Speak Like A Native: 101 Words To Talk About Your Daily Life!

Welcome to this English vocabulary master class.

به این کلاس کارشناسی ارشد واژگان انگلیسی خوش آمدید.

Today you're going to learn 101 words that you  

امروز قرار است 101 کلمه را یاد بگیرید که

can use in your daily speech  to sound fluent and natural.

می‌توانید در گفتار روزانه خود از آنها استفاده کنید تا روان و طبیعی به نظر برسند.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

The best way to expand your vocabulary is to  learn full phrases instead of individual words.

بهترین راه برای گسترش دایره لغات خود این است که به جای کلمات جداگانه، عبارات کامل را یاد بگیرید.

So first, in this master class,  

بنابراین ابتدا، در این کلاس استاد،

you'll learn 12 great things that  you can say in daily conversations.

12 چیز عالی را یاد خواهید گرفت که می‌توانید در مکالمات روزانه بگویید.

Number one, do you wanna grab a coffee after work?

شماره یک، آیا می خواهید بعد از کار یک قهوه بخورید؟

Do you know this phrase?

آیا این عبارت را می شناسید؟

This is a casual way to  invite someone to socialize.

این یک روش معمولی برای دعوت از فردی به معاشرت است.

So I said, do you want to grab coffee after work?

پس گفتم می خواهی بعد از کار قهوه بخوری؟

You could say this to your coworker because  you're inviting your coworker to socialize.

می‌توانید این را به همکارتان بگویید زیرا همکارتان را به معاشرت دعوت می‌کنید.

Or maybe you texted this to your friend.

یا شاید شما این پیام را برای دوست خود ارسال کرده اید.

You're both working and you're  going to socialize after work.

شما هر دو کار می کنید و قرار است بعد از کار با هم معاشرت کنید.

Now in this case, grab means  have a coffee or get a coffee.

حالا در این مورد، grab به معنای قهوه خوردن یا قهوه گرفتن است. به

It's the same meaning and you can use this  with coffee, tea, lunch, dinner, or a bite.

همین معناست و می‌توانید از آن با قهوه، چای، ناهار، شام یا لقمه استفاده کنید.

A bite means a meal, but careful because  you cannot say, do you want to grab a movie?

لقمه به معنای یک وعده غذایی است، اما مراقب باشید، زیرا نمی توانید بگویید، آیا می خواهید فیلم بگیرید؟

Do you want to grab a walk?

آیا می خواهید پیاده روی کنید؟

Do you want to grab a football game?

آیا می خواهید یک بازی فوتبال بگیرید؟

You can't say these things, but you can  use this expression with any food or drink.

شما نمی توانید این چیزها را بگویید، اما می توانید از این عبارت با هر غذا یا نوشیدنی استفاده کنید.

So you can say let's grab a coffee this weekend.

بنابراین می توانید بگویید بیا این آخر هفته یک قهوه بخوریم.

You can use whatever time reference you want.

شما می توانید از هر مرجع زمانی که می خواهید استفاده کنید.

We should grab a coffee this week.

این هفته باید قهوه بخوریم

We need to grab coffee soon.

باید زود قهوه بخوریم

When are you free to grab coffee?

چه زمانی برای خوردن قهوه آزاد هستید؟

So many alternative ways to say this.

راه های جایگزین بسیاری برای گفتن این.

Do you want to grab dinner sometime?

میخوای یه وقت شام بخوری؟

You want to grab breakfast?

میخوای صبحانه بخوری؟

You want to grab a coffee?

میخوای یه قهوه بخوری؟

Don't worry about taking notes because I  summarize everything in a free lesson PDF.

نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the  description #2 You bet, you bet.

می‌توانید پیوند را در توضیح شماره ۲ پیدا کنید، شرط می‌بندی، شرط می‌بندی.

I use this expression every.

من از این عبارت استفاده می کنم.

Day, and now you can too.

روز، و اکنون شما نیز می توانید.

This is a casual way to affirm something.

این یک روش معمولی برای تأیید چیزی است.

It's the same as saying definitely or absolutely.

همان است که بگوییم به طور قطع یا مطلق.

So let's say your friend texts you and  says let's grab a coffee this weekend.

بنابراین فرض کنید دوستتان به شما پیامک می‌فرستد و می‌گوید بیا این آخر هفته یک قهوه بخوریم.

You can reply back to affirm this  request or invitation and say, you bet.

می‌توانید برای تأیید این درخواست یا دعوت پاسخ دهید و بگویید شرط می‌بندید.

You bet.

شما شرط بندی کنید.

Your friends or your sister or  your girlfriend wife might say,  

دوستان یا خواهرتان یا همسر دوست دخترتان ممکن است بگویند،

do you want to go shopping this weekend again?

آیا می‌خواهید این آخر هفته دوباره به خرید بروید؟

To affirm that casually, like a native speaker,  you can say you bet or Are you ready to go?

برای تأیید این موضوع که به طور معمول، مانند یک زبان مادری، می‌توانید بگویید شرط‌بندی کرده‌اید یا آماده هستید؟

Now you're affirming that  yes, you are ready to go.

اکنون تأیید می‌کنید که بله، آماده رفتن هستید.

So you can simply say you bet, you bet,  I'm ready to go, but just say you bet.

بنابراین می‌توانید به سادگی بگویید شرط می‌بندید، شرط می‌بندید، من برای رفتن آماده‌ام، اما فقط بگویید شرط‌بندی کردید.

So I can ask you, Are you ready  to move on to the next expression?

بنابراین می‌توانم از شما بپرسم، آیا آماده‌اید به عبارت بعدی بروید؟

If you are, then say you bet,  you bet, Jennifer, you bet.

اگر هستید، پس بگویید شرط می‌بندی، شرط می‌بندی، جنیفر، شرط می‌بندی.

I'm ready to move on.

من آماده ام که ادامه دهم.

But you can just say you bet.

اما شما فقط می توانید بگویید که شرط بندی کرده اید.

Put that in the comments.

آن را در نظرات قرار دهید.

Sure, you bet, You bet.

مطمئنا، شما شرط می بندید، شما شرط می بندید.

You bet.

شما شرط بندی کنید.

Now let's move on #3 Keep me posted.

حالا بیایید به شماره 3 برویم. مرا در جریان بگذارید.

Have you heard this one?

آیا این یکی را شنیده اید؟

Maybe you've heard Keep me updated.

شاید شما Keep me updated را شنیده باشید.

Posted means updated.

ارسال شده به معنای به روز شده است.

It's the same thing.

همین موضوع است.

This is a casual way to ask someone  to share information or news with you.

این یک روش معمولی برای درخواست از شخصی برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات یا اخبار با شما است.

But when it's available,  so as it becomes available.

اما زمانی که در دسترس است، به طوری که در دسترس است.

So let's say you're talking to your  friend or family member and they  

بنابراین فرض کنید با دوست یا یکی از اعضای خانواده خود صحبت می کنید و آنها

say tomorrow I'm meeting with Zacs  teacher to discuss his poor grades.

می گویند فردا با معلم Zacs ملاقات می کنم تا در مورد نمرات ضعیف او صحبت کنم.

And Zach is this person's young son.

و زک پسر کوچک این شخص است.

Maybe he's 8 years old now.

شاید الان 8 سالشه

To say to this person that you want  her to share information with you  

برای اینکه به این شخص بگویید که می‌خواهید او اطلاعاتی را با شما به اشتراک بگذارد

as it's happening, you can  simply say keep me posted.

، می‌توانید به سادگی بگویید من را در جریان بگذارید.

Keep me posted.

من را در جریان بگذارید.

This means after the meeting  tell me what happened.

یعنی بعد از جلسه به من بگویید چه اتفاقی افتاده است.

Keep me posted.

من را در جریان بگذارید.

Maybe your friend says I might not be able to grab  coffee this weekend because my in laws are coming.

شاید دوست شما بگوید من ممکن است نتوانم این آخر هفته قهوه بخورم زیرا ازدواج من در راه است.

So you can reply back and say keep me posted.

بنابراین می توانید پاسخ دهید و بگویید من را در جریان بگذارید.

This means let me know if you can or can't  come when that information is available.

این بدان معناست که اگر می‌توانید یا نمی‌توانید وقتی آن اطلاعات در دسترس است، به من اطلاع دهید.

Keep me posted, keep me posted, keep me  posted, keep me posted #4 I'd better get going.

من را در جریان بگذارید، من را در جریان بگذارید، من را در جریان بگذارید، من را در جریان بگذارید شماره 4 بهتر است ادامه دهم.

Have you heard this one?

آیا این یکی را شنیده اید؟

This is a casual way to  say that you need to leave.

این یک روش معمولی برای گفتن این است که باید ترک کنید.

So you may say, oh wow, it's  already 845 I'd better get going.

بنابراین ممکن است بگویید، اوه وای، الان 845 است، بهتر است راه بیفتم.

I'd better leave the kids go to bed at 9:00 PM.

بهتر است بچه ها را رها کنم ساعت 9 شب بخوابند.

Now notice here I'd this is a contraction of  

حالا توجه کنید که این یک انقباض است

I had better so make sure you  get that I'd repeat after me.

بهتر است پس مطمئن شوید متوجه می شوید که بعد از خودم تکرار می کنم.

I'd I'd I'd better I'd better get going.

ای کاش من بهتر است بروم.

And of course get going means leave.

و البته رفتن یعنی رفتن.

You can use this as a suggestion  to the person you're with.

می‌توانید از این به‌عنوان پیشنهاد به شخصی که با او هستید استفاده کنید.

We'd better get going if we don't  want to be stuck in traffic.

اگر نمی‌خواهیم در ترافیک گیر کنیم، بهتر است راه برویم.

Or again, look at the time.

یا دوباره به زمان نگاه کنید.

This is an expression.

این یک بیان است.

Look at the time.

به زمان نگاه کن

This is when you want to  remark on what time it is.

این زمانی است که می‌خواهید به آن توجه کنید که ساعت چند است.

Look at the time I.

به زمان من نگاه کن.

Better get going, I better get going.

بهتر است بروم، بهتر است بروم.

Well, I better get going, I better get  going #5 When do you want to head out?

خوب، بهتر است شروع کنم، بهتر است شروع کنم #5 چه زمانی می‌خواهید بیرون بروید؟

Do you know what this means?

میدونی این یعنی چی؟

Head out.

سر بیرون

This is a casual way to ask  when someone wants to leave.

این یک روش معمولی برای پرسیدن زمانی است که کسی می‌خواهد آنجا را ترک کند.

So head out.

پس برو بیرون

This is a phrasal verb.

این یک فعل عبارتی است.

The main verb is head, and the preposition is out.

فعل اصلی سر است و حرف اضافه خارج است.

And this phrasal verb means leave.

و این فعل عبارتی به معنای ترک است.

You could say I'd better head out.

می تونی بگی بهتره برم بیرون

Remember I had better, I'd better,  but you can use I'd better head out.

به یاد داشته باشید که من بهتر بودم، بهتر بودم، اما شما می توانید از من استفاده کنید بهتر است به بیرون بروید.

Or you can say when do you want to get going?

یا می توانید بگویید چه زمانی می خواهید شروع کنید؟

Get going means leave.

رفتن یعنی رفتن

So get going means leave,  and head out means leave.

بنابراین رفتن به معنای ترک است، و سر به بیرون به معنای ترک است.

You can mix and match them.

می توانید آنها را با هم ترکیب کنید.

Head now.

الان سر بزن

So you're heading out number  six, I'm short on time.

بنابراین شما به شماره شش می روید ، من وقتم کم است.

This is something you can say every day  because we're usually short on time.

این چیزی است که می‌توانید هر روز بگویید، زیرا معمولاً وقتمان کم است.

This is a casual way to say you don't have  a lot of time to be short on something.

این یک روش معمولی برای گفتن این است که زمان زیادی برای کوتاهی در مورد چیزی ندارید.

In this case, time means you have a  limited or small amount of something.

در این مورد، زمان به این معنی است که شما مقدار محدود یا کمی چیزی دارید.

You could say I'd better  head out our last expression,  

می‌توانید بگویید بهتر است از آخرین بیانمان بیرون بروم،

I'd better head out or I'd better  get going because I'm short on time.

بهتر است سر بزنم یا بهتر است شروع کنم زیرا وقتم کم است.

Time is 1 common noun that you  can use with this expression.

زمان یک اسم رایج است که می‌توانید با این عبارت استفاده کنید.

You can also say I'm short on  money, I'm short on patience.

همچنین می‌توانید بگویید من پول کم دارم، صبرم کم است.

It means you have a limited amount of not a lot  of or in a business context, I'm short on ideas.

این بدان معنی است که شما مقدار محدودی از نه زیاد دارید یا در زمینه کسب و کار، من ایده هایم کم است.

I'm a little short on cash.

پول نقد کمی کم دارم.

It's a long story, I'm short  on time #7 I love this one.

این یک داستان طولانی است، من زمان کوتاهی دارم شماره 7 من عاشق این داستان هستم.

I'm here if you need me.

من اینجا هستم اگر به من نیاز دارید.

This is a casual way to offer help or support.

این یک راه معمولی برای ارائه کمک یا پشتیبانی است.

So remember your friend that was  meeting with her son's teacher,  

پس دوستتان را به یاد بیاورید که با معلم پسرش ملاقات داشت،

her son Zach to discuss his poor grades  And remember you said, what did you say?

پسرش زک برای بحث در مورد نمرات ضعیفش و به یاد داشته باشید که گفتید، چه گفتید؟

You said keep me posted, share information about  that meeting as it happens, as it's available.

شما گفتید من را در جریان بگذارید، اطلاعات مربوط به آن جلسه را به محض اینکه در دسترس است، به اشتراک بگذارید.

So your friend replies back to  you and shares that information.

بنابراین دوستتان به شما پاسخ می‌دهد و آن اطلاعات را به اشتراک می‌گذارد.

And she says his teachers said he should have  a private tutor to help him improve his grades.

و او می‌گوید معلمانش گفته‌اند که او باید یک معلم خصوصی داشته باشد تا به او کمک کند تا نمراتش را بهبود بخشد.

Now you want to show support to your friend  because this is a difficult thing for her.

اکنون می‌خواهید از دوستتان حمایت کنید، زیرا این کار برای او دشوار است.

So you can say I'm here if you need  me, I'm here if you need anything.

بنابراین می‌توانید بگویید اگر به من نیاز دارید، اینجا هستم، اگر به چیزی نیاز دارید، اینجا هستم.

I'm here if there's anything I can do.

اگر کاری بتوانم انجام دهم اینجا هستم.

I'm here to help in any way I can.

من اینجا هستم تا به هر طریقی که می توانم کمک کنم.

So again, there's always multiple  ways to say one thing in English.

بنابراین باز هم، همیشه راه‌های متعددی برای گفتن یک چیز به زبان انگلیسی وجود دارد.

Start with one, learn the structure, and then see  how you can change it as you get more comfortable.

با یکی شروع کنید، ساختار را یاد بگیرید، و سپس ببینید که چگونه می‌توانید آن را تغییر دهید تا راحت‌تر شوید.

You don't have to use all of them.

شما مجبور نیستید از همه آنها استفاده کنید.

I'm here if you need me.

من اینجا هستم اگر به من نیاز دارید.

I'm here if you need me.

من اینجا هستم اگر به من نیاز دارید.

OK #8 I'm all ears.

خوب #8 من همه گوش هستم.

This is a casual way to let someone know you're  listening closely or paying full attention.

این یک روش معمولی است تا به کسی بفهمانید دارید از نزدیک گوش می‌دهید یا کاملاً توجه دارید.

So what about you right now?

پس شما در حال حاضر چطور؟

Are you all ears?

همه شما گوش هستید؟

Are you listening very closely to this lesson?

آیا شما با دقت به این درس گوش می دهید؟

I hope you are put you bad  to put you bad if you are.

امیدوارم حالت بدی داشته باشی تا اگر هستی بدت بیاورم.

Now you just said to your  friend, I'm here if you need me.

حالا به دوستت گفتی ، اگر به من نیاز داری اینجا هستم.

Maybe you could add on and say if you want to  grab coffee and chat about your son, I'm all ears.

شاید بتوانید اضافه کنید و بگویید اگر می‌خواهید قهوه بخورید و در مورد پسرتان گپ بزنید، من همه گوشم.

So you're.

Offering support to your friend by letting her  know that you are going to pay full attention.

پس شما هستید.

از دوست خود حمایت کنید و به او اطلاع دهید که قرار است کاملاً توجه کنید.

Listen closely, I'm all ears.

خوب گوش کن، من همه گوش هستم.

Or you could say to your brother or your  wife, I'm heading out in 10 minutes.

یا می‌توانید به برادر یا همسرتان بگویید ، من ۱۰ دقیقه دیگر می‌روم.

But until then, I'm all ears.

اما تا آن زمان، من همه گوش هستم.

So I'm going to give you my full  attention, but only for 10 minutes.

بنابراین من تمام توجه خود را به شما معطوف می کنم ، اما فقط برای 10 دقیقه.

So again, if you're paying  full attention to this lesson,  

بنابراین، دوباره، اگر به این درس توجه کامل دارید،

to all these amazing expressions, also  put all ears, all ears in the comments.

به همه این عبارات شگفت‌انگیز، همه گوش‌ها، همه گوش‌ها را در نظرات قرار دهید.

I'm all ears, I'm all here  #9 can we take a rain chunk?

من همه گوش هستم، همه اینجا هستم #9 آیا می‌توانیم یک تکه باران برداریم؟

Have you heard this before?

آیا قبلاً این را شنیده اید؟

A rain chunk.

یک تکه باران

This is a casual way to both decline an invitation  but also to express interest in doing it later.

این یک راه معمولی برای رد کردن دعوت و همچنین ابراز علاقه به انجام آن بعداً است.

So you could say to your friend or Co worker,  I'd love to grab a bite tonight but I have a big.

بنابراین می‌توانید به دوست یا همکارتان بگویید، دوست دارم امشب یک لقمه بخورم، اما من یک غذای بزرگ دارم.

Meeting tomorrow, can we take a rain check?

جلسه فردا، آیا می توانیم چک باران بگیریم؟

So you're letting your friend or Co worker  know not tonight but hopefully in the future.

بنابراین نه امشب، بلکه امیدواریم در آینده به دوست یا همکارتان اطلاع دهید.

But this is a very general expression because  you don't have a specific plan to meet again,  

اما این یک عبارت بسیار کلی است زیرا شما برنامه خاصی برای ملاقات مجدد ندارید

so you would have to arrange the specifics.

بنابراین باید جزئیات را ترتیب دهید.

Your friend could say my in laws are  going to keep me busy this weekend.

دوست شما می‌تواند بگوید همسرم این آخر هفته مرا مشغول خواهد کرد.

Can we take a rain check?

آیا می توانیم چک باران بگیریم؟

Because remember previously you made plans with  your friend, but then her in laws are coming.

زیرا به یاد داشته باشید که قبلاً با دوستتان برنامه‌هایی می‌کشیدید، اما بعد از آن او در راه است.

So now she wants to take a rain check.

بنابراین حالا او می خواهد چک باران بگیرد.

She wants to decline the invitation you currently  have but say we'll do it again in the future.

او می‌خواهد دعوتی را که شما در حال حاضر دارید رد کند، اما بگوید که در آینده دوباره این کار را انجام خواهیم داد.

Thank you.

Can we take a rain check?

متشکرم.

آیا می توانیم چک باران بگیریم؟

We take a rain check.

چک باران می گیریم.

All right #10 let's play it by ear.

بسیار خوب شماره 10 بیایید آن را با گوش بازی کنیم.

This is an expression I use a lot  because I love playing things by ear.

این عبارتی است که من زیاد استفاده می‌کنم، زیرا عاشق بازی کردن با گوش هستم.

This is a casual way to suggest being  flexible and deciding as things happen.

این یک روش معمولی برای نشان دادن انعطاف پذیری و تصمیم گیری در هنگام وقوع است.

So if you play something by ear, it  means you decide as you go along.

بنابراین، اگر چیزی را با گوش پخش می‌کنید، به این معنی است که در حین حرکت تصمیم می‌گیرید.

Remember your friend said I  need to take a rain check?

به خاطر دارید که دوستتان گفت باید چک باران بگیرم؟

Maybe she could add on and say  I should be free next weekend.

شاید بتواند اضافه کند و بگوید که باید آخر هفته آینده آزاد باشم.

I'll keep you posted.

من شما را در جریان قرار خواهم داد.

I'll share that information  as it becomes available.

من آن اطلاعات را به محض در دسترس شدن به اشتراک خواهم گذاشت.

You can reply back and say no  worries, let's just play it by ear.

می‌توانید پاسخ دهید و بگویید نگران نباشید، بیایید آن را با گوش پخش کنیم.

So you're letting your friend  know that you'll go for coffee.

بنابراین به دوستتان اطلاع می دهید که برای قهوه می روید.

You'll grab coffee whenever it  makes sense for both of you.

هر زمان که برای هر دوی شما منطقی باشد، قهوه می خورید.

You're being flexible.

شما انعطاف پذیر هستید

You don't need a specific time.

شما به زمان خاصی نیاز ندارید.

You're just going to play it by ear.

شما فقط می خواهید آن را با گوش بازی کنید.

Or if you're going out for a family dinner,  someone might say, should we make a reservation?

یا اگر برای یک شام خانوادگی بیرون می روید، ممکن است یکی بگوید، آیا باید رزرو کنیم؟

But then you can say, let's play  it by ear and see how we feel.

اما بعد می‌توانید بگویید، بیایید آن را با گوش پخش کنیم و ببینیم چه احساسی داریم.

Because if you make a reservation,  

زیرا اگر رزرو می‌کنید،

you have to be there at a specific time and  you have to go to that specific restaurant.

باید در زمان خاصی آنجا باشید و باید به آن رستوران خاص بروید.

But maybe you want to be more flexible.

اما شاید بخواهید انعطاف پذیرتر باشید.

You want to play it by ear.

شما می خواهید آن را با گوش بازی کنید.

You're right.

Let's play it by ear.

حق با شماست.

بیایید آن را با گوش بازی کنیم.

Let's play that one by ear.

بیایید آن را با گوش بازی کنیم.

OK, let's play this one by ear #11 hang in there.

خوب، بیایید این یکی را با گوش شماره 11 بازی کنیم.

This is a casual way to encourage someone  to persist through a tough situation.

این یک روش معمولی برای تشویق کسی است که در یک موقعیت سخت دوام بیاورد.

Hang in there is the same as saying  keep strong, keep going, don't give up.

ماندن در آنجا مانند گفتن استوار باش، ادامه بده، تسلیم نشو.

This expression became very popular because of  

این عبارت به دلیل

this poster with a cat hanging from a  rope and the caption is hang in there.

این پوستر با گربه‌ای که از طناب آویزان است و شرح آن در آنجا آویزان است، بسیار محبوب شد.

This poster is seen in office  buildings around the world most likely,  

این پوستر به احتمال زیاد در ساختمان‌های اداری در سراسر جهان،

maybe even in your country and in people's homes.

شاید حتی در کشور شما و خانه‌های مردم دیده می‌شود.

It's a very popular poster.

این یک پوستر بسیار محبوب است.

So the expression is very popular as well.

بنابراین این عبارت نیز بسیار محبوب است.

Maybe your friend sends you a text and  says my in laws are driving me crazy.

شاید دوستت برایت پیامکی بفرستد و بگوید همسرم مرا دیوانه کرده است.

Do you know that expression are driving me crazy?

آیا می دانید این بیان مرا دیوانه می کند؟

They are producing a lot of  negativity or negative emotion in me.

آنها در من منفی یا احساسات منفی زیادی ایجاد می کنند.

They're driving me crazy.

دارن دیوونم میکنن

But then you can reply back and say hang in there,  

اما پس از آن می‌توانید پاسخ دهید و بگویید بمانید،

be strong, get through this  situation, hang in there.

قوی باشید، از این وضعیت عبور کنید ، بمانید.

They're leaving in 2 days.

2 روز دیگه میرن

But you could add on I'm here if you need  me, or you could add on if you need to vent.

اما اگر به من نیاز دارید، می‌توانید اضافه کنید من اینجا هستم ، یا اگر نیاز به تخلیه دارید، می‌توانید اضافه کنید.

I'm all ears.

من همه گوش هستم

Do you know what to vent means?

میدونی هواگیری یعنی چی؟

When you vent, it means you talk  freely about your negative emotions.

وقتی تخلیه می‌کنید، به این معنی است که آزادانه درباره احساسات منفی خود صحبت می‌کنید.

So you're giving your friend permission to just  lay on all the negative emotions for a period of  

بنابراین شما به دوستتان اجازه می‌دهید فقط برای مدتی روی تمام احساسات منفی دراز بکشد تا

time just to get it out of her system.

آن را از سیستم خود خارج کند.

That means to vent.

یعنی تخلیه کردن

Hang in there, Andre, Hang in there, number 12.

در آنجا آویزان، آندره، در آنجا آویزان، شماره 12.

Take care.

مراقب باش.

I'm sure you know this one, but I  want you to feel confident using it.

مطمئنم که این یکی را می‌شناسید، اما می‌خواهم با استفاده از آن احساس اطمینان کنید.

This is a casual way to say goodbye  and it adds on a caring tone.

این یک راه معمولی برای خداحافظی است و به لحن دلسوزانه‌ای می‌افزاید.

This is used with friends, coworkers.

این برای دوستان، همکاران استفاده می شود.

It's used when you leave a restaurant  or a shopping mall or anywhere.

وقتی از رستوران یا مرکز خرید یا هر جایی خارج می‌شوید از آن استفاده می‌شود.

It's extremely common.

بسیار رایج است.

So you can say have a great night, take care.

بنابراین می توانید بگویید شب خوبی داشته باشید، مراقب باشید. خیلی

It was great catching up, take care.

خوب بود مواظب خودت باش

So just know this can be  combined with other farewells.

پس فقط بدانید که می‌توان آن را با دیگر خداحافظی‌ها ترکیب کرد.

Have a great night, see you soon.

شب خوبی داشته باشید، به زودی می بینمت.

And then at the end, you can add  on take care, take care, take care.

و سپس در پایان، می‌توانید موارد مراقبت، مراقبت، مراقبت را اضافه کنید.

Are you enjoying this lesson?

آیا از این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the finely fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی بسیار روان به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی ممتاز من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

the movies, YouTube, and the news.

فیلم‌ها، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me as your personal coach.

به علاوه، شما مرا به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای

You can look in the description  for the link to learn more,  

کسب اطلاعات بیشتر، می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our lesson.

حالا بیایید به درس خود ادامه دهیم.

Now you'll learn 21 words that you  can use every day to impress natives.

اکنون 21 کلمه را می آموزید که می توانید هر روز از آنها برای تحت تأثیر قرار دادن بومیان استفاده کنید.

First you'll learn the word, but then you'll see a  

ابتدا کلمه را یاد می گیرید، اما سپس یک

real world example so you understand how  that word is used in context #1 dazzling.

نمونه دنیای واقعی را می بینید تا بفهمید که چگونه از آن کلمه در زمینه خیره کننده شماره 1 استفاده می شود.

Dazzling.

خیره کننده.

That's a fun word to say.

این یک کلمه سرگرم کننده برای گفتن است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Dazzling.

خیره کننده.

This is an adjective that means brilliant  and impressive, leaving a lasting impression.

این صفتی است که به معنای درخشان و تأثیرگذار است و تأثیری ماندگار بر جای می‌گذارد.

I could say you look absolutely  dazzling in that outfit and notice  

می‌توانم بگویم که در آن لباس کاملاً خیره‌کننده به نظر می‌رسید و متوجه می‌شوید که

how I added absolutely to make it even stronger.

چگونه کاملاً برای قوی‌تر کردن آن اضافه کردم.

Or I could say she started her  presentation with a dazzling smile.

یا می توانم بگویم او سخنرانی خود را با لبخندی خیره کننده آغاز کرد.

So what do you think of my smile?

پس نظرت در مورد لبخند من چیه؟

Is it dazzling?

خیره کننده است؟

If it is, then put dazzling put.

اگر چنین است، پس قرار دهید خیره کننده.

Dazzling in the comments.

خیره کننده در نظرات.

Because.

Putting it in the comments.

چون.

قرار دادن آن در نظرات. به

Will help you remember it.

شما کمک می کند آن را به خاطر بسپارید.

Put dazzling in the comments #2 caveat.

اخطار شماره 2 را در نظرات خیره کننده قرار دهید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Caveat.

هشدار

This is a noun and it's a  warning or cautionary statement.

این یک اسم است و یک هشدار یا هشدار است.

These words will impress native  speakers, but there's one caveat.

این کلمات سخنرانان بومی را تحت تأثیر قرار می‌دهند ، اما یک هشدار وجود دارد.

There's one warning.

یک هشدار وجود دارد

You need to pronounce them correctly.

شما باید آنها را به درستی تلفظ کنید.

So repeat after me caveat.

پس بعد از من اخطار را تکرار کنید.

Or you could say he agreed to be interviewed  with the caveat that he could review the article.

یا می‌توانید بگویید که با این اخطار که می‌تواند مقاله را مرور کند، با مصاحبه موافقت کرده است.

Don't worry about taking notes because I  summarize everything in a free lesson PDF.

نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می‌کنم.

You can find the link in the  description #3 Alleviate.

می‌توانید پیوند را در توضیحات #3 Aleviate پیدا کنید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Alleviate.

تخفیف دهد.

This is a verb that means to make something  negative, like a pain or a problem, less severe.

این یک فعل است که به معنای کم کردن شدت چیزی است، مانند درد یا مشکل.

For example, taking a walk can alleviate stress.

به عنوان مثال، پیاده روی می تواند استرس را کاهش دهد.

It can make it less severe or  practicing your speech beforehand,  

می‌تواند شدت آن را کمتر کند یا تمرین سخنرانی‌تان از قبل،

maybe for a job interview or a presentation,  can alleviate your public speaking anxiety.

شاید برای یک مصاحبه شغلی یا ارائه، می‌تواند اضطراب شما در سخنرانی عمومی را کاهش دهد.

It can make it less severe.

می تواند شدت آن را کاهش دهد.

So make sure you practice #4  a fun one to say conundrum.

بنابراین مطمئن شوید که شماره 4 را تمرین می‌کنید که یک معمای سرگرم‌کننده است.

Repeat after me conundrum.

بعد از معمای من تکرار کن

Conundrum.

معمای.

This is a noun and it's a confusing  and difficult problem or question.

این یک اسم است و یک مسئله یا سؤال گیج کننده و دشوار است.

He faced a conundrum.

او با یک معما روبرو شد.

So notice that verb is face.

پس توجه کنید که فعل صورت است.

You face a conundrum.

شما با یک معمای روبرو هستید.

He faced a conundrum about  which job offer to accept.

او با معمایی مواجه شد که کدام پیشنهاد شغلی را بپذیرد.

So maybe he has this job offer, but then  he calls you as his friend and he says,  

بنابراین شاید او این پیشنهاد شغلی را داشته باشد، اما بعد شما را به عنوان دوستش صدا می‌کند و می‌گوید،

it's my dream job, but if I accept it, I'll  have to move overseas away from my family.

این شغل رویایی من است، اما اگر آن را بپذیرم، باید از خانواده‌ام به خارج از کشور بروم.

And then you can reply back and  say, well, that's a conundrum,  

و سپس می‌توانید پاسخ دهید و بگویید، خوب، این یک معماست،

That's a difficult problem  you're facing #5 frivolous.

این یک مشکل دشوار است  که شما با شماره 5 روبه‌رو هستید، بی‌اهمیت است.

Also fun to say frivolous.

همچنین گفتن بیهوده جالب است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Frivolous.

بیهوده

This is an adjective that means not  having any serious purpose or value.

این صفتی است که به معنای نداشتن هدف یا ارزش جدی است.

We commonly use this with money.

ما معمولاً از این با پول استفاده می کنیم.

He spends all his money on frivolous items,  on items that have no purpose or value.

او تمام پول خود را خرج اقلام بیهوده می‌کند، برای چیزهایی که هیچ هدف یا ارزشی ندارند.

Or you could say they argued  over something frivolous,  

یا می‌توانید بگویید که آنها بر سر چیزی بیهوده،

something meaningless, no purpose, no value.

بی‌معنا، بدون هدف، بدون ارزش با هم بحث کردند.

Hopefully you're thinking  this lesson isn't frivolous,  

امیدواریم که فکر می‌کنید این درس بیهوده نیست،

which means it does have purpose  and it does provide you value.

به این معنی که هدفی دارد و ارزشی برای شما فراهم می‌کند.

So this lesson isn't frivolous.

بنابراین این درس بیهوده نیست.

Would you agree?

آیا شما موافق هستید؟

Put that's right.

درست است.

Put that's right, that's right in the comments.

درست است، درست در نظرات قرار دهید.

Number six, perplex.

شماره شش، گیج.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Perplex.

گیج.

This is a verb that means to confuse and worry  someone by being difficult to understand or solve.

این یک فعل است که به معنای گیج کردن و نگران کردن کسی است که درک یا حل کردن آن دشوار است.

For example, the patient's  symptoms perplexed the doctors.

برای مثال، علائم بیمار پزشکان را گیج کرده است.

The doctors found the symptoms difficult.

پزشکان علائم را دشوار می دانستند.

Understand and then solve.

بفهم و بعد حل کن

So it caused some worry or confusion.

بنابراین باعث نگرانی یا سردرگمی شد.

Or you could say I was perplexed by  these words, the words in this lesson.

یا می توانید بگویید من با این کلمات، کلمات این درس گیج شدم.

Notice that passive structure.

به ساختار منفعل توجه کنید.

I was perplexed by these words, but  Jennifer helped me understand them.

من از این کلمات گیج شدم، اما جنیفر به من کمک کرد تا آنها را بفهمم.

Hopefully you agree with that #7 nostalgia.

امیدوارم با نوستالژی شماره 7 موافق باشید.

Repeat after me nostalgia.

بعد از من نوستالژی را تکرار کن

This is a noun and it's a feeling of pleasure but  

این یک اسم است و وقتی به چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده فکر می‌کنید، احساس لذت است، اما

also slight sadness when you think  about things that happened in the past.

غم و اندوه خفیفی نیز به همراه دارد .

Some people feel nostalgia because nostalgia  is a noun, so you can feel nostalgia.

برخی از مردم احساس نوستالژی می کنند زیرا دلتنگی یک اسم است، بنابراین شما می توانید احساس نوستالژی کنید.

Some people feel nostalgia for their  school days, so thinking about their  

برخی از افراد برای روزهای مدرسه خود احساس نوستالژی می کنند ، بنابراین فکر کردن به

school days in the past, it brings some  pleasure, but a little bit of sadness.

دوران تحصیل در گذشته، کمی لذت، اما کمی غم و اندوه به همراه دارد. آیا

Can you relate to that?

می توانید با آن ارتباط برقرار کنید؟

Or you could say hearing that song  again filled him with nostalgia.

یا می توان گفت شنیدن دوباره آن آهنگ او را سرشار از نوستالژی کرد.

You can be filled with this noun.

شما می توانید با این اسم پر شوید.

Nostalgia number 80.

نوستالژی شماره 80.

This is a good one.

این یکی خوب است.

Ominous.

شوم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Ominous.

شوم.

This is an adjective, and it means giving  

این یک صفت است و به این معنی است که این

the impression that something bad  or unpleasant is going to happen.

تصور را ایجاد می‌کند که قرار است اتفاق بد یا ناخوشایندی بیفتد.

We commonly use this with the weather.

ما معمولاً از این با آب و هوا استفاده می کنیم.

You could look up and say  the dark clouds are ominous.

می توانید به بالا نگاه کنید و بگویید ابرهای تاریک شوم هستند.

So what's the bad thing that's going to happen?

پس اتفاق بدی که قرار است بیفتد چیست؟

A severe storm.

یک طوفان شدید

Or you could say he had an  ominous feeling about the meeting.

یا می توانید بگویید که او احساس بدی نسبت به جلسه داشت.

Something bad is going to happen.

یه اتفاق بد قراره بیفته

Maybe the client won't sign the contract, or  he won't get the answer he wanted #9 acquiesce.

ممکن است مشتری قرارداد را امضا نکند، یا پاسخی را که می‌خواست شماره 9 را قبول کند، دریافت نکند.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Acquiesce.

موافقت کنید.

Acquiesce.

موافقت کنید.

This is a verb, and it means to agree passively.

این یک فعل است و به معنای توافق مفعول است.

So to agree, but you don't really want to.

بنابراین برای موافقت، اما شما واقعا نمی خواهید.

You don't want to initially, but  you eventually say, OK, I acquiesce.

شما در ابتدا نمی خواهید، اما در نهایت می گویید، خوب، قبول می کنم.

For example, I wanted to go to Hawaii,  but my husband wanted to go to Iceland.

برای مثال، من می‌خواستم به هاوایی بروم، اما شوهرم می‌خواست به ایسلند برود.

I acquiesced.

من رضایت دادم

So my question for you, my smart  student, is where did I go on vacation?

بنابراین، سوال من از شما، دانش‌آموز باهوش من ، این است که من کجا به تعطیلات رفتم؟

Did I go to Hawaii or Iceland?

من به هاوایی رفتم یا ایسلند؟

Put your answer in the comments.

پاسخ خود را در نظرات بنویسید.

Hawaii or Iceland, Put it in  the comments #10 consensus.

هاوایی یا ایسلند، آن را در نظرات شماره 10 اجماع قرار دهید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Consensus.

اجماع.

This is a noun and it means  general agreement among a group.

این یک اسم است و به معنای توافق کلی بین یک گروه است.

Remember, to have general agreement,  you don't need 100%, you need 505155.

به یاد داشته باشید، برای داشتن توافق کلی، به 100% نیاز ندارید، به 505155 نیاز دارید.

That would be the minimum  amount for a general consensus.

این حداقل مبلغ برای یک اجماع عمومی خواهد بود.

For example, we couldn't reach a consensus.

مثلاً نتوانستیم به اجماع برسیم.

So the verb you use is to reach a consensus.

بنابراین فعل شما برای رسیدن به اجماع است.

We couldn't reach a consensus  on where to go for vacation.

نتوانستیم درباره اینکه کجا برای تعطیلات برویم به یک اجماع برسیم.

Hawaii or Iceland, we couldn't reach a consensus.

هاوایی یا ایسلند، ما نتوانستیم به یک اجماع برسیم.

Or you could say there is a consensus  that the proposal needs revisions.

یا می‌توانید بگویید که این پیشنهاد به بازبینی نیاز دارد، اتفاق نظر وجود دارد.

So this means that the majority of people agree  that the proposal needs revisions #11 itinerary.

بنابراین این بدان معناست که اکثریت مردم موافقند که پیشنهاد نیاز به تجدید نظر در برنامه سفر شماره 11 دارد.

I'm always surprised when my students,  

من همیشه تعجب می‌کنم وقتی دانش‌آموزانم،

even my advanced students, don't know  this word because it's so commonly used.

حتی دانش‌آموزان پیشرفته‌ام، این کلمه را نمی‌دانند زیرا بسیار رایج است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Itinerary.

برنامه سفر.

This is a noun, and it's a detailed  plan or route for an event or vacation.

این یک اسم است و یک برنامه یا مسیر دقیق برای یک رویداد یا تعطیلات است.

For example, have you planned  your itinerary for Iceland?

برای مثال، آیا برنامه سفر خود را برای ایسلند برنامه ریزی کرده اید؟

Because remember, I acquiesced, so I agreed with  

زیرا به یاد داشته باشید، من قبول کردم، بنابراین با

my husband who wanted to go to Iceland  even though I wanted to go to Hawaii.

شوهرم که می‌خواست به ایسلند برود موافقت کردم، حتی اگر من می‌خواستم به هاوایی بروم.

Did you understand that?

اینو فهمیدی؟

Did you get that?

متوجه شدی؟

So have you planned your  itinerary for Iceland yet?

بنابراین آیا هنوز برنامه سفر خود را برای ایسلند برنامه ریزی کرده اید؟

So the itinerary would tell you what activities  you're doing on each day of that trip.

بنابراین برنامه سفر به شما می‌گوید که در هر روز از آن سفر چه فعالیت‌هایی انجام می‌دهید.

Or you could say we have a very busy  itinerary, all the things you have planned.

یا می توانید بگویید ما یک برنامه سفر بسیار شلوغ داریم ، همه چیزهایی که شما برنامه ریزی کرده اید.

Now don't confuse us with  the next word #12 agenda.

اکنون ما را با دستور کار شماره 12 بعدی اشتباه نگیرید.

Repeat after me agenda.

بعد از من دستور کار را تکرار کنید.

Most students know this, but don't  confuse it with an itinerary because  

بیشتر دانش‌آموزان این را می‌دانند، اما آن را با برنامه سفر اشتباه نگیرید، زیرا

an agenda is a list of items  to be discussed at a meeting.

دستور جلسه فهرستی از مواردی است که در جلسه مورد بحث قرار می‌گیرد.

So you can ask what's the agenda for the  meeting or what's the first item on the agenda?

بنابراین می‌توانید بپرسید که دستور جلسه  چیست یا اولین مورد در دستور کار چیست؟

Or In emails, it's very common to send or  receive an e-mail that says, please find,  

یا در ایمیل‌ها، ارسال یا دریافت ایمیلی که می‌گوید، لطفاً پیدا کنید،

attach the agenda for today's conference call #13  lucrative, lucrative, repeat after me lucrative.

دستور کار کنفرانس امروز شماره 13 را پیوست کنید، بسیار رایج است .

This is an adjective and it means producing  a great deal of profit or financial success.

این یک صفت است و به معنای ایجاد سود یا موفقیت مالی زیادی است.

We use this specifically with money.

ما از این به طور خاص با پول استفاده می کنیم.

You could say photography isn't lucrative.

می توان گفت عکاسی سودآور نیست. موفقیت مالی

It doesn't produce a great deal of  financial success, but it's my passion.

زیادی ایجاد نمی کند، اما اشتیاق من است.

Or you could say there was a general consensus.

یا می توان گفت یک اجماع کلی وجود داشت.

Most people agree there was a general consensus  that the partnership would be lucrative,  

اکثر مردم موافق هستند که یک اجماع کلی وجود داشت که این مشارکت سودآور خواهد بود،

would result in money, financial success.

منجر به پول و موفقیت مالی خواهد شد.

So that's a great one to have in  your vocabulary #14 contingency.

بنابراین در واژگان شماره 14 خود بسیار عالی است.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

Contingency.

احتمالی.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Contingency.

احتمالی.

This is a noun, and it's a future  event or circumstance which is  

این یک اسم است و یک رویداد یا شرایط آینده است که

possible but cannot be predicted with certainty.

ممکن است اما نمی‌توان آن را با قطعیت پیش‌بینی کرد.

So it's possible but not guaranteed.

بنابراین ممکن است اما تضمین نشده است.

Here's how this word is most commonly used.

در اینجا نحوه استفاده از این کلمه بیشتر است. در مواقع اضطراری به

We need a contingency plan  in case of an emergency.

یک طرح اضطراری نیاز داریم .

So this is a plan about a potential  circumstance that's possible but not guaranteed.

بنابراین این طرحی است درباره یک موقعیت بالقوه که ممکن است اما تضمین نشده است.

And the plan, the contingency plan, will tell  you what to do in the event of an emergency.

و این طرح، طرح اضطراری، به شما می‌گوید در مواقع اضطراری چه کاری انجام دهید.

Or you could say we must prepare for  all possible contingencies #15 tangible.

یا می‌توانید بگویید که ما باید برای همه موارد احتمالی شماره ۱۵ ملموس آماده شویم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Tangible.

ملموس.

This is a noun, and it means real.

این یک اسم است و به معنای واقعی است.

Something you can touch, show, or even experience.

چیزی که می توانید لمس کنید، نشان دهید یا حتی تجربه کنید.

For example, the project  resulted in tangible benefits.

برای مثال، این پروژه به مزایای ملموسی منجر شد.

I can show you the benefits on a chart.

من می توانم مزایای آن را در نمودار به شما نشان دهم.

You can touch the benefits such as money,  

می‌توانید مزایایی مانند پول را لمس کنید،

or you have an experience such as doing  something because of those benefits.

یا تجربه‌ای مانند انجام کاری به دلیل آن مزایا دارید.

It's tangible.

قابل لمس است.

Or you might say we need tangible  evidence to support our claims.

یا ممکن است بگویید برای حمایت از ادعاهایمان به شواهد ملموس نیاز داریم. به

You need evidence that people  can touch, see, or experience.

شواهدی نیاز دارید که افراد بتوانند آن را لمس کنند، ببینند یا تجربه کنند.

It must be tangible.

باید ملموس باشد.

This is commonly used with  assets because there are  

این معمولاً برای دارایی‌ها استفاده می‌شود، زیرا

tangible assets such as machinery and buildings.

دارایی‌های ملموسی مانند ماشین‌آلات و ساختمان‌ها وجود دارد.

You can touch them, you can look at them.

می توانید آنها را لمس کنید، می توانید به آنها نگاه کنید.

They're real #16 incentive.

آنها مشوق شماره 16 واقعی هستند.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Incentive.

مشوق.

This is a noun, and it's a thing that motivates  or encourages someone to do something.

این یک اسم است و چیزی است که کسی را به انجام کاری تشویق می‌کند یا تشویق می‌کند.

So, for example, I need to give you and all  of my students an incentive to subscribe.

بنابراین، برای مثال، باید به شما و همه دانش‌آموزانم انگیزه بدهم تا مشترک شوید.

I need to encourage you to subscribe  by providing something of value.

من باید شما را تشویق کنم که با ارائه چیزی ارزشمند، مشترک شوید.

So the fact that I upload videos every  single day is your incentive to subscribe.

بنابراین این واقعیت که من هر روز ویدیوها را آپلود می کنم، انگیزه شما برای اشتراک است.

So make sure you subscribe like this video.

پس حتماً مانند این ویدیو مشترک شوید.

And of course, subscribe if you haven't already.

و البته اگر قبلاً مشترک نشده اید، مشترک شوید.

I have other incentives for you.

من انگیزه های دیگری برای شما دارم.

Once you subscribe #17 Metrics  repeat after me Metrics.

به محض اشتراک شماره 17 Metrics، بعد از من Metrics را تکرار کنید.

Metrics.

معیارها

This is a noun, and it's  a standard of measurement.

این یک اسم است و یک استاندارد اندازه گیری است.

For example, the size of your vocabulary  is one of the metrics of fluency,  

به عنوان مثال، اندازه دایره لغات شما یکی از معیارهای تسلط،

the number of words you know, which  is why I'm teaching you 21 words.

تعداد کلماتی است که می دانید، به همین دلیل است که من ۲۱ کلمه را به شما آموزش می دهم.

So you can improve this metric, this  measure of performance for your fluency.

بنابراین می‌توانید این معیار، این معیار عملکرد را برای تسلط خود بهبود بخشید.

As you know, on your IELTS or other language  exams, they judge you on different areas.

همانطور که می‌دانید، در آزمون‌های آیلتس یا زبان‌های دیگر ، شما را در زمینه‌های مختلف قضاوت می‌کنند.

Those are the different metrics.

اینها معیارهای مختلف هستند.

Or if you want to improve your fluency,  

یا اگر می‌خواهید تسلط خود را بهبود ببخشید،

a good question to ask is what  are the key metrics of fluency?

سؤال خوبی برای پرسیدن این است که معیارهای کلیدی تسلط چیست؟

And that will tell you what areas to focus on.

و این به شما می گوید که روی چه زمینه هایی تمرکز کنید.

Number 18, redundant.

شماره 18، زائد.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Redundant.

زائد.

Redundant.

زائد.

This is a noun and it means not  or no longer needed or useful.

این یک اسم است و به این معنی است که دیگر مورد نیاز نیست یا مفید نیست.

For example, some tasks have  become redundant due to automation.

به عنوان مثال، برخی از کارها به دلیل اتوماسیون زائد شده اند.

AI, Chachi, BT, or you could say  typewriters are now redundant.

AI، Chachi، BT، یا می‌توان گفت ماشین‌های تحریر اکنون اضافی هستند.

They're no longer used, although they were once  the only device that people had to write with.

آنها دیگر استفاده نمی‌شوند، اگرچه زمانی تنها وسیله‌ای بودند که مردم مجبور بودند با آن بنویسند.

So can you think of something in today's  modern world that is now redundant?

بنابراین آیا می توانید در دنیای مدرن امروز به چیزی فکر کنید که اکنون زائد است؟

My example was a typewriter.

نمونه من ماشین تحریر بود.

Share your own example in the comments below.

مثال خود را در نظرات زیر به اشتراک بگذارید.

Just for fun #19 streamline.

فقط برای سرگرمی # 19 ساده.

Streamline.

ساده کنید.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Streamline.

ساده کنید.

This is a verb, and it means to make  something faster, easier, or better.

این یک فعل است و به معنای سریع‌تر، آسان‌تر یا بهتر کردن چیزی است.

For example, online learning  has streamlined education.

برای مثال، یادگیری آنلاین آموزش را ساده کرده است.

It's made it faster, easier, better.

این کار را سریع‌تر، آسان‌تر، بهتر کرده است.

Would you agree with that?

آیا شما با آن موافق هستید؟

Or you might ask in a meeting, how  can we streamline our operations?

یا ممکن است در یک جلسه بپرسید، چگونه می توانیم عملیات خود را ساده کنیم؟

How can we make our operations  faster, better, easier #20 glaring?

چگونه می‌توانیم عملیات خود را سریع‌تر، بهتر و آسان‌تر کنیم #20

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

Glaring.

خیره کننده.

This is an adjective, and it's when something  bad is extremely obvious, it's glaring.

این یک صفت است، و زمانی که یک چیز بد بسیار آشکار است، خیره کننده است.

For example, we can't hire her.

به عنوان مثال، ما نمی توانیم او را استخدام کنیم.

She made glaring spelling mistakes in her CV.

او در رزومه اش اشتباهات املایی فاحشی داشت.

So when you look at the CV, the  spelling mistakes are extremely obvious.

بنابراین وقتی به رزومه نگاه می‌کنید، اشتباهات املایی بسیار واضح هستند.

They're glaring so that CV  is going in the garbage.

آن‌ها به‌گونه‌ای خیره‌کننده هستند که CV در زباله‌ها می‌رود.

Or you could say there was a glaring  contradiction in his statement.

یا می‌توانید بگویید یک تناقض آشکار در اظهارات او وجود داشت.

The contradiction was extremely obvious.

تناقض به شدت آشکار بود.

Now do you know what a contradiction is?

حالا میدونی تناقض چیه؟

This is word 21 contradiction.

این تناقض کلمه 21 است.

Repeat after me contradiction.

بعد از من تناقض را تکرار کن.

And this is a combination of words.

و این ترکیبی از کلمات است.

That is nonsense because some of the words  suggest the opposite of some of the others.

این مزخرف است زیرا برخی از کلمات مخالف برخی دیگر را نشان می دهند.

That's a confusing definition,  but listen to this simple example.

این یک تعریف گیج کننده است، اما به این مثال ساده گوش کنید.

She's an honest politician.

او یک سیاستمدار صادق است.

Now some people might reply back  and say an honest politician.

حالا ممکن است برخی پاسخ دهند و بگویند یک سیاستمدار صادق.

Isn't that a contradiction?

آیا این یک تناقض نیست؟

Because when you hear the word honest, an image  of a politician is not what most people think of.

زیرا وقتی کلمه صادق را می شنوید، تصویری از یک سیاستمدار آن چیزی نیست که بیشتر مردم به آن فکر می کنند.

So some people might say that the combination of  words, an honest politician, is a contradiction.

بنابراین برخی از مردم ممکن است بگویند که ترکیب کلمات، یک سیاستمدار صادق، یک تناقض است.

Here's an everyday example.

در اینجا یک مثال روزمره است.

You said you hate the heat,  but you want to go to Hawaii.

گفتی از گرما متنفری، اما می‌خواهی به هاوایی بروی.

Isn't that a contradiction?

آیا این یک تناقض نیست؟

Because Hawaii is very hot, but you just said  you hate the heat, so that's a contradiction.

چون هاوایی بسیار گرم است، اما شما فقط گفتید از گرما متنفرید، بنابراین این یک تناقض است.

Now let's keep going and learn words and contacts.

حالا بیایید ادامه دهیم و کلمات و مخاطبین را یاد بگیریم.

We'll read a news article together  and you'll learn over 50 phrases.

ما با هم یک مقاله خبری می خوانیم و شما بیش از 50 عبارت را یاد خواهید گرفت.

First, I'll read the headline.

ابتدا تیتر را می خوانم.

Combat brain fatigue with these top expert tips.

با این نکات تخصصی برتر با خستگی مغز مبارزه کنید.

We're talking about brain fatigue.

ما در مورد خستگی مغز صحبت می کنیم.

When your brain feels like this,  notice the pronunciation here.

وقتی مغزتان چنین احساسی داشت، به تلفظ اینجا توجه کنید.

Fatigue EEG fatigue Repeat after me Fatigue.

خستگی EEG خستگی بعد از من تکرار کنید خستگی.

Fatigue means extreme tiredness.

خستگی یعنی خستگی مفرط.

Notice it's a noun.

توجه کنید که یک اسم است.

Combat brain fatigue.

مبارزه با خستگی مغز

It's a something.

این یک چیزی است.

Tiredness is a something.

خستگی یه چیزیه

Let's review these two sentences and  see if you can identify the difference.

بیایید این دو جمله را مرور کنیم و ببینیم آیا می‌توانید تفاوت را تشخیص دهید.

I feel fatigue after studying English.

بعد از مطالعه زبان انگلیسی احساس خستگی می کنم.

I feel fatigued after studying English.

بعد از مطالعه زبان انگلیسی احساس خستگی می کنم.

You may notice that the pronunciation  is almost identical because this D  

ممکن است متوجه شوید که تلفظ تقریباً یکسان است، زیرا این D

in fatigued is extremely soft and you  don't really hear it at a natural pace.

در حالت خستگی بسیار نرم است و شما واقعاً آن را با سرعت طبیعی نمی‌شنوید.

But what is the difference in  grammar or meaning between these two?

اما تفاوت گرامر یا معنی بین این دو چیست؟

The meaning is basically  identical, but fatigue here.

معنی اساساً یکسان است، اما در اینجا خستگی.

This is a noun.

این یک اسم است.

You can feel something.

شما می توانید چیزی را احساس کنید.

I feel happiness when I look at  a beautiful sunrise, for example.

برای مثال وقتی به طلوع زیبای خورشید نگاه می‌کنم احساس خوشحالی می‌کنم.

Now I feel fatigued, This is an adjective.

حالا احساس خستگی می کنم، این یک صفت است.

I feel happy when I look at a beautiful sunrise.

وقتی به طلوع زیبای خورشید نگاه می کنم احساس خوشحالی می کنم.

So the meaning is the same,  but the grammar is different.

بنابراین معنی یکسان است، اما دستور زبان متفاوت است.

This is a noun and this is the adjective form.

این یک اسم است و این شکل صفت است.

And you can feel for both of them and notice  that pronunciation is almost identical.

و شما می توانید برای هر دوی آنها احساس کنید و متوجه شوید که تلفظ تقریباً یکسان است.

So what about you?

پس شما چطور؟

Do you feel fatigue the noun or do you feel  fatigued the adjective after studying English?

آیا اسم را احساس خستگی می کنید یا بعد از مطالعه زبان انگلیسی احساس خستگی می کنید؟

If you do, put.

اگر انجام دادید، بگذارید.

That's me.

من هستم.

That's me in the comments, and know that as  we'll learn in this article, it's very common.

این من در نظرات هستم، و بدانید که همانطور که در این مقاله خواهیم آموخت، بسیار رایج است.

So don't feel bad if you say that's me.

پس اگر بگویید من هستم، احساس بدی نداشته باشید.

I certainly feel fatigued after  I do a lot of mental work.

مطمئناً بعد از انجام کارهای ذهنی زیادی احساس خستگی می‌کنم.

Now notice how they say  combat, Combat, brain fatigue.

حالا توجه کنید که چگونه می گویند مبارزه، مبارزه، خستگی مغز.

You could also say fight brain  fatigue, or battle or combat.

همچنین می‌توانید بگویید با خستگی مغز مبارزه کنید ، یا نبرد یا مبارزه کنید.

Notice all three of these have the same  visual image of fighting brain fatigue.

توجه کنید که هر سه اینها تصویر بصری یکسانی از مبارزه با خستگی مغز دارند.

So you have 3 alternatives in your vocabulary.

بنابراین شما 3 جایگزین در دایره لغات خود دارید.

Don't worry about taking notes.

نگران یادداشت برداری نباشید.

I summarize everything in a free lesson PDF.

من همه چیز را در یک درس رایگان PDF خلاصه می کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Now let's start the article and  learn how Put your thinking cap on.

اکنون بیایید مقاله را شروع کنیم و یاد بگیریم که چگونه کلاه فکری خود را بپوشانید.

Have you heard this before?

آیا قبلاً این را شنیده اید؟

Put your thinking cap on.

کلاه فکری خود را بگذارید

This is an idiom and it means get ready  to think hard or think creatively.

این یک اصطلاح است و به معنای آماده شدن برای فکر کردن یا تفکر خلاقانه است.

So if you're discussing a problem at  work or at home, someone could say,  

بنابراین، اگر در حال بحث در مورد مشکلی در محل کار یا خانه هستید، کسی می‌تواند بگوید،

let's put our thinking caps on  because it's one's thinking cap.

بیایید کلاه‌های فکری خود را روی آن بگذاریم زیرا این کلاه فکری فرد است.

So if you have more than one,  you would add an S to cap.

بنابراین اگر بیش از یکی دارید، یک S را به سرپوش اضافه کنید. برای مثال،

Let's put our thinking caps on and figure  out how to reduce the budget, for example.

بیایید سقف های فکری خود را در نظر بگیریم و دریابیم که چگونه بودجه را کاهش دهیم.

That's the problem you want to solve.

این مشکلی است که شما می خواهید حل کنید.

So at the beginning of this lesson, I  could say to you, put your thinking cap on.

بنابراین در ابتدای این درس، می‌توانم به شما بگویم، کلاه فکری خود را بگذارید.

You're going to learn a lot of new vocabulary,  

قرار است واژگان جدید زیادی یاد بگیرید،

so get ready to think hard and don't worry if  you feel fatigued by the end of this lesson.

پس آماده باشید که سخت فکر کنید و اگر تا پایان این درس احساس خستگی کردید نگران نباشید.

As a result.

در نتیجه.

Put your thinking cap on.

کلاه فکری خود را بگذارید

People often hear, so this is a common  expression is what they're saying.

مردم اغلب می شنوند، بنابراین این یک عبارت رایج است که آنها می گویند.

After all, that's what our brain is for.

به هر حال، مغز ما برای همین است.

Your brain is for thinking.

مغز شما برای تفکر است.

That's the purpose and what many are paid to do.

این هدف و کاری است که بسیاری برای انجام آن پول می گیرند.

You are paid to think at your job.

شما پول می گیرید که به کار خود فکر کنید.

That's what you're paid to do.

این چیزی است که شما برای انجام آن پول می گیرید. به

You're paid to think, but a new study finds that  people see a downside to such mental expenditures.

شما پول می دهند که فکر کنید، اما یک مطالعه جدید نشان می دهد که افراد در چنین مخارج ذهنی جنبه منفی می بینند.

Thinking can be a pain do you know what  a downside is put your thinking cap on.

فکر کردن می‌تواند دردسرساز باشد، آیا می‌دانید سرپوش فکری‌تان روی چه جنبه‌ای منفی است؟

A downside is a negative  aspect, it's a disadvantage.

یک جنبه منفی یک جنبه منفی است ، این یک نقطه ضعف است.

So we talk about the downsides, the  disadvantages, and the opposite is.

بنابراین ما در مورد جنبه‌های منفی، معایب صحبت می‌کنیم و برعکس. .

The.

Upside.

وارونه

Or there can be plural, the  upsides, the advantages.

یا ممکن است جمع، مزایا، مزایا وجود داشته باشد. .

The.

Positive aspects.

جنبه های مثبت

So you could say there are many  upsides to learning English, but.

بنابراین می‌توانید بگویید یادگیری زبان انگلیسی جنبه‌های مثبت زیادی دارد، اما. وجود

There.

دارد.

I just noticed I have a typo  here, but there are downsides too.

من فقط متوجه شدم که در اینجا یک اشتباه تایپی دارم ، اما نکات منفی نیز وجود دارد.

I was thinking of writing.

داشتم به نوشتن فکر می کردم.

There can be downsides too, but there.

ممکن است نکات منفی نیز وجود داشته باشد، اما وجود دارد.

Are downsides too.

نکات منفی هم هستن

So this means there are many  positive aspects to learning English,  

بنابراین این بدان معناست که یادگیری زبان انگلیسی جنبه‌های مثبت زیادی دارد،

but there can be some negative aspects,  for example how much time it takes.

اما می‌تواند جنبه‌های منفی داشته باشد، مثلاً چقدر زمان می‌برد. یا

Or.

How much mental expenditure there  is, those can be the downsides.

چقدر مخارج ذهنی وجود دارد، اینها می توانند جنبه های منفی داشته باشند.

So you can put in the comments the upside  to learning English is and then you can do  

بنابراین می‌توانید نکته مثبت یادگیری انگلیسی را در نظرات قرار دهید و سپس می‌توانید

the same thing with the downside is and then you  can share a point in the comments to practices.

همین کار را با جنبه منفی انجام دهید و سپس می‌توانید یک نکته را در نظرات به تمرین‌ها به اشتراک بگذارید.

It's very common.

بسیار رایج است. از سمت

Use the upside or the downside.

بالا یا منفی استفاده کنید.

Remember it can be singular, just talking  about one, or you can make it plural.

به خاطر داشته باشید که می‌تواند مفرد باشد، فقط درباره یکی صحبت کنید، یا می‌توانید آن را جمع کنید.

The upsides and downsides, the choice  is yours, so put that in the comments.

نقاط مثبت و منفی، انتخاب با شماست، پس آن را در نظرات قرار دهید.

An upside and a downside.

یک جنبه مثبت و منفی.

Let's look at mental expenditure because I use  

بیایید به مخارج ذهنی نگاه کنیم زیرا من از

this in my example as well  as one of the downsides.

این در مثال خود و همچنین یکی از جنبه های منفی استفاده می کنم.

Expenditures financially are things you  spend money on your monthly expenditures.

مخارج مالی چیزهایی هستند که شما برای مخارج ماهانه خود پول خرج می کنید.

So if it's a mental expenditure,  it means you're spending.

بنابراین اگر این یک هزینه ذهنی است، به این معنی است که شما خرج می کنید.

But what are you spending?

اما چه چیزی خرج می کنید؟

You're not spending money.

شما پول خرج نمی کنید

You're spending your mental  effort or your mental energy.

شما در حال صرف تلاش ذهنی یا انرژی ذهنی خود هستید.

So mental expenditures is the  amount of effort or energy required.

بنابراین مخارج ذهنی مقدار تلاش یا انرژی مورد نیاز است.

Let's look at this next part.

بیایید به این قسمت بعدی نگاه کنیم.

Thinking can be a pain, a pain  to describe something as a pain.

فکر کردن می تواند یک درد باشد، یک درد برای توصیف چیزی به عنوان درد.

It can be painful, meaning physical.

می تواند دردناک باشد، به معنای فیزیکی.

I have all pain.

من همه درد دارم

Oh, I have a pain.

اوه من درد دارم

This means my neck hurts.

یعنی گردنم درد میکنه

This area is painful, so it's physical.

این ناحیه دردناک است، بنابراین فیزیکی است.

But we also use this to describe something as  frustrating or annoying, and we use this a lot.

اما ما همچنین از این برای توصیف چیزی به عنوان ناامیدکننده یا آزاردهنده استفاده می‌کنیم، و از آن بسیار استفاده می‌کنیم.

For example, maybe you agree  driving during rush hour is a pain.

برای مثال، شاید قبول داشته باشید که رانندگی در ساعات شلوغی دردناک است.

It's annoying, it's frustrating, so  it causes mental or emotional pain.

آزاردهنده است، ناامیدکننده است، بنابراین باعث درد ذهنی یا عاطفی می‌شود.

Driving during rush hour is a pain.

رانندگی در ساعات شلوغی دردناک است.

You can put that's right or that's right instead  of that's me put that's right in the comments.

می‌توانید به‌جای اینکه من درست را در نظرات قرار دهم، درست یا درست است.

If you agree that this is a pain.

اگر قبول دارید که این یک درد است.

So just remember, grammatically it's.

بنابراین فقط به یاد داشته باشید، از نظر گرامری اینطور است.

To.

Be and then you need this article a pain.

به

باشید و پس از آن به این مقاله دردناک نیاز دارید.

So something that that's why  we have this gerund verb.

بنابراین چیزی که به همین دلیل است که این فعل جین را داریم.

Something is your verb to be a pain.

چیزی فعل تو به درد است.

Again, if you agree that this is a pain, but  that's right, that's right in the comments.

باز هم، اگر موافقید که این یک درد است، اما درست است، در نظرات درست است. البته

Such work isn't actual pain,  of course, because remember  

چنین کاری درد واقعی نیست ، زیرا به یاد داشته باشید که

we talked about something can be painful  physically or just frustrating, annoying.

درباره چیزی صحبت کردیم که می‌تواند از نظر فیزیکی دردناک یا فقط ناامیدکننده و آزاردهنده باشد.

So the physical, the mental expenditure, such  work, the mental expenditure isn't actual pain.

بنابراین هزینه‌های فیزیکی، ذهنی، چنین کاری، هزینه‌های ذهنی درد واقعی نیستند.

Of course, your brain has no nerve ending.

البته مغز شما انتهای عصبی ندارد.

So your brain does not feel pain.

بنابراین مغز شما دردی را احساس نمی کند.

I didn't know that.

من این را نمی دانستم.

Did you know that?

آیا می دانستید که؟

So a pain in the brain is not  like having a pain in the neck.

بنابراین درد در مغز مانند درد در ناحیه گردن نیست.

And that's the exact example I gave before a pain.

و این دقیقاً مثالی است که قبل از درد آوردم.

And it's interesting because this  full expression is the idiom.

و جالب است زیرا این عبارت کامل همان اصطلاح است.

So you could say driving during  rush hour is a pain in the neck  

بنابراین می‌توانید بگویید که رانندگی در ساعات شلوغی، درد گردن است.

is the full expression to say that  something is frustrating or annoying.

این بیان کامل برای گفتن این است که چیزی ناامیدکننده یا آزاردهنده است.

But native speakers generally just leave  out in the neck and just say a pain.

اما گویشوران بومی معمولاً فقط در گردن خود کنار گذاشته می‌شوند و فقط یک درد را می‌گویند.

So I expanded that with the full expression, but  it's in brackets to show you that it's optional.

بنابراین من آن را با عبارت کامل گسترش دادم، اما در داخل پرانتز است تا به شما نشان دهم اختیاری است.

And honestly, it's more common to just say a pain.

و راستش را بخواهید، گفتن یک درد بیشتر رایج است.

But the mental effort, Remember before  we described this as mental expenditure?

اما تلاش ذهنی، یادتان هست قبل از اینکه این را به عنوان هزینه ذهنی توصیف کنیم؟

The mental effort it takes to think hard can be so  

تلاش ذهنی که برای سخت اندیشی لازم است می تواند آنقدر

upsetting that some people will  choose physical pain instead.

آزاردهنده باشد که برخی افراد به جای آن درد فیزیکی را انتخاب کنند.

So here the article ended on instead, because  the alternative was already mentioned.

بنابراین در اینجا مقاله در عوض به پایان رسید، زیرا جایگزین قبلاً ذکر شده بود.

Think hard.

سخت فکر کن

That's the alternative.

این جایگزین است.

So choose physical pain instead.

بنابراین به جای آن درد فیزیکی را انتخاب کنید.

But just remember, if you write out the full  alternative, you have to say instead of.

اما فقط به یاد داشته باشید، اگر جایگزین کامل را بنویسید ، باید به جای آن بگویید.

The preposition choice is of, and then your  verb needs to be an ING instead of thinking.

انتخاب حرف اضافه از است، و سپس فعل شما باید به جای فکر کردن، ING باشد.

Or I could add instead of thinking hard,  

یا می‌توانم به جای فکر کردن، اضافه کنم،

but you don't have to because  that alternative is clearly known.

اما شما مجبور نیستید، زیرا این جایگزین به وضوح شناخته شده است.

But I just want you to remember what  preposition and the grammar that you need.

اما من فقط می‌خواهم که به یاد داشته باشید به چه حرف اضافه و دستور زبانی نیاز دارید.

A 2020 study asked people  if they would prefer to do a  

مطالعه‌ای در سال 2020 از مردم پرسید که آیا ترجیح می‌دهند یک

difficult memory task, remembering if  a card reappeared after a distraction.

کار حافظه دشوار را انجام دهند، به یاد داشته باشند که آیا کارتی پس از حواس‌پرتی دوباره ظاهر می‌شود یا خیر.

This is the difficult memory task.

این کار مشکل حافظه است.

A distraction is something that causes  you to change your focus or attention.

حواس پرتی چیزی است که باعث می شود تمرکز یا توجه خود را تغییر دهید. امیدواریم

Right now you're focusing  on this lesson, hopefully,  

در حال حاضر روی این درس تمرکز کنید،

but then if you heard a noise in the other  room, you might want to go see what happened.

اما اگر صدایی در اتاق دیگر شنیدید ، ممکن است بخواهید بروید ببینید چه اتفاقی افتاده است.

You leave this lesson.

شما این درس را ترک کنید.

So that noise was a distraction.

بنابراین آن سر و صدا باعث حواس پرتی شد.

It caused you to change your  focus or your attention.

باعث شد تمرکز یا توجه خود را تغییر دهید.

We use this a lot in the verb form to be  distracted, to be distracted, distracted.

ما از این در شکل فعل به حواس پرت شدن، حواس پرت شدن، حواس پرتی استفاده می کنیم.

Notice that's the passive form.

توجه کنید که شکل منفعل است.

So you have your verb to be  that needs to be conjugated  

بنابراین شما فعل خود را دارید to be که باید مزدوج شود

and then distracted is always in the Ed form.

و سپس حواس پرت می شود همیشه به شکل Ed است.

You could say, sorry, I was distracted,  sorry I didn't hear you, I was distracted.

می توانید بگویید، متاسفم، حواسم پرت شد، ببخشید که شما را نشنیدم، حواس من پرت شد.

And then you could add on, I  was distracted by the noise.

و بعد می توانید اضافه کنید، سر و صدا حواس من را پرت کرد.

So if your friend is telling you  a story and then you realize you  

بنابراین اگر دوستتان برای شما داستانی تعریف می‌کند و بعد متوجه می‌شوید که

weren't actually focusing on your friend, you  were focusing on the noise in the other room.

در واقع روی دوستتان تمرکز نکرده‌اید، روی سر و صدای اتاق دیگر تمرکز کرده‌اید.

So your friend and says So what do you think?

پس دوستت میگه پس نظرت چیه؟

And then you say sorry I was distracted.

و بعد می گویی ببخشید حواسم پرت شد.

Can you say that again or experience searing pain.

آیا می توانید دوباره آن را بگویید یا درد شدیدی را تجربه کنید.

So remember the choice was would you  prefer to do a difficult memory task  

بنابراین به یاد داشته باشید که انتخاب این بود که ترجیح می‌دهید یک کار سخت حافظه انجام دهید

or experience searing pain from a  heat device held against the skin.

یا درد شدید ناشی از دستگاه گرمایی که روی پوست نگه داشته شده است را تجربه کنید.

Notice how my tone changed when I read that?

توجه کنید که چگونه لحن من با خواندن آن تغییر کرد؟

Because the adjective a searing pain,  that sounds like an extreme pain.

از آنجا که صفت یک درد شدید، به نظر درد شدیدی می‌رسد.

So if you burn your finger, if you do it just  like that, it probably wouldn't be searing.

بنابراین اگر انگشتتان را بسوزانید، اگر این کار را به همین صورت انجام دهید ، احتمالاً داغ نخواهد بود.

But if you hold your finger on a heat source,  

اما اگر انگشت خود را روی یک منبع گرما بگیرید،

then that would result in a  searing pain, an extreme pain.

دردی شدید، درد شدیدی به همراه خواهد داشت.

Before we move on, notice they said  prefer to do a difficult memory task.

قبل از اینکه ادامه دهیم، توجه کنید که آنها گفتند ترجیح می‌دهند یک کار حافظه سخت را انجام دهند.

Verbs of preference often use the  gerund, but some of them are flexible.

افعال ترجیحی معمولاً از جیروند استفاده می کنند ، اما برخی از آنها انعطاف پذیر هستند.

Prefer is one of those verbs  so you can say prefer doing.

ترجیح دادن یکی از آن افعال است بنابراین می‌توانید بگویید انجام دادن را ترجیح می‌دهید.

Or prefer.

یا ترجیح می دهند.

To do in this case they use prefer to  do remember a difficult memory task or  

برای انجام این کار، ترجیح می‌دهند یک کار سخت حافظه را به خاطر بسپارند یا

experience searing extreme intense pain  from a heat device held against the skin.

از یک وسیله گرمایی که روی پوست نگه داشته شده است، درد شدید شدید را تجربه کنند.

Which would you prefer #1 the difficult  memory task or #2 the searing pane?

کدام یک را به عنوان کار دشوار حافظه ترجیح می‌دهید یا شماره 2 را به بخش حرارت دادن ترجیح می‌دهید؟

Put one or two put your choice in the comments.

یکی دوتا قرار بدید انتخابتون رو تو کامنت بنویسید.

One or two put it in the comments.

یکی دوتا تو کامنت بزار

When the pain was minor,  most people chose the heat.

وقتی درد جزئی بود، بیشتر مردم گرما را انتخاب می‌کردند.

To me this is a slight contradiction because the  definition of searing pain is extreme or intense,  

برای من این یک تناقض جزئی است، زیرا تعریف درد شدید یا شدید است،

so it isn't minor because a  minor pain isn't a searing pain.

بنابراین جزئی نیست زیرا یک درد جزئی، درد شدید نیست.

To be honest, when the pain was  minor, more people chose the heat,  

صادقانه بگویم، وقتی درد خفیف بود، افراد بیشتری گرما را انتخاب کردند،

but that number dropped as the pain increased.

اما با افزایش درد، این تعداد کاهش یافت.

So as it moved closer to being a searing pain,  more people chose the difficult memory task.

بنابراین با نزدیک‌تر شدن به درد طاقت‌فرسا، افراد بیشتری کار دشوار حافظه را انتخاب کردند.

However, 28% of the participants still  chose physical pain over mental strain.

با این حال، 28 درصد از شرکت‌کنندگان همچنان درد فیزیکی را به فشار روانی ترجیح دادند.

So mental strain.

پس فشار روانی

Strain represents the expenditure,  the effort or the energy.

فشار نشان دهنده هزینه، تلاش یا انرژی است.

Strain is also a noun and it has the same  meaning as fatigue, extreme tiredness.

کرنش نیز یک اسم است و همان معنای خستگی، خستگی مفرط را دارد.

Personally, I hear the word  strain being used most with eyes.

من شخصاً می‌شنوم که کلمه فشار بیشتر در مورد چشم استفاده می‌شود.

A lot of people talk about eyes strain,  especially from staring at a screen all day.

بسیاری از مردم در مورد خستگی چشم صحبت می کنند، مخصوصاً از خیره شدن به صفحه نمایش در طول روز.

So you might say my eyes become strained.

بنابراین ممکن است بگویید چشمانم خسته می شود.

Strained.

صاف شده.

So this is the adjective Ed  strained and then this is your verb.

بنابراین این صفت Ed strained است و سپس این فعل شماست.

My eyes become strained at the end of  the day after staring at a computer.

در پایان روز پس از خیره شدن به رایانه، چشمانم خسته می‌شوند.

Or you could ask, do you know  how I can combat eye strain?

یا می‌توانید بپرسید، آیا می‌دانید چگونه می‌توانم با فشار چشم مبارزه کنم؟

So just as they talked about combat brain fatigue,  

بنابراین همانطور که آنها در مورد مبارزه با خستگی مغز،

fight against or battle brain fatigue, you can  use combat eye strain or battle eye strain.

مبارزه با خستگی مغز یا مبارزه با خستگی مغز صحبت کردند، می توانید از خستگی چشم رزمی یا خستگی چشم رزمی استفاده کنید.

You could say eye fatigue, but I hear the  word strain used specifically with your eyes.

می‌توانید بگویید خستگی چشم، اما من می‌شنوم که کلمه فشار به‌طور خاص برای چشمان شما استفاده می‌شود.

Is that a problem you have from  staring at a computer all day?

آیا این مشکلی است که شما از خیره شدن در تمام روز به رایانه دارید؟

So mental strain, mental fatigue,  even when the pain was most intense.

بنابراین فشار روانی، خستگی ذهنی، حتی زمانی که درد شدیدترین بود.

So the pain was searing and  that was 28% of participants.

بنابراین درد شدید بود و این 28 درصد از شرکت‌کنندگان بود.

How can this be?

چگونه می تواند این باشد؟

How could 28% of people choose a  searing pain over a mental task?

چگونه 28 درصد از مردم می‌توانند یک درد شدید را به جای یک کار ذهنی انتخاب کنند؟

After all, many do puzzles, play chess,  

به هر حال، بسیاری از آنها در اوقات فراغت خود پازل انجام می‌دهند، شطرنج بازی می‌کنند،

or challenge their brains in all  sorts of ways during their spare time.

یا مغز خود را به انواع مختلف به چالش می‌کشند . به

Notice these verbs?

این افعال توجه کنید؟

You do puzzles, but you play chess.

شما پازل می کنید، اما شطرنج بازی می کنید.

So in English, you just have to memorize  what verb goes with certain activities.

بنابراین در زبان انگلیسی، فقط باید به خاطر بسپارید که چه فعل با فعالیت‌های خاصی همراه است.

Sometimes the choice is between do or  make, but in this case we have do or play.

گاهی اوقات انتخاب بین انجام دادن یا ساختن است، اما در این مورد ما باید انجام دهیم یا بازی کنیم.

And of course, spare time is 1's leisure time,  

و البته، اوقات فراغت، اوقات فراغت 1 است،

the time they have when they're not  working, they're not doing chores at home.

زمانی که آنها کار نمی کنند، در خانه انجام نمی دهند.

They get to relax and perhaps  play chess or do a puzzle.

آنها استراحت می کنند و شاید شطرنج بازی کنند یا پازل انجام دهند.

Yet even in those scenarios, the scenarios where  

با این حال، حتی در این سناریوها، سناریوهایی که

people are doing puzzles or playing chess  or challenging their brains in other ways.

افراد در حال انجام پازل یا بازی شطرنج هستند یا مغز خود را به روش‌های دیگر به چالش می‌کشند.

So those are the scenarios.

بنابراین این سناریوها هستند.

Even in those scenarios, studies in the review  found people complained about the mental effort.

حتی در آن سناریوها، مطالعات در بررسی نشان داد که افراد از تلاش ذهنی شکایت دارند.

So if you complain about something,  

بنابراین اگر از چیزی شکایت می‌کنید، به

it means you express your negative  feelings or opinions about it.

این معنی است که احساسات یا نظرات منفی خود را درباره آن ابراز می‌کنید.

I could say some students complained.

می توانم بگویم برخی از دانشجویان شاکی بودند.

So complain is a verb.

پس شکایت یک فعل است.

In this case, it's in the past simple  form because it's a completed pass action.

در این مورد، در فرم ساده گذشته است، زیرا یک اقدام پاس کامل است.

Some students complained that  this lesson was too long.

برخی از دانش‌آموزان شکایت کردند که این درس خیلی طولانی است.

So you can use the verb complain plus a clause.

بنابراین می توانید از فعل شکایت به اضافه یک بند استفاده کنید.

A clause is a subject.

یک بند یک موضوع است.

This lesson a verb was and  then the rest of the sentence.

این درس یک فعل بود و سپس بقیه جمله.

A clause is a stand alone sentence.

بند یک جمله مستقل است.

So if I take this lesson was too long,  that is correct as a sentence on its own.

بنابراین اگر این درس را خیلی طولانی بدانم، به تنهایی به عنوان یک جمله صحیح است.

So you can use complain that and then  a clause, or you can complain about.

بنابراین می‌توانید از شکایت و سپس از یک بند استفاده کنید، یا می‌توانید درباره آن شکایت کنید.

But if you use about, you need a something.

اما اگر از about استفاده می کنید، به چیزی نیاز دارید.

Some students complained about this lesson.

برخی از دانش آموزان از این درس گلایه داشتند.

Now this is the actual complaint.

حالا این شکایت واقعی است.

Now notice all complaint.

اکنون به همه شکایات توجه کنید.

This is the noun form.

این شکل اسم است.

So if I saw this, this is a complaint.

بنابراین اگر من این را دیدم، این یک شکایت است.

It's a noun.

این یک اسم است.

This lesson was too long.

این درس خیلی طولانی بود.

And then there's some sort  of negative emoji because  

و سپس نوعی شکلک منفی وجود دارد زیرا

you're not satisfied or happy when you complain.

وقتی شکایت می‌کنید راضی یا خوشحال نمی‌شوید.

And of course, it's your right to complain  as a consumer, as a student, as a viewer.

و البته، این حق شماست که به‌عنوان یک مصرف‌کننده، به‌عنوان دانش‌آموز، به‌عنوان بیننده شکایت کنید.

But I certainly hope you don't have  any complaints using it as the noun.

اما مطمئناً امیدوارم که از استفاده از آن به عنوان اسم شکایتی نداشته باشید.

I hope you don't have any  complaints about this lesson.

امیدوارم در مورد این درس شکایتی نداشته باشید.

But if you do, please share them  because I will learn from them.

اما اگر این کار را کردید، لطفاً آنها را به اشتراک بگذارید زیرا من از آنها یاد خواهم گرفت.

Let's continue to combat brain fatigue  so we understand why it's a problem.

بیایید به مبارزه با خستگی مغز ادامه دهیم تا بفهمیم چرا این یک مشکل است.

So now we're learning about the solution.

بنابراین اکنون ما در مورد راه حل یاد می گیریم.

Remember, you know this verb from before to  combat, to battle, to fight brain fatigue.

به یاد داشته باشید، شما این فعل را از قبل می‌دانید برای مبارزه کردن، جنگیدن، مبارزه با خستگی مغز.

Now notice how this sentence starts  with the infinitive 2 plus base verb.

اکنون توجه کنید که چگونه این جمله با فعل پایه مصدر 2 بعلاوه شروع می شود.

But this is short form for in order to in order  

اما این فرم کوتاهی است برای به منظور ترتیب

to native speakers just drop the in  order and just use the infinitive.

برای افراد بومی زبان فقط به ترتیب آن را رها کنید و فقط از مصدر استفاده کنید.

But if you see this, you know it represents  in order to in order to combat brain fatigue.

اما اگر این را می‌بینید، می‌دانید که برای مبارزه با خستگی مغز نشان‌دهنده آن است.

And then following you will have a clause as well.

و سپس دنبال کردن شما یک بند نیز خواهید داشت.

Now you know what a clause is.

حالا می دانید که بند چیست.

It's a complete sentence with the subject a  verb and the rest of the sentence the object.

این یک جمله کامل با فاعل یک فعل و بقیه جمله مفعول است.

You can schedule regular breaks.

می توانید استراحت های منظم را برنامه ریزی کنید.

So this is.

How you are going to combat brain  fatigue It may seem like you are  

بنابراین این است.

چگونه می‌خواهید با خستگی مغز مبارزه کنید، کارشناسان می‌گویند ممکن است به نظر برسد که

interrupting your mental flow by getting  up in the middle of a task, but a break,  

با بلند شدن در وسط کار، جریان ذهنی خود را مختل می‌کنید ، اما استراحت،

especially a physical one such as a walk outside,  refreshes and boosts brain power, experts say.

به‌ویژه یک استراحت فیزیکی مانند پیاده‌روی در بیرون، قدرت مغز را تازه و تقویت می‌کند. .

Now, of course, all break is a period  of rest from an activity or work.

اکنون، البته، تمام استراحت ها یک دوره استراحت از یک فعالیت یا کار است.

After I record this video,  I am going to take a break.

بعد از ضبط این ویدیو، می‌خواهم استراحت کنم.

I'll probably make a cup of  tea and then come back to work.

احتمالاً یک فنجان چای درست می‌کنم و بعد سر کار برمی‌گردم.

So if.

بنابراین اگر.

Quick.

سریع

5 minute break to prevent eye strain,  to combat eye strain and mental fatigue.

5 دقیقه استراحت برای جلوگیری از خستگی چشم، برای مبارزه با فشار چشم و خستگی ذهنی.

So notice that verb you  take all break, meaning one.

بنابراین توجه کنید که فعل you take all break، به معنی یک است.

But you can take breaks, which means multiple.

اما شما می توانید استراحت کنید، که به معنای چندگانه است.

But the verb we use is to take to take a break.

اما فعل مورد استفاده ما این است که استراحت کنیم.

Now to interrupt.

حالا برای قطع کردن.

You might know this is similar to a distraction.

شاید بدانید که این شبیه حواس پرتی است.

You are interrupted by a distraction, the.

شما توسط یک حواس پرتی قطع می شوید.

Verb to.

فعل به.

Interrupt is when you stop something,  usually for a short period of time.

وقفه زمانی است که چیزی را معمولاً برای مدت کوتاهی متوقف می‌کنید.

So you're working and then a  break interrupts your mental flow.

بنابراین شما کار می کنید و سپس یک استراحت جریان ذهنی شما را مختل می کند.

It stops your mental flow for a period of time.

جریان ذهنی شما را برای مدتی متوقف می کند.

We commonly use the verb to interrupt when  someone is speaking and then someone else speaks,  

ما معمولاً از این فعل برای قطع کردن زمانی استفاده می‌کنیم که فردی صحبت می‌کند و سپس شخص دیگری صحبت می‌کند،

but then it causes this person to stop speaking.

اما پس از آن باعث می‌شود که این شخص دیگر صحبت نکند.

This is done.

این کار انجام می شود.

In a rude way, but it can  also be done in a helpful way.

به روشی بی ادبانه، اما می توان آن را به روشی مفید نیز انجام داد.

A speaker could be giving a presentation,  but then the moderator could say sorry to  

ممکن است یک سخنران در حال ارائه ارائه باشد، اما ناظر می‌تواند ببخشد که

interrupt but we're almost out of  time, please finish your speech.

حرف را قطع می‌کنم، اما تقریباً وقت ما تمام شده است ، لطفاً سخنرانی خود را تمام کنید.

So that's commonly done in formal speeches.

بنابراین این معمولاً در سخنرانی های رسمی انجام می شود.

Debates.

مناظره ها

Or even in a meeting where you're following  a strict agenda and you have to move on.

یا حتی در جلسه‌ای که در آن یک دستور کار سختگیرانه دنبال می‌کنید و باید ادامه دهید.

But it's also done in a rude way.

اما این کار نیز به شیوه ای بی ادبانه انجام می شود.

You shouldn't interrupt your teacher  when she's teaching, for example.

برای مثال، وقتی معلمتان در حال تدریس است، نباید حرفش را قطع کنید.

But a break?

اما استراحت؟

We know what that means,  especially a physical one.

ما می دانیم که این به چه معناست، مخصوصاً معنای فیزیکی.

So my example was to get a cup of tea.

بنابراین مثال من این بود که یک فنجان چای بخورم.

That's not.

این نیست.

Physical a physical.

فیزیکی یک فیزیکی

One would be such as a walk  outside, so that's physical.

یکی مانند پیاده روی در بیرون است، پس فیزیکی است.

Of course, it refreshes and boosts brain power.

البته باعث طراوت و تقویت قدرت مغز می شود.

Experts say let's practice this.

کارشناسان می گویند بیایید این را تمرین کنیم.

When I take a break, notice this  is in the present simple because  

وقتی استراحت می‌کنم، توجه کنید که این در زمان حال ساده است، زیرا

when represents whenever, whenever I take a break.

وقتی که هر زمان، هر زمان که استراحت می‌کنم، نشان‌دهنده آن است.

When I take a break, I always, always is  a keyword for the present simple as well.

وقتی استراحت می کنم، همیشه، همیشه یک کلمه کلیدی برای زمان حال ساده نیز هست.

So your activity will be in the present simple.

بنابراین فعالیت شما در زمان حال ساده خواهد بود.

I shared mine.

منم به اشتراک گذاشتم

When I take a break, I always get a cup of tea.

وقتی استراحت می کنم، همیشه یک فنجان چای می خورم.

I could also say I always.

همچنین می توانم بگویم همیشه هستم.

Make a cup of tea or have a cup of tea.

یک فنجان چای درست کنید یا یک فنجان چای بنوشید.

What about you?

What do you do when you take a break?

شما چطور؟

وقتی استراحت می کنید چه کار می کنید؟

Put this sentence in the comments or  just share your activity to practice  

این جمله را در نظرات قرار دهید یا فقط فعالیت خود را برای تمرین این عبارت به اشتراک بگذارید

this expression so you're  more likely to remember it.

تا به احتمال زیاد آن را به خاطر بسپارید.

Finally.

در نهایت.

So another way to combat brain fatigue.

بنابراین راه دیگری برای مبارزه با خستگی مغز.

This was one way take regular breaks, and  another way cut your brain some slack.

این یکی از راه‌های استراحت‌های منظم بود، و یکی دیگر از راه‌هایی بود که مغزتان را کمی سست می‌کرد.

Oh, do you know what this means?

اوه، میدونی این یعنی چی؟

This is an idiom to cut one some slack.

این اصطلاحی است که می‌توانید کمی سست کنید.

So remember for idioms you have  to remember the exact word.

بنابراین برای اصطلاحات به یاد داشته باشید که باید کلمه دقیق را به خاطر بسپارید.

So you must use some slack and one  you can replace with whoever the  

بنابراین باید از یک سستی استفاده کنید و یکی را که می‌توانید با هرکسی که

something or someone is in this case  your brain to cut one some slack.

چیزی یا کسی در این مورد مغز شماست جایگزین کنید تا یکی را کمی شل کنید.

Remember that cut is an irregular verb.

به یاد داشته باشید که برش یک فعل بی قاعده است.

All forms are cut the past  and the past participle.

همه اشکال ماضی و ماضی قطع می‌شوند.

Now this means be lenient.

حالا این یعنی نرم باش.

So be more understanding, be less  critical and less judgmental.

بنابراین درک بیشتری داشته باشید، کمتر انتقاد کنید و کمتر قضاوت کنید.

So just understand that your  brain gets tired and that's OK.

پس فقط درک کنید که مغزتان خسته می‌شود و اشکالی ندارد.

Cut your brain some slack  rather than beating yourself up.

مغزتان را کمی سست کنید به جای اینکه خودتان را کتک بزنید.

OK, so to physically beat someone  up is to to hurt them physically,  

خوب، بنابراین کتک زدن فیزیکی یک نفر به معنای صدمه زدن به او است،

but to beat yourself up is to  be very critical of yourself.

اما کتک زدن خود به معنای انتقاد شدید از خودتان است.

So students do this all the time.

بنابراین دانش آموزان این کار را همیشه انجام می دهند.

My English is terrible.

انگلیسی من وحشتناک است.

My accent is so thick, my grammar is horrible.

لهجه ام خیلی غلیظ است، دستور زبانم وحشتناک است.

They beat themselves up.

خودشان را زدند.

They're very critical of  themselves, of their English skills.

آن‌ها نسبت به خودشان، مهارت‌های انگلیسی‌شان بسیار انتقاد دارند.

So that's an example of beating yourself up.

پس این نمونه ای از کتک زدن خودتان است.

But in this context, to beat  yourself up, it would be,  

اما در این زمینه، برای اینکه خودتان را کتک بزنید، اینطور است که

I've only been working for  two hours, why am I tired?

من فقط دو ساعت است که کار می‌کنم، چرا خسته هستم؟

I shouldn't take a break yet.

من هنوز نباید استراحت کنم.

It's only been two hours.

فقط دو ساعت گذشته

So that would be very being very critical of  

بنابراین این امر می تواند بسیار انتقادی نسبت به

yourself in terms of your  mental fatigue and strain.

خودتان از نظر خستگی و فشار روانی باشد.

So cut your brain some slack.

پس کمی مغزت را سست کن در

Be lenient understanding rather than notice.

درک ملایم باشید تا متوجه شوید.

This is a.

این یک است.

Gerund expression.

بیان گروند.

So you need the verb in ING after rather than  So rather than plus gerund, rather than beating  

بنابراین شما به فعل در ING بعد از آن نیاز دارید به جای اینکه به اضافه جیروند، به جای اینکه

yourself up, rather than being very critical of  yourself because you're irritated or flustered by  

خودتان را کتک بزنید، به جای اینکه خیلی از خودتان انتقاد کنید زیرا توسط

a complicated mental task, recognize that  those feelings are part of being human.

یک کار ذهنی پیچیده عصبانی یا آشفته هستید، بدانید که این احساسات بخشی از بودن هستند. انسان

And the lesson you should remember is you should  also cut yourself some slack with your English.

و درسی که باید به خاطر بسپارید این است که باید با انگلیسی خود نیز کمی سست شوید.

You don't need to beat yourself up.

نیازی نیست خودت را کتک بزنی

Remember that.

این را به خاطر بسپار.

Now let's look at this last word,  flustered, because I really like this word.

حالا بیایید به این کلمه آخر نگاه کنیم، به هم ریخته، زیرا من این کلمه را خیلی دوست دارم.

It's fun to say flustered, flustered.

این سرگرم کننده است که بگوییم آشفته، متلاطم.

When you're flustered.

وقتی آشفته ای

In this case, it's to be flustered.

در این مورد، باید متزلزل شود.

So flustered is your adjective.

صفت شما خیلی آشفته است.

When you're flustered, it means  that you're upset, you're annoyed,  

وقتی آشفته هستید، به این معنی است که ناراحت هستید، عصبانی هستید،

you're frustrated, but because you're  either confused or you're stressed.

ناامید هستید، اما به این دلیل که یا گیج هستید یا استرس دارید.

This happens to me.

این اتفاق برای من می افتد.

I get flustered in airports, very large airports.

من در فرودگاه‌ها، فرودگاه‌های بسیار بزرگ، آشفته می‌شوم.

I find them very confusing or stressful.

من آنها را بسیار گیج کننده یا استرس زا می دانم.

I don't know where I am, I don't know where I  need to be, I don't know what the procedure is.

نمی‌دانم کجا هستم، نمی‌دانم کجا باید باشم، نمی‌دانم رویه چیست.

So I get upset but frustrated, annoyed.

بنابراین من ناراحت اما ناامید و آزرده می شوم.

I get flustered in airports now.

الان در فرودگاه ها گیج می شوم.

This is the passive form.

این شکل منفعل است.

You could also say airports fluster me.

شما همچنین می توانید بگویید فرودگاه ها من را آزار می دهند.

So this is the active.

پس این فعال است. از

Form airport Something to fluster someone?

فرودگاه تشکیل دهید چیزی برای ناراحت کردن کسی؟

Airports fluster me.

فرودگاه ها مرا آزار می دهند.

What about you?

شما چطور؟

Is there something that flusters you?

آیا چیزی وجود دارد که شما را ناراحت کند؟

So you could say blank flusters me.

بنابراین می توان گفت خالی من را آزار می دهد.

Now notice I have airports because it's plural.

حالا توجه کنید من فرودگاه دارم چون جمع است.

It would be they so that's why I have fluster.

آنها می توانند پس به همین دلیل من فلستر دارم.

But if you have one item, you could  say, what could I say for one item?

اما اگر یک مورد دارید، می‌توانید بگویید، برای یک مورد چه می‌توانم بگویم؟

Maybe math.

شاید ریاضی

Math flusters me.

ریاضی من را آزار می دهد

So this is one item.

بنابراین این یک مورد است.

So I add that as because it's it, it flusters me.

بنابراین اضافه می‌کنم که چون اینطور است، من را آشفته می‌کند.

They airports fluster me.

آنها فرودگاه ها مرا به هم می ریزند.

So for you, thinking of the English  language, you might say phrasal verbs  

بنابراین برای شما که به زبان انگلیسی فکر می‌کنید، ممکن است بگویید افعال عبارتی

fluster me, or idioms fluster me,  or English grammar flusters me.

fluster me، یا اصطلاحات fluster me، یا گرامر انگلیسی من را flusters می‌کند.

But the lesson here is cut your brain  some slack, cut yourself some slack.

اما درسی که در اینجا وجود دارد این است که مغزتان را کمی سست کنید، کمی خود را شل کنید.

Don't beat yourself up.

خودتو کتک نزن

That's normal and that's part of being human.

این طبیعی است و بخشی از انسان بودن است.

I like this lesson at the  end of this news article.

من این درس را در انتهای این مقاله خبری دوست دارم.

So that's the end of the article.

پس این پایان مقاله است.

What I'll do now is I'll read it from  start to finish, and this time I want  

کاری که اکنون انجام می دهم این است که آن را از ابتدا تا انتها می خوانم و این بار از شما می خواهم

you to focus on my pronunciation  and shadow my pronunciation as well.

که روی تلفظ من تمرکز کنید و تلفظ من را نیز تحت الشعاع قرار دهید.

Combat brain fatigue with these top expert tips.

با این نکات تخصصی برتر با خستگی مغز مبارزه کنید.

Put your thinking cap on.

کلاه فکری خود را بگذارید

People often hear.

مردم اغلب می شنوند.

After all, that's what our brain is  paid for and what many are paid to do.

به هر حال، این همان چیزی است که مغز ما برای آن پول می گیرد و به بسیاری از آنها پول داده می شود.

But a new study finds that people see  a downside of such mental expenditures.

اما یک مطالعه جدید نشان می‌دهد که مردم جنبه منفی چنین هزینه‌های ذهنی را می‌بینند.

Thinking can be a pain.

فکر کردن می تواند دردناک باشد.

Such work isn't actual pain, of course.

البته چنین کاری درد واقعی نیست.

Your brain has no nerve endings, so a pain in  the brain is not like having a pain in the neck.

مغز شما انتهای عصبی ندارد، بنابراین درد در مغز مانند درد در ناحیه گردن نیست.

But the mental effort it takes to think hard can  

اما تلاش ذهنی که برای سخت اندیشی لازم است، می‌تواند

be so upsetting that some people  will choose physical pain instead.

آنقدر ناراحت‌کننده باشد که برخی افراد به جای آن درد فیزیکی را انتخاب کنند. در

A2020 study asked people if they would  prefer to do a difficult memory task,  

مطالعه A2020 از افراد پرسیده شد که آیا ترجیح می‌دهند یک کار حافظه دشوار انجام دهند،

remembering if a card reappeared after a  distraction, or experience searing pain  

به یاد بیاورند که کارتی پس از حواس‌پرتی دوباره ظاهر می‌شود یا

from a heat device when held against the skin.

زمانی که روی پوست نگه داشته می‌شود، درد شدیدی را از دستگاه گرما تجربه کنند.

When the pain was minor,  more people chose the heat.

وقتی درد جزئی بود، افراد بیشتری گرما را انتخاب کردند.

But that number dropped as the pain increased.

اما با افزایش درد این تعداد کاهش یافت.

However, 28% of the participants still  chose physical pain over mental strain,  

با این حال، 28 درصد از شرکت‌کنندگان همچنان درد فیزیکی را به فشار روانی ترجیح دادند،

even when the pain was most intense.

حتی زمانی که درد شدیدترین بود.

How can this be?

چگونه می تواند این باشد؟

After all, many do puzzles, play Chaz,  

به هر حال، بسیاری از آنها در اوقات فراغت خود پازل انجام می‌دهند، چز بازی می‌کنند،

or challenge their brains in all  sorts of ways during their spare time.

یا مغزشان را به انواع مختلف به چالش می‌کشند .

Yet even in those scenarios, studies in the review  found people complained about the mental effort.

با این حال، حتی در آن سناریوها، مطالعات در بررسی نشان داد که افراد از تلاش ذهنی شکایت داشتند.

To combat brain fatigue.

برای مبارزه با خستگی مغز

You can schedule regular breaks.

می توانید استراحت های منظم را برنامه ریزی کنید.

It may seem like you are interrupting  your mental flow by getting up in the  

ممکن است به نظر برسد که با بلند شدن در

middle of a task, but a break, especially  a physical one such as a walk outside,  

وسط یک کار، جریان ذهنی خود را قطع می‌کنید، اما به گفته کارشناسان، استراحت، به‌ویژه یک استراحت فیزیکی مانند پیاده‌روی در بیرون، باعث

refreshes and boosts brain power, experts say.

طراوت و تقویت قدرت مغز می‌شود.

Finally, cut your brain some slack.

در نهایت، مغز خود را کمی سست کنید.

Rather than beating yourself up because  you're irritated or flustered by a  

به جای اینکه خودتان را به خاطر اینکه به خاطر یک کار ذهنی پیچیده عصبانی یا متلاطم شده‌اید

complicated mental task, recognize that  those feelings are part of being human.

، بپذیرید که این احساسات بخشی از انسان بودن هستند.

Now.

I'm sure there.

در حال حاضر.

من مطمئنم آنجاست.

Are words you use every day  like easy, big, nice, smart?

آیا کلماتی که هر روز استفاده می کنید مانند آسان، بزرگ، زیبا، هوشمند هستند؟

Well, let's add some more advanced alternatives  

خوب، بیایید چند جایگزین پیشرفته

to these simple words to help  you elevate your vocabulary.

به این کلمات ساده اضافه کنیم تا به شما کمک کند دایره واژگان خود را ارتقا دهید.

First of all, just know there is  nothing wrong with using simple words.

اول از همه، فقط بدانید که استفاده از کلمات ساده ایرادی ندارد.

You can and should use these  words in your daily speech.

می‌توانید و باید از این کلمات در گفتار روزانه‌تان استفاده کنید.

The goal of this lesson is  just to give you alternatives.

هدف این درس فقط ارائه گزینه‌های جایگزین است.

Learning these alternatives  will also help you improve  

یادگیری این جایگزین‌ها به شما کمک می‌کند

your comprehension when natives use these words.

وقتی بومی‌ها از این کلمات استفاده می‌کنند، درک خود را بهبود ببخشید.

Now let's start with a word  that I'm guilty of overusing.

حالا بیایید با کلمه ای شروع کنیم که من مقصر استفاده بیش از حد از آن هستم.

And just remember that native speakers are  guilty of overusing these words as well.

و فقط به یاد داشته باشید که افراد بومی در استفاده بیش از حد از این کلمات نیز مقصر هستند.

Our first word, our vacation was amazing.

اولین کلمه ما، تعطیلات ما شگفت انگیز بود.

I'm sure you know the word  amazing and you might think,  

من مطمئن هستم که شما کلمه شگفت انگیز را می دانید و ممکن است فکر کنید،

well this is a replacement to a common word.

خوب این جایگزینی برای یک کلمه رایج است.

It's a replacement to good, very good or great.

این جایگزینی برای خوب، بسیار خوب یا عالی است.

And that's true.

و این درست است.

But this replacement word  amazing has become overused.

اما این کلمه جایگزین شگفت انگیز بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته است.

And I say I'm guilty of it because there are 30 or  

و من می گویم که مقصر آن هستم زیرا 30 یا

more common alternatives,  so why just use the same?

جایگزین رایج تر وجود دارد، پس چرا از همان استفاده کنیم؟

Word over and over again  when 30 or more alternatives.

وقتی 30 گزینه یا بیشتر وجود دارد، بارها و بارها کلمه کنید.

Exist so let's review the most common  The concert was simply incredible.

وجود دارد، پس بیایید رایج‌ترین را مرور کنیم کنسرت به سادگی باورنکردنی بود.

So here the alternative word is incredible.

بنابراین در اینجا کلمه جایگزین باورنکردنی است.

Incredible.

باور نکردنی

Now you can modify this to make it sound  stronger and say simply incredible.

اکنون می‌توانید این را تغییر دهید تا قوی‌تر به نظر برسد و به سادگی باورنکردنی بگویید.

My English progress in just  one month is astonishing.

پیشرفت زبان انگلیسی من فقط در یک ماه شگفت‌انگیز است.

Astonishing now hopefully that's something you  are thinking right now and hopefully my lessons  

اکنون شگفت‌انگیز، امیدوارم این چیزی است که در حال حاضر به آن فکر می‌کنید و امیدوارم درس‌های من

play a role in helping you get astonishing  results, amazing results, astonishing results.

نقشی در کمک به شما برای گرفتن نتایج شگفت‌انگیز، نتایج شگفت‌انگیز، نتایج شگفت‌انگیز داشته باشند.

If you think so, then put that's right, that's  right, put that's right in the comments.

اگر اینطور فکر می کنید، پس درست است، درست است، درست است، آن را در نظرات قرار دهید.

We also use Amazing to describe scenery  or buildings or situations even.

ما همچنین از Amazing برای توصیف مناظر یا ساختمان‌ها یا موقعیت‌ها استفاده می‌کنیم.

For example, the sunset was  breathtaking to use a replacement to.

برای مثال، استفاده از جایگزینی برای غروب خورشید نفسگیر بود.

Amazing.

شگفت انگیز.

Now don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

اکنون نگران یادداشت برداری نباشید زیرا همه چیز را در یک درس رایگان PDF خلاصه می کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

We're bringing incredible talent and tools.

ما استعدادها و ابزارهای باورنکردنی را به ارمغان می آوریم.

The story of the Lake Penyer drilling  accident is an astonishing record.

داستان حادثه حفاری در دریاچه پنیر یک رکورد شگفت‌انگیز است.

It was initially constructed in 1436,  

در ابتدا در سال 1436 ساخته شد،

but the astonishing front facade wasn't  completed until the 19th century.

اما نمای جلویی خیره‌کننده آن تا قرن نوزدهم تکمیل نشد.

Our next common word?

کلمه مشترک بعدی ما؟

The restaurant was nice.

رستوران خوب بود

Nice.

خوبه

This is a positive adjective.

این یک صفت مثبت است.

It's a feeling of general satisfaction.

این یک احساس رضایت عمومی است.

Of course you can use it to describe  people, things or experiences.

البته می‌توانید از آن برای توصیف افراد، چیزها یا تجربیات استفاده کنید.

For example, you can say what a  pleasant day, what a pleasant day.

به عنوان مثال، می توانید بگویید چه روز دلپذیری، چه روز دلپذیری.

So this is something you can use every single day.

بنابراین این چیزی است که می توانید هر روز از آن استفاده کنید.

Or you can say the receptionist  at the hotel was lovely.

یا می توانید بگویید که مسئول پذیرش در هتل دوست داشتنی بود.

Instead of describing him  or her as nice was lovely.

به جای اینکه او را خوب توصیف کنید دوست‌داشتنی بود.

Now that is a person.

حالا این یک فرد است.

You can also describe an  experience or a specific object.

همچنین می‌توانید یک تجربه یا یک شی خاص را توصیف کنید.

Our stay at the hotel was delightful, delightful.

اقامت ما در هتل لذت بخش بود، لذت بخش.

We had an enjoyable time at the park.

اوقات خوشی را در پارک سپری کردیم.

It's been a night.

It's been a pleasant surprise to  be involved in this kind of thing.

یک شب گذشته است.

درگیر شدن در این نوع چیزها شگفت‌انگیز بود.

And this really does have a lovely sauce to  it, even though we put cream cheese in it now.

و این واقعاً سس دوست‌داشتنی دارد ، حتی اگر اکنون پنیر خامه‌ای را در آن می‌ریزیم.

Sleeping is delightful.

خواب لذت بخش است.

Here's a common word you probably use every day.

در اینجا یک کلمه رایج است که احتمالاً هر روز استفاده می کنید.

The exam was easy.

امتحان راحت بود

Easy you can say.

راحت میتونی بگی

I studied for weeks.

هفته ها درس خواندم.

So the exam was a piece of cake.

بنابراین امتحان یک تکه کیک بود.

I find that most students know  this idiom to be a piece of cake.

من متوجه شدم که بیشتر دانش‌آموزان این اصطلاح را به‌عنوان یک تکه کیک می‌دانند.

The exam was a piece of cake or  hopefully you're thinking right now,  

امتحان یک تکه کیک بود یا امیدواریم در حال حاضر فکر می‌کنید،

Jennifer makes learning English easy peasy.

جنیفر یادگیری زبان انگلیسی را آسان می‌کند.

So you just add the word peasy here.

بنابراین شما فقط کلمه peasy را در اینجا اضافه کنید.

Easy peasy.

پیزی آسان.

It sounds very fun, very  casual, very light hearted.

به نظر می رسد بسیار سرگرم کننده، بسیار معمولی، بسیار سبک.

So if you agree that Jennifer  makes learning English easy peasy,  

بنابراین اگر موافقید که جنیفر یادگیری انگلیسی را آسان می‌کند،

put that's right, but that's  right in the comments.

درست است، اما در نظرات درست است.

Or you could say you make speaking  in public look effortless.

یا می‌توانید بگویید صحبت کردن در جمع را بدون دردسر جلوه می‌دهید.

Look easy, look effortless.

آسان نگاه کنید، بدون زحمت به نظر برسید.

Now you could say the instructions were  easy to follow or easy to understand.

اکنون می‌توانید بگویید دستورالعمل‌ها به‌راحتی قابل پیروی هستند یا به راحتی قابل درک هستند.

So you can replace easy to follow with the  instructions were straightforward and or clear.

بنابراین می‌توانید با دستورالعمل‌هایی که ساده و یا واضح هستند، آن را جایگزین کنید.

So you can use both or you can just use one.

بنابراین می توانید از هر دو استفاده کنید یا فقط می توانید از یکی استفاده کنید.

If it would work, we know it would work.

اگر کار کند، می دانیم که کار می کند.

Piece of cake.

I think most people would get behind it.

تکه کیک.

من فکر می کنم بیشتر مردم پشت آن خواهند بود.

It's effortless.

بی زحمت است.

We just do it without really thinking about it.

ما فقط بدون اینکه واقعاً به آن فکر کنیم این کار را انجام می دهیم.

Seems pretty straightforward now.

اکنون بسیار ساده به نظر می رسد.

What's the opposite of easy?

متضاد آسان چیست؟

The exam was hard.

امتحان سخت بود

You can say I didn't study,  so the exam was challenging.

می‌توان گفت من مطالعه نکردم، بنابراین امتحان چالش برانگیز بود.

The exam was difficult.

امتحان سخت بود

Or you could say we thought  the hike was going to be a  

یا می‌توانید بگویید فکر می‌کردیم که پیاده‌روی قرار است یک

piece of cake or easy peasy, but it was strenuous.

تکه کیک یا پیزی آسان باشد، اما سخت بود.

Strenuous.

سخت.

It was arduous, arduous.

سخت بود، سخت

Both strenuous and arduous mean  requiring much effort or energy,  

هر دو سخت و طاقت فرسا به معنای نیاز به تلاش یا انرژی زیاد است،

so they're generally used with physical tasks.

بنابراین معمولاً برای کارهای فیزیکی استفاده می شود.

You can also say I had a tough day  instead of saying I had a hard day.

همچنین می‌توانید به جای اینکه بگویید روز سختی داشتم، بگویید روز سختی داشتم.

The cosmetics were challenging.

لوازم آرایش چالش برانگیز بود.

It's going to be difficult to  get them to pay because of this,  

به این دلیل، واداشتن آنها به پرداخت هزینه دشوار خواهد بود،

couples avoid tough conversations  about money before getting married.

زوج‌ها قبل از ازدواج از گفتگوهای سخت درباره پول اجتناب می‌کنند.

How about this easy word?

در مورد این کلمه آسان چطور؟

The traffic downtown is always bad instead of bad.

ترافیک مرکز شهر به جای بد، همیشه بد است.

You can say the traffic this morning was dreadful.

می توان گفت ترافیک امروز صبح وحشتناک بود.

Dreadful.

وحشتناک

Or I had a terrible headache last night.

یا دیشب سردرد وحشتناکی داشتم.

Instead of bad headache.

به جای سردرد بد

The food on the plane was appalling.

غذای داخل هواپیما وحشتناک بود.

Appalling.

وحشتناک.

This is more severe than bad.

این شدیدتر از بد است.

It means very bad.

یعنی خیلی بد

So often these alternatives can replace  very or so plus the common adjective.

بنابراین اغلب این جایگزین‌ها می‌توانند جایگزین صفت بسیار زیاد به اضافه صفت رایج شوند.

You know, they're just so earnest and dreadful.

می دانید، آنها بسیار جدی و وحشتناک هستند. از

I asked my son, who is by the far terrible.

پسرم پرسیدم که بسیار وحشتناک است.

Terrible, terrible athlete.

ورزشکار وحشتناک، وحشتناک.

Gets it from his dad.

از باباش میگیره

I wouldn't crave it, but it's not terrible.

من هوسش نمی کنم، اما وحشتناک نیست. در

How about this common one?

مورد این مشترک چطور؟

She's a happy person.

او یک فرد خوشحال است.

I think this describes me overall.

فکر می کنم این به طور کلی من را توصیف می کند.

Instead, you can say she's a joyful person.

در عوض، می توانید بگویید که او فردی شاد است.

She's a cheerful person.

او یک فرد شاد است.

You can say he was elated.

می توان گفت خوشحال بود.

Elated.

سرخوش.

After hearing the good news, she felt ecstatic.

پس از شنیدن این خبر خوب، او احساس وجد کرد. وجد

Ecstatic.

.

When she got the job.

وقتی او کار را گرفت.

It was so good and I brought the joyful grains.

خیلی خوب بود و من غلات شاد را آوردم.

I know that others felt devastated  or elated, but I didn't care.

می‌دانم که دیگران احساس ناراحتی یا خوشحالی می‌کردند، اما برایم اهمیتی نداشت.

I was jumping up for joy.

از خوشحالی از جا می پریدم.

I was ecstatic, I was happy.

به وجد آمده بودم، خوشحال بودم.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

That was a smart question instead of smart.

این یک سوال هوشمندانه به جای هوشمندانه بود.

You can say that was a clever question.

می توان گفت سوال هوشمندانه ای بود.

That was a brilliant question.

سوال درخشانی بود

Brilliant sounds like very smart.

درخشان به نظر می رسد بسیار هوشمند است.

Or you can say he's extremely intelligent.

یا می توانید بگویید او فوق العاده باهوش است.

He's extremely bright.

او فوق العاده درخشان است.

You don't have to use the modifier.

لازم نیست از اصلاح کننده استفاده کنید.

Extremely is just an option.

فوق العاده فقط یک گزینه است.

Just like you could say he's  extremely smart or just he's smart.

همانطور که می توانید بگویید او بسیار باهوش است یا فقط باهوش است.

He gave an astute, astute, he gave  an astute analysis of the market.

او یک تحلیل زیرکانه، زیرکانه از بازار ارائه کرد.

That is an excellent word to use in a  more professional or academic environment.

این یک کلمه عالی برای استفاده در یک محیط حرفه ای یا دانشگاهی است.

You can say his ingenious, ingenious.

می توان گفت مبتکر، مبتکرانه او.

His ingenious method solved the issue quickly.

روش مبتکرانه او این موضوع را به سرعت حل کرد.

There are more clever ways to  prove bounds on the cop number.

راه‌های هوشمندانه‌تری برای اثبات محدودیت‌های شماره پلیس وجود دارد.

Yeah, I think that that's very  actually a very astute observation.

بله، من فکر می کنم که این یک مشاهده بسیار زیرکانه است.

Well, local officials came  up with a brilliant plan.

خب، مقامات محلی طرحی درخشان ارائه کردند.

Here's a common one that native speakers overuse.

در اینجا یک مورد رایج است که زبان مادری بیش از حد از آن استفاده می کند.

The documentary was interesting.

مستند جالبی بود

Interesting instead of interesting.

جالب به جای جالب.

You can say the history of  ancient Egypt is fascinating.

می توان گفت تاریخ مصر باستان بسیار جذاب است.

Fascinating.

جذاب.

Or the speaker gave an intriguing,  intriguing presentation.

یا سخنران یک ارائه جذاب و جذاب ارائه کرد .

His captivating performance  held the audience's attention.

اجرای گیرا او توجه تماشاگران را به خود جلب کرد.

Captivating.

فریبنده.

These are great alternatives because  interesting can sometimes mean negative,  

این‌ها جایگزین‌های عالی هستند زیرا جالب گاهی اوقات می‌تواند به معنای منفی باشد،

but the three alternatives I gave you  are always used in a positive way.

اما سه گزینه‌ای که به شما ارائه کردم همیشه به روشی مثبت استفاده می‌شوند.

But I just think it's a fascinating idea.

اما من فقط فکر می کنم این یک ایده جذاب است.

I think it's so captivating to see this couple  in this really intense night of their lives.

من فکر می‌کنم دیدن این زوج در این شب واقعاً شدید زندگی‌شان بسیار جذاب است. به

I find the definition of  compassion is a fascinating 1,  

نظر من تعریف شفقت یک 1 جذاب است

and it's not one that I hear people talk about.

و این تعریفی نیست که بشنوم مردم درباره آن صحبت کنند.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

Thanks for the beautiful flowers.

ممنون از گلهای زیبا

Again, there is nothing  wrong with saying beautiful,  

باز هم، گفتن زیبا اشکالی ندارد،

but there are so many beautiful alternatives.

اما جایگزین های بسیار زیبایی وجود دارد.

Like the word gorgeous.

مثل کلمه زرق و برق دار

Her garden is gorgeous.

باغش زیباست

The colors of the leaves in  fall are stunning, stunning.

رنگ برگها در پاییز خیره کننده و خیره کننده است.

Or the flower vase is exquisite.

یا گلدان گل نفیس است.

Exquisite.

نفیس.

Now notice I said vase.

حالا توجه کنید گفتم گلدان.

Both pronunciations vase which rhymes with  face, and vase which has an aw but AZ sound.

هر دو تلفظ vase که با چهره هم قافیه است و vase که صدای aw اما AZ دارد.

Both are used in American English,  which is interesting because vase  

هر دو در انگلیسی آمریکایی استفاده می‌شوند، جالب است زیرا vase

is the American pronunciation and  Vaz is the British pronunciation,  

تلفظ آمریکایی است و Vaz تلفظ انگلیسی است،

and generally in American English we  don't adopt British pronunciation.

و به طور کلی در انگلیسی آمریکایی ما تلفظ انگلیسی را نمی‌پذیریم.

But for this specific word, vase or Vaz,  both are commonly used in North America.

اما برای این کلمه خاص، گلدان یا واز، هر دو معمولاً در آمریکای شمالی استفاده می‌شوند.

They're a kind, loving men looking  for a gorgeous woman like you.

آنها مردانی مهربان و دوست داشتنی هستند که به دنبال زنی زیبا مانند شما هستند.

Deep sea corals actually come in a  stunning array of brilliant color.

مرجان های اعماق دریا در واقع دارای مجموعه ای خیره کننده از رنگ های درخشان هستند.

Cajal was in awe of its exquisite detail,  both as a scientist and an artist.

کاخال از جزئیات نفیس آن چه به عنوان یک دانشمند و چه به عنوان یک هنرمند، شگفت زده بود.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

I have an important meeting this afternoon.

امروز بعدازظهر یک جلسه مهم دارم.

How many times do you describe  something as important?

چند بار چیزی را مهم توصیف می کنید؟

I know I sure use it a lot.

میدونم که خیلی استفاده میکنم

Instead, you can say the meeting is crucial.

در عوض، می توانید بگویید که جلسه بسیار مهم است.

Crucial or this is a significant  significant opportunity for our company.

مهم یا این یک فرصت مهم برای شرکت ما است.

You can say it's vital, vital or it's essential  essential to get enough rest before the exam.

می‌توانید بگویید که استراحت کافی قبل از امتحان حیاتی، حیاتی یا ضروری است.

But their influence is crucial in  the development of their children.

اما تأثیر آنها در رشد فرزندانشان بسیار مهم است .

Now the site is a work in progress,  

اکنون سایت در حال انجام است،

but it's significant progress because it's  designed with the users who matter most.

اما پیشرفت قابل توجهی دارد زیرا با کاربرانی طراحی شده است که بیشترین اهمیت را دارند.

Having these vital money talks before  getting married will prepare you to  

انجام این صحبت‌های مهم پولی قبل از ازدواج، شما را آماده می‌کند تا

have them during marriage from a  place of honesty and understanding.

آنها را در طول ازدواج از مکانی که صداقت و تفاهم داشته باشید، داشته باشید.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

The movie was funny instead of funny.

فیلم به جای خنده دار خنده دار بود.

You can say the comedian is hilarious.

می توان گفت کمدین خنده دار است.

Hilarious.

خنده دار.

This sounds like very funny  or her reaction was humorous.

این خیلی خنده دار به نظر می رسد یا واکنش او طنز بود.

Her reaction was comical.

واکنش او خنده دار بود.

Instead of saying you're very funny,  you can say you're very witty.

به جای اینکه بگویید خیلی بامزه هستید، می توانید بگویید که بسیار شوخ هستید.

Witty.

شوخ

Keep in mind though, that this  means funny in a clever way.

البته به خاطر داشته باشید که این به روشی هوشمندانه به معنای خنده دار است.

So it does have a slightly  different meaning from funny,  

بنابراین معنایی کمی متفاوت از خنده دار دارد،

but it's a great alternative  to know made-up nonsense.

اما جایگزینی عالی برای دانستن مزخرفات ساختگی است.

Gibberish is frequently hilarious.

جبر و حرف زدن اغلب خنده دار است.

He's very keen on his his  work is is very humorous.

او بسیار مشتاق است که کارش بسیار طنز است.

Anyway, he was a very witty, very wise man.

به هر حال او مردی بسیار شوخ، بسیار عاقل بود.

How about this common word?

این کلمه رایج چطور؟

I made-up a big mistake rejecting the job offer.

من اشتباه بزرگی کردم که پیشنهاد کار را رد کردم.

You can say it was a substantial,  substantial mistake, but we can fix it.

می توانید بگویید این یک اشتباه اساسی و اساسی بود، اما ما می توانیم آن را برطرف کنیم.

Or this is an enormous, enormous.

یا این یک بزرگ، عظیم است. به

That sounds like very big, enormous project.

نظر می رسد پروژه بسیار بزرگ و عظیمی باشد.

You can use enormous to describe objects.

برای توصیف اشیاء می توانید از enorm استفاده کنید.

You can also use massive.

شما همچنین می توانید از Massive استفاده کنید.

Elephants are massive.

فیل ها حجیم هستند.

Elephants are massive.

فیل ها حجیم هستند.

Elephants are enormous.

فیل ها بسیار بزرگ هستند.

We've come to a very substantial  phase one deal patient.

ما به مرحله یک معامله بسیار اساسی رسیده‌ایم.

All these things are areas where  we've made an enormous investment  

همه این موارد حوزه‌هایی هستند که در آن‌ها سرمایه‌گذاری هنگفتی انجام داده‌ایم

and there have been significant payouts.

و پرداخت‌های قابل توجهی داشته‌ایم.

These are massive machines.

اینها ماشین های عظیم هستند.

And what's the opposite of big?

و مخالف بزرگ چیست؟

It was a small mistake.

اشتباه کوچکی بود.

A small mistake.

یک اشتباه کوچک

Let's review some common alternatives.

بیایید برخی از جایگزین های رایج را مرور کنیم.

Don't be mad.

عصبانی نشو

It's a tiny mistake.

این یک اشتباه کوچک است.

We can fix it.

ما می توانیم آن را تعمیر کنیم.

Tiny is very small.

تینی خیلی کوچیکه

So if you want to minimize the importance of  a mistake, you can say it was a tiny mistake.

بنابراین اگر می‌خواهید اهمیت یک اشتباه را به حداقل برسانید، می‌توانید بگویید که اشتباه کوچکی بوده است.

Here's a great one.

اینجا یکی عالیه

I made some minor changes to the report.

من تغییرات جزئی در گزارش ایجاد کردم.

Minor changes.

تغییرات جزئی

Or you could describe an object and  say only compact cars can park here.

یا می‌توانید یک شی را توصیف کنید و بگویید فقط ماشین‌های جمع و جور می‌توانند اینجا پارک کنند.

It's an alternative to saying small cars,  

این جایگزینی برای گفتن ماشین‌های کوچک است،

only compact cars can park  here with money or resources.

فقط اتومبیل‌های جمع و جور می‌توانند با پول یا منابع اینجا پارک کنند.

You can say we invested a  modest, a modest amount of money.

می توانید بگویید که ما مقدار کمی پول سرمایه گذاری کردیم.

Soil is mostly made of little tiny rocks.

خاک بیشتر از سنگ های ریز کوچک تشکیل شده است.

It's texture depends on the size of those rocks.

بافت آن به اندازه آن سنگ ها بستگی دارد.

In between all these minor changes, wash  your hands, wear a mask, get a vaccine.

در بین همه این تغییرات جزئی، دستان خود را بشویید، ماسک بزنید، واکسن بزنید.

You know the drill.

شما مته را می دانید.

So although the findings were pretty modest,  The Who thinks this one's worth a shot.

بنابراین، اگرچه یافته‌ها بسیار ساده بودند، The Who فکر می‌کند این یکی ارزش یک بار دیدن را دارد.

Here's one that might apply to you.

در اینجا یکی است که ممکن است برای شما اعمال شود.

Many students are scared of  speaking English in public.

بسیاری از دانش‌آموزان از صحبت کردن انگلیسی در جمع می‌ترسند.

You can say she became terrified.

می توان گفت او وحشت زده شد.

Terrified.

وحشت زده. به

That sounds like very scared.

نظر می رسد که بسیار ترسیده است.

She became terrified when she found out she had to  

وقتی فهمید که باید

give a presentation or the  noise frightened the kids.

ارائه دهد یا سر و صدا بچه ها را ترسانده بود، وحشت کرد.

Frightened instead of scared.

به جای ترسیدن می ترسید.

Now to say extremely scared,  you can use the word petrified.

حالا برای گفتن خیلی ترسیده، می‌توانید از کلمه متحجر استفاده کنید.

I'm petrified of spiders.

من از عنکبوت متحجرم

We are terrified of being wrong.

ما از اشتباه کردن می ترسیم.

What, are you frightened of  Ever losing my engagement ring?

چی، آیا تا به حال از گم شدن حلقه نامزدی من می ترسید؟

He was.

او بود.

I was absolutely petrified of this man.

من از این مرد کاملا متحجر بودم.

Let's review this common word.

بیایید این کلمه رایج را مرور کنیم.

It was brave of you to agree to give the  presentation in front of 2000 people.

این شجاعت شما بود که موافقت کردید ارائه را در مقابل 2000 نفر ارائه دهید.

Even though you were.

با اینکه بودی

Petrified.

سنگ شده.

It was brave of you.

از شما شجاع بود

You can say she made the  bold decision to move abroad.

می توان گفت که او تصمیم جسورانه ای برای مهاجرت به خارج از کشور گرفت.

It's brave, it's bold.

شجاع است، جسورانه است.

She made the bold decision or it was courageous.

او تصمیم جسورانه ای گرفت یا شجاعانه بود.

It takes a lot of courage.

جسارت زیادی می خواهد.

It was courageous of you to quit your job.

این شجاعت شما بود که کار خود را ترک کردید.

For the first time in my life, I  understood how courageous she is.

برای اولین بار در زندگی ام، فهمیدم که او چقدر شجاع است.

So we were so proud of him because  he was so courageous, so visionary.

بنابراین ما بسیار به او افتخار می‌کردیم زیرا او بسیار شجاع و بینا بود.

Now, that's a pretty bold statement.

اکنون، این یک بیانیه بسیار جسورانه است.

The one thing you talk about  every day is your daily routine.

تنها چیزی که هر روز درباره آن صحبت می کنید، روال روزانه شماست.

Now you'll learn how to talk about  this with advanced C1 vocabulary.

اکنون می‌آموزید که چگونه با واژگان پیشرفته C1 درباره این موضوع صحبت کنید.

Let's talk about Mark's daily routine.

بیایید در مورد کارهای روزمره مارک صحبت کنیم.

Say hello to Mark.

به مارک سلام کنید.

Mark is a manager.

مارک یک مدیر است.

He's married and he has two young kids.

او متاهل است و دو فرزند خردسال دارد.

Let me tell you about Mark's daily routine  at an advanced C1 level, and after I'll  

اجازه دهید در مورد روال روزانه Mark در سطح پیشرفته C1 به شما بگویم، و بعد از آن

explain all the advanced vocabulary and  grammar that you can add to your speech.

همه واژگان و دستور زبان پیشرفته را که می‌توانید به گفتار خود اضافه کنید، توضیح خواهم داد.

The alarm rings at 6:30 AM, signaling  the beginning of Mark's day.

زنگ ساعت 6:30 صبح به صدا در می‌آید و شروع روز مارک را نشان می‌دهد.

With precision, he orchestrates  the morning routine, ensuring  

او با دقت، روال صبحگاهی را هماهنگ می‌کند و مطمئن می‌شود که

his two energetic children are dressed and fed.

دو فرزند پرانرژی‌اش لباس می‌پوشند و غذا می‌خورند.

As the aroma of coffee fills the air, Mark  reviews his schedule, preparing for the day ahead.

همانطور که عطر قهوه فضا را پر می کند، مارک برنامه خود را مرور می کند و برای روز آینده آماده می شود.

Notice how this daily routine started in  a very advanced way, almost a poetic way.

توجه کنید که چگونه این روال روزانه به روشی بسیار پیشرفته و تقریباً شاعرانه آغاز شد.

The alarm rings at 6:30 AM.

زنگ ساعت 6:30 صبح به صدا در می آید.

Most students would simply say I wake up at 6:30  AM or in this case Mark wakes up at 6:30 AM.

اکثر دانش‌آموزان به سادگی می‌گویند که من ساعت 6:30 صبح بیدار می‌شوم یا در این مورد مارک در ساعت 6:30 صبح از خواب بیدار می‌شود.

But this is very beginner and boring.

اما این بسیار مبتدی و خسته کننده است.

The alarm rings at 6:30 AM.

زنگ ساعت 6:30 صبح به صدا در می آید.

That sounds so advanced.

این خیلی پیشرفته به نظر می رسد.

Why don't you try that?

چرا آن را امتحان نمی کنید؟

You can say my alarm instead of the alarm.

می توانید به جای زنگ هشدار من را بگویید.

You can make it possessive.

می توانید آن را مالکیت کنید.

My alarm rings present simple  conjugated with my alarm.

زنگ‌های زنگ من به‌صورت ساده با زنگ هشدار من ترکیب می‌شوند.

It my alarm rings at.

زنگ من به صدا در می آید.

Put that in the comments and  share what time your alarm rings,  

آن را در نظرات قرار دهید و به اشتراک بگذارید که زنگ ساعت شما چه ساعتی به صدا در می‌آید،

which is an alternative to saying  I wake up at my alarm rings at.

که جایگزینی برای گفتن « من با زنگ ساعت بیدار می‌شوم» است.

As for me, my alarm rings at 5:30 AM  signaling the beginning of Mark's day.

در مورد من، زنگ ساعت 5:30 صبح به صدا در می‌آید که نشانه آغاز روز مارک است.

Notice here we have signaling in the ING form.

توجه داشته باشید که در اینجا سیگنالینگ در فرم ING داریم.

This is a present participle.

این یک فاعل است.

It adds description by showing the  result of the action with precision.

با نشان دادن نتیجه عمل با دقت، توضیحات را اضافه می‌کند.

Precision means that there  was a high level of accuracy.

دقت به این معنی است که سطح دقت بالایی وجود دارد.

This is an advanced.

این یک پیشرفته است.

Now you can also say with ease, with ease because  

اکنون می‌توانید به راحتی و با خیالی آسوده بگویید، زیرا

you want to talk about your daily  routine as being easy with ease.

می‌خواهید در مورد کارهای روزمره خود به راحتی صحبت کنید.

He orchestrates the morning routine again.

او دوباره روال صبحگاهی را تنظیم می کند.

Notice the vocabulary is that.

توجه کنید واژگان این است.

More advanced C1 level to orchestrate  means to organize a range or coordinate  

سطح پیشرفته‌تر C1 برای هماهنگ‌سازی به معنای سازماندهی یک محدوده یا هماهنگ کردن

and notice those verb conjugations  because we're in the present simple  

و توجه به صرف افعال است، زیرا ما در حالت ساده کنونی هستیم

and is being conjugated with  the subject he, ** *** is.

و با موضوع او، ** ***، ترکیب می‌شویم.

You need to add that as with precision,  he orchestrates the morning routine,  

باید اضافه کنید که با دقت، او روال صبحگاهی را هماهنگ می‌کند، و

ensuring Notice here another present participle.

اطمینان حاصل می‌کند که در اینجا به یک حرف فعلی دیگر توجه کنید.

Again it describes the action ensuring  his two energetic children are dressed  

دوباره این کار را توصیف می‌کند که اطمینان می‌دهد دو فرزند پرانرژی او لباس می‌پوشند

and fed as the aroma of coffee fills the air.

و تغذیه می‌شوند، زیرا عطر قهوه فضا را پر می‌کند.

Notice here aroma is a more advanced  way of saying the smell of coffee.

توجه داشته باشید که در اینجا عطر روش پیشرفته‌تری برای بیان بوی قهوه است.

The aroma of coffee.

عطر قهوه.

Mark Review use his schedule, preparing another  present participle, preparing for his day ahead.

مارک ریویو از برنامه خود استفاده می‌کند، یکی دیگر از حاضران را آماده می‌کند ، و برای روز آینده‌اش آماده می‌شود.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

At the office, Mark transitions into his  managerial role leading a diverse team.

در دفتر، مارک به نقش مدیریتی خود تبدیل می‌شود که تیمی متنوع را رهبری می‌کند.

His day is filled with back-to-back  Zoom meetings and presentations.

روز او مملو از جلسات و ارائه‌های زوم پشت سر هم است.

Mark excels in conveying intricate  ideas during meetings and negotiations.

مارک در انتقال ایده‌های پیچیده در طول جلسات و مذاکرات برتر است.

At the office, Mark transitions  into something his managerial role.

در دفتر، مارک به نقش مدیریتی خود تبدیل می‌شود.

Maybe you could say after tending to my children,  

شاید بتوانید بعد از مراقبت از فرزندانم بگویید،

I have to transition into my marketing  role or whatever your next role is.

باید به نقش بازاریابی خود یا هر نقش بعدی شما تغییر کنم.

At the office, Mark transitions into his  managerial role, leading a diverse team.

در دفتر، مارک به نقش مدیریتی خود تبدیل می‌شود و تیمی متنوع را رهبری می‌کند.

Again, the present participle.

باز هم فاعل.

It describes the action his day is filled with.

این عملی را توصیف می کند که روز او با آن پر شده است.

To be filled with something,  this means to contain a lot of.

پر شدن از چیزی، به این معنی است که حاوی مقدار زیادی از آن باشد.

Now, although contain is a more advanced  vocabulary term than filled with, adding  

اکنون، اگرچه Contain یک اصطلاح واژگانی پیشرفته‌تر از آن است که با آن پر شود، افزودن

phrasal verbs, idioms, and expressions is a great  way to sound more advanced to sound more see one.

افعال عبارتی، اصطلاحات و عبارات راهی عالی برای پیشرفته‌تر به نظر رسیدن به نظر می‌رسد.

So to be filled with sounds more advanced than  

بنابراین برای پر شدن از صداهای پیشرفته تر از

saying contains and back-to-back  Zoom meetings and presentations.

گفتن حاوی و پشت سر هم جلسات و ارائه های زوم.

This means that as one meeting ends,  another one immediately begins back-to-back.

این بدان معنی است که با پایان یافتن یک جلسه، جلسه دیگری بلافاصله پشت سر هم شروع می شود.

Mark excels in explaining intricate ideas.

مارک در توضیح ایده های پیچیده برتر است.

This is AC1 or C2 sentence.

این جمله AC1 یا C2 است.

A more beginner sentence would be saying Mark  is very good at communicating complex ideas.

یک جمله مبتدی تر این است که بگوییم مارک در انتقال ایده های پیچیده بسیار خوب است.

But notice that grammar difference?

اما به تفاوت دستور زبان توجه کنید؟

To excel in something or doing  something or to be good at.

برتری در کاری یا انجام دادن کاری یا خوب بودن در آن.

So you need a different preposition.

بنابراین شما به یک حرف اضافه متفاوت نیاز دارید.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

As the work day concludes, Mark races against the  

همانطور که روز کاری به پایان می رسد، مارک

clock to attend his children's  extracurricular activities.

برای شرکت در فعالیت های فوق برنامه فرزندانش با ساعت مسابقه می دهد.

Soccer practice, music lessons  and art classes become integral  

تمرین فوتبال، درس‌های موسیقی و کلاس‌های هنری

parts of their routine in the  car rides between activities.

جزء لاینفک روال آن‌ها در ماشین‌سواری بین فعالیت‌ها هستند.

Mark cherishes the moments of connection  with his children As the work day concludes.

با پایان روز کاری، مارک لحظات ارتباط با فرزندانش را گرامی می‌دارد.

Concludes is a more advanced way  of saying as the work day ends.

نتیجه‌گیری روش پیشرفته‌تری برای گفتن با پایان روز کاری است.

As the work day concludes,  mark races against the clock.

همانطور که روز کاری به پایان می رسد، مسابقه ها را با ساعت مشخص کنید.

This is an expression to race against the clock.

این عبارتی است برای مسابقه با زمان.

This is when you have to work quickly to complete  all your tasks within a limited amount of time.

این زمانی است که باید به سرعت کار کنید تا همه وظایف خود را در مدت زمان محدودی انجام دهید.

To race against the clock, soccer practice,  

برای مسابقه با ساعت، تمرین فوتبال،

music lessons, and art classes become  integral parts of their daily routine.

درس های موسیقی و کلاس های هنری به بخش جدایی ناپذیر روال روزانه آنها تبدیل می شود.

Integral means essential or necessary.

انتگرال به معنای ضروری یا ضروری است.

It's a more advanced term.

این یک اصطلاح پیشرفته تر است.

Let's look at this sentence.

بیایید به این جمله نگاه کنیم.

In the car ride between activities, Mark cherishes  the moments of connection with his children.

در ماشین سواری بین فعالیت‌ها، مارک لحظات ارتباط با فرزندانش را گرامی می‌دارد.

This is a complex sentence.

این جمله پیچیده ای است.

The first part is a dependent clause,  which means it is not a complete sentence,  

قسمت اول یک بند وابسته است، به این معنی که یک جمله کامل نیست،

but if you add it to an independent  clause, then it becomes a complex sentence.

اما اگر آن را به یک جمله مستقل اضافه کنید ، به یک جمله پیچیده تبدیل می‌شود.

Using complex sentences is an integral part  of sounding more advanced, fluent and see one.

استفاده از جملات پیچیده بخشی جدایی ناپذیر از صدای پیشرفته تر، روان تر و دیدنی تر است.

Let's move on.

بیایید ادامه دهیم.

Following dinner, the family reunites in  collective activities, whether it's a board.

پس از صرف شام، خانواده در فعالیت‌های جمعی، چه در هیئت مدیره، دوباره گرد هم می‌آیند.

Game a movie night.

بازی یک شب فیلم.

Or a stroll in the neighborhood.

یا قدم زدن در محله.

Mark, though weary from the demands of the day,  revels in the simple pleasures of familial bonds.

مارک، اگرچه از خواسته های روز خسته شده است، از لذت های ساده پیوندهای خانوادگی لذت می برد.

Following dinner.

بعد از شام

This is a more way of saying after dinner  the family reunites in collective activities.

این روشی است که می‌توان گفت بعد از شام، خانواده در فعالیت‌های جمعی دوباره جمع می‌شوند.

This is very advanced and again almost poetic.

این بسیار پیشرفته و باز هم تقریباً شاعرانه است.

A more B1 everyday way of saying this would  be the family spends quality time together.

یک روش روزمره B1 برای گفتن این موضوع این است که خانواده زمان با کیفیتی را با هم می گذراند.

One of the activities is a  stroll in the neighborhood.

یکی از فعالیت‌ها، قدم زدن در محله است.

A stroll is a leisurely walk.

قدم زدن یک پیاده روی آرام است.

So if there is a word stroll that  means something else to walk leisurely,  

بنابراین، اگر کلمه‌ای وجود داشته باشد که به معنای چیز دیگری برای راه رفتن آرام باشد،

it sounds more advanced to use the one  word that communicates that idea, a stroll.

استفاده از کلمه‌ای که آن ایده را بیان می‌کند، پیشرفته‌تر به نظر می‌رسد.

A leisurely walk.

یک پیاده روی آرام

Now, grammatically, you  can use to go for a stroll.

اکنون، از نظر دستوری، می‌توانید برای قدم زدن استفاده کنید.

Following dinner, we went for  a lovely stroll in the park.

بعد از شام، برای یک قدم زدن دوست داشتنی در پارک رفتیم.

The verb is go, so it's conjugated  in the past simple went.

فعل go است، بنابراین در گذشته ساده Go صرف شده است.

You can also take a stroll following dinner.

بعد از شام نیز می توانید قدم بزنید.

We took the past simple of take.

ما گذشته ساده برداشت را گرفتیم.

Following dinner we took a  lovely stroll in the park.

بعد از صرف شام، در پارک قدم زدیم.

Both are common and equally used.

هر دو رایج هستند و به طور مساوی استفاده می شوند.

Let's learn about how Mark ends his daily  routine as the clock inches towards bedtime.

بیایید یاد بگیریم که مارک چگونه به کارهای روزمره خود پایان می‌دهد، زیرا ساعت نزدیک به زمان خواب است.

Mark carves out a brief period for personal  reflection by reading, meditating or journaling.

مارک با مطالعه، مدیتیشن یا یادداشت روزانه، دوره کوتاهی را برای تأمل شخصی در نظر می‌گیرد.

As he slips into his comfortable bed,  

در حالی که در تخت راحت خود می لغزد،

he savers the tranquility that descends upon  his home as the clock inches towards bedtime.

آرامشی را که بر روی خانه اش فرود می آید در حالی که ساعت نزدیک به وقت خواب اینچ است، حفظ می کند.

This is very advanced.

این بسیار پیشرفته است.

It sounds poetic as bedtime approaches, clearly  sounds more intermediate, more basic than As  

با نزدیک شدن به زمان خواب شاعرانه به نظر می‌رسد، واضح‌تر به نظر می‌رسد متوسط‌تر، ابتدایی‌تر از زمانی که

the clock inches towards bedtime, Mark carves  out a brief period for personal reflection by,  

ساعت نزدیک به زمان خواب است، مارک مدت کوتاهی را برای تأمل شخصی در نظر می‌گیرد

by, and then you have your activities by  reading, by meditating, or by journaling.

و سپس فعالیت‌های خود را با خواندن، مدیتیشن، یا با یادداشت روزانه انجام می‌دهید. .

You could say I start my day by  and then whatever the activity is,  

می‌توانید بگویید من روزم را شروع می‌کنم و بعد هر فعالیتی که باشد،

I start my day by working out for 30 minutes.

روزم را با 30 دقیقه ورزش شروع می‌کنم.

I end my day.

روزم را تمام می کنم

I conclude my day to sound more advanced.

روزم را به پایان می برم تا پیشرفته تر به نظر برسم.

I conclude my day by meditating for 15 minutes.

من روزم را با 15 دقیقه مدیتیشن به پایان می برم.

It's an integral part of my daily routine  as he slips into his comfortable bed.

این بخشی جدایی ناپذیر از روال روزانه من است وقتی او در تخت راحت خود می لغزد.

To slip into is a more advanced,  poetic way of saying to get into.

لغزش کردن، روشی پیشرفته‌تر و شاعرانه‌تر برای گفتن ورود به آن است.

I get into bed at 10:00.

ساعت 10 به رختخواب می روم. وقتی ساعت به 10:00 شب می رسد،

I slip into my warm and comfortable bed  as the clock inches towards 10:00 PM.

به تخت گرم و راحتم می لزم .

That sounds very advanced and poetic.

این بسیار پیشرفته و شاعرانه به نظر می رسد.

He savers, he really enjoys.

او پس انداز می کند، او واقعا لذت می برد.

He savers the tranquility, the peace and quiet.

او آرامش، صلح و آرامش را حفظ می کند.

He savers the tranquility that descends upon his  home, descends, that enters, that fills his home.

او آرامشی را که بر خانه‌اش فرود می‌آید، فرود می‌آید، وارد می‌شود و خانه‌اش را پر می‌کند، حفظ می‌کند.

AB One student might simply say  he enjoys the quiet in his home.

AB یک دانش آموز ممکن است به سادگی بگوید که از آرامش خانه اش لذت می برد.

Now let's look at this whole sentence together,  

حالا بیایید کل این جمله را با هم ببینیم،

which is a complex sentence and I want  you to notice the as he and then the  

که یک جمله پیچیده است و من می‌خواهم متوجه شوید که به عنوان او و سپس

other part of the sentence, he as he,  X, he, YX and Y being the activities.

بخش دیگر جمله، he as he، X، he، YX و Y که فعالیت‌ها هستند.

As I prepare my breakfast, I  review my back-to-back meetings.

همانطور که صبحانه ام را آماده می کنم، جلسات پشت سر هم را مرور می کنم.

As I is the dependent clause,  which means it's incomplete.

چون I بند وابسته است، که به این معنی است که ناقص است.

You have to connect it to an independent clause.

شما باید آن را به یک بند مستقل وصل کنید.

I review my back-to-back meetings.

جلسات پشت سر هم را مرور می کنم.

That would be the independent clause.

این بند مستقل خواهد بود.

So this is a complex sentence.

پس این یک جمله پیچیده است.

A great way to sound more advanced.

یک راه عالی برای صدای پیشرفته تر.

Amazing job.

کار شگفت انگیز

Do you want me to make another master class?

آیا می خواهید من یک استاد کلاس دیگر بسازم؟

If you do, put master class, master  class, put master class in the comments.

اگر این کار را می‌کنید، کلاس کارشناسی ارشد، کلاس کارشناسی ارشد، در نظرات قرار دهید.

And of course, make sure you like this lesson.

و البته مطمئن شوید که این درس را دوست دارید.

Share it with your friends and subscribe to  your notified Every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و هر بار که درس جدیدی را پست می‌کنم، در اعلام شده خود مشترک شوید.

And you can get this free speaking guide  

و شما می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان   را دریافت کنید،

where I share 6 on how to speak  English fluently and confidently.

جایی که من 6 مورد را در مورد نحوه صحبت کردن به انگلیسی روان و مطمئن به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

And you can keep expanding your  vocabulary with this lesson.

و می‌توانید دایره لغات خود را با این درس گسترش دهید.

Watch it right now.

همین الان تماشاش کن