QUICK ENGLISH BOOST 🇬🇧 | Only FLUENT SPEAKERS Use These 12 English Adjectives!

Hi there. This is Harry and welcome back to my  advanced English lessons with Harry. And what  

سلام. این هری است و به درس‌های پیشرفته انگلیسی من با هری خوش آمدید. و آنچه

we're going to talk to you about today  are actually adjectives. So the lesson  

امروز قرار است با شما صحبت کنیم در واقع صفت هستند. بنابراین درس

today is based on adjectives. And these are  advanced adjectives that we use to describe  

امروز بر اساس صفت است. و اینها صفت های پیشرفته ای هستند که برای توصیف افراد استفاده می کنیم

people. Unusually now I have actually  12 not 10. I usually have a list of 10.

. اکنون به طور غیرمعمولی، در واقع 12 تا 10 دارم. من معمولاً فهرستی از 10 تا دارم.

I don't know why I've got 12. So I'm going  to go down through the list of 12. Okay.  

نمی دانم چرا 12 دارم. بنابراین می خواهم فهرست 12 را پایین بیاورم. بسیار خوب.   به

That's called the 12 disciples.  Go down through the list of 12,  

این 12 شاگرد می گویند. فهرست 12 موردی را پایین بیاورید،

and I'll go back through them individually  and give you an example. One by one.

و من به صورت جداگانه به آن‌ها باز می‌گردم و برای شما مثالی می‌آورم. یکی یکی.

Number one sensible. Well,  when somebody is sensible,  

شماره یک معقول. خوب، وقتی کسی عاقل است،

they take the right approach to  something without taking risk.

بدون ریسک کردن، رویکرد درستی را برای چیزی اتخاذ می کند.

It's sensible when you're standing at the  side of the road to look right and left,  

زمانی که در کنار جاده ایستاده اید، عاقلانه است که به راست و چپ نگاه کنید،

to make sure there's no traffic coming. Not  just walk across the road without having a  

تا مطمئن شوید که ترافیکی وجود ندارد. نه اینکه فقط در سراسر جاده قدم بزنید بدون اینکه

care in the world. Okay, so you're sensible  about it. You're sensible in the way you  

مراقبتی در دنیا داشته باشید. بسیار خوب، پس شما در مورد آن عاقلانه هستید. شما در نحوه

approach the problem that your child might have  at school. So when he comes home and he's got a  

برخورد با مشکلی که ممکن است فرزندتان در مدرسه داشته باشد، معقول هستید. بنابراین وقتی به خانه می‌آید و

bloody nose or some little problem, he don't  run down to school shouting and screaming.

بینی‌اش خونی است یا مشکل کوچکی دارد، با داد و فریاد به مدرسه نمی‌رود.

You sit down in a sensible way with him  and try to find out exactly what happened,  

به روشی معقول با او می‌نشینید و سعی می‌کنید دقیقاً بفهمید چه اتفاقی افتاده است،

and then try to find or think about the best  way to deal with the problem. And that would  

و سپس سعی کنید بهترین راه برای مقابله با مشکل را بیابید یا درباره آن فکر کنید. و این

be sensible. He's very sensible. He doesn't  do things without thinking about the risk. He  

عاقلانه خواهد بود. او بسیار معقول است. او کارهایی را بدون فکر کردن به خطر انجام نمی دهد. او

won't just run off with his friend and not tell  us where he is going is really, really sensible.

فقط با دوستش فرار نمی‌کند و به ما نمی‌گوید کجا می‌رود واقعاً، واقعاً معقول است.

It's a sensible thing to do. So when a  sensible you take certain precautions,  

این کار معقولی است. بنابراین وقتی عاقلانه اقدامات احتیاطی خاصی را انجام می‌دهید،

you don't do things just in a risky way. Okay,  

کارها را فقط به روشی پرخطر انجام نمی‌دهید. بسیار خوب،

now sensible is the next word and so sensitive is  the next word. And these two words get confused,  

اکنون کلمه بعدی معقول است و کلمه بعدی بسیار حساس است . و این دو کلمه اشتباه گرفته می‌شوند،

sensible and sensitive because in some languages  they actually have the same their words. So it's,  

معقول و حساس، زیرا در برخی از زبان‌ها، آنها در واقع همان کلمات خود را دارند. بنابراین،   آن

it's, it's hard to distinguish but in  English sensible and also sensitive.

است، تشخیص آن سخت است، اما در انگلیسی معقول و همچنین حساس است.

So when somebody sensitive their  feelings a little bit close to the  

بنابراین وقتی کسی احساسات خود را کمی نزدیک به

surface. So if they get criticised they  get upset. If somebody shouts at them,  

سطح حساس کند. بنابراین اگر مورد انتقاد قرار گیرند، ناراحت می شوند. اگر کسی بر سر آنها فریاد بزند،

they get upset or they see something unsavoury  on the TV or in a movie, they they might shed  

ناراحت شوند یا چیزی ناخوشایند را در تلویزیون یا فیلم ببینند، ممکن است

a tear about children that have been orphaned or  animals that have been badly treated. So they're  

درباره کودکان یتیم یا حیواناتی که با آنها بدرفتاری شده است اشک بریزند. بنابراین آن‌ها

very sensitive to those sort of situations  and therefore can be very, very emotional  

نسبت به این نوع موقعیت‌ها بسیار حساس هستند و بنابراین می‌توانند بسیار بسیار احساسی باشند

and emotional can be a word very synonymous  with and the whole idea of being sensitive to.

و احساسی می‌تواند کلمه‌ای بسیار مترادف با و کل ایده حساس بودن باشد.

Now, we can also be sensitive to change, like my  nose can be very sensitive. Now when you go out,  

اکنون، می‌توانیم به تغییر نیز حساس باشیم، مانند بینی من که می‌تواند بسیار حساس باشد. حالا وقتی بیرون می‌روید،

it's nice to breathe in deeply. But  within a day or two, my eyes are watching,  

نفس عمیق کشیدن خوب است. اما در عرض یکی دو روز، چشمانم تماشا می‌کنند،

my nose is running and I'm sneezing a  lot, so I'm very sensitive to the the  

بینی‌ام می‌ریزد و زیاد عطسه می‌کنم، بنابراین نسبت به

change in the climate, particularly  in the spring into the early summer.

تغییر آب و هوا، به‌ویژه در بهار تا اوایل تابستان، بسیار حساس هستم.

So yeah, that's about being sensitive in  that way as well. So just to make sure we  

بنابراین بله، این مربوط به این است که از این نظر نیز حساس باشید. بنابراین، فقط برای اینکه مطمئن شویم

understand the difference between sensible  doing things without taking risk sensitive  

تفاوت بین انجام معقولانه کارها بدون ریسک کردن،

where our emotions sometimes might take over,  and we can be a little emotional about things,  

جایی که گاهی اوقات ممکن است احساسات ما را تحت تأثیر قرار دهند، درک می‌کنیم، و می‌توانیم در مورد چیزها،

particularly a criticism. Assertive.  So assertive when you make your point,  

به ویژه انتقاد، کمی احساساتی باشیم. قاطعانه خیلی قاطعانه وقتی نظرتان را بیان می‌کنید،

you make it clear and you stick to it, and you're  not going to be easily persuaded or easily moved.

آن را روشن می‌کنید و به آن پایبند می‌مانید، و به راحتی متقاعد نمی‌شوید یا به راحتی تکان نمی‌خورید.

Competitive. Well, when you're competitive,  it means you you don't want to give in without  

رقابتی. خوب، وقتی رقابتی هستید، به این معنی است که نمی‌خواهید بدون

a fight. Or if there's a game you want to  win or there's a challenge as you want to,  

مبارزه تسلیم شوید. یا اگر بازی‌ای وجود دارد که می‌خواهید برنده شوید یا چالشی وجود دارد که می‌خواهید،

to achieve it. Yeah. So competitive means  you don't just participate just for the sake  

برای رسیدن به آن. آره بنابراین رقابتی به این معنی است که شما فقط به خاطر

of it or even just to have fun. So when we were  growing up as kids, we were always competitive.

آن یا حتی فقط برای تفریح ​​در آن شرکت نمی‌کنید. بنابراین وقتی در کودکی بزرگ می‌شدیم، همیشه رقابتی بودیم.

Yeah, we always wanted to be the best. I grew  up, and I still am, of course, I'm a twin,  

بله، ما همیشه می خواستیم بهترین باشیم. من بزرگ شدم، و هنوز هم هستم، البته، من یک دوقلو هستم،

and we were identical twins, so we were very  competitive. So if one did one thing, the other  

و ما دوقلوهای همسان بودیم، بنابراین بسیار رقابتی بودیم. بنابراین، اگر یکی کاری را انجام دهد، دیگری

would want to do better. If one did better, the  other one would be want to be better again. So  

می‌خواهد بهتر انجام دهد. اگر یکی بهتر عمل کرد، دیگری دوست داشت دوباره بهتر شود. بنابراین

we were always in that competitive environment,  whether our parents did it deliberately or not.

ما همیشه در آن محیط رقابتی بودیم، چه والدینمان عمداً این کار را انجام دهند یا نه.

I don't think they did. But, you know, one did  something. They would encourage the other one  

من فکر نمی کنم آنها انجام دهند. اما، می دانید، یکی کاری انجام داد . آنها دیگری را تشویق می‌کنند

to do better the next time. So everything became  competitive. The game of football, the game of  

تا دفعه بعد بهتر عمل کند. بنابراین همه چیز رقابتی شد. بازی فوتبال، بازی با

cards, the game of monopoly, whatever it might  be. Even the Easter, Christmas and summer exams  

ورق، بازی انحصار، هر چه که باشد. حتی امتحانات عید پاک، کریسمس و تابستان

at school also became competitive. So when you're  always thinking as a challenge, you always want to  

در مدرسه نیز رقابتی شد. بنابراین وقتی همیشه به عنوان یک چالش فکر می‌کنید، همیشه می‌خواهید

be doing your best or in fact winning, then you  could be described as being competitive. Greedy.

بهترین کار خود را انجام دهید یا در واقع برنده شوید، در این صورت می‌توان آن را رقابتی توصیف کرد. حریص.

Greedy is when people want more than  they really need. So this is a good  

حریص زمانی است که مردم بیشتر از آنچه واقعاً نیاز دارند می خواهند. بنابراین این یک

adjective to describe people. Greedy is often  referred to when we're talking about food,  

صفت خوب برای توصیف مردم است. وقتی در مورد غذا صحبت می‌کنیم، معمولاً به حرص گفته می‌شود،

but it's not just about food. You know also  that the child who wants the extra biscuit  

اما این فقط در مورد غذا نیست. شما همچنین می‌دانید که کودکی که یک یا دو بیسکویت اضافی می‌خواهد

or two can be greedy. Don't be so greedy,  you know, leave some for somebody else so  

می‌تواند حریص باشد. اینقدر حریص نباش، می‌دانی، مقداری را برای دیگری بگذار تا

they just stuff another biscuit to them  and they can hardly chew what they have.

بیسکویت دیگری برایشان پر کنند و به سختی بتوانند آنچه را دارند بجوند.

So to be very greedy. But we can also be greedy  as adults. We want more money. We want a bigger  

پس خیلی حریص بودن. اما می‌توانیم در بزرگسالی نیز حریص باشیم . ما پول بیشتری می خواهیم. ما یک خانه بزرگتر می خواهیم

house. We want more responsibility, want more  promotion, all of these things. This is an air  

. ما مسئولیت بیشتری می‌خواهیم، ​​ترفیع بیشتری می‌خواهیم ، ​​همه اینها. این هوای

of greediness that is crept into society.  So to be greedy is to want more than you  

طمع است که در جامعه رخنه کرده است. بنابراین حریص بودن یعنی بیشتر از آنچه

actually need. Arrogant or arrogant is when  you walk around with an air of supremacy.

واقعاً نیاز دارید بخواهید. مغرور یا متکبر زمانی است که با هوای برتری جویی در اطراف راه می روید.

When you feel you are better than other people,  you look down your nose at people and try and  

وقتی احساس می‌کنید بهتر از دیگران هستید، به مردم نگاه می‌کنید و سعی می‌کنید به

let people know. You don't even have to try to  let people know that you think you are better,  

دیگران اطلاع دهید. حتی لازم نیست سعی کنید به مردم بفهمانید که فکر می‌کنید بهتر هستید،

that your qualifications are better. You  do things better. Everything about you,  

که صلاحیت‌های شما بهتر است. شما کارها را بهتر انجام می دهید. همه چیز درباره شما،   که

you believe is better than the other people.  So you're somewhat arrogant approach. People  

معتقدید بهتر از دیگران است. بنابراین شما تا حدودی رویکرد متکبرانه ای دارید. مردم

don't usually like arrogant people, but in  certain professions it's often needed. Okay,  

معمولاً افراد متکبر را دوست ندارند، اما در مشاغل خاص اغلب به آن نیاز است. بسیار خوب،

so a little bit of arrogance is not such a  bad thing to have to. If you think you're the  

پس کمی تکبر چیز بدی نیست. اگر فکر می کنید   بهترین هستید

best and you believe you are the best, but you  actually can't be. You know, if you look at some  

و معتقدید که بهترین هستید، اما در واقع نمی توانید باشید. می دانید، اگر به برخی

of these footballers, they can be a little bit  arrogant, but they're really good footballers.

از این فوتبالیست ها نگاه کنید، می توانند کمی مغرور باشند، اما آنها واقعاً فوتبالیست های خوبی هستند.

But you can see why, you know. So Ronaldo might  come across as a little bit arrogant. Why not?  

اما شما می توانید ببینید که چرا، می دانید. بنابراین رونالدو ممکن است کمی مغرور به نظر برسد. چرا نه؟

He's the best footballer in the world. And if you  enjoy the lesson then please like this video and  

او بهترین فوتبالیست جهان است. و اگر از این درس لذت می‌برید، لطفاً این ویدیو را لایک کنید و

subscribe to the channel because it really, really  helps. I would appreciate if you could do that for  

در کانال مشترک شوید زیرا واقعاً کمک می‌کند. اگر بتوانید این کار را برای من انجام دهید، متشکر می‌شوم

me, thick and thick is a word that we use to  describe somebody when they're a bit stupid.

، ضخیم و ضخیم کلمه‌ای است که ما از آن برای توصیف کسی استفاده می‌کنیم، وقتی کمی احمق است.

Don't be so thick. Yeah, yeah. Oh, the  child is thick at times. I just wonder,  

اینقدر ضخیم نباش آره آره اوه، کودک گاهی ضخیم است. من فقط نمی دانم،

would we ever get to it and will ever  understand simple mathematics? Okay,  

آیا ما هرگز به آن خواهیم رسید و ریاضیات ساده را خواهیم فهمید؟ خوب،

so thick is an adjective we use to describe  people a little bit stupid or don't understand  

خیلی ضخیم صفتی است که ما برای توصیف افراد کمی احمق یا چیزی را نمی فهمند

something or ask stupid questions. That's a thick  question. It's really stupid question to ask.

یا سؤالات احمقانه می پرسیم استفاده می کنیم. این یک سوال غلیظ است . واقعا سوال احمقانه ای است

Okay. So thick meaning a little bit stupid and  thick is like thick as wood. Yes. Or something  

باشه بنابراین ضخیم به معنای کمی احمقانه و ضخیم مانند ضخیم چوب است. بله. یا چیزی

really thick. Meaning you can't get through.  No, no. Is there anybody that know a little  

واقعاً ضخیم. یعنی نمیتونی بگذری نه، نه. آیا کسی هست که

bit thick patch patronising. So when we talk  about patronising, the meaning of patronising  

کمی ضخیم بودن وصله حمایتی را بداند. بنابراین وقتی در مورد حمایت صحبت می‌کنیم، معنای حمایت کردن این

is to treat somebody in a way that's patronising,  that you sound as if you're trying to be helpful,  

است که با کسی به گونه‌ای رفتار کنید که حمایت‌کننده باشد، به نظر می‌رسد که می‌خواهید مفید باشید،

but in reality, you're just trying to  show that you know better than they do.

اما در واقعیت، فقط سعی می‌کنید نشان دهید که بهتر از آنها انجام می دهند.

Okay. So with somebody might say, oh, don't be so  patronising. So you might say, okay, let me help  

باشه بنابراین با کسی ممکن است بگوید، اوه، اینقدر حامی نباش. بنابراین ممکن است بگویید، خوب، اجازه دهید من به شما کمک کنم

you, and I can show you how to do it. After all,  I've been doing this for such a long time now,  

، و من می‌توانم به شما نشان دهم که چگونه این کار را انجام دهید. به هر حال، مدت زیادی است که این کار را انجام می‌دهم،

but I'll show to you and if you need any help,  I can show you again. So a real patronising way  

اما به شما نشان می‌دهم و اگر به کمکی نیاز دارید، می‌توانم دوباره به شما نشان دهم. بنابراین یک راه حمایتی واقعی

to give somebody some help rather than just say,  oh, yeah, if you need some help, give me a call.

برای کمک کردن به کسی به جای گفتن، آه، بله، اگر به کمک نیاز دارید، با من تماس بگیرید.

So when you're being patronising, it's  usually where you're trying to sound or  

بنابراین، زمانی که از شما حمایت می‌کنید، معمولاً جایی است که می‌خواهید صدا کنید یا به

seem as if you're helpful, but in reality, you're  actually demonstrating that you are in some way  

نظر می‌رسد مفید هستید، اما در واقع، در واقع نشان می‌دهید که به نوعی

superior to that person. So patronising. So  and you'll often hear it and they express,  

برتر از آن شخص هستید. خیلی حامی بنابراین و اغلب آن را می شنوید و می گویند،

oh, I wish you weren't so patronising. No,  really? Really, I could do it on my own.

آه، ای کاش اینقدر حامی نبودید. نه، واقعا؟ واقعاً من خودم می توانستم این کار را انجام دهم.

I don't need anybody else to help me. So  patronising. And then after patronising,  

من به هیچ کس دیگری نیاز ندارم که به من کمک کند. بنابراین حمایت و سپس پس از حمایت،

we have obnoxious. Now be careful here  with the pronunciation. Obnoxious. Yeah,  

ما نفرت انگیز هستیم. اکنون در اینجا به تلفظ دقت کنید. نفرت انگیز. آره،

obnoxious. Obnoxious. Yeah, obnoxious.  So when somebody is obnoxious,  

نفرت انگیز. نفرت انگیز. آره، نفرت انگیز بنابراین وقتی کسی نفرت انگیز است،

they're really not very pleasant people.  Now, you can have an obnoxious smell,  

آنها واقعاً افراد خوشایند نیستند. اکنون، می‌توانید بوی بدی داشته باشید،

which is a terrible, terrible smell. You  come in and the smell of like, yeah, sulphur.

که بویی وحشتناک و وحشتناک است. وارد می شوی و بوی گوگرد می آید.

Something that would be obnoxious, or you come  in and that the cat's litter tray hasn't been  

چیزی که ممکن است ناخوشایند باشد، یا وارد شوید و سینی خاک گربه

cleaned out for 3 or 4 days. That would certainly  be obnoxious. But when we're using this as an  

3 یا 4 روز است که تمیز نشده است. این مطمئناً نفرت انگیز خواهد بود. اما وقتی از این به عنوان یک

adjective to describe people, that's usually  their habits or their behaviour is somewhat  

صفت برای توصیف افراد استفاده می‌کنیم، معمولاً عادت‌ها یا رفتارشان تا حدودی

obnoxious. Perhaps it's the language they use that  every second word is f... this and f.... that.

نفرت‌انگیز است. شاید این زبانی است که آنها استفاده می‌کنند که هر کلمه دوم f... this و f... that است.

Oh, I really don't like that person.  He's obnoxious. He's got no manners.  

اوه، من واقعاً آن شخص را دوست ندارم. او نفرت انگیز است او هیچ اخلاقی ندارد

He's rude. He doesn't close his mouth when he's  eating. He drinks his water or beer so quickly  

او بی ادب است. هنگام غذا خوردن دهانش را نمی بندد . او خیلی سریع آب یا آبجوش را می‌نوشد

spills half it and he dresses like a pig. He's  obnoxious. So behaviour, habits that they're  

نصف آن می‌ریزد و مثل خوک لباس می‌پوشد. او نفرت انگیز است. بنابراین رفتار، عادت‌هایی که

all described and define the person and the  adjective describes that person really well.

همه آنها توصیف می‌شوند و فرد را تعریف می‌کنند و صفت آن شخص را واقعاً به خوبی توصیف می‌کند.

Obnoxious. An obnoxious individual.  Pretentious. Well, when somebody is  

نفرت انگیز. یک فرد نفرت انگیز پرمدعا. خوب، وقتی کسی

pretentious, the meaning of it is that they  are trying to appear more important than,  

پرمدعا است، معنایش این است که سعی می‌کند مهم‌تر از

that position really is. Yes. So they're a little  bit pretentious. So somebody who's perhaps a  

آن موقعیت به نظر برسد. بله. بنابراین آنها کمی پرمدعا هستند. بنابراین، فردی که شاید یک

junior manager or not even a manager adult acts in  a way that they might feel they're a manager, but  

مدیر خردسال است یا حتی یک مدیر بزرگسال نیست، طوری رفتار می کند که ممکن است احساس کند یک مدیر است، اما

there have been a little bit pretentious because  they're not really in that position of seniority.

کمی پرمدعا بوده است، زیرا آنها واقعاً در آن موقعیت ارشد نیستند.

Okay. So where they're trying to appear to  be better or more important than they are,  

باشه بنابراین در جایی که آنها سعی می‌کنند بهتر یا مهم‌تر از آنچه هستند به نظر برسند،

and we often hear this expression a pretentious  snob. Okay. So somebody's trying to be really  

و ما اغلب این عبارت را به‌عنوان یک بداخلاق پرمدعا می‌شنویم . باشه بنابراین یک نفر سعی می کند واقعاً

important, looking down the nose a little bit  at people, a little bit like arrogance. Yes,  

مهم باشد، کمی به مردم نگاه کند، کمی شبیه به غرور. بله،

slightly like that, but somewhat pretentious.  Okay. And then we have them. What do we have?

کمی شبیه آن، اما تا حدودی پرمدعا. باشه و سپس آنها را داریم. ما چه داریم؟

Oh yeah. Ruthless assessment. Somebody is  ruthless and we describe them as ruthless.  

اوه بله. ارزیابی بی رحمانه کسی بی رحم است و ما او را بی رحم توصیف می کنیم.

It means they make decisions without any  consideration for people's opinion. They're  

این بدان معناست که آنها بدون توجه به نظر مردم تصمیم می گیرند. آن‌ها

just interested in getting the job done  or they're getting whatever they want done  

فقط به انجام کار علاقه دارند یا هر کاری را که می‌خواهند انجام می‌دهند

that don't take into consideration  people's views or opinions. Let me  

که نظرات یا نظرات مردم را در نظر نمی‌گیرد. اجازه دهید برای

give you an example. So a company is  going through a bad time trading wise.

شما مثالی بزنم. بنابراین یک شرکت از نظر تجارت دوران بدی را سپری می‌کند.

They've got 120 people. And the directors  come down and talk to the CEO. And they tell  

آنها 120 نفر دارند. و مدیران پایین می آیند و با مدیرعامل صحبت می کنند. و آنها به او می گویند

him that we're going to have to go through  some sort of a redundancy program. You're  

که ما باید از نوعی برنامه اضافه کاری عبور کنیم. شما

going to have to get rid of 30 people.  They're going to have to get rid of 30  

باید از شر 30 نفر خلاص شوید. آنها باید

people within the next month. Otherwise  you're going to have a serious problem.

ظرف یک ماه آینده از شر 30 نفر خلاص شوند. در غیر این صورت با مشکل جدی مواجه خواهید شد.

So the CEO goes off and thinks about it  for a few days, has a look at the numbers,  

بنابراین، مدیرعامل می‌رود و چند روزی درباره آن فکر می‌کند ، به شماره‌ها نگاهی می‌اندازد، با

calls the staff together and tells them  that, tells them that we're going to have  

کارمندان تماس می‌گیرد و به آن‌ها می‌گوید که این موضوع را به آنها می‌گوید، به آنها می‌گوید که ما

a redundancy program. And I'll be writing  to you next week and let you know who,  

یک برنامه تعدیل کار خواهیم داشت. و هفته آینده برای شما می نویسم و ​​به شما اطلاع خواهم داد که چه کسی شغل

has and who hasn't a job. And  there's no favouritism involved.

دارد و چه کسی شغل ندارد. و هیچ طرفداری در کار نیست.

It's not a question of whether he likes  you, doesn't like you. The people who will  

مسئله این نیست که آیا او شما را دوست دارد یا شما را دوست ندارد. افرادی که

stay of those people who are most needed,  and the people who will go are the people  

از آن افرادی که بیشتر مورد نیاز هستند می مانند و افرادی که خواهند رفت، افرادی  هستند

who are not needed. And that's a fact. There  would be no discussion about it. So when the  

که مورد نیاز نیستند. و این یک واقعیت است. بحثی در مورد آن وجود نخواهد داشت. بنابراین وقتی

letters issue the week later, he has selected  and has been very ruthless in his decision.

نامه‌ها یک هفته بعد صادر می‌شود، او انتخاب کرده است و در تصمیم خود بسیار بی‌رحم بوده است.

So 30 people have been selected. No negotiation,  no discussion. The terms have been offered for  

بنابراین 30 نفر انتخاب شده اند. بدون مذاکره، بدون بحث. شرایط برای

the redundancy program, but that's it. So it's  not a question of whether you're his favourite  

برنامه افزونگی ارائه شده است، اما همین. بنابراین مسئله این نیست که آیا شما مورد علاقه او هستید

or not. He is absolutely ruthless in his choice of  those people who are going to be made redundant.  

یا نه. او در انتخاب افرادی که قرار است از کار بیکار شوند، کاملاً بی رحم است.

So he doesn't care whether you've got two kids  at college, whether you've got a big mortgage.

بنابراین برای او مهم نیست که شما دو فرزند در دانشگاه دارید یا وام مسکن بزرگی دارید.

He's making a decision in terms of the  security and the long term security of  

او در مورد امنیت و امنیت طولانی مدت

the business. So very, very ruthless  and absolute ruthless individual. And  

کسب و کار تصمیم می گیرد. بسیار، بسیار بی رحم و بی رحم مطلق. و

then finally somebody down to earth. Well,  when we describe somebody as down to earth,  

سپس بالاخره یک نفر روی زمین. خوب، وقتی کسی را زمینی توصیف می کنیم،

we mean he's very normal. He's very  matter of fact, he's got no errors and  

منظورمان این است که او بسیار عادی است. او واقعاً مهم است، او هیچ خطا و

graces and he's somebody that will just  say what he thinks straight out, okay.

امتیازی ندارد و کسی است که فقط آنچه را که فکر می کند مستقیماً می گوید، خوب.

So he'd be upfront, he would be direct.  It'd be very frank and honest. And we  

بنابراین او می‌خواهد جلوتر باشد، مستقیم باشد. خیلی صریح و صادقانه خواهد بود. و ما

would describe him as down to earth.  So what do you think of Patrick? He's  

او را زمینی توصیف می کنیم. پس نظر شما در مورد پاتریک چیست؟ او

a good guy. Yeah. When you get to know  him, he's really good. I mean, he's,  

پسر خوبی است. آره وقتی با او آشنا شدید، او واقعاً خوب است. منظورم این است که او هست،

he's he's not somebody who's got airs and  graces. He's not pretentious in any way.

او کسی نیست که هوا و لطف داشته باشد . او به هیچ وجه اهل ادعا نیست.

In fact, if he doesn't like somebody or  something, he will tell them or tell you  

در واقع، اگر کسی یا چیزی را دوست نداشته باشد ، به آن‌ها می‌گوید یا

about that. So he's really down to earth.  Some people see that as a little bit too  

در مورد آن به شما می‌گوید. بنابراین او واقعاً روی زمین است. برخی از مردم این را کمی بیش از حد

frank and being a little bit too honest,  but you know, it's better than the other  

صراحت و کمی بیش از حد صادق می‌دانند، اما می‌دانید که این بهتر از روش دیگر است

way. At least you know where you are with  him. He's real down to earth character.

. حداقل می دانید با او کجا هستید . او یک شخصیت واقعی زمینی است.

Okay, so as I said, we've got 12  adjectives. So let me just give  

خوب، همانطور که گفتم، ما 12 صفت داریم. بنابراین اجازه دهید

them to you again on the list. Sensible,  sensitive. And be careful. Those two words,  

آنها را دوباره در لیست به شما بدهم. معقول، حساس. و مراقب باشید. این دو کلمه،

they do get confused as sensible and sensitive.  Assertive, competitive, greedy arrogant,  

به عنوان معقول و حساس اشتباه گرفته می شوند. قاطعانه، رقابتی، متکبر حریص،

sick, patronising, obnoxious. And  remember that pronunciation of noxious,  

بیمار، حامی، نفرت انگیز. و آن تلفظ مضر،

pretentious and another one. You have to  be careful with the pronunciation, correct

پرمدعا و یکی دیگر را به خاطر بسپارید. باید مراقب تلفظ باشید، Obnoxious را تصحیح کنید

Obnoxious. Pretentious. Pretentious.  Pretentious. Ruthless. And then down  

. پرمدعا. پرمدعا. پرمدعا. بی رحم و سپس روی

to earth. Down to earth. So again, to two  for the pronunciation. They're obnoxious,  

زمین. سر زمین. بنابراین دوباره، به دو برای تلفظ. آنها نفرت انگیز،

pretentious. You get the same sound at the  end. Just obnoxious. Pretentious. Okay.

پرمدعا هستند. در پایان همان صدا را دریافت می‌کنید . فقط نفرت انگیز پرمدعا. باشه

All right, so there's your list of advanced  adjectives that we use to describe people. As  

بسیار خوب، پس فهرستی از صفت‌های پیشرفته شما وجود دارد که برای توصیف افراد استفاده می‌کنیم. مثل

always, I really appreciate you watching,  listening and understanding. Hopefully  

همیشه، من واقعاً از تماشا کردن، گوش دادن و درک شما سپاسگزارم. امیدوارم

what I've said, you can try using some of  those to describe people that you know.

آنچه گفتم، بتوانید از برخی از آنها برای توصیف افرادی که می‌شناسید استفاده کنید.

If you need any further examples,  you can come back to me at  

اگر به نمونه‌های بیشتری نیاز دارید، می‌توانید در   englishlessonviaskype.com به من مراجعه کنید

englishlessonviaskype.com. Always happy  to hear from you and as always, join me  

. همیشه خوشحالم که از شما می شنوم و مثل همیشه،

again in the future for more of our advanced  English lessons. This is Harry saying goodbye.

دوباره در آینده برای آموزش های پیشرفته انگلیسی بیشتر به من بپیوندید. این هری است که خداحافظی می کند.