I use these words every day: English Vocabulary Lesson

Are you ready to level up your vocabulary? Today  you are going to learn 10 vocabulary phrases that  

آیا آماده هستید تا دایره لغات خود را ارتقا دهید؟ امروز شما قرار است 10 عبارت واژگانی را یاد بگیرید که

I use every day, and you should too. Hi, I'm  Vanessa from SpeakenglishwithVanessa.com and  

من هر روز از آنها استفاده می‌کنم، و شما هم باید. سلام، من ونسا هستم از SpeakenglishwithVanessa.com و

like always, I have created a free  PDF worksheet with all of today's  

مانند همیشه، یک کاربرگ PDF رایگان با تمام

important to vocabulary definitions, sample  sentences, and in this free PDF worksheet,  

تعاریف واژگان مهم امروزی، جملات نمونه، و در این کاربرگ PDF رایگان،

there is a quiz at the end of the worksheet.  I don't always do this, but this time there  

یک آزمون در انتهای کاربرگ وجود دارد. . من همیشه این کار را انجام نمی‌دهم، اما این بار

is a special quiz for you to test to see if you  can really remember how to use these vocabulary  

یک آزمون ویژه برای شما وجود دارد تا ببینید آیا واقعاً می‌توانید به یاد بیاورید که چگونه از این

phrases that I use every day. So you can click on  the link in the description to download that free  

واژگان   که من هر روز استفاده می‌کنم استفاده کنید. بنابراین می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید تا

PDF worksheet plus quiz today. Let's get started  with the first phrase that I use every day. I'm  

امروز آن کاربرگ PDF رایگان به همراه آزمون را دانلود کنید. بیایید با اولین عبارتی که هر روز استفاده می‌کنم شروع کنیم.

going to tell you the sample sentence, and I want  you to guess what you think this phrase means.

می‌خواهم جمله نمونه را به شما بگویم، و از شما می‌خواهم حدس بزنید که این عبارت به چه معناست.

On a roll. "I'm on a roll today." I  got everything done on my to-do list,  

روی یک رول. "من امروز در یک رول هستم." همه کارهای فهرست کارهایم را انجام دادم،

and it's not even lunch yet! What do you  think this means? This lovely phrase on  

و هنوز ناهار هم نیست! فکر می کنی این چه معنایی دارد؟ این عبارت دوست داشتنی روی

a roll means that you are on a streak of  success. I have been productive all morning,  

رول به این معنی است که شما در رگه ای از موفقیت هستید. من تمام صبح کارآمد بودم،

I got everything done on my to-do list, I  can't believe it. I didn't get sidetracked,  

همه کارهای فهرست کارهایم را انجام دادم، نمی توانم آن را باور کنم. من منحرف نشدم،

I didn't procrastinate, I'm on a roll. If you like  to watch sports, you can also use this phrase,  

معطل نکردم، در حال چرخش هستم. اگر دوست دارید ورزش تماشا کنید، می‌توانید از این عبارت نیز استفاده کنید،

you might say, "They scored three goals in  a row. They are on a roll!" Yes. Success.

ممکن است بگویید: "آنها سه گل پشت سر هم زدند. آنها در حال حرکت هستند!" آره. موفقیت

Vocabulary phrase number two that I use every  day is, ahead of time. Take a look at this  

عبارت شماره دو واژگانی که هر روز استفاده می‌کنم، جلوتر از زمان است. به این جمله نگاه کنید

sentence. "I try to make my kids' lunches  ahead of time, but I often just make them  

. من سعی می‌کنم ناهار بچه‌هایم را زودتر از موعد درست کنم، اما اغلب آنها را

the morning of." What do you think this means,  ahead of time? This means that I try to complete  

صبح صبح درست می‌کنم.» فکر می‌کنید این به چه معناست، پیش از موعد؟ این بدان معناست که من سعی می‌کنم

their lunches before they actually need to be  finished. So this means I'm thinking ahead.  

ناهار آنها را قبل از اینکه واقعاً تمام شود تکمیل کنم. بنابراین این بدان معناست که من به آینده فکر می کنم.

Maybe I will pack their school lunches the  night before, but really the reality is that  

شاید شب قبل ناهار مدرسه آنها را جمع کنم ، اما واقعیت این است که

usually it happens in the morning before they go  to school, but I try to do things ahead of time.

معمولاً صبح ها قبل از رفتن به مدرسه اتفاق می افتد، اما من سعی می کنم کارها را زودتر از موعد انجام دهم.

Expression number three is, to get out  of hand. Are we talking about something  

عبارت شماره سه این است که از دست خارج شوید . آیا ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که

escaping from my hand? Take a look at this  sample sentence. "Sometimes during the week,  

از دست من فرار می کند؟ به این جمله نمونه نگاه کنید. "گاهی در طول هفته،

dishes and laundry get out of hand because we're  so busy." What do you think this means? Well,  

ظروف و لباس‌های شسته‌شده از کنترل خارج می‌شوند، زیرا ما خیلی مشغول هستیم.» فکر می کنی این چه معنایی دارد؟ خوب،

we could switch one word in this phrase, and I  think you'll be able to guess. What if I said,  

می‌توانیم یک کلمه را در این عبارت تغییر دهیم، و فکر می‌کنم شما بتوانید حدس بزنید. چه می‌شود اگر بگویم،

"Euring the week, dishes and laundry sometimes  get out of control because we're so busy." Well,  

«در طول هفته، گاهی اوقات ظرف‌ها و لباس‌های شسته شده از کنترل خارج می‌شوند، زیرا ما خیلی شلوغ هستیم.» خب،

you can get the idea that there are dishes  in the sink, dishes on the counter. There's  

می‌توانید این ایده را دریافت کنید که ظروف داخل سینک، ظروف روی پیشخوان وجود دارد.

laundry in the basket, maybe there's laundry  even in the washer that hasn't been dried yet.

لباس‌های شسته‌شده در سبد وجود دارد، شاید لباس‌های شسته‌شده‌ای وجود داشته باشد، حتی در ماشین لباس‌شویی که هنوز خشک نشده‌اند.

There's a little bit of chaos, because things  get busy during the week. But we can use this  

کمی هرج و مرج وجود دارد، زیرا همه چیز در طول هفته شلوغ می شود. اما می‌توانیم

great phrase instead, at least boost your  vocabulary while you're talking about chaos,  

به جای آن از این عبارت عالی استفاده کنیم، حداقل دایره لغات خود را در زمانی که در مورد هرج و مرج صحبت می‌کنید، تقویت کنید،

you could say, "Dishes and laundry get out  of hand during the week." We can also use  

می‌توانید بگویید: «ظروف و لباس‌ها در طول هفته از کنترل خارج می‌شوند». همچنین می‌توانیم از

this to talk about people or places where  people are involved. So take a look at this.

این برای صحبت در مورد افراد یا مکان‌هایی که افراد در آن درگیر هستند استفاده کنیم. پس به این نگاه کنید.

"The kids ate the whole cake and the plate  of cookies at the birthday party. After that,  

"بچه ها در جشن تولد کل کیک و بشقاب شیرینی ها را خوردند. پس از آن،

the party got out of hand." You can imagine  crazy children after that type of experience,  

جشن از کنترل خارج شد." می‌توانید پس از آن تجربه، کودکان دیوانه را تصور کنید،

or you might use it as a warning. I  don't want the party to get out of hand,  

یا ممکن است از آن به عنوان یک هشدار استفاده کنید. من نمی‌خواهم مهمانی از کنترل خارج شود،

so just eat one piece of cake, please.

پس لطفاً فقط یک تکه کیک بخور.

The next phrase that I use every day is, it's  too bad. Take a look at this. "It's too bad  

عبارت بعدی که من هر روز استفاده می کنم این است که خیلی بد است. یه نگاهی به این بنداز. "خیلی بد است

that we don't have a maid who can help to clean  up our house at the end of the day." So at the  

که ما خدمتکاری نداریم که بتواند در پایان روز خانه ما را تمیز کند." بنابراین در

end of the day, my family has cleaning time.  We have a couple cleaning songs that we play,  

پایان روز، خانواده من وقت تمیز کردن دارند. ما چند آهنگ تمیز کردن داریم که می‌نوازیم،

and everyone helps to clean up the  toys or the dishes or whatever might  

و همه به تمیز کردن اسباب‌بازی‌ها یا ظروف یا هر چیز دیگری که ممکن است در اطراف خانه

be lying around making a mess in our  house. But often during this time,  

ما به هم ریخته باشد کمک می‌کنند . اما اغلب در این مدت،

I say, "It's too bad we don't have a maid  who could help to clean up our house."

می‌گویم: "حیف است که خدمتکاری نداریم که بتواند به تمیز کردن خانه ما کمک کند."

This phrase is just something used to express  regret. Obviously, when I'm talking about  

این عبارت فقط چیزی است که برای ابراز پشیمانی استفاده می شود. بدیهی است که وقتی در مورد

cleaning up, I'm a little bit joking. I'm saying  this in a lighthearted way, but we can also use  

تمیز کردن صحبت می کنم، کمی شوخی می کنم. من این را به روشی ساده می‌گویم، اما می‌توانیم از

this in more serious situations as well. If your  tone of voice is more serious, you could say,  

آن در موقعیت‌های جدی‌تر نیز استفاده کنیم. اگر لحن صدای شما جدی‌تر است، می‌توانید بگویید،

it's too bad that we elected someone else who  is incompetent. If you're unsatisfied with your  

خیلی بد است که فرد دیگری را انتخاب کردیم که ناتوان است. اگر از

country's politics, you could use this phrase to  talk about a serious situation, which is politics  

سیاست کشور خود ناراضی هستید، می‌توانید از این عبارت برای صحبت در مورد یک وضعیت جدی استفاده کنید، که سیاست است،

in kind of a more lighthearted way by using this  phrase, "It's too bad we elected someone else who  

با استفاده از این عبارت، «خیلی بد است که ما شخص دیگری را انتخاب کردیم که

is incompetent, someone else who's not going  to be able to do a good job." What a regret.

ناتوان است، یک نفر. دیگری که نمی‌تواند کار خوبی انجام دهد." چه حسرتی.

The next phrase that I use every day is this one.  When the time comes, or sometimes we add another  

عبارت بعدی که من هر روز استفاده می کنم این است. وقتی زمان فرا رسید، یا گاهی اوقات کلمه دیگری را اضافه می کنیم

word, when the time comes for. Take a look at  this sentence. "When the time comes for Matilda,  

، زمانی که زمان آن فرا می رسد. به این جمله نگاهی بیندازید. "وقتی زمان رفتن ماتیلدا،

my baby to go to preschool, our house is going  to be very quiet." So she is my last baby,  

فرزندم به پیش دبستانی فرا می رسد، خانه ما بسیار آرام خواهد بود." بنابراین او آخرین نوزاد من است،

and oftentimes during these times of transition,  I think about this. When she goes to school, it's  

و اغلب در این دوران انتقال،  به این فکر می کنم. وقتی او به مدرسه می‌رود،

going to be quite a different life. Well, we can  use this phrase when the time comes for Matilda to  

زندگی کاملاً متفاوتی خواهد بود. خوب، وقتی زمان رفتن ماتیلدا به مدرسه فرا می رسد، می توانیم از این عبارت استفاده کنیم

go to school. Well, I'm not really talking about a  specific date or a year, we're talking about time  

. خب، من واقعاً در مورد تاریخ یا یک سال خاص صحبت نمی‌کنم، ما به طور کلی درباره زمان صحبت می‌کنیم

in general. When the time comes for her to go to  school, it's going to be different in our house.

. وقتی زمان رفتن او به مدرسه برسد، در خانه ما فرق می‌کند.

You can also use this to talk about your  English learning journey. "I'm learning English,  

همچنین می‌توانید از این برای صحبت در مورد سفر یادگیری انگلیسی خود استفاده کنید. "من در حال یادگیری زبان انگلیسی هستم،

so when the time comes for me to go to the US  for vacation, I am going to be prepared." Or,  

بنابراین وقتی زمان رفتن من برای تعطیلات به ایالات متحده فرا برسد، آماده خواهم شد." یا،

"I'm learning English so that when the time comes  and we have some English-speaking clients at work,  

"من دارم انگلیسی یاد می‌گیرم تا وقتی زمانش رسید و مشتریان انگلیسی‌زبان در محل کارمان داشته باشیم،

I'm going to be able to talk to  them with no problem." You don't  

بتوانم بدون مشکل با آنها صحبت کنم." شما

know exactly when that time will be, but  you will be prepared when the time comes.

دقیقاً نمی‌دانید آن زمان چه زمانی خواهد بود، اما زمانی که زمان آن فرا رسید، آماده خواهید شد.

The next phrase I use every day is, some fresh  air. "I've been stuck inside all morning. I need  

عبارت بعدی که من هر روز استفاده می کنم این است که کمی هوای تازه. "من تمام صبح را در داخل گیر کرده ام. باید

to go outside and get some fresh air.  Right now my kids are outside playing,  

بروم بیرون و کمی هوای تازه بخورم.  در حال حاضر بچه های من بیرون بازی می کنند،

they are getting some fresh air." Do you  know what this means? It just means going  

آنها هوای تازه می گیرند." آیا می دانید این به چه معناست؟ این فقط به معنای

outside. Usually it's kind of laced with  the idea that you need some kind of relief.

بیرون رفتن است. معمولاً به نوعی با این ایده همراه است که به نوعی تسکین نیاز دارید.

When you get some fresh air, it helps you to  feel better. Maybe you feel less stressed,  

وقتی کمی هوای تازه دریافت می‌کنید، به شما کمک می‌کند تا احساس بهتری داشته باشید. شاید کمتر احساس استرس می کنید،

you feel more energized, you feel relaxed.  I need to go outside and get some fresh air.

احساس انرژی بیشتری می کنید، احساس آرامش می کنید. باید برم بیرون و هوای تازه بخورم.

Talking about getting fresh air, the next phrase  goes along with it. There's something about,  

در مورد دریافت هوای تازه صحبت می کنیم، عبارت بعدی همراه با آن است. چیزی در مورد آن وجود دارد،

take a look at this. "There's something about  going outside and getting some fresh air. That  

به این نگاهی بیندازید. "چیزی در مورد بیرون رفتن و گرفتن هوای تازه وجود دارد. این

just makes me feel better." Do you think  that I know exactly why fresh air helps  

فقط باعث می شود احساس بهتری داشته باشم." آیا فکر می‌کنید که دقیقاً می‌دانم چرا هوای تازه به

me to feel better? No. I don't know exactly  why. There's something about fresh air that  

من کمک می‌کند تا احساس بهتری داشته باشم؟ نه. دقیقاً نمی‌دانم چرا. چیزی در هوای تازه وجود دارد که به

helps me feel better. Okay, I'm talking about  when something has the ability to influence me,  

من کمک می‌کند احساس بهتری داشته باشم. بسیار خوب، من درباره زمانی صحبت می‌کنم که چیزی این توانایی را دارد که روی من تأثیر بگذارد،

but I can't really describe it. There's something  about fresh air that just feels great. You might  

اما واقعاً نمی‌توانم آن را توصیف کنم. چیزی درباره هوای تازه وجود دارد که احساس خوبی دارد. حتی ممکن است از

even use it to talk about my English lessons.  There's something about Vanessa's English  

آن برای صحبت در مورد درس های انگلیسی من استفاده کنید. چیزی در مورد درس‌های انگلیسی ونسا وجود دارد

lessons that I just love. Maybe you don't know  exactly why you keep watching my English lessons,  

که من عاشق آن هستم. شاید دقیقاً ندانید چرا به تماشای درس‌های انگلیسی من ادامه می‌دهید،

but it's hard to describe, and it influences  you. There's something about Vanessa's lesson  

اما توصیف آن سخت است و روی شما تأثیر می‌گذارد . چیزی در مورد درس ونسا وجود دارد

that just makes me want to come back again  and again and watch them. I hope that's true.

که باعث می‌شود من بخواهم بارها و بارها برگردم و آنها را تماشا کنم. امیدوارم این درست باشد.

The next phrase that I use every  day is, come to think of it, come  

عبارت بعدی که من هر روز استفاده می کنم این است، بیا به آن فکر کن، بیا

to think of it. What is it? We'll, take a look  at this sentence. "Come to think of it, it is  

به آن فکر کن. چیست؟ ما نگاهی به این جمله خواهیم داشت. "بهش فکر کن،

snack time. Let's go eat something!" Maybe like  your kids, my kids are always asking for a snack,  

وقت میان وعده است. بیا بریم چیزی بخوریم!" شاید مثل بچه‌های شما، بچه‌های من همیشه یک میان‌وعده می‌خواهند،

but I try not to let them eat a snack all day,  all the time. We have kind of snack times. It's  

اما من سعی می‌کنم به آنها اجازه ندهم که در تمام طول روز، همیشه یک میان وعده بخورند . یه جورایی اوقات میان وعده داریم

not extremely strict, but if they ask me for a  snack and it's around 10 o'clock in the morning,  

خیلی سخت نیست، اما اگر از من یک میان وعده بخواهند و حدود ساعت 10 صبح است،

that's generally snack time and they  say, "Mom, I'm so hungry, I'm so hungry,  

معمولاً زمان میان وعده است و می گویند: "مامان، من خیلی گرسنه هستم، خیلی گرسنه هستم، به

I need a snack." I might say, "Well, come to think  of it, it is snack time. Let's go eat something."

یک غذا نیاز دارم. خوراک مختصر." ممکن است بگویم، "خب، بیا به آن فکر کن، وقت میان وعده است. بیا بریم چیزی بخوریم."

So here we're talking about something  that just appeared in my mind in the  

بنابراین در اینجا ما در مورد چیزی صحبت می کنیم که در میانه این گفتگو در ذهن من ظاهر شد

middle of this conversation. I wasn't  thinking, snack time is coming soon,  

. فکر نمی‌کردم، به زودی زمان میان‌وعده فرا می‌رسد، می‌خواهم

I'm going to prepare a snack. No, my kids  asked me for a snack and I just remembered,  

میان‌وعده درست کنم. نه، بچه‌هایم از من یک میان وعده خواستند و من فقط به یاد آوردم:

"Oh, come to think of it. Oh, look at that. It  is snack time. Let's go eat." So it's something  

"اوه، بیا به آن فکر کن. اوه، به آن نگاه کن. وقت میان وعده است. بیا برویم غذا بخوریم." بنابراین این چیزی است

that just comes up in the conversation. I  want to give you another example for this.

که در مکالمه مطرح می شود. می‌خواهم مثال دیگری برای این موضوع بزنم.

Last week, my sister and I were talking about my  grandparents and thinking about them, and I said,  

هفته گذشته، من و خواهرم در مورد پدربزرگ و مادربزرگم صحبت می‌کردیم و به آنها فکر می‌کردیم، و

in the middle of our conversation, "Come to think  of it, I haven't heard from my grandma in a while.  

در میانه صحبت‌هایمان گفتم: "بیا فکرش را بکن ، مدتی است که از مادربزرگم خبری ندارم.

Maybe I should give her a call." Okay, we were  having this conversation about our grandparents,  

شاید بهتر باشد. به او زنگ بزن." خوب، ما داشتیم درباره پدربزرگ و مادربزرگمان این گفتگو را انجام می‌دادیم،

and I realized in the middle of that conversation  that I hadn't heard from my grandma. She hadn't  

و در وسط آن مکالمه متوجه شدم که از مادربزرگم چیزی نشنیده بودم. مدتی بود که با

called me for a while, so I thought, "Oh, come  to think of it. I haven't heard from her for  

من تماس نگرفته بود، بنابراین فکر کردم، "اوه، بیا به این فکر کنم. مدتی است که از او خبری ندارم

a while. Maybe I should call her." It just came  up in my mind in the middle of the conversation.

. شاید باید به او زنگ بزنم." در اواسط مکالمه به ذهنم خطور کرد.

The next phrase that I use every day is, to  be spoiled. Take a look at this sentence.  

عبارت بعدی که من هر روز استفاده می‌کنم، خراب شدن است . به این جمله دقت کنید.

"We're so spoiled because our neighbors  share good food with us." Have you ever  

ما خیلی خراب شدیم چون همسایه‌هایمان غذای خوب را با ما تقسیم می‌کنند.» آیا تا به حال برای شما پیش

had a neighbor bring you over some freshly  made cookies or maybe some soup that they  

آمده است که همسایه‌ای برای شما شیرینی‌های تازه یا شاید سوپی که

just made on a cold day? It's such a beautiful  feeling. This is a way to truly show love,  

در یک روز سرد درست کرده‌اند بیاورد؟ این احساس بسیار زیبایی است . به نظر من، این راهی برای نشان دادن عشق واقعی است

I think. So for me, I have several neighbors  that are constantly sharing food together. I feel  

. بنابراین برای من، چندین همسایه دارم که دائماً غذا را با هم تقسیم می‌کنند. احساس می کنم

spoiled. I am spoiled that my neighbors share such  good food with me. What do you think this means,  

خراب شده ام. من از اینکه همسایه‌هایم چنین غذای خوبی را با من تقسیم می‌کنند، ناراحتم. به نظر شما این به چه معناست،

to be spoiled? This just means that  I am treated well. Maybe even above  

خراب شدن؟ این فقط به این معنی است که با من خوب رفتار می شود. شاید حتی بالاتر از

well. I am pampered. Someone is taking  care of me more than is even necessary.

خوب. من متنعم هستم کسی بیش از آنچه لازم است از من مراقبت می کند.

I'm spoiled. We do sometimes use this negatively  for children. So if your child always asks for  

من خراب شده ام ما گاهی اوقات از این برای کودکان استفاده منفی می‌کنیم . بنابراین اگر فرزندتان همیشه

toys and every time they ask for a toy, you say  yes. Anytime, you're walking down the aisle in a  

اسباب‌بازی می‌خواهد و هر بار که اسباب‌بازی می‌خواهد، شما می‌گویید بله. هر زمان که در راهروی

store and they say, "I want to buy that." You say,  "Okay." And then they want to buy something else,  

فروشگاهی قدم می‌زنید و آنها می‌گویند: «می‌خواهم آن را بخرم». شما می گویید، "خوب." و سپس آنها می خواهند چیز دیگری بخرند،

and you say, "Okay, okay, okay, okay." Well, you  know what? Your children are spoiled. This is not  

و شما می گویید، "باشه، باشه، باشه، باشه." خوب، می دانید چیست؟ بچه های شما خراب شده اند این

a good thing. It's not a good thing for us as  adults either, but when someone is spoiling me  

چیز خوبی نیست. این برای ما بزرگسالان هم خوب نیست، اما وقتی کسی

by giving me food, this is generally just kind of  a neutral or good thing. But make sure that you  

با دادن غذا به من بد می‌کند، این معمولاً یک چیز خنثی یا خوب است. اما مطمئن شوید که

try not to spoil your children too much. We want  them to be grateful for the things that they have.

سعی کنید زیاد فرزندانتان را لوس نکنید. ما می‌خواهیم آنها برای چیزهایی که دارند سپاسگزار باشند.

The final phrase that I use every day that I want  to share with you today is, the fact that. Okay,  

آخرین عبارتی که من هر روز استفاده می کنم و می خواهم امروز با شما به اشتراک بگذارم، این واقعیت است که. بسیار خوب،

we need to add this grammatically correctly  into a sentence, so take a look at this. "I  

باید این را از نظر گرامری به درستی به یک جمله اضافه کنیم، بنابراین به این نگاه کنید. "من

love the fact that my neighbors support each  other." Okay, yes, we're talking about a fact,  

این حقیقت را دوست دارم که همسایگانم از یکدیگر حمایت می کنند ." خوب، بله، ما در مورد یک واقعیت صحبت می‌کنیم،

something that is true, but look how this  is grammatically used. I could just say,  

چیزی که درست است، اما ببینید چگونه از این از نظر دستوری استفاده می‌شود. فقط می‌توانم بگویم،

I love that my neighbors take care of each other.  But instead I added the fact to kind of emphasize  

دوست دارم همسایه‌هایم از یکدیگر مراقبت کنند. اما در عوض این واقعیت را اضافه کردم تا به نوعی تاکید کنم

this is absolute truth. "I love the fact that my  neighbors take care of each other." And it's true,  

این حقیقت مطلق است. "من عاشق این واقعیت هستم که همسایگانم از یکدیگر مراقبت می کنند." و درست است،

we often look out for each other and bring  each other things, bring each other food,  

ما اغلب مراقب یکدیگر هستیم و برای هم چیزهایی می آوریم، برای هم غذا می آوریم،

check in on each other, and make sure that  each other are doing well. I love the fact  

همدیگر را بررسی می کنیم و مطمئن می شویم که حال یکدیگر خوب است. من این حقیقت را دوست دارم

that my neighbors take care of each other. Let  me give you one more sample sentence with this.  

که همسایه هایم از یکدیگر مراقبت می کنند. اجازه دهید یک جمله نمونه دیگر با این به شما بدهم.

One of my friends is a vegetarian,  which means she does not eat meat,  

یکی از دوستان من گیاهخوار است، یعنی گوشت نمی خورد

and she told me this. "My family has finally  accepted the fact that I don't eat meat."

و این را به من گفت. "خانواده من بالاخره این واقعیت را پذیرفتند که من گوشت نمی‌خورم."

Well, maybe before her family thought, this  is just a phase, it will pass. If you're a  

خب، شاید قبل از اینکه خانواده‌اش فکر کنند، این فقط یک مرحله است، می‌گذرد. اگر

vegetarian, maybe your family said the same thing.  But she said that her family has accepted the fact  

گیاه‌خوار هستید، شاید خانواده‌تان همین را گفته باشند. اما او گفت که خانواده‌اش این واقعیت را پذیرفته‌اند

that she doesn't eat meat, and now whenever  she goes over to their house, they try to  

که او گوشت نمی‌خورد و حالا هر وقت او به خانه‌شان می‌رود، سعی می‌کنند

accommodate her in some way. It's very kind.  They accept the fact that she doesn't eat meat.

به نحوی او را جا بدهند. خیلی مهربان است. آنها این واقعیت را می پذیرند که او گوشت نمی خورد.

Well, congratulations on learning these 10  phrases that I use every day, and I think that  

خوب، به خاطر یادگیری این 10 عبارتی که من هر روز استفاده می‌کنم تبریک می‌گویم، و فکر می‌کنم

you should too. The next step is to download  the free PDF worksheet, which includes all 10  

شما هم باید این کار را انجام دهید. گام بعدی این است که کاربرگ PDF رایگان را دانلود کنید، که شامل تمام 10

of these daily life phrases, definitions,  multiple sample sentences, and, drum roll,  

از این عبارات زندگی روزمره، تعاریف، جملات نمونه چندگانه،

a quiz to test your knowledge and see if you  can actually remember all of these 10 phrases.  

یک آزمون برای آزمایش دانش خود است و ببینید آیا واقعاً می توانید همه این 10 عبارت را به خاطر بسپارید یا خیر. .

You can click on the link in the description to  download that free PDF worksheet plus quiz today.

می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید تا آن کاربرگ PDF رایگان به همراه آزمون امروز را دانلود کنید.

Well, thank you so much for learning English  with me, and I'll see you again next Friday  

خوب، از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم، و جمعه آینده

for a new lesson here on my YouTube channel.  Bye. But wait, do you want more? I recommend  

برای یک درس جدید در کانال YouTube من دوباره شما را می بینم.  خدا حافظ. اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم

watching this video next, where you will  learn 10 other phrases that I use every day,  

این ویدیوی بعدی را تماشا کنید، جایی که 10 عبارت دیگر را که من هر روز استفاده می‌کنم، یاد خواهید گرفت،

including how to use the word "thanks" to be  rude. I'll see you in that video to find out.

از جمله نحوه استفاده از کلمه "متشکرم" برای بی‌ادبی. من شما را در آن ویدیو می بینم تا بفهمم.