English Vocabulary in 1 hour: advanced vocabulary lesson

Vanessa: Yes, I would be a great  

ونسا: بله، من یک

candidate for this job because I... Oh, hang  on just a second. I know this word. I know it,  

کاندیدای عالی برای این شغل خواهم بود زیرا... اوه، فقط یک ثانیه صبر کنید. من این کلمه را می دانم. من آن را می دانم،

because I have it together. Has this ever happened  to you? You're having an English conversation,  

چون آن را با هم دارم. آیا این تا به حال برای شما اتفاق افتاده است؟ شما در حال انجام یک مکالمه انگلیسی هستید،

maybe an important one, like that job interview,  and you just lose the exact word that you're  

شاید مهمی، مانند آن مصاحبه شغلی، و دقیقاً کلمه ای را که می خواهید بگویید از دست می دهید

trying to say. Ugh, this is so frustrating. Well,  I have some good news. Today I'm going to share  

. اوه، این خیلی خسته کننده است. خب، یک خبر خوب دارم. امروز

with you almost 200 useful English expressions in  one hour. That's right. In the next hour, you are  

تقریباً 200 عبارت مفید انگلیسی را در یک ساعت با شما به اشتراک می‌گذارم. درست است. در یک ساعت آینده،

going to level up your English vocabulary skills  so that you can express yourself and you don't  

مهارت‌های واژگان انگلیسی خود را ارتقا می‌دهید تا بتوانید خود را بیان کنید و

miss out on that great job that you want to get  because you just can't remember the right word. 

شغل عالی را که می‌خواهید به دست آورید، از دست ندهید، زیرا نمی‌توانید کلمه مناسب را به خاطر بسپارید.

Hi, I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com,  and today I'm here to help you level up your  

سلام، من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com، و امروز اینجا هستم تا به شما کمک کنم

vocabulary skills and I have created  a special gift for you. Like always,  

مهارت‌های واژگان خود را ارتقا دهید و یک هدیه ویژه برای شما ایجاد کرده‌ام. مثل همیشه،

I have a free PDF worksheet that includes all of  today's vocabulary expressions. You can download  

من یک کاربرگ PDF رایگان دارم که شامل تمام عبارات واژگان امروزی است. می‌توانید

this free PDF worksheet, review the expressions.  You could print it out, put it under your pillow,  

این کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید، عبارات را مرور کنید. می‌توانید آن را پرینت بگیرید، زیر بالش خود بگذارید،

so when you sleep, you'll be dreaming about  English vocabulary. This free PDF worksheet  

بنابراین وقتی می‌خوابید، رویای واژگان انگلیسی را در سر می‌بینید. این کاربرگ PDF رایگان

is a gift for you, so please click on the link in  the description. Download that free PDF worksheet  

یک هدیه برای شماست، بنابراین لطفاً روی پیوند در توضیحات کلیک کنید. آن کاربرگ PDF رایگان   را دانلود کنید

so that you have access to all of these useful  vocabulary expressions and you never forget them. 

تا به همه این عبارات مفید واژگان دسترسی داشته باشید و هرگز آنها را فراموش نکنید.

The first category are almost 100 personality  expressions. You will take a personality test  

دسته اول تقریباً 100 بیان شخصیت هستند . در یک تست شخصیتی   می‌توانید

where you can guess which word you think best  describes you, and you'll meet a couple of my  

حدس بزنید که کدام کلمه بهتر شما را توصیف می‌کند، و

friends when we describe each other, where you can  learn even more expressions. The second vocabulary  

هنگامی که یکدیگر را توصیف می‌کنیم، با چند نفر از دوستانم ملاقات خواهید کرد، جایی که می‌توانید عبارات بیشتری را یاد بگیرید. دسته دوم واژگان این

category is we will be talking about 100 body  related words. I will be going through my body,  

است که ما در مورد 100 کلمه مرتبط با بدن صحبت خواهیم کرد . من بدنم را مرور خواهم کرد،

talking about each word that you need to use  to talk about all of the different parts of the  

در مورد هر کلمه ای که باید برای صحبت در مورد تمام قسمت های مختلف

body. This is a great way to level up your daily  vocabulary so that you don't have gaps where you  

بدن استفاده کنید، صحبت خواهم کرد. این یک راه عالی برای ارتقای دایره لغات روزانه‌تان است، به طوری که

don't know what to say when you're trying to  speak. Let's get started with the personality  

وقتی می‌خواهید صحبت کنید، ندانید چه بگویید . بیایید با

test and the personality expressions. Let's go. Have you ever taken a personality test? These  

تست شخصیت و بیان شخصیت شروع کنیم. بیا بریم. آیا تا به حال تست شخصیت داده اید؟ این

kinds of tests try to tell you something  new about your character, or maybe put you  

نوع تست‌ها سعی می‌کنند چیز جدیدی درباره شخصیت شما به شما بگویند، یا شاید شما را

into a category. You are a comforter. You are  enthusiastic. You are a pessimist. Personally,  

در یک دسته قرار دهند. شما یک دلدار هستید. شما مشتاق هستید. شما یک بدبین هستید. به شخصه،

I hate almost every personality test. Why do I  need a test to tell me about my personality? I  

تقریباً از هر آزمایش شخصیتی متنفرم. چرا به آزمایشی نیاز دارم تا درباره شخصیتم به من بگوید؟ من

already know my personality. You probably learned  a lot about me just from that statement. I don't  

از قبل شخصیت خود را می شناسم. شما احتمالاً از آن جمله چیزهای زیادی درباره من یاد گرفتید. من به

need a test. I don't need someone else to tell  me about my personality, but having said that,  

آزمایش نیازی ندارم. من نیازی ندارم که شخص دیگری درباره شخصیت من به من بگوید، اما با گفتن این موضوع،

sometimes personality tests can be really  helpful for expanding your vocabulary so  

گاهی اوقات آزمایش‌های شخصیتی می‌توانند واقعاً برای گسترش دایره واژگان شما مفید باشند

that you can accurately describe people. Maybe you just got a new job and you want to  

تا بتوانید افراد را به دقت توصیف کنید. شاید به تازگی شغل جدیدی پیدا کرده اید و می خواهید

tell your husband about your boss. You want to  explain your boss' character or maybe how your  

درباره رئیس خود به شوهرتان بگویید. می‌خواهید شخصیت رئیس‌تان یا شاید

boss looks or some things that your boss does,  or maybe you're on a first date with someone  

ظاهر رئیس‌تان یا برخی از کارهایی که رئیس‌تان انجام می‌دهد را توضیح دهید، یا شاید در اولین قرار ملاقات با کسی هستید

and you want to tell them the wonderful  things about your personality. You need  

و می‌خواهید چیزهای شگفت‌انگیزی درباره شخصیت خود به او بگویید. شما باید

to describe yourself. So in this lesson, I'm  going to give you the vocabulary to accurately  

خودتان را توصیف کنید. بنابراین، در این درس، من به شما واژگانی می‌دهم تا به‌طور دقیق

describe other people and also yourself. Today I want to ask you six questions to learn  

دیگران و همچنین خودتان را توصیف کنید. امروز می‌خواهم شش سوال از شما بپرسم تا

more about your personality. The goal is to choose  some of these nouns and adjectives and create a  

درباره شخصیت شما بیشتر بدانید. هدف این است که برخی از این اسم ها و صفت ها را انتخاب کنید و یک

sentence or maybe a couple sentences describing  yourself. If you feel like this is too personal,  

جمله یا شاید چند جمله برای توصیف خودتان ایجاد کنید. اگر فکر می‌کنید این خیلی شخصی است،

you can create a list for someone else in your  life. At the end of this lesson, I have some  

می‌توانید فهرستی برای شخص دیگری در زندگی‌تان ایجاد کنید. در پایان این درس، من برخی از

extra special material. You're going to see a  conversation with five native English speakers  

مطالب ویژه اضافی دارم. شما یک مکالمه با پنج زبان مادری انگلیسی را خواهید دید

where we try to describe each other. Hopefully,  this will help to also expand your vocabulary, but  

که در آن سعی می کنیم یکدیگر را توصیف کنیم. امیدواریم این به گسترش دایره لغات شما نیز کمک کند، اما

you'll have to wait until the end of this lesson. All right, let's get started with the first  

باید تا پایان این درس صبر کنید. بسیار خوب، بیایید با اولین

question on this personality test.  Personality test question number one,  

سؤال در مورد این تست شخصیت شروع کنیم. سوال شماره یک تست شخصیت،

are your travel plans generally organized? What  about your home and office? Are they pretty  

آیا برنامه های سفر شما به طور کلی سازماندهی شده است؟ خانه و محل کارتان چطور؟ آیا آنها زیبا

tidy? Tidy means clean, things are orderly.  Think about this for a moment. Organized,  

مرتب هستند؟ مرتب یعنی تمیز، همه چیز مرتب است. برای لحظه ای به این فکر کنید. منظم،

tidy. Does this describe you? Think about this for  three seconds. Choose yes or no. Three, two, one.  

مرتب. آیا این شما را توصیف می کند؟ سه ثانیه به این موضوع فکر کنید . بله یا خیر را انتخاب کنید. سه دو یک.

All right. Let's say you decided to say, "Yes,  my travel plans are generally organized. My home  

خیلی خوب. فرض کنید تصمیم گرفتید بگویید: "بله، برنامه های سفر من به طور کلی سازماندهی شده است. خانه

and office are pretty tidy." What are some  great adjectives we can use to describe you? 

و دفتر من بسیار مرتب هستند." برخی از صفت‌های عالی که می‌توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم کدامند؟

"I'm organized. I'm put together. I have it  together." Here, we're talking about your life.  

"من سازماندهی شده ام. من جمع شده ام. آن را با هم دارم." در اینجا، ما در مورد زندگی شما صحبت می کنیم.

You have your life together. It is organized. "I'm  organized. I'm put together. I have it together."  

شما زندگی مشترک خود را دارید. سازماندهی شده است. "من سازماندهی شده ام. من جمع شده ام. من آن را با هم دارم."

Or you might say, "I'm A type." A type is compared  to B type, which we'll talk about in just a  

یا ممکن است بگویید: "من یک نوع هستم." یک نوع با نوع B مقایسه می‌شود، که فقط در یک لحظه درباره آن صحبت خواهیم کرد،

moment, A type means that you are quite orderly.  There is a place for everything in your life.  

نوع A به این معنی است که شما کاملاً منظم هستید. برای هر چیزی در زندگی شما جایی وجود دارد.

You might also add a qualifier to some of these  expressions. "I'm somewhat A type. I'm kind of A  

همچنین ممکن است به برخی از این عبارات یک واجد شرایط اضافه کنید . "من تا حدودی یک نوع هستم. من یک نوع A هستم

type. I'm pretty A type." Here, we're lessening  it a little bit. You're not 100% A type. You're  

. من یک نوع زیبا هستم." در اینجا، ما کمی آن را کاهش می‌دهیم. شما 100% تیپ نیستید. شما

not 100% organized. "I'm somewhat organized."  Okay, that's fine. Most of us are in the middle  

100٪ سازماندهی نشده اید. "من تا حدودی منظم هستم." باشه، خوبه بسیاری از ما در میان

of a lot of these categories, so it's good to  use these qualifiers. "I'm somewhat organized." 

بسیاری از این دسته‌ها قرار داریم، بنابراین استفاده از این معیارها خوب است. "من تا حدودی منظم هستم."

You might also say if you said yes to this  that your travel plans are generally organized,  

همچنین ممکن است بگویید اگر به این پاسخ بله بگویید، برنامه‌های سفر شما به طور کلی سازماندهی شده است،

you might say, "I'm a doer, doer. Here, the root  word is do. You do things You don't just think  

ممکن است بگویید: "من یک انجام دهنده هستم، انجام دهنده هستم. در اینجا، ریشه کلمه "do" است. شما کارهایی را انجام می دهید که فقط

about them and wait for something to happen. You  do things, you take action. "I'm a doer." Or you  

درباره آنها فکر نمی کنید. و منتظر بمانید تا اتفاقی بیفتد. شما کارها را انجام می‌دهید، اقدام می‌کنید. "من یک انجام دهنده هستم." یا

might say, "Simply, I'm clean. Things in my life  are clean. I'm a clean person." What if you said  

ممکن است بگویید: "به سادگی، من پاک هستم. چیزهای زندگی من پاک هستند. من آدم تمیزی هستم." اگر

no to this? "No, my travel plans are not orderly.  Oh, my home and office, they're a wreck." Well,  

به این نه بگویید چه می شود؟ "نه، برنامه های سفر من منظم نیست. اوه، خانه و محل کار من، آنها خراب هستند." خب،

what are some adjectives we can use to describe  you? You might be spontaneous or creative. 

چند صفت که می توانیم برای توصیف شما به کار ببریم چیست ؟ ممکن است خودانگیخته یا خلاق باشید.

What if you are not A type? You are B type. B type  means that you don't always have things orderly.  

اگر نوع A نباشید چه می شود؟ شما نوع B هستید. نوع B به این معنی است. اینکه شما همیشه کارها را منظم ندارید.

Maybe you tend to be slower at doing things.  You think about things a lot. Usually B type  

شاید در انجام کارها آهسته‌تر عمل می‌کنید. زیاد به چیزها فکر می‌کنید. معمولاً افراد نوع B

people might be a little more of the creative,  spontaneous type. That's why you're in this list,  

ممکن است کمی خلاق‌تر و خودبه‌خود باشند. به همین دلیل است که شما در این کار هستید. فهرست کنید،

and then we have some negative words that we can  use to describe these people as well. You might  

و سپس چند کلمه منفی داریم که می‌توانیم برای توصیف این افراد نیز از آنها استفاده کنیم. ممکن است شما

be scatterbrained. Here we can imagine in your  head things are not orderly. They are scattered.  

پراکنده شوید. در اینجا می‌توانیم تصور کنیم در سر شما چیزها منظم نیستند.

Scattered means unorganized, so if you say to  someone, "You are scatterbrained," it is not nice. 

یکی، "تو پراکنده هستی" خوب نیست.

You could say it about yourself, that's fine.  "I'm scatterbrained," but you don't want to say  

می توانید درباره خودتان بگویید، خوب است. "من پراکنده هستم"، اما نمی خواهید

that about someone else. So during today's lesson,  for these words that are definitely rude to say  

این را در مورد شخص دیگری بگویید. بنابراین در طول درس امروز، برای اینها کلماتی که قطعاً گفتن آنها

to someone else, I put a little star beside  it so that you know, "Ugh, I should probably  

به شخص دیگری بی ادبانه است، من یک ستاره کوچک در کنار آن قرار دادم تا بدانید، "اوه، احتمالاً باید

be careful saying this to other people because  these are always negative." And the final thing  

مراقب باشم که این را به دیگران بگویم زیرا اینها همیشه منفی هستند." و آخرین چیزی که

you might say if you said no to this question is,  "I'm not clean. I'm messy. My life is messy. My  

ممکن است شما بگویید. اگر به این سوال نه گفتید، «من تمیز نیستم. من آشفته ام زندگی من به هم ریخته است.

house is messy. Just things are not organized.  I'm messy." Did you write down some words that  

خانه من به هم ریخته است. فقط همه چیز سازماندهی نشده است. من نامرتب هستم." آیا کلماتی را یادداشت کرده اید که

relate to your personality? All right, let's go  on to the personality test question number two. 

به شخصیت شما مربوط می شود؟ بسیار خب، بیایید به سؤال شماره دو تست شخصیت برویم.

Question number two. Is it easy to stay relaxed  even when you have pressure? Do small events not  

سؤال شماره دو. آیا راحت ماندن حتی وقتی فشار دارید آسان است؟ کارهای کوچک را انجام دهید. رویدادها

change how you feel about the rest of the day?  Maybe a small negative thing happens and who  

احساس شما را نسبت به بقیه روز تغییر نمی‌دهند؟ شاید یک اتفاق منفی کوچک رخ دهد و چه کسی

cares? It doesn't bother you. You can just easily  forget about it. Think about these questions.  

اهمیت می‌دهد؟ شما را آزار نمی‌دهد. شما به راحتی می‌توانید آن را فراموش کنید. به این سؤالات فکر کنید.

Is it true for you? "Yes, I can easily stay  relaxed even when there's pressure. Yes,  

آیا برای شما صادق است؟ بله، من به راحتی می‌توانم آرام بمانم، حتی وقتی فشاری وجود دارد. بله،

I can easily forget about little  annoyances during the day," or,  

من به راحتی می‌توانم مزاحمت‌های کوچک را در طول روز فراموش کنم،   «

"No, it's hard for me to feel relaxed even when  there's pressure." Think about this for you and  

نه، برای من سخت است که احساس آرامش کنم حتی وقتی فشاری وجود دارد.» به این موضوع فکر کنید و

let's talk about some words in three, two, one. What if you said yes to this? "It's easy for  

بیایید در مورد چند کلمه در سه، دو، یک صحبت کنیم. اگر به این پاسخ بله بگویید، چه می‌شود؟ «برای

me to feel relaxed even when there's pressure,  and yeah, if there's small annoying things that  

من راحت است که حتی زمانی که فشاری وجود دارد احساس آرامش کنم، و بله، اگر چیزهای آزاردهنده کوچکی

happen during the day, it doesn't bother me." What  are some words we could use to describe you? You  

در طول روز اتفاق بیفتد، من را آزار نمی‌دهد.» چند کلمه هستند که می‌توانیم استفاده کنیم. برای توصیف شما؟

could say, "I'm easygoing. Nothing phases me. I'm  optimistic. I'm even-keeled." We talked about this  

می توانید بگویید: "من راحت هستم. هیچ چیز من را فاز نمی دهد. من خوشبین هستم. من یکنواخت هستم." ما در مورد این

word in a previous lesson where Dan and I talked  about our relationship, our marriage together.  

کلمه در درس قبلی صحبت کردیم، جایی که من و دن درباره رابطه مان، ازدواج با هم صحبت کردیم

He said that, "I'm even-keeled." This is a great  word. You might say, "I'm confident. I'm calm, I'm  

. ممکن است بگوید: "من مطمئن هستم. من آرام هستم،

rational." These are all things that you might use  to describe you. If you said, "Yeah, I can easily  

منطقی هستم." اینها همه چیزهایی هستند که ممکن است برای توصیف خود از آنها استفاده کنید. اگر گفتید: "بله، من به راحتی می توانم

stay relaxed even when there's pressure," but what  about if you said no to this question? What if you  

حتی زمانی که فشار وجود دارد آرام بمانم"، اما اگر به این نه بگویید چه می شود. اگر شما

said, "Oh, no, I don't easily feel relaxed.  I'm often not relaxed. I'm often stressed."  

بگویید، "اوه، نه، من به راحتی احساس آرامش نمی کنم، چه می شود. من اغلب آرام نیستم. من اغلب استرس دارم."

What are some words we can use to describe you? We might say, "I'm sensitive." This means that  

چند کلمه است که می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟ ممکن است بگوییم: "من حساس هستم." این بدان معنی است که

things affect you easily. It's not  always a negative thing. Of course,  

چیزها به راحتی روی شما تأثیر می گذارند. این همیشه یک چیز منفی نیست. البته،

it depends on the situation. If you're applying  for a high stress job, you don't want to say,  

بستگی به این دارد اگر برای یک شغل پر استرس درخواست می‌دهید، نمی‌خواهید بگویید،

"I'm sensitive." It probably means you're not a  good fit for the position, but this could be just  

«من حساس هستم.» احتمالاً به این معنی است که شما برای این موقعیت مناسب نیستید، اما این می‌تواند فقط

to describe you personally. "I'm sensitive,"  or maybe you might say, "I'm emotional." Your  

برای توصیف باشد. شما شخصاً. "من حساس هستم"، یا شاید بگویید "من

emotions play a big part in your life. Another  way to say emotional is moody. Moody is always a  

احساساتی هستم."

negative thing. This means you're in a good mood,  you're in a bad mood, and you're swinging between  

حال شما خوب است، حال شما بد است، و در حال چرخش بین

those moods and there's no rhyme or reason. That  means there's no predictability. Oh, one day or  

آن حالات هستید و قافیه یا دلیلی وجود ندارد. این بدان معناست که هیچ قابل پیش بینی وجود ندارد. اوه، یک روز یا

one moment you feel like this and the next day or  the next moment you feel like this, you are moody. 

یک لحظه شما اینطور احساس می کنید و روز بعد یا لحظه بعد که چنین احساس می کنید، بد خلق هستید.

This is stronger than emotional. This  is much more negative than emotional,  

این قوی تر از احساسی است. این خیلی منفی تر از احساسی است،

so don't tell someone you are moody, especially  if they are moody. It won't go well. Do you know  

بنابراین به کسی نگویید که بد خلق هستید، به خصوص اگر او بدخلقی است. خوب پیش نخواهد رفت آیا می دانید

what the opposite of optimistic is? You might be  pessimistic. Pessimistic means that the glass is  

نقطه مقابل خوش بینانه چیست؟ ممکن است بدبین باشید. بدبینانه یعنی

half empty. The glass is not half full, the  glass is half empty. This is an expression  

نیمه خالی لیوان. لیوان نیمه پر نیست، لیوان نیمه خالی است. این یک عبارت است

that means you always see maybe the negative side  or, "What if this happens?" You're always asking,  

که به این معنی است که شما همیشه جنبه منفی آن را می‌بینید یا «اگر این اتفاق بیفتد چه؟» شما همیشه می‌پرسید،

"What if?" In that negative way. Of course,  it's good to balance being optimistic and  

"اگر چی؟" به اون صورت منفی البته، خوب است بین خوش‌بین و

pessimistic, but these are the two extremes. The next five words mean something very similar  

بدبین تعادل برقرار کنید، اما این دو حالت افراطی هستند. پنج کلمه بعدی به معنای چیزی بسیار مشابه است

and they're all negative. I don't recommend  telling someone else that they are these things.  

و همه آنها منفی هستند. توصیه نمی‌کنم به شخص دیگری بگویید که این چیزها هستند.

Of course, you can say them about yourself if you  would like. You might say, "I'm uptight." Tight,  

البته، اگر بخواهید، می‌توانید آن‌ها را درباره خودتان بگویید . ممکن است بگویید: "من تنبل هستم." محکم،   می‌توانیم

we can imagine something inside of you is  maybe twisted or tight and inside of you,  

تصور کنیم چیزی در درون شما پیچ خورده یا تنگ است و در درون شما

you don't feel relaxed. You are uptight or  maybe you are anxious. You can say, "I'm  

احساس آرامش نمی‌کنید. شما گیج هستید یا شاید مضطرب هستید. می‌توانید بگویید «من

anxious," and that describes your personality,  but you might just be anxious about one thing.  

مضطرب هستم» و این شخصیت شما را توصیف می‌کند، اما ممکن است فقط درباره یک چیز مضطرب باشید.

"I'm anxious about my exam tomorrow." Okay, maybe in general, you're not an  

"من نگران امتحان فردا هستم." خوب، شاید به طور کلی، شما

anxious person, but you're anxious about that  specific activity. That's fine. That's not really  

فردی مضطرب نیستید، اما در مورد آن فعالیت خاص مضطرب هستید. خوبه. این واقعاً به معنای

describing your personality. "Every day, I'm  often anxious." No, it's just one specific thing,  

توصیف شخصیت شما نیست. "هر روز، اغلب مضطرب هستم." نه، این فقط یک چیز خاص است،

or you might be high-strung. High-strung has that  same feeling of uptight, anxious, high-strung,  

یا ممکن است قوی باشید. طناب بلند همان احساس فشار، مضطرب، بند بالا را دارد

or you might be a worrier. A worrier. "She is  a worrier. That means that she worries a lot.  

یا ممکن است نگران باشید. یک نگران "او نگران کننده است. این بدان معنی است که او بسیار نگران است.

This defines her personality. She's a worrier,"  or we might say neurotic. "He's neurotic. She's  

این موضوع شخصیت او را مشخص می کند. او نگران کننده است." یا ممکن است بگوییم روان رنجور. "او عصبی است. او

neurotic. I'm neurotic." This is quite strong.  You are uptight and a lot of things bother you. 

عصبی است. من عصبی هستم." این کاملا قوی است. شما تنبل هستید و خیلی چیزها شما را آزار می دهد.

Let's go on to personality test question number  three. There's actually three questions in one  

بیایید به سؤال تست شخصیت شماره سه برویم. در واقع سه سوال در یک

here. They are, is it difficult to  introduce yourself to new people?  

در اینجا وجود دارد. آنها عبارتند از، آیا سخت است که خودتان را به افراد جدید معرفی کنید؟ آیا

Do you feel tired after you spend time with a  group of people? Is a good book or a good movie  

بعد از گذراندن وقت با گروهی از افراد احساس خستگی می کنید ؟ آیا یک کتاب خوب یا یک فیلم خوب

more interesting than a social event? Think about  those questions for a moment. Is it difficult to  

جالب‌تر از یک رویداد اجتماعی است؟ یک لحظه درباره آن سؤالات فکر کنید. آیا

introduce yourself to new people? How do you feel  when you get together with a group of people? Do  

معرفی خود به افراد جدید دشوار است؟ وقتی با گروهی از مردم دور هم جمع می‌شوید، چه احساسی دارید؟ آیا

you feel tired? Think about that for a moment.  If the answer is yes or no, three, two, one. 

احساس خستگی می کنید؟ درباره اش لحظه ای فکر کن. اگر پاسخ مثبت یا خیر است، سه، دو، یک.

Let's imagine that you said, "Yeah, it's difficult  to introduce myself to people. I think that when  

بیایید تصور کنیم که شما گفتید: "بله، معرفی خودم به مردم سخت است. من فکر می کنم وقتی

I get together with a group of people, I feel so  tired. I would rather read a good book or watch a  

با یک گروه از مردم دور هم جمع می شوم، احساس خستگی زیادی می کنم. ترجیح می دهم یک کتاب خوب بخوانم یا یک

movie than go to a social event." If you said yes  to this, let's talk about some adjectives that can  

فیلم ببینم تا اینکه به یک کتاب بروم. رویداد اجتماعی." اگر به این پاسخ بله گفتید، بیایید در مورد چند صفت صحبت کنیم که می‌توانند

describe you. You could say, "I'm reserved, I'm  shy, I'm timid. I'm introverted," or just simply,  

شما را توصیف کنند. می توانید بگویید: "من محتاط هستم، خجالتی هستم، من ترسو هستم. من درونگرا هستم" یا به سادگی،

"I prefer small groups." I know some people  are like this. They don't like big groups.  

"من گروه های کوچک را ترجیح می دهم." من می دانم که برخی از افراد اینگونه هستند. آنها گروه های بزرگ را دوست ندارند.

They would rather get together with just one  other person or maybe two or three other people,  

آنها ترجیح می دهند فقط با یک نفر یا شاید با دو یا سه نفر دیگر دور هم جمع شوند،

not a group of 20 people. "I prefer small  groups. I'm introverted, I'm reserved,  

نه یک گروه 20 نفره. "من گروه‌های کوچک را ترجیح می‌دهم . من درونگرا هستم، من محتاط هستم،

I'm shy, I'm timid." These are all great words. What about if you said, "No, I feel energetic when  

خجالتی هستم، من ترسو هستم." اینها همه کلمات عالی هستند. اگر بگویید: "نه، من وقتی

I get together with a group of people. I would  rather go to a social outing. Oh, it's no problem  

با گروهی از مردم دور هم جمع می شوم احساس انرژی می کنم. ترجیح می دهم به یک گردش اجتماعی بروم. اوه، مشکلی نیست

to introduce myself to new people?" What are some  words we can use to describe you? You could say,  

که خودم را به افراد جدید معرفی کنم؟" چند کلمه است که می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟ می توانید بگویید،

"I'm outgoing. I'm the life of the party." Now,  for this expression, it's probably better that  

"من خارج از خانه هستم. من زندگی مهمانی هستم." حالا، برای این عبارت، احتمالاً بهتر است

someone else says this about you, just because  it's maybe not so humble if you say, "I'm the life  

شخص دیگری این را در مورد شما بگوید، فقط به این دلیل که شاید خیلی متواضع نباشد اگر بگویید: "من زندگی

of the party." It means that, "Everybody loves me.  People love talking with me." It's probably better  

مهمانی هستم." به این معنی است که "همه من را دوست دارند. مردم عاشق صحبت کردن با من هستند." احتمالاً بهتر است

if your friend said, "Oh, yeah, Vanessa, she's  the life of the party," instead of me saying it  

اگر دوستتان به جای اینکه من درباره خودم بگویم، «اوه، آره، ونسا، او زندگی مهمانی است» بگوید

about myself, but this might be an expression  you can use to talk about someone like this. 

، اما این ممکن است تعبیری باشد که می‌توانید برای صحبت در مورد شخصی مانند این استفاده کنید.

Or you might be the opposite of introverted,  extroverted. You are at ease in social  

یا ممکن است برعکس درون‌گرا، برون‌گرا باشید. در موقعیت‌های اجتماعی راحت هستید

situations. You take initiative. You are social.  This word initiative is a beautiful word. We can  

. شما پیشقدم شوید شما اجتماعی هستید این ابتکار کلمه کلمه زیبایی است. می‌توانیم

imagine that when there are two people maybe in a  gathering and they both are looking at each other,  

تصور کنیم که وقتی دو نفر در یک جمع هستند و هر دو به یکدیگر نگاه می‌کنند،

but they don't really want to start a  conversation. The person who starts the  

اما واقعاً نمی‌خواهند یک مکالمه را شروع کنند. فردی که مکالمه را شروع می کند

conversation, that person takes initiative. They  took that opportunity, so if you have no problem  

، آن شخص ابتکار عمل را به دست می گیرد. آنها از این فرصت استفاده کردند، بنابراین اگر مشکلی   برای

introducing yourself to other people or maybe  asking questions at a store, you take initiative. 

معرفی خود به افراد دیگر یا سؤال پرسیدن در فروشگاه ندارید، ابتکار عمل را به دست می‌گیرید. بیایید

Let's go on to question number four of this  personality test. Do you often get lost in  

به سؤال شماره چهار این تست شخصیت ادامه دهیم. آیا اغلب در فکر گم می شوید

thought and forget your surroundings? Do you  often think about the meaning of life? Do you  

و اطراف خود را فراموش می کنید؟ آیا اغلب به معنای زندگی فکر می کنید؟ آیا

get lost in thought? Things are going on in your  head and you're thinking about those things,  

در فکر گم می‌شوید؟ چیزهایی در سر شما می گذرد و به آن چیزها فکر می کنید،

not the things around you. Do you often think  about the meaning of life? "What is life?" Think  

نه به چیزهای اطرافتان. آیا اغلب به معنای زندگی فکر می کنید؟ "زندگی چیست؟"

about this question. Is it true for you?  Is it not true for you? Three, two, one. 

درباره این سوال فکر کنید. آیا برای شما صادق است؟ برای شما درست نیست؟ سه دو یک.

Let's imagine that you said, "Yeah, I do often  get lost in thought. Yeah, I do think about the  

بیایید تصور کنیم که شما گفتید، "آره، من اغلب در فکر گم می شوم. بله،

meaning of life often." What are some words we can  use to describe you? You might say, "I'm deep."  

اغلب به معنای زندگی فکر می کنم." چند کلمه است که می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟ ممکن است بگویید: "من عمیق هستم."

Now, this is an expression kind of like, "I'm the  life of the party," that it's not so humble. If  

حالا، این یک تعبیری است مانند «من زندگی حزب هستم» که آنقدرها هم متواضعانه نیست. اگر

someone is deep, this is a compliment. It means  that they have a lot of wisdom, so it's probably  

فردی عمیق است، این یک تعریف است. این بدان معنی است که آنها خرد زیادی دارند، بنابراین احتمالاً

better for you to say it about someone else. "I  really like talking to my cousin. He's so deep.  

بهتر است شما آن را در مورد شخص دیگری بگویید. "من خیلی دوست دارم با پسر عمویم صحبت کنم. او خیلی عمیق است.

He has such interesting thoughts," instead of  saying it about yourself. You might also say,  

او افکار جالبی دارد" به جای اینکه درباره خودتان بگویید. همچنین ممکن است بگویید،

"I care about finding truth." This is another way  to say deep. "I care about finding truth," or you  

"من به یافتن حقیقت اهمیت می دهم." این روش دیگری برای گفتن عمیق است. «من به یافتن حقیقت اهمیت می‌دهم» یا

might be the kind of person who is critical. "I'm  critical of things. If someone tells me something,  

ممکن است شما از آن دسته افرادی باشید که منتقد هستید. "من از چیزها انتقاد می کنم. اگر کسی چیزی به من بگوید،

I often question it. Is it true? Is that real?" On the negative side, you might say cynical.  

اغلب آن را زیر سوال می برم. آیا درست است؟ آیا این واقعی است؟" در جنبه منفی، ممکن است بگویید بدبینانه.

Cynical is always a negative word, and that  just means that yes, that person asks questions,  

بدبینانه همیشه یک کلمه منفی است، و این فقط به این معنی است که بله، آن شخص سؤال می کند،

but they always doubt. They're not just asking  questions, but they're always doubting. "Ugh. Is  

اما همیشه شک می کند. آنها فقط سؤال نمی‌پرسند، بلکه همیشه شک دارند. "اوه. آیا

that true? Oh, there's no way that that's true."  They're cynical. They're always doubting. If you  

این درست است؟ اوه، هیچ راهی وجود ندارد که درست باشد." آنها بدبین هستند. اونا همیشه شک دارن اگر

often get lost in thought, you might say, "I'm  a dreamer. I often like to daydream. I'm lost  

اغلب در فکر گم می‌شوید، می‌توانید بگویید: "من یک رویاپرداز هستم. اغلب دوست دارم رویاپردازی کنم. من

in my own world. I live in my head." They're not  things that you want to say in a job interview,  

در دنیای خودم گم شده‌ام. من در ذهنم زندگی می‌کنم." آنها چیزهایی نیستند که بخواهید در یک مصاحبه شغلی بگویید،

but they're not necessarily bad, so you can say  them to your friends or say them about yourself. 

اما لزوماً بد نیستند، بنابراین می توانید آنها را به دوستان خود بگویید یا در مورد خود بگویید.

If you want to say this in a negative way,  you could say, "I'm a million miles away," or,  

اگر می‌خواهید این را به شیوه‌ای منفی بگویید، می‌توانید بگویید، "من یک میلیون مایل دورتر هستم" یا،   "

"She's a million miles away. She's not paying  attention. She is a million miles away." That's  

او یک میلیون مایل دورتر است. او توجهی نمی‌کند. او یک میلیون مایل دورتر است." این

pretty negative, and then if you want  to be really negative, you could say,  

بسیار منفی است، و سپس اگر می‌خواهید واقعاً منفی باشید، می‌توانید بگویید:

"I'm an airhead." We can imagine your head is  filled with nothing but air. "I'm often lost in  

«من یک هوادار هستم». می‌توانیم تصور کنیم که سر شما با چیزی جز هوا پر شده است. من اغلب در افکار غرق می شوم

thought and I forget the things around me. I'm an  airhead." This is a similar category as someone  

و چیزهای اطرافم را فراموش می کنم . این مقوله مشابه کسی است

who often thinks about things, but it's quite  different from being deep. If you're deep, your  

که اغلب به چیزهایی فکر می‌کند، اما با عمیق بودن کاملاً متفاوت است. اگر عمیق هستید،

head is filled with a lot of thoughts, but then  on the negative side, you might say, "Airhead,"  

سرتان پر از افکار زیادی است، اما در جنبه منفی، ممکن است بگویید «سر هوا»،

for having no thoughts. You're often lost in your  own world. You're often in your head, but you're  

به دلیل اینکه هیچ فکری ندارید. شما اغلب در دنیای خودتان گم می شوید. شما اغلب در ذهن خود هستید، اما

not thinking about anything, just an airhead. What if you said, "No, I'm not often lost in  

به هیچ چیز فکر نمی کنید، فقط به یک سر هوایی. اگر بگویید: "نه، من اغلب در فکر غرق نمی شوم

thought. No, I don't really think about the  meaning of life that often. Life is life.  

. نه، من واقعاً اغلب به معنای زندگی فکر نمی کنم. زندگی همان زندگی است.

Whoa. Why would I care what the meaning of life  is?" What would you say on the other side? You  

اوه. چرا من اهمیت می دهم که معنای زندگی چیست ؟ " از طرف دیگر چه می گویید؟ می‌توانید

could say, "I'm alert." You don't often get  lost in your thoughts because you're looking  

بگویید: "من هوشیار هستم." شما اغلب در افکارتان گم نمی‌شوید زیرا به اطراف نگاه می‌کنید

around. You are alert to the things going  on around you. You notice little details.  

. شما نسبت به اتفاقات اطرافتان هوشیار هستید . شما متوجه جزئیات کمی می شوید.

Maybe people who are lost in thought, they're not  thinking about the physical details around them.  

شاید افرادی که در فکر فرو رفته اند، به جزئیات فیزیکی اطراف خود فکر نمی کنند.

They don't realize, "Oh, there's a cup over  there. Oh, my friend just walked by." But if  

آنها متوجه نمی شوند، "اوه، یک فنجان آنجاست. اوه، دوست من همین الان از آنجا رد شد." اما اگر

you are alert, you're noticing those things. You might also say, "I'm detail oriented."  

هشیار باشید، متوجه آن چیزها شده اید. همچنین ممکن است بگویید: "من جزئیات گرا هستم."

You notice lots of little details or you might  say, "I'm astute." These are great things for  

متوجه جزئیات کوچک زیادی می‌شوید یا ممکن است بگویید «من زیرک هستم». اینها چیزهای خوبی برای

a job interview. "I'm detail oriented. I'm alert  and astute." This means that you will not forget  

مصاحبه شغلی هستند. "من جزئیات گرا هستم. هوشیار و زیرک هستم." این بدان معنی است که شما

little things because you are organized. You  are able to keep track of physical details.  

چیزهای کوچک را فراموش نخواهید کرد زیرا سازماندهی شده اید. می‌توانید جزئیات فیزیکی را پیگیری کنید.

Similar to alert, you might say, "Aware, I'm  aware of my surroundings." You're not lost  

مشابه هشدار، ممکن است بگویید، "آگاه، من از اطرافم آگاهم." تو

in your head. You are aware, or you might be a  realist. A realist, this is quite the opposite  

در سرت گم نشده ای. شما آگاه هستید، یا ممکن است واقع‌گرا باشید. یک واقع‌گرا، این کاملاً برعکس

of somebody who's thinking about the meaning of  life. "Well, if I think about the meaning of life,  

کسی است که به معنای زندگی فکر می‌کند. "خب، اگر به معنای زندگی فکر کنم،

I'm never going to really find out, so why would  I waste my time?" A realist would say that,  

هرگز واقعاً متوجه نمی شوم، پس چرا وقتم را تلف کنم؟" یک واقع‌گرا این را می‌گوید،

so if you think that you might be a realist or you  might just be practical. Practical and a realist  

بنابراین اگر فکر می‌کنید ممکن است واقع‌گرا باشید یا ممکن است عملی باشید. عملی و واقع گرا

are both quite similar. You are practical. You're  not going to waste your time if you know that  

هر دو کاملا شبیه هم هستند. شما عملی هستید اگر بدانید که

something won't be profitable or won't be helpful.  "I don't think it's really helpful to contemplate  

چیزی سودمند یا مفید نخواهد بود، وقت خود را تلف نخواهید کرد. "فکر نمی‌کنم که فکر کردن به

the meaning of life. I'm just practical." This  might be something you can use to describe you. 

معنای زندگی واقعاً مفید باشد. من فقط عملی هستم." این ممکن است چیزی باشد که بتوانید از آن برای توصیف خود استفاده کنید.

Let's go on to the next question. Personality test  question number five. When you want something,  

بریم سراغ سوال بعدی. تست شخصیت سوال شماره پنج. وقتی چیزی را می‌خواهید،

do you often not change your mind? When you  want something, do you often not change your  

اغلب نظر خود را تغییر نمی‌دهید؟ وقتی چیزی را می‌خواهید، اغلب نظر خود را تغییر نمی‌دهید

mind? Think about this. Is that true for you?  You don't change your mind or, "No, sorry,  

؟ بهش فکر کن. آیا این برای شما صادق است؟ شما نظر خود را تغییر نمی دهید یا، "نه، متاسفم،

I changed my mind. Well, it's not so serious  for me." Think about this. Three, two, one.  

نظرم را تغییر دادم. خوب، برای من چندان جدی نیست ." بهش فکر کن. سه دو یک.

Let's imagine that you said, "Yes, it is true  for me. When I want something, I don't often  

بیایید تصور کنیم که شما گفتید، "بله، برای من درست است. وقتی چیزی را می خواهم، اغلب

change my mind." What are some words we can use  to describe you? We could say you are diligent,  

نظرم را تغییر نمی دهم." از چه کلماتی می توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم؟ می‌توانیم بگوییم کوشا هستید،

you are motivated. "I want to study English.  I'm going to become fluent in English. I'm  

انگیزه دارید. "من می خواهم انگلیسی مطالعه کنم. من به زبان انگلیسی مسلط خواهم شد. من

going to feel more confident in English, and  I will be diligent. I will study every day.  

به انگلیسی احساس اعتماد بیشتری می کنم و سعی خواهم کرد. هر روز مطالعه خواهم کرد.

I'm motivated. I will study every day." You want  something and you are not going to be distracted. 

انگیزه دارم. هر روز مطالعه خواهم کرد. " شما چیزی می خواهید و حواس شما پرت نمی شود.

These are positive expressions. They're great for  job interviews. They're great general personality  

اینها عبارات مثبتی هستند. آنها برای مصاحبه شغلی عالی هستند. آنها ویژگی‌های کلی شخصیتی عالی هستند

traits. There's some negative ways to describe  this as well though. You might be stubborn or  

. با این حال، راه‌های منفی نیز برای توصیف این موضوع وجود دارد . ممکن است شما لجباز باشید یا

we have a lovely idiom, stubborn as a mule, or  we might say you are headstrong. Headstrong.  

ما اصطلاحی دوست داشتنی داریم، مثل یک قاطر سرسخت، یا ممکن است بگوییم شما سرسخت هستید. سرسخت

This means stubborn. When you want something,  you often refuse to think about other options.  

این یعنی لجباز. وقتی چیزی را می‌خواهید، اغلب از فکر کردن به گزینه‌های دیگر خودداری می‌کنید.

"I want this. I want this. I want this. I'm  not going to think about other things. I'm  

"من این را می خواهم. من این را می خواهم. من این را می خواهم. به چیزهای دیگر فکر نمی کنم. من

stubborn," or you might be adamant. Adamant,  this means that you stick with your opinion. 

سرسخت هستم." قاطعانه، این به این معنی است که شما به نظر خود پایبند هستید.

Let's imagine that you are a teenager and your  mom says, "I heard that you were drinking beer  

بیایید تصور کنیم که شما یک نوجوان هستید و مادرتان می‌گوید: "شنیده‌ام که

with some friends behind the school," and you  say, "No, mom. I wasn't doing that. I don't  

با چند دوست پشت مدرسه آبجو می‌نوشید" و شما می‌گویید: "نه، مامان. من این کار را نمی‌کردم. نمی‌دانم

know who you were talking with, but it wasn't  me behind the school doing that," and she says,  

کیست. داشتی با او صحبت می‌کردی، اما من پشت مدرسه نبودم که این کار را می‌کردم،» و او می‌گوید: «

"Well, I heard from this person that you were  doing it," and you stick with your opinion. "No,  

خب، من از این شخص شنیدم که این کار را انجام می‌دادی» و شما به عقیده‌تان پایبند هستید. "نه،

it wasn't me. It wasn't me. There's no way that  was me." You are adamant that that person was  

من نبودم. من نبودم. هیچ راهی وجود ندارد که من بودم." شما اصرار دارید که آن شخص،

not you. You are adamant about something.  This means that you refuse to change your  

شما نبودید. شما در مورد چیزی قاطع هستید. این بدان معناست که شما از تغییر

story about something. You are adamant. You also might be opinionated. You have  

داستان خود در مورد چیزی امتناع می‌کنید. شما قاطع هستید. شما همچنین ممکن است صاحب نظر باشید. شما

opinions and you're not really afraid to share  them. This isn't necessarily a negative thing to  

نظراتی دارید و واقعاً از به اشتراک گذاشتن آنها نمی ترسید . این لزوماً یک چیز منفی برای

be opinionated, but of course, if you are  opinionated, if you have strong opinions,  

نظر دادن نیست، اما مطمئناً، اگر شما دارای نظر هستید، اگر نظرات قوی دارید،

especially if these are opinions that are  not shared with a lot of other people,  

به خصوص اگر اینها نظراتی هستند که با افراد زیادی به اشتراک گذاشته نمی شوند، بسیار

it's great to be careful about how you present  them, about how you share them with other people  

خوب است که مراقب نحوه انجام آن باشید. شما آنها را در مورد اینکه چگونه آنها را با دیگران به اشتراک می گذارید ارائه می کنید

so that they don't think that you are pushy.  Pushy is always a negative thing. If you are  

تا آنها فکر نکنند که شما زورگو هستید. شلوغی همیشه یک چیز منفی است. اگر

opinionated, you need to talk about it in a  specific way so that you don't become pushy,  

صاحب نظر هستید، باید در مورد آن به روشی خاص صحبت کنید تا زورگیر نباشید و

pushing your opinions on people. You might be persistent. This is  

نظرات خود را به مردم تحمیل کنید. شما ممکن است پایدار باشید. این

similar to adamant, but it's in the negative  way. You are persistent. "I wasn't drinking  

شبیه به قاطعیت است، اما در جهت منفی است . تو پیگیر هستی "من پشت مدرسه مشروب نمی خوردم

behind the school. That wasn't me." You are  persistently keeping with the same opinion,  

. این من نبودم." شما دائماً همین عقیده را حفظ می‌کنید،

persistent, or maybe you have a three-year-old  and that three-year-old is asking for candy. "Oh,  

مصرف می‌کنید، یا شاید یک کودک سه ساله دارید و آن کودک سه ساله درخواست آب نبات می‌کند. "اوه،

I want candy, mom, I want candy. I want candy."  That three-year-old is persistent. They are  

من آب نبات می خواهم، مامان، من آب نبات می خواهم. من آب نبات می خواهم." اون بچه سه ساله پیگیره آنها

wanting it and they're telling you again and again  and again. You might hear the word bossy. "I'm  

آن را می خواهند و بارها و بارها و بارها به شما می گویند . ممکن است کلمه رئیس را بشنوید. "من

bossy. She's bossy. He's bossy." This is similar  to persistent, adamant. You're telling someone,  

رئیس هستم. او رئیس است. او رئیس است." این شبیه به مداوم، سرسخت است. شما به کسی می گویید،

"You should do this, you should do this.  You do this, you do this," like a boss,  

"تو باید این کار را انجام دهی، باید این کار را انجام دهی. تو این کار را انجام می دهی

but usually if you're a good boss, you don't act  like that. You're much kinder, but we use the term  

، تو این کار را انجام می دهی ." شما بسیار مهربان‌تر هستید، اما ما از اصطلاح

bossy for people who have an opinion and they're  not willing to change it in this negative way. 

رئیس برای افرادی استفاده می‌کنیم که نظری دارند و نمی‌خواهند آن را به این شیوه منفی تغییر دهند.

What if you said the opposite thing  to this question? What if you said,  

اگر برعکس این سوال بگویید چه؟ اگر می‌گویید،

"Actually, sometimes I do change my mind. I  don't always stick with exactly what I say  

«در واقع، گاهی اوقات نظرم تغییر می‌کند. من همیشه به آنچه می‌گویم،

I want every single time." What are some other  words we can use? You could say, "I'm flexible,  

هر بار می‌خواهم، پایبند نیستم.» کلمات دیگری که می توانیم استفاده کنیم چیست؟ می‌توانید بگویید: «من انعطاف‌پذیر هستم،

I'm compliant, I'm reasonable, I'm open-minded,  I'm agreeable." These are all positive things,  

سازگار هستم، منطقی هستم، ذهن باز هستم، موافقم». اینها همه چیزهای مثبتی هستند،

but what if we take this to an extreme?  You might say, "I'm submissive,"  

اما اگر این را به حد افراط برسانیم چه؟ ممکن است بگویید، "من مطیع هستم"،

and this means that you never stand up for  yourself. To stand up for yourself means that you  

و این بدان معنی است که شما هرگز برای خود دفاع نمی کنید . دفاع از خود به این معنی است که شما

have something you want and you never tell other  people. You are submissive, maybe too submissive,  

چیزی دارید که می خواهید و هرگز به دیگران نمی گویید . شما مطیع هستید، شاید خیلی مطیع هستید،

or we can use a great expression. "I  often get walked on, get walked on." 

یا می توانیم از یک عبارت عالی استفاده کنیم. "من اغلب راه می‌روم، راه می‌روم."

If you have an opinion and you always change  it depending on what other people want, we can  

اگر نظری دارید و همیشه بسته به خواسته‌های دیگران آن را تغییر می‌دهید، می‌توانیم

imagine that you are like a doormat. This is the  thing that you walk on to enter a house. This is  

تصور کنیم که شما مانند یک حصیر در هستید. این همان چیزی است که برای ورود به خانه روی آن راه می روید. این

you. People are always walking on you. "I often  get walked on." Your desires, your needs often get  

تویی. مردم همیشه روی شما راه می روند. "اغلب با من راه می روند." خواسته‌ها، نیازهای شما اغلب

forgotten because you don't stand up for yourself.  "I often get walked on." You could say that about  

فراموش می‌شوند زیرا از خود دفاع نمی‌کنید. "من اغلب راه می رود." می توانید این را در مورد

someone else. "Yeah, he often gets walked on  because he doesn't feel comfortable standing  

شخص دیگری بگویید. "بله، او اغلب با او راه می‌رود، زیرا احساس راحتی نمی‌کند که

up for what he wants. He doesn't feel comfortable  pushing what he wants, so he just gets walked on." 

برای آنچه می‌خواهد بایستد. او در فشار دادن چیزی که می‌خواهد احساس راحتی نمی‌کند، بنابراین فقط با او راه می‌روند."

Let's go to the next question, question number  six. This is our final personality test question.  

بریم سراغ سوال بعدی، سوال شماره شش. این آخرین سوال تست شخصیت ماست.

When people come over to your house, when guests  come to your house, do they feel comfortable?  

وقتی مردم به خانه شما می آیند، وقتی مهمان به خانه شما می آیند، آیا احساس راحتی می کنند؟

Do you go above and beyond what is necessary to  take care of them? This is a great expression.  

آیا فراتر از آن چیزی که برای مراقبت از آنها لازم است می روید؟ این یک بیان عالی است.

Go above and beyond. Maybe it's necessary to give  them a glass of water. Okay, when a guest comes to  

بالاتر و فراتر بروید. شاید لازم باشد یک لیوان آب به آنها بدهید. بسیار خوب، وقتی مهمان به

your house, you say, "Sit on the couch. Here's  a glass of water," but maybe you go above and  

خانه شما می‌آید، می‌گویید: «روی مبل بنشین. اینجا یک لیوان آب است»، اما شاید بالاتر و

beyond. You do more than that so that your guests  feel comfortable. Is that true for you? Do your  

فراتر بروید. شما بیشتر از این کار می کنید تا مهمانانتان احساس راحتی کنند. آیا این برای شما صادق است؟ آیا

guests feel comfortable? Do you do more than is  necessary? Think about that for a moment. Is it  

مهمانان شما احساس راحتی می کنند؟ آیا بیش از آنچه لازم است انجام می دهید ؟ درباره اش لحظه ای فکر کن. آیا

true or not true for you? Three, two, one. Let's say that this is true for you,  

برای شما درست است یا نه؟ سه دو یک. بیایید بگوییم که این در مورد شما صادق است،

that you make your guests feel comfortable  and you do more than is necessary. Let's talk  

که باعث می‌شوید مهمانانتان احساس راحتی کنند و بیش از آنچه لازم است انجام می‌دهید. بیایید

about a lot of adjectives that we could use to  describe you. You are hospitable, nice, friendly,  

درباره بسیاری از صفت‌هایی که می‌توانیم برای توصیف شما استفاده کنیم صحبت کنیم. شما مهمان نواز، خوب، صمیمی هستید،

but here's a big warning. If you come from France,  Italy, Spain, Brazil, Portugal, these romantic  

اما این یک هشدار بزرگ است. اگر از فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، برزیل، پرتغال آمده‌اید، این

language countries do not, warning, warning,  warning, do not say sympathetic. You do not say,  

کشورهای عاشقانه زبان نمی‌آیند، هشدار، هشدار، هشدار، نگویید همدردی. شما نگویید،

"He is sympathetic. She is sympathetic." This does  not mean nice in English. This is a false friend,  

"او دلسوز است. او دلسوز است." این به معنای خوب در انگلیسی نیست. این یک دوست دروغین است،

and I hear a lot of people say this. Instead,  in English, we do have the word sympathetic. 

و من می‌شنوم که افراد زیادی این را می‌گویند. درعوض، در انگلیسی، ما کلمه سمپاتیک را داریم.

This means that maybe your brother lost  his job and when you go over to his house,  

این بدان معناست که شاید برادرت شغلش را از دست داده و وقتی به خانه اش می روی،

you bring him some flowers and you bring him  a meal and you sit down and talk with him,  

برایش گل می آوری و برایش غذا می آوری و می نشینی و با او صحبت می کنی،

and you talk about that difficult, hard time  in his life because you are sympathetic to his  

و درباره آن دوران سخت و سخت زندگی اش صحبت می کنی. زیرا شما با دشواری او همدردی می کنید

difficulty. We usually have a difficult situation  happening and you didn't personally experience  

. ما معمولاً شرایط سختی داریم و شما شخصاً

that difficult thing, but you feel his difficulty,  you feel his pain. You are sympathetic. 

آن چیز سخت را تجربه نکردید، اما سختی او را احساس می‌کنید، درد او را احساس می‌کنید. تو دلسوز هستی

So here we're using it in a completely  different sense than friendly. Friendly just  

بنابراین در اینجا ما از آن به معنایی کاملاً متفاوت از دوستانه استفاده می کنیم. فقط دوستانه   به این

means you're nice, but if someone has a difficult  situation, you are sympathetic to their problem,  

معنی است که شما خوب هستید، اما اگر کسی موقعیت سختی داشته باشد ، با مشکل او همدردی می‌کنید،   می‌دانید

you understand? "Oh, I think my brother's  really sad right now. He's probably worried  

؟ "اوه، فکر می کنم برادرم در حال حاضر واقعاً غمگین است. او احتمالاً نگران

about the future." You are understanding  his difficult times. I hope I explained  

آینده است." شما در حال درک دوران سخت او هستید. امیدوارم

this word sympathetic so that you do not use it  and say, "Vanessa, you are so sympathetic." No,  

این کلمه دلسوز را توضیح داده باشم تا از آن استفاده نکنید و بگویید: "ونسا، تو خیلی دلسوز هستی." نه نه نه نه

no, no, no, no. Don't use that. All right, what are some other words  

نه. از آن استفاده نکنید بسیار خوب، چه کلمات دیگری

we can use? You could say, "I'm compassionate,  I'm considerate, I'm generous." This means you  

می توانیم استفاده کنیم؟ می توانید بگویید: "من دلسوز هستم، با ملاحظه هستم، من سخاوتمند هستم." این بدان معناست که شما

give maybe your time or your money to  other people. You could say, "I'm warm,  

ممکن است زمان یا پول خود را به افراد دیگر اختصاص دهید. می‌توانید بگویید، "من گرمم،

I'm warmhearted." This means that people feel this  warm feeling when they're with you. They feel like  

دلم گرم است." این بدان معناست که مردم وقتی با شما هستند این احساس گرم را احساس می‌کنند. آن‌ها احساس می‌کنند

you're such a friendly person. You could say,  "I'm helpful. I'm down to earth." Down to earth  

شما فرد دوستانه‌ای هستید. می‌توانید بگویید، "من مفید هستم. من روی زمین هستم." «پایین به زمین»

is an expression that we use to mean you are  relatable. People feel like your life is not  

عبارتی است که ما از آن به این معناست که شما قابل ارتباط هستید. مردم احساس می کنند زندگی شما

so different from theirs. You often hear this  word described with celebrities, celebrities,  

با زندگی آنها تفاوت چندانی ندارد. اغلب این کلمه را می شنوید که با افراد مشهور، افراد مشهور و

movie stars. They have lives that are much  different than our own, so they seem untouchable,  

ستاره های سینما توصیف می شود. آن‌ها زندگی‌هایی دارند که بسیار متفاوت از زندگی ما هستند، بنابراین غیرقابل لمس به نظر می‌رسند،

so different, but maybe there is one celebrity  who relates to the problems of normal people. 

بسیار متفاوت، اما شاید یک سلبریتی وجود داشته باشد که با مشکلات مردم عادی ارتباط داشته باشد.

Someone might say, "Oh yeah,  she's really down to earth.  

ممکن است کسی بگوید، "اوه، بله، او واقعاً روی زمین است.

She's down to earth. Her feet are on the  earth. She's down to earth." Or you might say,  

او روی زمین است. پاهای او روی زمین است. او روی زمین است." یا ممکن است بگویید،

"She's sincere, she's genuine. She's  really herself. She's not faking it.  

"او صادق است، او اصیل است. او واقعاً خودش است. او آن را جعل نمی کند.

She's dependable or I'm dependable." Your  friends know that they can depend on you.  

او قابل اعتماد است یا من قابل اعتماد." دوستانتان می‌دانند که می‌توانند به شما وابسته باشند.

What if you said no to this? I imagine that you  probably didn't say no to this about yourself,  

اگر به این نه گفتی چی؟ من تصور می‌کنم که احتمالاً شما به این موضوع در مورد خودتان نه نگفتید،

but you probably know somebody like this, so  let's talk about the opposite. Someone who is  

اما احتمالاً چنین کسی را می‌شناسید، پس بیایید در مورد عکس آن صحبت کنیم. کسی که

maybe not so generous, not so considerate or  so friendly. Let's talk about the opposite. 

شاید آنقدر سخاوتمند، نه چندان با ملاحظه یا آنقدر دوستانه است. بیایید در مورد برعکس صحبت کنیم.

Maybe someone who is unpleasant. This is  a little bit of a nicer way to say, "Ugh,  

شاید کسی که ناخوشایند است. این روش کمی بهتر است برای گفتن، "اوه،

they're so annoying. They're such a terrible  person." You could just say, "Yeah, he's kind of  

آنها خیلی آزاردهنده هستند. آنها خیلی آدم وحشتناکی هستند ." شما فقط می توانید بگویید: "بله، او به نوعی

unpleasant. I don't really like working with him."  Unpleasant, or someone might be selfish. They're  

ناخوشایند است. من واقعاً دوست ندارم با او کار کنم." ناخوشایند، یا ممکن است شخصی خودخواه باشد. آنها

not generous. They don't like to go above and  beyond. They're selfish or maybe you know someone  

سخاوتمند نیستند. آنها دوست ندارند فراتر از آن بروند . آنها خودخواه هستند یا شاید شما فردی را می شناسید

who is self-centered. The world revolves around  their life. They're self-centered. Their self is  

که خود محور است. دنیا حول زندگی آنها می چرخد. آنها خودمحور هستند. خود آنها

the center of the universe. They're self-centered. So how did you do? How did you answer all of these  

مرکز جهان است. آنها خودمحور هستند. خب چکار کردی؟ چگونه به همه این

six personality test questions? I hope you  wrote down some adjectives that you can use to  

شش سوال تست شخصیت پاسخ دادید؟ امیدوارم چند صفت را یادداشت کرده باشید که بتوانید از آنها برای

describe yourself. Write that sentence down in the  comments, but before we go, I'd like to share some  

توصیف خودتان استفاده کنید. این جمله را در نظرات بنویسید ، اما قبل از رفتن، می‌خواهم

extra material with you today. You're going to  see five native speakers. They are three friends,  

امروز برخی مطالب اضافی را با شما به اشتراک بگذارم. پنج سخنران بومی را خواهید دید. آنها سه دوست هستند،

plus my husband, plus me. We are attempting to  describe each other, so I sat down with each  

به علاوه شوهرم، به علاوه من. ما سعی می‌کنیم همدیگر را توصیف کنیم، بنابراین من با هر یک

of my friends individually and asked, "How would  you describe this person? How would you describe  

از دوستانم به صورت جداگانه نشستم و پرسیدم، " این شخص را چگونه توصیف می‌کنید؟ آن شخص را چگونه توصیف می‌کنید

that person?" I didn't tell them specifically to  describe their personality or their character,  

؟" من به طور خاص به آنها نگفتم که شخصیت یا شخصیت خود را توصیف کنند،

but you'll see that a lot of these people,  they did describe their physical appearance  

اما خواهید دید که بسیاری از این افراد، ظاهر فیزیکی خود را کمی توصیف کردند

a little bit, but most of these descriptions  had to do with their personality or character. 

، اما بیشتر این توصیفات مربوط به شخصیت یا شخصیت آنها بود. .

You're going to hear some of the words that we  just talked about and maybe you'll hear some  

برخی از کلماتی را که ما در مورد آنها صحبت کردیم می شنوید و شاید برخی از

new words as well. Let's start with my friend Liz.  You're going to meet Liz, Heather, Lauren and Dan.  

کلمات جدید را نیز بشنوید. بیایید با دوستم لیز شروع کنیم. قرار است لیز، هدر، لورن و دن را ملاقات کنید.

They're going to be describing each other. Let's  see what everyone has to say about Liz. How do  

آنها قرار است یکدیگر را توصیف کنند. بیایید ببینیم همه درباره لیز چه می‌گویند.

they describe Liz? Let's watch. Liz: 

لیز را چگونه توصیف می‌کنند؟ بیایید تماشا کنیم. لیز:

Hi, I'm Liz. Heather: 

سلام، من لیز هستم. هدر:

Gosh, Liz is witty and sarcastic to a fault. Vanessa: 

خدا، لیز شوخ و طعنه آمیز است. ونسا:

I'd say so. Heather: 

من می گویم. هدر:

Super inquisitive and very... I would say  literate is a very good description of her. 

فوق‌العاده کنجکاو و بسیار... می‌توانم بگویم باسواد توصیف بسیار خوبی از او است.

Vanessa: For sure. That's something  

ونسا: حتما. این چیزی است

that I first recognized about Liz, is she's  really inquisitive. She asks great questions. 

که من برای اولین بار در مورد لیز تشخیص دادم، آیا او واقعاً کنجکاو است. او سوالات عالی می پرسد.

Heather: She's curious about life. Yeah, very much.  

هدر: او در مورد زندگی کنجکاو است. آره خیلی

I would say she's adventurous for some things. Vanessa: 

من می توانم بگویم او برای برخی چیزها ماجراجو است. ونسا:

Oh. Heather: 

Like travel or things like that. Not so much  food, I think that, and she's very loyal,  

اوه. هدر:

مانند سفر یا چیزهایی از این قبیل. نه خیلی غذا، به نظر من، و او بسیار وفادار است،

very loyal friend. Lauren: 

دوست بسیار وفاداری. لورن:

Liz is very sarcastic. Vanessa: 

لیز خیلی کنایه آمیز است. ونسا:

Okay. Lauren: 

باشه. لورن:

And smart, quick-witted. She's funny  and she has nice pretty long brown hair. 

و باهوش، زودباور. او بامزه است و موهای قهوه ای و نسبتاً بلند خوبی دارد.

Vanessa: That's true. 

Dan: I would describe Liz as very curious. Out  

ونسا: این درست است.

دن: من لیز را بسیار کنجکاو توصیف می کنم. از بین

of many people I know, not many people will ask  you questions a lot. When Liz asks you a question,  

بسیاری از افرادی که من می شناسم، افراد زیادی از شما سوالات زیادی نمی پرسند. وقتی لیز از شما سوالی می‌پرسد،

she'll ask more and more questions, which  I'm not hating on. I think it's great. 

او سوالات بیشتری می‌پرسد، که من از آنها متنفر نیستم. به نظر من عالیه

Vanessa: Yeah. 

Dan: She's also very assertive, so whenever  

ونسا: آره.

دن: او همچنین بسیار قاطع است، بنابراین هر زمان که

she has an opinion, she usually makes it very  clear. It's not hidden in any way. She's also very  

او نظری داشته باشد، معمولاً آن را خیلی واضح بیان می کند. به هیچ وجه پنهان نیست. او همچنین بسیار

friendly though, so the assertiveness doesn't get  in the way of her friendliness. Her friendliness  

دوستانه است، بنابراین قاطعیت مانع رفتار دوستانه او نمی شود. صمیمیت او می

shines through. Vanessa: 

درخشد. ونسا:

You just heard some amazing adjectives to  describe the wonderful person of Liz. Let's  

شما فقط چند صفت شگفت انگیز برای توصیف شخصیت فوق العاده لیز شنیدید. بیایید به سراغ

go on to the second person. You're going  to meet Heather, and let's see how everyone  

نفر دوم برویم. شما قرار است هیدر را ملاقات کنید، و بیایید ببینیم همه

describes Heather. Heather: 

هیدر را چگونه توصیف می‌کنند. هدر:

Hi, I'm Heather. Liz: 

سلام، من هدر هستم. لیز:

Heather is a short little person and  she has brown hair and amazing freckles,  

هدر یک فرد کوچک قد کوتاه است و موهای قهوه‌ای و کک‌ومک‌های شگفت‌انگیزی دارد

and she's very creative and she's  an introvert. She's a good painter.  

و بسیار خلاق است و یک درون‌گرا است. او نقاش خوبی است.

She's very smart, she's well traveled. Vanessa: 

او بسیار باهوش است، او به خوبی سفر کرده است. ونسا:

Those are all true things. Lauren: 

اینها همه چیزهای واقعی هستند. لورن:

Heather is short like me, and she's dry humored,  so very subtle, also very smart and well-traveled.  

هدر مثل من کوتاه قد است، و شوخ طبع، بسیار ظریف، همچنین بسیار باهوش و اهل سفر است.

She's lived in lots of different places. Dan: 

او در بسیاری از مکان های مختلف زندگی کرده است. دن:

Heather, Heather is very reserved yet when you  get to know her, she's very fun-loving. She's  

هدر، هدر بسیار محتاط است، اما وقتی با او آشنا می‌شوید، او بسیار سرگرم‌کننده است. او

also very curious. She's kind of geeky. She likes  Harry Potter and Star Wars and stuff like that,  

همچنین بسیار کنجکاو است. اون یه جورایی گیکیه او هری پاتر و جنگ ستارگان و چیزهایی از این قبیل را دوست دارد،

but yeah, she's very fun and if you get  together with her at a party, you're going  

اما بله، او بسیار سرگرم کننده است و اگر در یک مهمانی با او جمع شوید، می‌خواهید

to have a good time. Vanessa: 

اوقات خوشی داشته باشید. ونسا:

I hope you enjoyed those adjectives to describe  Heather. Let's go on to Lauren. How does everyone  

امیدوارم از این صفت‌ها برای توصیف هدر لذت برده باشید . بریم سراغ لورن. همه

describe Lauren? Lauren: 

لورن را چگونه توصیف می‌کنند؟ لورن:

Hi, I'm Lauren. Liz: 

سلام، من لورن هستم. لیز:

Lauren is also a short little person. She's got  blondish brown hair, a darker shade of blonde. She  

لورن نیز یک فرد کوچک قد کوتاه است. او موهای قهوه‌ای مایل به بلوند، رنگ بلوند تیره‌تری دارد. او

has glasses. She, to me is very business-like, and  she likes to tell stories with a lot of details,  

عینک دارد. او برای من بسیار شبیه به تجارت است و دوست دارد داستان هایی با جزئیات زیاد تعریف کند

which are always interesting. Heather: 

که همیشه جالب هستند. هدر:

Lauren is short, with short hair,  glasses, and I think she's a geek. 

لورن کوتاه قد است، با موهای کوتاه، عینک، و فکر می‌کنم او یک گیک است.

Vanessa: Could you explain what you mean  

ونسا: ممکن است توضیح دهید که منظورتان

by geek? Is that her interests? Heather: 

از گیک چیست؟ آیا این علایق اوست؟ هدر:

Yeah. It's a little bit about her interests. She's  like Liz, curious about different knowledge and  

آره. کمی به علایق او مربوط می شود. او مانند لیز است که در مورد دانش و چیزهای مختلف کنجکاو است

stuff. She loves Star Wars. Vanessa: 

. او عاشق جنگ ستارگان است. ونسا:

Harry Potter- Heather: 

Exactly. Vanessa: 

That kind of stuff. Heather: 

Harry Potter. Movies, she's definitely a movie  buff, and she can remember almost everything,  

هری پاتر- هیدر:

دقیقاً. ونسا:  از

این جور چیزها. هدر:

هری پاتر. فیلم‌ها، او قطعاً یک علاقه‌مند به سینما است و تقریباً همه چیز را به خاطر می‌آورد،

all these weird random details. Vanessa: 

همه این جزئیات عجیب و غریب تصادفی. ونسا:

Her mind is like a steel trap. Heather: 

ذهن او مانند یک تله فولادی است. هدر:

Yes. Vanessa: 

She knows everything. Heather: 

بله. ونسا:

او همه چیز را می داند. هدر:

Yeah. I think she's also a very  loyal friend and very caring. 

آره. من فکر می کنم او همچنین یک دوست بسیار وفادار و بسیار دلسوز است.

Vanessa: Yeah. Yeah. I've been friends  

ونسا: آره. آره من

with her for 10 years- Heather: 

10 سال است که با او دوست هستم - هدر:

Yes. Vanessa: 

And I feel like she is that kind of person. Heather: 

بله. ونسا:

و من احساس می‌کنم او همچین آدمی است. هدر:

Yeah, she makes an effort. Vanessa: 

Yeah. Heather: 

She makes an effort in her relationships, I think. Vanessa: 

بله، او تلاش می کند. ونسا:

آره. هدر:

فکر می کنم او در روابطش تلاش می کند. ونسا:

Yeah, that's a great quality. Heather: 

بله، این یک کیفیت عالی است. هدر:

Very good. Yeah. Dan: 

خیلی خوب. آره دن:

Lauren, Lauren. Lauren is very loyal,  I would say. When she's your friend,  

لورن، لورن. می‌توانم بگویم لورن بسیار وفادار است . وقتی او دوست شماست،

she's your friend for life. She'll remember you  and she's very detail oriented. She'll remember  

او دوست مادام العمر شماست. او شما را به یاد می‌آورد و بسیار حواسش به جزئیات است. او

all the details of your relationship. I  don't mean this in a bad way. I just mean  

تمام جزئیات رابطه شما را به خاطر خواهد آورد. منظورم بد نیست. فقط منظورم این است که

there's always somebody in your life who  gives all those details about your life,  

همیشه کسی در زندگی شما وجود دارد که همه آن جزئیات را در مورد زندگی شما بیان می کند،

and she also knows a lot about... From my  perspective, a lot about pop culture. She's  

و همچنین چیزهای زیادی در مورد ... از دیدگاه من، چیزهای زیادی در مورد فرهنگ پاپ می داند. او

always filling me in on the details and maybe I  understand something that she also understands,  

همیشه جزئیات را به من می‌گوید و شاید من چیزی را می‌فهمم که او هم می‌فهمد،

and we can have a funny conversation about  that. Usually Vanessa doesn't understand. 

و می‌توانیم یک گفتگوی خنده‌دار درباره آن داشته باشیم . معمولا ونسا نمی فهمد.

Vanessa: Yeah, I don't know much  

ونسا: بله، من چیز زیادی

about pop culture, so Lauren is my window into  this world. She helps me to learn that stuff. 

درباره فرهنگ پاپ نمی‌دانم، بنابراین لورن دریچه من به این دنیاست. او به من کمک می کند تا آن چیزها را یاد بگیرم.

I hope you learned some great words with those  explanations. Let's go on to my husband, Dan,  

امیدوارم با آن توضیحات کلمات عالی را یاد گرفته باشید . بیایید به سراغ شوهرم، دن، برویم

and see what everyone else has to say about Dan. Dan: 

و ببینیم بقیه در مورد دن چه می‌گویند. دان:

Hi, I'm Dan. Liz: 

سلام، من دن هستم. لیز:

Dan. Dan is so fun. Dan is this tall,  skinny ginger. He's got very great,  

دن. دن خیلی سرگرم کننده است دن این زنجبیل بلند و لاغر است. او

amazing red hair. He always has a lot  of energy. I feel like he's always like,  

موهای قرمز بسیار عالی و شگفت انگیزی دارد. او همیشه انرژی زیادی دارد . احساس می‌کنم او همیشه اینطور است،

"I'm Dan." Vanessa: 

"من دن هستم." ونسا:

He does have a lot of energy. Liz: 

او انرژی زیادی دارد. لیز:

He, I feel like has a lot of strong opinions about  things, which I really like, and he's married to  

او، من احساس می‌کنم نظرات قوی زیادی در مورد چیزهایی دارد که من واقعاً آنها را دوست دارم، و او با

you and has a baby. Vanessa: 

That is true. Those are all true facts. Liz: 

تو ازدواج کرده و یک بچه دارد. ونسا:

این درست است. اینها همه حقایق واقعی هستند. لیز:

I feel like he's very relaxed in some ways,  but also cares about details in other ways,  

احساس می‌کنم او از جهاتی بسیار آرام است، اما از جهات دیگر به جزئیات اهمیت می‌دهد،

which is hard to describe, but it's true. Vanessa: 

که توصیف آن سخت است، اما حقیقت دارد. ونسا:

That is true. Heather: 

این درست است. هدر:

Dan is a tall, skinny redhead. Vanessa: 

دن یک مو قرمز قد بلند و لاغر است. ونسا:

That is the first thing Liz said too. Heather: 

این اولین چیزی است که لیز نیز گفت. هدر:

I think he is very creative and I would  probably describe him as adventurous,  

فکر می‌کنم او بسیار خلاق است و احتمالاً او را فردی ماجراجو توصیف می‌کنم که از

not afraid to take risks.  Inquisitive, opinionated.  

ریسک کردن نمی‌ترسد. کنجکاو، صاحب نظر.

I think he has opinions and he's set in  his way, but I think he's also open for  

من فکر می‌کنم او نظراتی دارد و سر راهش قرار گرفته است ، اما فکر می‌کنم او برای بحث هم باز است

discussion. Vanessa: 

. ونسا:

Okay. Lauren: 

باشه. لورن:

Dan. Oh, Dan. Dan. Vanessa: 

دن. اوه، دن. دن. ونسا:

Other people said that too. Dan. Oh, Dan. Lauren: 

افراد دیگر هم این را گفتند. دن. اوه، دن. لورن:

Dan is thin and he has red hair, very red hair,  and he can be loud and enthusiastic. That's a  

دن لاغر است و موهای قرمز دارد، موهای بسیار قرمز، و می‌تواند پر سر و صدا و مشتاق باشد. این

good word for Dan. Vanessa: 

کلمه خوبی برای دن است. ونسا:

Enthusiastic. Lauren: 

مشتاق. لورن:

He's very intelligent too and adventurous. He's  been to lots of different things and learning.  

او بسیار باهوش و ماجراجو است. او به چیزهای مختلف زیادی رفته و یاد گرفته است.

He likes to learn. Vanessa: 

او دوست دارد یاد بگیرد. ونسا:

Those were some great adjectives to describe Dan.  Oops, I forgot to say that my friends are also  

اینها چند صفت عالی برای توصیف دن بودند. اوه، فراموش کردم بگویم که دوستانم نیز می

going to describe me. Here we go. Liz: 

خواهند مرا توصیف کنند. در اینجا ما می رویم. لیز:

You. You're just so delightful. That was my first  

تو. تو فقط خیلی لذت بخش هستی این اولین

word for you. Vanessa: 

کلمه من برای شما بود. ونسا:

Oh continue! Liz: 

Not just because you're in the room,  but because you are just delightful. 

اوه ادامه بده! لیز:

نه فقط به این دلیل که در اتاق هستید، بلکه به این دلیل که فقط لذت بخش هستید.

Vanessa: Aw, that’s so nice. 

Liz: You have a very effervescent personality. 

ونسا: اوه، خیلی خوب است.

لیز: شما شخصیت بسیار پر شوری دارید.

Vanessa: Oh. 

Liz: So I feel like you're very uplifting for  

ونسا: اوه

لیز: بنابراین من احساس می‌کنم که شما برای افراد دیگر بسیار نشاط‌بخش هستید

other people. You bring a lot of joy to people.  I feel like you always seem like you have it  

. شما شادی زیادی را برای مردم به ارمغان می آورید. احساس می کنم همیشه به نظر می رسد که آن را

together. That's definitely my most overarching  impression of you is you have it together. 

با هم دارید. این قطعاً مهم‌ترین برداشت من از شما این است که آن را با هم دارید.

Vanessa: Oh. 

Liz: You're also a very good host.  

ونسا: اوه

لیز: شما هم میزبان خیلی خوبی هستید.

You're excellent with hospitality. Vanessa: 

شما با مهمان نوازی عالی هستید ونسا:

Oh, thank you. Liz: 

And obviously we share love of reading. Vanessa: 

اوه، متشکرم. لیز:

و بدیهی است که ما عشق به مطالعه را داریم. ونسا:

Yes. Liz: 

So I know that you're very well-read, and I like  that you get very interested in specific topics.  

بله. لیز:

پس می‌دانم که شما بسیار کتاب‌خوان هستید، و دوست دارم که به موضوعات خاصی بسیار علاقه‌مند شوید.

Whenever we read a book, she's like, "I went and  did research and I found this out and this and  

هر وقت کتابی را می‌خوانیم، او می‌گوید: «رفتم و تحقیق کردم و این و این و این و

this," and it was just very interesting. Vanessa: 

این را فهمیدم» و خیلی جالب بود. ونسا:

I think that's quite true that when I'm  interested in something, I'm really interested. 

فکر می‌کنم این کاملاً درست است که وقتی به چیزی علاقه دارم، واقعاً علاقه دارم.

Liz: You go all the way. 

لیز: تو تمام راه را برو.

Vanessa: Yeah, I just go into it.  

ونسا: بله، من فقط وارد آن می شوم.

Yeah. Well, thank you for your kind words. Liz: 

آره خب ممنون از لطف شما لیز:

Yes. Heather: 

بله. هدر:

Vanessa. Liz: 

ونسا. لیز:

Tell me what you think? Heather: 

نظرت را به من بگو؟ هدر:

I think you're probably one of the kindest people  

فکر می‌کنم شما احتمالاً یکی از مهربان‌ترین افرادی هستید که تا

I've ever met. Liz: 

به حال ملاقات کرده‌ام. لیز:

Aw. Heather: 

اوه هدر:

Yeah. I think you're just very genuinely nice. Liz: 

آره. من فکر می کنم شما واقعاً خیلی خوب هستید. لیز:

Aw, thanks. That's pretty sweet. Heather: 

اوه، متشکرم. این خیلی شیرین است. هدر:  به

Tell you, it could be wrong. Vanessa: 

شما بگو، ممکن است اشتباه باشد. ونسا:

When you're not around, Heather, I'm evil. Heather: 

وقتی دور و برت نیستی، هدر، من شیطانم. هدر:

I think you're also very  inquisitive and very literate. 

فکر می‌کنم شما هم بسیار کنجکاو و بسیار باسواد هستید.

Vanessa: I like to read. 

ونسا: من دوست دارم بخوانم.

Heather: Yeah. I think you're very curious about the  

هدر: آره. فکر می‌کنم در مورد

world and people like Liz. I think where you and  Dan fit well together is he seems super creative,  

دنیا و افرادی مانند لیز بسیار کنجکاو هستید. من فکر می‌کنم در جایی که شما و دن به خوبی با هم هماهنگ می‌شوید، او فوق‌العاده خلاق به نظر می‌رسد،

comes up with ideas, but you're very good at  implementing ideas. I think you're good at  

ایده‌هایی ارائه می‌کند، اما شما در اجرای ایده‌ها بسیار خوب هستید . من فکر می‌کنم شما در

keeping people on task. Vanessa: 

انجام وظیفه افراد خوب هستید. ونسا:

Oh, okay. Like focusing on the point. Heather: 

اوه، باشه. مثل تمرکز روی نقطه. هدر:

Yes. Vanessa: 

Oh, yeah. Heather: 

بله. ونسا:

اوه، بله. هدر:

I think you need that. You run your own  business, so I think that is a good quality. 

فکر می کنم به آن نیاز داری. شما کسب و کار خودتان را اداره می‌کنید، بنابراین فکر می‌کنم کیفیت خوبی است.

Vanessa: Yeah, got to be able to focus. 

ونسا: بله، باید بتوانم تمرکز کنم.

Heather: Yes, exactly. 

هدر: بله دقیقا.

Vanessa: That's great. 

ونسا: عالی است.

Heather: I think you are very good at having fun,  

هدر: فکر می‌کنم شما در خوش‌گذرانی،

but also getting the work done. Vanessa: 

بلکه در انجام کار بسیار خوب هستید. ونسا:

Be serious when I need to be serious. Heather: 

وقتی لازم است جدی باشم، جدی باش. هدر:

Yes, exactly. Lauren: 

بله، دقیقا. لورن:

Vanessa is kind and warm and likes to learn as  well. Well-traveled also, and you have pretty  

ونسا مهربان و خونگرم است و دوست دارد یاد بگیرد . همچنین مسافرت خوبی داشته اید و

brown hair too. Vanessa: 

موهای قهوه ای زیبایی نیز دارید. ونسا:

Thank you. Dan: 

Vanessa. Vanessa: 

متشکرم. دن:

ونسا. ونسا:

No pressure. I'm your wife.  I'm [inaudible 00:40:09]. 

فشاری نیست. من همسر شما هستم من [نامفهوم 00:40:09] هستم.

Dan: Number one adjective is wonderful. 

دن: صفت شماره یک فوق العاده است.

Vanessa: Oh, thank you. 

ونسا: اوه، ممنون.

Dan: Vanessa is probably the nicest person on earth. 

دن: ونسا احتمالاً خوب ترین فرد روی زمین است.

Vanessa: Oh. 

Dan: And by nicest, I mean also just  

ونسا: اوه

دن: و از بهترین، منظورم هم

sincere. She's always very sincere, very caring,  very curious, always sincerely interested in most  

صادقانه است. او همیشه بسیار صمیمانه، بسیار دلسوز، بسیار کنجکاو، همیشه صمیمانه به موضوعات بیشتر افراد علاقه مند است

people's topics. I'll hear even a boring person  say something and she'll be like, "Oh, wow, very  

. من حتی یک فرد کسل کننده را می‌شنوم که چیزی می‌گوید و او می‌گوید: "اوه، وای، خیلی

interesting," and I don't think she's making it up  either. I think she's seriously very interested. 

جالب است" و فکر نمی‌کنم او هم دارد آن را درست می‌کند. من فکر می کنم او به طور جدی بسیار علاقه مند است.

Vanessa: Yeah, life is interesting. Everyone has  

ونسا: آره، زندگی جالب است.

something interesting if you listen close enough. Dan: 

اگر به اندازه کافی دقیق گوش کنید، هرکسی   چیز جالبی دارد. دن:

Yes. But yeah, she's also very fun.  Very fun-loving. You can do a lot  

بله. اما بله، او همچنین بسیار سرگرم کننده است. بسیار سرگرم کننده است. شما می توانید کارهای زیادی

with her. Obviously, I like Vanessa  a lot because I decided to marry her. 

با او انجام دهید. بدیهی است که من ونسا را ​​خیلی دوست دارم زیرا تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم.

Vanessa: I'm glad you like me a lot. 

ونسا: خوشحالم که من را خیلی دوست داری.

Dan: We get along very well and I like,  

دن: ما خیلی خوب با هم کنار می آییم و من

yeah about 99% of Vanessa. Vanessa: 

99 درصد ونسا را ​​دوست دارم. ونسا:

Congratulations. You just learned almost 100 words  to talk about personality in English. Next, let's  

تبریک می‌گویم. شما به تازگی تقریباً 100 کلمه را یاد گرفته‌اید تا در مورد شخصیت به زبان انگلیسی صحبت کنید. در مرحله بعد، بیایید

focus on body expressions. You're going to learn  100 body expressions, level up your English and be  

روی حالات بدن تمرکز کنیم. شما 100 حالت بدنی را یاد خواهید گرفت، زبان انگلیسی خود را ارتقاء دهید و

able to express yourself completely. Let's watch. Let's get started by talking about the top of  

بتوانید خود را به طور کامل بیان کنید. بیایید تماشا کنیم. بیایید با صحبت در مورد بالای

our head and working down to our feet. Let's  start with the head. There's a lot of words  

سر و کار کردن تا پاهایمان شروع کنیم. بیایید با سر شروع کنیم. کلمات زیادی

to talk about. This is my head. We have  a great idiom that goes along with this,  

برای صحبت کردن وجود دارد. این سر من است. ما یک اصطلاح فوق‌العاده داریم که با این همراه است،

which is off the top of my head, I couldn't tell  you how far the earth is from the moon. Off the  

که از بالای ذهن من است، نمی‌توانم به شما بگویم که زمین تا ماه چقدر فاصله دارد. از

top of my head, this means without doing  research, just having the knowledge in my  

بالای سرم، این بدان معناست که بدون انجام تحقیق، فقط داشتن دانش در

head. Off the top of my head, sorry, I couldn't  tell you. I don't know. Off the top of my head,  

ذهنم است. از بالای سرم، ببخشید، نتوانستم به شما بگویم. من نمی دانم. از بالای سرم،

I have no clue. What's on my head? It's hair. So we could say, "I have brown hair or I am a  

سرنخی ندارم. روی سرم چه خبر است؟ مو است. بنابراین می توانیم بگوییم: "من موهای قهوه ای دارم یا

brunette." This is most often used for women. You  could say it for men, but brunette is most often  

سبزه هستم." این بیشتر برای زنان استفاده می شود. می‌توانید آن را برای مردان بگویید، اما سبزه بیشتر

used for women, or we could say, "He has blonde  hair. She or he is a blonde." Or, "He has red  

برای زنان استفاده می‌شود، یا می‌توانیم بگوییم: "او موهای بلوند دارد . او یا او بلوند است." یا، "او موهای قرمز دارد

hair, he's a redhead," or we sometimes say, "He's  a ginger." Sometimes people who have red hair  

، او یک مو قرمز است" یا گاهی اوقات می گوییم: "او یک زنجبیل است." گاهی اوقات افرادی که موهای قرمز دارند

don't like this expression. My husband is a ginger  and he doesn't care. This expression is fine with  

این عبارت را دوست ندارند. شوهر من زنجبیل است و برایش مهم نیست. این عبارت برای او خوب است

him, so maybe just listen out for it. Or you could  just say, "He's a red head. He has red hair," or  

، بنابراین شاید فقط به آن گوش دهید. یا می‌توانید فقط بگویید: "او یک سر قرمز است. او موهای قرمز دارد" یا

you might have black hair. Under your hair, we  have your scalp. Your scalp is the skin under  

ممکن است موهای مشکی داشته باشید. زیر موهای شما، ما پوست سر شما را داریم. پوست سر شما پوست زیر

your hair, and then moving down, we have your  forehead. Forehead. Then we have your eyebrows,  

موهایتان است و سپس با حرکت به سمت پایین، پیشانی شما را داریم . پیشانی. سپس ابرو،

your eyebrows, your eye lids, and your eyelashes. I want to take a quick note for my Asian  

ابرو، پلک چشم و مژه شما را داریم. می‌خواهم یک یادداشت سریع برای دنبال‌کنندگان آسیایی   خود داشته باشم

followers. In the Asian world, it is somewhat  common to talk about some different terms for  

. در دنیای آسیایی، صحبت در مورد برخی اصطلاحات مختلف برای

your eyelids. When I lived in South Korea, I heard  my Korean co-workers when they were speaking in  

پلک‌های شما تا حدودی رایج است. زمانی که من در کره جنوبی زندگی می‌کردم، وقتی همکاران کره‌ای خود را به

English, I heard them use the terms mono lid and  double eyelid in their English conversations,  

زبان انگلیسی صحبت می‌کردند، شنیدم که از اصطلاحات mono lid و double eyelid در مکالمات انگلیسی خود استفاده می‌کردند،

but I just want to let you know that this  concept is relatively unknown to most of the  

اما من فقط می‌خواهم به شما اطلاع دهم که این مفهوم نسبتاً است. برای بسیاری از

English-speaking world. This is something that's  much more common in the Asian part of the world. 

دنیای انگلیسی زبان ناشناخته است. این چیزی است که در بخش آسیایی جهان بسیار رایج‌تر است.

So if you were to have a conversation  with someone in English and you said,  

بنابراین اگر قرار بود با کسی به زبان انگلیسی مکالمه داشته باشید و بگویید:

"Yeah, he has a mono lid or a double eyelid,"  most other people in the western world are not  

"بله، او یک پلک تک یا دو پلک دارد"، اکثر مردم جهان غرب

familiar with this concept, so we just call this  the eyelid. These are my eyelids. My eyelids and  

با این مفهوم آشنا نیستند، بنابراین ما فقط آن را پلک این پلک های من هستند. پلک ها و

my eyelashes protect my eyes, my eyes. There's  a great idiom we sometimes use, "Don't roll your  

مژه های من از چشمانم محافظت می کنند. یک اصطلاح عالی وجود دارد که ما گاهی اوقات از آن استفاده می‌کنیم، "

eyes at me. Ugh." Have you ever done that? Have  you ever done that to your parents? If you have  

چشمانت را روی من نچرخان. اوه." آیا تا حالا شما آن را انجام دادید؟ آیا تا به حال این کار را با والدین خود انجام داده اید؟ اگر

rolled your eyes at your parents, they most  likely said to you, "Don't roll your eyes at  

به والدین خود چشمان خود را چرخانده اید، به احتمال زیاد به شما گفته اند: "چشمانت را روی

me." This is a common phrase that parents say to  their children, "Don't roll your eyes at me." Ugh,  

من نچرخان." این عبارت رایجی است که والدین به فرزندانشان می‌گویند: «چشمانت را روی من نچرخان». اوه،

that's rolling Your eyes. Under my eyes, I have my cheeks,  

این چشمانت را می چرخاند. زیر چشم‌هایم، گونه‌هایم،

my cheeks. Babies have cute cheeks that we love  to pinch cheeks. And moving over here are my ears,  

گونه‌هایم است. نوزادان گونه های بامزه ای دارند که ما دوست داریم گونه ها را نیشگون بگیریم. و در حال حرکت در اینجا گوش های من هستند،

my ears. So these are my ears, but this is my  ear lobe. Some people have a pierced ear lobe,  

گوش های من. پس اینها گوشهای من هستند، اما این لاله گوش من است. برخی از افراد لوب گوش سوراخ شده دارند،

so I do. These are pierced ears and my ear lobe is  pierced. There's another idiom we use, which is,  

بنابراین من این کار را می کنم. اینها گوشهای سوراخ شده هستند و لاله گوش من سوراخ شده است. اصطلاح دیگری وجود دارد که ما استفاده می‌کنیم،

"I'm all ears." If you have a suggestion for  a YouTube video that you'd like me to make,  

«من همه گوش هستم». اگر پیشنهادی برای یک ویدیوی YouTube دارید که می‌خواهید آن را ارائه کنم،

I'm all ears. This means I'm willing to listen.  I'm interested in what you have to say. I'm all  

من همه گوش هستم. این به این معنی است که من حاضرم گوش کنم. من به آنچه شما برای گفتن علاقه مند هستم. من سراپا

ears. I have no mouth, no nose, no eyes. I'm  all ears. I'm going to listen very carefully. 

گوشم. نه دهان دارم، نه بینی، نه چشم. من سراپا گوشم. من می خواهم با دقت گوش کنم.

And then we have my nose. This is called the  bridge of your nose, and these are my nostrils.  

و بعد ما بینی ام را داریم. به این می گویند پل بینی تو و این سوراخ های بینی من است.

My nostrils. Under my nose is my mouth. This is  the general word for this area, but there's a lot  

سوراخ های بینی من زیر بینی من دهانم است. این کلمه کلی برای این منطقه است، اما

of specific words to talk about these parts,  so let's talk about it. My mouth, my lips  

کلمات خاص زیادی برای صحبت در مورد این بخش‌ها وجود دارد، پس بیایید در مورد آن صحبت کنیم. دهانم، لب‌هایم

are on the outside, my lips, and when  I open my mouth, there are my gums.  

بیرون، لب‌هایم هستند، و وقتی دهانم را باز می‌کنم، لثه‌هایم وجود دارد.

The skin on the inside of my mouth is my gums, and  then there's my teeth and my tongue. And there are  

پوست داخل دهانم لثه‌های من است و سپس دندان‌ها و زبانم هستند. و

some fun idioms we can talk about with the mouth. Let's say that you tell your friend that you're  

برخی اصطلاحات سرگرم کننده وجود دارد که می توانیم با دهان در مورد آنها صحبت کنیم. فرض کنید به دوستتان می‌گویید که

going to have a surprise birthday party  for your sister. Your friend might say,  

می‌خواهید یک جشن تولد غافلگیرکننده برای خواهرتان بگیرید. دوست شما ممکن است بگوید،

"Oh, don't worry. I won't tell her, my lips are  sealed. That means you can't open your mouth. "My  

"اوه، نگران نباش. به او نمی گویم، لب هایم مهر و موم شده اند. این بدان معناست که شما نمی توانید دهان خود را باز کنید. "

lips are sealed. The secret is safe with me." It's  a great expression to let the other person know,  

لب های من مهر و موم شده اند. راز با من محفوظ است." این یک بیان عالی است که به طرف مقابل بفهمانم:

"Don't worry, I'm not telling anyone. My lips are  sealed." What do you do with your mouth? You eat.  

"نگران نباش، من به کسی نمی گویم. لب هایم مهر و موم شده اند." با دهانت چه کار می کنی؟ می خوری.

So if you love sweet things, maybe you have  a sweet tooth. This doesn't mean just one of  

پس اگر عاشق چیزهای شیرین هستید، شاید یک دندان شیرین دارید. این به این معنی نیست که فقط یکی از

your teeth is sweet, but this just means I love  sweet foods. I have a sweet tooth, so I have to  

دندان های شما شیرین است، بلکه فقط به این معنی است که من دوست دارم. غذاهای شیرین. من یک دندان شیرین دارم، بنابراین باید

keep sweets out of my house or else I'll just  eat them all the time. I have a sweet tooth. 

شیرینی را از خانه خود دور کنم وگرنه همیشه آنها را می خورم. من یک دندان شیرین دارم.

And before we move on to the rest of the upper  body, let's talk about one more idiom about your  

و قبل از اینکه به بقیه قسمت های بالای بدن برویم، بیایید در مورد یک اصطلاح دیگر درباره زبان شما صحبت کنیم

tongue. This expression is extremely useful for  English learners. What if I said to you, "Oh,  

. این عبارت برای زبان آموزان انگلیسی بسیار مفید است. اگر به شما بگویم، "اوه،

what's the name of that movie with the pirate?  Oh, it's on the tip of my tongue." Oh, do you  

نام آن فیلم با دزد دریایی چیست؟" اوه، این روی نوک زبانم است." اوه، آیا به این

get the idea that I know the movie? I just can't  think about it right now. So the name of the movie  

فکر می‌کنید که من فیلم را می‌شناسم؟ فقط نمی‌توانم در حال حاضر درباره آن فکر کنم. بنابراین نام فیلم

with a pirate is right there. It's on the tip of  my tongue. I just can't get it out. "Oh, I just  

با یک دزد دریایی همانجا است. نوک زبانم. فقط نمی‌توانم آن را بیرون بیاورم. «اوه، فقط

can't remember. What's the name of that movie with  the pirate? Oh, it's on the tip of my tongue." 

یادم نمی‌آید. اسم آن فیلم با دزد دریایی چیست؟ اوه، روی نوک زبانم است.»

So if there is a word that you don't remember in  English, you might say, "Oh yeah, the skin in your  

بنابراین اگر کلمه‌ای وجود دارد که در انگلیسی به خاطر نمی‌آورید ، ممکن است بگویید: «اوه، بله، پوست

mouth. Oh, Vanessa talked about that. Oh, it's  on the tip of my tongue. I forget what that word  

دهانت. اوه، ونسا در مورد آن صحبت کرد. اوه، روی نوک زبانم است. من فراموش کردم که آن کلمه

is."Oh, well, first of all, you remembered this  idiom. That's great. And just to let you know,  

چیست. "اوه، خوب، اول از همه، شما این اصطلاح را به خاطر آوردید . این عالی است. و فقط برای اطلاع دادن به شما،

it's your gums, your gums, but this is a  great expression to you is when you know  

این لثه های شما هستند، لثه های شما، اما این یک بیان عالی برای شما زمانی است که بدانید

you know a word, you just can't remember it. Under your mouth we have your chin, your chin.  

شما یک کلمه را می دانید، فقط نمی توانید آن را به خاطر بسپارید. زیر دهان ما چانه شما، چانه شماست.

If I told you, "Keep your chin up, things will get  better. Keep your chin up," this is an encouraging  

اگر به شما گفتم، "چانه خود را بالا نگه دارید، اوضاع بهتر می شود. چانه خود را بالا نگه دارید، این یک جمله دلگرم کننده است

statement that you can use to say, "You can do  it. Keep going. I know that it's tough right now,  

که می توانید از آن برای گفتن، "می توانید آن را انجام دهید . ادامه بده من می دانم که در حال حاضر سخت است،

but find some positivity in this tough time. Keep  your chin up. You can do it." Great encouragement.  

اما در این زمان سخت کمی مثبت اندیشی کنید. سرتو بالا بگیر. تو می‌توانی این کار را انجام دهی." تشویق بزرگی.

Under your chin, we have your neck, your neck, and  another wonderful idiom. What if I said for you,  

زیر چانه‌ات، گردنت، گردنت، و یک اصطلاح فوق‌العاده دیگر داریم.

"I stuck my neck out for her because I felt  like she did the right thing and she needed some  

و او نیاز به

support. I stuck my neck out for her." You're not  literally sticking your neck out for her, but this  

حمایت داشت. گردنم را به خاطر او کشیدم."

has to do with the idea that you are supporting  someone even though you might face some criticism. 

So your head is very important to your body,  right? This is a really valuable part of your  

بدن، درست است؟ این بخش واقعاً ارزشمندی از بدن شما است

body. So when you stick your neck out, you are  putting your head in a vulnerable position. You're  

. بنابراین وقتی گردن خود را بیرون می آورید، سر خود را در موقعیت آسیب پذیری قرار می دهید.

sticking your neck out, you're not keeping  it close to you. So that's the idea of this  

گردن خود را بیرون می آورید، آن را نزدیک خود نگه نمی دارید. بنابراین ایده این

idiom. When you support someone, even though  you might face some criticism, you could say,  

اصطلاح این است. وقتی از کسی حمایت می‌کنید، حتی اگر ممکن است با انتقادهایی روبرو شوید، می‌توانید بگویید،

"I stuck my neck out for her." Sometimes  we use this if we regret it later, "Man,  

«گردنم را به خاطر او چسبانده‌ام.» گاهی اوقات اگر بعداً پشیمان شدیم، از این استفاده می‌کنیم: «ای مرد،

I stuck my neck out for her and she just didn't  appreciate it at all. I stuck my neck out for  

گیر کردم. گردن من برای اوست و او اصلاً قدر آن را نمی دانست. گردنم را برای او بیرون آوردم

her. I tried to support her even though it wasn't  the popular thing to do, and now I regret it. She  

. من سعی کردم از او حمایت کنم، اگرچه این کار محبوبی نبود، و اکنون پشیمان هستم. او

didn't care at all and it wasn't really helpful." And finally, for your head, we can say your face.  

اصلاً اهمیتی نمی‌داد و واقعاً مفید نبود." و در نهایت، برای سر شما، می‌توانیم چهره شما را بگوییم.

All of this right here is your face. Have you ever  had a pretty rotten morning? Things just didn't  

go well, but when you walked into the office, you  couldn't be grumpy, you couldn't be in a bad mood,  

خوب پیش نمی‌روی، اما وقتی وارد دفتر می‌شوی، نمی‌توانی بدخلق باشی، نمی‌توانی روحیه بدی داشته باشی،

you had to put on a face. This implies that  things are going poorly, but you have to  

باید چهره‌ای را در خود نشان بدهی. این نشان می‌دهد که کارها بد پیش می‌رود، اما باید

pretend like everything's fine. Sometimes we say,  "I had to put on a happy face when I walked into  

وانمود کنید که همه چیز خوب است. گاهی اوقات می گوییم: "وقتی وارد دفتر شدم مجبور شدم چهره شادی به تن کنم

the office," or we could cut out the word happy  completely and just say, "I had to put on a face  

" یا می توانیم کلمه خوشحال را به طور کامل حذف کنیم و فقط بگوییم: "من مجبور شدم چهره ای را

in front of the clients, even though I had just  gotten yelled at by my boss. I wanted to cry,  

جلوی خانه بگذارم". مشتریان، حتی با وجود اینکه رئیسم به تازگی سرم فریاد زده بود. می‌خواستم گریه کنم،

but I just had to put on a face when I talked  with the clients." This is a tough thing to do,  

اما وقتی با مشتریان صحبت می‌کردم، فقط باید صورتم را در می‌آوردم

but we all have to do it in lots of situations  in life. Maybe you have to put on a face. 

." یک صورت.

All right, let's go to the next section, which is  not your head, which is your upper body. Now let's  

بسیار خب، بیایید به بخش بعدی برویم، که سر شما نیست، که بالاتنه شماست. حالا بیایید

talk about the upper body. The upper body. These  are my shoulders, my shoulders. If I am angry  

در مورد بالاتنه صحبت کنیم. بالاتنه. اینها شانه های من هستند، شانه های من.

at someone, I might give them the cold shoulder.  Ooh, the cold shoulder is never good. That means  

یکی، ممکن است به او شانه سرد بدهم. اوه، شانه سرد هرگز خوب نیست. این بدان معناست

that you ignore someone, you don't talk with  them and you show them that you are angry by  

که شما کسی را نادیده می گیرید، با او صحبت نمی کنید و با دادن شانه سرد به او نشان می دهید که عصبانی هستید

giving them the cold shoulder. You might  not actually turn your body like this,  

. در واقع بدن خود را به این شکل نچرخانید،

but that's the expression we use. "He gave me the  cold shoulder after I told him what was going on." 

بلکه این عبارتی است که ما استفاده می‌کنیم. "او به من کتف سرد داد بعد از اینکه به او گفتم چه خبر است."

Below your shoulders is your chest, your chest.  And this is the socially acceptable word for men  

زیر شانه‌های شما قفسه سینه، سینه شما است. مردان

and for women to talk about this area. We often  use the term, "Ugh, I just have to get something  

و زنان برای صحبت در مورد این ناحیه.

off my chest." If there is a weight on your  chest, it's a burden. It is not a good situation,  

وضعیت خوبی نیست،

but ugh, when you get something off your  chest, you tell someone something important.  

اما اوه، وقتی چیزی را از روی سینه‌تان بیرون می‌آورید، به کسی چیز مهمی می‌گویید.

Maybe you've been keeping in a secret and you  finally can tell someone that you love that  

شاید رازی را پنهان کرده باشید و بالاخره بتوانید به کسی بگویید که آن راز را دوست دارید

secret. "Ugh, I just have to get something off  my chest. I love you. I've been wanting to tell  

. "اوه، فقط باید چیزی از سینه ام بردارم. من تو را دوست دارم.

you this for so long. Ah, I love you. Oh, it  feels good to say it. I'm free now." So that's  

خیلی وقت بود که می خواستم این را به تو بگویم. آه، دوستت دارم. اوه، گفتنش احساس خوبی دارد. من اکنون آزادم " بنابراین این

the idea of getting something off your chest. Under your shoulders, we have your armpits,  

ایده برداشتن چیزی از سینه است. زیر شانه های شما، زیر بغل شما،

your armpits, and they're connected to your arms.  Your arms. If you have to twist someone's arm to  

زیر بغل شما، و آنها به بازوهای شما متصل هستند. بازوان تو. اگر باید بازوی کسی را بچرخانید تا

get them to do something, you had to work really  hard to convince them. I had to twist my husband's  

او را مجبور به انجام کاری کنید، باید برای متقاعد کردن او واقعاً سخت تلاش کنید. مجبور شدم بازوی شوهرم را بچرخانم

arm to get a cat, but he finally said yes, and  now he loves that cat. It's actually not true.  

تا یک گربه بگیرم، اما او در نهایت گفت بله، و حالا او آن گربه را دوست دارد. در واقع درست نیست.

He wanted to get a cat. He had to twist my arm to  get a cat. It means, ugh, I had to convince him  

می خواست گربه بگیرد. او مجبور شد دستم را بپیچاند تا گربه بگیرد. یعنی، اوه، باید او را متقاعد می‌کردم که

to get a cat, and now we have one, wonderful. On your arm there is your elbow, your elbow.  

گربه‌ای بیاورد، و حالا ما یک گربه داریم، فوق‌العاده. روی بازوی شما آرنج شما وجود دارد، آرنج شما.

Sometimes we say, "I need some elbow room, some  elbow room." If you're cooking and all your kids  

گاهی اوقات می گوییم: "من به کمی اتاق آرنج نیاز دارم ." اگر در حال آشپزی هستید و همه بچه‌هایتان

are in the kitchen and everyone's moving around,  you might say, "Hey guys, I need some elbow room.  

در آشپزخانه هستند و همه در حال رفت و آمد هستند، ممکن است بگویید: "سلام بچه‌ها، من به یک اتاق آرنج نیاز دارم. می‌خواهم

I'm trying to cook here. Can you guys just give  me some space?" That means I need some room,  

اینجا آشپزی کنم. بچه‌ها می‌توانید به من کمی فضا بدهید؟" این بدان معناست که من به مقداری اتاق،

some elbow room. Attached to your arm, your elbow  is your wrist, your wrist. This is the joint here,  

کمی اتاق آرنج نیاز دارم. آرنج شما مچ دست شماست، که به بازوی شما متصل است. این مفصل اینجاست،

your wrist. When I was in high school, I broke my  wrist. It was literally and figuratively a pain. 

مچ دست شما. وقتی دبیرستان بودم، مچ دستم شکست. به معنای واقعی و مجازی یک درد بود.

And then I have my hand, my hands. When you  give someone a hand, you help them. "Hey,  

و سپس دستم، دستانم است. وقتی به کسی دست می دهید، به او کمک می کنید. "هی،

can you give me a hand? This box is really  heavy. I need some help picking it up. Hey,  

می‌توانی به من دست بدهی؟ این جعبه واقعاً سنگین است. برای برداشتن آن به کمک نیاز دارم. هی،

can you give me a hand and read over this report?  I want to make sure I said it right. Give me a  

می‌توانی به من کمک کنی و این گزارش را بخوانی؟  می‌خواهم مطمئن شوم که درست گفته‌ام. به من بده.

hand." And on my hand I have my palm, my palm.  That's the bottom of your hand, and I have five  

دست." و روی دستم کف دستم است، کف دستم. این پایین دست شماست و من پنج

fingers. Each of my fingers has a knuckle. My  thumb has one knuckle. Notice the K is silent,  

انگشت دارم. هر انگشت من یک بند انگشت دارد. شست من یک بند انگشت دارد. توجه کنید K بی صدا است،

but my other fingers have two knuckles, knuckles.  You might see in a movie, we don't really use  

اما انگشتان دیگر من دو بند انگشت دارند. ممکن است در یک فیلم ببینید، ما واقعاً از

this in daily conversation, hopefully not too  much, but you might see in a movie someone say,  

این در مکالمات روزانه استفاده نمی‌کنیم، امیدواریم خیلی زیاد نباشد، اما ممکن است در فیلمی ببینید که کسی می‌گوید:

"Do you want me to give you a knuckle sandwich?"  And that means, "Do you want me to punch you?"  

«می‌خواهی یک ساندویچ بند انگشتی به تو بدهم؟» و این به این معنی است که "می خواهی من به تو مشت بزنم؟"

Because your knuckles are like this and it's  a knuckle sandwich. Hopefully you don't use  

زیرا بند انگشتان شما اینگونه هستند و یک ساندویچ بند انگشتی است. امیدواریم که

that a lot in daily life, but you might hear  it in a movie and now you'll understand it. 

در زندگی روزمره زیاد از آن استفاده نکنید، اما ممکن است آن را در یک فیلم بشنوید و اکنون آن را درک خواهید کرد.

Each of my fingers has a fingerprint and a  fingernail, a fingernail. We have different names  

هر یک از انگشتان من یک اثر انگشت و یک ناخن دارد، یک ناخن. ما

for each of our fingers. Do you know what they  are? This is my pinky finger. Sometimes we say  

برای هر یک از انگشتان خود نام های مختلفی داریم. آیا می دانید آنها چه هستند؟ این انگشت صورتی من است. گاهی اوقات ما می گوییم

my little finger, but almost always do we say my  pinky finger. My ring finger, and that's because  

انگشت کوچک من، اما تقریبا همیشه می گوییم انگشت کوچک من. انگشت حلقه من، و این به این دلیل است که

we often put our wedding bands on this finger, my  ring finger. My middle finger. In the West, maybe  

ما اغلب نوارهای عروسی خود را روی این انگشت، انگشت حلقه من، می گذاریم. انگشت وسط من در غرب، شاید

in other places as well, it's very rude to show  only your middle finger. That means, "F you. I'm  

در جاهای دیگر نیز، نشان دادن تنها انگشت وسط بسیار بی ادبانه باشد. این به این معنی است که "F you. من

so angry at you. Here's my middle finger." So be  careful not to do that. Do not point with your  

خیلی از دست شما عصبانی هستم. این انگشت وسط من است." پس مراقب باشید این کار را نکنید. با انگشت وسط خود اشاره نکنید

middle finger. Instead, point with your pointer.  That's what this finger's called. Point with your  

. در عوض، با اشاره گر خود اشاره کنید. اسم این انگشت همینه با نشانگر خود اشاره کنید

pointer. And then we have your thumb, your thumb. All right, so we've talked about the hand,  

. و سپس ما شست شما، شست شما را داریم. بسیار خوب، پس ما در مورد دست،

the arm, your chest. Sometimes we  talk about this as your chest area,  

بازو، سینه شما صحبت کرده ایم. گاهی اوقات درباره این موضوع به عنوان ناحیه قفسه سینه صحبت می کنیم،

especially if we're being a little bit vague with  women. You might say, "Oh there, there's something  

به خصوص اگر با زنان کمی مبهم صحبت کنیم . ممکن است بگویید، "اوه، چیزی

on your chest area." Maybe there's like a stain on  your shirt, but you don't want to point, you don't  

در ناحیه سینه شما وجود دارد." شاید مثل یک لکه روی پیراهن شما وجود داشته باشد، اما شما نمی خواهید اشاره کنید، نمی

want to be rude. You might just say, "Oh, there's  something on your chest area." It's not talking  

خواهید بی ادب باشید. ممکن است فقط بگویید: "اوه، چیزی در ناحیه سینه شما وجود دارد."

about your skin. It's just in this general area.  So that's a very polite way to talk about this. 

در مورد پوست شما صحبت نمی شود. فقط در این حوزه کلی است. بنابراین این یک روش بسیار مودبانه برای صحبت در مورد این است.

And we sometimes use the term collarbone for this  bone here. My collarbone. "Oh yeah, I just slammed  

و ما گاهی اوقات از اصطلاح استخوان ترقوه برای این استخوان در اینجا استفاده می کنیم. استخوان ترقوه من "اوه آره، من فقط

into a drawer and I hit my collarbone. It really  hurts." This is my collarbone. Sometimes schools  

به کشو کوبیدم و به استخوان ترقوه‌ام ضربه زدم. واقعاً درد دارد." این استخوان ترقوه من است. گاهی اوقات مدارس

will have a dress code that says, "You need to  cover your collarbone." So that's what they're  

کد لباسی دارند که می‌گوید: «باید استخوان ترقوه‌تان را بپوشانید». بنابراین این چیزی است که آنها

talking about. And in your chest area, we have  your ribs. Your ribs, that's the bones here. And  

در مورد آن صحبت می کنند. و در ناحیه سینه شما، دنده های شما را داریم. دنده های تو، این استخوان ها اینجاست. و

sometimes we use the more technical term, your  rib cage. Your rib cage. "I bruised a rib. Ugh,  

گاهی از اصطلاح فنی تر، قفسه سینه شما استفاده می کنیم . قفسه سینه شما "من دنده‌ای را کبود کردم. اوه،

that hurts my ribs. Ugh, it hurts my ribs  to laugh so much." This is your ribs. 

این به دنده‌هایم آسیب می‌زند. آه، دنده‌هایم را آزار می‌دهد که خیلی بخندم." این دنده های توست

Below your ribs, you have your belly button. If  you are human, you have a belly button. This is  

زیر دنده های خود، ناف خود را دارید. اگر انسان هستید، ناف دارید. این همان

what connected you with your mother when you  were in the womb. You have a belly button and  

چیزی است که وقتی در رحم بودید، شما را با مادرتان مرتبط کرد . شما یک ناف دارید و

this area is usually called your stomach,  but sometimes we call it your belly. This  

این ناحیه معمولاً معده شما نامیده می شود، اما گاهی اوقات ما آن را شکم شما می نامیم. این

is especially for children. "Oh, your belly  hurts. Oh, this is my belly." But we often  

مخصوص کودکان است. "اوه، شکم تو درد می کند. اوه، این شکم من است." اما ما اغلب از

use an idiom that uses another word and that  is your gut. Technically, your gut is inside  

اصطلاحی استفاده می‌کنیم که از کلمه دیگری استفاده می‌کند و آن دلالت شماست. از نظر فنی، روده شما در درون

you. That's like your intestines and your  organs inside you. We're not going to get  

شماست. این مانند روده ها و اندام های درون شماست. ما

to that. That's too detailed right now, but  we sometimes use the phrase, trust your gut. 

به آن نخواهیم رسید. در حال حاضر خیلی مفصل است، اما گاهی اوقات از عبارت اعتماد به نفس خود استفاده می‌کنیم.

This doesn't mean that you are using your rational  brain. You're just trusting your instincts. So if  

این بدان معنا نیست که شما از مغز عقلانی خود استفاده می کنید . شما فقط به غرایز خود اعتماد دارید. بنابراین، اگر

you thought, "Should I join Vanessa's course or  not? Well, this is how much money it is. This is  

فکر می‌کردید، "آیا باید به دوره ونسا بپیوندم یا نه؟ خب، این مقدار پول است. این همان

what I saw on the website. Now I'm just going to  trust my gut. I know Vanessa is a nice teacher and  

چیزی است که من در وب‌سایت دیدم. حالا من فقط می‌خواهم به قلبم اعتماد کنم. می‌دانم ونسا آدم خوبی است. معلم و

I think it will be useful. I'm going to join the  course." Great. Well, you can join The Fearless  

فکر می‌کنم مفید باشد. من می‌خواهم به دوره  ملحق شوم." عالی. خب، می‌توانید

Fluency Club here. Trust your gut. That means,  "I'm just going to trust my instincts and do it." 

در اینجا به The Fearless   Fluency Club بپیوندید. به دل خود اعتماد کنید این بدان معناست که، "من فقط به غرایز خود اعتماد خواهم کرد و این کار را انجام خواهم داد."

All right, let's move on from the head, the upper  body and talk about the lower body. All right,  

بسیار خوب، بیایید از سر، بالاتنه حرکت کنیم و در مورد پایین تنه صحبت کنیم. بسیار خوب،

now let's talk about the lower body. These are  my hips, my hips. And if you want to talk about  

اکنون بیایید در مورد پایین تنه صحبت کنیم. اینها باسن من هستند، باسن من. و اگر می‌خواهید در مورد

this area in a polite daily conversation type  way, we often just say private parts. This is  

این ناحیه به روشی مودبانه از نوع مکالمه روزانه صحبت کنید، اغلب فقط قسمت‌های خصوصی را می‌گوییم. این

something that's common for children to say,  and I think this is something that's common  

چیزی است که برای کودکان رایج است، و فکر می‌کنم این چیزی است که

for adults to say as well. Of course, we don't  usually talk about this area in the workplace  

برای بزرگسالان نیز رایج است. البته، ما معمولاً در مورد این قسمت در محل کار

just in general, but if you are going to use  a polite term, we would say private parts. 

فقط به طور کلی صحبت نمی‌کنیم، اما اگر می‌خواهید از یک اصطلاح مؤدبانه استفاده کنید، می‌گوییم بخش خصوصی.

We sometimes use the word crotch, but this is  mainly for men and it's mainly used to say, "Hey,  

ما گاهی اوقات از کلمه فاق استفاده می کنیم، اما این عمدتاً برای مردان است و عمدتاً برای گفتن، "هی،  به

don't hit me in the crotch." Of course, talking  about this area is not professional. So in the  

فاق مرا نزن." البته، صحبت کردن درباره این حوزه حرفه ای نیست. بنابراین در

workplace, of course, none of these words apply.  But in daily conversation those are words you'll  

محل کار، البته، هیچ یک از این کلمات صدق نمی کند. اما در مکالمات روزانه اینها کلماتی هستند که

definitely hear and they're not considered  rude. You'll also hear the term groin used,  

قطعاً خواهید شنید و بی‌ادب تلقی نمی‌شوند . همچنین اصطلاح کشاله ران را می شنوید

and this specifically has to do with the muscles  on the inside of your legs. Like in this picture,  

که به طور خاص به ماهیچه های داخل پاهای شما مربوط می شود. مانند این تصویر،

and it's most commonly used to talk about when you  hurt your groin. So you might say, "Ah, I pulled  

و بیشتر برای صحبت در مورد زمانی که به کشاله ران خود آسیب می‌زنید، استفاده می‌شود. بنابراین ممکن است بگویید: "آه،

my groin when I was doing yoga yesterday." So it's  used to talk about maybe some kind of pain. If you  

دیروز وقتی یوگا انجام می دادم کشاله رانم را کشیدم." بنابراین برای صحبت در مورد شاید نوعی درد استفاده می‌شود. اگر

go to the doctor, you can use that term to talk  about the muscles on the inside of your leg. I  

به پزشک مراجعه کنید، می‌توانید از این اصطلاح برای صحبت درباره ماهیچه‌های داخل پای خود استفاده کنید. می‌دانم

know that's a little technical, but you will use  this and hear this in daily conversation. "Ugh,  

که این کمی فنی است، اما شما از آن استفاده خواهید کرد و در مکالمه روزانه آن را خواهید شنید. "اوه،    کشاله

I pulled my groin and now it hurts to walk." Next, let's talk about your legs. This is my leg  

رانم را کشیدم و حالا راه رفتن دردناک است." بعد، بیایید در مورد پاهای شما صحبت کنیم. این پای من

and my knee, my leg and my knee, and here is my  butt. This is the most general term that we use,  

و زانوی من است، پای من و زانوی من، و اینجا باسن من است . این کلی‌ترین اصطلاحی است که ما استفاده می‌کنیم،

but sometimes we use backside to be a little more  polite. For my kids, we use the word bum. "Wipe  

اما گاهی اوقات برای مودب‌تر بودن از قسمت پشتی استفاده می‌کنیم . برای بچه های من از کلمه ادم استفاده می کنیم. «دست‌پاچه‌تان را پاک کنید

your bum. Don't put your bum on the table." We use  those terms to be a little more indirect, but the  

. دست‌پاچه‌تان را روی میز نگذارید». ما از این اصطلاحات استفاده می‌کنیم تا کمی غیرمستقیم‌تر باشند، اما

most general term you're going to hear is butt. We often also use thigh to talk about the upper  

عمومی‌ترین اصطلاحی که می‌شنوید، لب به لب است. ما اغلب از ران برای صحبت در مورد

part of your leg. My thigh, "Ugh, I bumped my  thigh on the table and it really hurts," your  

قسمت بالای پای شما نیز استفاده می کنیم. ران من، "اوه، رانم را روی میز زدم و واقعا درد می کند"،

thigh. Then below your knee, notice that the K is  silent, below your knee is your shin, your shin.  

ران تو. سپس در زیر زانوی خود، توجه کنید که K بی صدا است، زیر زانوی شما ساق پا، ساق پا شما قرار دارد.

This is also a little bit of a technical term,  but we often use shin when we're going to the  

این نیز کمی یک اصطلاح فنی است، اما ما اغلب وقتی به

doctor and saying, "Ah, yeah, I just really have  some shooting pains in my shin and I don't know  

دکتر می‌رویم و می‌گوییم، «آه، بله، من واقعاً درد تیراندازی در ساق پا دارم و نمی‌دانم

what it is."This bone in the front is your shin. Behind your shin is your calf, your calf. Now,  

چیست، از shin استفاده می‌کنیم. "این استخوان در جلو ساق پا شماست. پشت ساق پا شما گوساله شماست، گوساله شما. اکنون، به

strangely enough, this is also the word for a baby  cow. A baby cow is a calf. Notice the L is silent,  

طرز عجیبی، این کلمه برای بچه گاو نیز هست . بچه گاو گوساله است. توجه کنید L ساکت است،

but this muscle here, back here is your calf.  "My calves are really sore after going on that  

اما این عضله اینجا، اینجا پشت ساق شماست. "گوساله های من بعد از رفتن به آن پیاده روی واقعاً درد دارند

hike. My calves are so sore." Then we have  your foot, your foot. Just like the hand,  

. گوساله های من خیلی درد دارند." سپس ما پای شما، پای شما را داریم. درست مانند دست،

the foot has a lot of parts as well. We can  talk about your ankle. Your ankle is the bone  

پا نیز دارای قطعات زیادی است. می‌توانیم درباره مچ پایتان صحبت کنیم. اینجا مچ پای شما استخوان است

here. Don't twist your ankle. That hurts a lot. For your toes, we don't have a name for every  

. مچ پای خود را نپیچانید. این خیلی درد دارد. برای انگشتان پاهای شما، ما برای هر

individual toe. Maybe doctors do. I imagine  doctors do, but in daily life we just say your  

انگشت پا نامی نداریم. شاید پزشکان انجام دهند. تصور می‌کنم پزشکان این کار را می‌کنند، اما در زندگی روزمره ما فقط می‌گوییم

big toe and your little toe. The other toes are  important, but we don't have a specific name for  

شست پا و انگشت کوچک شما. انگشتان دیگر مهم هستند، اما ما نام خاصی برای

them. So it's your big toe and your little toe.  Then we have underneath your foot is called the  

آنها نداریم. بنابراین این شست پا و انگشت کوچک شماست. سپس زیر پای شما را

foot arch, and sometimes we say the arch of my  foot, "The arch of my foot hurts after walking  

قوس پا می نامند، و گاهی می گوییم قوس پای من، "قوس پای من بعد از 10 ساعت راه رفتن دیروز درد می کند

for 10 hours yesterday. My foot arch hurts or  the arch of my foot." And the back of your foot  

. قوس پای من درد می کند یا قوس پای من." و پشت پای شما

here is called the heel, the heel. Notice the  spelling is different than to heal, the verb.  

در اینجا پاشنه، پاشنه نامیده می شود. توجه داشته باشید که املا با فعل شفا دادن متفاوت است.

So this is with two E's, heel. "I hurt my heel  and I hope it heals soon." That's your heel. 

بنابراین این با دو E است، پاشنه. "من پاشنه پایم صدمه دیده و امیدوارم به زودی خوب شود." این پاشنه شماست.

What would it mean if I said, "I have a new job  starting tomorrow and I'm going to put my best  

اگر من بگویم "من از فردا یک کار جدید دارم و تمام تلاشم را می کنم

foot forward and be prepared for my job?" To put  your best foot forward doesn't really mean that  

و برای کارم آماده می شوم" چه معنایی دارد؟ اینکه بهترین پای خود را جلو بگذارید واقعاً به این معنی نیست که

one of your feet is better than the other. It just  means, "I'm going to do my best. I'm going to do  

یکی از پاهای شما بهتر از دیگری است. این فقط به این معنی است که "من تمام تلاشم را انجام خواهم داد.

everything I can to make sure that there is  success. I'm going to put my best foot forward.  

هر کاری از دستم بر می‌آید انجام می‌دهم تا مطمئن شوم که موفقیتی حاصل می‌شود. بهترین پایم را جلو می‌گذارم.

I'm going to wear professional clothes. I'm going  to be in the right mindset. I'm going to get a  

لباس‌های حرفه‌ای می‌پوشم. . من در طرز فکر درستی خواهم بود.

good night's sleep the night before. I'm going to  put my best foot forward." Excellent expression. 

شب قبل یک شب خوب بخوابم. بهترین قدمم را به کار خواهم گرفت." بیان عالی

Great work leveling up your English vocabulary  skills in just one hour. Don't forget to download  

کار عالی که مهارت‌های واژگان انگلیسی شما را فقط در یک ساعت ارتقا می‌دهد. فراموش نکنید

the free PDF worksheet, which includes all  of today's vocabulary. You can print it out,  

کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید، که شامل همه واژگان امروزی است. می‌توانید آن را پرینت بگیرید،

put it under your pillow, never forget  what you've learned. You can click on  

آن را زیر بالش خود قرار دهید، هرگز چیزهایی را که یاد گرفته‌اید فراموش نکنید. امروز می‌توانید روی

the link in the description to download  that free PDF worksheet today. Well,  

پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا آن کاربرگ PDF رایگان را بارگیری کنید. خوب،   از اینکه

thank you so much for learning English with  me, and I'll see you again next Friday for  

با من انگلیسی یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم ، و جمعه آینده دوباره شما را برای

a new lesson here on my YouTube channel. Bye. But wait, do you want more? I recommend watching  

یک درس جدید در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ. اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم

this video next where you will join me as I pump  gas in my car. You will learn useful vocabulary  

این ویدیوی بعدی را تماشا کنید که در آن به من ملحق می‌شوید تا در ماشینم بنزین پمپاژ کنم.

expressions for pumping gas into your car, but  also you'll learn culturally what you should do  

واژگان مفید   برای پمپ کردن بنزین به ماشینتان را یاد خواهید گرفت، اما از نظر فرهنگی نیز یاد خواهید گرفت که

and what you shouldn't do at a gas station in the  US. I wonder what it is. Well, I'll see you there.

در پمپ بنزین در ایالات متحده چه کاری باید انجام دهید   و چه کاری را نباید انجام دهید . تعجب می کنم که چیست. خوب، من شما را آنجا می بینم.