I use these words every day: English Vocabulary Lesson

Vanessa: Get ready  

to level up your English vocabulary so  that you can express yourself completely.

ونسا: آماده شوید

واژگان انگلیسی خود را ارتقا دهید تا بتوانید خود را کاملاً بیان کنید.

Hi, I'm Vanessa from speakenglishwithvanessa.com,  

سلام، من ونسا هستم از speakenglishwithvanessa.com،

and today you're going to learn 10 vocabulary  phrases that I use almost every day. And I hope  

و امروز قرار است 10 عبارت  واژگانی را یاد بگیرید که تقریباً هر روز از آنها استفاده می کنم. و امیدوارم

that you too can integrate them into  your daily conversations in English.

شما نیز بتوانید آنها را در مکالمات روزانه خود به زبان انگلیسی ادغام کنید.

Like always, I've created a free PDF  worksheet with all of these 10 phrases,  

مثل همیشه، من یک کاربرگ PDF رایگان با تمام این 10 عبارت،

definitions, sample sentences. And at the  bottom of the worksheet, you can answer  

تعاریف، جملات نمونه ایجاد کرده‌ام. و در پایین کاربرگ، می‌توانید به

Vanessa's challenge question so that you never  forget what you've learned. You can click on  

سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید تا هرگز آموخته‌های خود را فراموش نکنید.

the link in the description to download that  free PDF worksheet today. It's my gift to you.

برای دانلود آن کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند موجود در توضیحات کلیک کنید. هدیه من به توست

All right, are you ready to get started with the  first phrase that I use every day? Let's do it.

بسیار خوب، آیا آماده اید با اولین عبارتی که هر روز استفاده می کنم شروع کنید؟ بیایید آن را انجام دهیم.

Phrase number one is "like clockwork." Take a look  at this sentence and I want you to guess what you  

عبارت شماره یک «مانند ساعت است». به این جمله نگاهی بیندازید و می‌خواهم حدس بزنید که فکر می‌کنید

think this means. "Every morning at 6:00 AM my  baby wakes up like clockwork." Do you think that  

این به چه معناست. "هر روز صبح ساعت 6:00 صبح، کودک من مانند ساعت از خواب بیدار می شود." آیا فکر می‌کنید که

sometimes my baby wakes up at 6:00, sometimes  8:00, sometimes 9:00? Nope. Every day without  

گاهی اوقات کودک من ساعت 6:00، گاهی اوقات 8:00 و گاهی اوقات 9:00 از خواب بیدار می‌شود؟ جواب منفی. هر روز بدون

fail, my baby wakes up at 6:00 AM. I don't  even need to look at the clock. She is like  

شکست، کودک من ساعت 6 صبح از خواب بیدار می شود. حتی لازم نیست به ساعت نگاه کنم. او مانند

a clock. And here, that's what that expression  means "like clockwork." It happens so regularly  

یک ساعت است. و در اینجا، این همان چیزی است که این عبارت  به معنای «مانند ساعت‌گرد» است. آنقدر مرتب اتفاق می افتد

that I don't even need to look at the clock  because she wakes up every day at 6:00 o'clock.

که من حتی نیازی به نگاه کردن به ساعت ندارم، زیرا او هر روز ساعت 6:00 از خواب بیدار می شود.

Vocabulary phrase number two that I use almost  every day is "slowly and surely." Notice the  

عبارت شماره دو واژگانی که من تقریباً هر روز استفاده می‌کنم «آهسته و مطمئن» است.

pronunciation of the word surely. There's no  S-H, surely, but it sounds like that. Surely.  

حتماً به تلفظ کلمه توجه کنید. مطمئناً S-H وجود ندارد، اما به نظر می رسد. مسلما.

Surely. Take a look at this sentence. "Slowly and  surely, my two older boys will learn to help get  

مسلما. به این جمله دقت کنید. "آهسته و مطمئناً، دو پسر بزرگتر من یاد می‌گیرند که

themselves ready in the morning." At the moment,  my 6-year-old gets dressed usually by himself,  

در صبح آماده شوند." در حال حاضر، کودک 6 ساله من معمولاً خودش لباس می پوشد،

but my 3-year-old needs a little bit more  help, especially putting on his shirt. And  

اما کودک 3 ساله من به کمک کمی بیشتر نیاز دارد، به خصوص برای پوشیدن پیراهنش.

you know what? Slowly and surely, they will  become more independent and be able to get  

میدونی چیه؟ به آرامی و مطمئناً، آنها مستقل تر می شوند و می توانند

ready by themselves. Can you guess what you  think this vocabulary phrase means? Well,  

خودشان آماده شوند. آیا می توانید حدس بزنید که فکر می کنید این عبارت واژگانی به چه معناست؟ خوب،   به این

it means that something is not going to happen  quickly. It will take time. And you know what?  

معنی است که قرار نیست چیزی به سرعت اتفاق بیفتد . طول میکشه. میدونی چیه؟

As a mom of three young kids, it can be really  challenging sometimes to do all of the tasks,  

به عنوان مادر سه کودک خردسال، انجام همه کارها گاهی اوقات می‌تواند واقعاً چالش‌برانگیز باشد،

but I want to appreciate how small and  cute they are right now. Slowly and surely,  

اما من می‌خواهم قدردانی کنم که آنها در حال حاضر چقدر کوچک و زیبا هستند. به آرامی و مطمئناً،

they will become more independent. So  right now, I just need to enjoy them.

آنها مستقل تر خواهند شد. بنابراین  در حال حاضر، فقط باید از آنها لذت ببرم.

Vocabulary phrase number three  that I use almost every day is,  

عبارت شماره سه واژگانی که تقریباً هر روز استفاده می‌کنم این است:

"I've gotten into the habit of..." Take a look  at this sentence. "Ever since my baby was born,  

«عادت کردم...» به این جمله نگاهی بیندازید. "از زمانی که کودکم به دنیا آمد،

I've gotten into the habit of getting ready right  when I wake up." What do you think this means? Do  

عادت کردم وقتی از خواب بیدار می شوم درست آماده شوم." فکر می کنی این چه معنایی دارد؟ آیا

I usually wait until after eating breakfast  to brush my hair? Do I usually wait until my  

معمولاً تا بعد از خوردن صبحانه صبر می کنم تا موهایم را برس بکشم؟ آیا معمولاً منتظر می‌مانم تا

children are dressed to put on my clothes for  the day? Nope. Instead, right when I wake up,  

فرزندانم لباس بپوشند تا آن روز لباس‌هایم را بپوشم؟ جواب منفی. در عوض، درست زمانی که از خواب بیدار می شوم،

I get myself ready first. So we use this phrase  to talk about something that happens regularly.  

ابتدا خودم را آماده می کنم. بنابراین ما از این عبارت برای صحبت در مورد چیزی که به طور منظم اتفاق می افتد استفاده می کنیم.

I have gotten into the habit of getting myself  ready. It helps me to feel better about the day,  

من عادت کرده ام که خودم را آماده کنم. این به من کمک می کند تا احساس بهتری نسبت به روز داشته باشم،

and I'm not neglecting myself and only taking  care of my children. Instead, I've gotten to the  

و از خودم غافل نمی شوم و فقط از فرزندانم مراقبت می کنم. درعوض، من عادت کرده ام

habit of getting myself ready first in the morning  and then I'm ready to take care of everyone else.

که اول صبح خودم را آماده کنم و سپس آماده باشم که از همه مراقبت کنم.

Vocabulary phrase number four is "put  it off." Put it off. Take a look at this  

عبارت شماره چهار واژگانی «به عقب انداختن» است. آن را کنار بگذارید. به این جمله نگاه کنید

sentence. "I have a list of things that I  need to do, but I have been putting them  

. "من فهرستی از کارهایی که باید انجام دهم دارم، اما

off for too long. Today is the day."  Can you guess what this means? Well,  

مدت زیادی است که آنها را به تعویق انداخته ام. امروز همان روز است." آیا می توانید حدس بزنید این به چه معناست؟ خب،   به این

it means I have been procrastinating or delaying  doing something. I know we are all like this,  

معنی است که انجام کاری را به تعویق انداختم یا به تأخیر انداختم . من می دانم که همه ما اینگونه هستیم،

right? "I need to call the bank. I need to make  a cake for a friend's birthday. I need to send  

درست است؟ "باید با بانک تماس بگیرم. باید برای تولد یکی از دوستانم کیک درست کنم. باید

a message to my students. These things I have  been delaying, I have been putting them off,  

برای دانش آموزانم پیامی بفرستم. این چیزها را به تعویق می انداختم، آنها را به تعویق می انداختم،

but no longer. Today is the day that I  will check them off of my to-do list."

اما دیگر نه. امروز روز است. روزی که آنها را از لیست کارهایم حذف می کنم."

Vocabulary phrase number five that I use almost  every day is "it's a hassle." There are a lot  

عبارت شماره پنج واژگانی که من تقریباً هر روز از آن استفاده می‌کنم «این یک دردسر است» است.

of things that are a hassle in life, but take a  look at this sentence. "For me, driving my son  

چیزهای زیادی در زندگی وجود دارد که دردسرساز هستند، اما به این جمله نگاه کنید. "برای من، راندن پسرم

to preschool is such a hassle." Here, I've added  the word such to emphasize it. This is a parenting  

به پیش دبستانی بسیار دردسر است." در اینجا، برای تأکید بر آن کلمه «چنین» را اضافه کرده‌ام. این یک وظیفه والدینی است

duty that I just don't like. It's one of the  things that I don't appreciate, I have a hard time  

که من آن را دوست ندارم. این یکی از چیزهایی است که قدردانش نیستم، برایم سخت است

enjoying. For me, it's a hassle. And that means  it's frustrating or difficult or annoying. It's a  

. برای من این یک دردسر است. و این بدان معناست که ناامیدکننده یا دشوار یا آزاردهنده است.

hassle to drive my son to preschool each morning,  but I know that it's important, so I do it.

بردن پسرم به پیش دبستانی هر روز صبح سخت است، اما می دانم که مهم است، بنابراین این کار را انجام می دهم.

Vocabulary phrase number six that I use almost  every day is "as it turns out." As it turns  

عبارت واژگانی شماره شش که تقریباً هر روز استفاده می‌کنم «همانطور که معلوم است» است. همانطور که

out... And I need something after that. Take a  look at the sentence. I" tried to call the bank,  

معلوم است... و بعد از آن به چیزی نیاز دارم. به جمله نگاه کنید. من "سعی کردم با بانک تماس بگیرم،

but as it turns out, the bank is closed today."  So here we have the difference between what I  

اما همانطور که معلوم شد، بانک امروز بسته است." بنابراین در اینجا ما بین آنچه من

thought would happen and the reality. And  these are situations that happen every day,  

فکر می‌کردم اتفاق می‌افتد و واقعیت تفاوت داریم. و اینها موقعیت‌هایی هستند که هر روز و

all the time. I wanted to stop putting off  calling the bank. So I did it. I called them,  

همیشه اتفاق می‌افتند. می‌خواستم دیگر با بانک تماس نگیرم. بنابراین من آن را انجام دادم. من با آنها تماس گرفتم،

and then guess what? They were closed, so I'll  have to do it another day. So as it turns out,  

و بعد حدس بزنید چه چیزی؟ آنها بسته بودند، بنابراین باید یک روز دیگر این کار را انجام دهم. بنابراین همانطور که مشخص است،

they were closed. I'll just do it tomorrow.

آنها بسته بودند. فقط فردا انجامش میدم

Vocabulary phrase number seven that I use almost  every day is "go with the flow." Take a look at  

عبارت واژگانی شماره هفت که من تقریباً هر روز استفاده می‌کنم «با جریان برو». یه نگاهی به

this. "During the week, I try to stay pretty  organized, but on the weekends I like to just  

این بنداز. «در طول هفته، سعی می‌کنم کاملاً منظم بمانم، اما در آخر هفته‌ها دوست دارم فقط

go with the flow." So when my husband asks  me, "What do you want to do this weekend?" I  

با جریان حرکت کنم.» بنابراین وقتی شوهرم از من می‌پرسد، "این آخر هفته چه کاری می‌خواهی انجام دهی؟" من

can use this great expression because it means, I  don't know, I have no plans. I'm going to just be  

می‌توانم از این عبارت عالی استفاده کنم، زیرا به این معنی است، نمی‌دانم ، هیچ برنامه‌ای ندارم. من فقط

like a river and follow the water. I'm going to go  with the flow. So I could respond to him and say,  

مثل یک رودخانه می‌شوم و آب را دنبال می‌کنم. من با جریان می روم. بنابراین می‌توانم به او پاسخ دهم و بگویم:

"I don't know. Let's just go with the flow.  If we feel like staying home, that's fine.  

«نمی‌دانم. بیایید با جریان کار پیش برویم. اگر می‌خواهیم در خانه بمانیم، خوب است.

If we feel like we want to go out, I'm okay  with that too. Let's just go with the flow."

اگر احساس می‌کنیم می‌خواهیم بیرون برویم، من هم مشکلی ندارم. بیایید فقط با جریان حرکت کنیم."

Vocabulary phrase number eight is "that  being said." This is a good one to follow  

عبارت واژگانی شماره هشت «این که گفته می‌شود» است. این گزینه خوبی برای دنبال کردن

number seven. "So I just said I like to go with  the flow on the weekends. But that being said,  

شماره هفت است. "بنابراین من فقط گفتم که دوست دارم آخر هفته‌ها با جریان پیش بروم. اما با توجه به این گفته،

I do sometimes like to have plans for  the weekends." Okay. "I sometimes like  

گاهی اوقات دوست دارم برای تعطیلات آخر هفته برنامه داشته باشم." باشه. "من گاهی اوقات دوست دارم   اتفاقات

to organize what's going on on the weekends,  not every hour on the hour, what we're doing,  

آخر هفته را سازماندهی کنم، نه هر ساعت در ساعت، کاری که انجام می دهیم

but maybe we'll visit a friend or a family  member or go on a hike. That being said..."  

اما شاید به دیدار یکی از دوستان یا یکی از اعضای خانواده برویم یا به پیاده روی برویم. «

So here I'm saying the opposite. "I like to  go with the flow. Well, that being said..."  

بنابراین در اینجا من خلاف آن را می‌گویم. "من دوست دارم با جریان پیش بروم. خب، این گفته..."

So this is true. It is true. I like to go with  the flow, but I want to give an exception,  

پس این درست است. درست است. من دوست دارم با جریان پیش بروم ، اما می‌خواهم یک استثنا قائل شوم،

something that's the opposite. "That being said,  I do like to plan some things on the weekend."

چیزی که برعکس است. "با این حال، من دوست دارم برای برخی چیزها در آخر هفته برنامه ریزی کنم."

Vocabulary phrase number nine that I use  almost every day is "now that I think about  

عبارت واژگان شماره 9 که تقریباً هر روز استفاده می‌کنم «اکنون که درباره

it." Because in my life there is a lot going  on. I have quite a busy life. You probably do  

آن فکر می‌کنم» است. زیرا در زندگی من چیزهای زیادی در جریان است. من زندگی کاملا شلوغی دارم احتمالاً شما

too. So whenever my husband says, "Hey, what  are your plans for tomorrow?" I might say,  

هم همین کار را می‌کنید. بنابراین، هر وقت شوهرم گفت: "هی، برای فردا چه برنامه ای داری؟" ممکن است بگویم،

"I don't know. I'm just going to go  with the flow." And then I say, "Oh,  

"نمی‌دانم. من فقط با جریان حرکت می‌کنم." و بعد می‌گویم، "اوه،

now that I think about it, I forgot that we  have a birthday party to go to tomorrow. Now  

الان که به آن فکر می‌کنم، فراموش کردم که فردا جشن تولد داریم. حالا

that I think about it." So we can kind  of assume that previously when I said,  

که به آن فکر می‌کنم». بنابراین می‌توانیم فرض کنیم که قبلاً وقتی گفتم،

"Let's just go with the flow," I wasn't really  thinking about it. But now that I think about it,  

«بیایید با جریان پیش برویم»، واقعاً به آن فکر نمی‌کردم. اما حالا که به آن فکر می‌کنم،

"Oh yeah, we do have something planned for  tomorrow. We're going to go to a birthday  

"اوه، بله، ما برای فردا چیزی برنامه‌ریزی کرده‌ایم . قرار است به جشن تولد برویم

party." So this is a great expression to use  when you change your mind or when you realize  

." بنابراین این یک عبارت عالی برای استفاده از آن هنگام تغییر نظر یا زمانی که متوجه می‌شوید

something that you forgot about. "Now that I  think about it, we actually do have plans."

چیزی است که فراموش کرده‌اید. اکنون که به آن فکر می‌کنم، واقعاً برنامه‌هایی داریم.»

Vocabulary phrase number 10, and our final one  for today's lesson is a fun one, "that's beside  

عبارت واژگان شماره 10، و آخرین مورد ما برای درس امروز یک عبارت سرگرم‌کننده است، "این در کنار

the point." That's beside the point. So here  we have the point, which is the purpose or the  

نکته است." این در کنار موضوع است. بنابراین در اینجا ما به این نکته می رسیم که هدف یا

meaning of something. And if something is beside  the point, what do you think that means? Take a  

معنای چیزی است. و اگر چیزی غیر از اصل موضوع باشد، فکر می‌کنید این به چه معناست؟

look at this sentence. When my husband asks me,  "What do you want to do this weekend?" And I say,  

به این جمله نگاه کنید. وقتی شوهرم از من می‌پرسد: «این آخر هفته می‌خواهی چه کار کنی؟» و من می‌گویم،

"Oh, how about going for a hike? Let's  go for a hike." And he says to me, "Oh,  

"اوه، چطور می‌شود برای پیاده‌گردی برویم؟ بیا برای پیاده‌روی برویم." و او به من می‌گوید: "اوه،

but you've been coughing and sick all week. Do  you think you need to relax a bit?" I might say,  

اما تو تمام هفته سرفه و مریض بودی. آیا فکر می‌کنی باید کمی آرام شوی؟" من ممکن است بگویم،

"That is beside the point. I just really want to  go for a hike." So he is presenting some kind of  

"این غیر از موضوع است. من واقعاً می خواهم برای پیاده روی بروم." بنابراین او نوعی

evidence that says, "You shouldn't go for a hike.  You should just rest and relax." And I'm saying,  

شواهد ارائه می دهد که می گوید: "شما نباید برای پیاده روی بروید. فقط باید استراحت کنید و استراحت کنید." و من می گویم،

"I don't care that I was sick last week.  I want to go for a hike. That's beside the  

"برایم مهم نیست که هفته گذشته مریض بودم. می خواهم برای پیاده روی بروم. این غیر از

point. That's not an important reason. That's  beside the point. I just want to go for a hike."

نکته است. این دلیل مهمی نیست. پیاده روی."

So if you want to push away what someone  has said, dismiss what they've said,  

بنابراین اگر می‌خواهید حرف‌های کسی را کنار بگذارید، گفته‌های او را رد کنید،

this is a great expression for you. "Oh, that's  beside the point. I want to do what I want to do."

این یک بیان عالی برای شماست. "اوه، این غیر از موضوع است. من می خواهم کاری را که می خواهم انجام دهم."

Well, congratulations on learning these 10  vocabulary phrases that I use almost every day,  

خوب، به خاطر یادگیری این 10 عبارت واژگانی که تقریباً هر روز استفاده می‌کنم، تبریک می‌گویم

and I hope that you can too. Now, I have  a question for you. I want to know what  

و امیدوارم شما هم بتوانید. اکنون، یک سوال از شما دارم. می‌خواهم بدانم

is something that you have gotten into the  habit of doing? Let me know in the comments.  

کاری که به انجام آن عادت کرده‌اید چیست؟ در نظرات به من اطلاع دهید.

I can't wait to read to see what you have to  say. Yes, I do read the comments. And yes,  

نمی‌توانم منتظر بمانم تا ببینم چه می‌گویید . بله، من نظرات را می خوانم. و بله،

I love to see how you use the vocabulary  that you've learned in my lessons.

من دوست دارم ببینم چگونه از واژگانی که در درس های من یاد گرفته اید استفاده می کنید.

And don't forget to download the free PDF  worksheet with all 10 of these wonderful  

و فراموش نکنید که کاربرگ PDF رایگان را با تمام 10 مورد از این

vocabulary phrases, definitions, sample  sentences. And at the bottom of the worksheet,  

عبارات واژگان فوق العاده، تعاریف، و نمونه جملات دانلود کنید. و در پایین کاربرگ،

you can answer Vanessa's challenge question  so that you never forget what you've learned.  

می‌توانید به سؤال چالشی ونسا پاسخ دهید تا هرگز آموخته‌های خود را فراموش نکنید.

You can click on the link in the description  to download that free PDF worksheet today.

برای بارگیری کاربرگ PDF رایگان امروز می‌توانید روی پیوند در توضیحات کلیک کنید.

Well, thanks so much for learning English with me,  

خوب، از اینکه انگلیسی را با من یاد گرفتید بسیار سپاسگزارم،

and I'll see you again next Friday for a  new lesson here on my YouTube channel. Bye.

و جمعه آینده دوباره شما را برای یک درس جدید در اینجا در کانال YouTube من می بینم. خدا حافظ.

But wait, do you want more? I  recommend watching this video next,  

اما صبر کنید، آیا بیشتر می خواهید؟ توصیه می‌کنم بعداً این ویدیو را تماشا کنید،

which includes other expressions that I use  every day, including why sometimes the word  

که شامل عبارات دیگری است که من هر روز استفاده می‌کنم، از جمله اینکه چرا گاهی کلمه

thanks can be extremely rude. Check out that  video to find out and I'll see you there.

تشکر می‌تواند بسیار بی‌ادب باشد. آن ویدیو را ببینید تا متوجه شوید و من شما را آنجا می‌بینم.