Effective expressions to express your personality

Hi, everyone. I'm Jade. What we're talking about today is language of the senses,

سلام به همه. من جید هستم. آنچه امروز در مورد آن صحبت می کنیم زبان حواس است،

and I made this lesson because I noticed that when you're using your language prospects

و من این درس را درست کردم زیرا متوجه شدم که وقتی از چشم اندازهای زبان خود استفاده می کنید

and things about... Things like that, to give... To express an opinion, it's always taught,

و چیزهایی در مورد ... چیزهایی از این قبیل، دادن... برای ابراز نظر، همیشه آموزش داده می‌شود

like, you say: "I think", "I think this because", or "I think that because". When I realized

، مثلاً می‌گویید: "من فکر می‌کنم"، "من فکر می‌کنم به این دلیل است" یا "من فکر می‌کنم که چون". وقتی متوجه شدم

that, in reality, we use... Our language is much broader, and we use a lot of different

که، در واقعیت، ما از... زبان ما بسیار گسترده‌تر است

phrases to express an opinion, basically; and I also realized that a lot of the language

و اصولاً از عبارات مختلف برای بیان عقیده استفاده می‌کنیم. و همچنین متوجه شدم که بسیاری از زبانی

we use is based on our senses. So, I'm going to share those phrases with you today, and

که استفاده می کنیم بر اساس حواس ماست. بنابراین، من امروز قصد دارم آن عبارات را با شما به اشتراک بگذارم، و

that will make your language and... When you're speaking English, it will make your language

این باعث می شود که زبان شما و... وقتی انگلیسی صحبت می کنید، اساساً زبان شما را

much more rich and more expressive, basically.

بسیار غنی تر و گویاتر می کند.

And it also relates to NLP, which is a way of thinking about the communication between

و همچنین به NLP مربوط می شود، که روشی برای تفکر در مورد ارتباط بین

us. What is successful communication? How can we be more successful as communicators?

ما است. ارتباط موفق چیست؟ چگونه می توانیم به عنوان ارتباط دهنده موفق تر باشیم؟

And I don't want to go too much into it, except I'm going to look at the ideas... The idea

و من نمی خواهم زیاد وارد آن شوم، جز اینکه به ایده ها نگاه می کنم... ایده

of communication styles. And according to NLP, each of us has a preferred communication

سبک های ارتباطی. و طبق NLP، هر یک از ما یک سبک ارتباطی ترجیحی داریم

style, and it's based on our strongest sense, you could say,

، و می توان گفت بر اساس قوی ترین حس ما است،

and that means the way we interpret the world.

و این به معنای نحوه تفسیر ما از جهان است.

So, everybody has a way of interpreting the world, and we do that through our senses.

بنابراین، هر کسی راهی برای تفسیر جهان دارد، و ما این کار را از طریق حواس خود انجام می دهیم.

So, if you are somebody who's a strongly visual person, and that's your strongest sense, your

بنابراین، اگر شما فردی هستید که به شدت بصری است، و این قوی‌ترین حس شماست،

language will use lots of language that's visual, and we'll look at that. We'll give...

زبان شما از زبان‌های بصری زیادی استفاده می‌کند ، و ما به آن نگاه می‌کنیم. می دهیم...

I'll give you some examples in a minute.

در یک دقیقه چند نمونه برایتان می زنم.

You might be an auditory person, this means that your strongest sense is your... What...

شما ممکن است یک فرد شنوایی باشید، این بدان معنی است که قوی ترین حس شما ...

What comes to your ears, in which case, your language will be using terms that evoke a

چه چیزی به گوش شما می رسد، در این صورت، زبان شما از اصطلاحاتی استفاده می کند که

sense of hearing and what you hear. You may also be a kinesthetic person. This means that

حس شنوایی و آنچه می شنوید را برمی انگیزد. شما همچنین ممکن است فردی جنبشی باشید. این بدان معنی است که

you interpret the world through your sense of touch and your feelings. I am a kinesthetic

شما جهان را از طریق حس لامسه و احساسات خود تفسیر می کنید. من یک فرد حرکتی هستم

person. If you listen to me speaking normally in my life with my friends and everything,

. اگر به من گوش می دهید که در زندگی من با دوستانم و همه چیز به طور عادی صحبت می کنم،

my language is always: "I feel", "I feel that because", where, really, I mean the same as:

زبان من همیشه این است: "من احساس می کنم"، "من آن را احساس می کنم زیرا"، جایی که، واقعاً منظورم همان است:

"I think", but the term I use to express what I mean is "I feel". So maybe you're like me,

"من فکر می کنم"، اما اصطلاحی که برای بیان منظورم به کار می برم «احساس می کنم» است. پس شاید شما هم مثل من

or you might be an auditory digital person. This is the kind of person... I didn't know

هستید یا ممکن است یک فرد دیجیتال شنوایی باشید. این جور آدمه... نمیدونستم

what symbol to write, here. This is a kind of person who interprets the world in a logical

چه نمادی بنویسم، اینجا. این یک جور آدمی است که جهان را به روشی منطقی

way, according to systems and things like that,

و با توجه به سیستم ها و مواردی از این قبیل تفسیر می کند،

so I put a little mathematical symbol there. I didn't know what else to put.

بنابراین من یک نماد ریاضی کوچک در آنجا قرار دادم . نمیدونستم دیگه چی بذارم

So, what we'll do now is we'll look at some different phrases people may use to give an

بنابراین، کاری که اکنون انجام خواهیم داد این است که به عبارات مختلفی که افراد ممکن است برای اظهار نظر از آنها استفاده کنند نگاه می کنیم

opinion. So, remember we can use all these phrases as an alternative just to: "I think",

. بنابراین، به یاد داشته باشید که می‌توانیم از همه این عبارات به عنوان جایگزینی استفاده کنیم: «من فکر می‌کنم»،

which is not very imaginative language, not very expressive either.

که نه زبانی تخیلی است، نه چندان گویا.

So, what if you say:

بنابراین، اگر بگویید:

"It looks as if..." We can use this phrase to give an indirect opinion.

"به نظر می رسد که ..." می توانیم از این عبارت برای اظهار نظر غیر مستقیم استفاده کنیم.

So, let's imagine a situation. I'm going to use the same situation for all these. Our

بنابراین، بیایید یک موقعیت را تصور کنیم. من از همین وضعیت برای همه اینها استفاده خواهم کرد.

friend, Tom, he was going to have a party, he's invited a few people, but he hasn't really

دوست ما، تام، او قرار بود یک مهمانی داشته باشد، چند نفر را دعوت کرده است، اما واقعاً

planned anything, and it's got close to the time of the party and now he's having

چیزی برنامه ریزی نکرده است، و به زمان مهمانی نزدیک شده است و حالا به

second thoughts because he hasn't organi-... He hasn't organized anything, and maybe this party's

خاطر سازماندهی نکردن به فکر دوم است. -... او هیچ چیز را سازماندهی نکرده است، و شاید این مهمانی قرار

not going to happen. So, I can say:

نیست اتفاق بیفتد. بنابراین، می توانم بگویم:

"It looks as if Tom's going to cancel his party."

"به نظر می رسد تام قرار است مهمانی خود را لغو کند."

And I can say that, rather than: "I think Tom's going to cancel his party."

و من می‌توانم این را بگویم، نه اینکه: " فکر می‌کنم تام مهمانی خود را لغو می‌کند."

It's an indirect way of giving an opinion.

این یک روش غیر مستقیم برای اظهار نظر است.

The same situation: "It sounds like Tom's going to cancel his party."

همان وضعیت: "به نظر می رسد که تام می خواهد مهمانی خود را لغو کند."

Now, I notice,

حالا، متوجه می شوم،

when I'm... When I'm just speaking naturally in lessons to people, sometimes... Or even

وقتی هستم... وقتی فقط در درس ها به طور طبیعی با مردم صحبت می کنم، گاهی اوقات... یا حتی

friends, people I meet. Sometimes they get really confused by "sounds like". If you haven't

دوستان، افرادی که ملاقات می کنم. گاهی اوقات آنها واقعاً با "به نظر می رسد" گیج می شوند. اگر قبلاً

encountered it before, you might not realize it means the same as "think" or maybe more

با آن برخورد نکرده اید، ممکن است متوجه نشوید که معنای آن همان "فکر کن" یا شاید بیشتر

like "seem", "It seems like". So, a person who uses this in their speech is likely to

شبیه "به نظر می رسد"، "به نظر می رسد". بنابراین، فردی که از این در گفتار خود استفاده می کند،

be someone who interprets the world through their hearing sense, a person who is an auditory...

احتمالاً کسی است که جهان را از طریق حس شنوایی خود تفسیر می کند، فردی که شنوایی است

A person who has auditory communication style.

... فردی که سبک ارتباط شنیداری دارد .

The next one, here: "To tell you the truth..." Using the same situation:

مورد بعدی، اینجا: " راستش را بگویم..." با استفاده از همین موقعیت:

"To tell you the truth, I think Tom's going to cancel his party because he hasn't done any preparation."

"راستش را بگویم، فکر می‌کنم تام مهمانی خود را لغو می‌کند، زیرا هیچ آمادگی انجام نداده است."

That's just a phrase that we use before we... We make a statement about what's true, apparently.

این فقط یک عبارت است که ما قبل از استفاده از آن استفاده می کنیم .

And when we use language like "tell" or "say", again, this one relates to the

و هنگامی که از زبانی مانند "بگو" یا "بگو" استفاده می کنیم، دوباره، این یکی به سبک ارتباط شنیداری مربوط می شود

auditory communication style.

.

I mentioned this a little bit earlier, someone who always talks in: "I feel" or "I'm feeling",

من کمی قبلتر به این موضوع اشاره کردم، کسی که همیشه با این جمله صحبت می کند: "من احساس می کنم" یا "من احساس می کنم"،

they're a kinesthetic person, and we can use this in place of "I think".

آنها یک فرد جنبشی هستند، و ما می توانیم این را به جای "من فکر می کنم" استفاده کنیم.

Also, somebody who uses: "I sense...",

همچنین، کسی که استفاده می کند: "من حس می کنم ..."،

"I get the sense that Tom's going to cancel his party because he hasn't done any preparation."

"من احساس می کنم که تام قصد دارد مهمانی خود را لغو کند، زیرا او هیچ آمادگی انجام نداده است."

In that example I just said for you there,

در آن مثال من فقط برای شما در آنجا

I said: "I get a sense", we can also say that.

گفتم، گفتم: "من یک حس می کنم"، ما هم می توانیم آن را بگوییم.

"I think..." I don't need to say anything about that.

"فکر می کنم..." نیازی نیست در این مورد چیزی بگویم.

And we could also say: "I know..." Certainty. So, some people will say this:

و همچنین می‌توانیم بگوییم: «می‌دانم...» قطعیت. بنابراین، برخی از مردم این را خواهند گفت:

"I know Tom's going to cancel his party because he hasn't done anything." Even if you don't actually

"من می دانم که تام قرار است مهمانی خود را لغو کند زیرا او کاری انجام نداده است." حتی اگر

100% know, some people will use that kind of language, and that can indicate that they

100٪ ندانید، برخی از افراد از این نوع زبان استفاده می کنند و این می تواند نشان دهد که

are an auditory digital style of communicator.

آنها یک سبک دیجیتال شنیداری ارتباط برقرار می کنند.

Is this useful for anything? Well, according to NLP, if you are communicating with someone,

آیا این برای چیزی مفید است؟ خوب، طبق NLP، اگر با کسی در ارتباط هستید،

if you're talking to someone, and you can identify their communication style because

اگر با کسی صحبت می‌کنید، می‌توانید سبک ارتباطی او را شناسایی کنید،

they're using lots of language that is visual or one of the others - if you match your own

زیرا او از بسیاری از زبان‌ها استفاده می‌کند که بصری یا یکی از زبان‌های دیگر است - اگر با زبان خودتان مطابقت دارید.

language to theirs, you will get on better, you will have better rapport, you will have

زبان به زبان آنها بهتر خواهد شد، ارتباط بهتری خواهید داشت

a flowing conversation, basically, because in that moment you're interpreting the world

، گفتگوی روانی خواهید داشت، اساساً، زیرا در آن لحظه شما جهان را از همان دیدگاه تفسیر می کنید

from the same... From the same point of view and the same sense.

... از همان دیدگاه و همان احساس، مفهوم.

When we're having conversations with people, we can also build "rapport", which is a word

هنگامی که با مردم گفتگو می کنیم، می توانیم با گفتن این نوع عبارات به فردی که با او صحبت می کنیم، "رابطه" که کلمه ای

for connection and friendliness, by replying to the person we're speaking to, saying these

برای ارتباط و دوستی است ایجاد کنیم

kind of phrases. So, a similar... A similar exa-... A phrase of... I'm not talking properly, here.

. بنابراین، مشابه ... یک exa- مشابه ... یک عبارت از ... من درست صحبت نمی کنم، اینجا.

You could say something like: "I understand."-okay?-in reply to one of these things.

در پاسخ به یکی از این چیزها می‌توانید چیزی مانند: "می‌فهمم." - باشه؟

"It looks as if Tom's going to cancel the party because he hasn't done any preparation."

"به نظر می رسد که تام قصد دارد مهمانی را لغو کند زیرا او هیچ آمادگی را انجام نداده است."

"I understand." You could say that.

"من میفهمم." شما می توانید این را بگویید.

Or you could say one of these, and these, again, relate to the different

یا می توانید یکی از اینها را بگویید، و اینها باز هم به

communication styles. You could say:

سبک های مختلف ارتباطی مربوط می شوند. می توانید بگویید:

"I hear you." It means: "I understand." Of course,

"صدات را می شنوم." یعنی: «می فهمم». البته،

literally, you hear what the person has told you, but other than that, it gives us a sense

به معنای واقعی کلمه، آنچه را که آن شخص به شما گفته است می شنوید، اما به غیر از آن، به ما این حس را می دهد

of what's important for that person. You might also say:

که چه چیزی برای آن شخص مهم است. همچنین ممکن است بگویید:

"I'm listening." That means: "Tell me more."

"من گوش می کنم." یعنی: "بیشتر بگو."

You could say: "I see your point." Again, it means: "I understand."

می توانید بگویید: "من متوجه نظر شما هستم." باز هم به این معناست: «فهمیدم».

You could say: "I can imagine." Someone who is able to imagine the situation, that again, is visual.

می توانید بگویید: "می توانم تصور کنم." کسی که بتواند موقعیت را تصور کند، دوباره بصری است.

You're seeing a picture in your mind's eye. Or you might say:

شما در چشم ذهن خود یک تصویر می بینید. یا ممکن است بگویید:

"That makes sense", based on what you already know about the situation, and that would make you an auditory digital

"این منطقی است"، بر اساس آنچه قبلاً در مورد موقعیت می دانید ، و این شما را به یک نوع دیجیتال شنوایی تبدیل می

kind of person. When we come back, I'm going to teach you some idioms and expressions that

کند. وقتی برگردیم، چند اصطلاح و اصطلاح را به شما آموزش خواهم داد که

also relate to the four different communication styles.

به چهار سبک مختلف ارتباطی نیز مربوط می شود .

Let's have a look at some idioms and expressions to do with the different senses. So, first

بیایید نگاهی به اصطلاحات و اصطلاحات مربوط به حواس مختلف بیندازیم. بنابراین، اول

of all, we have the ones to do with touch, feeling, or we could say kinesthetic idioms.

از همه، ما آنهایی را داریم که با لامسه، احساس، یا می‌توانیم اصطلاحات جنبشی بگوییم.

"Someone who can think on their feet." This is someone who's, like, really quick thinking.

"کسی که بتواند روی پای خود فکر کند." این کسی است که واقعاً سریع فکر می کند.

If you're looking to employ someone, often they're looking for someone who can think

اگر به دنبال استخدام فردی هستید، اغلب آنها به دنبال کسی هستند که بتواند

on their feet. If it's a job where you never know what's going to happen that day, you

روی پای خود فکر کند. اگر شغلی است که هرگز نمی دانید آن روز چه اتفاقی قرار است بیفتد،

want someone who can respond quickly to different problems.

کسی را می خواهید که بتواند به سرعت به مشکلات مختلف پاسخ دهد.

What about when: "Actions speak louder than words", what does that mean?

در مورد زمانی که: "اقدامات بلندتر از کلمات صحبت می کنند "، این به چه معناست؟

That means that, to you, what... What somebody does is more important than what they say.

این بدان معناست که برای شما چه چیزی... کاری که کسی انجام می دهد مهمتر از آنچه می گوید است.

So, this is the idea that somebody can be saying all the right things,

بنابراین، این ایده این است که یک نفر می تواند همه چیزهای درست را بگوید،

but yet, their behaviour doesn't

اما با این حال، رفتار آنها

match all the good words that they're saying. So, to a feeling-orientated person, what you

با همه کلمات خوبی که می گویند مطابقت ندارد. بنابراین، برای یک فرد احساس گرا، کاری که

do is a lot more important than what you say.

انجام می دهید بسیار مهمتر از آنچه می گویید است.

What does it mean "To bite your tongue"?

« زبانت را گاز گرفتن» به چه معناست؟

Often these verbs of the senses, they create really

اغلب این افعال حواس، تصاویر واقعا بصری ایجاد می

visual images. "To bite your tongue", physically means that you're not able to speak, but what

کنند. «زبانت را گاز گرفتن»، از نظر فیزیکی به این معناست که شما قادر به صحبت کردن نیستید، اما

it means is not say something when you really want to.

معنی آن این است که وقتی واقعاً می خواهید چیزی نگویید.

When you really want to say something,

وقتی واقعاً می‌خواهید چیزی بگویید،

but there are times that you just need to bite your tongue because it would be inappropriate

اما مواقعی وجود دارد که فقط باید زبانتان را گاز بگیرید، زیرا

for you to say something, or maybe... Maybe it would cause trouble. So, in those situations,

گفتن چیزی برای شما مناسب نیست، یا شاید... شاید باعث دردسر شود. بنابراین، در آن شرایط

you need to bite your tongue.

، باید زبان خود را گاز بگیرید.

And lastly for this section:

و در آخر برای این بخش:

"To get to grips with something".

"برای دستیابی به چیزی".

"Grip" is... "To grip" something

«گرفتن» است... «گرفتن»

is a verb. We do with your... You do with your hand. It means to hold something quite tightly,

چیزی یک فعل است. ما با شما انجام می دهیم ... شما با دست خود انجام دهید . به این معنی است که چیزی را کاملاً محکم بگیرید

like, now I'm gripping the pen quite tightly. So, "to get to grips with something"

، مثلاً اکنون قلم را کاملاً محکم می‌گیرم. بنابراین، «دست یافتن به چیزی»

means to get to the point where you fully understand it.

به معنای رسیدن به نقطه ای است که آن را کاملاً درک می کنید.

Moving on, now, let's look at some expressions to do with the auditory hearing sense.

در ادامه، اکنون بیایید به برخی از عبارات مربوط به حس شنوایی نگاه کنیم.

When a place is really, really, really quiet, we say: "You could hear a pin drop there."

وقتی مکانی واقعاً، واقعاً، واقعاً ساکت است، می‌گوییم: «می‌توانی صدای افتادن پین را در آنجا بشنوی».

Just imagine the sound of a pin falling.

فقط صدای افتادن سنجاق را تصور کنید.

"Ding." I don't know what it would sound like, maybe like that.

"دینگ." نمی دانم چه صدایی خواهد داشت، شاید اینطور باشد.

Moving on: "To have a word with someone". We use this expression to mean when we want

حرکت به جلو: "با کسی حرفی بزنی". ما از این عبارت برای زمانی استفاده می کنیم که می

to talk to someone in private. Not necessarily private, actually.

خواهیم با شخصی در خلوت صحبت کنیم. نه لزوما خصوصی، در واقع.

"I need to speak to Jane and have a word with her."

"من باید با جین صحبت کنم و با او صحبت کنم."

Sometimes it can mean that someone's going to get in trouble

گاهی اوقات ممکن است به این معنی باشد که

when you have a word with someone, but not all the time.

وقتی با کسی حرفی می زنید، یک نفر دچار مشکل می شود ، اما نه همیشه.

And, what does it mean to "talk something over" with someone?

و اینکه "درباره چیزی با کسی صحبت کنید" به چه معناست ؟

This means to discuss a problem.

این به معنای بحث در مورد یک مشکل است.

"I set up a meeting so that we can talk over the plans for next year."

من جلسه ای ترتیب دادم تا بتوانیم در مورد برنامه های سال آینده صحبت کنیم.

Moving on, let's have a look at some phrases to do the auditory digital communication style.

در ادامه، اجازه دهید نگاهی به عباراتی برای انجام سبک ارتباط دیجیتال شنیداری بیندازیم.

These people are very logical people who interpret the world in things being very clear and fitting

این افراد افراد بسیار منطقی هستند که دنیا را به روشنی و با قوانین خاصی تعبیر می کنند

certain rules. So, to this kind of commun-... Communicator, you might hear them say something

. بنابراین، به این نوع ارتباط‌گر، ممکن است بشنوید که آنها چیزی شبیه این می‌گویند

like: "Trying to make sense of something". When you want to make sense of something,

: "تلاش برای معنا بخشیدن به چیزی". وقتی می خواهید چیزی را معنا کنید،

you want to understand it fully. You try to make sense of it.

می خواهید آن را کاملاً درک کنید. شما سعی می کنید آن را معنا کنید.

To this kind of communicator as well, it's also important to use your common sense.

برای این نوع ارتباط‌گر نیز استفاده از عقل سلیم مهم است.

What does "common sense" mean? Well, "common sense" can mean what's really obvious.

"عقل سلیم" به چه معناست؟ خوب، "عقل سلیم" می تواند به معنای چیزی باشد که واقعاً بدیهی است.

So, sometimes people are really, really intelligent,

بنابراین، گاهی اوقات مردم واقعاً، واقعاً باهوش هستند،

they know a lot, but they don't have any common sense.

چیزهای زیادی می دانند، اما هیچ عقل سلیمی ندارند.

When you don't have any common sense, you don't... Maybe don't know how to do really

وقتی عقل سلیمی ندارید، ندارید... شاید ندانید چگونه کارهای بسیار

simple, practical tasks that most people know how to do.

ساده و کاربردی را انجام دهید که اکثر مردم می دانند چگونه انجام دهند.

And let's have a look at what's left in the visual section.

و بیایید نگاهی به آنچه در بخش بصری باقی مانده است بیندازیم.

When you "Don't see eye to eye with someone",

وقتی شما "با کسی چشم در چشم نمی بینید "،

this is someone that you just can't really help but disagree with them.

این کسی است که واقعاً نمی توانید با او مخالف باشید.

You're always having one opinion, they're always having a different opinion, and you

شما همیشه یک نظر دارید، آنها همیشه نظر متفاوتی دارند و شما

never meet in the middle. You don't see eye to eye with someone.

هرگز در وسط یکدیگر را ملاقات نمی کنید. شما با کسی چشم در چشم نمی بینید.

And this is quite a good one to understand the general idea of communication style as well,

و این برای درک ایده کلی سبک ارتباطی نیز بسیار خوب است،

because someone who's interpreting the world in a really visual way all the time,

زیرا کسی که همیشه دنیا را به روشی واقعا بصری تفسیر می کند،

with that sense being really, really strong may not have such good rapport and make such

با این حس واقعاً، واقعاً قوی است، ممکن است چنین ارتباط خوبی نداشته باشد و چنین ارتباطی برقرار کند.

easy conversation with someone who's auditory digital, for example, someone who's very logical,

مکالمه آسان با کسی که دیجیتال شنوایی دارد ، برای مثال، کسی که بسیار منطقی،

precise, clear. Anyway, just something to think about, there.

دقیق و واضح است. به هر حال، فقط چیزی برای فکر کردن وجود دارد.

So, what you can do now is go to the engVid website,(www.engvid.com) do a quiz on today's lesson.

بنابراین، کاری که اکنون می توانید انجام دهید این است که به وب سایت engVid بروید، (www.engvid.com) یک مسابقه در درس امروز انجام دهید.

And what you can also do before you go is subscribe here to my channel. I also have a different

و کاری که می توانید قبل از رفتن انجام دهید این است که در اینجا در کانال من مشترک شوید. من همچنین یک

channel, because I've got two YouTube channels.

کانال متفاوت دارم، زیرا دو کانال یوتیوب دارم.

Really appreciate it if you subscribe in both places.

اگر در هر دو مکان مشترک شوید واقعاً متشکریم.

And I'm going to go now.

و من الان میرم

See you.

به امید دیدار.