ONE HOUR ENGLISH LESSON - Top 50 Phrasal Verbs in English

Today you're going to learn if the  phrasal verbs that native speakers  

امروز می خواهید بدانید که آیا افعال عبارتی که گویشوران بومی

actually use. Of course, I'm Jennifer and  welcome back to G force English training  

واقعاً استفاده می کنند یا خیر. البته، من جنیفر هستم و به آموزش زبان انگلیسی G force بازگشتم

your place to become a fluent confident  English speaker. And in this lesson,  

. و در این درس،

you're first going to watch a group of 10 phrasal  verbs. And then you're going to complete a quiz  

ابتدا گروهی از 10 فعل عبارتی را تماشا می‌کنید . و سپس می‌خواهید آزمونی را تکمیل کنید

to make sure you know how to use those phrasal  verbs. And then we'll continue on with the next  

تا مطمئن شوید که چگونه از آن افعال عبارتی استفاده کنید . و سپس با گروه بعدی ادامه خواهیم داد

group. So you're also going to complete five  quizzes in this lesson. Let's get started.   

. بنابراین شما همچنین می‌خواهید پنج آزمون را در این درس تکمیل کنید. بیا شروع کنیم.

Number one to come around to an opinion or an  idea. And this means to change your opinion  

شماره یک برای رسیدن به یک نظر یا ایده. و این به این معنی است که نظر خود را تغییر دهید

or to see a new point of view. Now notice  the sentence structure because we have two  

یا دیدگاه جدیدی ببینید. اکنون به ساختار جمله توجه کنید زیرا دو

prepositions around and to and then after to  we need something we need a noun an opinion or  

حرف اضافه در اطراف و to و سپس بعد از to داریم به چیزی نیاز داریم که به یک اسم، نظر یا ایده نیاز داریم

an idea. For example, I came around to the new  job after I heard about the benefits package.  

. برای مثال، بعد از شنیدن بسته مزایا، به شغل جدید رسیدم.

So remember, this means you change  your opinion. So previously,  

بنابراین به یاد داشته باشید، این بدان معناست که شما نظر خود را تغییر می‌دهید. بنابراین قبلاً،

you didn't want the new job. But now you've come  around to it. So you've changed your opinion.  

شغل جدید را نمی‌خواستید. اما اکنون به آن رسیده‌اید. پس نظرت عوض شد

Now you want the new job because you heard about  the benefits package. We commonly use this  

اکنون شغل جدید را می‌خواهید زیرا درباره بسته مزایا شنیده‌اید. ما معمولاً از این

without the preposition to and without specifying  the something when the something has already been  

بدون حرف اضافه به و بدون تعیین چیزی استفاده می‌کنیم، وقتی چیزی قبلاً

mentioned. For example, at first I didn't  want to move to Boston, but I came around  

ذکر شده است. برای مثال، در ابتدا نمی‌خواستم به بوستون نقل مکان کنم، اما

after I visited. So notice I didn't say I came  around to something because the something had  

بعد از بازدید آمدم. بنابراین توجه کنید که نگفتم به چیزی رسیدم زیرا قبلاً به آن چیزی

already been mentioned. So I came around to  the idea after I visited number two it to get  

اشاره شده بود. بنابراین، پس از بازدید از شماره دو، به ایده رسیدم تا

across a point or message and this is when  you clearly and effectively communicate   

با یک نقطه یا پیام آشنا شوم و این زمانی است که شما به طور واضح و مؤثر با

a point or a message. For example, make sure you  get across that the project is over. Budget.   

یک نقطه یا پیام ارتباط برقرار می کنید. برای مثال، مطمئن شوید که پروژه به پایان رسیده است. بودجه.

So if you're having a meeting with a client and  your boss has very particular message or idea,   

بنابراین، اگر با یک مشتری جلسه ای دارید و رئیس شما پیام یا ایده بسیار خاصی دارد،

the project is over budget, and your boss  wants you to communicate that in a clear,  

بودجه پروژه بیش از حد است و رئیس شما از شما می خواهد که به روشی شفاف و مؤثر ارتباط برقرار کنید

effective way. Your boss wants to make sure  you get that across. Now we also use this when  

. رئیس شما می‌خواهد مطمئن شود شما این موضوع را متوجه می‌شوید. اکنون ما همچنین از این استفاده می‌کنیم زمانی که

you're talking you're talking you're talking  and the ideas aren't really coming out very well.  

شما در حال صحبت کردن هستید، شما در حال صحبت کردن هستید و ایده‌ها واقعاً خوب به دست نمی‌آیند.

And after a while you stop and you say what  I'm trying to get across is and then you see  

و بعد از مدتی می ایستید و می گویید که من می خواهم به آن چیزی برسم و سپس می بینید که

your point. What I'm trying to get across is  the project is over budget number three it to  

منظورتان چیست. چیزی که من سعی می‌کنم به آن بپردازم این است که بودجه این پروژه بیش از بودجه شماره سه است تا به

show off. This is when you deliberately  display your skills or abilities in a way to  

نمایش بگذارم. این زمانی است که شما عمداً مهارت‌ها یا توانایی‌های خود را به گونه‌ای نشان می‌دهید که

impress other people. Now this is frequently used  in the negative don't show off, don't show off,  

دیگران را تحت تأثیر قرار دهید. اکنون اغلب از این به صورت منفی استفاده می‌شود، خودنمایی نکنید، خودنمایی نکنید،

but there's definitely a time and a place  when you want to show off. For example   

اما قطعاً زمانی و مکانی وجود دارد که می‌خواهید خودنمایی کنید. به عنوان مثال

when you're going to a job interview. You  shouldn't be modest. You should show off your   

وقتی به یک مصاحبه شغلی می روید. شما نباید متواضع باشید. شما باید

skills and abilities. You should talk about all  your awards, your accomplishments, your degrees,   

مهارت ها و توانایی های خود را نشان دهید. شما باید در مورد همه جوایز، دستاوردها، مدارک تحصیلی خود،    تعریف و

the compliments you've received. You want to show  off all of your experience to the interviewer. So  

تمجیدهایی که دریافت کرده اید صحبت کنید. می‌خواهید تمام تجربیات خود را به مصاحبه‌گر نشان دهید. بنابراین،

an interview is the perfect time to show off.  Also if you're going for your IELTS exam,   

مصاحبه بهترین زمان برای خودنمایی است. همچنین اگر برای امتحان آیلتس خود شرکت می‌کنید،

you don't want to be modest with your knowledge of  the English language you want to show off your   

نمی‌خواهید با دانش زبان انگلیسی که می‌خواهید توانایی‌های خود را به رخ بکشید، متواضع باشید

abilities. By using a range of grammatical  structures and a range of phrasal verbs and   

. با استفاده از طیف وسیعی از ساختارهای دستوری و طیف وسیعی از افعال عبارتی و

idioms and expressions you want to show off  to the interviewer number four to count on.  

اصطلاحات و عبارات می‌خواهید را به مصاحبه‌گر شماره چهار نشان دهید تا روی آن حساب کند.

Now this is exactly the same as to rely on  or to depend on. So you have three different  

اکنون این دقیقاً مانند تکیه کردن یا تکیه کردن به آن است. بنابراین شما سه

phrasal verbs all with on that mean the exact  same thing and this is of course when you trust  

فعل عبارتی مختلف دارید که همگی آنها روی آنها معنی می‌دهند و این البته زمانی است که به

someone or something to complete a specific task  or objective for example, I can always count on  

کسی یا چیزی برای انجام یک کار یا هدف خاص اعتماد دارید، من همیشه می‌توانم روی

Selma to stay late. So you can trust Salma to  complete the specific task or objective, which  

سلما حساب کنم که تا دیروقت بماند. بنابراین می‌توانید به سلما اعتماد کنید تا کار یا هدف خاصی را انجام دهد،

is to stay late. And remember you could replace  this with rely on I can always rely on Selma,  

یعنی تا دیر وقت بماند. و به یاد داشته باشید که می‌توانید این را با تکیه بر من همیشه می‌توانم به سلما تکیه کنم،

or depend on I can always depend on Selma. Now  we frequently use this in a question response.  

یا وابسته به من همیشه می‌توانم به سلما تکیه کنم، جایگزین کنید. اکنون ما اغلب از این در پاسخ به سؤال استفاده می‌کنیم.

For example, Can I count on you?   Can I count on you to close the deal?  

به عنوان مثال، آیا می توانم روی شما حساب کنم؟ آیا می توانم برای بستن معامله روی شما حساب کنم؟

And then you can reply back and say absolutely  you can count on me. Number five to come  

و سپس می‌توانید پاسخ دهید و بگویید کاملاً می‌توانید روی من حساب کنید. شماره پنج

between. Now this is when something disturbs a  relationship. And that relationship can be a  

بین اکنون این زمانی است که چیزی یک رابطه را مختل می کند . و این رابطه می تواند یک

professional relationship, a social relationship,  romantic, family relationship, it can be  

رابطه حرفه ای، یک رابطه اجتماعی، یک رابطه عاشقانه، خانوادگی باشد ، می تواند

any kind of relationship. For example, Jacob  and Marcus were best friends until Sylvie came  

هر نوع رابطه ای باشد. برای مثال، جیکوب و مارکوس بهترین دوستان بودند تا اینکه سیلوی

between them. So that's the image you could have.  They were close, Jacob and Marcus, but then  

بین آنها قرار گرفت. پس این تصویری است که می توانید داشته باشید. آنها به هم نزدیک بودند، جیکوب و مارکوس، اما پس از آن،

Sylvie came between them and now they're divided.  Sylvie disturbed their relationship. Now it's  

سیلو بین آنها قرار گرفت و اکنون آنها از هم جدا شده اند. سیلو رابطه آنها را مختل کرد . اکنون

very common for a girl or a guy to come between a  relationship but it doesn't have to be a person.  

بسیار رایج است که یک دختر یا یک پسر بین یک رابطه قرار بگیرند، اما لزومی ندارد که یک فرد باشد.

It could be that Jacob and Marcus were very  close, but the promotion came between them.  

ممکن است یعقوب و مارکوس خیلی به هم نزدیک باشند، اما ترفیع بین آنها اتفاق افتاد.

The new job came between them. Their family came  between them. Their politics came between them.  

کار جدید بین آنها پیش آمد. خانواده آنها بین آنها قرار گرفت. سیاست آنها بین آنها در آمد.

Their religion came between them, it could  be anything came between them. Money is a  

دین آنها بین آنها آمد، ممکن است هر چیزی بین آنها باشد. پول

good one as well that comes between people in  relationships. And remember you can use this in  

هم خوب است که بین افراد در روابط برقرار می شود . و به یاد داشته باشید که می‌توانید از آن در

any type of relationship. Number six to put up  with something or someone. And notice this is  

هر نوع رابطه استفاده کنید. شماره شش برای تحمل کردن با چیزی یا کسی. و توجه کنید که این

a two preposition phrasal verb put up with put up  with and we use this to say that you tolerate   

یک فعل عبارتی دو حرف اضافه است و ما از آن استفاده می کنیم تا بگوییم که شما

bad behavior or unwanted behavior to put up with.  For example, I don't know how you put up with  

رفتار بد یا رفتار ناخواسته را تحمل می کنید. برای مثال، من نمی‌دانم چگونه با

your boss. I don't know how you tolerate your  boss. Now of course we can be more specific  

رئیس خود کنار می‌آیید. نمی‌دانم چگونه رئیس خود را تحمل می‌کنید . البته اکنون می‌توانیم دقیق‌تر باشیم

and specify the action that the boss does.  I don't know how you put up with your boss's  

و اقدامی که رئیس انجام می‌دهد را مشخص کنیم. نمی‌دانم مثلاً

constant criticism, for example, or your  boss's distasteful jokes. For example,  

انتقاد دائمی رئیس‌تان یا شوخی‌های ناپسند رئیستان را چگونه تحمل می‌کنید. برای مثال،

I don't know how you tolerate it. Now we commonly  use this to say I'm not going to put up with   

نمی‌دانم چگونه آن را تحمل می‌کنید. اکنون معمولاً از این استفاده می‌کنیم تا بگوییم من قرار نیست با

and then the behavior. I'm not going to put  up with your constant criticism any longer.   

و سپس رفتار را تحمل کنم. من دیگر نمی‌خواهم انتقاد مداوم شما را تحمل کنم.

Number seven to bounce back. Now to bounce  back. This is when you recover or recuperate.  

شماره هفت برای برگشتن. اکنون برای بازگشت به عقب. این زمانی است که شما بهبود می یابند یا بهبود می یابند.

Now, you can use this when you recover from  a negative situation in a business context,  

اکنون، می‌توانید زمانی که از یک موقعیت منفی در زمینه کسب‌وکار بهبود می‌یابید،

like for example, a bad sales quarter or a bad  product launch for example, but it can also be  

مانند مثلاً یک سه ماهه فروش بد یا یک محصول بد، اما می‌تواند

when you recover or recuperate from an illness.  So you can use it in both those situations.  

هنگام بهبودی یا بهبودی از یک بیماری نیز باشد. بنابراین می توانید در هر دو حالت از آن استفاده کنید.

For example, in a workplace situation, you  could say, I don't know how we'll bounce back   

به عنوان مثال، در یک موقعیت در محل کار، می‌توانید بگویید، نمی‌دانم چگونه

from our laws in q2. So I don't know how we'll  recover. And then you could have a discussion.  

در q2 از قوانین خود عقب نشینی خواهیم کرد. بنابراین نمی‌دانم چگونه بهبود می‌یابیم. و سپس می توانید بحث کنید.

How can we bounce back? Does anyone have any  ideas on how we can bounce back? Now in terms of  

چگونه می توانیم به عقب برگردیم؟ آیا کسی ایده ای در مورد اینکه چگونه می توانیم به عقب برگردیم، دارد؟ اکنون از نظر

recovering or recuperating from an illness, you  could say it took me a while to bounce back after  

بهبود یا بهبودی پس از یک بیماری، می‌توان گفت که مدتی طول کشید تا پس از

my surgery. So it took me a while to  recover, recuperate number eight, act  

جراحی خود دوباره به حالت اولیه برگردم. بنابراین مدتی طول کشید تا ریکاوری کنم، شماره هشت را بهبود بخشم، اقدام کنم

up. This means to behave badly, or strangely.  This is very commonly used with parents describing  

. این به معنای رفتار بد یا عجیب است. این معمولاً برای توصیف

the actions of their young children or even their  older children. My son keeps acting up behaving  

رفتارهای کودکان خردسال خود یا حتی کودکان بزرگتر توسط والدین مورد استفاده قرار می گیرد. پسرم همچنان

badly, but we can also use this with devices and  objects. For example, my computer keeps acting up  

بد رفتار می‌کند، اما ما می‌توانیم از آن با وسایل و اشیا نیز استفاده کنیم. به عنوان مثال، رایانه من همچنان به کار خود ادامه می دهد

behaving strangely. My computer keeps acting up.  I hope it doesn't break. Number nine to make it up  

رفتار عجیبی دارد. کامپیوتر من همچنان فعال است. امیدوارم نشکنه شماره نه برای جبران آن

to someone. This is quite a long one. So pay  attention to this sentence structure to make it  

به کسی. این بسیار طولانی است. بنابراین به این ساختار جمله توجه کنید تا آن را

up to someone. Now we use this when you try to  compensate for a wrongdoing. For example, let's  

به کسی بسپارید. اکنون زمانی که شما سعی می‌کنید یک اشتباه را جبران کنید، از این استفاده می‌کنیم. برای مثال،

say it's your best friend's birthday. And you  can't go for whatever reason. So this is the wrong  

فرض کنید تولد بهترین دوست شماست. و به هر دلیلی نمی توانید بروید. بنابراین این اشتباه است

doing not going to your best friend's birthday  party. Now if you want to compensate for that  

که به جشن تولد بهترین دوستتان نروید . حالا اگر می‌خواهید آن

wrongdoing, you could say I'm so sorry. I can't  make your birthday party. I promise, I'll make it  

اشتباه را جبران کنید، می‌توانید بگویید خیلی متاسفم. من نمی‌توانم جشن تولدت را درست کنم. قول می‌دهم، آن را

up to you. I'll make it up to you by taking you  out for a nice dinner. I'll make it up to you by   

با شما جبران می‌کنم. من آن را با بیرون بردن شما برای یک شام خوب جبران می کنم. با

going to the movies with you. I'll make it up  to you by buying you a really nice present. So   

رفتن به سینما با شما جبران می کنم. من آن را با خرید یک هدیه واقعاً خوب برای شما جبران می کنم. بنابراین

those are the ways you're going to compensate. Now  you might be wondering what is this IT, in make   

اینها راه هایی هستند که می خواهید جبران کنید. اکنون ممکن است از خود بپرسید که این فناوری اطلاعات چیست، که

it up to someone? We use it with it because what  you're trying to compensate for has already been   

آن را به کسی می‌دهد؟ ما از آن با آن استفاده می‌کنیم زیرا آنچه را که می‌خواهید جبران کنید قبلاً

explained. So you don't have to say it again.  Now you can use this in a business context.   

توضیح داده شده است. پس نیازی نیست دوباره آن را بگویید. اکنون می توانید از این در زمینه کسب و کار استفاده کنید.

Let's say you went over-budget on a client's  project. And you might say to your team,   

فرض کنید برای پروژه مشتری بیش از حد بودجه صرف کرده اید . و ممکن است به تیم خود بگویید،

how are we going to make it up to the client. How  are we going to compensate for our wrongdoing.   

چگونه می‌خواهیم آن را برای مشتری جبران کنیم. چگونه می‌خواهیم اشتباه خود را جبران کنیم؟

The wrongdoing was you went over-budget.  And then maybe someone would suggest,  

اشتباه این بود که شما بیش از حد بودجه پرداختید. و سپس شاید کسی پیشنهاد دهد،   می‌توانیم

we can make it up to them by offering a  discount or offering a free product, offering  

با ارائه تخفیف یا ارائه یک محصول رایگان، ارائه

an extra service. So those are how you're  going to compensate for the wrongdoing,  

خدمات اضافی، آن را جبران کنیم. بنابراین به این ترتیب می‌خواهید اشتباه را جبران کنید،

to make it up to someone. Number  10, to barge in. When you barge in,  

آن را به کسی جبران کنید. شماره 10، برای بارگیری. وقتی وارد می‌شوید،

you enter a place a location unexpectedly and you  interrupt whatever is taking place. For example,  

به طور غیرمنتظره‌ای وارد مکانی می‌شوید و هر کاری را که در حال انجام است قطع می‌کنید. برای مثال،

I was in my office working and this kid just  barged in and handed me his CV. But later I  

من در دفترم مشغول کار بودم و این بچه وارد شد و رزومه خود را به من داد. اما بعداً

hired him. So by saying the kid barged in, it  implies that he didn't have an appointment. He  

او را استخدام کردم. بنابراین، با گفتن اینکه بچه وارد شد، به این معنی است که او قرار ملاقاتی نداشته است. از او

wasn't expected. He just barged in unexpectedly  and he interrupted whatever I was working on.  

انتظار نمی رفت. او به‌طور غیرمنتظره‌ای وارد شد و هر کاری را که من روی آن کار می‌کردم قطع کرد.

But in this case it was successful because he  got the job. So now you have the first group so  

اما در این مورد موفقیت آمیز بود زیرا او شغل را پیدا کرد. بنابراین اکنون شما اولین گروه را دارید، پس

let's complete your quiz. Here are the questions  for the quiz. You need to complete each sentence  

بیایید آزمون شما را کامل کنیم. در اینجا سؤالات برای مسابقه وجود دارد. باید هر جمله را

using the correct phrasal verb. So go ahead  and hit pause now and complete the quiz.   

با استفاده از فعل عبارتی درست تکمیل کنید. بنابراین ادامه دهید و اکنون مکث را فشار دهید و امتحان را کامل کنید.

Here are the correct answers. Go ahead  and hit pause and see how well you did.   

در اینجا پاسخ های صحیح آورده شده است. ادامه دهید و مکث را فشار دهید و ببینید چقدر خوب کار کردید.

So make sure you share your score in the comments  and now let's continue with your second group of  

بنابراین مطمئن شوید که امتیاز خود را در نظرات به اشتراک می‌گذارید و اکنون بیایید به گروه دوم

phrasal verbs. Number one: to abide by. This is   more of a formal phrasal verb because it's used  

افعال عبارتی خود ادامه دهیم. شماره یک: رعایت کردن. این بیشتر یک فعل عبارتی رسمی است، زیرا

when you accept or follow a rule or regulation.   So we use it mainly with government rules,  

زمانی که شما یک قانون یا مقررات را می پذیرید یا از آن پیروی می کنید استفاده می شود. بنابراین ما از آن عمدتاً با قوانین دولتی،

court rules, even business rules as well. For  example, as a tourist you have to abide by the  

قوانین دادگاه، حتی قوانین تجاری نیز استفاده می‌کنیم. برای مثال، به‌عنوان یک گردشگر، باید

rules of the country you're visiting. So if you  see a sign that says no parking, you have to abide  

قوانین کشوری را که از آن بازدید می‌کنید، رعایت کنید. بنابراین اگر تابلویی می‌بینید که نشان می‌دهد پارک ممنوع است، باید

by that rule. You have to follow that rule.   Now remember, we also use this to say you accept,  

از آن قانون پیروی کنید. شما باید از آن قانون پیروی کنید. اکنون به یاد داشته باشید، ما همچنین از این برای گفتن اینکه شما می پذیرید،

you accept, but then you follow it. For example,   let's say you go to court because of a dispute,  

شما می پذیرید، استفاده می کنیم، اما سپس آن را دنبال می کنید. برای مثال، فرض کنید به دلیل اختلاف به دادگاه می روید،

and the court doesn't rule in your favor. You   still have to abide by that decision. You have to  

و دادگاه به نفع شما رأی نمی دهد. شما هنوز باید به آن تصمیم پایبند باشید. شما باید

accept it and then follow it. So this is a more   formal phrasal verb, but it's very useful because  

آن را بپذیرید و سپس آن را دنبال کنید. بنابراین این یک فعل عبارتی رسمی تر است، اما بسیار مفید است زیرا

we all have to abide by many different rules,

همه ما باید قوانین مختلفی را رعایت کنیم،