15 of the Most Important Phrasal Verbs - Part 1

Aww yeah, RealLifers, what's going on?

اوه، آره، RealLifers، چه خبر است؟

This is Ethan, with another video for you.

این ایتن است، با یک ویدیوی دیگر برای شما.

So, today I'm going to talk to you about a subject that a lot of English learners hate

بنابراین، امروز قصد دارم با شما در مورد موضوعی صحبت کنم که بسیاری از زبان آموزان انگلیسی از

to talk about, and that's phrasal verbs.

صحبت کردن در مورد آن متنفرند، و آن افعال عبارتی است.

Is this RealLife?

آیا این RealLife است؟

So, whether or not you like phrasal verbs, they're a very important part of the English

بنابراین، صرف نظر از اینکه افعال عبارتی را دوست داشته باشید یا نه، آنها بخش بسیار مهمی از زبان انگلیسی هستند

language, it's something that sooner or later you're going to have to learn, and better

، این چیزی است که دیر یا زود باید آن را یاد بگیرید، و

sooner rather than later.

دیر یا زود بهتر است.

So, what I notice with a lot of my students, they're Spanish speakers, Portuguese speakers,

بنابراین، چیزی که من در مورد بسیاری از دانش آموزانم متوجه می شوم، آنها اسپانیایی زبان، پرتغالی زبان،

any latin-based language, they like to use a lot of cognates. So, often there are a lot

هر زبان لاتینی هستند، آنها دوست دارند از بسیاری از همزادگان استفاده کنند. بنابراین، اغلب

of words that exist in English, that are the same as a cognate in your language, but it's

کلمات زیادی در زبان انگلیسی وجود دارد که در زبان شما با همزاد آنها یکسان است،

just not very colloquial, and a lot of times, in these situations, there exists a phrasal

اما خیلی محاوره ای نیست، و در بسیاری از مواقع، در این مواقع، یک فعل عبارتی وجود دارد

verb which is much more colloquial, that we use all the time.

که بسیار زیاد است. بیشتر محاوره ای است که ما همیشه از آن استفاده می کنیم.

So, today, what I want to do is give you 15 new phrasal verbs that you can add to you

بنابراین، امروز، کاری که می‌خواهم انجام دهم این است که 15 فعل عبارتی جدید به شما بدهم که می‌توانید همین الان به

vocabulary right now, which will make a big difference in your speaking, sound a little

واژگان خود اضافه کنید، که تفاوت بزرگی در صحبت کردن شما ایجاد می‌کند،

bit more natural, like a native speaker.

کمی طبیعی‌تر به نظر می‌رسد، مانند یک زبان مادری.

Alright, guys, so let's get started.

خوب، بچه ها، پس بیایید شروع کنیم.

So, the first phrasal verb for you is "carry on." So, carry on means continue. You could

بنابراین، اولین فعل عبارتی برای شما "Cry on" است. بنابراین، ادامه دهید یعنی ادامه دهید. می

use either of these, both of them are pretty colloquial.

توانید از هر کدام از اینها استفاده کنید، هر دوی آنها بسیار محاوره ای هستند.

But carry on, a lot of times, someone will ask you "oh, what are you doing?" like they're

اما ادامه دهید، بسیاری از اوقات، یکی از شما می پرسد "اوه، چه کار می کنید؟" مثل اینکه آنها به

kind of concerned about what you're doing, and then they would say, one they hear your

نوعی نگران کاری هستند که شما انجام می دهید، و سپس می گویند، وقتی پاسخ شما را می شنوند

answer, "oh, ok, carry on, continue with what you're doing."

، "اوه، باشه، ادامه بده، به کاری که انجام می دهی ادامه بده."

So carry on is just a little bit shorter, faster, and you're going to hear people use

بنابراین ادامه فقط کمی کوتاه‌تر و سریع‌تر است و خواهید شنید که مردم زیاد از

this a lot.

آن استفاده می‌کنند.

Next, you have "hold on." So, this you might hear as an exclamation, someone telling you

در مرحله بعد، شما "دست نگه دارید". بنابراین، ممکن است این را به عنوان یک تعجب بشنوید، کسی که به شما بگوید

"hold on a sec!" So, what does this mean? This means wait.

"یک ثانیه صبر کن!" خوب این به چه معنا است؟ این یعنی صبر کنید

So, for example, you're talking on the phone with someone, maybe you're talking on the

برای مثال، شما در حال صحبت با یک نفر تلفنی هستید، شاید

phone with your mom, and you're cooking at the same time. And, all the sudden, you notice

با مادرتان تلفنی صحبت می کنید و در همان زمان مشغول آشپزی هستید. و ناگهان متوجه می شوید

that the rice is burning, you say "hold on, mom, I have to just take the rice off, I'll

که برنج در حال سوختن است، می گویید " مامان صبر کن، من باید برنج را بردارم،

be right back with you."

بلافاصله با شما برمی گردم."

So, you can use this in any situation where you tell someone to wait. We use it a lot.

بنابراین، در هر شرایطی که به کسی می‌گویید صبر کنید، می‌توانید از آن استفاده کنید. ما خیلی از آن استفاده می کنیم.

The next one is "watch out!" So, this is another exclamation.

مورد بعدی "مراقب باش!" بنابراین، این یک تعجب دیگر است .

You say watch out like be careful, or any situation like this.

شما می گویید مواظب خود باشید مانند مواظب باشید یا هر موقعیتی شبیه این.

So, for example, you're with your friend walking down the street and you're about to cross

به عنوان مثال، شما با دوست خود هستید که در خیابان راه می‌روید و می‌خواهید

the street, your friend steps into the street, and you grab them, because the car is coming,

از خیابان رد شوید، دوست شما قدم به خیابان می‌گذارد و شما آنها را می‌گیرید، زیرا ماشین در حال آمدن است

and you say "watch out!"

و می‌گویید "مراقب باش! "

So, a lot of times, English learners don't really know what to say in this situation,

بنابراین، بسیاری از اوقات، زبان آموزان انگلیسی واقعاً نمی دانند در این شرایط چه بگویند

and they'll just make some noise like "aah!" "ooh!"

و فقط صدایی مانند "aah!" "اوه!"

So, don't do this, use watch out.

بنابراین، این کار را نکنید، از مراقب باشید استفاده کنید.

Ok, so the next phrasal verb is "come up with." So, you come up with something, what does

خوب، پس فعل عبارت بعدی "come up with" است. بنابراین، شما به چیزی فکر می کنید،

this mean?

این به چه معناست؟

So, come up with something is to invent something, or to think about something, to come up with

بنابراین، دستیابی به چیزی به معنای اختراع چیزی است، یا فکر کردن به چیزی، به دست آوردن

an answer...

پاسخ...

So, you use come up with when you're trying to figure something out, when you're trying

بنابراین، زمانی که می‌خواهید چیزی را کشف کنید، زمانی که

to create a solution.

می‌خواهید خلق کنید، از come up استفاده می‌کنید. یک راه حل.

So, for example, if you have some sort of problem, and you don't know the solution to

بنابراین، برای مثال، اگر شما نوعی مشکل دارید و راه حل آن را نمی دانید

it, you say "oh, I'll come up with something, figure something out."

، می گویید "اوه، من چیزی به ذهنم می رسم، چیزی را دریابیم."

The next one is get along with someone.

مورد بعدی کنار آمدن با کسی است.

So, get along with someone means that you have a good relationship with them. So, I

بنابراین، کنار آمدن با کسی به این معنی است که شما با او رابطه خوبی دارید. بنابراین،

could say "What do you think of Tom?" "Yeah, I like him, I get along well with him."

می توانم بگویم "نظرت در مورد تام چیست؟" "آره ، من او را دوست دارم، با او خوب کنار می آیم."

It means that it's a person who, in generally, you have something in common with, you like

یعنی آدمی است که به طور کلی یک چیز مشترکی با او دارید،

this person as a friend, and so you can say that you get along with them, or maybe you

این شخص را به عنوان یک دوست دوست دارید و می توانید بگویید که با او کنار می آیید یا شاید

don't get along with them.

هم با او کنار نمی آیید.

"I don't like Tom, I don't get along with him."

"من تام را دوست ندارم، با او کنار نمی آیم ."

So, the next one is "fed up."

بنابراین، نفر بعدی "خسته شده است".

So, we say fed up with something when you're completely sick of something, you can't handle

بنابراین، ما می گوییم از چیزی خسته شده اید، وقتی از چیزی کاملاً خسته شده اید، دیگر نمی توانید

it anymore. You can use this about a thing, or a person, you say, for example, "I'm so

آن را تحمل کنید. می توانید از این در مورد یک چیز یا یک شخص استفاده کنید، مثلاً بگویید: "من از

fed up with those twilight movies, they're just so stupid, I don't like the twilight

آن فیلم های گرگ و میش خیلی خسته شدم، آنها خیلی احمق هستند، من فیلم های گرگ و میش را

movies, I'm fed up with them, if anyone else talks to me about them, I'm going to punch

دوست ندارم، من سیر هستم. با آنها، اگر کس دیگری در مورد آنها با من صحبت کند، من به صورت آنها مشت خواهم زد

them in the face."

."

Hopefully, you're not that agressive. I'm not.

امیدوارم آنقدرها هم پرخاشگر نباشید. من نیستم.

The next phrasal verb I have for you is "try on."

فعل عبارتی بعدی که برای شما دارم، « سعی کنید» است.

So, this is for example when you go to a clothing store and you see a t-shirt that you like

بنابراین، این برای مثال زمانی است که شما به یک فروشگاه لباس می‌روید و تی‌شرتی را می‌بینید که دوست دارید

and you say "hey, I think I'll try that on, see how it looks on me."

و می‌گویید "هی، فکر می‌کنم آن را امتحان می‌کنم، ببین چگونه به نظر من می‌آید."

So, "try on" is to put on some clothes to see how they fit you, how they look, just

بنابراین، «تلاش کن» این است که چند لباس بپوشی تا ببینی چقدر به تو می آید، چطور به نظر می رسد، فقط

things like that.

چیزهایی از این دست.

So, it's very helpful if you're going to go shopping.

بنابراین، اگر قصد خرید دارید، بسیار مفید است .

The next phrasal verb I have for you is "put away."

فعل عبارتی بعدی که برای شما دارم " کنار گذاشتن " است.

So, you can put away something after you've taken it out, you have to put it away.

بنابراین، شما می توانید بعد از اینکه چیزی را بیرون آوردید، آن را کنار بگذارید، باید آن را کنار بگذارید.

So, for example, after you wash all of your dirty dishes, you have to put them away into

بنابراین، برای مثال، بعد از اینکه همه ظروف کثیف خود را شستید، باید آنها را

the cabinet where they go.

داخل کابینت جایی که می‌روند قرار دهید.

Next, there's another one with put, and that's "put off."

بعد، یکی دیگر با put وجود دارد، و آن "تعویق انداختن" است.

Are you a person who puts a lot of stuff off? I generally am. It means procrastinate.

آیا شما فردی هستید که خیلی چیزها را کنار می گذارید؟ من به طور کلی هستم. به معنای به تعویق انداختن است.

So, for example, in college, I a lot, I would always know, in the end of the term, that

بنابراین، برای مثال، در دانشگاه، من خیلی، همیشه در پایان ترم

I would have a big important paper due, and the professor tells you the very first day

می‌دانستم که یک مقاله مهم مهم دارم، و استاد همان روز اول کلاس به شما می‌گوید

of class, but I would always put it off until the week before it was due. I would usually

، اما من همیشه آن را به یک هفته قبل از سررسید موکول کنید. من معمولاً

spend a lot of nights researching in the library, looking for certain books, and writing these

شبهای زیادی را در کتابخانه به تحقیق می گذراندم، به دنبال کتاب های خاصی می گشتم

papers, every time. I'm crazy.

و هر بار این مقالات را می نوشتم. من دیوانه ام

The next one is "look up."

مورد بعدی «به بالا نگاه کن» است.

So, look up literally could be look up, but here I want to give you a more colloquial

بنابراین، نگاه کردن به معنای واقعی کلمه می تواند جستجو کردن باشد، اما در اینجا می خواهم یک تعریف محاوره ای

definition of this word, so, look up means to search for something, to investigate something.

تری از این کلمه به شما ارائه کنم، بنابراین، نگاه کردن به معنای جستجو برای چیزی، بررسی چیزی است.

So, for example, "do you know any good Chinese restaurants here?" No, but I'll look one up

بنابراین، برای مثال، "آیا رستوران چینی خوبی در اینجا می شناسید؟" نه، اما من یکی را

on Google."

در گوگل جستجو خواهم کرد."