14 TOP Adjectives to Describe a Person | Advanced Vocabulary Lesson

Hi there, everybody.

سلام به همگی

Welcome back to advanced English lessons with Harry, where we try to help you to get a better

به درس های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید ، جایی که ما سعی می کنیم به شما کمک کنیم تا

understanding of the English language.

زبان انگلیسی را بهتر درک کنید.

Improve your vocabulary, expressions, grammar, whatever it is, we're here to help.

واژگان، عبارات، گرامر خود را بهبود بخشید، هر چه که هست، ما اینجا هستیم تا به شما کمک کنیم.

Okay.

باشه.

And in this particular lesson, this advanced English lesson, we're looking at people.

و در این درس خاص، این درس پیشرفته انگلیسی، ما به افراد نگاه می کنیم.

And we're going to look at adjectives that can describe people.

و ما قصد داریم به صفت هایی که می توانند افراد را توصیف کنند نگاه کنیم.

So there's quite a few of them.

بنابراین تعداد کمی از آنها وجود دارد.

So I'll go through them one by one, we've got 14 in total.

بنابراین من آنها را یکی یکی مرور می کنم، در کل 14 مورد داریم.

And as always, if you liked this particular lesson, then please like the video, and if

و مثل همیشه، اگر این درس خاص را دوست داشتید ، لطفا ویدیو را لایک کنید، و اگر می

you can subscribe to the channel because it really, really helps.

توانید در کانال مشترک شوید، زیرا واقعا، واقعا کمک می کند.

So advanced English lesson adjectives that we use to describe people.

آنقدر صفت های پیشرفته درس انگلیسی که برای توصیف افراد استفاده می کنیم.

So as I said, I've got 14.

بنابراین همانطور که گفتم، من 14 دارم.

Perceptive, perceptive.

ادراکی، ادراکی.

Inspirational.

الهام بخش

Overambitious.

بیش از حد جاه طلب.

Conscientious.

با وجدان.

Obstinate.

لجباز.

Neurotic.

عصبی.

Open-minded.

روشنفکر.

Prejudiced.

متعصب.

Apathetic.

بی تفاوت.

Insensitive.

بی احساس منفرد، مجد، تنها،

Solitary.

منزوی، انفرادی.

Rebellious.

سرکش.

Mature and inquisitive.

بالغ و کنجکاو. بسیار

Okay, so good adjectives to describe people.

خوب، صفت های خوبی برای توصیف مردم است.

So I'm going to give you a situation when we might use them to describe a particular

بنابراین من می‌خواهم موقعیتی را به شما ارائه دهم که ممکن است از آنها برای توصیف یک شخص خاص استفاده کنیم

person.

.

And hopefully, you'll get a good understanding of them if you don't understand them.

و امیدوارم اگر آنها را درک نکنید، درک خوبی از آنها خواهید داشت.

And you check them out in the dia... in the dictionary, and you still need some help.

و شما آنها را در دیا... در فرهنگ لغت بررسی کنید، و هنوز به کمک نیاز دارید.

Well, as always, come back to me I'll try to give you a few more examples.

خوب، مثل همیشه، به من بازگرد، من سعی می کنم چند نمونه دیگر را برای شما بیان کنم.

So perceptive.

خیلی ادراکی

When somebody is perceptive they see things that other people don't see, a little bit

وقتی کسی فهیم است چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بینند، کمی

of vision.

بینایی.

Yeah.

آره

Oh, he's very perceptive.

اوه، او بسیار فهیم است.

He understands when there's a problem.

وقتی مشکلی پیش میاد میفهمه

So you need to be very, very careful when you're talking to him.

بنابراین وقتی با او صحبت می کنید باید بسیار بسیار مراقب باشید.

You don't say something out of turn, because he picks up on small things.

شما چیزی را خارج از نوبت نمی گویید، زیرا او چیزهای کوچک را انتخاب می کند.

So he's very, very perceptive.

بنابراین او بسیار بسیار فهیم است.

Or somebody understands a situation you don't have to explain much to them.

یا کسی موقعیتی را درک می کند که لازم نیست زیاد برای او توضیح دهید.

Oh, yeah, you're quite perceptive, you understand exactly what I'm trying to say.

اوه، بله، شما کاملا فهیم هستید، دقیقا متوجه می شوید که من می خواهم چه بگویم.

So to be perceptive to understand to know what's going on, or what message somebody

بنابراین برای فهمیدن اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است، یا اینکه کسی

is trying to get across to you.

می خواهد چه پیامی را به شما برساند، آگاه باشید.

To be perceptive.

ادراکی بودن.

Inspirational.

الهام بخش

Well, we've all heard I think of this word.

خوب، همه ما شنیده ایم که من به این کلمه فکر می کنم.

Inspirational is one of the well-known adjectives.

الهام بخش یکی از صفت های معروف است.

Somebody inspires you to do great things.

کسی به شما انگیزه می دهد که کارهای بزرگ انجام دهید.

We look back in history, and we look on leaders that would be inspirational.

ما به تاریخ نگاه می کنیم و به رهبرانی نگاه می کنیم که الهام بخش هستند.

In the modern world, we look to members of a family, a father, or mother or grandfather,

در دنیای مدرن، ما به اعضای یک خانواده، یک پدر، یا مادر یا پدربزرگ،

whoever, who might have been inspirational, somebody to show you what to do, or somebody

هر کسی که ممکن است الهام بخش باشد، کسی که به شما نشان دهد چه کاری باید انجام دهید، یا کسی

who did something.

که کاری انجام داده است نگاه می کنیم.

And you say, Well, that's exactly what I want to do.

و شما می گویید، خوب، این دقیقاً همان کاری است که من می خواهم انجام دهم.

That's what I exactly want to be.

این چیزی است که من دقیقاً می خواهم باشم.

So they provided the inspiration for you to go on, and maybe achieve your dream of a university

بنابراین آنها الهام بخش شما شدند تا ادامه دهید، و شاید به رویای خود در مورد یک

course, or whatever it happens to be.

دوره دانشگاهی یا هر آنچه که اتفاق می افتد برسید. لزومی

Doesn't have to be reaching for the stars, but something that you found or somebody you

ندارد که به دنبال ستاره ها باشید، بلکه چیزی است که پیدا کرده اید یا کسی که

found inspirational.

الهام بخش بوده است.

Overambitious.

بیش از حد جاه طلب.

Well, there's nothing wrong with having ambition.

خوب، جاه طلبی ایرادی ندارد.

And indeed, it's a really good characteristic to have.

و در واقع، داشتن آن یک ویژگی واقعاً خوب است .

But if you're overambitious, then it means that you'd almost stop at nothing to get what

اما اگر بیش از حد جاه‌طلب هستید، به این معنی است که برای رسیدن به آنچه می‌خواهید، تقریباً روی هیچ چیز متوقف نمی‌شوید

you want.

.

And that can be a little bit dangerous, and difficult, and people are often wary of people

و این می تواند کمی خطرناک و دشوار باشد، و مردم اغلب نسبت به افرادی

who they consider to be overambitious.

که آنها را بیش از حد جاه طلب می دانند، محتاط هستند.

The office worker who continues to work late every night, he lets his boss know that he's

کارمند اداری که هر شب تا دیروقت به کارش ادامه می‌دهد، به رئیسش می‌گوید که

always there till nine o'clock, he lets his boss know that he's there long after everybody

همیشه تا ساعت نه آنجاست، او به رئیسش می‌گوید که مدت‌ها بعد از اینکه

else has gone home.

همه به خانه رفته‌اند، آنجاست.

So he's not so much of a friend to people in the office, you have to be really, really

بنابراین او چندان برای افراد در دفتر دوست نیست، شما باید واقعاً بسیار

careful.

مراقب باشید.

So he's very ambitious.

بنابراین او بسیار جاه طلب است.

He's overambitious.

او بیش از حد جاه طلب است.

He wants to get promoted.

او می خواهد ترفیع بگیرد.

Every time he's talking to the manager, something comes up well, what do you think about that?

هر بار که او با مدیر صحبت می کند، چیزی خوب پیش می آید، نظر شما در مورد آن چیست؟

Did they do well?

آیا آنها خوب عمل کردند؟

Did they do this?

آیا آنها این کار را کردند؟

So somebody who is a little bit overambitious.

بنابراین کسی که کمی بیش از حد جاه طلب است.

Conscientious.

با وجدان.

Well, conscientious is a really nice characteristic to have.

خوب، با وجدان بودن یک ویژگی واقعاً خوب است .

I would like it, if somebody would consider me to be conscientious.

من دوست دارم اگر کسی مرا وظیفه شناس بداند.

And when you're conscientious you consider all aspects.

و وقتی با وجدان هستید همه جوانب را در نظر می گیرید .

You are really conscientious about the work you do, you don't just put down your pen and

شما واقعاً در مورد کاری که انجام می‌دهید با وجدان هستید، فقط وقتی قرار است به خانه بروید، خودکار را زمین نمی‌گذارید و

walk away from your desk when the clock ticks at 5 o'clock or 5:30 when you're supposed

از میزتان دور نمی‌شوید

to go home.

.

So you stay until the job is done.

بنابراین شما می مانید تا کار تمام شود.

Why?

چرا؟

Because you're conscientious, you make sure that the work is completed.

از آنجا که شما وظیفه شناس هستید، مطمئن شوید که کار به پایان رسیده است.

If there's an order that has to go to a client or a customer, you might follow up with an

اگر سفارشی وجود دارد که باید به مشتری یا مشتری ارسال شود، می‌توانید با

email or a text message to make sure they got it.

ایمیل یا پیامک آن را پیگیری کنید تا مطمئن شوید که آن را دریافت کرده‌اند.

Why because you're conscientious.

چرا چون وظیفه داری

So you don't just send it off and hope that it arrives.

بنابراین شما فقط آن را ارسال نکنید و امیدوار نباشید که برسد.

There may have been some trouble with the last order.

ممکن است در آخرین سفارش مشکلی وجود داشته باشد.

So this time, you want to make sure that it goes through that problems, so you send a

بنابراین، این بار، شما می خواهید مطمئن شوید که آن مشکلات را پشت سر می گذارد، بنابراین یک

quick message.

پیام سریع ارسال می کنید.

Did you get the order?

سفارش گرفتی؟

Okay, it was dispatched this afternoon.

باشه امروز بعدازظهر ارسال شد

So you wait to get a reply.

پس برای دریافت پاسخ منتظر بمانید.

So you show and demonstrate that you are conscientious about your job.

بنابراین شما نشان می دهید و نشان می دهید که در مورد شغل خود با وجدان هستید.

And bosses like people who are conscientious, dedicated.

و رؤسا افرادی را دوست دارند که وظیفه شناس و فداکار هستند.

Obstinate.

لجباز.

Well, again, obstinate can in some ways be a little bit positive, but mostly it's seen

خوب، باز هم، لجبازی می تواند از جهاتی کمی مثبت باشد، اما بیشتر

as a negative adjective to describe you.

به عنوان یک صفت منفی برای توصیف شما دیده می شود.

When you're obstinate, it just means you refuse to change your mind.

وقتی لجبازی می کنید، فقط به این معنی است که از تغییر نظر خودداری می کنید.

You refuse to listen to other people, you stick to your own opinion, even though it's

شما از گوش دادن به دیگران امتناع می کنید، به عقیده خود پایبند هستید، حتی اگر

proved time and time again that you're probably wrong, very obstinate.

بارها و بارها ثابت شده باشد که احتمالاً اشتباه می کنید، بسیار لجباز.

Ah, there's no talking to him.

آه، هیچ صحبتی با او وجود ندارد.

He's as stubborn as a mule.

او مثل یک قاطر سرسخت است.

He's so obstinate.

اون خیلی لجبازه

Yeah, it's you can tell him that the sky is blue.

بله، شما می توانید به او بگویید که آسمان آبی است.

He won't believe you.

او شما را باور نخواهد کرد.

He'll argue that it's a different colour.

او استدلال می کند که رنگ آن متفاوت است.

He's a very obstinate, he sticks to what he thinks is right.

او بسیار لجباز است، به آنچه که فکر می کند درست است پایبند است.

Even though he's wrong.

حتی اگر او اشتباه می کند.

He refuses to budge.

او از تکان خوردن خودداری می کند.

So obstinate or stubborn.

خیلی لجباز یا لجباز.

Like the mule that just won't move.

مثل قاطری که تکان نمی خورد.

Neurotic.

عصبی.

Well, someone who's neurotic really has some psychological issues.

خب، کسی که روان رنجور است واقعاً مشکلات روانی دارد.

And they neurotic because they assume everything's gone wrong.

و روان رنجور می شوند زیرا تصور می کنند همه چیز اشتباه پیش رفته است.

They assume something is happening, when really it isn't.

آنها تصور می کنند چیزی در حال رخ دادن است، در حالی که واقعاً اینطور نیست.

They might feel that somebody's listening to their telephone conversations.

آنها ممکن است احساس کنند که کسی به مکالمات تلفنی آنها گوش می دهد.

They may feel that the boss is always watching over the shoulder, when in fact he isn't.

آنها ممکن است احساس کنند که رئیس همیشه از روی شانه مراقب است، در حالی که در واقع او نیست.

They just get very concerned.

آنها فقط خیلی نگران می شوند.

And they become so concerned that they become neurotic, so very hard to talk to them, very

و آنها آنقدر نگران می شوند که روان رنجور می شوند، صحبت کردن با آنها بسیار سخت و

hard to persuade them.

متقاعد کردن آنها بسیار سخت است.

There isn't anybody listening to your telephone calls.

کسی به تماس های تلفنی شما گوش نمی دهد .

There isn't anybody watching you from behind.

هیچ کس از پشت شما را تماشا نمی کند.

There isn't anybody who really cares enough to do that.

هیچ کس وجود ندارد که واقعاً به اندازه کافی برای انجام این کار اهمیت داشته باشد.

So just get on and do your work.

پس فقط سوار شوید و کار خود را انجام دهید.

Don't be so neurotic, don't feel that you're constantly under observation because the fact

اینقدر عصبی نباشید، احساس نکنید که دائماً تحت نظر هستید زیرا واقعیت این است که

is, you're not.

شما نیستید.

Yeah.

آره

Nobody really cares.

هیچ کس واقعا اهمیت نمی دهد.

Neurotic.

عصبی.

Open-minded.

روشنفکر.

Well, it's great to be open-minded, as again, a very positive characteristic to have.

خوب، بسیار خوب است که ذهنی باز داشته باشید، مانند یک ویژگی بسیار مثبت.

And when you're open-minded, you're willing to listen to everybody's opinions, all the

و وقتی ذهن باز هستید، مایلید به نظرات همه گوش دهید، همه

opinions you can get, you're open-minded, you may have your own views.

نظراتی که می توانید بدست آورید، ذهن باز هستید، ممکن است نظرات خود را داشته باشید.

And you may be a little stubborn about things.

و ممکن است در مورد مسائل کمی لجباز باشید.

But you're sufficiently open-minded, to listen to other people who you believe might have

اما شما به اندازه کافی ذهن باز دارید و می توانید به دیگرانی که فکر می کنید

a better or different view than you have.

دیدگاه بهتر یا متفاوتی نسبت به شما دارند گوش دهید.

So to be open minded as a boss is great because then people can approach you in the office,

بنابراین داشتن ذهنی باز به عنوان یک رئیس عالی است زیرا در این صورت مردم می توانند در دفتر به شما نزدیک شوند،

they can let you know what they think.

آنها می توانند به شما اطلاع دهند که چه فکر می کنند.

And you won't prejudge them, because you have an open mind.

و شما آنها را پیش داوری نخواهید کرد، زیرا ذهن باز دارید.

So an open-minded boss is a really strong boss, somebody who can listen somebody who

بنابراین یک رئیس با ذهن باز، رئیسی واقعاً قوی است ، کسی که می تواند به کسی گوش دهد که

can take other opinions and is not afraid to change their mind that they in fact might

می تواند نظرات دیگری را داشته باشد و از تغییر نظر خود ترسی ندارد که در واقع ممکن است

be wrong.

اشتباه کند.

Okay, so open-minded.

خوب، خیلی با ذهن باز.

Prejudiced.

متعصب.

Well, here's a negative.

خوب، اینجا یک منفی است.

Prejudiced.

متعصب.

When you're prejudiced, you don't consider other things so well, you have a closed mind.

وقتی تعصب دارید، چیزهای دیگر را چندان خوب در نظر نمی گیرید، ذهنتان بسته است.

And you have a stereotypical approach to lots of things.

و شما یک رویکرد کلیشه ای به بسیاری از چیزها دارید.

It may be to do with people's colour.

ممکن است به رنگ افراد مربوط باشد.

May be to do with people's religious beliefs and maybe do to do with the difference between

ممکن است مربوط به اعتقادات مذهبی مردم باشد و شاید به تفاوت بین

people with or without physical disabilities, okay.

افراد با یا بدون معلولیت جسمی مربوط باشد، خوب.

So we are prejudiced in those situations, and we shouldn't be we should be open-minded.

بنابراین ما در آن مواقع تعصب داریم و نباید اینطور باشیم، باید دید باز داشته باشیم.

So if you're prejudiced, your mind is somewhat closed, and you won't consider other people

بنابراین اگر تعصب دارید، ذهن شما تا حدودی بسته است و

because of these stereotypes.

به دلیل این کلیشه ها افراد دیگر را در نظر نخواهید گرفت.

Like, certain people talk too much, or certain people are aggressive and they're fighters.

مثلاً افراد خاصی زیاد حرف می زنند یا افراد خاصی پرخاشگر هستند و جنگجو هستند.

Yeah.

آره

So in those situations, that's a really, really strong negative and you'll become particularly

بنابراین در آن موقعیت‌ها، این یک نکته منفی واقعاً بسیار قوی است و

prejudiced if you judge people based on nationality, or religion, or colour, whatever that might

اگر افراد را بر اساس ملیت، مذهب، یا رنگ، هر چه که باشد، قضاوت کنید، تعصب خاصی خواهید داشت

be.

.

So you have to have that open mind, you can't afford to be prejudiced.

بنابراین شما باید آن ذهن باز داشته باشید، نمی توانید پیش داوری کنید.

Apathetic.

بی تفاوت.

Well, when somebody is apathetic, it really means they don't care.

خوب، وقتی کسی بی تفاوت است، واقعاً به این معنی است که اهمیتی نمی دهد.

They're full of apathy.

آنها پر از بی تفاوتی هستند.

Okay, apathetic.

باشه بی تفاوت

It's, Ah, sure, what do I know?

این، آه، مطمئنا، چه می دانم؟ برام

I don't care.

مهم نیست

I mean, I get paid at the end of the month.

یعنی آخر ماه حقوق می گیرم.

So why do I need to do any more than just my nine to five?

پس چرا باید کاری بیشتر از نه تا پنج خود انجام دهم؟

Do they want me to work a little bit of overtime, but they're not going to pay me?

آیا آنها می خواهند من کمی اضافه کار کنم، اما آنها به من حقوق نمی دهند؟

Why should I bother?

چرا باید اذیت کنم؟

So when you're apathetic, it means you really don't care.

بنابراین وقتی بی تفاوت هستید، به این معنی است که واقعا برایتان مهم نیست.

So that's the opposite of the person who said before might be conscientious.

بنابراین این برعکس فردی است که قبلاً گفت ممکن است وظیفه شناس باشد.

So the conscientious worker, even though he may not get paid for the extra work is prepared

بنابراین کارگر وظیفه شناس، با وجود اینکه ممکن است برای کار اضافی دستمزد دریافت نکند، آماده

to do it.

انجام آن است.

Those who suffer from that apathy or that apathetic approach just won't bother.

کسانی که از آن بی تفاوتی یا آن رویکرد بی تفاوت رنج می برند، آزار نخواهند داد.

Why should I bother what's the differences are going to make to me if I stay an extra

چرا باید زحمت بکشم اگر نیم ساعت در ساعت بیشتر بمانم چه تفاوت هایی برای من ایجاد می شود

half an hour an hour, but the work will get done next week.

، اما کار هفته آینده تمام می شود.

I'm off.

من خاموشم

I'm off for the weekend.

من برای آخر هفته مرخصی هستم.

So somebody with a lot of apathy, apathetic.

بنابراین کسی با بی تفاوتی زیاد، بی تفاوت است.

Insensitive.

بی احساس

Insensitive means we normally don't take into account other people's feelings as much as

بی احساس به این معنی است که ما معمولا آنقدر که باید احساسات دیگران را در نظر نمی گیریم

we should.

.

We might say the wrong thing at the wrong time.

ممکن است در زمان نامناسب حرف اشتباه را بگوییم .

Somebody's just lost their pet dog or cat.

کسی به تازگی سگ یا گربه خود را گم کرده است.

And we make some joke about it, very insensitive.

و ما در مورد آن شوخی می کنیم، بسیار بی احساس.

Somebody is about to lose their job when we start talking about unemployment, a little

وقتی صحبت از بیکاری را شروع می کنیم، یک نفر در شرف از دست دادن کار خود است،

bit insensitive.

کمی بی احساس.

So we have to be aware of and take into consideration other people's feelings around us before we

بنابراین قبل از اظهار نظر باید از احساسات دیگران در اطراف خود آگاه باشیم و آنها را در نظر بگیریم

make comments, so that we cannot be accused of being insensitive.

تا نتوان به بی احساسی متهم شد.

Okay, some people are very sensitive, or very emotional.

خوب، برخی از افراد بسیار حساس یا بسیار احساساتی هستند.

And if we are insensitive, then we're likely to upset them and cause them some problems

و اگر ما بی احساس باشیم، احتمالا آنها را ناراحت می کنیم و باعث ایجاد مشکلاتی

or some anxiety.

یا اضطراب می شویم.

So insensitive.

خیلی بی احساس منفرد، مجد، تنها،

Solitary.

منزوی، انفرادی.

A solitary person is somebody who usually likes to be on their own.

یک فرد منزوی کسی است که معمولاً دوست دارد تنها باشد.

They like to work on their own.

آنها دوست دارند خودشان کار کنند.

They probably live on their own.

آنها احتمالا به تنهایی زندگی می کنند.

They don't socialise at lunchtime.

آنها در وقت ناهار معاشرت نمی کنند.

They don't socialise definitely on a Friday evening with that beer in the local bar.

آنها قطعاً در یک عصر جمعه با آن آبجو در بار محلی معاشرت نمی کنند.

They're very solitary person.

خیلی آدم تنهایی هستن

They might be lonely.

آنها ممکن است تنها باشند

They might be shy, they might be nervous, but they're very definitely solitary.

آنها ممکن است خجالتی باشند، ممکن است عصبی باشند، اما قطعاً منزوی هستند.

Yeah, they live and exist all on their own.

بله، آنها به تنهایی زندگی می کنند و وجود دارند. منفرد، مجد، تنها،

Solitary.

منزوی، انفرادی.

Rebellious.

سرکش.

Wow, they're always great people to have.

وای، آنها همیشه افراد فوق العاده ای هستند.

When I was at school, we had lots of rebellious individuals, people who don't like to live

زمانی که من در مدرسه بودم، ما افراد سرکش زیادی داشتیم، افرادی که دوست نداشتند

by the rules.

طبق قوانین زندگی کنند.

Yeah.

آره

So when they're rebellious, they, they go against the rules.

بنابراین وقتی آنها سرکش هستند، برخلاف قوانین پیش می روند.

No smoking.

سیگار کشیدن ممنوع.

Definitely, they're the guy you could find at the back of the bicycle shed smoking.

مطمئناً، آنها همان مردی هستند که می توانید در پشت سوله دوچرخه در حال سیگار کشیدن پیدا کنید. می‌دانی

You know, they had to wear a tie, they never had a tie in there around the neck, they might

، آنها باید کراوات می‌بندند، هرگز کراوات دور گردن نداشتند، ممکن است

have it in the pocket, and we'll put it on if the, the teacher insisted on it.

آن را در جیب داشته باشند، و اگر معلم اصرار داشت، آن را می‌پوشیم.

Okay, so rebellious by nature.

خوب، ذاتاً خیلی سرکش است.

Okay, so to be rebellious is to go against the rules go against the laws.

بسیار خوب، پس سرکش بودن به معنای مخالفت با قوانین، خلاف قوانین است.

I'm a little bit like that myself.

من خودم یه کم اینطورم

Yeah.

آره

So you have to be really, really careful.

بنابراین شما باید واقعاً مراقب باشید.

Of course, you have to be careful, you're not too rebellious.

البته باید مواظب باشی، زیاد سرکش نیستی.

But it's no harm to be rebellious from time to time.

اما گهگاه سرکش بودن ضرری ندارد .

It's an... it's not a good idea that we're all exactly the same.

این یک فکر خوب نیست که همه ما دقیقاً مثل هم هستیم.

So rebellious, we rise up against rule, we rise up against laws and we don't like too

خیلی سرکش، ما علیه حکومت قیام می کنیم، در برابر قوانین قیام می کنیم و مقررات زیادی را دوست نداریم

many regulations.

.

So rebellious.

خیلی سرکش

Mature.

بالغ

Well, of course, we all hope we are mature.

خوب، البته، همه ما امیدواریم که بالغ شده باشیم.

And as we get older, we definitely mature.

و با بزرگتر شدن، قطعا بالغ می شویم.

In years of not in our in our way we operate.

در سال هایی که در راه ما نیست، ما عمل می کنیم.

So a mature individual who's somebody who thinks before speaking somebody, who thinks

بنابراین یک فرد بالغ که کسی است که قبل از صحبت کردن با کسی فکر می کند،

about the... the likely outcome before they take an action.

قبل از اینکه اقدامی انجام دهد به نتیجه احتمالی فکر می کند.

Somebody who thinks about how it will impact on other people before they do something.

کسی که قبل از انجام کاری به این فکر می کند که چگونه روی دیگران تأثیر می گذارد.

So a mature person is mature in their thoughts, mature in their actions in and mature in their

پس انسان بالغ در افکار خود بالغ و در اعمال خود بالغ و در اعمال خود بالغ است

deeds.

.

The opposite is immature.

برعکس نابالغ است.

So usually, young people up to the age of 14 or 15 might be somewhat immature.

بنابراین معمولاً افراد جوان تا سن 14 یا 15 سالگی ممکن است تا حدودی نابالغ باشند.

And as they get beyond the those adult... those sorry, those young adolescent years,

و با فراتر رفتن از آن بزرگسالان... آن متاسفم، آن سال های نوجوانی جوان،

they become a little bit more mature.

کمی بالغ تر می شوند.

And it's well known fact that boys mature less quickly than girls.

و این واقعیت شناخته شده است که پسرها زودتر از دختران بالغ می شوند.

So to mature is to see things in an adult way to make sure that we understand things

بنابراین بالغ شدن به این معناست که مسائل را به شکل بزرگسالی ببینیم تا مطمئن شویم که چیزها را درک می کنیم

and we don't make rash decisions or rash judgments mature.

و تصمیمات عجولانه یا قضاوت های عجولانه بالغ نمی کنیم .

And then finally inquisitive.

و سپس در نهایت کنجکاو.

Well, I think it's always good to have an inquisitive mind, an inquisitive mind is a

خوب، من فکر می کنم همیشه داشتن یک ذهن کنجکاو خوب است، یک ذهن کنجکاو

mind that constantly asked questions.

ذهنی است که دائماً سؤال می کند.

Why?

چرا؟

Why do we need that?

چرا ما به آن نیاز داریم؟

Why do we do that?

چرا ما آن را انجام می دهیم؟

What are they doing?

آنها چه کار می کنند؟

What's that for?

آن برای چیست؟

Yeah, an inquisitive mind.

آره، یه ذهن کنجکاو

Kids at the young age of four and five and six, when they start to find their words,

بچه ها در سنین پایین چهار و پنج و شش سالگی، وقتی شروع به پیدا کردن کلمات خود می کنند،

often start with "Why" Why this, why that.

اغلب با "چرا" شروع می کنند چرا این، چرا آن.

And it can drive parents a little bit mad.

و می تواند والدین را کمی عصبانی کند.

It did me when my kids were were young, so you have to be careful why this why that.

وقتی بچه‌هایم جوان بودند، این کار را انجام دادم، بنابراین باید مراقب باشید که چرا این دلیل آن است.

But having an inquisitive mind is absolutely great because they find out a lot.

اما داشتن یک ذهن کنجکاو کاملاً عالی است زیرا آنها چیزهای زیادی را می یابند.

They get a lot of information, and we shouldn't let age be a barrier.

آنها اطلاعات زیادی به دست می آورند و ما نباید اجازه دهیم که سن مانعی برای آنها باشد.

We should always be inquisitive, asking why is this happening?

ما باید همیشه کنجکاو باشیم و بپرسیم چرا این اتفاق می افتد؟

Why did we do that?

چرا این کار را کردیم؟

How was that?

چطور بود؟

Yeah, okay.

آره باشه

So be inquisitive, ask questions, look for information, look for answers.

پس کنجکاو باشید، سوال بپرسید، به دنبال اطلاعات باشید، به دنبال پاسخ باشید.

Inquisitive.

کنجکاو.

Okay, so there the 14 different adjectives that we can use to describe people.

خوب، پس 14 صفت مختلف وجود دارد که می توانیم برای توصیف افراد استفاده کنیم.

Okay, so let me give them to you one more time.

باشه پس بذار یه بار دیگه بهت بدم

Perceptive, inspirational, overambitious, conscientious.

ادراکی، الهام بخش، بیش از حد جاه طلب، وظیفه شناس.

Be careful with that pronunciation conscientious.

مراقب تلفظ با وجدان باشید.

Obstinate, neurotic, open-minded, prejudiced, apathetic, insensitive, solitary, rebellious,

لجباز، روان رنجور، روشن فکر، متعصب، بی تفاوت، بی احساس، منزوی، سرکش،

mature and then finally inquisitive.

بالغ و در نهایت کنجکاو.

Okay, so as I said,

خوب، پس همانطور که گفتم،

and you know the drill by now, if you want to learn these, you have to practice them.

و شما تا به حال تمرین را می دانید، اگر می خواهید اینها را یاد بگیرید، باید آنها را تمرین کنید.

You won't remember them all.

شما همه آنها را به یاد نمی آورید.

So try putting them into sentences.

بنابراین سعی کنید آنها را در جملات قرار دهید.

Try and practice a few that you know.

چند موردی که می دانید را امتحان کنید و تمرین کنید. در دفتر خود

Have a look at people that you know in your family in your office, see which of these

به افرادی که در خانواده خود می شناسید نگاهی بیندازید ، ببینید کدام یک از این

particular adjectives might be associated or might describe that particular person that

صفت های خاص ممکن است مرتبط باشد یا ممکن است فرد خاصی را که می

you know.

شناسید توصیف کند.

It's a good way to practice.

این روش خوبی برای تمرین است.

If you need any help you contact me.

اگر به کمک نیاز دارید با من تماس بگیرید.

I'll give you some more examples.

چند مثال دیگر برایتان می زنم.

Okay, as always, thanks for listening.

خوب، مثل همیشه، ممنون که گوش دادید.

Thanks for watching, Harry's saying goodbye until next time, see you soon.

ممنون که تماشا کردید، هری تا دفعه بعد خداحافظی می کند، به زودی می بینمت.