

So remember before I said why  hasn't Jim asked Maria out yet?

پس به یاد داشته باشید قبل از اینکه گفتم چرا جیم هنوز از ماریا درخواست نکرده است؟

So now remember to end up, that's  to eventually do something.

پس اکنون به یاد داشته باشید که در نهایت کار را انجام دهید.

So after a period of time.

پس بعد از مدتی

So Jim ended up asking Maria  out, but she turned him down.

بنابراین جیم در نهایت از ماریا درخواست خروج کرد، اما او او را رد کرد.

Remember, I said at the beginning.

یادت باشه در ابتدا گفتم.

I'm going to teach.

You a phrasal.

من قصد دارم تدریس کنم

شما یک عبارت

Verb.

فعل

If Maria, I was going to say Julie again.

اگر ماریا ، من قصد داشتم دوباره به جولی بگویم.

If Maria says no, well,  that's to turn someone down.

اگر ماریا بگوید نه، خب، این برای رد کردن کسی است.

That's our next phrasal  verb, to turn someone down.

این فعل عبارتی بعدی ماست ، تا کسی را رد کنیم.

Now, you can also turn something down.

اکنون ، شما همچنین می توانید چیزی را رد کنید. آیا

Can you think of something  that you might say no to?

می توانید به چیزی فکر کنید که ممکن است به آن بگویید؟

Hmm, about a job offer.

هوم ، در مورد یک پیشنهاد شغلی.

Something like that.

یه چیزی شبیه اون.

So to turn.

بنابراین برای چرخش

Someone down to turn something down  is when you receive an invitation  

کسی که برای رد کردن چیزی پایین بیاید ، زمانی است که شما یک دعوت

or a proposal to do something  and you say no, you decline.

یا پیشنهادی برای انجام کاری دریافت می کنید و می گویید نه ، شما کاهش می یابد.

You refuse, You reject.

شما امتناع می کنید ، شما رد می کنید.

You.

Say no.

شما.

بگو نه.

So Maria turned Jim down.

بنابراین ماریا جیم را پایین آورد.

Now you might also say I  was turned down for the job.

حالا ممکن است بگویید که من برای کار رد شدم.

I was turned down.

من رد شدم

Now you could turn that into an active sentence.

اکنون می توانید آن را به یک جمله فعال تبدیل کنید.

They turned me down.

آنها مرا رد کردند.

I was turned down by the company.

من توسط شرکت رد شدم.

They turned me down South.

آنها من را از جنوب رد کردند.

In this specific phrasal verb, it  is commonly used in the passive,  

در این فعل عبارت خاص ، معمولاً در منفعل استفاده می شود ،

so I would get comfortable with the passive, but  you can use it in the active of course as well.

بنابراین من با منفعل راحت می شوم ، اما شما می توانید از آن در Active البته استفاده کنید.

#9 to fill in or to fill.

شماره 9 برای پر کردن یا پر کردن.

Out.

بیرون.

Forms.

تشکیل می دهد.

OK, so notice here I gave you 2 prepositions.

خوب، پس توجه کنید که من 2 حرف اضافه به شما دادم.

I know students get confused.

می دانم دانش آموزان گیج می شوند.

What's the difference  between fill in and fill out?

تفاوت بین پر کردن و پر کردن چیست؟

There is no difference.

فرقی نداره.

So specifically with forms, that's the  only time that there is no difference.

بنابراین به طور خاص در مورد فرم ها، این تنها زمانی است که هیچ تفاوتی وجود ندارد.

When you're entering information into  a form, you're filling in that form.

وقتی اطلاعاتی را در فرم وارد می‌کنید، آن فرم را پر می‌کنید.

You're also filling out that form.

شما هم در حال پر کردن آن فرم هستید.

It doesn't matter which preposition you use.

مهم نیست از کدام حرف اضافه استفاده می کنید.

And honestly, I use both of them interchangeably,  so I just change between fill in, fill out.

و صادقانه بگویم، من از هر دوی آنها به جای یکدیگر استفاده می‌کنم، بنابراین فقط بین پر کردن، پر کردن تغییر می‌کنم.

I use both, and you can too.

من از هر دو استفاده می کنم و شما هم می توانید.

So if you go to an office,  they might say after you.

بنابراین اگر به دفتری بروید، ممکن است بعد از شما بگویند.

Fill.

پر کنید.

In this form or after you fill out  this form, drop it off at reception.

در این فرم یا پس از پر کردن این فرم، آن را در پذیرش تحویل دهید.

Notice.

اطلاع.

Drop it off at reception.

آن را در پذیرش رها کنید.

So take it to reception and leave it there.

بنابراین آن را به پذیرش ببرید و در آنجا بگذارید.

Drop it off at reception.

آن را در پذیرش رها کنید.

Our final phrasal verb to find out, To  find out is when you understand something,  

آخرین فعل عبارتی ما برای پیدا کردن، « پیدا کردن» زمانی است که چیزی را می‌فهمید،

you learn something or you discover something.

چیزی را یاد می‌گیرید یا چیزی را کشف می‌کنید.

So maybe going back to our character Jim.

بنابراین شاید به شخصیت خود جیم برگردیم.

So maybe Jim could say, how did you  find out that Maria turned me down?

بنابراین شاید جیم بتواند بگوید، از کجا فهمیدی که ماریا من را رد کرد؟

So maybe Jim is a little embarrassed  He thought this was just a secret.

بنابراین شاید جیم کمی خجالت زده باشد او فکر می‌کرد که این فقط یک راز است.

Nobody knew.

هیچ کس نمی دانست.

But then a friend tried to cheer him up.

اما بعد یکی از دوستان سعی کرد او را تشویق کند.

Because he.

Knew Maria turned him down.

چون او.

می دانست که ماریا او را رد کرد.

After he asked her out.

After he asked her out. به

Noticed all our phrasal verbs so Jim could say  How did you find out that Maria turned me down?

تمام افعال عبارتی ما توجه کرد تا جیم بتواند بگوید چگونه متوجه شدید که ماریا من را رد کرده است؟

So how did you discover this?

پس چگونه این را کشف کردید؟

How did you learn this?

How did you learn this?

How did you find this out?

چطور متوجه این موضوع شدید؟

And we use this when you want  to get information as well.

و زمانی که شما می‌خواهید اطلاعاتی را نیز دریافت کنید، از آن استفاده می‌کنیم.

So I might say I need to find out  when the store closes because I  

بنابراین می‌توانم بگویم که باید بدانم چه زمانی فروشگاه بسته می‌شود، زیرا

have a package I need to drop off  but I don't know when they close.

بسته‌ای دارم که باید تحویل بگیرم، اما نمی‌دانم چه زمانی بسته می‌شوند.

I need to find that out.

I need to find that out.

So learn or discover that specific information.

So learn or discover that specific information.

So now that you understand all  of these phrasal verbs, how?

حالا که همه این افعال عبارتی را فهمیدید، چگونه؟

About we do the.

About we do the.

Quiz from the beginning again,  

دوباره از ابتدا امتحان کنید،

and then you can compare your score  from the first time to the second time.

و سپس می‌توانید امتیاز خود را از بار اول تا بار دوم مقایسه کنید.

So let's do that same quiz now.

So let's do that same quiz now.

Question 1.

سؤال 1.

The phrasal verb used to invite  someone on a romantic date is.

فعل عبارتی که برای دعوت از شخصی به یک قرار عاشقانه استفاده می‌شود، این است.

The phrasal verb is to.

The phrasal verb is to.

Ask out.

Ask out.

Question two.

Question two.

If you like a genre of music, you  can say I'm really country music.

اگر سبکی از موسیقی را دوست دارید، می‌توانید بگویید که من واقعاً موسیقی کانتری هستم.

I'm really into country music #3.

I'm really into country music #3.

If a movie made you sad, you can say that movie.

اگر فیلمی شما را ناراحت کرد، می توانید آن فیلم را بگویید.

Really Me Down?

واقعا من پایین؟

That movie really brought me down #4 If you think  someone should be happier, you can say cheer.

اگر فکر می کنید کسی باید شادتر باشد ، آن فیلم واقعاً شماره 4 را پایین آورد ، می توانید تشویق کنید.

Cheer up, cheer up #5.

شاد باشید، شاد باشید شماره 5.

Do you have time to the dry  cleaning on your way home?

آیا وقت خود را برای تمیز کردن خشک در خانه خود دارید؟

Do you have time to pick up number six?

آیا وقت دارید شماره شش را بردارید؟

You see that box?

آن جعبه را می بینی؟

Can you at the post office?

آیا می توانید به اداره پست بروید؟

Can you drop it off #7?

آیا می توانید آن را شماره 7 رها کنید؟

We end it up at home.

ما آن را در خانه تمام می کنیم.

We ended up staying at home #8,  

ما به پایان رسیدیم که در خانه شماره 8 بمانیم ،

which phrasal verb is used to reject  someone or something to turn down #9.

که از فعل عبارت برای رد کسی یا چیزی برای رد کردن شماره 9 استفاده می شود.

When you complete a form, you can  use both fill in and fill out.

هنگامی که یک فرم را تکمیل می کنید ، می توانید از هر دو پر و پر از آن استفاده کنید.

This is true #10.

این درست شماره 10 است.

How did you that Maria was fired?

چطور شد که ماریا اخراج شد؟

How did you find out?

چطوری فهمیدی؟

Question one.

سوال یک.

Please bear me.

لطفا مرا تحمل کن

While I look up.

در حالی که من به بالا نگاه می کنم.

Your file.

فایل شما

Please bear with me.

لطفا با من تحمل کنید

While I look up your file, Question 2,  

در حالی که من پرونده شما را جستجو می کنم ، سؤال 2 ،

the phrasal verb to attend to means  to attend to means to work on #3.

فعل عبارتی برای شرکت در معنی برای شرکت در معنی کار در شماره 3.

Why are you so angry?

چرا اینفدر عصبانی هستید؟

You need to cool.

شما باید خنک شوید.

You need to cool down #4.

شما نیاز به خنک شدن شماره 4 دارید.

The phrasal verb for repair is.

فعل عبارتی برای تعمیر است.

The phrasal verb for repair is fix up #5.

فعل عبارتی برای تعمیر fix up #5 است.

The phrasal verb for.

فعل عبارتی for.

To.

Discuss something so you can reach an agreement  is to hash out to hash out number six.

به. در مورد

چیزی بحث کنید تا بتوانید به توافق برسید ، این است که شماره شش را هش دهید.

If someone is being too serious,  you can tell them to lighten up.

اگر کسی خیلی جدی است ، می توانید به آنها بگویید که سبک شوند.

Lighten up.

سبک کن

You're being too serious.

خیلی جدی میگی

Lighten up, #7.

سبک کن، شماره 7.

After years of studying English,  my hard work has finally paid.

بعد از سالها تحصیل انگلیسی ، سرانجام کار سخت من پرداخت شده است.

My hard work has finally paid off.

زحمات من بالاخره نتیجه داد.

#8 We shouldn't rule out a graphic designer.

#8 ما نباید یک طراح گرافیک را رد کنیم.

We shouldn't rule out hiring a graphic designer.

ما نباید استخدام گرافیست را رد کنیم.

#9 My boss for being late again, my  boss chewed me out for being late again.

شماره 9 رئیس من برای دیر بودن دوباره ، رئیس من مرا به دلیل دیر بودن دوباره جوید.

And #10 let's give everyone a few  minutes too before we begin to settle in.

و #10 بیایید قبل از شروع کار ، چند دقیقه هم به همه بدهیم.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

With an easy Difficult.

با یک مشکل آسان.

Share your score.

امتیاز خود را به اشتراک بگذارید

In the comments below, and now I'm going to  explain every single phrasal verb in detail.

در نظرات زیر ، و اکنون می خواهم هر فعل عبارت را با جزئیات توضیح دهم.

So let's do that.

پس بیایید این کار را انجام دهیم.

Now to bear with someone.

حالا برای تحمل کسی

This is a very common phrasal verb.

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است.

It has a simple meaning.

این یک معنی ساده دارد.

It means to be patient with someone.

یعنی صبور بودن با کسی.

So we use this a lot with.

بنابراین ما از این بسیار استفاده می کنیم.

Customer service representatives or any time  someone is providing you with a service,  

نمایندگان خدمات مشتری یا هر زمان که کسی خدمات را به شما ارائه می دهد ،

now it's very common when that person is  providing you with that service to say,  

اکنون بسیار متداول است که آن شخص به شما این سرویس را ارائه می دهد تا بگوید ،

please bear with me, please  bear with me, Please be patient.

لطفا با من همراه باشید ، لطفاً با من همراه باشید ، لطفاً صبور باشید.

So notice our verb tense.

بنابراین به فعل ما تنش توجه کنید.

That's in the imperative, the imperative.

این در واجب است، امر ضروری.

So we're starting with the base verb.

بنابراین ما با فعل پایه شروع می کنیم.

Now if you use this verb and  other verb tenses, it's an E.

حالا اگر از این فعل و سایر زمان‌های فعل استفاده کنید، یک E.

Regular.

منظم است.

Verb The past simple is bore, and the  past participle is any idea it's born.

فعل گذشته ساده خسته کننده است، و فعل ماضی هر ایده ای است که به وجود می آید.

That's right, born with an  optional E for spelling,  

درست است، با یک E اختیاری برای املا متولد شده است،

but pronunciation is exactly the same in the past.

اما تلفظ در گذشته دقیقاً یکسان است.

Simple.

ساده. می

You could say I bore with him for 20 minutes,  

توانید بگویید من 20 دقیقه با او حوصله کردم،

I was patient with him for 20 minutes, and  in the past participle you can use this.

20 دقیقه با او صبور بودم، و در حرف گذشته می توانید از این استفاده کنید.

In the present Perfect, you might say.

در حال حاضر کامل ، ممکن است بگویید.

I've born with you for 20 minutes.

من 20 دقیقه با شما متولد شده ام.

Our next.

Phrasal verb is.

بعدی ما

فعل عبارت است.

To attend to now, notice we're using the  verb attend, and I could say last night I  

برای حضور در حال حاضر ، توجه داشته باشید که ما از فعل شرکت می کنیم و می توانم بگویم دیشب در

attended the party, but that's not a  phrasal verb, that's just a regular.

مهمانی شرکت کردم ، اما این یک فعل عبارت نیست ، این فقط یک منظم است.

Verb.

فعل

Because I don't have a  preposition, I attended the party.

چون حرف اضافه ندارم، در مهمانی شرکت کردم.

I went to the party.

من به مهمانی رفتم.

But if we use the phrasal verb  attend to, the meaning is different.

اما اگر از فعل عبارتی مراجعه به استفاده کنیم، معنا متفاوت است.

I could say I attended to the.

می توانم بگویم که در آن شرکت کردم.

Party.

مهمانی - جشن.

Now, in this case, this means that I worked on or  I paid attention to the party, so how could you?

حالا، در این مورد، این به این معنی است که من روی مهمانی کار کردم یا به آن توجه کردم، پس چطور می توانید؟

Work.

کار کنید.

On a party, Well, you could  work on organizing a party.

در یک مهمانی، خوب، می‌توانید روی سازماندهی یک مهمانی کار کنید.

So organizing all the details, sending  out the invitations, buying the food,  

بنابراین سازماندهی تمام جزئیات، ارسال دعوتنامه، خرید غذا،

cleaning the apartment, getting the decorations.

تمیز کردن آپارتمان، تهیه دکوراسیون.

I attended to the party.

من در مهمانی شرکت کردم.

So pay attention because the verb attends and the.

پس توجه کنید چون فعل حضور دارد و the.

Phasal verb.

فعل phasal.

Attend to have different meanings our next.

برای داشتن معانی مختلف بعدی ما شرکت کنید.

Phrasal.

عبارت

Verb.

To cool down.

فعل

خنک کردن

To cool down.

خنک کردن

We use this when someone is really angry,  upset or frustrated and you want them to.

وقتی کسی واقعاً عصبانی، ناراحت یا ناامید است و شما می‌خواهید از آن استفاده می‌کنیم.

Relax.

آروم باش.

You can say cool down, cool down.

می توانید بگویید خنک ، خنک شوید.

So let's say a client has been sending you a  lot of emails and you're feeling really angry,  

بنابراین بیایید بگوییم که یک مشتری ایمیل های زیادی را برای شما ارسال کرده است و احساس می کنید واقعاً عصبانی ،

irritated, annoyed, frustrated with that client.

تحریک ، اذیت و ناامید از آن مشتری هستید.

But before you call that client,  you should definitely cool down.

اما قبل از اینکه با آن مشتری تماس بگیرید، مطمئناً باید خنک شوید.

You need to take a minute.

شما باید یک دقیقه وقت بگذارید.

And.

و.

Relax.

Because you.

آروم باش.

چون تو.

Don't want to call that client when  you're angry and frustrated and annoyed.

وقتی عصبانی، ناامید و آزرده خاطر هستید، نمی‌خواهید با آن مشتری تماس بگیرید.

You need to cool down.

شما باید خنک شوید.

Relax.

آروم باش.

Chill.

لرز

Our next?

Phrasal verb to fix something up.

بعدی ما؟

فعل عبارتی برای رفع چیزی.

When you fix something up, it means you repair  it or you change it in order to improve it.

وقتی چیزی را تعمیر می‌کنید، به این معنی است که آن را تعمیر می‌کنید یا برای بهبود آن تغییر می‌دهید.

Now, in this case, when you change  it, it's not necessarily broken.

اکنون، در این مورد، وقتی آن را تغییر می‌دهید، لزوماً خراب نیست.

It could be that it's functioning,  but you want to improve it,  

ممکن است کار کند، اما شما می‌خواهید آن را بهبود ببخشید،

so you make some changes to it, you fix it up.

بنابراین تغییراتی در آن ایجاد می‌کنید، آن را اصلاح می‌کنید.

So for example, I could say Sally loves  fixing up old cars, cars in her free time,  

برای مثال، می‌توانم بگویم سالی دوست دارد ماشین‌های قدیمی را تعمیر کند، ماشین‌ها را در اوقات فراغتش تعمیر کند،

fixing up old cars so she repairs them.

ماشین‌های قدیمی را تعمیر کند تا آنها را تعمیر کند.

But it could also mean that she just changes them.

اما این همچنین می تواند به این معنی باشد که او فقط آنها را تغییر می دهد.

Maybe the car is working perfectly,  

شاید ماشین کاملاً کار کند ،

but she changes it, she changes the  color, or she adds something to it.

اما او آن را تغییر می دهد ، رنگ را تغییر می دهد ، یا چیزی را به آن اضافه می کند.

She fixes it up.

او آن را برطرف می کند.

Now this is a very common  phrasal verb around the house,  

اکنون این یک فعل عبارتی بسیار رایج در اطراف خانه است ،

because there's always something to fix up right?

زیرا همیشه چیزی برای رفع درست وجود دارد؟

To change, to repair, to improve.

برای تغییر ، تعمیر ، بهبود.

Our next phrasal verb to.

فعل عبارت بعدی ما به.

Hash something out.

چیزی بیرون

When you have something out, it means you talk  about something specific with other people,  

وقتی چیزی را در اختیار دارید ، این بدان معنی است که شما در مورد چیز خاصی با افراد دیگر صحبت می کنید ،

and you do that because you want to get agreement.

و این کار را انجام می دهید زیرا می خواهید توافق کنید.

You want to get agreement on the details.

شما می خواهید در مورد جزئیات توافق کنید.

So you can use this when  you're planning a conference,  

بنابراین می توانید هنگام برنامه ریزی یک کنفرانس ،

planning a party, planning a  project, any kind of event.

برنامه ریزی یک مهمانی ، برنامه ریزی یک پروژه ، هر نوع رویداد ، از این امر استفاده کنید.

And of course, with a project or  conference, there are many details.

و البته با یک پروژه یا کنفرانس ، جزئیات زیادی وجود دارد.

The date, the time, Who's doing what.

تاریخ ، زمان ، چه کسی انجام می دهد.

So you need to hash out those details.

بنابراین شما باید آن جزئیات را بیان کنید.

You need to talk about them to get agreement.

برای رسیدن به توافق باید در مورد آنها صحبت کنید.

OK, we agreed to the time of the conference.

خوب، ما با زمان کنفرانس موافقت کردیم.

We hashed it out.

ما آن را بیرون کشیدیم.

We hashed out the time of the conference.

ما زمان کنفرانس را هش کردیم.

Our next phrasal verb to lighten up.

فعل بعدی ما برای روشن کردن.

Now remember, I already taught you to cool  down, and that's when you're really angry,  

حالا به یاد داشته باشید، من قبلاً به شما یاد دادم که آرام شوید ، و آن زمانی است که شما واقعاً عصبانی،

frustrated, annoyed, and you want to relax.

ناامید، آزرده خاطر هستید و می‌خواهید آرام شوید.

Well, when you tell someone to lighten  up, you also want them to relax.

خوب، وقتی به کسی می‌گویید که آرام شود، می‌خواهید آرام شود.

But they're not angry, frustrated, or annoyed.

اما آنها عصبانی، ناامید و آزرده نیستند.

They're just being.

آنها فقط هستند

Too.

هم.

Serious.

جدی

That's it.

خودشه.

They're being too serious.

خیلی جدی هستند

They don't have a sense of humor.

آنها حس شوخ طبعی ندارند.

So maybe you were joking around  with a Co worker and they took it  

بنابراین شاید شما با یکی از همکارانتان شوخی می‌کردید و آنها آن را

too seriously and you just wanted  to have some fun and joke around.

خیلی جدی می‌گرفتند و فقط می‌خواستید کمی سرگرم شوید و در اطراف شوخی کنید.

But they're too serious.

اما آنها خیلی جدی هستند.

So you might say, lighten up, lighten  up, laugh a little, smile a little.

بنابراین ممکن است بگویید، سبک شوید، سبک شوید، کمی بخندید، کمی لبخند بزنید.

You're too serious.

شما خیلی جدی هستید

So someone who's always like this, you know,  they're not smiling, they're not laughing.

پس کسی که همیشه اینطوری است، نمی‌خندد، نمی‌خندد.

They're just always very serious.

آنها فقط همیشه بسیار جدی هستند.

You might want to tell that person  to lighten up, smile, relax, laugh.

ممکن است بخواهید به آن شخص بگویید سبک شود، لبخند بزند، آرام شود، بخندد.

But just remember it isn't the same as cool down.

اما فقط به یاد داشته باشید که این همان خنک شدن نیست.

Because cool down, you're angry and annoyed.

چون خونسرد، عصبانی و آزرده می شوید.

Lighten up.

سبک کن

You're too serious.

شما خیلی جدی هستید

That's the difference between the two.

این تفاوت بین این دو است.

Our next phrasal verb, to pay off.

فعل عبارتی بعدی ما، to pay off.

Now, when something pays off, it means  that you see the benefit of the something.

اکنون، وقتی چیزی نتیجه می دهد، به این معنی است که شما فایده آن چیزی را می بینید.

So let's say you spent the last month at home  

بنابراین فرض کنید ماه گذشته را در خانه گذراندید

studying for a big exam and you  took the exam and you passed.

برای یک امتحان بزرگ مطالعه کردید و در امتحان شرکت کردید و موفق شدید.

You got a really high mark.

واقعا نمره بالایی گرفتی می

You can say all my studying paid off.

توان گفت تمام درس خواندن من نتیجه داد.

So remember, something pays off.

پس به یاد داشته باشید، چیزی نتیجه می دهد.

All my studying paid off.

تمام درس خواندنم نتیجه داد.

I now see the benefits of all the studying I did.

من اکنون مزایای تمام مطالعه ای را که انجام دادم می بینم.

So we use this a lot for any kind  of work or effort that you put in.

بنابراین، ما از آن برای هر نوع کار یا تلاشی که انجام می‌دهید بسیار استفاده می‌کنیم.

Now it can be mental.

اکنون می‌تواند ذهنی باشد.

Work.

For studying for your job,  but it can also be physical.

کار کنید.

برای مطالعه برای شغل خود، اما می تواند فیزیکی نیز باشد.

Work.

کار کنید.

As well.

So all your dieting, your exercising,  paid off because now you lost weight.

همچنین.

بنابراین همه رژیم‌های غذایی، ورزش‌های شما نتیجه داد زیرا اکنون وزن کم کرده‌اید.

You're stronger.

شما قوی تر هستید

You see the benefit of all your work.

شما فایده همه کارتان را می بینید.

So we can use this with both mental  work and physical work our next.

بنابراین می‌توانیم از این هم برای کار ذهنی و هم برای کارهای فیزیکی بعدی استفاده کنیم.

Phrasal verb.

فعل چند قسمتی.

To rule.

به حکومت ما

Out we use.

استفاده می کنیم

This when something prevents  something else from happening.

این زمانی است که چیزی مانع از وقوع اتفاق دیگری می‌شود.

So a classic example, we have  COVID and we have traveling.

بنابراین یک مثال کلاسیک، ما کووید داریم و سفر داریم.

Now COVID is preventing  traveling from happening, right?

اکنون Covid از وقوع سفر جلوگیری می کند ، درست است؟

So we can say COVID ruled out traveling, right?

بنابراین می توانیم بگوییم Covid از مسافرت رد شد ، درست است؟

Kovid prevented traveling.

کوید از سفر جلوگیری کرد.

Kovid ruled out traveling.

کوید از سفر رد کرد.

Our next phrasal verb?

فعل عبارت بعدی ما؟

To chew.

جویدن.

Someone.

کسی.

Out.

بیرون.

To chew someone out.

برای جویدن کسی

This is when you tell someone  that they've done something wrong,  

این زمانی است که به کسی می گویید که آنها کار اشتباهی انجام داده اند ،

but you tell them angrily so you don't tell them.

اما شما با عصبانیت به آنها می گویید تا به آنها نگویید.

Calm, calmly.

آرام ، آرام

You know you made a mistake.

شما می دانید که اشتباه کرده اید.

You shouldn't have done that.

شما نباید این کار را می کردید.

No, you're angry, so you might yell a little.

نه ، شما عصبانی هستید ، بنابراین ممکن است کمی فریاد بزنید.

You might use language that you normally wouldn't.

ممکن است از زبانی استفاده کنید که به طور معمول نمی خواهید.

You're angry somebody did something  wrong and you tell them so.

شما عصبانی هستید کسی کار اشتباهی انجام داد و شما به آنها چنین بگویید.

Maybe your boss chewed you out because  you were late for an important meeting.

شاید رئیس شما شما را جوید زیرا شما برای یک جلسه مهم دیر شده اید.

So your boss was not calm.

بنابراین رئیس شما آرام نبود.

Your boss was angry.

رئیست عصبانی بود

Why were you late?

چرا دیر کردی؟

You shouldn't have been late.

شما نباید دیر می کردید

Why haven't I fired you yet?

چرا هنوز تو را اخراج نکرده ام؟

He chews.

او می جود.

You out?

شما بیرون؟

Or maybe you're on a sports  team and your coach chewed  

یا شاید شما در یک تیم ورزشی باشید و مربی شما

you out because you missed an important practice.

شما را جوید زیرا یک تمرین مهم را از دست داده اید.

Now if somebody.

Chews.

حالا اگر کسی

جویدن.

You out and they're really angry.

شما بیرون هستید و آنها واقعاً عصبانی هستند.

What phrasal verb goes with that  phrasal verb that we've already learned?

چه فعل اصطلاحاتی با آن فعل اصطلاحاتی که قبلاً آموخته ایم می رود؟

Cool down, right?

خنک شو، درسته؟

Because if somebody's angry.

چون اگر کسی عصبانی باشد

Why were you late?

چرا دیر کردی؟ می

You can say cool down, cool down,  relax, and then you can explain.

توانید بگویید خنک ، خنک ، استراحت ، و سپس می توانید توضیح دهید.

Why you were late?

چرا دیر آمدی؟

Our final phrasal.

جمله پایانی ما

Verb.

فعل

To settle in, when you settle in, it means  you get comfortable in a new environment,  

برای حل و فصل ، هنگامی که در آنجا مستقر می شوید ، به این معنی است که در یک محیط جدید راحت می شوید

and that new environment is  generally a new house, a new.

و محیط جدید به طور کلی یک خانه جدید است ، جدید.

School.

مدرسه.

A new workplace.

یک محل کار جدید

And of course, at the beginning you're not  comfortable just because everything is new, right?

و البته ، در ابتدا شما راحت نیستید زیرا همه چیز جدید است ، درست است؟

But then you need some time to settle in.

اما پس از آن به مدتی برای حل و فصل نیاز دارید.

So settle in just means to get  comfortable in a new environment.

بنابراین به معنای راحت برای راحت شدن در یک محیط جدید حل و فصل کنید.

So let's say you move to a new city and a few  

بنابراین بیایید بگوییم که شما به یک شهر جدید منتقل می شوید و چند

weeks later a friend could ask  you, oh, have you settled in?

هفته بعد یکی از دوستان می تواند از شما بپرسد ، اوه ، آیا در آنجا مستقر شده اید؟

Have you settled in?

مستقر شده اید؟

So they're just asking you, do you  feel comfortable in your new city?

بنابراین آنها فقط از شما سؤال می کنند ، آیا در شهر جدید خود احساس راحتی می کنید؟

And then you might reply back and say, yeah,  I've settled in, or no, I haven't settled in yet.

و پس از آن ممکن است پاسخ دهید و بگویید ، بله ، من در آن مستقر شده ام ، یا نه ، من هنوز در آن مستقر نشده ام.

Now that you know how to use all of these phrasal  verbs, how about we do the exact same quiz from  

اکنون که می دانید چگونه از همه این افعال عبارت استفاده کنید ، چگونه در مورد ما دقیقاً همان مسابقه را از

the very beginning and you can compare your  score from the first time to this time.

همان ابتدا انجام می دهیم و می توانید نمره خود را از اولین بار تا این زمان مقایسه کنید.

So let's do that quiz again.

بنابراین بیایید دوباره آن مسابقه را انجام دهیم.

Now question one, please bear me.

حالا سوال اول ، لطفاً مرا تحمل کنید.

While I look up.

در حالی که من به بالا نگاه می کنم.

Your file.

فایل شما

Please bear with me.

لطفا با من تحمل کنید

While I look.

در حالی که من نگاه می کنم.

Up your file Question 2.

پرونده پرونده خود را بالا ببرید

The phrasal verb to attend to means  to attend, to means to work on number.

.

3.

3.

Why are you so angry?

چرا اینقدر عصبانی هستی؟

You need to cool.

شما باید خنک شوید.

You need to cool down #4.

شما باید شماره 4 را خنک کنید.

The phrasal verb for repair is.

فعل عبارتی برای تعمیر است.

The.

Phrasal verb for repair is fix up #5.

.

فعل عبارتی برای تعمیر شماره 5 است.

The phrasal verb for.

فعل عبارتی for.

To.

Discuss something so you can reach.

به. در مورد

چیزی بحث کنید تا بتوانید به آن برسید.

An agreement is to hash out.

توافق نامه ای برای بیرون کشیدن است.

To hash out Number six.

به هش دادن شماره شش.

If someone is being too serious,  you can tell them to lighten up.

اگر کسی خیلی جدی است ، می توانید به آنها بگویید که سبک شوند.

Lighten up.

You're being too serious.

سبک کن

شما خیلی جدی هستید

Lighten up, #7.

سبک ، شماره 7.

After years of studying English,  my hard work has finally paid.

بعد از سالها تحصیل انگلیسی ، سرانجام کار سخت من پرداخت شده است.

My hard work has finally paid off #8 We  shouldn't rule out a graphic designer.

کار سخت من در نهایت شماره 8 را پرداخت کرده است که ما نباید یک طراح گرافیک را رد کنیم.

We shouldn't rule out hiring a graphic designer.

ما نباید استخدام یک طراح گرافیک را رد کنیم.

#9 My boss for being late again.

شماره 9 رئیس من برای دیر بودن دوباره.

My boss chewed me out for  being late again and #10.

رئیسم به خاطر دیر کردن دوباره و شماره 10 مرا جوید.

Let's give everyone a few minutes too  before we begin to settle in question 1.

بیایید چند دقیقه هم به همه بدهیم قبل از اینکه شروع به حل و فصل سوال 1 کنیم.

The phrasal verb used when you gradually  introduce a new rule, policy, or law is.

فعل عبارتی که هنگام معرفی به تدریج یک قانون ، سیاست یا قانون جدید استفاده می کنید.

The phrasal verb is to phase in question two.

فعل عبارتی است که در مورد دو مورد قرار می گیرد.

If you want to reserve a specific time  in your calendar, you can block it.

اگر می‌خواهید زمان خاصی را در تقویم خود رزرو کنید، می‌توانید آن را مسدود کنید.

You can block it off.

می توانید آن را مسدود کنید.

Question three, When the fire alarm  went off everyone of the building,  

سوال سوم، وقتی زنگ هشدار آتش برای همه ساختمان خاموش شد،

everyone cleared out of the building.

همه از ساختمان خارج شدند.

Question 4:00.

سوال 4:00

We'll have to air conditioning this summer.

ما باید تابستان امسال تهویه مطبوع کنیم.

We'll have to do without question 5.

ما باید بدون سؤال 5 این کار را انجام دهیم.

If someone is removed from a position  against their will, they are.

اگر شخصی برخلاف میل خود از موقعیتی برکنار شود، این کار را انجام می دهد .

They are forced out of that position.

آنها از آن موقعیت مجبور می شوند.

Number six, the phrasal verb used when information  

شماره ششم ، فعل عبارتی که هنگام

becomes clear in one's mind  is to sink in Question 7.

روشن شدن اطلاعات در ذهن شخص مشخص می شود ، غرق شدن در مورد 7. است.

The government had to a lot of  companies during the pandemic.

دولت مجبور بود بسیاری از شرکت ها را در طول بیماری همه گیر.

The government had to bail out Question 8.

دولت مجبور شد سوال 8 را نجات دهد.

Oh no, I think I behind my phone.

اوه نه، فکر می کنم پشت تلفنم هستم.

I think I left behind my phone.

فکر می کنم تلفنم را پشت سر گذاشتم.

Question nine.

سوال نه.

You don't want to miss this amazing opportunity.

شما نمی خواهید این فرصت شگفت انگیز را از دست بدهید.

Miss out on and question 10.

از دست دادن و سوال 10.

The phrasal verb for arrive is show up.

فعل عبارتی برای arrive نشان دادن است.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Was it easy or was it difficult?

آسان بود یا دشوار بود؟

Now I'll explain every phrasal verb in detail  with the definition and example sentence as well.

اکنون هر فعل عبارتی را با تعریف و جمله مثال با جزئیات توضیح خواهم داد.

To.

به.

Phase something in.

When you phase something in, it means  that you introduce something new,  

وقتی چیزی را در آن قرار می دهید ، به این معنی است که شما چیز جدیدی را معرفی می کنید ،

but you introduce it gradually, which  means little by little and general.

اما آن را به تدریج معرفی می کنید ، این به معنای کم و عمومی است.

What we're introducing is a new law, a new  rule, a new regulation or a new policy.

چیزی که ما معرفی می کنیم یک قانون جدید، یک قانون جدید، یک مقررات جدید یا یک خط مشی جدید است.

So let's say that your company has a new  policy and they're introducing a dress code.

بنابراین، فرض کنید که شرکت شما یک خط‌مشی جدید دارد و در حال معرفی کد لباس است.

A dress code will tell you what  you can and cannot wear to work.

کد لباس به شما می گوید که چه چیزی را می توانید و چه چیزی را نمی توانید در محل کار بپوشید.

Now, let's say they announce the new dress code,  

حالا، فرض کنید آنها کد لباس جدید را اعلام کنند،

but they say we're phasing in the new  dress code over the next two months.

اما آنها می گویند که ما در دو ماه آینده کد لباس جدید را وارد مرحله اجرا خواهیم کرد.

Now, why would they want to  introduce it little by little?

حالا، چرا می خواهند کم کم آن را معرفی کنند؟

Well, maybe it's because they  want to give you time to prepare.

خب، شاید به این دلیل است که می‌خواهند به شما زمان بدهند تا آماده شوید. برای مثال،

You might have to go out and  buy new clothing, for example.

ممکن است مجبور شوید بیرون بروید و لباس جدیدی بخرید.

So you might have to save money to do that  and get comfortable doing that as well.

بنابراین ممکن است مجبور شوید برای انجام این کار پول پس انداز کنید و در انجام آن نیز راحت باشید.

So maybe the first week they introduce the new.

بنابراین شاید هفته اول آنها جدید را معرفی کنند.

Shirts.

پیراهن

That they want you to wear and then.

که آنها می خواهند شما بپوشید و سپس.

The next week.

It's the new shoes, and the  following week it's the new pants.

هفته بعد.

این کفش های جدید است و هفته بعد آن شلوار جدید است.

And little by little, they phase in the new dress.

و کم کم ، آنها در لباس جدید فاز می کنند.

Code.

کد.

#2 to block.

شماره 2 برای مسدود کردن.

Off.

خاموش

Now, the thing about phrasal verbs is they're  always used in a very specific context.

اکنون ، نکته در مورد افعال عبارت این است که آنها همیشه در یک زمینه بسیار خاص استفاده می شوند.

So in this context, a block off we're talking  

بنابراین در این زمینه ، یک بلوک خاموش ما به

specifically about time in your  calendar or on your schedule.

طور خاص در مورد زمان در تقویم یا برنامه شما صحبت می کنیم.

So you're blocking off time.

بنابراین شما در حال خاموش کردن زمان هستید.

So what does that mean?

پس این به چه معناست؟

It means that you reserve that time for a  specific task or activity and you reserve  

این بدان معناست که شما آن زمان را برای یک کار یا فعالیت خاص رزرو می کنید و

that time so no one else can schedule  a meeting with you or no one else can  

آن زمان را رزرو می کنید تا هیچ کس دیگری نتواند جلسه ای را با شما برنامه ریزی کند یا هیچ کس دیگری نمی تواند

assign you a task during those specific  blocks of time because you block them off.

در طی آن بلوک های خاص زمان به شما اختصاص دهد زیرا آنها را مسدود می کنید.

So let's say you're preparing for the IELTS, and  you might block off Monday, Wednesday, Friday from  

بنابراین بیایید بگوییم که شما برای آیلتس آماده می شوید ، و ممکن است دوشنبه ، چهارشنبه ، جمعه از

7:00 to 9:00 in your calendar, and that is the  time you're going to spend studying for IELTS.

ساعت 7 تا 9:00 در تقویم خود را مسدود کنید ، و این زمانی است که می خواهید برای تحصیل در آیلتس هزینه کنید.

Or if you have an important deadline at  work, you might block off the entire day.

یا اگر مهلت مهمی در محل کار دارید ، ممکن است کل روز را مسدود کنید.

So you might block off Monday and just focus  on that task so you can meet the deadline.

بنابراین، ممکن است دوشنبه را مسدود کنید و فقط روی آن کار تمرکز کنید تا بتوانید ضرب الاجل را رعایت کنید.

So this is probably something you do every  single day anyway for time management purposes.

بنابراین این احتمالاً کاری است که شما هر روز به هر حال برای اهداف مدیریت زمان انجام می دهید.

And now you know how to explain that  naturally in English #3, to clear out.

و اکنون می دانید که چگونه آن را به طور طبیعی به زبان انگلیسی شماره 3 توضیح دهید تا پاکسازی شود.

And again, remember, phrasal verbs  are used in a very specific context.

و دوباره ، به یاد داشته باشید ، افعال عبارتی در یک زمینه بسیار خاص استفاده می شود.

And in this context, we're talking  about clearing out of a location  

و در این زمینه ، ما در مورد پاکسازی از مکانی

like a restaurant or even a conference,  an office, a mall, any location that has.

مانند رستوران یا حتی یک کنفرانس ، یک دفتر ، یک مرکز خرید ، هر مکانی که داشته باشد صحبت می کنیم.

A lot of.

بسیاری از.

People in it generally, and when  people clear out of a location,  

افراد در آن به طور کلی ، و هنگامی که افراد از یک مکان پاک می شوند ،

it means they simply leave the location,  but that location then becomes empty.

این بدان معنی است که آنها به سادگی مکان را ترک می کنند ، اما آن مکان خالی می شود.

So the majority or all of  the people leave a location.

بنابراین اکثریت یا همه افراد یک مکان را ترک می‌کنند.

That's when you clear.

این زمانی است که شما روشن می کنید.

Out of a.

از یک

Location.

محل.

So let's say you go to lunch at a  restaurant around 1:30 and it's.

بنابراین فرض کنید حوالی ساعت 1:30 برای ناهار به یک رستوران رفتید و تمام شد.

Really busy.

واقعا مشغولم.

You get the last available table  and you're eating your lunch.

آخرین میز موجود را دریافت می‌کنید و در حال خوردن ناهار هستید.

You're talking to your Co  worker and then around 2:00?

با همکارتان صحبت می کنید و بعد از آن حوالی ساعت 2:00؟

30 you look.

30 شما نگاه می کنید.

Around and you notice.

اطراف و متوجه می شوید.

That you're the.

که تو هستی

Only table left in the restaurant.

فقط میز مانده در رستوران.

And remember, the restaurant was full when you  got there, so you could turn to your Co worker  

و به یاد داشته باشید ، رستوران وقتی به آنجا رسیدید ، پر بود ، بنابراین می توانید به کارگر خود مراجعه کنید

and say, wow, it really cleared weird out,  which means everybody left the restaurant #4.

و بگویید ، وای ، واقعاً عجیب پاک شد ، این بدان معنی است که همه از رستوران شماره 4 خارج شده اند.

To do.

انجام دادن.

Without something, this is a really  useful one because it's a fact of life.

بدون چیزی، این واقعاً مفید است زیرا یک واقعیت زندگی است.

You're going to have to do without certain  things at certain times in your life.

در زمان‌های خاصی از زندگی‌تان مجبور خواهید بود بدون چیزهای خاصی انجام دهید.

So when you do without something, it  means you manage despite the lack of,  

بنابراین وقتی بدون کاری انجام می‌دهید، به این معنی است که علی‌رغم فقدان آن،

and it's the lack of the  something that you do without.

و این فقدان کاری است که بدون آن انجام می‌دهید.

So let me give you an example.

بنابراین بگذارید مثالی به شما بدهم.

Maybe finances are a little tight.

شاید امور مالی کمی تنگ باشد.

You didn't get that bonus you were hoping for.

شما آن پاداش را که به آن امیدوار بودید دریافت نکردید.

So you might say we'll have to do without  a cleaner for the next few months.

بنابراین ممکن است بگویید تا چند ماه آینده باید بدون تمیزکننده کار کنیم.

Do without a cleaner.

بدون پاک کننده انجام دهید.

So a cleaner is someone who cleans your house.

بنابراین یک پاک کننده کسی است که خانه شما را تمیز می کند.

A house cleaner.

یک خانه تمیز کننده

Now, previously a lot of people call this a maid.

در حال حاضر، قبلا بسیاری از مردم این را خدمتکار می نامند.

I know many people in certain  countries still call it a maid.

من می دانم که بسیاری از مردم در برخی از کشورها هنوز آن را خدمتکار می نامند.

In North America, it's considered outdated  

در آمریکای شمالی، منسوخ شدن

and even a little politically  incorrect to call someone a maid.

و حتی کمی از نظر سیاسی نادرست در نظر گرفته می‌شود که کسی را خدمتکار خطاب کنید.

We now call them house cleaners.

اکنون آنها را پاک کننده های خانه می نامیم.

So just so you know, it's  more politically correct.

بنابراین فقط برای اینکه بدانید، از نظر سیاسی درست تر است.

To use house.

برای استفاده از خانه

Cleaner.

پاک کننده.

So you have to manage manage your  day-to-day manage your house.

بنابراین باید مدیریت روزانه خانه خود را مدیریت کنید.

Despite the lack of a house cleaner,  

علیرغم نبود نظافتچی خانه،

we have to do without a house cleaner  because I didn't get the bonus.

مجبوریم بدون نظافت خانه کار کنیم زیرا من پاداش دریافت نکردم.

So you can use this in a personal  context like I just gave you,  

بنابراین می‌توانید از آن در یک زمینه شخصی استفاده کنید، مانند آنچه من به شما ارائه کردم،

or you can use this in a work context as well.

یا می‌توانید از آن در زمینه کاری نیز استفاده کنید.

Maybe your assistant quit and you're  having trouble finding a new assistant.

شاید دستیارتان دست از کار بکشد و برای پیدا کردن دستیار جدید مشکل داشته باشید.

So you might say, well, I guess I'll have to  do without an assistant for the next month,  

بنابراین ممکن است شما بگویید ، خوب ، من حدس می زنم که باید برای یک ماه آینده بدون دستیار انجام دهم ،

which means you have to manage all your work  without an assistant, do without something.

این بدان معنی است که شما باید تمام کارهای خود را بدون دستیار مدیریت کنید ، بدون چیزی انجام دهید.

It's a very useful phrasal verb  because we all have to do without  

این یک فعل عبارتی بسیار مفید است زیرا همه ما باید بدون

certain things at certain points in our life.

کارهای خاصی در نقاط خاصی در زندگی خود انجام دهیم.

Our next phrasal verb to force out.

فعل عبارت بعدی ما برای بیرون راندن.

This is a very useful business phrasal verb.

این یک فعل عبارات تجاری بسیار مفید است.

You're going to hear it in the  media newspapers all the time.

شما همیشه آن را در روزنامه های رسانه ای می شنوید.

When someone is forced out, it means that  they are asked to leave their position,  

وقتی کسی مجبور شد ، این بدان معنی است که از آنها خواسته می شود موقعیت خود را ترک کنند ،

but it wasn't their decision to do so.

اما این تصمیم آنها برای انجام این کار نبود. به

Notice the sentence structure I used.

ساختار جمله ای که استفاده کردم توجه کنید.

I put this in the passive to be forced.

من این را در منفعل قرار دادم تا مجبور شود.

Out.

بیرون.

For example, the CEO was  forced out after the scandal.

به عنوان مثال ، مدیرعامل پس از رسوایی مجبور شد.

So there's a scandal, obviously.

بدیهی است که یک رسوایی وجود دارد. به

It didn't look.

نظر نمی رسید

Good for the CEO.

برای مدیرعامل خوب است.

So the company wanted him to leave.

بنابراین این شرکت می خواست که او را ترک کند. خود

The CEO himself did not want to leave,  

مدیرعامل خود نمی خواست آنجا را ترک کند ،

but the company wanted him to  leave, so the CEO was forced out.

اما این شرکت می خواست که او را ترک کند ، بنابراین مدیرعامل مجبور شد از آنجا خارج شود.

Now if you use it in the active sentence,  you'd be talking about who forced out the CEO.

حال اگر از آن در جمله فعال استفاده می کنید ، در مورد اینکه چه کسی مدیرعامل را مجبور کرده است صحبت می کنید.

So you might say the board of directors  forced the CEO out after the scandal.

بنابراین ممکن است بگویید هیئت مدیره مدیرعامل را پس از رسوایی مجبور کرد.

So you can absolutely use this in the active,  

بنابراین شما می توانید کاملاً از این موارد در Active استفاده کنید ،

but it's very commonly used in the passive,  our next phrasal verb #6, to sink in.

اما معمولاً در منفعل ، فعل بعدی عبارت شماره 6 ما مورد استفاده قرار می گیرد.

When something sinks in, it  becomes clear in your mind,  

and the something that's sinking  in is information, news, and event.

، اخبار و رویداد.

For example, it took him a while  before his mother's death sunk in.

به عنوان مثال ، او را مدتی طول کشید تا مرگ مادرش غرق شود.

So his mother died, But that fact, that  event didn't sink in for some time.

بنابراین مادرش درگذشت ، اما این واقعیت ، این واقعه مدتی غرق نشد.

It didn't become clear, So he didn't process it.

این مشخص نشد ، بنابراین او آن را پردازش نکرد.

He didn't fully understand it.

او کاملاً آن را درک نکرد.

He didn't fully accept it as a  fact, as a reality for some time.

او برای مدتی به عنوان یک واقعیت آن را به عنوان یک واقعیت قبول نکرد.

So the event, his mother's death didn't sink in.

بنابراین ، این رویداد ، مرگ مادرش غرق نشد.

So we do use this a lot for tragic events,  

بنابراین ما از این موارد زیادی برای وقایع غم انگیز استفاده می کنیم ،

but we can also use this with  difficult or complicated information.

اما می توانیم از این موارد با اطلاعات دشوار یا پیچیده استفاده کنیم.

For example, let's say your coworker is  explaining a new accounting software,  

به عنوان مثال ، بیایید بگوییم همکار شما در حال توضیح یک نرم افزار جدید حسابداری است

and it's pretty technical.

و بسیار فنی است.

So your coworker is explaining it, explaining it,  

بنابراین همکار شما در حال توضیح آن است ، آن را توضیح می دهد ،

explaining it quite quickly, and you might  say, give me a minute to let that sink.

خیلی سریع توضیح می دهد ، و ممکن است بگویید ، یک دقیقه به من فرصت دهید تا آن را غرق کنم. که

In.

در.

So that is the information, the information your  

بنابراین این اطلاعات ، اطلاعاتی است که

coworker was just explaining, and  for that the information to sink in.

همکار شما فقط توضیح داده شده است ، و برای آن اطلاعات در غرق شدن است.

It means for you to fully  understand it, to fully process it.

این بدان معنی است که شما می توانید آن را به طور کامل درک کنید ، آن را به طور کامل پردازش کنید.

So we can use it for tragic events, but we  can also use this for complicated information.

بنابراین می توانیم از آن برای رویدادهای غم انگیز استفاده کنیم ، اما می توانیم از این موارد برای اطلاعات پیچیده نیز استفاده کنیم.

#7 to bail out.

شماره 7 برای وثیقه.

This is another must know business phrasal verb,  

این یکی دیگر از فعل اصطلاحات تجاری است ،

but you can also use it in  your personal life as well.

اما می توانید از آن در زندگی شخصی خود نیز استفاده کنید.

When you bail someone out, it means  that you rescue them and you rescue  

وقتی کسی را وثیقه می کنید ، این بدان معنی است که آنها را نجات می دهید و

them from a financially difficult situation.

آنها را از یک وضعیت دشوار مالی نجات می دهید.

So remember that CEO that was  forced out in our previous example?

بنابراین به یاد داشته باشید که مدیرعامل که در مثال قبلی ما مجبور شده است؟

Well, maybe he had a sister that bailed him out.

خوب ، شاید او یک خواهر داشت که او را وثیقه می داد.

His.

Sister bailed him out, which means  his sister helped him financially,  

خود.

خواهر او را وثیقه داد ، این بدان معناست که خواهرش از نظر مالی به او کمک کرده است ،

so maybe she gave him a place to stay because  he couldn't afford his rent, She gave him food  

بنابراین شاید او به او مکانی برای ماندن داد زیرا او نتوانست اجاره خود را تحمل کند ، او به او غذا داد

because he couldn't afford groceries, and she  gave him money because he didn't have any.

زیرا او نتوانست مواد غذایی را تحمل کند ، و او به او پول داد زیرا او به او پول داد هیچ چیزی نداشت

His sister bailed him out.

خواهرش او را نجات داد.

So we can use it in a personal context, but  this is commonly used in a business context  

بنابراین می‌توانیم از آن در زمینه شخصی استفاده کنیم، اما این معمولاً در زمینه تجاری استفاده می‌شود،

in the sense of the government bailing out  companies because they're about to go bankrupt.

به این معنا که دولت به شرکت‌ها کمک می‌کند زیرا در شرف ورشکستگی هستند.

And why would the government do that?

و چرا دولت باید این کار را انجام دهد؟

Well, because that company  is important for the economy.

خوب، زیرا آن شرکت برای اقتصاد مهم است.

For example, in the US, the company Chrysler,  

به عنوان مثال، در ایالات متحده، شرکت کرایسلر،

which is an automobile company, they've been  bailed out by the government multiple times.

که یک شرکت خودروسازی است، چندین بار توسط دولت کمک مالی شده است.

Chrysler as a company has almost  gone bankrupt multiple times,  

کرایسلر به عنوان یک شرکت تقریباً چندین بار ورشکست شده است،

and the government has come  in and bailed the company out.

و دولت وارد عمل شده و شرکت را نجات داده است.

They bailed Chrysler out number  eight to leave something behind.

آنها کرایسلر را از شماره هشت نجات دادند تا چیزی را پشت سر بگذارند.

This is a very useful one  in your everyday vocabulary.

این یک مورد بسیار مفید در واژگان روزمره شماست.

When you leave something behind, it simply means  that you forget something at a specific location.

وقتی چیزی را پشت سر می گذارید، به سادگی به این معنی است که چیزی را در یک مکان خاص فراموش می کنید.

So we do this all the time, right?

بنابراین ما همیشه این کار را انجام می دهیم، درست است؟

We go to a restaurant, a cafe,  we put our phone on the counter.

به یک رستوران، یک کافه می رویم، تلفنمان را روی پیشخوان می گذاریم.

We get our.

ما خودمان را می گیریم.

Coffee.

And we go, and Oh no, I left my phone behind.

قهوه.

و ما می رویم، و اوه نه، من تلفنم را پشت سر گذاشتم.

I think I left my phone behind at the cafe.

فکر کنم گوشیمو گذاشتم تو کافه.

So it's just the same as saying I  think I forgot my phone at the cafe.

بنابراین دقیقاً مثل این است که بگوییم فکر می‌کنم تلفنم را در کافه فراموش کرده‌ام. می‌توانید

You can use this with any object  you can leave behind your keys,  

با هر شیئی که می‌توانید کلیدهایتان،

your sweater, your jacket, your  computer, whatever you want.

پلیورتان، ژاکت‌تان، رایانه‌تان، و هر چیزی که می‌خواهید، از آن استفاده کنید.

So this is a very useful one.

بنابراین این یک مورد بسیار مفید است.

So what about you?

درمورد شما چطور؟ آیا

Have you ever left something important behind?

تا به حال چیز مهمی را پشت سر گذاشته اید؟

Maybe you left your cell phone behind, or your  laptop behind, or important family photos behind.

شاید تلفن همراه یا لپ‌تاپ یا عکس‌های مهم خانوادگی را پشت سر گذاشته‌اید. آیا

Have you ever left something behind?

تا به حال چیزی پشت سر گذاشته اید؟

Let us know in the comments  #9 to miss out on something.

برای از دست دادن چیزی در نظرات به ما اطلاع دهید.

To miss out on something.

از دست دادن چیزی

And this is when you miss an important opportunity  or an experience that shouldn't have been missed.

و این زمانی است که فرصت مهمی را از دست می‌دهید یا تجربه‌ای را که نباید از دست می‌دادید.

So let's.

Say that you.

پس بیایید.

بگو که تو

Work for Tesla and Elon Musk was making an.

کار برای تسلا و ایلان ماسک در حال ساختن بود.

Appearance at your office.

حضور در دفتر شما

That day.

آن روز.

And you were going to get to meet Elon Musk.

و تو قرار بود با ایلان ماسک ملاقات کنی.

But your bus was late and you didn't get to work  on time and you didn't get to meet Elon Musk.

اما اتوبوس شما دیر شد و به موقع به سر کار نرسیدید و نتوانستید با ایلان ماسک ملاقات کنید.

You, my friend, just missed out  on an opportunity of a lifetime.

تو، دوست من، فرصت یک عمر را از دست دادی.

You missed out on meeting Elon Musk.

شما ملاقات با ایلان ماسک را از دست دادید.

So you could say.

بنابراین شما می توانید بگویید.

I can't believe I missed out.

باورم نمیشه از دست دادم

You can just end it there.

شما فقط می توانید آن را در آنجا پایان دهید.

I can't believe I missed out.

باورم نمیشه از دست دادم

If you want to continue, you can say I can't  believe I missed out on meeting Elon Musk.

اگر می‌خواهید ادامه دهید، می‌توانید بگویید نمی‌توانم باور کنم که ملاقات با ایلان ماسک را از دست داده‌ام.

And finally #10 to show up.

و در نهایت شماره 10 برای نشان دادن.

If show up has a very simple definition,  it means to appear or arrive.

اگر نمایش تعریف بسیار ساده ای داشته باشد، به معنای ظاهر شدن یا رسیدن است.

Native speakers don't really use appear  or arrive, we use show up, for example.

سخنرانان بومی واقعاً از ظاهر یا ورود استفاده نمی‌کنند، برای مثال از نشان دادن استفاده می‌کنیم.

What time did you show up?

چه ساعتی حاضر شدی؟

To the party.

به مهمانی.

I would never say what time did you?

هرگز نمی گویم ساعت چند بودی؟

Arrive.

برسید.

To the.

Party.

به.

مهمانی - جشن.

I wouldn't say that that sounds unnatural.

من نمی گویم که این غیرطبیعی به نظر می رسد.

Outdated.

منسوخ شده.

Too formal.

خیلی رسمی

I would say what time did you show up?

میگم ساعت چند اومدی؟

What time did you show up to the party?

چه ساعتی در مهمانی حاضر شدید؟

What time did you show up last night?

دیشب ساعت چند اومدی؟

Now let's say you got to work  late one day and your boss is  

حالا فرض کنید یک روز دیر سر کار آمدید و رئیستان

standing at your desk as you're walking  to your desk and you're 45 minutes late  

وقتی که به سمت میزتان می روید پشت میزتان ایستاده است و شما 45 دقیقه دیر کرده اید

and your boss might look at you and  say, oh how nice of you to finally.

و رئیستان ممکن است به شما نگاه کند و بگوید: اوه چه خوب که بالاخره .

Show up.

نشان دادن.

That's obviously sarcastic, but  this happens a lot if you get to a.

این بدیهی است که طعنه آمیز است، اما اگر به یک مورد برسید این اتفاق زیاد می افتد.

Party.

مهمانی - جشن.

Really late.

واقعا دیر

Or even if you're just having dinner at  home with your your husband or your wife.

یا حتی اگر فقط در خانه با همسر یا همسرتان شام می‌خورید.

But dinner is normally at 7:00  and you don't get home till 7:30.

اما معمولاً شام ساعت 7:00 است و تا ساعت 7:30 به خانه نمی‌رسید.

And your husband or your wife has been waiting  and waiting and waiting when you get home,  

و شوهر یا همسرتان منتظر بوده اند و منتظر بوده اند و منتظر بوده اند که به خانه برگردید،

they might say, oh, how nice  of you to finally show up.

ممکن است بگویند، اوه، چقدر خوب است که بالاخره ظاهر شدید.

So we use this a lot in a  sarcastic way when someone  

بنابراین، وقتی کسی دیر می‌آید، ما از آن به‌صورت طعنه‌آمیز زیاد استفاده می‌کنیم

is late, but we also use it just  to talk about getting somewhere.

، اما همچنین از آن فقط برای صحبت درباره رسیدن به جایی استفاده می‌کنیم.

Oh, I showed up at and then you say the time.

اوه، من حاضر شدم و بعد شما زمان را بگویید.

So now that you feel more comfortable with  these phrasal verbs, how about we do the  

پس اکنون که با این افعال عبارتی احساس راحتی بیشتری می‌کنید، چه می‌شود که

exact same quiz again and you can compare your  score from the first time to the second time.

دوباره همان امتحان را انجام دهیم و می‌توانید امتیاز خود را از بار اول با بار دوم مقایسه کنید.

So let's do that quiz again.

So let's do that quiz again.

Now question 1, the phrasal verb used when you  gradually introduce a new rule, policy, or law is.

اکنون سؤال 1، فعل عبارتی که هنگام معرفی تدریجی یک قانون، خط‌مشی یا قانون جدید استفاده می‌شود، این است.

The phrasal verb is to phase in question two.

فعل عبارتی فاز دوم است.

If you want to reserve a specific time  in your calendar, you can block it.

اگر می‌خواهید زمان خاصی را در تقویم خود رزرو کنید، می‌توانید آن را مسدود کنید.

You can block it off.

می توانید آن را مسدود کنید.

Question three, When the fire alarm  went off everyone of the building,  

سوال سوم، وقتی زنگ هشدار آتش برای همه ساختمان خاموش شد،

everyone cleared out of the building.

همه از ساختمان خارج شدند.

Question 4:00.

سوال 4:00.

We'll have to air conditioning this summer.

تابستان امسال باید تهویه هوا داشته باشیم.

We'll have to do without question 5.

ما باید بدون سؤال 5 این کار را انجام دهیم.

If someone is removed from a position  against their will, they are.

اگر شخصی برخلاف میل خود از موقعیتی برکنار شود، این کار را انجام می دهد .

They are forced out of that position number six.

آنها مجبور می شوند از موقعیت شماره شش خارج شوند.

The phrasal verb used when information becomes  clear in one's mind is to sink in Question 7.

فعل عبارتی که وقتی اطلاعات در ذهن فرد واضح می‌شود استفاده می‌شود، در سوال 7 فرو می‌رود.

The government had to a lot of  companies during the pandemic.

دولت در طول همه‌گیری مجبور به شرکت‌های زیادی بود.

The government had to bail out Question 8.

دولت مجبور شد سوال 8 را نجات دهد.

Oh no, I think I behind my phone.

اوه نه، فکر می کنم پشت تلفنم هستم.

I think I left behind my phone.

فکر کنم گوشیمو جا گذاشتم

Question nine.

سوال نهم.

You don't want to miss this amazing opportunity.

شما نمی خواهید این فرصت شگفت انگیز را از دست بدهید.

Miss out on and question 10.

از دست دادن و سوال 10.

The phrasal verb for arrive is show up.

فعل عبارتی برای arrive نشان دادن است.

Question one, I used to play video games  every day, but eventually I grew out of it.

سوال اول، من هر روز بازی‌های ویدیویی انجام می‌دادم ، اما در نهایت از آن خارج شدم.

Question two.

سوال دو

Do you know why?

میدونی چرا؟

Sarah of the meeting.

سارا جلسه

Earlier today.

اوایل امروز.

Walked.

Out of the meeting question three.

راه افتاد.

سوال خارج از جلسه سوم.

Can you add mustard to the shopping list?

آیا می توانید خردل را به لیست خرید اضافه کنید؟

I just I just used it up.

من فقط استفاده کردم

Question 4.

سوال 4.

You should.

شما باید.

Your.

Old books to your community store.

شما

کتاب های قدیمی به فروشگاه انجمن شما.

You should give away question 5.

شما باید سوال 5 را بدهید.

The bridge is because there was an accident.

پل به دلیل تصادف است.

The bridge is blocked off.

پل مسدود شده است

Question six, my boss said we can  with canceling the contract, we can.

سوال ششم، رئیس من گفت ما می توانیم با لغو قرارداد، می توانیم.

Go ahead.

برو جلو.

Question seven, my company using  cell phones during work hours.

سوال هفتم، شرکت من در ساعات کاری از تلفن همراه استفاده می کند.

My company frowns on question eight.

شرکت من در مورد سوال هشت اخم می کند.

I'm sorry I at you during the meeting  I overreacted last out question 9.

متاسفم که در طول جلسه به شما پاسخ دادم  به آخرین سؤال 9 واکنش بیش از حد نشان دادم. آیا

Can you help me this error sort out question 10?

می‌توانید به من کمک کنید که این خطا سؤال 10 را مرتب کنم؟

The presentation was really long,  so I for a bit, so I wandered off.

ارائه واقعا طولانی بود، بنابراین من برای مدتی سرگردان شدم.

So how did you do with that quiz?

پس چگونه با آن مسابقه کار کردید؟

Was it easy or was it difficult?

آسان بود یا سخت؟

Well, now I'm going to explain  every phrasal verb in detail.

خب، اکنون می‌خواهم هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح دهم.

Number one, to block off.

شماره یک، برای مسدود کردن.

This is when you obstruct an exit  to prevent people from leaving.

این زمانی است که برای جلوگیری از خروج افراد، یک خروجی را مسدود می‌کنید.

This is a very common phrasal verb,  because on your daily commute to work,  

این یک فعل عبارتی بسیار رایج است، زیرا در رفت و آمد روزانه خود به محل کار،

you may have to take a detour,  which means take an alternative.

ممکن است مجبور شوید از یک مسیر انحرافی استفاده کنید، که به معنای انتخاب جایگزین است.

Route because your regular exit is blocked off.

مسیر کنید زیرا خروجی معمولی شما مسدود شده است.

So let's say you get to work 15 minutes late.

بنابراین فرض کنید 15 دقیقه دیر سر کار می روید. می‌توانید

You can say sorry I'm late,  Main Street was blocked off  

ببخشید که دیر کردم، خیابان اصلی مسدود شد

and most likely that street or exit is  blocked off because of construction.

و به احتمال زیاد آن خیابان یا خروجی به دلیل ساخت و ساز مسدود شده است.

It's also possible that there was an  accident, or perhaps there's something  

همچنین ممکن است تصادفی رخ داده باشد، یا شاید چیزی

like a parade or a protest that's preventing  people from using that exit #2 to lash out.

مانند رژه یا اعتراضی وجود داشته باشد که مانع از استفاده مردم از خروجی شماره 2 برای حمله می‌شود.

When you lash out, it means.

وقتی توهین میکنی یعنی

You.

React angrily.

شما.

با عصبانیت واکنش نشان دهید.

You react with very strong negative emotion,  

شما با احساسات منفی بسیار قوی واکنش نشان می‌دهید،

so this phrasal verb is negative,  and it's used in a negative way.

بنابراین این فعل عبارتی منفی است و به صورت منفی استفاده می‌شود.

So you might say she lashed out when  I suggested a different approach.

بنابراین ممکن است بگویید که وقتی رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کردم، او به شدت انتقاد کرد.

So you shared an opinion and the person  reacted very negatively, very angrily.

بنابراین شما نظری را به اشتراک گذاشتید و آن شخص بسیار منفی، بسیار عصبانی واکنش نشان داد.

They lashed out.

آنها شلاق زدند.

Now, for this phrasal verb, it's  very common to say at someone.

اکنون، برای این فعل عبارتی، گفتن به کسی بسیار رایج است.

She lashed out at me when I  suggested a different approach.

وقتی رویکرد متفاوتی را پیشنهاد کردم، او به من حمله کرد .

The at someone is optional.

در کسی اختیاری است.

You don't need to do it, but it  can be very useful to specify who.

لازم نیست این کار را انجام دهید، اما مشخص کردن چه کسی می‌تواند بسیار مفید باشد.

So if you want to specify the person,  

بنابراین، اگر می‌خواهید فرد مورد نظر را مشخص کنید،

then we use at someone she lashed  out at gym, she lashed out at us.

پس ما از کسی استفاده می‌کنیم که او در ورزشگاه به او حمله کرد، او به ما حمله کرد.

It could be the entire group she  lashed out at the client and then  

ممکن است تمام گروهی باشد که او به مشتری حمله کرده است و سپس می‌توانید

you can explain the reason why she lashed  out at the client because the payment.

دلیل حمله او به مشتری را به دلیل پرداخت توضیح دهید.

Was late.

دیر شد

#3 to walk out.

شماره 3 برای بیرون رفتن

When you walk out, it means  you leave a place angrily.

وقتی بیرون می‌روید، به این معنی است که مکانی را با عصبانیت ترک می‌کنید.

So we have another phrasal verb with angrily.

بنابراین ما یک فعل عبارتی دیگر با angrily داریم.

You leave a place angrily.

شما با عصبانیت یک مکان را ترک می کنید.

So let's say you're meeting with your  boss to discuss your performance.

بنابراین فرض کنید با رئیس خود ملاقات می کنید تا در مورد عملکرد خود صحبت کنید.

Now, maybe you were expecting a 20% raise.

حالا، شاید شما انتظار افزایش 20 درصدی را داشتید.

A raise is a pay increase, a 20% pay increase.

افزایش حقوق، افزایش حقوق است، افزایش حقوق 20 درصد.

But your boss only offered you.

اما رئیس شما فقط به شما پیشنهاد داد.

2.

2.

Percent, you might say.

درصد، ممکن است بگویید.

After my boss offered Me 2%, I walked out.

بعد از اینکه رئیسم به من پیشنهاد 2 درصدی داد، من بیرون رفتم.

So you left the room, You  left the office, the meeting.

بنابراین اتاق را ترک کردید، دفتر، جلسه را ترک کردید.

But you didn't just leave,  You left angrily, angrily.

اما تو فقط ترک نکردی، با عصبانیت، با عصبانیت رفتی.

That's the key here.

این کلید اینجاست.

So combining our last phrasal  verb to lash out to react angrily,  

بنابراین، با ترکیب آخرین فعل عبارتی به lash out برای واکنش عصبانی،

we can say after she lashed out at  me, I walked out #4 to sort out.

می‌توانیم بگوییم بعد از اینکه او به من حمله کرد ، من شماره 4 را ترک کردم تا کار را مرتب کنم.

This means to resolve a problem.

این به معنای حل یک مشکل است.

Now we can use this with a  business professional problem.

اکنون می‌توانیم با یک مشکل حرفه‌ای تجاری از آن استفاده کنیم.

For example, let's say your payment processor  isn't working and you can't accept payments.

برای مثال، فرض کنید پردازشگر پرداخت شما کار نمی‌کند و نمی‌توانید پرداخت‌ها را بپذیرید.

You might say we need to sort this out ASAP.

ممکن است بگویید که ما باید این موضوع را در اسرع وقت حل کنیم.

We need to resolve this problem ASAP.

ما باید این مشکل را در اسرع وقت حل کنیم.

Or who can we call to sort this out?

یا با چه کسی می توانیم برای حل این مشکل تماس بگیریم؟

So you can absolutely use this in a professional  

بنابراین،

business context when there's  a problem we commonly use.

وقتی مشکلی وجود دارد که ما معمولاً از آن استفاده می‌کنیم، می‌توانید کاملاً از آن در زمینه کسب و کار حرفه‌ای استفاده کنید .

This with.

این با.

Personal issues with relationship issues  when you have a problem with another person.

وقتی با شخص دیگری مشکل دارید، مسائل شخصی با مشکلات رابطه.

So let's say you and your sister haven't  spoken in months because of a disagreement.

بنابراین بیایید بگوییم که شما و خواهرتان چند ماه است که به دلیل اختلاف نظر با هم صحبت نکرده‌اید.

Maybe your sister?

شاید خواهرت؟

Lashed.

شلاق خورده.

Out at you.

بیرون در تو

And then you walked out of her birthday  party and you haven't spoken since.

و بعد از جشن تولد او بیرون آمدی و از آن زمان دیگر صحبتی نکردی.

Well, someone might suggest  some ways you can sort it out.

خوب، ممکن است کسی راه‌هایی را پیشنهاد کند که بتوانید آن را مرتب کنید.

You need to sort it out with your sister.

باید با خواهرت حلش کنی

You need to resolve the problem, and in  this case the problem is a personal problem.

شما باید مشکل را حل کنید، و در این مورد مشکل یک مشکل شخصی است.

So this is a great phrasal  verb to use for a business  

بنابراین این یک فعل عبارتی عالی برای استفاده برای یک

context and a personal context #5 to use up.

زمینه تجاری و یک زمینه شخصی شماره 5 برای استفاده است.

This is when you finish or consume  100% of something, so all of something.

این زمانی است که شما 100٪ چیزی را تمام یا مصرف می کنید، بنابراین همه چیز را.

And that's very important because  I could say I used the olive oil,  

و این بسیار مهم است زیرا می‌توانم بگویم از روغن زیتون استفاده کردم،

so I consumed the olive oil, but when I  just say use, it doesn't tell you how much.

بنابراین روغن زیتون را مصرف کردم، اما وقتی فقط می‌گویم استفاده کنید، به شما نمی‌گوید چقدر است.

How much olive oil did I use?

چقدر روغن زیتون استفاده کردم؟

I used the olive oil, but if I say I used up the  

من از روغن زیتون استفاده کردم، اما اگر بگویم

olive oil then you know I  used 100% of the olive oil.

روغن زیتون را مصرف کردم، می دانید که من از 100 درصد روغن زیتون استفاده کرده ام.

So there is none left for you or for  someone else, and you have to get.

بنابراین هیچ چیزی برای شما یا شخص دیگری باقی نمی‌ماند و باید به دست آورید.

More.

بیشتر.

So I could say I used all the olive oil.

بنابراین می توانم بگویم که از تمام روغن زیتون استفاده کردم.

When I say all the olive oil, all means 100%.

وقتی می گویم تمام روغن زیتون، همه به این معناست که 100 درصد است.

So that is exactly the same as I used up  the olive oil number six to wander off.

بنابراین دقیقاً همان چیزی است که من از روغن زیتون شماره شش برای سرگردانی استفاده کردم.

This is when you leave a place  when you're not supposed to,  

این زمانی است که مکانی را ترک می‌کنید در حالی که قرار نیست،

or you leave a place without telling other people.

یا مکانی را بدون اینکه به دیگران بگویید ترک می‌کنید.

Now, this is commonly used with children.

در حال حاضر، این معمولا برای کودکان استفاده می شود.

So a mother might say, I have to watch my  daughter like a hawk or she'll wander off.

بنابراین یک مادر ممکن است بگوید، من باید مانند شاهین دخترم را تماشا کنم وگرنه سرگردان خواهد شد.

So little kids, they might not stay in a room,  they might wander off and go into another room.

بنابراین بچه های کوچک، ممکن است در یک اتاق نمانند، ممکن است سرگردان شوند و به اتاق دیگری بروند.

But of course that can be dangerous  if nobody is watching that child.

اما البته اگر کسی آن کودک را تماشا نکند، می‌تواند خطرناک باشد.

So this is commonly used with young  children, but we can also use it with adults.

بنابراین این معمولاً برای کودکان خردسال استفاده می‌شود ، اما ما می‌توانیم آن را برای بزرگسالان نیز استفاده کنیم.

So let's say you're on a museum tour and  you're in a foreign country on a museum tour.

بنابراین فرض کنید در یک تور موزه هستید و در یک کشور خارجی در تور موزه هستید.

Now you're supposed was to  stay with the museum tour.

اکنون قرار است با گشت و گذار در موزه بمانید.

You're not supposed to wander off and  just go look at other areas of the museum.

قرار نیست سرگردان شوید و فقط به مناطق دیگر موزه بروید.

But you might say the.

اما شما ممکن است بگویید.

Tour.

تور.

Was boring, so I wandered off #7 to grow out  of this is when you lose interest in something.

کسل کننده بود، بنابراین من از شماره 7 سرگردان شدم تا رشد کنم این زمانی است که شما علاقه خود را به چیزی از دست می دهید.

So to lose interest, you're no longer interested  

بنابراین برای از دست دادن علاقه، دیگر علاقه ای

in something because because  you're older or more mature.

به چیزی ندارید، زیرا سن شما بزرگتر یا بالغ تر است.

For example, a lot of young kids play  video games for hours and hours and hours.

برای مثال، بسیاری از بچه‌های جوان ساعت‌ها و ساعت‌ها بازی‌های ویدیویی انجام می‌دهند.

But.

ولی.

As an adult, you might grow out  of it, so you no longer do that.

به عنوان یک بزرگسال، ممکن است از آن رشد کنید، بنابراین دیگر این کار را انجام ندهید.

You no longer play video games for hours  and hours and hours because you're older.

دیگر ساعت‌ها و ساعت‌ها و ساعت‌ها بازی‌های ویدیویی انجام نمی‌دهید چون بزرگ‌تر هستید.

You're more mature #8 To go  ahead, this means to proceed.

شما بالغ‌تر هستید #8 برای ادامه دادن، این به معنای ادامه دادن است.

This is a very.

این خیلی

Useful.

مفید.

Phrasal verb.

فعل چند قسمتی.

We use it commonly to give someone  permission to do something.

ما معمولاً از آن استفاده می‌کنیم تا به کسی اجازه انجام کاری بدهیم.

So your coworker might ask you, is it OK if I send  the e-mail to the client and you can say sure,  

بنابراین، همکارتان ممکن است از شما بپرسد، آیا اشکالی ندارد اگر ایمیل را برای مشتری ارسال کنم و شما مطمئن باشید،

go ahead, go ahead, which means proceed,  proceed with sending the e-mail, go ahead.

ادامه دهید، ادامه دهید، یعنی ادامه دهید، به ارسال ایمیل ادامه دهید، ادامه دهید.

Now you can just say go ahead.

حالا شما فقط می توانید بگویید ادامه دهید.

Or you can specify what the action is.

یا می توانید مشخص کنید که عمل چیست.

You can say go ahead and send the e-mail  or go ahead with and we need a gerund go  

You can say go ahead and send the e-mail  or go ahead with and we need a gerund go   ahead with sending the e-mail and send  the e-mail with sending the e-mail.

ahead with sending the e-mail and send  the e-mail with sending the e-mail.

So pay attention to that sentence structure #9  to give away this means to provide for free.

بنابراین به ساختار جمله شماره 9 توجه کنید تا این به معنای ارائه رایگان باشد.

So this is a great phrasal verb for me.

بنابراین این یک فعل عبارتی عالی برای من است. می‌توانم

I could say I give away my best tips and advice  

بگویم بهترین راهنمایی‌ها و توصیه‌هایم را

on how to become fluent right  here on this YouTube channel.

در مورد چگونگی مسلط شدن همین‌جا در این کانال YouTube ارائه می‌دهم.

Now let's say you have a lot of items from  your kids, but your kids are grown up now,  

حالا فرض کنید وسایل زیادی از بچه‌هایتان دارید، اما بچه‌هایتان الان بزرگ شده‌اند،

but you have a lot of their clothes,  their toys, even furniture for your kids.

اما شما تعداد زیادی از لباس‌ها، اسباب‌بازی‌هایشان، حتی مبلمان بچه‌هایتان را دارید.

You might want to give that  away so you can provide it  

ممکن است بخواهید آن را ببخشید تا بتوانید آن را

to another parent or someone else for free.

به صورت رایگان در اختیار والدین دیگری یا شخص دیگری قرار دهید.

We gave away all our kids  clothes when they moved out.

همه لباس‌های بچه‌هایمان را وقتی از خانه نقل مکان کردند، دادیم.

So when you want to get rid of something in your  house, you can sell it or you can give it away.

بنابراین وقتی می‌خواهید از شر چیزی در خانه‌تان خلاص شوید، می‌توانید آن را بفروشید یا ببخشید.

Provide.

فراهم کند.

It for free.

آن را به صورت رایگان.

And finally #10 to frown on this  means to disapprove of something.

و در نهایت شماره 10 اخم کردن در این مورد به معنای عدم تایید چیزی است.

So you might say my boss  disapproves of casual clothes,  

بنابراین ممکن است بگویید رئیس من با لباس‌های غیررسمی موافق نیست،

so you can say my boss frowns  on wearing casual clothes.

بنابراین می‌توانید بگویید که رئیس من با پوشیدن لباس‌های معمولی اخم می‌کند. به

Notice our sentence structure frowns on wearing.

اخم های ساختار جمله ما در پوشیدن توجه کنید.

We need our jaron verb.

ما به فعل jaron خود نیاز داریم.

Now that you feel more comfortable  with these phrasal verbs,  

اکنون که با این افعال عبارتی احساس راحتی بیشتری می‌کنید،

how about we do the exact same quiz again  so you can see how much you've improved?

چطور می‌خواهید دقیقاً همان امتحان را دوباره انجام دهیم تا بتوانید ببینید چقدر پیشرفت کرده‌اید؟

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit, pause.

ضربه بزنید، مکث کنید.

Take as much time as you  need, and when you're ready,  

به اندازه‌ای که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده شدید،

hit play to see the answers, Here are the answers.

برای دیدن پاسخ‌ها، روی play ضربه بزنید، پاسخ‌ها در اینجا هستند.

Hit pause.

Take as much time as you need, compare your  answers, and when you're ready, hit play.

مکث را بزنید.

هر چقدر که نیاز دارید وقت بگذارید، پاسخ‌های خود را مقایسه کنید و وقتی آماده شدید، روی play ضربه بزنید.

Question one.

سوال یک.

You're not going to paying $500.00.

شما قرار نیست 500.00 دلار بپردازید.

For that, you're not going  to talk me into question two.

برای آن، شما قصد ندارید من را در سوال دو مطرح کنید.

Mariah, This sales proposal Yesterday,  Mariah drew up question three.

ماریا، این پیشنهاد فروش دیروز، ماریا سؤال سه را ترسیم کرد.

Good news because everyone, we met the  deadline because everyone stepped it up.

خبر خوب زیرا همه، ما به ضرب الاجل رسیدیم زیرا همه آن را افزایش دادند.

Question 4 If you keep skipping  breaks, you're going to, you're going.

سؤال 4 اگر مدام از وقفه‌ها صرف نظر کنید، می‌روید، می‌روید.

To.

به.

Burnout.

سوختن.

Question five.

سوال پنجم.

That's a great point.

این یک نکته عالی است.

You should at the meeting, you should bring it up.

شما باید در جلسه، باید آن را مطرح کنید.

Question six Who do you the most in your family?

سوال ششم در خانواده خود چه کسانی را بیشتر دوست دارید؟

Who do you look up to?

دنبال کی می گردید؟

Question 7 How long do we need to at the party?

سوال 7 چه مدت در مهمانی نیاز داریم؟

How long do we need to stick around?

چه مدت باید بمانیم؟

Question A Your tires.

سوال الف لاستیک های شما.

Look really you should get new ones.

ببینید واقعا باید موارد جدید تهیه کنید.

Your tires.

لاستیک های شما

Look.

نگاه کن

Really.

Worn out Question 9.

واقعا

فرسوده سوال 9.

The seller tried to so we didn't buy it.

فروشنده سعی کرد که ما آن را نخریدیم.

The seller tried to rip us off.

فروشنده سعی کرد ما را از بین ببرد.

Question 10.

سوال 10.

I noticed that this report our production costs.

متوجه شدم که این گزارش هزینه های تولید ما را دارد.

This report honed in on how  did you do with the quiz.

این گزارش نشان می‌دهد که چگونه با آزمون امتحان کردید.

Was it easy or difficult?

آسان بود یا سخت؟

Share your score in the comments  and don't worry if it was hard,  

امتیاز خود را در نظرات به اشتراک بگذارید و اگر سخت بود نگران نباشید،

because now I'll explain  every phrasal verb in detail.

زیرا اکنون هر فعل عبارتی را با جزئیات توضیح خواهم داد.

Number one to RIP.

شماره یک برای RIP.

Off.

خاموش

We use this when someone is selling something  or buying something and the buyer feels that  

وقتی کسی چیزی را می‌فروشد یا چیزی می‌خرد و خریدار احساس می‌کند که

the price is too high compared to  the value of whatever they're buying.

قیمت آن در مقایسه با ارزش هر چیزی که می‌خرد بسیار بالا است، از این استفاده می‌کنیم.

For example, I can't believe.

مثلا باورم نمیشه

I paid.

$200 for that.

پرداخت کردم.

200 دلار برای آن.

She ripped me off.

او من را پاره کرد.

Now notice the sentence structure.

حال به ساختار جمله توجه کنید.

You rip someone off.

شما کسی را پاره می کنید

She ripped me off.

او من را پاره کرد.

Another example.

مثالی دیگر.

She told everyone that I ripped  her off, but it was a fair price.

او به همه گفت که من او را از بین بردم، اما قیمت منصفانه ای بود.

So just because someone claims you  ripped them off, it doesn't necessarily?

بنابراین فقط به این دلیل که کسی ادعا می‌کند که شما آنها را پاره کرده‌اید، لزوماً اینطور نیست؟

Mean It's true.

یعنی درسته

#2 To wear out.

#2 فرسوده شدن

We use this when something is damaged or weakened  because of age, it's old, or because of use.

وقتی چیزی به دلیل سن، قدیمی یا به دلیل استفاده آسیب دیده یا ضعیف شده است از این استفاده می‌کنیم.

You've used it a lot.

خیلی استفاده کردی

For example, I wore out my  tennis shoes last summer.

برای مثال، تابستان گذشته کفش‌های تنیس‌ام را پوشیدم.

If someone said that to me, I would assume  they played a lot of tennis last summer.

اگر کسی این را به من می‌گفت، فکر می‌کنم تابستان گذشته تنیس زیادی بازی کرده است.

They played so much tennis that they wore out.

آنقدر تنیس بازی کردند که فرسوده شدند.

Their shoes.

کفش هاشون

They became damaged from use  from continually playing tennis.

آنها در اثر استفاده از بازی مداوم تنیس آسیب دیدند.

We also use this in an  adjective form to be worn out.

ما همچنین از این به شکل صفت برای فرسوده شدن استفاده می‌کنیم.

So it would be very common to say I need to  buy new tennis shoes because mine are worn out.

بنابراین بسیار رایج است که بگوییم باید کفش‌های تنیس جدید بخرم زیرا کفش‌های من فرسوده شده‌اند.

So of course are because shoes is plural and  we need the plural form of the verb to be mine.

البته به این دلیل است که کفش جمع است و ما نیاز داریم که شکل جمع فعل من باشد.

My tennis shoes are worn out, so both  forms are very common #3 to draw up.

کفش‌های تنیس من کهنه شده‌اند، بنابراین هر دو شکل شماره 3 برای کشیدن بسیار رایج هستند.

We use this when you need to prepare paperwork,  and generally that paperwork is for a contract,  

ما از این زمانی استفاده می‌کنیم که شما نیاز به آماده‌سازی مدارک دارید، و به طور کلی این اسناد مربوط به یک قرارداد،

an agreement, a proposal, generally something that  two people need to sign or agree on to make it.

یک توافق‌نامه، یک پیشنهاد است، معمولاً چیزی که دو نفر برای انجام آن باید امضا کنند یا روی آن توافق کنند.

Official.

رسمی

For example, I asked my  lawyer to draw up the papers.

به عنوان مثال، از وکیلم خواستم که اوراق را تنظیم کند.

Whenever you're dealing with a lawyer, the papers.

هر زمان که با یک وکیل سر و کار دارید، اوراق.

Are going to be.

قرار است باشند.

Official so this is a perfect time to use to draw.

رسمی است، بنابراین این زمان مناسبی برای استفاده از نقاشی است.

Up.

بالا

Or you could say we're waiting for our  bank to draw up the mortgage agreement.

یا می‌توانید بگویید ما منتظریم تا بانکمان قرارداد وام مسکن را تنظیم کند.

So that's another very official  document that you need to sign.

بنابراین این یک سند رسمی دیگر است که باید امضا کنید.

And you can use the phrasal verb to draw up #4.

و می توانید از فعل عبارتی برای ترسیم شماره 4 استفاده کنید.

To.

به.

Burn out.

سوختن.

This is a phrasal verb that has gotten a lot of  attention recently, especially with the pandemic.

این یک فعل عبارتی است که اخیراً توجه زیادی را به خود جلب کرده است ، مخصوصاً با همه‌گیری.

Because to burn out, this is  when and you feel exhausted,  

زیرا برای فرسودگی، این زمانی است که

mentally or physically, from prolonged stress.

به دلیل استرس طولانی مدت، از نظر ذهنی یا فیزیکی احساس خستگی می کنید.

Stress of work, stress of a situation  like a pandemic, stress of a family,  

استرس شغلی، استرس موقعیتی مانند یک بیماری همه گیر، استرس خانواده،

situation like a divorce or an illness,  something like that, but a prolonged period.

موقعیتی مانند طلاق یا بیماری، چیزی شبیه به آن، اما یک دوره طولانی.

You can be stressed out for a day, but  when you burn out, it means you've had  

ممکن است برای یک روز استرس داشته باشید، اما وقتی دچار خستگی شدید، به این معنی است که

that stress for a long period of time, several  weeks, several months, even several years.

برای مدت طولانی، چندین هفته، چندین ماه و حتی چندین سال این استرس را داشته‌اید.

For example, I burned out at my last job,  

به عنوان مثال، من در آخرین کارم خسته شدم،

so perhaps I was working so much that I went  through this period of prolonged stress.

بنابراین شاید آنقدر کار می کردم که این دوره استرس طولانی را پشت سر گذاشتم.

I burned out.

سوختم

Another example, I burned out  after caring for my aging parents.

مثال دیگر، من بعد از مراقبت از والدین پیرم دچار سوختگی شدم.

So caregivers often experience burnout.

بنابراین مراقبان اغلب فرسودگی شغلی را تجربه می کنند.

So you can use this in a work situation or you  can use it in a personal situation as well.

بنابراین می‌توانید از آن در موقعیت‌های کاری استفاده کنید یا می‌توانید در موقعیت‌های شخصی نیز از آن استفاده کنید.

#5 to look up to someone.

شماره 5 نگاه کردن به کسی.

So notice we have two prepositions.

بنابراین توجه کنید که ما دو حرف اضافه داریم.

Look up two and then someone.

دو تا و بعد یکی رو نگاه کن

We use this when you admire  someone or you respect someone.

وقتی کسی را تحسین می کنید یا به کسی احترام می گذارید، از این استفاده می کنیم.

So I could say I looked up to him like a father.

بنابراین می توانم بگویم که مانند یک پدر به او نگاه می کردم.

So of course I admire and respect my father and  I'm comparing the situation to someone else.

بنابراین مطمئناً من پدرم را تحسین و احترام می‌کنم و وضعیت را با شخص دیگری مقایسه می‌کنم.

I looked up to him.

به او نگاه کردم.

I admired him like a father.

من او را مانند یک پدر تحسین می کردم.

Another example, I really look up to my boss.

مثال دیگر، من واقعاً به رئیسم نگاه می کنم.

So you admire your boss or you respect your boss.

بنابراین شما رئیس خود را تحسین می کنید یا به رئیس خود احترام می گذارید.

You hold your boss in high regard.

شما برای رئیس خود احترام زیادی قائل هستید.

So you can use this in a work situation.

بنابراین می توانید از این در موقعیت کاری استفاده کنید.

You can look up to people.

شما می توانید به مردم نگاه کنید.

And you can use this in a social  situation, a family situation.

و می‌توانید از آن در یک موقعیت اجتماعی، یک موقعیت خانوادگی استفاده کنید.

You can have many different people in your  life that you look up to for different reasons.

شما می توانید افراد مختلفی را در زندگی خود داشته باشید که به دلایل مختلف به آنها نگاه می کنید.

Number six, to step up.

شماره شش، برای گام برداشتن.

Now, that's the phrase is a verb, but we most  commonly use it in the expression to step it up.

اکنون، این عبارت یک فعل است، اما ما معمولاً از آن در عبارت برای افزایش آن استفاده می‌کنیم.

Notice that it it's very important  to step it up to step it up.

توجه داشته باشید که بسیار مهم است که آن را ارتقا دهید تا آن را افزایش دهید.

This simply means to work harder or to try harder.

این به سادگی به معنای تلاش بیشتر یا تلاش بیشتر است.

Now you can say we need to step it up  if we're going to meet the deadline.

اکنون می‌توانید بگویید اگر می‌خواهیم ضرب الاجل را رعایت کنیم، باید آن را افزایش دهیم.

So you have this deadline,  you need to work harder.

بنابراین شما این مهلت را دارید، باید بیشتر تلاش کنید.

So it's the same as saying we need to work.

پس مثل این است که بگوییم باید کار کنیم.

Harder.

سخت تر

If we're going to meet the  deadline, step it up Now.

اگر می‌خواهیم ضرب الاجل را رعایت کنیم، اکنون آن را افزایش دهیم.

What is this it in the expression?

این در بیان چیست؟

Well, the IT would represent.

خوب، IT نشان دهنده.

Work.

Or.

کار کنید.

یا.

Effort.

تلاش.

We need to step up our work.

ما باید کار خود را افزایش دهیم.

We need to step up our or effort.

ما باید تلاش خود را افزایش دهیم.

Step it up.

آن را بالا ببر.

I encourage you to use it that way.

من شما را به استفاده از آن در این راه تشویق می کنم.

Step it up because you'll  sound like a native speaker.

آن را افزایش دهید زیرا مانند یک زبان مادری به نظر خواهید رسید.

We have a really common expression with this.

ما یک عبارت واقعاً مشترک با این داریم.

Step it up and then you add the two.

آن را بالا ببرید و سپس این دو را اضافه کنید.

Words.

کلمات

A.

A.

Notch Step it up a notch.

Notch آن را یک درجه بالا ببرید.

If you look at a dial, A notch is 1.

اگر به یک صفحه نگاه کنید، یک بریدگی 1 است.

Move on the dial so it represents  a little bit, a small amount.

روی صفحه حرکت کنید تا مقدار کمی، مقدار کمی را نشان دهد.

Step it up a notch.

آن را یک درجه بالا ببرید. درست

It's just like saying step it up a little bit.

مثل این است که بگوییم کمی آن را بالا ببر.

So that's just a common expression.

پس این فقط یک عبارت رایج است.

You need to step it up a notch  if you want to meet the deadline.

اگر می‌خواهید ضرب‌الاجل را رعایت کنید، باید آن را یک درجه افزایش دهید.

So you can use it with a notch.

بنابراین می توانید آن را با یک بریدگی استفاده کنید.

It's very common.

بسیار رایج است.

Or you can use it without #7 to hone in on.

یا می‌توانید بدون شماره 7 از آن استفاده کنید.

This is another two preposition phrasal verb.

این فعل عبارتی دو حرف اضافه دیگر است.

We have hone in on hone in on something and  this means to really focus on something,  

ما روی چیزی تمرکز کرده‌ایم و این به این معنی است که واقعاً روی چیزی تمرکز کنید،

to put all your attention on something specific.

تمام توجه خود را روی چیزی خاص متمرکز کنید.

For example, if we want to get more customers, we  should really hone in on small business owners.

برای مثال، اگر می‌خواهیم مشتریان بیشتری داشته باشیم، باید واقعاً صاحبان مشاغل کوچک را جذب کنیم.

So maybe right now you're not being very  specific and you're looking at all customers,  

بنابراین شاید در حال حاضر شما خیلی خاص نیستید و به همه مشتریان نگاه می‌کنید،

but you want to hone in on one specific segment  of the population, small business owners.

اما می‌خواهید بخش خاصی از جمعیت، یعنی صاحبان کسب‌وکارهای کوچک را مورد توجه قرار دهید.

So you're going to focus on them.

بنابراین شما روی آنها تمرکز خواهید کرد.

You're going to hone in on them.

شما قصد دارید آنها را تقویت کنید.

Another example for the presentation, we  should really hone in on South America.

مثال دیگری برای ارائه، ما باید واقعاً به آمریکای جنوبی بپردازیم.

So maybe you're a global company and  you have branches all over the world.

بنابراین شاید شما یک شرکت جهانی هستید و در سرتاسر دنیا شعبه دارید.

But for this specific presentation,  

اما برای این ارائه خاص،

you're going to hone in on one specific  part of the world, South America.

می‌خواهید در یک قسمت خاص از جهان، آمریکای جنوبی، پیشرفت کنید.

Now.

اکنون.

Many native speakers, native  speakers, not students.

بسیاری از سخنرانان بومی، افراد بومی، نه دانش‌آموزان.

Many native speakers mistakenly say home in on.

بسیاری از افراد بومی به اشتباه می گویند home in on.

We need to home in on and that's because  in pronunciation they're very similar.

ما باید در خانه باشیم و این به این دلیل است که در تلفظ آنها بسیار شبیه هستند.

Hone in, home in and hone.

Hone in, home in and hoone.

What's that?

آن چیست؟

It's not really used very much,  but everybody knows the word home.

واقعاً زیاد استفاده نمی شود، اما همه کلمه خانه را می شناسند.

But this isn't correct.

اما این درست نیست

The expression is not home in on.

عبارت در خانه نیست.

The expression is hone in on.

این عبارت به صورت تیز کردن است.

So make sure you get that both in  pronunciation hone and in spelling as well.

بنابراین مطمئن شوید که هم در تلفظ hone و هم در املا آن را دریافت می‌کنید.

And if you hear a native speaker say home in  on, they're incorrect #8 This is a must know  

و اگر می شنوید که یک سخنران بومی می گوید home in on، نادرست است شماره ۸

phrasal verb to bring up, and this is when  you begin a discussion on a specific topic.

.

For example, if you're in a staff meeting, it  would be very common for the boss or whoever  

برای مثال، اگر در یک جلسه کارکنان هستید، بسیار معمول است که رئیس یا هر کسی که

is leading the meeting to say before we end the  meeting, does anyone have anything to bring up?

جلسه را رهبری می‌کند، قبل از پایان جلسه، بگوید، آیا کسی چیزی برای مطرح کردن دارد؟

Does anyone have a specific  topic they want to discuss?

آیا کسی موضوع خاصی دارد که بخواهد درباره آن بحث کند؟

Does anyone have anything to bring up?

کسی چیزی داره که مطرح کنه؟

Or after the meeting you  might tell another colleague?

یا بعد از جلسه ممکن است به همکار دیگری بگویید؟

I didn't have a chance to bring  up the marketing proposal,  

من فرصتی برای مطرح کردن پیشنهاد بازاریابی نداشتم،

so you didn't have a chance to discuss this  specific topic, the marketing proposal.

بنابراین شما فرصتی برای بحث در مورد این موضوع خاص، پیشنهاد بازاریابی نداشتید.

Maybe you ran out of time #9 to talk  into and the sentence structure is  

شاید وقت 9 برای شما تمام شده باشد و ساختار جمله این است

to talk someone into something, and this  means to convince someone to do something.

که کسی را در مورد چیزی صحبت کنید، و این به معنای متقاعد کردن کسی برای انجام کاری است.

For example, she talked me into helping her move.

به عنوان مثال، او از من خواست تا به او کمک کنم تا حرکت کند.

She convinced me to help her move.

او مرا متقاعد کرد که به او کمک کنم تا حرکت کند.

So when someone uses this, oh, she  talked me into helping her move.

بنابراین، وقتی کسی از این استفاده می‌کند، اوه، از من خواست تا به او کمک کنم تا حرکت کند.

It gives you the impression that the person.

این به شما این تصور را می دهد که آن شخص.

Didn't really.

واقعا اینطور نیست.

Want to do the activity but somebody.

می خواهم فعالیت را انجام دهم اما کسی.

Convinced them.

آنها را متقاعد کرد.

But please, I really need your help.

اما خواهش می کنم، من واقعا به کمک شما نیاز دارم.

I'll buy pizza.

من پیتزا می خرم

Or maybe you could say my team talked me into  bringing up the bonus at the staff meeting.

یا شاید می‌توانید بگویید تیم من با من صحبت کرده است که پاداش را در جلسه کارکنان مطرح کنم.

So notice I use bring up discuss  a specific topic, the bonus.

بنابراین توجه کنید که من از مطرح کردن بحث درباره یک موضوع خاص، امتیاز استفاده می‌کنم.

My team talked me into bringing up the bonus  now, because maybe discussing the bonus is  

تیم من از من خواست تا اکنون پاداش را مطرح کنم ، زیرا شاید بحث درباره پاداش

a little bit of a sensitive issue and nobody  wants to do it, but your team convinced you.

کمی حساس باشد و هیچ کس نمی‌خواهد این کار را انجام دهد، اما تیم شما شما را متقاعد کرد.

Lucky you.

خوش به حالت.

So they talked you into.

بنابراین آنها با شما صحبت کردند.

It.

آی تی.

And #10 to stick around, this  is a must use phrasal verb.

و شماره 10 برای ماندن در اطراف، این یک فعل عبارتی است که باید استفاده شود.

You can use it in a social  setting or a professional setting.

می‌توانید از آن در یک محیط اجتماعی یا یک محیط حرفه‌ای استفاده کنید.

To stick around means to stay in  a location for a period of time.

ماندن به معنای ماندن در یک مکان برای مدتی است.

So let's say you're at this  beautiful park with a friend,  

بنابراین فرض کنید در این پارک زیبا با یکی از دوستانتان هستید،

and after an hour or so your friend has to leave  and they say, do you want to share an Uber?

و بعد از یک ساعت یا بیشتر دوستتان باید آنجا را ترک کند و آنها می‌گویند، آیا می‌خواهید یک Uber را به اشتراک بگذارید؟

And you say, no, I'm going to  stick around a little bit longer.

و شما می گویید، نه، من می خواهم کمی بیشتر در اطراف بمانم.

So you're going to stay in a specific  location, the park, for a period of time.

بنابراین، برای مدتی در یک مکان خاص، پارک، می‌مانید.

It's unknown how long you'll stay.

معلوم نیست تا کی بمونی

That doesn't really matter.

این واقعا مهم نیست.

It's just the fact you're going to stay.

فقط این واقعیت است که می خواهی بمانی.

I'm going to stick around a little bit longer.

من می خواهم کمی بیشتر در اطراف بمانم.

It's such a beautiful day.

خیلی روز قشنگیه

I'm going to stick around now.

من می خواهم در حال حاضر بچسبم.

You can also use this in the negative.

شما همچنین می توانید از این به صورت منفی استفاده کنید.

I can't stick around very  long because I have a meeting.

من نمی‌توانم زیاد در آنجا بمانم زیرا جلسه دارم.

Although it's a beautiful day,  I can't stick around very long.

اگرچه روز زیبایی است، نمی‌توانم زیاد در آنجا بمانم.

I have a meeting to get back.

یه جلسه دارم برگردم

To.

به.

Now that you're more comfortable with these  phrasal verbs, let's do that same quiz again.

اکنون که با این افعال عبارتی راحت‌تر هستید، بیایید همان امتحان را دوباره انجام دهیم.

So here are the questions you need to choose  which phrasal verb best completes the sentence.

بنابراین در اینجا سؤالاتی وجود دارد که برای انتخاب بهترین فعل عبارتی جمله را انتخاب کنید.

Here are the questions.

سوالات اینجاست.

Hit pause.

مکث را بزنید.

Now complete the quiz and whenever you're  ready, hit play and I'll share the answers.

اکنون مسابقه را کامل کنید و هر زمان که آماده شدید، روی play ضربه بزنید و من پاسخ‌ها را به اشتراک می‌گذارم.

So go ahead and hit pause now.

پس ادامه دهید و اکنون مکث را بزنید.

Welcome back.

خوش برگشتی.

So how did you do on this quiz?

پس چگونه در این مسابقه شرکت کردید؟

Let's find out.

بیایید دریابیم.

Here are the answers.

در اینجا پاسخ ها آمده است.

So hit, pause, review the answers, and whenever  you're ready, hit play and come back to the video.

بنابراین ضربه بزنید، مکث کنید، پاسخ‌ها را مرور کنید، و هر زمان که آماده بودید، روی Play ضربه بزنید و به ویدیو برگردید.

Congratulations, you did it.

تبریک می گویم، شما آن را انجام دادید.

You have at least 200, if not  more phrasal verbs added to  

شما حداقل 200 افعال عبارتی بیشتر به

your vocabulary to help you sound fluent  and professional and natural in English.

دایره لغات خود اضافه کرده اید تا به شما کمک کند در زبان انگلیسی روان و حرفه ای و طبیعی به نظر برسید.

Congratulations, of course.

البته تبریک میگم

Make sure you like this video, share  with your friends and subscribe so  

مطمئن شوید که این ویدیو را دوست دارید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا

you're notified every time I post a new lesson.

هر بار که درس جدیدی را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And as your reward, I have this free  speaking guide where I share 6 tips  

و به عنوان پاداش شما، من این راهنمای صحبت رایگان را دارم که در آن 6 نکته

on how to speak English fluently and confidently.

درباره نحوه صحبت کردن روان و مطمئن انگلیسی به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And why don't you keep improving your  English with this lesson right now?

و چرا در حال حاضر به بهبود انگلیسی خود با این درس ادامه نمی دهید؟