100 IMPORTANT Antonyms in English (B1 B2 and C1 Level Vocabulary)

Hello lovely students and welcome back to English with Lucy.

سلام به دانش آموزان عزیز و خوش آمدید به انگلیسی با لوسی.

Today's lesson is going to be absolutely dreadful.

درس امروز کاملاً وحشتناک خواهد بود.

Actually, I meant to say the opposite of

در واقع، منظورم این بود که برعکس

that word, which is exactly what we're talking about today, antonyms.

آن کلمه را بگویم، که دقیقاً همان چیزی است که امروز درباره آن صحبت می کنیم، متضادها.

Perhaps antonym is a new word for you, so let me quickly explain.

شاید متضاد کلمه جدیدی برای شما باشد، پس اجازه دهید سریع توضیح دهم.

An antonym is a word that has the opposite meaning to another word.

متضاد کلمه ای است که معنای مخالف کلمه دیگر را داشته باشد.

Think happy and sad.

شاد و غمگین فکر کنید.

This is opposed to synonym, which is a word that has the same meaning as another

این در مقابل مترادف است که کلمه ای است که همان معنای کلمه دیگر را دارد

word.

.

If you've ever found yourself searching

اگر تا به حال پیدا کرده اید که در جستجوی

for the perfect word to express the opposite of what you're feeling, you're

کلمه ای عالی برای بیان مخالف آن چیزی هستید که احساس می کنید،

in the right place.

در جای مناسبی هستید.

Learning antonyms is also a really cool

یادگیری متضادها نیز راه بسیار جالبی

way to double your vocabulary.

برای دو برابر کردن دایره لغات شماست.

I'm going to teach you really beautiful

من قصد دارم لغات بسیار زیبایی را

words at B1 level, then we'll move to B2 and then finally C1, advanced, and I'm

در سطح B1 به شما آموزش دهم، سپس به B2 و سپس در نهایت C1 پیشرفته، و

going to teach you the opposite of those words as well, the antonyms.

متضاد آن کلمات را نیز به شما آموزش خواهم داد، متضادها.

The lesson gets harder and harder as we go along.

هر چه پیش می رویم درس سخت تر و سخت تر می شود .

Let's see how far you can get.

بیایید ببینیم تا کجا می توانید پیش بروید.

Now, as you can probably tell by the

اکنون، همانطور که احتمالاً می توانید از

length of this video down here, you are going to learn a lot of vocabulary today.

طول این ویدیو در اینجا متوجه شوید، امروز واژگان زیادی را یاد خواهید گرفت.

So I have made a free PDF.

بنابراین من یک PDF رایگان ساخته ام.

I mean, it's virtually an ebook at this point.

منظورم این است که در این مرحله تقریباً یک کتاب الکترونیکی است.

There's a lot of information in there.

اطلاعات زیادی در آنجا وجود دارد.

It contains all of the words that we're

این شامل همه کلماتی است که

discussing today, all in order, B1 to C1, all of the antonyms, phonetic

امروز در مورد آنها بحث می کنیم، همه به ترتیب، B1 تا C1، همه متضادها، رونویسی آوایی

transcriptions for all of them, definitions, example sentences, a quiz.

برای همه آنها، تعاریف، جملات مثال، یک مسابقه.

It's a good one.

این یکی خوب است.

If you're a teacher watching this, I

اگر معلمی هستید که این را تماشا می کنید،

recommend you download it because it's going to be an awesome resource.

توصیه می کنم آن را دانلود کنید زیرا منبع بسیار خوبی خواهد بود.

If you like it, it's yours.

اگر دوست دارید، مال شماست.

Just click on the link in the description box.

فقط روی لینک موجود در کادر توضیحات کلیک کنید .

You enter your name and your email address.

شما نام و آدرس ایمیل خود را وارد کنید.

You sign up to my mailing list and the

شما در لیست پستی من ثبت نام کنید و

PDF will arrive directly in your inbox.

PDF مستقیماً در صندوق ورودی شما خواهد رسید.

After that, you've joined my PDF club.

پس از آن، شما به باشگاه PDF من پیوستید.

You will automatically receive my free weekly PDFs alongside all of my news,

شما به‌طور خودکار فایل‌های PDF رایگان هفتگی من را در کنار همه اخبار،

course offers, and updates.

پیشنهادات دوره‌ها و به‌روزرسانی‌های من دریافت خواهید کرد.

It's a free service.

این یک سرویس رایگان است.

You can unsubscribe at any time.

می توانید در هر زمانی اشتراک خود را لغو کنید.

Right, let's get on with the lesson.

درست است، بیایید درس را ادامه دهیم.

I'm going to give you an adjective and then I'm going to tell you its antonym

من به شما یک صفت می دهم و سپس متضاد

or antonyms, plural, because many words have more than one antonym.

یا متضاد آن را جمع می گویم، زیرا بسیاری از کلمات بیش از یک متضاد دارند. به

Do keep in mind that some of the antonyms I give you might be more advanced than

خاطر داشته باشید که برخی از متضادهایی که به شما می دهم ممکن است از

the adjective I give you.

صفتی که به شما می دهم پیشرفته تر باشند.

I've also tried to weave in some mini stories so you can see how these opposite

من همچنین سعی کرده ام در چند داستان کوچک ببافم تا بتوانید ببینید این کلمات متضاد چگونه

words work together.

با هم کار می کنند.

See if you notice those.

ببینید آیا متوجه آنها شده اید یا خیر.

First up, B1 level.

اول، سطح B1.

Number one, grateful.

شماره یک، سپاسگزارم.

Grateful.

سپاسگزار.

This is feeling or showing thanks.

این احساس یا نشان دادن تشکر است.

Molly was extremely grateful when Tim

زمانی که تیم به

helped her move house.

او کمک کرد تا خانه را تغییر دهد، مالی بسیار سپاسگزار بود.

Our first antonym, unappreciative.

اولین متضاد ما، ناسپاس.

Unappreciative.

بی قدر.

Not feeling or showing thanks.

احساس یا تشکر نکردن.

Tim felt Molly was unappreciative when she forgot to thank him for his hard work.

تیم وقتی فراموش کرد که از مولی برای زحماتش تشکر کند، احساس می‌کرد از او قدردانی نمی‌کند.

Two, amazed.

دو، شگفت زده.

Amazed.

حیرت زده.

Greatly surprised or impressed.

بسیار متعجب یا تحت تأثیر قرار گرفت.

June was amazed at the view from the

ژوئن از منظره بالای کوه شگفت زده شد

mountain top.

.

Our antonym is unimpressed.

متضاد ما تحت تأثیر قرار نگرفته است.

Unimpressed.

تحت تأثیر قرار نگرفته است.

Martha was unimpressed by the view,

مارتا تحت تأثیر این منظره قرار نگرفت و

claiming she had seen better.

ادعا کرد که بهتر دیده است.

Three, cheerful.

سه، شاد.

Cheerful.

بشاش.

Happy and optimistic.

شاد و خوشبین.

My cousin is always cheerful in the mornings.

پسر عمویم همیشه صبح ها سرحال است.

Grumpy.

بد خلق.

Grumpy.

بد خلق.

This is bad-tempered and irritable.

این بدخلق و تحریک پذیر است.

I, for one, am typically quite grumpy before I've had my coffee.

من، برای نمونه، معمولاً قبل از اینکه قهوه‌ام را بخورم، بسیار بد خلق هستم .

Number four, private.

شماره چهار، خصوصی.

Private.

خصوصی.

This is intended for a particular personal group, not for people in general

این برای یک گروه شخصی خاص در نظر گرفته شده است ، نه برای اطلاع عموم مردم

to know about.

.

Lucille prefers to keep her life private.

لوسیل ترجیح می دهد زندگی خود را خصوصی نگه دارد.

The opposite, public.

برعکس، عمومی.

Public.

عمومی.

Known to everyone.

برای همه شناخته شده است.

Her uncle, Mark, on the other hand, is an

از سوی دیگر، عموی او، مارک،

open book and lives a very public life.

کتابی باز است و زندگی بسیار عمومی دارد.

Five, rough.

پنج، خشن

Rough.

خشن.

Having an uneven surface.

داشتن سطح ناهموار.

The road by our house was so rough that driving became a challenge.

جاده کنار خانه ما آنقدر ناهموار بود که رانندگی به یک چالش تبدیل شد.

The opposite, smooth.

برعکس، صاف.

Evenly flat or level.

به طور یکنواخت صاف یا تراز.

Once the road was resurfaced, it became smooth and now it's my favourite road to

هنگامی که جاده دوباره روکش شد، صاف شد و اکنون جاده مورد علاقه من برای

drive on.

رانندگی است. آیا

Doesn't everyone have a favourite road if

هرکسی اگر رانندگی کند جاده مورد علاقه خود را ندارد

they drive?

؟

Six, qualified.

شش، واجد شرایط

Qualified.

واجد شرایط

Competent or knowledgeable to perform a job.

صلاحیت یا دانش برای انجام یک کار.

Janet is highly qualified for her role in finance and feels confident at work.

جانت برای نقش خود در امور مالی بسیار واجد شرایط است و در کار احساس اعتماد به نفس می کند.

Incompetent.

بی عرضه.

Incompetent.

بی عرضه.

Not having the skills to do something well.

نداشتن مهارت برای انجام یک کار خوب

But for many years, she was incompetent

اما برای سال‌ها، او بی‌کفایت بود

and often made many errors.

و اغلب اشتباهات زیادی انجام می‌داد.

We also have unfit.

نامناسب هم داریم

Unfit.

نامناسب

This means not suitable or qualified.

این بدان معنی است که مناسب یا واجد شرایط نیست.

Her former boss thought she was unfit for her previous position, leading to her dismissal.

رئیس سابق او فکر می کرد که او برای موقعیت قبلی خود مناسب نیست و به اخراج او منجر شد.

Seven, fascinating.

هفت، جذاب

Fascinating.

شگفت انگیز.

This means extremely interesting.

این به معنای بسیار جالب است.

Paul is an absolute history buff and

پل یک عاشق تاریخ مطلق است و

finds all things history fascinating.

همه چیزهای تاریخ را جذاب می یابد.

Dull.

کدر.

Dull.

کدر.

Not interesting.

جالب نیست.

Unfortunately, his daughter thinks his “fun history facts” are incredibly dull.

متأسفانه، دخترش فکر می‌کند «حقایق تاریخ سرگرم‌کننده» او فوق‌العاده کسل‌کننده هستند.

Eight, shy.

هشت، خجالتی

Shy.

خجالتی.

Nervous or timid in social situations.

عصبی یا ترسو در موقعیت های اجتماعی.

I've always been shy and prefer smaller gatherings.

من همیشه خجالتی بوده ام و مجالس کوچکتر را ترجیح می دهم.

Outgoing.

برونگرا.

Outgoing.

برونگرا.

Sociable and eager to meet people.

اجتماعی و مشتاق ملاقات با مردم.

Unlike me, my sister is quite outgoing,

بر خلاف من، خواهرم کاملاً صمیمی است و

making new friends wherever she is.

هر جا که باشد دوستان جدیدی پیدا می کند.

Nine, basic.

نه، پایه

Basic.

پایه ای.

This means very simple.

این یعنی خیلی ساده

This recipe for banana bread is fairly basic but delicious.

این دستور پخت نان موزی نسبتا ابتدایی اما خوشمزه است.

Elaborate.

دارای جزئیات - بسیط.

Elaborate.

دارای جزئیات - بسیط.

Detailed and complicated.

مفصل و پیچیده.

A more elaborate version of the recipe

نسخه دقیق تر دستور غذا

includes exotic spices.

شامل ادویه های عجیب و غریب است.

10, proud.

10، افتخار

Proud.

مغرور.

Feeling deep pleasure or satisfaction as

احساس لذت یا رضایت عمیق در

a result of achievements.

نتیجه دستاوردها.

Carla is proud of her accomplishments and

کارلا به دستاوردهای خود افتخار می کند و

doesn't forget to celebrate her small wins.

فراموش نمی کند که پیروزی های کوچک خود را جشن بگیرد.

Humble.

فروتن.

Humble.

فروتن.

Not having or showing feelings of superiority.

نداشتن یا نشان دادن احساس برتری.

In contrast, her colleague Ben, is extremely humble and downplays his

در مقابل، همکار او بن، بسیار متواضع است و

achievements to a fault, to his detriment.

دستاوردهای خود را به اشتباه و به ضرر او کم اهمیت جلوه می دهد.

11, brave.

11، شجاع

Brave.

شجاع.

Showing courage and fearlessness.

نشان دادن شجاعت و نترسی.

It was very brave of you to stop that man from stealing my bag.

خیلی شجاعت کردی که جلوی اون مرد رو از دزدیدن کیف من گرفتی.

On the other hand, we have cowardly.

از طرفی ترسو داریم.

Cowardly.

بزدل.

Lacking courage or resolution.

فقدان شجاعت یا تصمیم گیری

His actions were that of a cowardly man,

اعمال او مانند یک مرد ترسو بود،

especially when he tried to deny the whole thing.

به خصوص زمانی که سعی می کرد همه چیز را انکار کند.

12, generous.

12، سخاوتمند.

Generous.

سخاوتمندانه

Willing to give more of something, especially money or time, than is

مایل به دادن چیزی، به ویژه پول یا زمان، بیش از آنچه

strictly necessary or expected.

کاملاً لازم است یا انتظار می رود.

My mum is very generous, always

مادر من بسیار سخاوتمند است، همیشه

volunteering and donating to charity.

داوطلب است و به امور خیریه کمک می کند.

Selfish.

خود خواه.

Selfish.

خود خواه.

Lacking consideration for others.

عدم توجه به دیگران

Concerned chiefly, mainly with one's own personal profit or pleasure.

عمدتاً به سود یا لذت شخصی خود توجه دارد.

My father can be rather selfish and doesn't often think about others.

پدر من می تواند نسبتاً خودخواه باشد و اغلب به دیگران فکر نمی کند.

By the way, that is not true.

اتفاقاً این درست نیست.

My father is not at all selfish.

پدر من اصلا خودخواه نیست.

13, obvious.

13، واضح است.

Obvious.

واضح.

Easily perceived or understood.

به راحتی قابل درک یا درک است.

I thought it was so obvious that Max was

فکر می کردم خیلی بدیهی است که مکس به

into you!

تو علاقه دارد!

To be into someone is to be interested romantically.

قرار گرفتن در یک فرد به معنای علاقه عاشقانه است.

On the other hand, we have unclear.

از سوی دیگر، ما نامشخص است.

Unclear.

غیر واضح.

Not easy to understand.

درک آسان نیست.

But after reading the messages he sent

اما پس از خواندن پیام هایی که او برای شما ارسال کرده است،

you, it's rather unclear.

تقریباً نامشخص است.

14, calm.

14، آرام.

Calm.

آرام

This is feeling a sense of peace.

این احساس آرامش است.

Sophie remained calm during the heated debate, effortlessly making her points.

سوفی در طول مناظره داغ آرام ماند و بدون زحمت نکات خود را بیان کرد.

Frenzied.

دیوانه شده.

Frenzied.

دیوانه شده.

Wildly excited or uncontrolled.

به شدت هیجان زده یا کنترل نشده.

In contrast, her opponent became

در مقابل، حریف او

frenzied, raising his voice and speaking rapidly.

دیوانه شد، صدای خود را بالا برد و به سرعت صحبت کرد.

We also have agitated.

ما هم آشفته کرده ایم.

Agitated.

آشفته.

Feeling or appearing troubled or nervous.

احساس یا به نظر می رسد آشفته یا عصبی است.

Even after the debate ended, he still appeared agitated, unable to relax.

حتی پس از پایان مناظره، او همچنان آشفته به نظر می رسید و نمی توانست آرام بگیرد.

15, standard.

15، استاندارد.

Standard.

استاندارد.

This is conforming to established norms.

این مطابق با هنجارهای تعیین شده است.

The doctor described the procedure as

دکتر این روش را

being quite standard and following all normal guidelines.

کاملاً استاندارد و پیروی از تمام دستورالعمل‌های عادی توصیف کرد.

Unconventional.

غیر متعارف.

Unconventional.

غیر متعارف.

Not based on what is generally done.

نه بر اساس آنچه که به طور کلی انجام می شود.

However, he stated that there was a new

با این حال، او اظهار داشت که رویکرد جدیدی وجود دارد

approach that was unconventional but more effective.

که غیر متعارف اما مؤثرتر است.

16, tight.

16، تنگ

Tight.

تنگ.

Firmly held in place.

محکم در جای خود نگه داشته شده است. قبل از اینکه پسرم برای بازی فرار کند،

I made sure the knot on my son's shoe was

مطمئن شدم که گره روی کفش پسرم

tight and secure before he ran off to play.

محکم و محکم است.

Loose.

شل.

Loose.

شل. به

Not securely held in place.

طور ایمن در جای خود نگهداری نمی شود.

30 minutes later, the knot became loose again and needed retying.

30 دقیقه بعد، گره دوباره شل شد و نیاز به باز کردن داشت.

17, confident.

17، با اعتماد به نفس

Confident.

مطمئن.

Certain of oneself or of an outcome.

مشخص بودن خود یا نتیجه ای.

Roger was confident he would get the lead

راجر مطمئن بود که

role in the Christmas pantomime.

نقش اصلی پانتومیم کریسمس را خواهد گرفت.

A pantomime is a show performed at

پانتومیم نمایشی است که در

Christmas time that often features celebrities, someone in drag.

زمان کریسمس اجرا می‌شود که اغلب افراد مشهور، شخصی در حال نمایش را به نمایش می‌گذارند.

It's slapstick comedy for children, but there are hidden naughty jokes for the adults.

این یک کمدی اسلپ استیک برای کودکان است، اما شوخی های شیطانی پنهان برای بزرگسالان وجود دارد.

On the other hand, we have uncertain.

از سوی دیگر، نامشخصی داریم.

Uncertain, which means not sure.

نامشخص، یعنی مطمئن نیستم.

I was uncertain about his chances after seeing his dreadful audition.

من بعد از دیدن تست هولناک او در مورد شانس او ​​مطمئن نبودم .

Okay, you've made it this far.

خوب، تا اینجا پیش رفتی.

Let's move on to more of a B2 level.

بیایید به سطح B2 برویم.

We have number 18, aggressive.

ما شماره 18 داریم، تهاجمی.

Aggressive.

خشونت آمیز.

Confrontational and assertive.

متخاصم و قاطعانه.

James's aggressive negotiating style

شیوه مذاکره پرخاشگرانه جیمز

often puts others off.

اغلب دیگران را به تعویق می اندازد.

Passive.

منفعل.

Passive.

منفعل.

Accepting without resistance.

پذیرش بدون مقاومت

His colleague Brenda adopts a passive approach during business dealings, never

همکار او برندا در طول معاملات تجاری یک رویکرد منفعلانه را اتخاذ می کند و هرگز

voicing her ideas or concerns.

ایده ها یا نگرانی های خود را بیان نمی کند.

19, anxious.

19، مضطرب

This means worried and tense.

این به معنای نگران و تنش است.

We all felt anxious about the coming

همه ما در مورد امتحان آتی مضطرب بودیم

exam, constantly reviewing our notes when we had downtime.

، و مدام یادداشت های خود را در زمان استراحت مرور می کردیم.

Relaxed.

آرام.

Relaxed.

آرام.

Free from tension and anxiety.

عاری از تنش و اضطراب.

But come exam day, we all felt shockingly

اما در روز امتحان، همه ما به

relaxed because of our excessive studying.

دلیل مطالعه بیش از حد خود احساس آرامش تکان دهنده ای می کردیم.

20, dishonest.

20، بی صداقت.

Dishonest, not honest.

بی صداقت، نه صادق.

My neighbour's children were decidedly

بچه‌های همسایه‌ام

dishonest when I questioned them about my broken window.

وقتی از آنها در مورد پنجره شکسته‌ام سؤال کردم، کاملاً بی‌صادق بودند.

Truthful.

راستگو

Truthful.

راستگو

Honest and straightforward.

صادق و روراست.

When their father got involved, the

وقتی پدرشان درگیر ماجرا شد،

children suddenly became truthful, admitting that they had indeed broken the

بچه ها ناگهان راست گفتند و اعتراف کردند که

window while playing cricket in the garden.

در حین بازی کریکت در باغ، واقعاً پنجره را شکسته اند.

21, confusing.

21، گیج کننده.

Confusing.

گیج کننده.

This is difficult to understand.

درک این امر دشوار است.

The lecture was so confusing that even the brightest students were left

این سخنرانی به قدری گیج کننده بود که حتی باهوش ترین دانش آموزان هم

scratching their heads.

سر خود را خاراندند.

Straightforward.

سرراست.

Straightforward.

سرراست.

This means easy to understand.

این به معنای آسان برای درک است.

Luckily, the professor's clarifications were straightforward, instantly clearing

خوشبختانه، توضیحات پروفسور سرراست بود و بلافاصله

up the confusion.

سردرگمی را برطرف کرد.

22, dramatic.

22، دراماتیک.

Dramatic.

نمایشی.

Striking or sensational in appearance or effect.

از نظر ظاهری یا اثری چشمگیر یا هیجان انگیز.

The sunset was dramatic, painting the sky in vivid hues.

غروب خورشید دراماتیک بود و آسمان را با رنگ‌های روشن نقاشی می‌کرد.

Understated.

کم بیان.

Understated.

کم بیان.

Appearing or expressed in a subtle way.

به شکلی ظریف ظاهر یا بیان می شود.

The following morning had an understated

صبح روز بعد زیبایی کم رنگی داشت

beauty, with soft light illuminating the horizon.

، با نور ملایمی که افق را روشن می کرد.

We also have mundane.

ما دنیوی هم داریم.

Mundane.

دنیوی.

Meaning ordinary and dull.

به معنای معمولی و کسل کننده.

My daily commute on the underground felt mundane compared to the spectacle of

رفت و آمد روزانه من در زیرزمین در مقایسه با منظره

nature I'd witnessed.

طبیعتی که شاهد آن بودم، امری پیش پا افتاده بود.

23, offensive.

23، تهاجمی

Offensive.

توهین آمیز.

This means causing someone to feel hurt

این به این معنی است که باعث می شود کسی احساس آسیب

or upset.

یا ناراحتی کند.

Carlo is a popular comedian whose jokes

کارلو یک کمدین محبوب است که شوخی‌هایش

are so offensive that people often walk out of his shows.

به قدری توهین‌آمیز است که مردم اغلب از برنامه‌های او خارج می‌شوند.

Inoffensive.

غیر توهین آمیز

Inoffensive.

غیر توهین آمیز

Not causing offence or harm.

عدم ایجاد توهین یا آسیب

He decided to change his routine and his

او تصمیم گرفت که روال خود را تغییر دهد و

opening act was surprisingly inoffensive, appealing to a broader audience.

افتتاحیه‌اش به طرز شگفت‌آوری توهین‌آمیز بود و برای مخاطبان وسیع‌تری جذاب بود.

Pleasant.

دلپذیر.

Pleasant.

دلپذیر.

Giving a sense of happy satisfaction.

دادن حس رضایت شاد.

His entire set turned out to be quite pleasant.

کل مجموعه او کاملاً دلپذیر بود.

Desperate.

مستاصل.

Desperate.

مستاصل.

Feeling or showing a hopeless sense that a situation is so bad it's almost

احساس یا نشان دادن حس ناامیدکننده ای که وضعیت آنقدر بد است که

impossible to deal with.

مقابله با آن تقریبا غیرممکن است.

Out of work and low on funds, Joanne felt desperate.

جوآن بیکار و کم سرمایه بود .

Hopeful.

امیدوار.

Hopeful.

امیدوار.

Feeling or inspiring optimism about a future event.

احساس یا برانگیختن خوش بینی نسبت به یک رویداد آینده.

However, after a promising job interview, she became hopeful.

با این حال، پس از یک مصاحبه شغلی امیدوارکننده، امیدوار شد.

25, steady.

25، ثابت.

Steady.

ثابت.

This is not moving or held firmly in place.

این حرکت نمی کند یا محکم در جای خود قرار نمی گیرد.

The surgeon's steady hand was crucial

دست ثابت جراح

during the delicate operation.

در طول این عمل حساس بسیار مهم بود.

Shaky.

لرزان.

Shaky.

لرزان.

Not firm or securely fixed; likely to

محکم یا ایمن ثابت نیست. احتمال

move or break.

حرکت یا شکستن

It can also mean physically trembling.

همچنین می تواند به معنای لرزش بدنی باشد.

The intern's shaky hand made everyone nervous.

دست لرزان کارآموز همه را عصبی کرد.

26, accurate.

26 دقیق

Accurate.

دقیق.

This is free from error, especially

این عاری از خطا است، به ویژه

conforming to fact or truth.

مطابقت با واقعیت یا حقیقت.

The journalist prided herself on

روزنامه نگار به

providing accurate information.

ارائه اطلاعات دقیق افتخار می کرد.

Incorrect.

غلط.

Incorrect.

غلط.

Not in accordance with fact or simply wrong.

مطابق با واقعیت نیست یا به سادگی اشتباه است.

However, she published a rumour about a local politician that turned out to be

با این حال، او شایعه ای در مورد یک سیاستمدار محلی منتشر کرد که

incorrect, damaging her reputation.

نادرست بود و به شهرت او لطمه زد.

We also have erroneous.

اشتباه هم داریم.

Erroneous.

اشتباه

This comes from the word error.

این از کلمه خطا می آید. به

It means wrong or false.

معنای غلط یا نادرست است.

She had to issue an apology for

او مجبور شد

publishing the erroneous article before checking all of the facts.

قبل از بررسی تمام حقایق به دلیل انتشار مقاله اشتباه عذرخواهی کند.

27, optimistic.

27، خوشبین.

Optimistic.

خوشبین.

This means hopeful and confident about the future.

این به معنای امیدواری و اطمینان نسبت به آینده است.

Despite the setbacks, Roenn remained optimistic about the project's success.

علیرغم ناکامی ها، روئن به موفقیت پروژه خوشبین بود.

Pessimistic.

بدبین.

Pessimistic.

بدبین.

Tending to see the worst aspect of things or believe the worst will happen.

تمایل به دیدن بدترین جنبه چیزها یا باور اینکه بدترین اتفاق خواهد افتاد.

His team, however, were more pessimistic and started looking for other opportunities.

تیم او اما بدبین تر بود و به دنبال فرصت های دیگر شد.

We also have negative.

منفی هم داریم.

Negative.

منفی.

Not hopeful or enthusiastic; expecting the worst.

امیدوار یا مشتاق نیست. انتظار بدترین

The negative atmosphere became a self -fulfilling prophecy, causing the project

جو منفی تبدیل به یک پیشگویی خودساز شد و باعث

to fail.

شکست پروژه شد.

28, modest.

28، متواضع.

Modest.

فروتن.

Not having or showing a high opinion of

نداشتن یا نشان دادن نظر بالایی نسبت به

your own importance.

اهمیت خود.

Despite her achievements, our CEO

علیرغم دستاوردهایش، مدیرعامل ما

remained modest about all her talents.

در مورد تمام استعدادهایش متواضع ماند.

Arrogant.

مغرور.

Arrogant.

مغرور.

Having an exaggerated sense of one's own

داشتن احساس اغراق آمیز از

importance or abilities.

اهمیت یا توانایی های خود.

Our CFO, however, could definitely be

با این حال، مدیر مالی ما قطعاً می‌تواند

described as arrogant, often dismissing others' contributions.

به عنوان متکبر توصیف شود که اغلب کمک‌های دیگران را رد می‌کند.

We also have pretentious.

پرمدعا هم داریم.

Pretentious.

پرمدعا.

Attempting to impress by affecting greater importance or merit than is

تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن با تأثیر گذاشتن بر اهمیت یا شایستگی بیشتر از آنچه

actually possessed.

واقعاً دارید.

His pretentious demeanour was off

رفتار پرمدعا او غیرقابل

-putting, leading people to favour Emily's modest approach.

قبول بود و باعث شد مردم از رویکرد متواضعانه امیلی حمایت کنند.

29, temporary.

29، موقت

Temporary.

موقت.

Lasting for only a limited period of time;

ماندگاری فقط برای مدت زمان محدود؛

not permanent.

دائمی نیست.

Their housing arrangement was only temporary until she found something more stable.

ترتیب مسکن آنها فقط موقتی بود تا زمانی که او چیزی پایدارتر پیدا کرد.

Permanent.

دائمی.

Permanent.

دائمی.

Lasting or intended to last indefinitely.

ماندگار یا در نظر گرفته شده برای مدت نامحدود ادامه یابد.

They eventually found a permanent home

آنها در نهایت یک خانه دائمی پیدا کردند

where they felt secure and settled.

که در آن احساس امنیت و سکونت داشتند.

We also have enduring.

ماندگاری هم داریم.

Enduring.

ماندگار

Lasting over a long period.

ماندگاری در مدت طولانی.

Or durable.

یا بادوام

Their enduring friendship with her

دوستی پایدار آنها با

neighbours made the new place feel like home.

همسایگانش باعث شد که مکان جدید مانند خانه باشد.

30, sincere.

30، صادقانه.

Sincere.

مخلص - بی ریا - صمیمانه.

This means free from pretense or deceit;

این یعنی عاری از تظاهر یا فریب;

genuine.

اصل.

Our new manager is sincere and very

مدیر جدید ما صادق است و

straightforward with his expectations.

با انتظاراتش بسیار رک است.

Disingenuous.

ناصادق.

Disingenuous.

ناصادق.

Lacking in sincerity or honesty.

فقدان صداقت یا صداقت.

Our former boss was ultimately held accountable for his disingenuous actions.

رئیس سابق ما در نهایت به خاطر اقدامات غیر صادقانه خود پاسخگو بود.

Okay, well done for making it this far.

بسیار خوب، آفرین برای رسیدن به اینجا.

We are 60 % of the way through and we are

ما 60 درصد راه را طی کرده‌ایم و

ready to move on to more of a C1 level of vocabulary.

آماده هستیم تا به سطح C1 بیشتری از واژگان برویم.

Let's start with 31, sceptical.

بیایید با 31 شروع کنیم، بدبینانه.

Sceptical.

شکاک.

Doubting or questioning.

شک کردن یا سوال کردن.

Anne was sceptical about the so-called miracle diet Martina had recommended.

آن در مورد رژیم به اصطلاح معجزه آسایی که مارتینا توصیه کرده بود شک داشت.

Credulous.

ساده لوح.

Credulous.

ساده لوح.

Ready to believe, especially with little evidence.

آماده برای باور، به خصوص با شواهد کمی.

Martina was known to be credulous, buying

مارتینا به زودباوری شناخته می‌شد و

into every health fad she heard about.

تمام مدهای سلامتی را که در موردش شنیده بود، می‌خرید.

We also have trusting.

ما هم اعتماد داریم.

Trusting.

اعتماد کردن.

Willing to trust without suspicion.

مایل به اعتماد بدون شک.

Anne is very trusting of her friend but she does her own research before

آن بسیار به دوستش اعتماد دارد اما قبل از اینکه چیزی را باور کند تحقیقات خودش را انجام می دهد

believing anything.

.

32, hasty.

32، عجولانه

Hasty.

عجولانه

Done or acting with excessive speed or urgency.

با سرعت یا فوریت بیش از حد انجام شده یا عمل می کند.

Patricia is always hasty when she orders food.

پاتریشیا همیشه هنگام سفارش غذا عجول است.

She just gets the first item on the menu.

او فقط اولین مورد را در منو دریافت می کند.

Deliberate.

حساب شده.

Deliberate.

حساب شده.

Done consciously and intentionally.

آگاهانه و عمدی انجام شده است.

Her friend Anna liked to take her time

دوستش آنا دوست داشت وقت خود را صرف کند

and make a deliberate choice after considering all the options.

و پس از در نظر گرفتن همه گزینه ها، یک انتخاب عمدی انجام دهد.

We also have cautious.

احتیاط هم داریم

Cautious.

محتاط

Careful to avoid potential problems or dangers.

مراقب باشید تا از مشکلات یا خطرات احتمالی جلوگیری کنید.

Paul was more cautious and decided to

پل محتاط تر بود و تصمیم گرفت

consult the waiter before ordering anything.

قبل از سفارش با پیشخدمت مشورت کند.

33, resilient.

33، انعطاف پذیر.

Resilient.

ارتجاعی.

Able to withstand or recover quickly from

قادر به تحمل یا بهبود سریع از

difficult conditions.

شرایط سخت است.

Despite losing her job, Emily remained

امیلی علیرغم از دست دادن شغل خود

resilient and started her own business.

مقاوم ماند و کسب و کار خود را راه اندازی کرد.

Vulnerable.

آسیب پذیر.

Vulnerable.

آسیب پذیر.

Susceptible to physical or emotional harm.

مستعد آسیب جسمی یا عاطفی.

Her partner, Richard, was emotionally vulnerable and found it hard to adjust to

شریک او، ریچارد، از نظر عاطفی آسیب پذیر بود و به سختی می توانست خود را با

the new challenges.

چالش های جدید وفق دهد.

34, candid.

34، صادقانه

Candid.

صادقانه

Truthful and straightforward.

راستگو و صریح.

I try to be candid with all of my clients so they know exactly what to expect from

من سعی می کنم با همه مشتریانم صریح باشم تا آنها دقیقا بدانند از

our products.

محصولات ما چه انتظاری دارند.

Deceptive.

فریبنده.

Deceptive.

فریبنده.

Giving an appearance or impression

دادن ظاهر یا تصوری

different from the true one.

متفاوت از واقعی.

Unfortunately, my boss prefers a more

متأسفانه، رئیس من

deceptive approach in order to boost sales.

رویکرد فریبنده تری را برای افزایش فروش ترجیح می دهد.

35, infallible.

35، معصوم.

Infallible.

خطاناپذیر. قادر

Incapable of making mistakes or being wrong.

به اشتباه کردن یا اشتباه کردن نیست.

Sue believed her strategy was infallible and would guarantee success.

سو معتقد بود که استراتژی او خطاناپذیر است و موفقیت را تضمین می کند.

Unreliable.

غیر قابل اعتماد.

Unreliable.

غیر قابل اعتماد.

Not able to be relied upon.

قابل اعتماد نیست

Steve, however, was rather unreliable,

با این حال، استیو نسبتاً غیرقابل اعتماد بود و

missing key deadlines that put the plan at risk.

ضرب‌الاجل‌های کلیدی را که برنامه را در معرض خطر قرار می‌داد از دست داد.

We also have imperfect.

ناقص هم داریم.

Imperfect.

ناقص.

Not perfect;

کامل نیست؛

faulty or incomplete.

معیوب یا ناقص

The strategy itself turned out to be imperfect once Sue realised she was

وقتی سو متوجه شد که

missing several key components.

چندین مؤلفه کلیدی را از دست داده است، خود استراتژی ناقص بود.

36, coherent.

36، منسجم.

Coherent.

منسجم.

Logical and consistent.

منطقی و منسجم.

Jane's argument was coherent and persuasive, winning over the audience.

استدلال جین منسجم و قانع کننده بود و باعث جلب نظر مخاطبان شد.

Disjointed.

از هم گسسته.

Disjointed.

از هم گسسته.

Lacking a coherent sequence or connection.

فقدان یک توالی یا ارتباط منسجم.

Her opponent's rebuttal was disjointed

رد حریف او از هم گسیخته شد

and failed to counter her points effectively.

و نتوانست به طور موثر با امتیازات او مقابله کند.

37, tangible.

37، ملموس.

Tangible.

محسوس.

Able to be clearly seen to exist or

می تواند به وضوح وجود داشته باشد یا از نظر

physically felt.

فیزیکی احساس شود.

The tangible benefits of the new policy

مزایای ملموس سیاست جدید

were felt immediately, with increased wages and improved working conditions.

با افزایش دستمزدها و بهبود شرایط کار بلافاصله احساس شد.

Abstract.

خلاصه.

Abstract.

خلاصه.

Existing in thought or as an idea but not having a physical or concrete existence.

در اندیشه یا به عنوان یک ایده وجود دارد اما وجود فیزیکی یا عینی ندارد.

However, its abstract goals, like employee satisfaction, were harder to measure.

با این حال، اندازه گیری اهداف انتزاعی آن، مانند رضایت کارکنان، دشوارتر بود.

38, erratic.

38، نامنظم.

Erratic.

دمدمی مزاج.

Not even or regular in pattern or movement.

از نظر الگو یا حرکت یکنواخت یا منظم نیست.

Mike's erratic behaviour made it

رفتار نامنظم مایک،

difficult to anticipate his next move.

پیش بینی حرکت بعدی او را دشوار می کرد.

Consistent.

استوار.

Consistent.

استوار.

Unchanging in nature, standard or effect

تغییر در طبیعت، استاندارد یا اثر

over time.

در طول زمان.

His wife, however, was consistent and

همسرش اما ثابت قدم بود و

always followed the same daily routine.

همیشه همان روال روزانه را دنبال می کرد.

We also have predictable.

قابل پیش بینی هم داریم.

Predictable.

قابل پیش بینی.

Able to be predicted.

قابل پیش بینی است.

You know in advance that it will happen and what it will be like.

شما از قبل می دانید که این اتفاق خواهد افتاد و چگونه خواهد بود. جای

Not surprisingly, her predictable schedule made it easier for everyone to

تعجب نیست که برنامه قابل پیش بینی او هماهنگی با او را برای همه آسان تر کرد

coordinate with her.

.

39, profound.

39، عمیق.

Profound.

عمیق

Very great or intense;

بسیار عالی یا شدید؛

having deep insight or understanding.

داشتن بینش یا درک عمیق

Megan's presentation had a profound

ارائه مگان

impact on how her community viewed recycling.

تأثیر عمیقی بر نحوه نگرش جامعه او به بازیافت داشت.

Shallow.

کم عمق

Shallow.

کم عمق

Lacking depth of intellect, emotion or knowledge.

فقدان عمق عقل، احساس یا دانش.

She took on many of the shallow arguments made against her stance.

او بسیاری از استدلال های سطحی را که علیه موضع او ارائه شده بود، پذیرفت.

We also have superficial.

سطحی هم داریم.

Superficial.

سطحی.

Existing or occurring at or on the surface.

موجود یا روی سطح یا روی سطح.

Luckily, most of the community agreed

خوشبختانه، اکثر جامعه موافق بودند

that the counterarguments were just superficial.

که استدلال‌های متقابل فقط سطحی بودند.

40, robust.

40، مستحکم

Robust.

قدرتمند.

Strong, healthy, vigorous.

قوی، سالم، قوی.

Despite his advanced age, Graham remains robust, walking three miles every day.

گراهام علیرغم سن بالای خود همچنان قوی است و هر روز سه مایل پیاده روی می کند.

Feeble.

ضعیف.

Feeble.

ضعیف.

Lacking physical strength, especially as a result of age or illness.

کمبود قدرت بدنی، به ویژه در نتیجه سن یا بیماری.

He always feared becoming a feeble old man, But he's not slowing down yet.

او همیشه از تبدیل شدن به یک پیرمرد ضعیف می‌ترسید، اما هنوز سرعتش کم نشده است.

41, minimal.

41، حداقل

Minimal.

حداقل.

Of a minimum amount, quantity or degree.

با حداقل مقدار، مقدار یا درجه.

The damage was minimal thanks to the

خسارات وارده به لطف

quick response of emergency services.

پاسخ سریع اورژانس به حداقل رسیده است.

Extensive.

گسترده

Extensive.

گسترده

Covering or affecting a large area.

پوشاندن یا تحت تأثیر قرار دادن یک منطقه بزرگ.

The neighbouring city wasn't so lucky and suffered extensive damage from the storm.

شهر همسایه چندان خوش شانس نبود و خسارت زیادی از طوفان متحمل شد.

We also have abundant.

ما هم فراوان داریم.

Abundant.

فراوان.

Existing or available in large quantities.

موجود یا موجود در مقادیر زیاد.

And this is typically more positive.

و این معمولا مثبت تر است.

Luckily, abundant help was available as the community pulled together to assist

خوشبختانه، با جمع شدن جامعه برای کمک

in the clean-up.

به پاکسازی، کمک فراوانی در دسترس بود.

42, absurd.

42، پوچ.

Absurd.

چرند.

Wildly unreasonable, illogical or inappropriate.

بسیار غیرمنطقی، غیرمنطقی یا نامناسب.

It seemed absurd that someone would abandon their brand new phone on the bus.

بیهوده به نظر می رسید که کسی تلفن جدید خود را در اتوبوس رها کند.

Logical.

منطقی.

Logical.

منطقی.

Of or according to the rules of logic or formal argument.

از یا بر اساس قواعد منطق یا استدلال رسمی.

On second thoughts, it is logical to assume that someone had simply lost it.

در افکار دوم، منطقی است که فرض کنیم کسی آن را به سادگی از دست داده است.

We also have sensible.

ما هم معقول داریم.

Sensible.

معقول.

Able to make good judgements based on wisdom.

قادر به قضاوت خوب بر اساس خرد.

However, any sensible person would have

با این حال، هر آدم عاقلی

checked their pockets before getting off the bus.

قبل از پیاده شدن از اتوبوس جیب های خود را چک می کرد .

43, cooperative.

43، تعاونی.

Cooperative.

تعاونی.

Involving mutual assistance in working towards a common goal.

شامل کمک متقابل در کار برای رسیدن به یک هدف مشترک.

The team was cooperative and completed the project ahead of schedule.

تیم همکاری داشت و پروژه را زودتر از موعد به اتمام رساند.

Obstructive.

انسدادی

Obstructive.

انسدادی

Causing or tending to cause difficulties and delays.

ایجاد یا تمایل به ایجاد مشکلات و تاخیر.

One team member seemed to be deliberately obstructive, constantly throwing up

به نظر می رسید یکی از اعضای تیم به عمد مانع ایجاد می کند و دائماً

barriers to progress.

موانعی برای پیشرفت ایجاد می کند.

44, eager.

44، مشتاق

Eager.

مشتاق.

Wanting to do or have something very much.

خیلی می خواهید کاری انجام دهید یا داشته باشید.

Ben was eager to start his new job and make a good impression.

بن مشتاق بود تا کار جدید خود را شروع کند و تأثیر خوبی بگذارد.

Apathetic.

بی تفاوت.

Apathetic.

بی تفاوت.

Showing or feeling no interest, enthusiasm or concern.

نشان دادن یا احساس عدم علاقه، اشتیاق یا نگرانی. به

His co-workers appeared to be quite apathetic and didn't share his enthusiasm.

نظر می رسید که همکارانش کاملاً بی تفاوت بودند و در شور و شوق او شریک نبودند.

We also have indifferent.

ما هم بی تفاوت داریم.

Indifferent.

بي تفاوت.

Having no particular interest or sympathy.

هیچ علاقه یا همدردی خاصی ندارند.

Unconcerned.

بی دغدغه.

They just went about their business, indifferent to the fact that Ben was even

آنها فقط به دنبال کار خود رفتند، بی تفاوت به این واقعیت که بن حتی

there.

آنجا بود.

45, overwhelming.

45، بسیار زیاد

Overwhelming.

خردکننده.

Very great in amount or overpowering.

از نظر مقدار بسیار عالی یا فوق العاده.

The first week at university was

هفته اول دانشگاه

overwhelming for Leon, with so many new experiences and challenges.

برای لئون بسیار طاقت فرسا بود، با تجربیات و چالش های جدید.

Manageable.

قابل مدیریت

Manageable.

قابل مدیریت

Able to be managed, controlled or accomplished without great difficulty.

قادر به مدیریت، کنترل یا انجام بدون دشواری زیاد.

However, after settling in, he found the coursework to be quite manageable.

با این حال، پس از استقرار، او متوجه شد که کار درسی کاملاً قابل مدیریت است.

46, trivial.

46، بی اهمیت

Trivial.

ناچیز.

Of little value or importance.

ارزش یا اهمیت کمی دارد.

Many thought the debate was focused on

بسیاری فکر می کردند که بحث بر روی

trivial matters that diverted attention from real issues.

موضوعات بی اهمیتی متمرکز بود که توجه را از مسائل واقعی منحرف می کرد.

Significant.

قابل توجه.

Significant.

قابل توجه.

Important.

مهم.

In contrast, the subsequent discussion

در مقابل، بحث بعدی به

addressed significant topics that mattered to the community.

موضوعات مهمی پرداخت که برای جامعه اهمیت داشت.

At, our last one, 47, persistent.

در، آخرین ما، 47، مداوم.

Persistent.

مداوم.

Continuing firmly or obstinately in a course of action in spite of difficulty

ادامه دادن قاطعانه یا سرسختانه در یک اقدام با وجود دشواری

or opposition.

یا مخالفت.

Though Raoul and his kids had never built

اگرچه رائول و بچه‌هایش هرگز خانه درختی نساخته بودند

a treehouse, they remained persistent in their efforts.

، اما در تلاش‌های خود پافشاری کردند.

Inconsistent.

ناسازگار.

Inconsistent.

ناسازگار.

Not staying the same throughout.

در تمام مدت یکسان نمی ماند.

Unsurprisingly, his kids' dedication to

جای تعجب نیست که تعهد فرزندانش به

getting the project done was inconsistent.

انجام پروژه ناسازگار بود.

And another antonym, sporadic.

و متضاد دیگر، پراکنده.

Sporadic.

پراکنده.

I love this one.

من این یکی را دوست دارم.

Occurring at irregular intervals.

در فواصل نامنظم رخ می دهد.

Their sporadic bursts of energy and

انفجارهای پراکنده آنها از انرژی و

interest in everything other than the treehouse meant that Raoul was alone to

علاقه به همه چیز به جز خانه درختی به این معنی بود که رائول تنها بود تا

finish the task.

کار را تمام کند.

So there you have it.

خب! حالا شما مالک آن هستید.

There were your antonyms.

متضادهای شما وجود داشت.

That is a lot of new information.

این اطلاعات جدید زیادی است.

Don't forget about this PDF, nearly ebook.

این PDF، تقریباً کتاب الکترونیکی را فراموش نکنید.

It's massive.

این عظیم است.

Don't forget about the PDF that contains everything you've learnt today.

PDF را فراموش نکنید که حاوی همه چیزهایی است که امروز یاد گرفته اید.

All of the phonetic transcriptions, definitions, examples, plus a quiz to

تمام رونویسی های آوایی، تعاریف، مثال ها، به علاوه یک مسابقه برای

test your understanding.

آزمایش درک شما.

And that's really important because

و این واقعاً مهم است زیرا

you've done all of this.

شما همه اینها را انجام داده اید.

Now let's see if it stayed in there.

حالا بیایید ببینیم که آیا در آنجا باقی مانده است یا خیر.

If you'd like to download that PDF, just click on the link in the description box.

اگر می خواهید آن پی دی اف را دانلود کنید، کافیست روی پیوند موجود در کادر توضیحات کلیک کنید.

Also, we worked at B1, B2, and C1 levels.

همچنین در سطوح B1، B2 و C1 کار کردیم.

If you are looking to achieve the B1, B2,

اگر به دنبال دستیابی به

or C1 level of English, I have released my B1, B2, and C1 English courses.

سطح زبان انگلیسی B1، B2 یا C1 هستید، من دوره های زبان انگلیسی B1، B2 و C1 خود را منتشر کرده ام.

They are 12-week programs.

آنها برنامه های 12 هفته ای هستند.

And if I do say so myself, they're really fantastic.

و اگر خودم این را بگویم، آنها واقعاً فوق العاده هستند.

We've had amazing feedback from our students so far, with many going on to

ما تا کنون بازخوردهای شگفت انگیزی از دانش آموزان خود داشته ایم، بسیاری از آنها

complete all three and come out with an advanced level of English at the end.

هر سه را تکمیل کرده و در پایان با سطح پیشرفته ای از زبان انگلیسی بیرون آمده اند.

If you are interested in learning a little more about my programs, if they're

اگر شما علاقه مند به یادگیری کمی بیشتر در مورد برنامه های من هستید، اگر آنها

right for you, please visit englishwithlucy.com.

برای شما مناسب هستند، لطفا از englishwithlucy.com دیدن کنید.

Students love these programs because they contain pronunciation integrated throughout.

دانش آموزان این برنامه ها را دوست دارند زیرا حاوی تلفظ یکپارچه در سراسر آن هستند.

In B2 and C1, you get weekly conversation lessons as well.

در B2 و C1، شما دروس مکالمه هفتگی را نیز دریافت می کنید.

These are recorded conversations with really interesting people in my life, and

اینها مکالمات ضبط شده با افراد بسیار جالب زندگی من است و

we build really cool exercises and lessons out of them.

ما تمرین ها و درس های بسیار جالبی از آنها می سازیم.

All of that alongside your reading and listening lessons and loads of grammar

همه اینها در کنار درس های خواندن و شنیدن شما و همچنین تعداد زیادی

and vocabulary video lessons too.

درس ویدیویی گرامر و واژگان.

You also get access to the course

شما همچنین می توانید به انجمن دوره دسترسی داشته باشید

community, and there is the option for feedback from my team of teachers.

، و گزینه ای برای بازخورد از تیم معلمان من وجود دارد.

Englishwithlucy.com has all of the information on how to enrol and all of

Englishwithlucy.com تمام اطلاعات مربوط به نحوه ثبت نام و همه

the price options you have.

گزینه های قیمتی را که دارید در اختیار دارد.

I will see you soon for another lesson.

به زودی برای یک درس دیگر می بینمت.