30 Minutes of ENGLISH VOCABULARY TRAINING (Interactive Practice)

Hey, everyone.

I'm Alex.

هی، همه من

الکس هستم

Thanks for clicking, and thank you for learning English with www.engvid.com.

ممنون که کلیک کردید و ممنون از اینکه انگلیسی را با www.engvid.com یاد گرفتید.

That's E-N-G-V-I-D dot com.

این نقطه کام E-N-G-V-I-D است.

In today's video, I am going to give you some vocabulary training.

در ویدیوی امروز به شما آموزش لغات می دهم.

So, we will go over 20 common English phrases,

بنابراین، ما بیش از 20 عبارت رایج انگلیسی را بررسی می کنیم،

and I will give you some example sentences

و من به شما چند جمله مثال می زنم

that you can repeat to help you practice your

که می توانید آنها را تکرار کنید تا به شما کمک کند انگلیسی خود را تمرین کنید

English so that you can see these phrases

تا بتوانید این عبارات را

in context.

در متن ببینید.

What's this I'm holding?

این چه چیزی است که من در دست دارم؟

Hmm.

هوم

All of the phrases that you learn today are from my book called 300 Practical English

تمام عباراتی که امروز یاد می گیرید از کتاب من به نام 300

Words and Phrases.

کلمه و عبارات کاربردی انگلیسی است.

This book includes 300 high-frequency English

این کتاب شامل 300 کلمه و عبارت انگلیسی با فرکانس بالا

words and phrases with over 2,000 example

با بیش از 2000

sentences.

جمله مثال است.

It has common sentences, phrase variations, multiple meanings of phrases, so you don't

این دارای جملات رایج، تنوع عبارات، چندین معانی عبارات است، بنابراین شما

just get one meaning, but multiple meanings

فقط یک معنی را دریافت نمی کنید، بلکه

in most of the cases, to be very honest with

در بیشتر موارد معانی متعددی را به دست می آورید

you.

.

And, yeah, check it out.

و، بله، آن را بررسی کنید.

You can get the PDF, the e-book, or this beautiful physical version.

می توانید PDF، کتاب الکترونیکی یا این نسخه فیزیکی زیبا را دریافت کنید.

Just check out the link that is attached to this video for more information.

برای اطلاعات بیشتر کافیست لینکی که به این ویدیو پیوست شده است را بررسی کنید.

Okay.

باشه

Are you ready to start?

آیا برای شروع آماده اید؟

Here we go with phrase number one.

در اینجا با عبارت شماره یک پیش می رویم.

All the time.

تمام وقت.

A very common phrase that you have probably

یک عبارت بسیار رایج که احتمالاً

heard, and this means at all times, or constantly,

شنیده اید و این به معنای همیشه یا دائماً

or regularly.

یا مرتب است.

So, here is an example.

بنابراین، در اینجا یک مثال است.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن ما

We talk all the time.

مدام صحبت می کنیم.

Good.

This means we talk regularly or constantly.

خوب

این بدان معناست که ما به طور منظم یا دائم صحبت می کنیم.

The computer is on all the time.

کامپیوتر همیشه روشن است.

This means I never shut off the computer, so that is all the time.

این بدان معنی است که من هرگز کامپیوتر را خاموش نمی کنم، بنابراین همیشه این کار است.

Next.

بعدی

Once in a while.

هر از چند گاهی.

Once in a while simply means sometimes, so once, like one time, and then there's some

هر چند وقت یکبار به معنای گاهی اوقات است، بنابراین یک بار، مثل یک بار، و بعد

time that passes and I don't do anything.

مدتی است که می گذرد و من کاری انجام نمی دهم.

So, let's listen and repeat these examples.

پس بیایید این مثال ها را بشنویم و تکرار کنیم.

I still play guitar once in a while.

من هنوز هم هر چند وقت یکبار گیتار میزنم.

Good.

خوب

And the second example.

و مثال دوم.

Once in a while, we go to the public pool.

هر از چند گاهی به استخر عمومی می رویم.

And now, I want you to finish this for me.

و حالا، من از شما می خواهم که این را برای من تمام کنید.

Think about your life and say, "Once in a while, I visit."

در مورد زندگی خود فکر کنید و بگویید: "هر چند وقت یک بار بازدید می کنم." در نظرات به

Let me know who you visit once in a while in the comments.

من اطلاع دهید که هر از چند گاهی به چه کسی مراجعه می کنید.

Another phrase for sometimes is from time to time.

عبارت دیگر برای گاهی اوقات، گاه به گاه است.

For example, repeat.

مثلا تکرار کنید.

My car makes funny noises from time to time.

ماشین من هر از گاهی صداهای خنده داری می دهد.

Next, repeat.

بعد، تکرار کنید.

We still go there from time to time.

ما هنوز هر از گاهی به آنجا می رویم.

And finally, make your own sentence.

و در نهایت جمله خود را بسازید.

From time to time, I like to...

هر از گاهی دوست دارم...

Okay, good.

باشه، خوب. به

Tell me what you like to do from time to time.

من بگو دوست داری هر از چند گاهی چه کار کنی.

The next phrase is point of view.

عبارت بعدی دیدگاه است.

In writing, sometimes people write POV as a short form for point of view.

در نوشتن، گاهی اوقات افراد POV را به عنوان یک فرم کوتاه برای دیدگاه می نویسند.

So, your point of view is your perspective or how you see something.

بنابراین، دیدگاه شما دیدگاه شما یا نحوه دیدن چیزی است.

Let's look at these two example sentences.

بیایید به این دو جمله مثال نگاه کنیم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

What's your point of view on this?

دیدگاه شما در این مورد چیست؟

So, you can have a point of view, a perspective on something.

بنابراین، شما می توانید یک دیدگاه، یک دیدگاه در مورد چیزی داشته باشید.

And next, repeat.

و بعد، تکرار کنید.

From my point of view, we need to hurry.

از نظر من ، ما باید عجله کنیم.

This means we need to work faster.

این بدان معناست که ما باید سریعتر کار کنیم.

We need to finish this as quickly as possible.

ما باید هر چه سریعتر این را تمام کنیم.

And finally, I want you to give me your point of view on any topic at all.

و در نهایت از شما می خواهم که دیدگاه خود را در مورد هر موضوعی به من بگویید.

So, just complete this sentence in the comments or

بنابراین، فقط این جمله را در نظرات کامل کنید یا

just say it out loud as you're watching this video.

فقط با صدای بلند بگویید که در حال تماشای این ویدیو هستید.

From my point of view...

از دید من...

Okay, good.

باشه، خوب.

Let's go on to the next one.

بریم سراغ بعدی.

To be open to something means to be receptive or to be willing to consider.

باز بودن برای چیزی به معنای پذیرا بودن یا تمایل به در نظر گرفتن است.

So, for example, I'm open to having my mind changed.

بنابراین، برای مثال، من آماده هستم که نظرم تغییر کند.

Now, here you notice we have a phrase with "to", which is a preposition.

اکنون، در اینجا متوجه شدید که ما یک عبارت با "to" داریم که یک حرف اضافه است.

After "be open to", if you want to mention an

بعد از "be open to"، اگر می خواهید

activity, make sure you use verb plus -ing.

فعالیتی را ذکر کنید، مطمئن شوید که از فعل plus -ing استفاده می کنید.

You can also use other things, like a noun phrase, as in the second example.

شما همچنین می توانید از چیزهای دیگری مانند عبارت اسمی مانند مثال دوم استفاده کنید.

Repeat this one after me.

این یکی را بعد از من تکرار کن

Are you open to other options?

آیا روی گزینه های دیگر باز هستید؟

Good.

خوب

This means will you consider?

این یعنی در نظر می گیرید؟

Can you consider?

می توانید در نظر بگیرید؟

Are you open to this?

آیا شما برای این باز هستید؟

Or is your mind closed to this?

یا ذهن شما به این موضوع بسته است؟

And repeat...

و تکرار...

Not repeat.

تکرار نشدن.

Tell me in the comments or say it out loud.

در نظرات به من بگویید یا با صدای بلند بگویید.

Finish this sentence for me with anything.

این جمله را برای من با هر چیزی تمام کن.

I'm open to...

من بازم برای...

Okay.

باشه.

Okay.

باشه

Yeah?

آره؟

Okay, that's interesting.

باشه جالبه

All right, let's go on to the next one.

باشه بریم سراغ بعدی

Now, we have two phrases, "better off" and on the other side, "worse off".

حال دو عبارت داریم، « بهتر» و در سوی دیگر «بدتر».

So, these phrases mean that you are in a better position if you use "better off",

بنابراین، این عبارات به این معنی است که اگر از "بهتر است" استفاده کنید در وضعیت بهتری قرار دارید،

or you are in a worse position if you use "worse off" than you were before.

یا اگر از "بدتر از قبل" استفاده کنید در وضعیت بدتری قرار دارید.

So, here is a common sentence.

بنابراین، در اینجا یک جمله رایج است.

It can be "he" or "she".

می تواند "او" یا "او" باشد.

I chose "she" in this case.

من در این مورد "او" را انتخاب کردم.

Repeat it after me.

بعد از من تکرار کن

She is better off without him.

او بدون او بهتر است.

This means her life is better without him in her life.

این بدان معناست که زندگی او بدون او در زندگی اش بهتر است.

So, she probably ended a relationship, broke up with her boyfriend.

بنابراین ، او احتمالاً به یک رابطه پایان داد ، از دوست پسرش جدا شد.

They are no longer together, but now she's better.

آنها دیگر با هم نیستند، اما اکنون او بهتر است.

She's in a better position.

او در موقعیت بهتری قرار دارد.

She's better off without him.

او بدون او بهتر است.

Next, we have "worse off".

بعد، ما "بدتر" داریم.

Repeat this one after me.

این یکی را بعد از من تکرار کن

Financially, the company is worse off now.

از نظر مالی، وضعیت شرکت در حال حاضر بدتر است.

Good.

خوب

So, the company is in a worse position financially than it was before.

بنابراین، این شرکت از نظر مالی در وضعیت بدتری نسبت به قبل قرار دارد. به

Typically, we use the verb "to be" with this.

طور معمول، ما از فعل "بودن" با این استفاده می کنیم.

So, I am better off.

پس حالم بهتره

You were better off.

تو بهتر بودی

I was worse off.

حالم بدتر بود

I am worse off.

حالم بدتره

So, I just want you to answer this question for yourself.

بنابراین، من فقط می خواهم شما به این سوال برای خودتان پاسخ دهید.

You can keep it and say it in your heart.

می توانید آن را نگه دارید و در دل خود بگویید.

How do you feel?

چه احساسی دارید؟

Are you better off now than you were five years ago?

الان نسبت به پنج سال پیش وضعیت بهتری دارید؟

And if you need to pause the video while you think about this, it's okay.

و اگر در حین فکر کردن به این موضوع نیاز به توقف موقت ویدیو دارید، اشکالی ندارد.

If you have had enough time to think about it, let's continue with the next phrase.

اگر زمان کافی برای فکر کردن در مورد آن داشتید، بیایید با عبارت بعدی ادامه دهیم.

This phrase is "used to".

این عبارت "عادت دارد" است.

We use "used to" to talk about the past.

ما برای صحبت در مورد گذشته از "عادت" استفاده می کنیم. به

Specifically, to talk about something that

طور خاص، صحبت در مورد چیزی که

was true in the past but is not true anymore.

در گذشته درست بود اما دیگر درست نیست.

This includes habits, or facts, or states.

این شامل عادات، یا حقایق، یا حالات است.

So, for example, I used to live in Hamilton.

بنابراین، برای مثال، من قبلاً در همیلتون زندگی می کردم.

Hamilton is a city in Ontario in Canada, which is where I live.

همیلتون شهری در انتاریو در کانادا است که محل زندگی من است.

But I used to live in Hamilton.

اما من قبلا در همیلتون زندگی می کردم.

I don't live in Hamilton anymore.

من دیگر در همیلتون زندگی نمی کنم .

Repeat this sentence even if you didn't used to live in Hamilton.

حتی اگر قبلاً در همیلتون زندگی نمی کردید این جمله را تکرار کنید.

So, I used to live in Hamilton.

بنابراین، من قبلاً در همیلتون زندگی می کردم.

Good.

خوب

And next, we used to have a dog.

و بعد، ما قبلا یک سگ داشتیم.

Good.

خوب

You will notice when you use "used to", I'm not saying "I used to", okay?

متوجه خواهید شد وقتی از «استفاده می‌کردید »، نمی‌گویم «قبلاً»، خوب؟

I'm kind of just erasing the "d", it's

من فقط دارم "d" را پاک می کنم،

silent, and I'm kind of connecting "used to".

بی صدا است، و یک جورهایی "عادی" را وصل می کنم.

Used to.

عادت داشتن.

I used to.

من قبلا

You could say "I used to", "I used to", but it's much more comfortable for your mouth

می توانید بگویید "من قبلا"، "من قبلا"، اما برای دهان شما راحت تر است که

just to go and link straight to the "t".

بروید و مستقیماً به "t" پیوند دهید.

I used to, we used to.

من عادت داشتم.

So, tell me, what foods did you used to love when you were a kid?

خب، به من بگو، وقتی بچه بودی عاشق چه غذاهایی بودی؟

And actually, there should be no "d" because here we use "did".

و در واقع نباید "d" وجود داشته باشد زیرا در اینجا از "did" استفاده می کنیم.

We're using a past simple structure.

ما از یک ساختار ساده گذشته استفاده می کنیم.

So, when you use past simple questions or negatives, you erase the "d".

بنابراین، وقتی از سوالات ساده یا منفی گذشته استفاده می کنید، "d" را پاک می کنید.

So, tell me, what foods did you used to love when you were a kid?

خب، به من بگو، وقتی بچه بودی عاشق چه غذاهایی بودی؟

For me, I used to love...

برای من، قبلاً دوست داشتم...

Did you ever have those, like, Coca-Cola gummies?

آیا تا به حال آن آدامس های کوکاکولا را داشتید؟

They were gummies, like gummy candies, but

آنها مانند آب نبات صمغی بودند، اما

they were in the shape of a Coca-Cola bottle,

به شکل بطری کوکاکولا بودند

and they had that Coca-Cola taste.

و طعم کوکاکولا را داشتند.

They were about 25 cents for one of them, for

آنها برای یکی از آنها 25 سنت بودند، برای

the big ones, and I used to love those things.

بزرگ ها، و من قبلاً آن چیزها را دوست داشتم.

So, how about you?

پس، شما چطور؟

Which ones did you used to love?

کدومشون رو دوست داشتی؟ به

Tell me, and then we can continue to the next phrase.

من بگو، و سپس می توانیم به عبارت بعدی ادامه دهیم.

Now, we have "be used to".

اکنون، "عادت کرده ایم".

So, I told you that "used to" is only for the past.

بنابراین، من به شما گفتم که "عادت " فقط برای گذشته است.

"Be used to" can be used in the present, past, and future.

«به عادت کن» را می توان در حال، گذشته و آینده استفاده کرد.

It's completely separate, okay, from "used to".

کاملاً جدا است، بسیار خوب، از "عادی".

So, if you are used to something, it means you are accustomed to it.

پس اگر به چیزی عادت کرده اید، یعنی به آن عادت کرده اید.

You are familiar and comfortable with it.

شما با آن آشنا و راحت هستید.

It's not new or strange for you.

برای شما جدید یا عجیب نیست.

So, for example, you can repeat this after me.

بنابراین، برای مثال، می توانید این را بعد از من تکرار کنید.

"My stomach is not used to spicy food."

معده من به غذاهای تند عادت ندارد.

This means that my stomach is not accustomed to it.

یعنی شکم من به آن عادت نکرده است.

I don't eat spicy food often, and that my stomach has trouble with spicy food.

من اغلب غذای تند نمی خورم و معده ام با غذاهای تند مشکل دارد.

I probably have to run to the bathroom if I have spicy food.

اگر غذای تند داشته باشم، احتمالاً باید به دستشویی بروم.

This is not true for me.

این برای من درست نیست.

This is just an example.

این فقط یک مثال است.

Sriracha sauce.

سس سریراچا.

All day.

تمام روز

All day.

تمام روز

Next.

بعدی

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

"I wasn't used to playing online games."

"من به بازی های آنلاین عادت نداشتم."

So, in this example, I am talking about myself

بنابراین، در این مثال، من در مورد خودم

in the past, and perhaps I had difficulty with,

در گذشته صحبت می‌کنم، و شاید در رابطه با

like, connecting to the internet, or knowing

اتصال به اینترنت یا دانستن اینکه

how to start an online game with my friends,

چگونه یک بازی آنلاین را با دوستانم شروع کنم، مشکل داشتم،

because it was new for me.

زیرا برای من تازگی داشت.

So, I can say, "Yeah, it was really weird.

بنابراین، می توانم بگویم، "آره، واقعاً عجیب بود.

I couldn't connect for 30 minutes because I was not used to playing online games."

من نمی توانستم به مدت 30 دقیقه وصل شوم، زیرا به بازی های آنلاین عادت نداشتم."

Now, what you notice here, also, when you use

حالا، آنچه در اینجا متوجه می‌شوید، همچنین، وقتی از

"be used to", if you want to use an activity,

"be used to" استفاده می‌کنید، اگر می‌خواهید از یک فعالیت استفاده کنید،

don't forget verb -ing, very important.

فعل -ing را فراموش نکنید ، بسیار مهم است.

So, complete this sentence for me.

پس این جمله را برای من کامل کنید.

"I'm still not used to..."

"هنوز عادت ندارم..."

And in this case, again, tell me something that you're still not comfortable with.

و در این مورد، باز هم چیزی به من بگو که هنوز با آن راحت نیستی.

It can be weather, it can be waking up at a

می تواند آب و هوا باشد، مثلاً اگر برنامه خواب جدیدی دارید، می تواند در

specific time if you have a new sleep routine,

زمان خاصی از خواب بیدار شوید

for example.

So, yeah, tell me that one.

.

پس آره اون یکی رو بهم بگو

And let's continue with the next one, which is another "used to" word, "get used to",

و بیایید به مورد بعدی که یکی دیگر از کلمه های "عادت" است، "به عادت" ادامه دهیم،

which is another phrase that uses "used to".

که عبارت دیگری است که از "استفاده شده است".

So, this is a sister phrase of "be used to".

بنابراین، این یک عبارت خواهر "عادت باشد" است.

"Be used to", we are concerned with the state of

«عادت کن»، ما نگران حالت

being accustomed to or familiar with something.

عادت یا آشنایی با چیزی هستیم.

"Get used to", we are concerned with the process of becoming comfortable,

"عادت کن"، ما نگران روند راحت شدن،

becoming accustomed to something.

عادت کردن به چیزی هستیم.

So, for example, repeat after me, "She's getting used to using AI."

بنابراین، برای مثال، بعد از من تکرار کنید: "او به استفاده از هوش مصنوعی عادت می کند."

And, yes, I wanted to show you that you can say "used to using", right?

و، بله، می‌خواستم به شما نشان دهم که می‌توانید بگویید "عادت دارد استفاده می‌کنم"، درست است؟

So, "She is getting used to using AI."

بنابراین، "او به استفاده از هوش مصنوعی عادت می کند."

You can also say, "She is getting used to AI."

همچنین می توانید بگویید: "او در حال عادت کردن به هوش مصنوعی است."

That's okay.

اشکالی ندارد.

And next one, you can repeat after me, "I couldn't get used to it."

و بعد، می توانید بعد از من تکرار کنید، "نمی توانستم به آن عادت کنم."

Yeah, and here you can see, we can speak more fluently.

بله، و در اینجا می توانید ببینید، ما می توانیم روان تر صحبت کنیم.

about this in the past, we can speak about it in the present, in the future.

در مورد این در گذشته، ما می توانیم در مورد آن در حال، در آینده صحبت کنیم.

Like, you will get used to it.

مثل اینکه به آن عادت خواهید کرد.

You will become comfortable.

راحت خواهید شد.

You will get used to practicing English, speaking English more fluently as you go.

شما به تمرین زبان انگلیسی عادت خواهید کرد و هرچه می روید به زبان انگلیسی روان تر صحبت می کنید.

Now, I want you to think about your past, think about your life.

حالا من می خواهم به گذشته خود فکر کنید، به زندگی خود فکر کنید.

This is a very deep philosophical video, so

این یک ویدیوی فلسفی بسیار عمیق است ، پس

not repeat, just tell me, "It took me a long

تکرار نکنید، فقط به من بگویید، "مدت زیادی طول کشید

time to get used to", hmm, let me know whatever your answer is.

تا به آن عادت کنم"، هوم، هر پاسخی که دارید به من بگویید.

And don't forget, if you do use an activity,

و فراموش نکنید، اگر از یک فعالیت استفاده می کنید،

you have to use that good old verb-ing, right?

باید از آن فعل خوب قدیمی استفاده کنید، درست است؟ برای مثال،

"It took me a long time to get used to wearing glasses", for example.

"مدت زیادی طول کشید تا به عینک زدن عادت کنم".

All right, let's continue.

باشه ادامه بدیم

We're finished with "used to", "be used to", "get used to".

ما با "عادت کردن "، "عادت کردن"، "عادت کردن" به پایان رسیدیم. در

Next up, we have "look forward to".

مرحله بعد، "منتظر منتظر" هستیم.

So, we have "look forward", the direction

بنابراین، ما "به جلو"، جهت

directly in front of you, and "to", this means

مستقیم در مقابل شما، و "به"، این بدان معنی است که

you anticipate something with pleasure.

شما چیزی را با لذت پیش بینی می کنید .

You are excited about something that is coming in the future.

شما در مورد چیزی که در آینده در راه است هیجان زده هستید.

So, for example, repeat after me, "I'm looking forward to seeing you."

بنابراین، برای مثال، بعد از من تکرار کنید: "من مشتاقانه منتظر دیدار شما هستم."

Good.

خوب

Next, we're looking forward to the festival.

بعد، ما مشتاقانه منتظر جشنواره هستیم.

Excellent.

عالی

And just like "be used to", "get used to",

و درست مثل « عادت کن»، «عادت کن»،

"look forward to", this idiomatic phrase ends

«منتظر باش»، این عبارت اصطلاحی

in "to", and if you want to use an activity

به «به» ختم می‌شود و اگر می‌خواهید بعد از آن از یک اکتیویتی استفاده کنید،

after it, an object, it needs to be, you know

یک شی، باید باشد،

by now, what do you need to use?

تا الان می‌دانید، چه چیزی را باید استفاده کنید؟

Verb-ing, that is correct.

فعل، درست است.

Okay, so tell me, what are you looking forward to?

خوب، پس به من بگو، منتظر چه چیزی هستی؟

Are you looking forward to a birthday party?

آیا منتظر یک جشن تولد هستید؟

Are you looking forward to the weekend?

آیا منتظر آخر هفته هستید؟

Are you looking forward to your retirement, perhaps?

آیا شما مشتاقانه منتظر بازنشستگی خود هستید، شاید؟

Or a vacation?

یا تعطیلات؟

Let me know.

به من خبر بده

And now, let's continue with the next phrase, which is "let's".

و حالا به عبارت بعدی که «بیایید» است ادامه می دهیم.

So, you can use "let's", which is short for "let us".

بنابراین، می توانید از "lets" استفاده کنید که مخفف "let us" است.

You can use this to encourage others to do something as a group.

می توانید از این برای تشویق دیگران به انجام کاری به صورت گروهی استفاده کنید.

So, this is always an imperative.

بنابراین، این همیشه یک امر ضروری است.

You're encouraging, you're pushing people to join you in doing something.

شما تشویق می کنید، مردم را تشویق می کنید تا در انجام کاری به شما بپیوندند.

So, repeat after me, "Let's watch a movie."

پس بعد از من تکرار کن "بیا فیلم ببینیم."

You are inviting everyone, you're giving a suggestion.

شما همه را دعوت می کنید، یک پیشنهاد می دهید.

"Come on everyone, let's watch a movie.

"بیا همه بیا فیلم ببینیم.

Let us watch a movie together."

بیا با هم فیلم ببینیم."

And next, repeat after me, "Let's see what happens."

و بعد، بعد از من تکرار کنید: "ببینم چه می شود."

Very good.

خیلی خوبه

And a very common use of this is when you

و یک استفاده بسیار رایج از این زمانی است که

want to encourage people to move, or to follow

می خواهید مردم را تشویق کنید که حرکت کنند، یا دنبال

you, or to get up and leave.

شما بیایند، یا برخیزید و بروید.

Repeat after me, and we'll go to the next phrase.

بعد از من تکرار کنید و به عبارت بعدی می رویم.

"Let's go back and forth."

"بیا بریم جلو و عقب."

So, "back and forth" means backward and forward

پس «عقب و جلو» به معنای عقب و جلو شدن

from one location or from one person to another

از یک مکان یا از شخصی به فرد دیگر

and back again.

و دوباره برگشت است.

So, this way, that way, this way, that way.

بنابراین، این طرف، آن طرف، این طرف، آن طرف.

So, for example, repeat after me, "We've been texting back and forth."

بنابراین، برای مثال، بعد از من تکرار کنید: "ما پیامک فرستادیم و رفتیم."

So, the communication from one person to

بنابراین، ارتباط از یک فرد به

another person, and back again, and back again.

فرد دیگر، و دوباره، و دوباره.

So, "We have been texting back and forth all day."

بنابراین، "ما در تمام طول روز پیامک فرستاده ایم."

For example, actually, speaking of all day,

برای مثال، در واقع، در مورد تمام روز صحبت کنید،

repeat after me, "I've been driving back and

بعد از من تکرار کنید: "من تمام روز را به این سو و آن سو رانندگی کرده ام

forth all day."

."

This is probably a very specific situation.

این احتمالاً یک وضعیت بسیار خاص است.

Maybe this person is moving, and they have

شاید این شخص در حال حرکت است و مجبور است

to move some boxes from their house to their

تعدادی جعبه را از خانه خود به

new house, and then drive back and get more boxes back and forth, back and forth.

خانه جدید خود منتقل کند و سپس با ماشین به عقب برگردد و جعبه های بیشتری را به عقب و جلو، عقب و جلو بیاورد.

They have to drive back and forth all day.

آنها باید تمام روز را به این طرف و آن طرف برانند.

Now, I'm curious about your travel time to work.

اکنون، من کنجکاو هستم که در مورد زمان سفر شما به محل کار.

So, I want you to tell me, how long does it take you to travel back and forth between

بنابراین، می‌خواهم به من بگویید، چقدر طول می‌کشد بین

your job and your home?

شغل و خانه‌تان رفت و آمد کنید؟

So, in the morning, and then when you come home, how long does it take you?

بنابراین، صبح، و سپس وقتی به خانه می آیید، چقدر طول می کشد؟

How much travel time do you have?

چقدر زمان سفر دارید؟

So, you can say this as, "It takes me - hmm - minutes to travel back and forth between

بنابراین، می‌توانید این را به این صورت بگویید: «هوم، چند دقیقه طول می‌کشد تا بین

my home and my job."

خانه و کارم رفت و آمد کنم».

If you are a student, you can say, "And my school."

اگر دانش آموز هستید، می توانید بگویید: «و مدرسه من».

So, what is your travel time?

بنابراین، زمان سفر شما چقدر است؟ به

Let me know, and then we can continue with the next phrase.

من اطلاع دهید و سپس می توانیم با عبارت بعدی ادامه دهیم.

This phrase is "by oneself".

این عبارت «به خودی خود» است.

So, "by myself", "by yourself", "by himself",

بنابراین، "به خودی"، "به خودی"، "به خودی خود"،

"by herself", "by ourselves", or "by themselves".

"به خودی خود"، "به خودی خود" یا "به خودی خود".

So, this means alone, or without help from others, or from other people.

بنابراین، این به معنای تنهایی یا بدون کمک دیگران یا افراد دیگر است.

So, repeat after me, "She lives by herself."

بنابراین، بعد از من تکرار کنید: "او برای خودش زندگی می کند."

This means she does not have any roommates.

این بدان معنی است که او هیچ هم اتاقی ندارد.

And repeat this one, "I can do it by myself."

و این یکی را تکرار کنید، "من می توانم آن را به تنهایی انجام دهم."

This means I don't need help.

این یعنی من نیازی به کمک ندارم.

No, no, I can do this by myself.

نه، نه، من می توانم این کار را به تنهایی انجام دهم.

I have the skills.

من مهارت ها را دارم.

I know how to do it.

من می دانم چگونه آن را انجام دهم.

"Mom, I can make my own lunch.

"مامان، من می توانم ناهار خودم را درست کنم.

You don't need to make lunch for me."

لازم نیست برای من ناهار درست کنی."

Okay.

باشه

And a question for you, "Have you ever gone to watch a movie by yourself?"

و یک سوال از شما " تا حالا خودت رفتی فیلم ببینی؟"

I don't mean in your home.

منظورم در خانه شما نیست.

Have you gone to a movie theater to watch a movie by yourself?

آیا برای تماشای فیلم به تنهایی به سینما رفته اید؟

I have.

من دارم.

I highly recommend the experience.

من تجربه را به شدت توصیه می کنم .

The last movie I saw by myself was Alien Romulus, which was really good, because I

آخرین فیلمی که خودم دیدم Alien Romulus بود که خیلی خوب بود چون می

wanted to see the movie.

خواستم فیلم را ببینم.

None of my friends really like horror science fiction type films.

هیچ یک از دوستان من واقعاً فیلم های علمی تخیلی ترسناک را دوست ندارند.

I'm glad I went.

خوشحالم که رفتم

The best Alien movie since the first one.

بهترین فیلم بیگانه از فیلم اول.

That's my opinion.

این نظر من است.

So, anyway.

So, yeah.

بنابراین، به هر حال.

بنابراین، بله.

Have you ever gone to a movie theater by yourself?

آیا تا به حال به تنهایی به سینما رفته اید؟

And now, let's continue with the next phrase, which is "step by step".

و حالا به عبارت بعدی که «گام به گام» است ادامه می دهیم.

So, this means in an orderly way, in a structured way.

بنابراین، این به معنای منظم ، به روشی ساختار یافته است.

One step, another step, another step.

یک قدم، یک قدم، یک قدم دیگر.

So, you can't rush.

بنابراین، شما نمی توانید عجله کنید.

You have to go step by step.

باید قدم به قدم پیش رفت.

Maybe you have experienced this when you have

شاید زمانی که

read the instructions to something, such as

دستورالعمل‌های چیزی مانند

Ikea furniture.

مبلمان Ikea را خوانده‌اید، این را تجربه کرده باشید.

Next, "I went step by step."

بعد «گام به گام رفتم».

I paused and expected you to repeat, but I didn't ask you to repeat.

مکث کردم و توقع داشتم تکرار کنی، اما ازت نخواستم که تکرار کنی.

Let's just repeat the second one.

بیایید فقط مورد دوم را تکرار کنیم.

Repeat after me.

بعد از من تکرار کن

"I went step by step."

"من قدم به قدم رفتم."

Good.

So, I followed step one, then step two, step three, etc.

خوب

بنابراین، من مرحله یک، سپس مرحله دو، مرحله سه و غیره را دنبال کردم.

So, my question to you is, do you always follow

بنابراین، سوال من از شما این است که آیا همیشه

instructions step by step, or do you ever

دستورالعمل‌ها را گام به گام دنبال می‌کنید یا همیشه

get frustrated and you just say, "Ah, I can figure it out.

ناامید می‌شوید و فقط می‌گویید ، "آه، من می‌توانم آن را بفهمم.

I know what I'm doing.

من می‌دانم دارم چه کار می‌کنم.

I can do this."

من می‌توانم این کار را انجام دهم."

So, tell me, do you always follow instructions step by step?

بنابراین، به من بگویید، آیا همیشه دستورالعمل ها را گام به گام دنبال می کنید؟

I would be curious to know.

من کنجکاو خواهم بود بدانم.

Now we have "to an extent".

حالا «تا حدی» داریم.

So, this means to a certain point or to a certain degree.

بنابراین، این به یک نقطه خاص یا تا حدی معین است.

Not all the way, not to the maximum, not 100%,

نه در تمام راه، نه به حداکثر، نه 100٪،

but okay, maybe 50% I think this or I believe

اما خوب، شاید 50٪ من این را فکر می کنم یا به

this.

So, for example, "I believe him to a certain extent."

این اعتقاد دارم.

بنابراین، به عنوان مثال، "من او را تا حدی باور دارم."

Like, I believe this, these things that he

من این را باور دارم، این چیزهایی که او

said, but these things he said, it seems like

گفت، اما این چیزهایی که او گفت، انگار

he's lying.

So, I believe him to a certain extent.

دروغ می گوید.

بنابراین، من او را تا حدی باور دارم.

We also have "to an extent".

«تا حدی» هم داریم.

I think laws should prevent people from certain actions.

من فکر می کنم قوانین باید مردم را از برخی اقدامات باز دارد.

Like, I believe that freedoms should be restricted in some way.

من معتقدم آزادی ها باید به نوعی محدود شود.

You can't just do anything you want as a human being.

شما به عنوان یک انسان نمی توانید هر کاری را که می خواهید انجام دهید.

So, yeah, I think laws should prevent people from certain actions.

بنابراین، بله، من فکر می کنم که قوانین باید افراد را از اعمال خاصی باز دارد.

So, just to listen and repeat, let's do the first sentence.

بنابراین، فقط برای گوش دادن و تکرار، بیایید اولین جمله را انجام دهیم.

"I believe him to an extent."

"من تا حدی به او اعتقاد دارم."

Okay, very good.

باشه خیلی خوبه

And now finish this sentence for me.

و حالا این جمله را برای من تمام کن.

I would be curious to hear your answer after you give it some thought.

من کنجکاو خواهم بود که بعد از اینکه کمی فکر کردید پاسخ شما را بشنوم.

"To an extent, I believe that governments should..."

"من تا حدی معتقدم که دولت ها باید..."

Really fascinating.

واقعاً جذاب است.

Okay, let's go on to the next phrase.

خوب، بریم سراغ عبارت بعدی.

This phrase is "chip in".

این عبارت "تراشه در" است.

So, if you chip in, you contribute time or money to a group effort.

بنابراین، اگر وارد شوید، زمان یا پول را به یک تلاش گروهی اختصاص می دهید.

So, you contribute, you donate, you give, you

بنابراین، شما کمک می‌کنید، کمک می‌کنید ، می‌بخشید،

volunteer energy, time, money to a group effort.

انرژی، زمان، پول داوطلبانه به یک تلاش گروهی اختصاص می‌دهید.

So, for example, listen and repeat, "Could you chip in for Lee's gift?"

بنابراین، به عنوان مثال، گوش دهید و تکرار کنید: "آیا می‌توانید برای هدیه لی استفاده کنید؟"

Maybe someone at work is collecting money for a gift for a co-worker,

شاید شخصی در محل کار در حال جمع‌آوری پول برای یک هدیه برای یک همکار است

and they want to ask you, "Oh, could you chip in five dollars?

و می‌خواهد از شما بپرسد: "اوه، می‌توانی پنج دلار چیپ کنی؟

Could you chip in ten dollars?"

آیا می‌توانی ده دلار تراشه کنی؟"

Like, chip, throw, donate, volunteer.

مانند، چیپ، پرتاب، اهدا، داوطلب.

And after you, you know, help someone, for example, maybe you help someone move,

و بعد از تو، می‌دانی، به کسی کمک کن، مثلاً، شاید به کسی کمک کنی تا حرکت کند،

maybe you help to clean up a room or an office,

شاید کمک کنی تا اتاق یا دفتری را تمیز کند،

someone might say this to you, and you can

ممکن است یکی به تو بگوید، و می‌توانی

repeat it after me, "Thanks for chipping in."

بعد از من تکرارش کنی، «ممنون که وارد شدی».

This means, yeah, thanks for helping.

این به این معنی است که بله، از کمک شما متشکرم.

Thanks for, you know, contributing to the group effort so we can do this.

از اینکه، می دانید، در تلاش گروهی مشارکت کردید تا بتوانیم این کار را انجام دهیم، متشکریم.

And my question to you is, what is something you chipped in for in the past?

و سوال من از شما این است که چیزی که در گذشته برای آن چیپ کرده اید چیست؟

So, chip...

بنابراین، چیپ...

Have you ever chipped in for a birthday gift, like a group gift for someone?

آیا تا به حال برای یک هدیه تولد، مانند یک هدیه گروهی برای کسی، تراشه کرده اید؟

Or have you ever chipped in for a charity?

یا تا به حال برای یک موسسه خیریه تراشه کرده اید؟ یه

Something like that.

همچین چیزی

All right, let's continue with the next phrase.

بسیار خوب، بیایید با عبارت بعدی ادامه دهیم.

That next phrase is count on someone or something.

عبارت بعدی روی کسی یا چیزی حساب کنید. به

Typically, it's someone.

طور معمول، این کسی است.

So, this means you can rely on or depend on someone.

بنابراین، این بدان معناست که می توانید به کسی تکیه کنید یا به او وابسته باشید. می

You can trust them to do something for you.

توانید به آنها اعتماد کنید تا کاری برای شما انجام دهند.

So, for example, you can count on me.

بنابراین، برای مثال، می توانید روی من حساب کنید.

You can trust me that I will do what I say I will do.

شما می توانید به من اعتماد کنید که من آنچه را که می گویم انجام خواهم داد.

So, this is a very common sentence.

بنابراین، این یک جمله بسیار رایج است.

Repeat it after me.

بعد از من تکرار کن

"You can count on me."

"شما می توانید روی من حساب کنید."

And the next one, also repeat it.

و مورد بعدی را نیز تکرار کنید.

"We are all counting on you."

ما همه روی شما حساب می کنیم.

Okay, so we all...

خوب، پس همه ما...

We are all depending on you.

همه ما به شما وابسته هستیم.

We're trusting you to, like, succeed in whatever

ما به شما اعتماد داریم که در هر

this endeavor is that we are talking about.

تلاشی که در مورد آن صحبت می کنیم موفق شوید.

And in your life, who is someone you can always count on?

و در زندگی شما، کسی که همیشه بتوانید روی او حساب کنید کیست؟

Now, to answer this question, you would say, "I can always count on...

حالا برای پاسخ به این سوال می گویید: "من همیشه می توانم روی ...

my sister, my mother, my friends, Jerome.

خواهرم، مادرم، دوستانم، جروم.

I don't know.

نمی دانم.

You tell me."

شما به من بگویید."

And we're almost there, guys.

و ما تقریباً رسیدیم، بچه ها. ما

We're almost finished.

تقریباً تمام شده ایم.

So, let's continue with the next one.

بنابراین، بیایید به مورد بعدی ادامه دهیم.

This phrase is "deal with someone or something".

این عبارت «با کسی یا چیزی معامله کن» است.

So, to deal with someone or something means

بنابراین، برخورد با کسی یا چیزی به معنای

to manage it, to handle it, or how you respond

مدیریت آن، اداره کردن آن، یا نحوه واکنش شما

to something.

به چیزی است.

For example, repeat after me, "He doesn't deal well with stress."

مثلاً بعد از من تکرار کنید: «او با استرس خوب کنار نمی‌آید».

This means he doesn't manage stress well.

یعنی استرس را به خوبی مدیریت نمی کند.

He doesn't respond well to stress.

او به استرس واکنش خوبی نشان نمی دهد.

And next one, repeat it as well, "Let me deal with it."

و مورد بعدی، آن را نیز تکرار کنید ، "اجازه دهید با آن مقابله کنم."

Good.

خوب

This means I will handle the problem.

یعنی من مشکل را حل خواهم کرد.

I will manage this.

من این را مدیریت خواهم کرد.

Let me do it.

بزار من انجامش بدم

You don't have to worry about this situation.

لازم نیست نگران این وضعیت باشید.

I will deal with it.

من با آن برخورد خواهم کرد.

And a question for you, a question for everyone in these times.

و یک سوال برای شما، یک سوال برای همه در این زمان ها.

Do you deal well with stress?

آیا به خوبی با استرس کنار می آیید؟ بله

Yes.

.

It's a yes or no.

این یک بله یا خیر است. می

You can say, "Yes, I deal very well with stress.

توانید بگویید: "بله، من با استرس خیلی خوب کنار می آیم.

I don't deal well with stress."

من به خوبی با استرس مقابله نمی کنم."

Or maybe it depends.

یا شاید بستگی دارد.

You tell me.

تو به من بگو

All right, we are just about there.

بسیار خوب، ما تقریباً آنجا هستیم.

Let's go.

برویم

"Keep in mind".

"به خاطر داشته باشید".

So, this means to remember or to keep close to one's thoughts.

بنابراین، این به معنای به یاد آوردن یا نزدیک نگه داشتن افکار خود است.

So, if you keep someone in mind, you are keeping

بنابراین، اگر کسی را در ذهن داشته باشید،

them in your mind, potentially as an option

او را در ذهن خود نگه می دارید، به طور بالقوه به عنوان گزینه ای

for a job.

برای یک شغل.

For example, if you are hiring someone and you say, "Ah, I will keep Brian in mind for

به عنوان مثال، اگر فردی را استخدام می کنید و می گویید: "آه، من برایان را برای این موقعیت در نظر خواهم داشت

this position.

. به

I will remember that he's an option."

یاد می آورم که او یک گزینه است."

Now, let's look at these examples.

حالا بیایید به این نمونه ها نگاه کنیم.

So, the first one is a little long, so just listen to it.

بنابراین، اولی کمی طولانی است، پس فقط به آن گوش دهید.

"Keep in mind that we need to be done by seven."

"به خاطر داشته باشید که ما باید تا هفت کار را تمام کنیم."

So, maybe your boss is telling you this and he says or she says, "Keep in mind.

بنابراین، شاید رئیستان این را به شما می‌گوید و می‌گوید یا او می‌گوید: "به خاطر داشته باشید.

Remember, we need to be done by seven o'clock."

به یاد داشته باشید، باید تا ساعت هفت کارمان تمام شود."

Next, we have, "Thanks for your advice.

در مرحله بعد، "از راهنمایی شما متشکرم.

I'll keep it in mind."

آن را در نظر خواهم داشت."

So, "I will keep...

بنابراین، "من نگه می دارم ...

I will remember your advice.

من توصیه شما را به یاد می آورم.

I will keep it in my thoughts."

آن را در افکار خود نگه می دارم."

So, just repeat after me.

پس فقط بعد از من تکرار کن

"I'll keep it in mind."

"من آن را در ذهن نگه خواهم داشت."

I know that "I'll" is always a little bit tricky.

من می دانم که "من" همیشه کمی مشکل است.

So, some people pronounce the "I will" as "I'll" as in "I'll" or "I'll", like "I'll",

بنابراین، برخی از مردم "I will" را به صورت "Ill" مانند "Ill" یا "Ill" تلفظ می کنند، مانند "Ill"،

"I'll".

So, both pronunciations are accepted.

"Ill".

بنابراین، هر دو تلفظ پذیرفته می شود.

Sometimes I say one, sometimes I say the other.

گاهی یکی را می گویم، گاهی یکی را می گویم.

So, try it one more time.

بنابراین، یک بار دیگر آن را امتحان کنید.

"I'll keep it in mind."

"من آن را در ذهن نگه خواهم داشت."

Okay, that's all, everyone.

خوب، همه، همه.

So, please keep in mind that you can test your

بنابراین، لطفاً به خاطر داشته باشید که می توانید

understanding of this material on www.engvid.com.

درک خود را از این مطالب در www.engvid.com آزمایش کنید.

So, check that out.

بنابراین، آن را بررسی کنید.

And this is not the only video on www.engvid.com.

و این تنها ویدیو در www.engvid.com نیست.

We have over a thousand video lessons for you to check out.

ما بیش از هزار درس ویدیویی برای شما داریم که می توانید ببینید.

We cover grammar, vocabulary, listening, speaking,

ما دستور زبان، واژگان، گوش دادن، صحبت کردن،

life advice, anything you can think of, you

توصیه های زندگی، هر چیزی که فکرش را بکنید را پوشش می دهیم،

can find on www.engvid.com.

می توانید در www.engvid.com پیدا کنید.

It is the best place for you to learn about English, and to practice your English, and

این بهترین مکان برای شما برای یادگیری زبان انگلیسی و تمرین زبان انگلیسی و

to learn how English works.

یادگیری نحوه عملکرد انگلیسی است.

So, check it out.

بنابراین، آن را بررسی کنید.

And let me know what you think about www.engvid.com.

و نظر خود را در مورد www.engvid.com به من بگویید.

Until next time, thanks so much for watching.

تا دفعه بعد، خیلی ممنون که تماشا کردید.

Don't forget to like this video on YouTube, share it, subscribe to my channel, and turn

فراموش نکنید که این ویدیو را در یوتیوب لایک کنید، آن را به اشتراک بگذارید، در کانال من مشترک شوید و

on notifications so that I can see you again very soon.

اعلان ها را روشن کنید تا بزودی دوباره شما را ببینم.

Until next time, keep practicing.

تا دفعه بعد به تمرین ادامه دهید.