TOP 100 Verbs in English: Challenge your memory!

Hi.

سلام.

I'm Vanessa from SpeakEnglishWithVanessa.com.

من ونسا هستم از SpeakEnglishWithVanessa.com.

Are you ready to talk about 100 verbs?

آیا حاضرید در مورد 100 فعل صحبت کنید؟

Let's do it.

بیایید آن را انجام دهیم.

Do you ever forget something?

آیا تا به حال چیزی را فراموش می کنید؟

Of course.

البته.

We all have.

همه ما داریم.

For me, I keep a really detailed calendar.

برای من، من یک تقویم بسیار دقیق نگه می دارم.

Because if I don't write it down, I'll probably forget it.

زیرا اگر آن را یادداشت نکنم، احتمالاً آن را فراموش خواهم کرد.

So today, we're going to be talking about 100 verbs that you have probably already learned,

بنابراین امروز، ما در مورد 100 فعل صحبت خواهیم کرد که احتمالاً قبلاً یاد گرفته اید،

but maybe you forgot some of them.

اما شاید برخی از آنها را فراموش کرده باشید.

So today's lesson is a reminder lesson.

بنابراین درس امروز یک درس یادآوری است.

We're going to review the top 100 verbs in English.

ما قصد داریم 100 فعل برتر در زبان انگلیسی را بررسی کنیم.

I found a lot of lists online with top 50 verbs, top 100, top 1,000 verbs in English,

من لیست های زیادی را به صورت آنلاین با 50 فعل برتر، 100 فعل برتر، 1000 فعل برتر در انگلیسی پیدا کردم،

but almost all of these lists were A to Z, in alphabetical order, and I wanted something

اما تقریباً همه این لیست ها به ترتیب حروف الفبا از A تا Z بودند و من چیزی می خواستم

that was in order of importance.

که به ترتیب اهمیت باشد.

So in my list, the first word is the most important verb, the most commonly used verb.

بنابراین در لیست من، اولین کلمه مهمترین فعل است، رایج ترین فعل.

And the 100th verb is the 100th most used verb.

و صدمین فعل صدمین فعل پرکاربرد است .

It's not a completely scientific list, as I'm sure all of these orders are changing

این یک لیست کاملاً علمی نیست، زیرا من مطمئن هستم که همه این دستورات

in daily life, but I hope it will help to serve as a good reminder.

در زندگی روزمره در حال تغییر هستند، اما امیدوارم به عنوان یک یادآوری خوب کمک کند.

For each of these verbs, I'm going to be telling you the verb and then one or two sample sentences

برای هر یک از این افعال، فعل و سپس یک یا دو جمله نمونه

so that you can be reminded about how they're used in a sentence.

را به شما می گویم تا نحوه استفاده از آنها در یک جمله به شما یادآوری شود.

Let's get started.

بیا شروع کنیم.

Be.

بودن.

I am teaching English.

من انگلیسی تدریس می کنم.

You are being reminded of these verbs.

شما در حال یادآوری این افعال هستید.

Have.

دارند.

He has five dogs.

او پنج سگ دارد.

They haven't decided where to move yet.

آنها هنوز تصمیم نگرفته اند که کجا حرکت کنند.

Do I didn't know that this was the third most used verb.

آیا نمی دانستم که این سومین فعل پرکاربرد است.

Did you?

آیا تو؟

Say.

گفتن.

What did you say?

چی گفتی؟

Oh, I didn't say that.

اوه من اینو نگفتم

I said that I like the beach.

گفتم که ساحل را دوست دارم.

Go.

برو

Let's go to New York.

بیا بریم نیویورک

Oh, we already went there last year.

اوه، ما قبلاً سال گذشته به آنجا رفته بودیم.

Can.

می توان.

I can't believe it's September.

باورم نمیشه شهریوره

Can you?

میتوانی؟

Get.

گرفتن.

Getting a new job is stressful, but getting laid off is worse.

گرفتن یک شغل جدید استرس زا است، اما اخراج شدن بدتر است.

There are a lot of ways to use the word get.

راه های زیادی برای استفاده از کلمه get وجود دارد.

So if you'd like to see the top five expressions using the word get, you can check out this

بنابراین اگر می‌خواهید پنج عبارت برتر را با استفاده از کلمه get ببینید، می‌توانید این

video that I made up here.

ویدیو را که من در اینجا ساخته‌ام ببینید.

Would.

خواهد شد.

Would you like to go skydiving?

آیا دوست دارید به چتربازی بروید؟

If I were you, I wouldn't do it.

من اگر جای شما بودم این کار را نمی کردم.

Make.

بسازید.

She always makes mistakes on her homework, but it doesn't make her upset.

او همیشه در تکالیفش اشتباه می کند، اما این باعث ناراحتی او نمی شود.

She doesn't care.

او اهمیتی نمی دهد.

For the top 17 phrases with make and do, you can check out this video that I made up here.

برای 17 عبارت برتر با make and do، می‌توانید این ویدیو را که من در اینجا ساخته‌ام ببینید.

Know.

بدانید.

I knew this would be a long lesson, but hopefully you'll know these verbs soon.

می دانستم که این یک درس طولانی خواهد بود، اما امیدوارم به زودی این افعال را بدانید.

Will.

اراده.

Tomorrow I'll be on a plane to Canada.

فردا با هواپیما به کانادا خواهم رفت.

I wish.

من آرزو می کنم.

It's not true.

این درست نیست.

Will you be coming too?

تو هم میای؟

Think.

فکر.

Do you think it's going to rain?

به نظرت قراره بارون بباره؟

Oh, I haven't thought about that yet.

اوه، من هنوز در مورد آن فکر نکرده ام.

Take.

بگیر.

Little kids often take toys from each other.

بچه های کوچک اغلب اسباب بازی ها را از یکدیگر می گیرند.

It takes time to learn about sharing.

یادگیری در مورد اشتراک گذاری زمان می برد.

See.

دیدن.

Did you see that article about the political scandal?

آیا آن مقاله در مورد رسوایی سیاسی را دیدید؟

Yeah, I saw it.

آره دیدم

Come.

بیا.

I'm sorry.

متاسفم.

I can't come to your birthday party.

من نمیتونم به جشن تولدت بیام

Something came up.

یه چیزی پیش اومد

For seven common expressions using the word come, you can check out this lesson that I

برای هفت عبارت رایج که از کلمه come استفاده می‌کنند، می‌توانید این درسی را که

made up here.

در اینجا ساخته‌ام بررسی کنید.

Could.

میتوانست.

The little boy thought he couldn't hike to the top of the mountain, but in fact he could.

پسر کوچولو فکر می کرد که نمی تواند تا بالای کوه پیاده روی کند، اما در واقع می توانست.

Want.

خواستن

What do you want for dinner?

برای شام چه می خواهی؟

I thought I wanted fish, but now I'm not so sure.

فکر می کردم ماهی می خواهم، اما الان خیلی مطمئن نیستم.

Look.

نگاه کن

Look at that man.

به اون مرد نگاه کن

He's balancing on a board juggling and he has a dog on his shoulders.

او در حال تعادل روی تخته شعبده بازی است و سگی روی شانه هایش است.

I saw this guy downtown in my city, and I had to take a picture.

من این مرد را در مرکز شهرم در شهرم دیدم و مجبور شدم عکس بگیرم.

It's a pretty good street show, don't you think?

این یک نمایش خیابانی بسیار خوب است، فکر نمی کنید ؟

Use.

استفاده کنید.

I try to use English a little bit every day.

سعی می کنم هر روز کمی از انگلیسی استفاده کنم.

He isn't used to the cold weather.

او به هوای سرد عادت ندارد.

Find.

پیدا کردن.

Have you found your wallet?

آیا کیف پول خود را پیدا کرده اید؟

She's trying to find time to study before the exam.

او سعی می کند قبل از امتحان زمانی برای مطالعه پیدا کند.

Give.

دادن.

He gave me a birthday present.

او به من هدیه تولد داد.

When you give to others, you also feel pretty good yourself.

وقتی به دیگران می دهید، خودتان نیز احساس خوبی دارید.

Tell.

بگو

The teacher told me that I needed to study more.

استاد به من گفت که باید بیشتر مطالعه کنم .

Don't tell anyone this secret, okay?

این راز را به کسی نگو، باشه؟

Work.

کار کنید.

I have to work late tonight.

امشب تا دیر وقت باید کار کنم.

My cat bit the cord so my headphones don't work anymore.

گربه من سیم را گاز گرفت تا هدفون من دیگر کار نکند.

Notice the two ways that we're using work here.

به دو روشی که ما در اینجا از کار استفاده می کنیم توجه کنید.

One is for your job, I have to work late, and the other is for function.

یکی برای کار شما، من باید تا دیر وقت کار کنم و دیگری برای کارکرد.

My headphones don't function anymore.

هدفون من دیگه کار نمیکنه

But in daily conversation, it's much more natural to say they don't work anymore.

اما در گفتگوهای روزانه، بسیار طبیعی تر است که بگوییم آنها دیگر کار نمی کنند.

Unfortunately, this is a true story.

متاسفانه این یک داستان واقعی است.

Dan, my husband, got some really nice headphones, set them on the counter, and in less than

دن، شوهرم، چند هدفون خیلی خوب گرفت ، آنها را روی پیشخوان گذاشت، و در کمتر از

five minutes our cat had bitten a hole straight through the cord and they didn't work anymore.

پنج دقیقه گربه ما یک سوراخ مستقیم از طریق بند ناف گاز گرفت و آنها دیگر کار نکردند.

It was really sad.

واقعا غم انگیز بود.

May.

ممکن است.

May I ask you a quick question?

می توانم یک سوال سریع از شما بپرسم؟

It may rain tomorrow, but I'm not sure.

ممکن است فردا باران ببارد، اما مطمئن نیستم.

Should.

باید.

I should try to go to bed earlier.

باید سعی کنم زودتر بخوابم.

He should probably try to get to the airport by 7:00 AM.

احتمالاً باید سعی کند تا ساعت 7 صبح به فرودگاه برسد.

Call.

زنگ زدن.

Call me when you get home.

وقتی به خانه رسیدی به من زنگ بزن

Nowadays, it's more common to text someone than to call them.

امروزه، ارسال پیامک به کسی بیشتر از تماس با او رایج است.

Try.

تلاش كردن.

I've tried to talk with her, but she just won't listen.

من سعی کردم با او صحبت کنم، اما او فقط گوش نمی دهد.

Come on, try the fish.

بیا، ماهی را امتحان کن.

Maybe you'll like it.

شاید شما آن را دوست داشته باشید.

Ask.

پرسیدن.

Don't ask me any more questions.

دیگه از من سوال نپرس

I'm so tired.

من خیلی خسته ام.

My boss asked me to stay late, so I have to work more.

رئیسم از من خواست تا دیر وقت بمانم، بنابراین باید بیشتر کار کنم.

Need.

نیاز داشتن.

Why do you need to take that huge suitcase for just one night?

چرا باید آن چمدان بزرگ را فقط برای یک شب بردارید؟

Oh, I don't need this anymore.

اوه، من دیگر به این نیاز ندارم.

Feel.

احساس کنید.

When he said he loved me, I felt over the moon.

وقتی گفت دوستم دارد، ماه را حس کردم .

At the doctor's office, she asked him to feel the lump behind her ear.

در مطب دکتر از او خواست که توده را پشت گوشش احساس کند.

Become.

تبدیل شود.

After 10 years in school, he finally became a surgeon.

پس از 10 سال تحصیل، سرانجام جراح شد.

I quit my job because it became too stressful.

من شغلم را رها کردم چون خیلی استرس داشت.

Leave.

ترک کردن.

We need to leave the house at 8:00 AM on the dot.

باید ساعت 8 صبح روی نقطه از خانه خارج شویم .

Dan's family's cat just left and never came back.

گربه خانواده دن به تازگی رفت و دیگر برنگشت .

It was really sad.

واقعا غم انگیز بود.

It's kind of an older cat.

یه جورایی گربه پیرتره

They had a lot of friends coming and going in their house, and the door was left open

آنها دوستان زیادی داشتند که در خانه شان رفت و آمد می کردند و در باز بود

and the cat just walked out.

و گربه فقط بیرون رفت.

Goodbye, Sam the cat.

خداحافظ سام گربه

Put.

قرار دادن.

When you're done with that bowl, just to put it in the sink.

وقتی کار با آن کاسه تمام شد، فقط برای گذاشتن آن در سینک.

When you're having an argument, it's good to put yourself in the other person's shoes.

وقتی در حال بحث و جدل هستید، خوب است که خود را جای طرف مقابل بگذارید.

Mean.

منظور داشتن.

Oh, I'm so sorry.

اوه، من خیلی متاسفم.

I didn't mean to hurt your feelings.

قصدم جریحه دار کردن احساسات تو نبود

What's that mean?

این یعنی چی؟

Notice the two meanings of the word mean.

به دو معنی کلمه mean توجه کنید.

The first one is intention.

اولین مورد نیت است.

I didn't intend to hurt your feeling.

من قصد نداشتم به احساست صدمه بزنم

I didn't mean to hurt your feelings.

قصدم جریحه دار کردن احساسات تو نبود

And the other one is just a definition.

و دیگری فقط یک تعریف است.

What's that mean?

این یعنی چی؟

What's that word mean?

اون کلمه یعنی چی؟

It's a great way to ask someone if you hear a new word.

این یک راه عالی است برای اینکه از کسی بپرسید که آیا کلمه جدیدی می شنوید.

Hey.

سلام.

Hey, what's that mean?

هی، این یعنی چی؟

I don't know that word.

من آن کلمه را نمی دانم.

What's that mean?

این یعنی چی؟

Keep.

نگاه داشتن.

Did you keep anything from your childhood?

از بچگی چیزی نگه داشتی؟

My boss keeps asking me if I finished my project.

رئیسم مدام از من می پرسد که آیا پروژه ام را تمام کرده ام یا خیر.

Notice, again, the two ways that we can use keep.

مجدداً به دو روشی که می‌توانیم استفاده کنیم، توجه کنید.

The first one is retaining something.

اولی چیزی را حفظ می کند.

Did you hold on to anything from your childhood?

آیا از دوران کودکی خود چیزی را نگه داشته اید؟

Did you keep anything.

چیزی نگه داشتی

And the other one is to continue.

و دیگری ادامه دادن است.

My boss continues.

رئیس من ادامه می دهد.

He keeps asking me when I'm going to finish the project.

او مدام از من می پرسد که چه زمانی پروژه را تمام می کنم.

There's two ways that we can use keep.

دو راه وجود دارد که می توانیم از نگه داشتن استفاده کنیم.

Let.

اجازه دهید.

My parents didn't let me stay out late.

پدر و مادرم اجازه ندادند تا دیروقت بیرون بمانم.

The teacher let the students know that the exam was canceled.

معلم به دانش آموزان اطلاع داد که امتحان لغو شده است.

Yay!

آری

Begin.

شروع.

When does the party begin?

جشن کی شروع میشه؟

I lost my invitation.

من دعوتم را گم کردم

Something went wrong, so you need to begin again.

مشکلی پیش آمد، بنابراین باید دوباره شروع کنید.

Seem.

به نظر می رسد.

It seems like it's going to be a sunny day today.

به نظر می رسد امروز یک روز آفتابی خواهد بود.

The answer to number three doesn't seem right.

پاسخ شماره سه درست به نظر نمی رسد.

Help.

کمک.

Can you help me?

میشه به من کمک کنید؟

When you help others, you can't help helping yourself.

وقتی به دیگران کمک می کنید، نمی توانید به خودتان کمک کنید.

If you know where that song line is from, I'll be very impressed.

اگر بدانید آن خط آهنگ از کجاست، من بسیار تحت تاثیر قرار خواهم گرفت.

Talk.

صحبت.

Can we talk?

میشه صحبت کنیم؟

With texting available nowadays, it seems like hardly anyone actually talks on the phone.

از آنجایی که امروزه امکان ارسال پیامک وجود دارد، به نظر می رسد به ندرت کسی واقعاً با تلفن صحبت می کند.

If you'd like to know some differences between speak, say, and talk, you can check out this

اگر می‌خواهید تفاوت‌های بین صحبت کردن، گفتن و صحبت کردن را بدانید، می‌توانید این

video lesson that I made up here.

درس ویدیویی را که در اینجا ساخته‌ام ببینید.

Turn.

دور زدن.

Turn off the lights when you leave the room.

هنگام خروج از اتاق چراغ ها را خاموش کنید.

Go straight, then turn left.

مستقیم بروید، سپس به چپ بپیچید.

Start.

شروع کنید.

When does the movie start?

فیلم کی شروع میشه؟

Thanks to this lesson, I'm starting to remember more of these verbs.

به لطف این درس، من شروع به یادآوری بیشتر این افعال کردم.

Might.

ممکن.

It might rain tomorrow, so let's go hiking today.

ممکن است فردا باران ببارد، پس بیایید امروز به پیاده روی برویم .

You might not want to read all of the YouTube comments.

ممکن است نخواهید همه نظرات YouTube را بخوانید .

Sometimes they're not so nice, except on my channel.

بعضی وقتا خیلی خوب نیستن، جز تو کانال من.

You guys are always so kind.

شما بچه ها همیشه خیلی مهربونید

Thank you.

متشکرم.

Show.

نمایش دهید.

Will you show me how to fix this sentence?

آیا به من نشان می دهید که چگونه این جمله را درست کنم؟

She showed me 500 pictures of her puppy.

او 500 عکس از توله سگش را به من نشان داد.

Hear.

شنیدن.

I heard a loud noise in the middle of the night.

در نیمه های شب صدای بلندی شنیدم .

Did you hear what she said?

شنیدی چی گفت؟

Play.

بازی.

He plays baseball every Thursday.

او هر پنجشنبه بیسبال بازی می کند.

Whenever I ask my son what he wants to do today, he always says, "Play, play, play!"

هر وقت از پسرم می پرسم امروز می خواهی چه کار کنی ، همیشه می گوید: بازی کن، بازی کن، بازی کن!

I guess he loves playing.

من حدس می زنم او عاشق بازی است.

Run.

اجرا کن.

Have you ever run a marathon?

آیا تا به حال یک ماراتن دویده اید؟

She runs an English teaching business.

او یک تجارت آموزش زبان انگلیسی را اداره می کند.

Oh wait, that's me.

اوه صبر کن اون منم

Notice the two ways that we can use run here.

به دو روشی که می‌توانیم از run در اینجا استفاده کنیم توجه کنید.

One is for physical movement, fast walking, running, and the other is for owning and continuing

یکی برای حرکت فیزیکی، راه رفتن سریع ، دویدن و دیگری برای داشتن و

a business.

ادامه کسب و کار.

She runs a business.

او یک تجارت را اداره می کند.

Move.

حرکت.

We hired movers to help us move our heavy furniture.

برای جابجایی اثاثیه سنگین ما جابجایی استخدام کردیم .

They decided to move to the city.

تصمیم گرفتند به شهر بروند.

Like.

پسندیدن.

Did you like English when you first started studying?

آیا زمانی که شروع به تحصیل کردید، انگلیسی را دوست داشتید ؟

I definitely don't like cold weather.

قطعا هوای سرد را دوست ندارم.

Live.

زنده.

He lives about 10 minutes outside of town.

او حدود 10 دقیقه خارج از شهر زندگی می کند.

The oldest person on record lived to 122 and a half years old.

مسن ترین فرد ثبت شده تا 122 سال و نیم عمر کرد.

That's incredible.

این باور نکردنی است.

Believe.

ایمان داشتن.

A lot of little kids believe in Santa Claus when they're little.

بسیاری از بچه های کوچک وقتی کوچک هستند به بابانوئل اعتقاد دارند .

I can't believe that I believed your story.

باورم نمیشه داستانت رو باور کردم

It was so ridiculous!

خیلی مسخره بود!

Hold.

نگه دارید.

Can you hold this please?

می توانید این را نگه دارید لطفا؟

The mom held her child's hand tightly as they crossed the street.

وقتی از خیابان عبور می کردند، مادر دست فرزندش را محکم گرفته بود .

Bring.

بیاورید.

I'll bring a bottle of wine to the party.

من یک بطری شراب به مهمانی خواهم آورد.

Looking at those pictures brought up a lot of feelings inside of me.

با دیدن آن عکس ها احساسات زیادی در من ایجاد شد.

This is a wonderful phrasal verb, to bring up some feelings inside of you.

این یک فعل عبارتی فوق‌العاده است که برخی از احساسات را در درون شما ایجاد می‌کند.

Happen.

رخ دادن.

How did I wake up here?

چطور اینجا بیدار شدم؟

I have no idea what happened yesterday.

من نمی دانم دیروز چه اتفاقی افتاده است.

They happened to see each other at the park.

آنها به طور اتفاقی یکدیگر را در پارک دیدند.

For some more in-depth ways to use this really common but slightly complex verb happen and

برای برخی از روش‌های عمیق‌تر برای استفاده از این فعل واقعاً رایج اما کمی پیچیده اتفاق می‌افتد و اتفاق می‌افتد

happened to, check out this lesson that I made up here completely about the word happen.

، این درسی را که در اینجا به طور کامل درباره کلمه اتفاق می‌نویسم، بررسی کنید.

Must.

باید.

It must be really hard to be a single mom.

مادر مجرد بودن باید واقعا سخت باشد.

You must never do that again.

شما هرگز نباید دوباره این کار را انجام دهید.

I want to let you know that in American English we hardly ever use the word must to mean need,

من می خواهم به شما اطلاع دهم که در انگلیسی آمریکایی ما به ندرت از کلمه must به معنای نیاز استفاده می کنیم،

so that second sentence.

بنابراین جمله دوم.

You must never do that again.

شما هرگز نباید دوباره این کار را انجام دهید.

This is really uncommon.

این واقعا غیر معمول است.

You might hear this, but the most common way to use must is that first sentence.

ممکن است این را بشنوید، اما رایج ترین روش استفاده از must همان جمله اول است.

It's showing empathy, showing caring.

این نشان دادن همدلی، نشان دادن مراقبت است.

Oh, it must be really hard.

اوه، باید واقعا سخت باشد.

That must be really annoying.

این باید واقعا آزاردهنده باشد.

When someone's telling you about something that happened during their day, you could

وقتی کسی در مورد اتفاقی که در طول روز رخ داده است به شما می

say, "Oh, that must've been really tough."

گوید، می توانید بگویید: "اوه، باید واقعاً سخت بوده باشد."

You're showing caring and empathy.

شما مراقبت و همدلی را نشان می دهید.

That's the most common way to use must.

این رایج ترین راه برای استفاده از must است.

Write.

نوشتن.

I like to write notes by hand.

من دوست دارم با دست یادداشت بنویسم.

Write a comment below this video using some of these top verbs.

با استفاده از برخی از این افعال برتر، در زیر این ویدیو نظر خود را بنویسید .

Provide.

فراهم کند.

Parents have to provide food, shelter, and hopefully love to their children.

والدین باید برای فرزندان خود غذا، سرپناه و محبت فراهم کنند.

I asked him to provide some more information about the course.

از او خواستم اطلاعات بیشتری در مورد دوره ارائه دهد.

This is a common expression, to provide more information.

این یک عبارت رایج برای ارائه اطلاعات بیشتر است .

Sit.

بنشین

We sat on the couch before we bought it.

قبل از خرید روی مبل نشستیم.

It's not good for your health to sit for too long.

نشستن طولانی مدت برای سلامتی شما خوب نیست .

Stand.

ایستادن.

If you need to sit for your job, it's important to stand up at least once every 30 minutes

اگر برای کار خود نیاز به نشستن دارید، مهم است که حداقل هر 30 دقیقه یک بار بایستید

and stretch your legs and stretch your arms.

و پاهای خود را دراز کنید و دستان خود را دراز کنید.

I can't stand that music.

من نمی توانم آن موسیقی را تحمل کنم.

Notice the two ways to use stand here.

به دو روش استفاده از پایه در اینجا توجه کنید.

One is to rise to your feet and the other is to tolerate something.

یکی این که روی پای خود بلند شوید و دیگری تحمل چیزی.

Usually, I cannot tolerate that music.

معمولاً نمی توانم آن موسیقی را تحمل کنم.

I can't stand that music's a really common way to you stand.

من نمی توانم تحمل کنم که موسیقی یک روش واقعاً رایج برای ایستادن شماست.

I can't stand it.

من نمی توانم آن را تحمل کنم.

Lose.

از دست دادن.

He thought he lost his wallet.

فکر کرد کیف پولش را گم کرده است.

He almost lost his mind, and then he found it in his car.

تقریبا عقلش را از دست داد و بعد آن را در ماشینش پیدا کرد.

Pay.

پرداخت.

Don't forget to pay your bills every month.

فراموش نکنید که هر ماه قبوض خود را پرداخت کنید.

I paid for her ticket because she forgot her wallet at home.

پول بلیطش را پرداخت کردم چون کیف پولش را در خانه فراموش کرده بود.

Meet.

ملاقات.

How did you meet each other?

چطور با هم آشنا شدید؟

This is a common question to ask couples.

این سوال رایجی است که باید از زوجین بپرسند.

It's just a conversation starter.

این فقط یک شروع مکالمه است.

If you're sitting around a dinner party and you want to get to know people better, you

اگر در یک مهمانی شام نشسته اید و می خواهید مردم را بهتر بشناسید،

could say, "Oh, how did you meet each other?"

می توانید بگویید: "اوه، چطور همدیگر را ملاقات کردید؟"

Always great for conversation.

همیشه برای گفتگو عالی است.

Let's meet at the entrance of the museum for finding a place to meet.

بیایید در ورودی موزه ملاقات کنیم تا جایی برای ملاقات پیدا کنیم.

Include.

عبارتند از.

Yoga and Pilates classes are included in the gym membership.

کلاس های یوگا و پیلاتس شامل عضویت در باشگاه می باشد.

I'll try to include all of the important information in my speech.

من سعی می کنم تمام اطلاعات مهم را در سخنرانی خود لحاظ کنم.

Continue.

ادامه هید.

I want to trust you, but why do you continue lying to me?

من می خواهم به شما اعتماد کنم، اما چرا به من دروغ می گویید؟

To continue learning English with me, you can download my free ebook in the description

برای ادامه یادگیری زبان انگلیسی با من، می توانید کتاب الکترونیکی رایگان من را در توضیحات

below this video.

زیر این ویدیو دانلود کنید.

We already talked about the word keep to talk about continuing to do something.

قبلاً در مورد کلمه نگه داشتن برای صحبت در مورد ادامه انجام کاری صحبت کردیم.

So when do we use continue compared to keep?

پس چه زمانی از ادامه در مقایسه با نگه داشتن استفاده می کنیم؟

Well, continue is used often in an authority, disciplinarian situation.

خوب، ادامه اغلب در یک موقعیت اقتدار و انضباطی استفاده می شود.

Why do you continue lying to me?

چرا به من دروغ می گویی؟

This is when you're angry or you're disciplining someone or in a professional situation.

این زمانی است که شما عصبانی هستید یا کسی را تنبیه می کنید یا در یک موقعیت حرفه ای هستید.

It just sounds a little bit more professional.

فقط کمی حرفه ای تر به نظر می رسد.

To continue learning English with me, download my free ebook.

برای ادامه یادگیری زبان انگلیسی با من، کتاب الکترونیکی رایگان من را دانلود کنید.

Just a professional way to say it.

فقط یک روش حرفه ای برای گفتن آن.

Set.

تنظیم.

When you're finished with the book, just set it on my desk.

وقتی کتاب را تمام کردید، آن را روی میز من بگذارید.

I need to set up for the party.

من باید برای مهمانی آماده شوم.

It starts in 15 minutes.

15 دقیقه دیگر شروع می شود.

Learn.

فرا گرفتن.

My high school biology class was useless.

کلاس زیست شناسی دبیرستانم بی فایده بود.

I didn't learn anything.

من چیزی یاد نگرفتم

I hope you're learning a lot with this lesson.

امیدوارم با این درس چیزهای زیادی یاد بگیرید.

A common mistake that I hear is a mixing up learn and teach.

یک اشتباه رایجی که می‌شنوم، اختلاط یادگیری و آموزش است.

Sometimes I hear English learners say, "The teacher learned me a lot."

گاهی اوقات از زبان آموزان انگلیسی می شنوم که می گویند: " معلم من را بسیار آموخت."

But when you went to talk about what the teacher is doing, it's in that word.

اما وقتی رفتید در مورد کاری که معلم انجام می دهد صحبت کنید، این در آن کلمه است.

She's a teacher.

او یک معلم است.

She teaches.

او می آموزد.

The teacher teaches me a lot.

معلم به من چیزهای زیادی یاد می دهد.

When you're talking about from the student's perspective, you could say, "I'm learning

وقتی از دیدگاه دانش آموز صحبت می کنید، می توانید بگویید: "من خیلی چیزها را یاد می گیرم

a lot.

The teacher teaches a lot."

. معلم چیزهای زیادی یاد می دهد."

Change.

تغییر دادن.

When she looked over the exam, she changed two answers.

وقتی به امتحان نگاه کرد، دو پاسخ را تغییر داد.

Do you think you've changed a lot since high school?

فکر می کنید از دوران دبیرستان خیلی تغییر کرده اید؟

Let me know in the description.

در توضیحات به من اطلاع دهید.

I'm curious.

من کنجکاو هستم.

Do you think you've changed a lot?

آیا فکر می کنید خیلی تغییر کرده اید؟

Lead.

رهبری.

I saw a mother duck leading her ducklings through the park.

اردک مادری را دیدم که جوجه اردک هایش را در پارک می برد.

My sister doesn't know how to get there, so I'll lead in my car and she can follow me.

خواهرم نمی داند چگونه به آنجا برود، بنابراین من سوار ماشینم می شوم و او می تواند من را دنبال کند.

Understand.

فهمیدن.

I can't understand why some people are so mean.

من نمی توانم بفهمم چرا برخی افراد اینقدر بدجنس هستند.

Have you understood every sentence in this lesson?

آیا تمام جمله های این درس را فهمیده اید؟

I hope so.

امیدوارم.

Watch.

تماشا کردن.

Millions of people watch the Olympics every few years.

میلیون ها نفر هر چند سال یک بار بازی های المپیک را تماشا می کنند .

Watch out for crazy drivers on Friday nights.

در شب های جمعه مراقب رانندگان دیوانه باشید.

Sometimes they've had too much to drink.

گاهی اوقات آنها بیش از حد نوشیدنی داشته اند.

Watch out.

مواظب باش.

Follow.

دنبال کردن.

The small child followed the older child everywhere.

بچه کوچک همه جا بچه بزرگتر را دنبال می کرد.

Don't follow financial advice from people who are broke.

توصیه های مالی افرادی که دچار مشکل هستند را دنبال نکنید.

That means they have no money.

یعنی پول ندارند.

If someone gives you financial advice and you want to take it, they better be very wealthy

اگر کسی به شما مشاوره مالی می دهد و شما می خواهید آن را قبول کنید، بهتر است بسیار ثروتمند

and be successful.

و موفق باشند.

Don't take, don't follow financial advice from people who are broke.

نگیرید، توصیه های مالی افرادی را که از کار افتاده اند پیروی نکنید.

Stop.

متوقف کردن.

When I stopped going to bed late, I felt better.

وقتی دیر به رختخواب نرفتم، حالم بهتر شد.

Wow.

وای.

Surprise.

تعجب.

You should stop smoking, but don't stop believing.

شما باید سیگار را ترک کنید، اما از باور کردن دست نکشید.

Create.

ایجاد کردن.

The hurricane created a big disaster.

طوفان فاجعه بزرگی ایجاد کرد.

After reading a good book, I'm always amazed at how an author can create such real characters

پس از خواندن یک کتاب خوب، همیشه از این که چگونه یک نویسنده می تواند چنین شخصیت ها و داستان های واقعی را

and story just with words on the page.

فقط با کلمات روی صفحه بسازد، شگفت زده می شوم.

Speak.

صحبت.

We spoke about three important topics during the meeting.

در این جلسه درباره سه موضوع مهم صحبت کردیم .

If you don't speak up about your problems, no one will know.

اگر در مورد مشکلات خود صحبت نکنید، هیچ کس متوجه نخواهد شد.

Read.

خواندن.

What's the best book that you have ever read?

بهترین کتابی که تا به حال خوانده اید چیست؟

When you read out loud, you test your pronunciation skills, so it's a great thing to do.

وقتی با صدای بلند می خوانید، مهارت های تلفظ خود را آزمایش می کنید ، بنابراین کار بسیار خوبی است.

Notice that both of these words are spelled R-E-A-D but the first one is in the past tense.

توجه داشته باشید که هر دوی این کلمات R-E-A-D نوشته می شوند اما اولین مورد در زمان گذشته است.

The best book you have ever read, read is the pronunciation.

بهترین کتابی که تا به حال خوانده اید، تلفظ آن است.

And when we say it in the present tense, when you read.

و وقتی می گوییم در زمان حال، وقتی می خوانی.

Read, it's spelled the same, but the pronunciation is different.

بخوانید، املای آن یکسان است، اما تلفظ آن متفاوت است.

Allow.

اجازه.

When I was a kid, I was allowed to eat dessert after I'd eaten some vegetables.

وقتی بچه بودم، اجازه داشتم بعد از خوردن مقداری سبزیجات، دسر بخورم.

Do you allow yourself to make some mistakes?

آیا به خود اجازه می دهید که برخی از اشتباهات را مرتکب شوید؟

I hope so.

امیدوارم.

Add.

اضافه کردن.

He tries to add 15% of his income to savings every month.

او سعی می کند هر ماه 15 درصد از درآمد خود را به پس انداز اضافه کند.

When you bake bread, make sure that you add the ingredients very carefully.

هنگام پخت نان دقت کنید که مواد را با دقت زیاد اضافه کنید.

Spend.

خرج کردن.

It's a good principle to spend less money than you make.

این یک اصل خوب است که پول کمتری نسبت به پول خرج کنید.

She spent a lot of energy preparing for the party.

او انرژی زیادی را صرف آماده سازی برای مهمانی کرد.

Notice that the two most common ways to use spend are to spend money and to spend energy.

توجه داشته باشید که دو روش رایج برای استفاده از خرج کردن، خرج کردن پول و صرف انرژی است.

Grow.

رشد.

Ideally, as we grow up, we mature.

در حالت ایده آل، وقتی بزرگ می شویم، بالغ می شویم.

Ideally.

در حالت ایده آل.

The tree is growing too close to their house, so they have to cut it down.

درخت خیلی نزدیک به خانه آنها رشد می کند، بنابراین آنها باید آن را قطع کنند.

This is a true tragic story of my neighbor's house.

این یک داستان غم انگیز واقعی از خانه همسایه من است .

They have this beautiful maple tree in their front yard.

آنها این درخت افرا زیبا را در حیاط جلویی خود دارند.

It's amazing, but the roots are getting down into the foundation of their house and breaking

شگفت‌انگیز است، اما ریشه‌ها در پی خانه‌شان فرو می‌روند و

it up and causing lots of water leaks and lots of damage, so they have to cut down this

آن را می‌شکنند و باعث نشت آب و آسیب‌های زیادی می‌شوند، بنابراین آنها باید این

beautiful maple tree that's just growing too close to their house.

درخت افرای زیبا را که خیلی نزدیک به خانه‌شان رشد می‌کند، قطع کنند.

Open.

باز کن.

Don't leave the door open because mosquitoes will get inside.

در را باز نگذارید زیرا پشه ها وارد آن می شوند.

Most people who learn new languages are open to different cultures and ideas, like you.

بیشتر افرادی که زبان‌های جدید یاد می‌گیرند ، مانند شما پذیرای فرهنگ‌ها و ایده‌های مختلف هستند.

Walk.

راه رفتن.

We usually walk to the park every other day.

ما معمولا یک روز در میان به سمت پارک پیاده می رویم.

Can you walk to the grocery store from your house?

آیا می توانید از خانه خود به فروشگاه مواد غذایی بروید ؟

Win.

پیروزی.

His son's team won the basketball championship.

تیم پسرش قهرمان بسکتبال شد.

In war, nobody wins except the politicians.

در جنگ هیچکس جز سیاستمداران برنده نمی شود.

Offer.

پیشنهاد.

I offered to take care of her cat while she was out of town.

به او پیشنهاد دادم تا زمانی که او خارج از شهر است از گربه او مراقبت کنم.

The bicycle shop offers a range of bicycles for all needs.

دوچرخه‌فروشی مجموعه‌ای از دوچرخه‌ها را برای همه نیازها ارائه می‌دهد.

Remember.

یاد آوردن.

She couldn't remember the math equation for the test.

او نمی توانست معادله ریاضی آزمون را به خاطر بیاورد .

During the holiday season, people usually remember the less fortunate and donate some

در طول فصل تعطیلات، مردم معمولاً افراد کمتر خوش شانس را به یاد می آورند و مقداری غذا اهدا می کنند

food.

.

This is a polite way to say people who are poor, people who are less fortunate.

این یک روش مؤدبانه برای گفتن افرادی است که فقیر هستند، افرادی که شانس کمتری دارند.

Unfortunately, sometimes the holiday season is the only time that people remember the

متأسفانه، گاهی اوقات فصل تعطیلات تنها زمانی است که افراد

less fortunate.

کمتر خوش شانس را به یاد می آورند.

Love.

عشق.

I loved playing the flute in high school, but I need to keep it up.

من در دبیرستان عاشق نواختن فلوت بودم، اما باید آن را ادامه دهم.

Have you ever loved someone who didn't love you back?

آیا تا به حال کسی را دوست داشته اید که شما را دوست نداشته باشد ؟

Consider.

در نظر گرفتن.

Thanks for your advice.

از نصیحتت متشکرم.

I'll consider it.

من آن را در نظر خواهم گرفت.

It's generally polite to consider the opinion of other people.

به طور کلی مودبانه است که نظر دیگران را در نظر بگیرید.

Appear.

به نظر می رسد.

The cat appeared in my yard from nowhere.

گربه از هیچ جا در حیاط من ظاهر شد.

He appears to be sad, but really he's just tired.

به نظر می رسد غمگین است، اما واقعاً خسته است.

In the second sentence, we can also say he seems to be sad, but really he's just tired.

در جمله دوم نیز می توان گفت که به نظر می رسد غمگین است، اما واقعاً خسته است.

The word appear in this situation is a little bit more formal, but they both mean the same

کلمه ظاهر در این موقعیت کمی رسمی تر است، اما هر دو به یک معنی

thing.

هستند.

Buy.

خرید کنید.

I bought some ingredients to make cookies today.

امروز برای درست کردن کلوچه مواد اولیه خریدم .

It's a good idea to wait 24 hours before you buy anything expensive.

این ایده خوبی است که قبل از خرید هر چیزی گران قیمت، 24 ساعت صبر کنید.

Wait.

صبر کن.

I can't wait until this weekend.

من نمی توانم تا آخر این هفته صبر کنم.

Children have a hard time waiting because their sense of time hasn't really developed

کودکان به سختی منتظر می مانند، زیرا هنوز حس زمان در آنها رشد

yet.

نکرده است.

Serve.

خدمت.

The waiter served the head of the table first and then everyone else.

پیشخدمت اول به سر میز و بعد از بقیه خدمت کرد.

Kindness will serve you well in life.

مهربانی در زندگی به شما کمک خواهد کرد.

This is a great expression, to serve you well.

این یک بیان عالی است، برای خدمت به شما.

What are some character traits or values that will serve you well in life?

چه ویژگی‌ها یا ارزش‌هایی وجود دارد که در زندگی به شما کمک می‌کند؟

Maybe respect, kindness, curiosity, the ability to finish a task will serve you well in life.

شاید احترام، مهربانی، کنجکاوی، توانایی به پایان رساندن یک کار به شما در زندگی کمک کند.

Die.

بمیر

My cat jumped out of the second story window, but she didn't die.

گربه من از پنجره طبقه دوم بیرون پرید، اما نمرد.

It was amazing.

شگفتآور بود.

This is a true story.

این یک داستان واقعی است.

She was only a couple months old.

فقط چند ماهش بود

She jumped out of the window, and she didn't die.

از پنجره پرید بیرون و نمرد.

I'm so glad.

خیلی خوشحالم.

I'm dying to share this lesson with you.

من می ترسم این درس را با شما به اشتراک بگذارم.

Even though this expression uses the word dying, it really means I can't wait.

حتی اگر این عبارت از کلمه مردن استفاده می کند ، واقعاً به این معنی است که نمی توانم صبر کنم.

I'm dying to go to France next year.

دارم میمیرم سال دیگه برم فرانسه.

I'm dying to learn more English.

دارم میمیرم بیشتر انگلیسی یاد بگیرم

I'm dying to share this verb lesson with you.

من میمیرم که این درس فعل را با شما به اشتراک بگذارم.

Send.

ارسال.

His grandma sends him a birthday card every year.

مادربزرگش هر سال برایش کارت تولد می فرستد .

I love it when you send me postcards from your country.

وقتی از کشورتان برای من کارت پستال می‌فرستید خوشحال می‌شوم .

My address is in the description if you want to send me a postcard.

آدرسم تو توضیحات هست اگه میخوای برام کارت پستال بفرست.

Expect.

انتظار.

She was a big fan of the book, so she expected the movie to be better, but it wasn't great.

او از طرفداران پر و پا قرص کتاب بود، بنابراین انتظار داشت فیلم بهتر شود، اما عالی نبود.

I can't go out because I'm expecting the electrician to come soon.

نمیتونم برم بیرون چون منتظرم برقکار زود بیاد.

Build.

ساختن.

The dad is building a tree house for his kids.

پدر برای بچه هایش خانه درختی می سازد. هر سال

At least seven new hotels are being built in my city every year.

حداقل هفت هتل جدید در شهر من ساخته می شود.

Stay.

ماندن.

I told my son to stay right there and I would be right back.

به پسرم گفتم همان جا بماند و من هم برمی گردم.

We stayed at my brother-in-law's house for five days.

پنج روز در خانه برادر شوهرم ماندیم .

Fall.

سقوط.

While I was baking, two eggs fell off the counter and cracked.

در حین پخت دو عدد تخم مرغ از روی پیشخوان افتاد و ترک خورد.

Be careful on the ice.

مراقب یخ باشید

I don't want you to fall.

نمی خوام بیفتی

Cut.

قطع كردن.

She cut her hand on the sharp knife.

دستش را روی چاقوی تیز برید.

At my son's birthday party, all of the kids watched so closely as I cut the cake.

در جشن تولد پسرم، همه بچه ها از نزدیک به بریدن کیک من نگاه کردند.

Reach.

رسیدن.

Our kitchen has some high shelves that I can barely reach.

آشپزخانه ما چند قفسه بلند دارد که به سختی می توانم به آنها برسم.

We try to keep valuable breakable items up high so that our toddler can't reach them.

ما سعی می کنیم وسایل شکستنی با ارزش را بالا نگه داریم تا کودک نوپا نتواند به آنها برسد.

Kill.

بکش

I was kind of surprised that this was on the top 100 verb list because, personally, I don't

من به نوعی تعجب کردم که این در لیست 100 فعل برتر قرار دارد، زیرا شخصاً

use the verb kill very much, but maybe other people do, so here's a sample sentence.

از فعل kill زیاد استفاده نمی کنم، اما شاید افراد دیگر از این کار استفاده کنند، بنابراین در اینجا یک جمله نمونه آورده شده است.

The lion killed the antelope with precision.

شیر آنتلوپ را با دقت کشت.

After moving, my back was killing me.

بعد از حرکت، کمرم مرا می کشت.

This is the most common way that I use kill.

این رایج ترین روشی است که من از kill استفاده می کنم.

When I say, "My back is killing me.

وقتی می گویم: "کمر مرا می کشد

Oh, my head is killing me," it means it's an extreme pain.

، اوه، سرم مرا می کشد" یعنی درد شدیدی است.

And number 100, remain.

و شماره 100، باقی بماند.

Only $1 remains in her bank account.

فقط 1 دلار در حساب بانکی او باقی مانده است.

After the big storm, only a few buildings remained standing.

پس از طوفان بزرگ، تنها چند ساختمان پابرجا ماندند.

Wow!

وای!

Great work reviewing these top 100 verbs in English.

کار عالی برای بررسی این 100 فعل برتر در زبان انگلیسی.

Now I have a challenge for you.

حالا من یک چالش برای شما دارم.

In the comments below this video, can you try to make a sentence using three of these

در نظرات زیر این ویدیو، آیا می توانید با استفاده از سه تا از این

top verbs?

افعال برتر، جمله ای بسازید؟

For example, did you see the little boy holding the puppy that he bought?

به عنوان مثال، آیا پسر کوچکی را دیدید که توله سگی را که خریده در آغوش گرفته است؟

Great.

عالی.

This is using three of these top verbs that I'm sure you use all the time.

این استفاده از سه مورد از این افعال برتر است که مطمئن هستم همیشه از آنها استفاده می کنید.

Thanks so much for learning English with me, and I'll see you again next Friday for a new

از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم، و جمعه آینده دوباره شما را برای یک

lesson here on my YouTube channel.

درس جدید در کانال YouTube من می بینم.

Bye.

خدا حافظ.

The next step is to download my free ebook, Five Steps to Becoming a Confident English

گام بعدی دانلود کتاب الکترونیکی رایگان من، پنج قدم برای تبدیل شدن به یک سخنران مطمئن انگلیسی است

Speaker.

.

You'll learn what you need to do to speak confidently and fluently.

شما یاد خواهید گرفت که برای صحبت کردن با اعتماد به نفس و روان باید چه کاری انجام دهید .

Don't forget to subscribe to my YouTube channel for more free lessons.

فراموش نکنید که برای دروس رایگان بیشتر در کانال یوتیوب من مشترک شوید .

Thanks so much.

خیلی ممنون.

Bye.

خدا حافظ.