20 Advanced Adjectives (C1) to Build Your Vocabulary | Advanced English

Hi there, this is Harry and welcome back to  Advanced English lessons with Harry, where I  

سلام، این هری است و به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید، جایی که

tried to help you to get a better understanding of  the English language. Today's lesson is all about  

سعی کردم به شما کمک کنم تا زبان انگلیسی را بهتر درک کنید . درس امروز همه چیز درباره

adjectives, their advanced adjectives, I've got  20 of them, which will help you to improve your  

صفت ها است، صفت های پیشرفته آنها، من 20 مورد از آنها را دارم که به شما کمک می کند دایره لغات خود را بهبود بخشید

vocabulary. As you know a very strong advocate of  one to one lessons, they're a really great way to  

. همانطور که می‌دانید که طرفدار بسیار قوی درس‌های یک به یک هستید، آن‌ها راه بسیار خوبی برای

help you to improve not only your vocabulary,  but also your conversational skills and the  

کمک به شما برای بهبود نه تنها دایره لغات، بلکه مهارت‌های مکالمه‌تان هستند و احتمالاً

best platform out there is probably probably  help you to learn lots and lots of different  

بهترین پلتفرم موجود احتمالاً به شما کمک می‌کند تا چیزهای زیادی یاد بگیرید. بسیاری از

languages not only English, but I of course, I'm  focusing on English. In total, they have over  

زبان‌های مختلف نه تنها انگلیسی، بلکه البته، روی انگلیسی تمرکز می‌کنم. در مجموع، آنها بیش از

32,000, tutors and teachers willing and able  to help you. You can book a lesson at any time.  

32000 معلم و معلمی دارند که مایل و قادر به کمک به شما هستند. در هر زمان می توانید یک درس را رزرو کنید.

And if you don't like or don't get on with the  teacher, you can change your teacher without any  

و اگر معلم را دوست ندارید یا با آن کار نمی‌کنید، می‌توانید معلمتان را بدون

extra charge. Make sure that you click on the link  in the description below and get your 50% Yep,  

هزینه اضافی تغییر دهید. مطمئن شوید که روی پیوند در توضیحات زیر کلیک کرده‌اید و 50٪ بله،

50% reduction in the first lesson with preppy  thanks preppy for sponsoring this lesson.  

50٪ کاهش در درس اول با preppy دریافت کنید. با تشکر از preppy برای حمایت مالی از این درس.

Okay, let's get back to the lesson. As I said,  we're looking at Advanced English adjectives and  

خوب، بیایید به درس برگردیم. همانطور که گفتم، ما به صفت های پیشرفته انگلیسی نگاه می کنیم و

these adjectives are going to help you to improve  your vocabulary. So I'm going to go through them  

این صفت ها به شما کمک می کنند دایره لغات خود را بهبود بخشید. بنابراین می‌خواهم آنها را

one by one, as I said, I've got 20 of them. So  it's a long list. So I'll go through them one  

یکی یکی مرور کنم، همانطور که گفتم، 20 مورد از آنها را دارم. بنابراین فهرست طولانی است. بنابراین من آنها را یکی یکی مرور خواهم کرد

by one. I'll give you an explanation. And then  I'll give you some examples. Okay, so the first  

. من به شما توضیح می دهم. و سپس چند مثال برای شما می‌آورم. بسیار خوب، پس اولین

one is affable, affable. Somebody who is affable  is somebody who is easy to get on with a pleasant  

دوست داشتنی است، مهربان است. کسی که دوست داشتنی است، کسی است که به راحتی می توان با یک

person. They don't cause stress. They're very  likeable, and they like to please people, but  

فرد دلپذیر ارتباط برقرار کرد. آنها باعث استرس نمی شوند. آنها بسیار دوست داشتنی هستند، و دوست دارند مردم را راضی کنند، اما

they are good fun, and they don't get stressed too  easily. Okay. So affable. He is an affable man,  

آنها سرگرم کننده هستند و به راحتی استرس نمی گیرند . باشه. خیلی دوست داشتنی او مردی مهربان است،

always willing to stop and talk. So here we are  using the word affable to describe somebody who  

همیشه مایل به توقف و صحبت کردن است. بنابراین در اینجا ما از کلمه دوست داشتنی برای توصیف کسی استفاده می کنیم که

is pleasant, easy to get along with likes to  stop and talk likes to help people, affable,  

خوشایند است، به راحتی کنار می آید و دوست دارد توقف کند و صحبت کند، دوست دارد به مردم کمک کند، دوست داشتنی،

or, for example, the bar manager was very  affable and knowledgeable, the staff gave  

یا، برای مثال، مدیر بار بسیار مهربان و آگاه بود، کارکنان به

us great service and attention. So again, here  we're using the word affable as an adjective to  

ما دادند. خدمات و توجه عالی بنابراین دوباره، در اینجا ما از کلمه affable به عنوان صفت   برای

describe the pleasant friendly bar man in the  bar. Okay, so so it was good to get welcomed,  

توصیف مرد بار دوستانه دلپذیر در نوار استفاده می‌کنیم. بسیار خوب، پس خوب بود که مورد استقبال قرار گرفتیم،

and somebody who knows about the beers and  everything else, but also they're friendly, and  

و کسی که در مورد آبجوها و هر چیز دیگری می‌داند، اما همچنین آنها دوستانه هستند، و

they're not pushing you to do this or that they're  just very, very friendly, easy to talk to affable.

آنها شما را مجبور به انجام این کار یا این کار نمی‌کنند، آنها فقط بسیار بسیار دوستانه هستند، آسان برای صحبت با مهربان

Second word affluent, affluent affluent is to  do with wealth. And generally people who are  

کلمه دوم مرفه، مرفه مرفه مربوط به ثروت است. و عموماً افرادی که وضعیت مالی

well off or have more than the average person,  people can live in affluent areas of a city,  

خوبی دارند یا بیشتر از افراد عادی دارند، افراد می‌توانند در مناطق مرفه یک شهر زندگی کنند،

this is an area where the price and value  of the property would be a lot higher than  

این منطقه‌ای است که قیمت و ارزش ملک بسیار بالاتر از

the average property in that city. A person  themselves who was affluent may have a nice  

میانگین دارایی در آن شهر است. شخصی که خودش ثروتمند بود ممکن است

cash balance in their bank account, they  probably have a very good salary, good car,  

موجودی نقدی خوبی در حساب بانکی خود داشته باشد، احتمالاً حقوق بسیار خوبی دارد، ماشین خوب،

and generally don't have any problem  with finding cash when they need it.

و به طور کلی مشکلی برای یافتن پول نقد در زمان نیاز ندارد.

Okay, so affluent children coming from affluent  families are less likely to get into crime,  

بسیار خوب، پس بچه های مرفهی که از خانواده های مرفه آمده اند، کمتر به جرم و جنایت،

or other anti social activities. So here  we're using the word affluent to describe  

یا سایر فعالیت های ضد اجتماعی وارد می شوند. بنابراین در اینجا ما از کلمه مرفه برای توصیف

children who come from affluent  families or come from well off families,  

کودکانی استفاده می‌کنیم که از خانواده‌های مرفه هستند یا از خانواده‌های مرفه می‌آیند،

that perhaps they get a better education  and understand what needs to be done and  

تا شاید آنها آموزش بهتری ببینند و بفهمند که چه کاری باید انجام شود و

what they should be doing to stay on the  right side of the law, affluent families.

چه کاری باید انجام دهند تا در سمت راست باقی بمانند. قانون، خانواده های مرفه

most affluent countries, and cities invest  heavily in bigger and better designed roads and  

بیشتر کشورهای ثروتمند و شهرها سرمایه گذاری زیادی روی جاده ها و بزرگراه های بزرگتر و با طراحی بهتر انجام می دهند

motorways. So those affluent cities and affluent  countries have a better infrastructure or more  

. بنابراین، آن شهرهای مرفه و کشورهای ثروتمند زیرساخت بهتری دارند یا

widely developed infrastructure that will help to  attract new industry jobs, and the city and the  

زیرساخت‌های توسعه‌یافته‌تری دارند که به جذب مشاغل جدید در صنعت کمک می‌کند، و شهر و

country gets more and more affluent, so affluent,  everything to do with the wealth, the value,  

کشور ثروتمندتر و ثروتمندتر می‌شود، هر چیزی که مربوط به ثروت، ارزش است.

the standard of living of the average person in  that city or country. Our third word is deprived,  

استاندارد زندگی یک فرد متوسط ​​در آن شهر یا کشور. کلمه سوم ما محروم است،

okay, deprived. Now deprived usually means that  somebody doesn't have as much as other people,  

خب، محروم است. در حال حاضر محروم معمولاً به این معنی است که کسی به اندازه افراد دیگر ندارد،

okay. And perhaps they didn't have as good an  education, perhaps the parents weren't working,  

باشه. و شاید آن‌ها تحصیلات خوبی نداشتند ، شاید والدینشان کار نمی‌کردند،

and the level of income coming into the  household was quite low. So they missed  

و سطح درآمدی که به خانواده وارد می‌شد بسیار پایین بود. بنابراین

out on good food they missed out on  entertainment, they missed out on  

غذای خوب را از دست دادند، سرگرمی را از دست دادند،

better quality clothing. So they would be  described generally has been deprived of  

لباس‌های باکیفیت‌تر را از دست دادند. بنابراین آنها به طور کلی از

things like that. Okay. So you got to make sure  that you understand what that word deprived means.

چیزهایی مانند آن محروم هستند. باشه. بنابراین باید مطمئن شوید که معنی آن کلمه محروم را می‌دانید.

So I'll give you a couple of examples. The  children look happy and content, despite the  

بنابراین من به شما چند مثال می زنم. بچه‌ها با وجود

deprived conditions that they lived in, okay, so  even though their family may have been deprived,  

شرایط محرومی که در آن زندگی می‌کردند، خوشحال و راضی به نظر می‌رسند، بسیار خوب، بنابراین حتی اگر خانواده‌شان ممکن است محروم باشند،

low income levels, the children were still happy  and content, which proves that you don't always  

سطح درآمد پایینی داشته باشند، بچه‌ها همچنان خوشحال و راضی بودند، که ثابت می‌کند شما همیشه    به

need money to be happy. And you certainly  don't need money to be content. It does help,  

پول نیاز ندارید. برای شاد بودن و مطمئناً برای راضی بودن به پول نیاز ندارید. البته کمک می کند،

of course, but if you don't have it, you can't  buy these things. And therefore you might be  

اما اگر آن را ندارید، نمی توانید این چیزها را بخرید. و بنابراین ممکن است

described as deprived. But it doesn't mean you  don't enjoy life or you can't enjoy life. Okay,  

به عنوان محروم توصیف شوید. اما این بدان معنا نیست که از زندگی لذت نمی برید یا نمی توانید از زندگی لذت ببرید. خوب،

so the deprived we can give another example, the  floods. Let me just get the correct word in here.  

پس محرومان می توانیم مثال دیگری بزنیم، سیل. اجازه دهید فقط کلمه صحیح را در اینجا دریافت کنم. به

A teenager from deprived areas has been awarded  a place at a medical school so a teenager from  

یک نوجوان از مناطق محروم یک مکان در دانشکده پزشکی اعطا شده است، بنابراین به یک نوجوان از

a deprived area has been awarded a place at a  top level medical school. So what this means  

یک منطقه محروم یک مکان در یک دانشکده پزشکی سطح بالا اعطا شده است. بنابراین معنی آن این

is that even though that boy or girl lived in or  came from a deprived area, not so wealthy area,  

است که حتی اگر آن پسر یا دختر در منطقه‌ای محروم، نه چندان ثروتمند، زندگی می‌کرده یا از منطقه‌ای نه چندان ثروتمند آمده است، اما

they were awarded a scholarship that  allowed them to attend medical school,  

بورسیه تحصیلی به آنها اعطا می‌شود که به آنها اجازه می‌دهد در دانشکده پزشکی،

medical college and medical university, so  deprived meaning lower standard of living  

کالج پزشکی و دانشگاه پزشکی تحصیل کنند، بنابراین محرومیت به معنای استاندارد پایین‌تر است. زندگی

than the average person. But despite that,  they were able to achieve their goal and  

نسبت به افراد عادی اما علیرغم آن، آنها توانستند به هدف خود برسند و

they got or gained a scholarship to a big  university. Now, the next word is something  

بورسیه تحصیلی یک دانشگاه بزرگ را دریافت کردند یا به دست آوردند . اکنون، کلمه بعدی چیزی

similar. It's called destitute, destitute,  okay? So again, we're talking about people  

شبیه به آن است. به آن می گویند فقیر، فقیر، خوب؟ بنابراین، دوباره در مورد افرادی صحبت می کنیم که

on the lower end of the social scale, okay. So  destitute means somebody who has almost nothing,  

در سطح پایین تر مقیاس اجتماعی قرار دارند، بسیار خوب. بنابراین فقیر یعنی کسی که تقریباً هیچ چیز ندارد،

okay. Now, it might be a temporary situation,  they are destitute because they've lost a job or,  

خب. اکنون، ممکن است این یک وضعیت موقتی باشد، آنها فقیر هستند زیرا شغل خود را از دست داده‌اند یا، می‌دانید،

you know, there was a massive earthquake or some  real upheaval in their life, or it may be a long  

زلزله‌ای بزرگ یا تحولی واقعی در زندگی‌شان رخ داده است، یا ممکن است این یک

term thing that they are living on the streets  and absolutely destitute. They've got nothing, no  

چیز طولانی مدت باشد که در آن زندگی می‌کنند. خیابان ها و کاملاً بی بضاعت. آنها چیزی ندارند، نه

home, no job, no income, okay. So it can be short  term or long term. Let me give you an example.

خانه، نه شغل، نه درآمد، خوب. بنابراین می تواند کوتاه مدت یا بلند مدت باشد. بگذارید برای شما مثالی بزنم.

The floods have left 1000s of people destitute,  cutting them off from clean water, and food. Now,  

سیل 1000 نفر را تهیدست کرده است و دسترسی آنها به آب سالم و غذا را قطع کرده است. اکنون،

this is only a temporary situation. Okay?  Yeah, generally they'll be okay. But some  

این فقط یک وضعیت موقتی است. باشه؟ بله، به طور کلی آنها خوب خواهند بود. اما

disaster hit the city or the country, huge  floods, and the city was completely covered  

فاجعه‌ای در شهر یا کشور رخ داد، سیل‌های عظیم، و شهر کاملاً پوشیده

in water leaving 1000s and 1000s of people are  destitute without clean water, places to live  

از آب شد و هزاران و 1000 نفر از مردم بدون آب تمیز، مکان‌هایی برای زندگی

or dry places to live and sleep and no fresh  food so destitute. Or something more long term.

یا مکان‌های خشک برای زندگی و خواب و بدون غذای تازه فقیر هستند. یا چیزی بلند مدت تر.

He looked destitute as he entered the the  house perhaps his clothes were really tattered  

وقتی وارد خانه می شد، فقیر به نظر می رسید، شاید لباس هایش واقعاً پاره

and torn. His shoes were worn down at the heel.  Generally, he looked as if he had been sleeping  

و پاره شده بود. کفش‌هایش از پاشنه‌اش ساییده شده بود. به طور کلی، او طوری به نظر می رسید که گویی

rough for some time. So you could describe him as  destitute. He was really in need of a hot meal,  

مدتی است خشن می خوابد. بنابراین می توانید او را به عنوان یک فقیر توصیف کنید. او واقعاً به یک غذای گرم،

a hot bath, and some love and care and  attention, destitute. Next word dexterous.

یک حمام آب گرم، و مقداری عشق و مراقبت و توجه نیاز داشت. کلمه بعدی زبردست

Okay, so be careful with the  pronunciation here. dexterous. Okay?  

بسیار خوب، پس در تلفظ اینجا دقت کنید. زبردست باشه؟

See the spelling on the screen here. dexterous,  okay, now dexterous means that you are very useful  

املای روی صفحه را اینجا ببینید. زبردست، خوب، اکنون زبردست به این معنی است که شما بسیار مفید

and skillful, particularly with your hands. So  you have to make sure that when you're using  

و ماهر هستید، به خصوص با دستان خود. بنابراین باید مطمئن شوید که وقتی از

this adjective, it's describing somebody who is  has got good skills with their hands or could be  

این صفت استفاده می‌کنید، کسی را توصیف می‌کند که مهارت‌های خوبی با دستان خود دارد یا می‌تواند

somebody who's good at making things. Or it could  be somebody who's very good at certain sporting  

فردی باشد که در ساختن چیزها مهارت دارد. یا ممکن است فردی باشد که در برخی

activities, particularly those that involve  the use of your hands. So here's an example.

فعالیت‌های ورزشی، به‌ویژه فعالیت‌هایی که شامل استفاده از دست‌های شما می‌شود، بسیار خوب است. بنابراین در اینجا یک مثال است.

In order to be the next, Michael Jordan,  you have to be dexterous in basketball,  

برای اینکه نفر بعدی باشید، مایکل جردن، باید در بسکتبال ماهر باشید،

meaning you have to have lots of skills but  particularly with your hands, quick hands,  

به این معنی که باید مهارت‌های زیادی داشته باشید، به خصوص با دست‌هایتان، دست‌های سریع،

fast hands, skillful hands to pass the ball,  score a basket or drop the ball into the basket,  

دست‌های سریع، دست‌های ماهرانه برای پاس دادن به توپ، زدن سبد یا رها کردن توپ. توپ را وارد سبد کنید،

whatever you have to do pass it to  your opponent, or your colleague. Okay,  

هر کاری که باید انجام دهید آن را به حریف یا همکارتان ارسال کنید. بسیار خوب،

so in order to be the next, Michael Jordan,  you have to be dexterous in or at basketball.

پس برای اینکه نفر بعدی باشید، مایکل جردن، باید در بسکتبال یا در بسکتبال ماهر باشید.

She was very dexterous with her hands and her  embroidery was beautiful. So here we're using  

او با دستانش بسیار ماهر بود و گلدوزی هایش زیبا بود. بنابراین در اینجا ما از

it to describe the skills that a lady had with  needlework. So her embroidery looked really really  

آن برای توصیف مهارت‌هایی که یک خانم در سوزن دوزی داشت استفاده می‌کنیم. بنابراین گلدوزی او واقعاً زیبا به نظر می رسید

beautiful. So she was obviously very skilled  and dexterous. Yeah, okay, so she can sew with  

. بنابراین او آشکارا بسیار ماهر و ماهر بود. بله، خوب، بنابراین او می تواند با هر

both hands and with great quality and ability.  Next word dubious. This is number six on our  

دو دست و با کیفیت و توانایی عالی خیاطی کند. کلمه بعدی مشکوک این شماره شش در

list dubious. So when dubious is doubtful,  okay, when you're dubious about something,  

فهرست  ما مشکوک است. بنابراین وقتی مشکوک مشکوک است، خوب، وقتی در مورد چیزی مشکوک هستید،

you're not really sure that you believe in  whatever you're being told. So somebody gives you  

واقعا مطمئن نیستید که به هر چیزی که به شما گفته می‌شود اعتقاد دارید. بنابراین، کسی به شما

a story or gives you some information, but you are  dubious about how truthful that information is. So  

داستانی می‌دهد یا اطلاعاتی به شما می‌دهد، اما شما در مورد صحت آن اطلاعات تردید دارید. بنابراین

dubious means to be doubtful or unsure whether  You can believe what somebody has told you.

مشکوک به این معنی است که شک داشته باشید یا مطمئن نباشید می‌توانید آنچه را که کسی به شما گفته است باور کنید.

These claims are dubious and not backed up by  science. So somebody could be making claims  

این ادعاها مشکوک هستند و توسط علم پشتیبانی نمی‌شوند . بنابراین ممکن است کسی ادعاهایی

about life on Mars life on the moon, wherever  it might be. But it's whatever claims he or  

درباره حیات در مریخ در ماه، هر کجا که باشد، داشته باشد. اما این هر ادعایی است که

she is making. They're not backed up by  science. So these claims are dubious,  

او می کند. آنها توسط علم پشتیبانی نمی شوند . بنابراین این ادعاها مشکوک هستند،

they are doubtful you can take them  with what we call a pinch of salt.

آنها مشکوک هستند که بتوانید آنها را با چیزی که ما آن را کمی نمک می نامیم، قبول کنید.

She was very dubious about the idea, but  they convinced her that it would be a  

او در مورد این ایده بسیار مشکوک بود، اما آنها او را متقاعد کردند که این ایده

success. So perhaps there was some product  going to be launched or some new business  

موفقیت آمیز خواهد بود. بنابراین احتمالاً محصولی  که قرار است راه اندازی شود یا کسب و کار جدیدی  وجود داشته باشد

that they were thinking of getting into. But  she was a little bit dubious as to whether  

که آنها به فکر ورود به آن بودند. اما او در مورد

it will be successful. But finally,  they managed to persuade her to think  

موفقیت آمیز بودن آن کمی مشکوک بود. اما در نهایت، آنها موفق شدند او را متقاعد کنند که

the way they were thinking and go ahead  with the plan. Okay, so that's dubious.

همانطور که آنها فکر می‌کردند فکر کند و با برنامه پیش برود. خوب، پس این مشکوک است.

Now I've given you a lots of words. And  in all of my lessons, there are lots of  

حالا من به شما کلمات زیادی داده ام. و در همه درس‌های من،

additional vocabulary words or expressions,  so it's not so easy to remember all of them,  

واژه‌ها یا اصطلاحات اضافی زیادی وجود دارد، بنابراین به خاطر سپردن همه آن‌ها چندان آسان نیست،

the best way to remember them is to practice. And  the best way to practice is to use a platform. So  

بهترین راه برای به خاطر سپردن آنها تمرین کردن است. و بهترین راه برای تمرین استفاده از یک پلتفرم است. بنابراین

if you use platform like properly, you can get  lessons on a one to one basis with teachers.  

اگر از پلتفرم مانند به درستی استفاده کنید، می‌توانید درس‌هایی را به صورت تک به تک با معلمان دریافت کنید.

And please remember when looking at prep early  to click on the link in the description below,  

و لطفاً به یاد داشته باشید که وقتی به مقدمات اولیه نگاه می‌کنید، روی پیوند در توضیحات زیر کلیک کنید،

and you'll be sure to get your 50% reduction  in your first lesson with prep early.  

و مطمئن باشید که در اولین درس خود با آمادگی زودهنگام، 50 درصد کاهش خواهید داشت.

Okay, back to the lesson. So, we've covered  six then here's number seven. Number seven,  

باشه برگرد به درس بنابراین، ما شش را پوشش دادیم، سپس شماره هفت در اینجا آمده است. شماره هفت،

is the word elaborate. Okay, elaborate. Now,  something that is elaborate is usually very well  

کلمه مفصل است. باشه، مفصل توضیح بده اکنون، چیزی که مفصل است معمولاً خیلی خوب

or very highly decorated. Okay? Now, it could  be thing like a cake could be a dress. Also,  

یا بسیار تزئین شده است. باشه؟ اکنون، ممکن است مانند یک کیک یک لباس باشد. همچنین،

your language could be very elaborate. So you  use lots of fancy words or big words or words  

زبان شما می‌تواند بسیار پیچیده باشد. بنابراین شما از کلمات تجملی یا کلمات بزرگ یا کلمات استفاده می‌کنید

that other people that don't normally use.  Okay, so elaborate is something that very  

که افراد دیگر معمولاً از آنها استفاده نمی‌کنند. بسیار خوب، بسیار دقیق چیزی است که خیلی

well decorated. So it could be as I said, a dress  that's elaborate with lots of jewellery could be a  

خوب تزئین شده است. بنابراین، همانطور که گفتم، لباسی که با جواهرات زیاد همراه است، می‌تواند

birthday cake that elaborate with lots of coloured  icing or candles or some decorations on the cake.

کیک تولدی باشد که با بسیاری از آیسینگ‌های رنگی یا شمع‌ها یا تزئینات روی کیک تزیین شده است.

Here's my example. They made elaborate  preparations for his visit. So perhaps  

در اینجا مثال من است. آنها تدارکات دقیقی برای دیدار او انجام دادند. بنابراین شاید

the new King Charles a third of England  was visiting the country. So they made  

چارلز جدید پادشاه یک سوم انگلستان از این کشور بازدید می کرد. بنابراین آنها

elaborate plans for his visit. The red  carpet, the golden carriage, the horses,  

برنامه ریزی دقیقی برای دیدار او انجام دادند. فرش قرمز، کالسکه طلایی، اسب‌ها،

the military, whatever it might be to welcome  the new King. So very elaborate preparations  

ارتش، هر چیزی که برای استقبال از پادشاه جدید باشد. تدارکات بسیار دقیق

and elaborate preparation of a dinner or a ball  that evening to welcome the king and his queen,  

و تدارک مفصل یک شام یا یک توپ در آن شب برای استقبال از پادشاه و ملکه اش،   به

officially to this particular engagement. So  that lots of music and lots of dignitaries,  

طور رسمی برای این نامزدی خاص. بنابراین موسیقی زیاد و تعداد زیادی از افراد برجسته،

ambassadors and all sorts of  people invited for the gala dinner.

سفیران و همه نوع مردم برای شام جشن دعوت شده اند.

Living in France will make you addicted to  elaborate dishes and your occasional glass  

زندگی در فرانسه شما را به غذاهای پیچیده و گاه به گاه لیوان

of wine during lunch. Excellent. Okay, so an  elaborate dish not just a plain sandwich or  

شراب خود در طول ناهار معتاد می کند. عالی بسیار خوب، بنابراین یک غذای مفصل نه فقط یک ساندویچ ساده یا

toasty but some nice decorated really interesting  food to have at your lunchtime that will be very  

نان تست، بلکه یک غذای زیبا تزئین شده و واقعاً جالب برای صرف ناهارتان که بسیار

very tasty and of course that beautiful glass  only one glass of red wine or white wine if  

خیلی خوشمزه خواهد بود و البته آن لیوان زیبا فقط یک لیوان شراب قرمز یا شراب سفید اگر

that's your preference. So an elaborate lunch.  Next word is evocative. Okay, just be careful  

ترجیح شما این باشد. . بنابراین یک ناهار مفصل. کلمه بعدی خاطره انگیز است. بسیار خوب، فقط مراقب

with the pronunciation evocative Okay, something  that is evocative is something that generates or  

تلفظ تداعی کننده باشید بسیار خوب، چیزی که تداعی کننده است چیزی است که ایجاد یا

creates feelings or very specific images, okay.  So it could be the music could be evocative.  

ایجاد احساسات یا تصاویر بسیار خاص می کند، بسیار خوب. بنابراین ممکن است موسیقی تداعی کننده باشد.

The images from pictures photographs could  be very evocative, even language can be  

تصاویر عکس‌های عکس‌ها می‌توانند بسیار خاطره‌انگیز باشند، حتی زبان نیز می‌تواند

very evocative. So it generates or produces  these very strong or deep feelings or images.

بسیار هیجان‌انگیز باشد. بنابراین این احساسات یا تصاویر بسیار قوی یا عمیق را ایجاد یا تولید می کند.

That music was evocative, especially  at the beginning of the play.

آن موسیقی، مخصوصاً در ابتدای نمایش، هیجان انگیز بود.

All of the photos that appeared in the magazine  were very evocative. Okay, so they really got  

همه عکس‌هایی که در مجله ظاهر شدند بسیار تحسین‌برانگیز بودند. خوب، پس آنها واقعاً

people thinking, and that was the intention  of the photographer was to get you thinking,  

مردم را به فکر واداشتند، و این هدف عکاس این بود که شما را به فکر وادار کند،   به

get you to understand what he was trying  to generate or what message he was trying  

شما بفهماند که چه چیزی می‌خواست تولید کند یا چه پیامی را می‌خواست

to get across with his photographs are  very evocative to generate deep feeling.

با عکس‌هایش خیلی خاطره‌انگیز ایجاد کند. احساس عمیق دور از

Next far fetched, far fetched, but something  that is far fetched is something that is a  

ذهن است، دور از ذهن است، اما چیزی که دور از ذهن است، چیزی است که به

little bit out of this world literally, or  very, very hard to believe, or a story that  

معنای واقعی کلمه کمی دور از این دنیا است، یا باور کردن آن بسیار بسیار سخت است، یا داستانی است که

you just couldn't imagine to be true. Children  often tell stories that are very far fetched,  

نمی‌توانید تصور کنید که حقیقت داشته باشد. بچه‌ها اغلب داستان‌هایی می‌گویند که خیلی دور از ذهن است،

they had a dream about somebody  coming from the moon or they had  

آنها خواب دیدند که کسی از ماه می‌آید یا اینکه

somebody coming from deep in The Forest look  quite unusual or scary some far fetched idea.

کسی از اعماق جنگل می‌آید، کاملاً غیرمعمول یا ترسناک به نظر می‌رسد.

The story I read on social media was a little  bit far fetched, very hard to believe. And,  

داستانی که در شبکه‌های اجتماعی خواندم کمی دور از ذهن بود، باورش سخت بود. و،   می‌دانید

you know, to understand that I could  really happen in this day and age,  

، برای درک اینکه من واقعاً می‌توانم در این روزگار اتفاق بیفتم،

there may have been some truth to it. But  it may well have been told in a way just to  

ممکن است حقیقتی در آن وجود داشته باشد. اما ممکن است به طریقی گفته شده باشد که

create some interest in the social media app, or  the podcast, whatever it might have been. So the  

علاقه‌ای به برنامه رسانه‌های اجتماعی یا پادکست، هر چه که بوده، ایجاد کند. بنابراین

story I read on social media was a little bit  far fetched, I found it very hard to believe.

داستانی که در رسانه های اجتماعی خواندم کمی دور از ذهن بود، باورش برایم سخت بود.

Many thought it was a far fetched  idea that would never work.  

بسیاری فکر می‌کردند این یک ایده دور از ذهن است که هرگز جواب نمی‌دهد.

But they have again, proven everyone  wrong, it was a great event. So perhaps,  

اما آنها دوباره ثابت کردند که همه اشتباه می‌کنند، این یک رویداد عالی بود. بنابراین شاید،

they decided to have some special Christmas event,  some Halloween event or some special festival  

آنها تصمیم گرفتند رویداد ویژه کریسمس، رویداد هالووین یا جشنواره

or celebration. And the ideas to celebrate  were little bit far fetched, not the usual  

یا جشن خاصی داشته باشند. و ایده‌های جشن گرفتن کمی دور از ذهن بود، نه آن

type of celebrations they have, and everybody  thought they got it wrong. But as they proved,  

نوع جشن‌های معمولی که دارند، و همه فکر می‌کردند اشتباه کرده‌اند. اما همانطور که ثابت کردند،

they were right. People loved it. 1000s and 1000s  of people flocked to see it, the numbers were up,  

حق با آنها بود. مردم آن را دوست داشتند. 1000 و 1000 نفر از مردم برای دیدن آن هجوم آوردند، تعداد افزایش یافت،

the visitor numbers were up, and it was a great  success. So despite being far fetched in the  

تعداد بازدیدکنندگان افزایش یافت، و موفقیت بزرگی بود . بنابراین علیرغم اینکه در

minds of some people actually proved to be very,  very successful. So not everything that is far  

ذهن برخی افراد بسیار دور از ذهن بود، در واقع بسیار بسیار موفق بودند. بنابراین هر چیزی که دور

fetched is a disaster. Not everything that is far  fetched, is something that you cannot believe in.

از ذهن است فاجعه نیست. هر چیزی که دور از ذهن است چیزی نیست که نتوانید به آن باور کنید.

Next word number 10. frivolous, frivolous,  okay, now, frivolous. What does it mean?  

کلمه بعدی شماره 10. بیهوده، بیهوده، خوب، اکنون، بیهوده. چه مفهومی داره؟

Frivolous is something that's not so useful.  Not so valuable, and not so important, okay,  

بیهوده چیزی است که چندان مفید نیست. نه چندان با ارزش، و نه چندان مهم، خوب،

frivolous, we can have frivolous  ideas, we can waste our money on  

بیهوده، می‌توانیم ایده‌های بیهوده داشته باشیم ، می‌توانیم پولمان را برای

frivolous things. Okay. So the things are  not really important in this day and age,  

چیزهای بیهوده هدر دهیم. باشه. بنابراین، چیزها در این روزگار واقعاً مهم نیستند،

small things, trinkets, things that  really don't have a lot of value.

چیزهای کوچک، ریزه کاری‌ها، چیزهایی که واقعاً ارزش زیادی ندارند.

Rich people spend money on frivolous things. Rich  people like to spend money anyway because they  

افراد ثروتمند برای چیزهای بیهوده پول خرج می کنند. افراد ثروتمند دوست دارند به هر حال پول خرج کنند زیرا

have it. And often they spend it just because  they have it. And the things they use can be  

آن را دارند. و اغلب آنها آن را صرف می‌کنند زیرا آن را دارند. و چیزهایی که استفاده می‌کنند را می‌توان به

easily and readily discarded so they can buy it  today. Throw it out tomorrow frivolous things.

راحتی و به آسانی دور انداخت تا امروز بتوانند آن را بخرند . فردا چیزهای بیهوده را دور بریزید.

She was a young, frivolous woman who spent  most of her days going to parties. Okay,  

او زنی جوان و بی‌اهمیت بود که بیشتر روزهایش را به مهمانی می‌رفت. بسیار خوب،

so that's somebody that doesn't really have  a great idea of what real life is about. So  

پس این کسی است که واقعاً ایده خوبی از زندگی واقعی ندارد. بنابراین

she wasted her time going to parties every  day, not spending a lot of time studying,  

او وقت خود را هر روز برای رفتن به مهمانی‌ها تلف می‌کرد، زمان زیادی را برای مطالعه صرف نمی‌کرد،

perhaps the parents were very wealthy, and she  knew that she was going to come into a lot of  

شاید والدینش بسیار ثروتمند بودند و او می‌دانست که قرار است پول زیادی به دست بیاورد

money. And the idea of getting a full time job  was a little bit beyond her. So lots of her time  

. و ایده گرفتن یک شغل تمام وقت کمی فراتر از او بود. بنابراین بسیاری از وقت او   برای

was spent going to frivolous parties or parties  that turned out not to be so interesting. And  

رفتن به مهمانی‌ها یا مهمانی‌های بیهوده صرف می‌شد که چندان جالب نبودند. و

she could be described as a frivolous young  woman, somebody who had ideas that weren't  

می‌توان او را به‌عنوان یک زن جوان بی‌اهمیت توصیف کرد ، کسی که ایده‌هایی داشت که

really so important when you look at all of the  problems that we have in the world today frivolous

واقعاً چندان مهم نبودند، وقتی به همه مشکلاتی که امروز در جهان بیهوده

number 11 gleeful. So what is gleeful  Glee is to do with happiness. Okay,  

شماره 11 داریم نگاه می‌کنید. بنابراین آنچه شاد است، شادی است. خوب،

so when somebody is gleeful, they are  happy, so they are full of happiness.  

پس وقتی کسی شاد است، خوشحال است، پس پر از شادی است.

A gleeful smile is a big smile. And you can  see that somebody has had really good news  

یک لبخند شاد یک لبخند بزرگ است. و می‌توانید ببینید که یک نفر خبر واقعاً خوبی داشته است

or just generally they're happy person. A young  baby likes to smile when they're well fed and  

یا فقط به طور کلی فرد خوشحالی است. یک نوزاد جوان دوست دارد زمانی که به خوبی تغذیه می‌شود لبخند بزند و

they've got a clean fresh nappy, so they get a big  gleeful smile. Yeah, so the big toothy grin. So

یک پوشک تازه تمیز داشته باشد، بنابراین لبخند شادی بزرگی دریافت می‌کند. آره، پس پوزخند دندان درشت. بنابراین

Mrs. Wilson gave a gleeful smile that made  her look younger than her years. So smiling  

خانم ویلسون لبخند شادی زد که باعث شد جوان‌تر از سال‌هایش به نظر برسد. بنابراین لبخند

makes people happy, makes people look well. So we  should always be happy and smile because it might  

مردم را خوشحال می‌کند، مردم را خوش‌نظر می‌کند. بنابراین ما باید همیشه شاد باشیم و لبخند بزنیم زیرا ممکن است باعث شود

make you feel and look a little bit younger. So  in this example, Mrs. Wilson gave a gleeful smile  

کمی جوان‌تر به نظر برسید. بنابراین، در این مثال، خانم ویلسون لبخند شادی زد

that made her appear younger than her years. He  was gleeful at the way his job was going. So it  

که او را جوان‌تر از سال‌هایش نشان داد. او از راهی که کارش پیش می رفت خوشحال بود. بنابراین

was really, really happy. He changed his job,  wasn't quite sure, but he made a big impression  

واقعاً، واقعاً خوشحال بود. او شغل خود را تغییر داد، کاملاً مطمئن نبود، اما تأثیر زیادی

on the bosses. He made a big impression on all  his colleagues, and everything was going really,  

روی رئیس‌ها گذاشت. او تأثیر زیادی روی همه همکارانش گذاشت، و همه چیز واقعاً، خیلی خوب پیش می رفت

really well. So he had a gleeful smile on  his face, most of the time. So gleeful,  

. بنابراین در بیشتر مواقع لبخندی شاد بر لب داشت. خیلی شاد،

all about happiness, looking happy, feeling  happy, doing good things, happy things, gritty.

همه چیز در مورد شادی، خوشحال به نظر رسیدن، احساس خوشبختی، انجام کارهای خوب، چیزهای شاد، سخاوتمندانه.

Now gritty is an interesting word because  it has a couple of meanings because it can  

حالا شن کلمه جالبی است زیرا چند معنی دارد زیرا می تواند به

mean just little bits of dirt, in gritty  dirt in your eyes when the wind blows and  

معنای کمی کثیفی باشد، وقتی باد می وزد و

you have to wash your eyes and clean or  wipe your eyes because it will annoy you.

باید چشمان خود را بشویید و تمیز کنید یا پاک کنید زیرا باعث آزار می شود. شما.

But when we're talking about people  gritty is to have a determination about  

اما وقتی در مورد آدم‌هایی صحبت می‌کنیم که می‌خواهیم در مورد آن تصمیم بگیریم،

you are really talking about gritty  performances. It doesn't mean you're  

شما واقعاً در مورد اجراهای سخت صحبت می‌کنید . این بدان معنا نیست که شما

the best person you're the most skilled  individual, but a gritty performance as a  

بهترین فرد هستید، شما ماهرترین فرد هستید، اما یک عملکرد سخت به عنوان یک

strong determined performance even  though you may not be the best

عملکرد مصمم قوی حتی اگر بهترین نباشید،

So if you could imagine a situation where you've  got a tennis player, and he is drawn against Roger  

بنابراین اگر می‌توانید موقعیتی را تصور کنید که در آن یک تنیس دارید. بازیکن، و او در برابر راجر

Federer, and one of the best players in the world,  this player, he might have been beaten at the end  

فدرر، و یکی از بهترین بازیکنان جهان، این بازیکن، ممکن است در پایان

of the day. But he gave a very gritty performance,  he really dug in deep, he won several key points.  

روز شکست بخورد. اما او عملکرد بسیار سختی ارائه داد، او واقعاً عمیقاً حفاری کرد، چندین امتیاز کلیدی را به دست آورد.

In fact, he even took a set from Roger Federer  and the papers the next day reported a really  

در واقع، او حتی یک ست از راجر فدرر گرفت و روزنامه‌ها روز بعد از

gritty performance by the young French tennis  player. So this will be something that will be  

عملکرد واقعاً زشت این تنیس‌باز جوان فرانسوی خبر دادند . بنابراین این چیزی خواهد بود که

will stand to him in the future, he didn't win.  But he showed that he could do his best and could  

در آینده برای او خواهد بود، او برنده نشد. اما او نشان داد که می‌تواند بهترین عملکرد خود را انجام دهد و می‌تواند

produce some good tennis when it was needed.  So a gritty performance as a strong, determined  

در صورت نیاز تنیس خوبی تولید کند. بنابراین یک اجرای سخت به عنوان یک اجرای قوی و مصمم

performance really dug deep, and showed a high  level of skill. So what examples have we got,

واقعاً عمیق بود و سطح بالایی از مهارت را نشان داد. بنابراین چه مثال هایی داریم،

the first half of the book was gritty  and harsh, but the second half was a  

نیمه اول کتاب تلخ و خشن بود، اما نیمه دوم

little bit more predictable. Okay, so  gritty, real, determined efforts strong.  

کمی قابل پیش بینی تر بود. بسیار خوب، تلاش‌های سخت، واقعی و مصمم قوی است.

The team was gritty and resilient, it was  enough to put them into first place, okay,  

تیم سخت‌گیر و انعطاف‌پذیر بود، کافی بود آنها را در جایگاه اول قرار دهیم، بسیار خوب،

so they put in a really, really strong  performance, a really gritty performance.  

بنابراین آنها یک عملکرد واقعاً قوی، یک عملکرد واقعاً سخت ارائه دادند.

So they dug deep, and they eventually won  the game and it put them into first place.

بنابراین آنها عمیقاً حفاری کردند و در نهایت بازی را بردند و آنها را در جایگاه اول قرار داد.

Number 13, gullible. Gullible is when we believe  anything anybody tells us. It's a similar to the  

شماره 13، ساده لوح. ساده لوح وقتی است که هر چیزی را که کسی به ما می گوید باور کنیم. این شبیه به

word naive. Okay, so someone somebody is gullible,  there's a good chance that one of what you tell  

کلمه ساده لوح است. بسیار خوب، پس یک نفر ساده لوح است، احتمال زیادی وجود دارد که یکی از چیزهایی که به

them, they will believe you. So usually when we  are young, inexperienced, and naive, we tend to  

او می گویید، شما را باور کند. بنابراین معمولاً وقتی جوان، بی‌تجربه و ساده لوح هستیم، تمایل داریم کمی

be a little bit gullible. But as we get older,  we understand Yeah, hopefully, we understand.

ساده لوح باشیم. اما با بزرگتر شدن، می‌فهمیم بله، امیدوارم، می‌فهمیم.

So here's my examples. He was gullible enough  to believe that they were doing him a favour.  

بنابراین در اینجا نمونه های من است. او آنقدر ساده لوح بود که باور کند آنها به او لطفی می کنند.

So perhaps they weren't doing him a favour. They  were doing themselves a favour, but it looked like  

بنابراین شاید آنها به او لطفی نمی کردند. آن‌ها به خودشان لطفی می‌کردند، اما به نظر می‌رسید که به

they were helping him and he was gullible enough  to believe it. So he went along with the idea.

او کمک می‌کردند و او آنقدر ساده لوح بود که آن را باور کرد. بنابراین او با این ایده همراه شد.

scammers use gullible people to make  money. So if you're a little bit gullible,  

کلاهبرداران از افراد ساده لوح برای کسب درآمد استفاده می کنند. بنابراین، اگر کمی ساده لوح باشید،

and you get that email from somebody,  looking for your bank details, you know,  

و آن ایمیل را از کسی دریافت کردید، به دنبال جزئیات بانک خود می گردید، می دانید

and if you're unfortunate enough to believe it,  you'll send the details and you're going to lose  

و اگر آنقدر بدبخت هستید که آن را باور کنید، جزئیات را ارسال می کنید و می خواهید از دست دادن

some money. So scammers get their money by  hunting and looking for and finding those  

مقداری پول بنابراین کلاهبرداران پول خود را با شکار و جستجو و یافتن آن

naive or gullible people in society. So you  have to be really, really careful why anybody  

افراد ساده لوح یا ساده لوح در جامعه به دست می آورند. بنابراین باید واقعاً مراقب باشید که چرا کسی از

is asking you for your bank details or your  PIN code, whatever it might be. So gullible.

شما جزئیات بانکی یا کد پین شما را می‌خواهد، هر چه که باشد. خیلی ساده لوح

Next number 14, immense, immense has  now been something great, something big,  

شماره 14 بعدی، فوق العاده، عظیم، اکنون چیزی عالی، چیزی بزرگ،

okay. So, you know, something can be of immense  value to you, it might not have a real value,  

باشه. بنابراین، می دانید، چیزی می تواند برای شما بسیار ارزش داشته باشد، ممکن است ارزش واقعی نداشته باشد،

but to you it has immense value, perhaps if it  was left to you by a grandparent or godparent,  

اما برای شما ارزش بسیار زیادی دارد، شاید اگر آن را یک پدربزرگ یا پدربزرگ یا پدرخوانده به شما واگذار کرده باشد،

his contribution can be immense, meaning  really significant. So all the effort he gave,  

سهم او می تواند بسیار زیاد باشد. واقعا قابل توجه بنابراین، تمام تلاشی که او انجام داد،

and the contributions he made over the years was  of immense value to the company, when the company  

و کمک‌هایی که در طول سال‌ها انجام داد، برای شرکت ارزش بسیار زیادی داشت، زمانی که شرکت با

was struggling, he put in effort and pulled the  company through many, many difficult situations,  

مشکل مواجه بود، او تلاش کرد و شرکت را در موقعیت‌های بسیار بسیار دشواری کشید، بسیار

okay, so immense, great, large of huge  benefit of great value to somebody.

خوب، بسیار عالی، عالی , بزرگ از مزایای عظیم که برای کسی ارزش زیادی دارد.

So here are my examples, this book will be of  immense value to mechanical engineers. Why?  

بنابراین در اینجا نمونه‌های من هستند، این کتاب برای مهندسان مکانیک ارزش بسیار زیادی خواهد داشت. چرا؟

Because it will show them ways in which they  have never considered their skills to be used,  

زیرا راه‌هایی را به آنها نشان می‌دهد که هرگز مهارت‌های خود را مورد استفاده قرار نداده‌اند،

so will be of immense value. Hopefully, my  lessons are of immense value to those of you  

بنابراین ارزش بسیار زیادی خواهد داشت. امیدوارم درس‌های من برای کسانی از شما که

wishing to improve your vocabulary, or improve  your speaking and conversational skills. Okay,  

می‌خواهید دایره لغات خود را بهبود بخشند، یا مهارت‌های گفتاری و مکالمه‌تان را بهبود بخشند، بسیار ارزشمند باشد. بسیار خوب،

so the next word is imposing number 15. So  something that is imposing is something very  

پس کلمه بعدی عدد 15 است. بنابراین چیزی که تحسین برانگیز است، چیزی بسیار

large, something that dominates the room, the  skyline. Now, it could be a person who's very  

بزرگ است، چیزی که بر اتاق، خط افق تسلط دارد. در حال حاضر، ممکن است فردی باشد که بسیار

imposing a larger than life figure, not only in  their physical size, but also in their presence,  

بزرگتر از زندگی است، نه تنها در اندازه بدنی خود، بلکه در حضورش نیز

they could be quite imposing. So a very  determined and domineering chairman of a  

می‌تواند کاملاً با ابهت باشد. بنابراین، یک رئیس بسیار مصمم و سلطه گر یک

company could be quite imposing. And when  you meet him, you feel a little bit well,  

شرکت می تواند بسیار تاثیرگذار باشد. و وقتی او را ملاقات می‌کنید، کمی احساس خوبی دارید،

below them subordinate to them, okay, so you have  to be really, really careful, or a massive, huge  

پایین‌تر از آنها تابع آن‌ها هستید، خوب، بنابراین باید واقعاً، واقعاً مراقب باشید، یا یک

skyscraper in the centre of a city can be very  imposing because everything is focused on that.

آسمان‌خراش عظیم  در مرکز شهر می‌تواند بسیار تحسین‌برانگیز باشد، زیرا همه چیز روی آن متمرکز شد.

So here are the examples. The large wardrobe  was too imposing a made the room look really  

بنابراین در اینجا نمونه هایی وجود دارد. کمد لباس بزرگ خیلی با ابهت بود و اتاق را واقعاً

small. So you're trying to decorate your  house, and somebody puts in a wardrobe into  

کوچک نشان می‌داد. بنابراین شما سعی می‌کنید خانه‌تان را تزئین کنید ، و شخصی کمد لباسی را در

the smallest bedroom and the Wardrobe  was huge, just too big for that room.

کوچک‌ترین اتاق خواب قرار می‌دهد و کمد لباس بزرگ، برای آن اتاق خیلی بزرگ بود.

And oh, no, this is too imposing and makes the  room look even smaller than what it is we need  

و اوه، نه، این خیلی با ابهت است و باعث می‌شود اتاق حتی کوچک‌تر از چیزی که ما نیاز داریم به نظر برسد،

something a little bit smaller, this wardrobe  will fit much better in the big bedroom, okay,  

چیزی کمی کوچک‌تر، این کمد در اتاق خواب بزرگ خیلی بهتر جا می‌شود، خوب،

so it's very imposing. Okay, so for example,  Donald Trump would have been regarded as quite  

بنابراین بسیار با ابهت است. خوب، برای مثال، دونالد ترامپ

an imposing figure, not only in terms of his  personality, but often in the way he used to send  

نه تنها از نظر شخصیتی، بلکه اغلب به روشی که برای ارسال

his messages on Twitter or the statements that  he would make from time to time. So, you know,

پیام‌های خود در توییتر یا اظهاراتی که هر از گاهی می‌کرد . بنابراین، می‌دانید،

we could have an example the former mayor or  president is still an imposing figure in the  

ما می‌توانیم مثالی داشته باشیم که شهردار یا رئیس‌جمهور سابق هنوز هم چهره‌ای تأثیرگذار در

political arena means he's, even though he's not  in office, he's still there. And people can still  

عرصه سیاسی است، به این معنا که او، حتی اگر در مقام نیست، هنوز آنجاست. و مردم هنوز می‌توانند

sense His presence, which you can certainly do in  American politics. When you consider Mr. Trump,  

حضور او را حس کنند، کاری که مطمئناً می‌توانید در سیاست آمریکا انجام دهید. وقتی آقای ترامپ را در نظر می‌گیرید،

in the case of the former mayor or president is  still an imposing figure in the political arena.

در مورد شهردار یا رئیس‌جمهور سابق هنوز یک چهره تاثیرگذار در عرصه سیاسی است.

All right, number 16. mind boggling Oh, that  sounds a mouthful. mind boggling. Well, something  

بسیار خب، شماره 16. حیرت‌انگیز اوه، این به نظر لقمه‌ای است. ذهن گیج کننده خوب، چیزی

that is mind boggling. Something that's going to  confuse you or cause your mind to be a little bit  

که ذهن را درگیر می کند. چیزی که شما را گیج می‌کند یا باعث می‌شود ذهنتان کمی

confused, something that you're not able to handle  or understand very, very quickly. For example,

سردرگم شود، چیزی که خیلی خیلی سریع قادر به کنترل یا درک آن نیستید. به عنوان مثال،

modern mathematics is mind boggling.  I just don't understand. Literally,

ریاضیات مدرن ذهن را گیج می کند. من فقط نمی فهمم. به معنای واقعی کلمه،

I don't I don't understand modern  mathematics, mind boggling.

من ریاضیات مدرن را نمی‌فهمم .

The government's pension reform is is mind  boggling. What are they trying to do when  

اصلاحات بازنشستگی دولت بسیار گیج کننده است. وقتی می‌خواهند

they're trying to make it simple? They've made  it more complicated. So the government's pension  

آن را ساده کنند، چه کاری انجام می‌دهند؟ آنها آن را پیچیده‌تر کرده‌اند. بنابراین اصلاحات بازنشستگی دولت

reform is mind boggling. Okay? So something that  causes a lot of anxiety, you're just not able  

حیرت‌انگیز است. باشه؟ بنابراین چیزی که باعث اضطراب زیادی می‌شود، شما قادر

to understand it. And you're really sitting there  scratching your head wondering what is happening.

به درک آن نیستید. و شما واقعاً آنجا نشسته‌اید و سرتان را می‌خارید و به این فکر می‌کنید که چه اتفاقی دارد می‌افتد.

Number 17, perceptible, well perceptible.  Something that is noticeable. Yeah,  

شماره 17، محسوس، به خوبی قابل درک است. چیزی که قابل توجه است. بله،

something that you can really notice the change.

چیزی که واقعاً می‌توانید متوجه تغییر آن شوید.

So if the temperature drops  significantly over two days,  

بنابراین، اگر دما طی دو روز به‌طور قابل‌توجهی کاهش پیدا کند،

it's perceptible. You notice when it goes  from plus 15 to plus six in 24 hours,  

این امر محسوس است. متوجه می‌شوید که در 24 ساعت از 15 به مثبت شش می‌رسد،

the change in temperature is perceptible something  that you notice and you notice quite easily.

تغییر دما چیزی محسوس است که متوجه آن می‌شوید و به راحتی متوجه آن می‌شوید.

The improvement in our living standards is  barely perceptible them. Okay. So it means  

بهبود استانداردهای زندگی ما به سختی قابل درک است. باشه. بنابراین این بدان معناست

that the government have introduced some changes  in the budget tried to help and alleviate some of  

که دولت تغییراتی را در بودجه اعمال کرده است تا به کمک کند و برخی از

the problems with high inflation, yet, those  changes are barely perceptible. You'd hardly  

مشکلات تورم بالا را کاهش دهد، اما این تغییرات به سختی قابل درک است. شما به سختی

notice the changes even though they say they have  spent billions of euros to help us. The change is  

متوجه تغییرات می‌شوید، حتی اگر می‌گویند میلیاردها یورو برای کمک به ما هزینه کرده‌اند. تغییر

barely perceptible. It's barely noticeable.  Okay? So perceptible. Something that you  

به سختی قابل درک است. به سختی قابل توجه است. باشه؟ خیلی محسوسه چیزی که شما به

notice notice quite easily, barely perceptible  means but you can hardly notice the change.

راحتی متوجه آن می شوید، به سختی قابل درک است اما به سختی می توانید متوجه تغییر شوید.

Okay, number 18. This word is petrified now  petrifies about fear, okay. It's a really high  

بسیار خوب، شماره 18. این کلمه اکنون متحجر شده است ترس را متحجر می کند، باشه.

level of fear when somebody is petrified, we might  say the scared stiff, so they could be petrified  

وقتی کسی متحجر است، ممکن است بگوییم سفت ترسیده، واقعاً سطح بالایی از ترس است ، بنابراین ممکن است

of anything, they could be petrified of the dark.  They could be petrified of the noise. They could  

از هر چیزی متحجر شوند، ممکن است از تاریکی متحجر شوند. آنها ممکن است از سر و صدا متحجر شوند. آنها ممکن است

be petrified of somebody or something. Okay, so  but petrified means to be really, really scared.

از کسی یا چیزی متحجر شوند. بسیار خوب، پس اما متحجر یعنی واقعاً، واقعاً ترسیده باشید.

She was petrified when she heard  she was losing her job. What am I  

وقتی شنید که شغلش را از دست می دهد، متحجر شد. چه هستم من

going to do? How am I going to pay  for my mortgage? How am I going to  

رفتن به انجام؟ چگونه می‌خواهم وام مسکن خود را پرداخت کنم؟ چگونه می‌خواهم

make ends meet? She was petrified. What am  I going to tell my husband when I go home?

خرج زندگی را تأمین کنم؟ او متحجر شده بود. وقتی به خانه بروم به شوهرم چه بگویم؟ وقتی در پارک قدم می زدم

I was petrified when confronted by a large dog  when I was walking in the park. So there I was  

وقتی با سگ بزرگی روبرو شدم، متحجر شدم . بنابراین من

walking in the park. And this monster of a dog  came out with a hedge. He looked at me I looked  

در پارک قدم می زدم. و این هیولای سگ با پرچین بیرون آمد. او به من نگاه کرد من

at him. He didn't look so friendly. So I was  petrified when I was confronted by that Doc.

به او نگاه کردم. او چندان دوستانه به نظر نمی رسید. بنابراین وقتی با آن دکتر مواجه شدم، متحجر شدم.

Okay, next we have plausible This is  word number 19. plausible. Plausible  

بسیار خوب، در مرحله بعد ما قابل قبول داریم این کلمه شماره 19 است. قابل قبول. قابل قبول

is something that is believable. Yeah. Okay.  Often we talk about this when we're talking  

چیزی است که قابل باور است. آره باشه. اغلب وقتی

about excuses that people make for being  late for not doing the homework for not  

درباره بهانه‌هایی صحبت می‌کنیم که افراد برای دیر کردن تکالیف به خاطر انجام ندادن

doing something they were supposed  to do. And people make up all sorts  

کاری که قرار بود انجام می‌دادند، می‌آورند . و مردم انواع و اقسام

of stories, some of them implausible, not  believable, some of them very plausible.

داستان‌ها را می‌سازند، برخی از آنها غیرقابل باور، غیرقابل باور، برخی از آنها بسیار قابل قبول.

His excuse for not doing his homework was  actually plausible this time. So perhaps  

بهانه او برای انجام ندادن تکالیفش این بار واقعاً قابل قبول بود. بنابراین شاید

the other three or four times he had excuses  about the dog eating his homework or whatever  

سه یا چهار بار دیگر او بهانه ای داشت در مورد اینکه سگ تکالیفش را می خورد یا هر

happened. This time. He simply said the alarm  didn't go off. My mom didn't wake me. So I  

اتفاق دیگری . این بار. او به سادگی گفت که زنگ هشدار به صدا در نمی آید. مامانم بیدارم نکرد بنابراین

was I was wasn't able to do my homework before I  came to school. So the excuse is quite plausible.

قبل از اینکه به مدرسه بیایم نمی‌توانستم تکالیفم را انجام دهم. بنابراین بهانه کاملا قابل قبول است.

The agent's reasons for cancelling the concert  were not plausible that nobody believed the story.  

دلایل این نماینده برای لغو کنسرت قابل قبول نبود که هیچ کس داستان را باور نکرد.

So the agents reasons for cancelling the concert  were not plausible. They were implausible. Okay,  

بنابراین دلایل عوامل برای لغو کنسرت قابل قبول نبود. غیر قابل قبول بودند. خوب،

so plausible, something that really Yeah, you  could understand that you couldn't believe it,  

خیلی قابل قبول است، چیزی که واقعاً بله، می‌توانستید بفهمید که نمی‌توانید آن را باور کنید،

even though parts of it you might  not quite believe. And then finally,  

حتی اگر قسمت‌هایی از آن را کاملاً باور نکنید. و در نهایت،

we've got the word rusty. rusty means  something that needs a bit of armour  

کلمه زنگ زده را داریم. زنگ زده به معنای چیزی است که به کمی زره ​​نیاز دارد

like a rusty gate with squeak when you  open it. So you put a bit of oil on it,  

مانند دروازه زنگ زده ای که وقتی آن را باز می کنید صدای جیر جیر می کند . بنابراین کمی روغن روی آن می‌ریزید

and it'll open without the rust. But rusty  can mean something that's out of practice.

و بدون زنگ زدگی باز می‌شود. اما زنگ زده می‌تواند به معنای چیزی باشد که عملی نیست.

For example, our language skills  can be a bit rusty. Yeah. Okay,  

به عنوان مثال، مهارت های زبانی ما ممکن است کمی زنگ زده باشد. آره خوب،

so our French was very rusty. But with the  aid of a dictionary, we were able to get  

پس فرانسوی ما خیلی زنگ زده بود. اما با کمک یک فرهنگ لغت، توانستیم

around the problem. So our French was rusty.  So if you're planning a holiday to France,  

مشکل را حل کنیم. پس فرانسوی ما زنگ زده بود. بنابراین اگر در حال برنامه‌ریزی تعطیلات به فرانسه،

Italy, Spain, you usually dig out the phrase  book and try to learn a few of the phrases in  

ایتالیا، اسپانیا هستید، معمولاً عبارت کتاب را پیدا می‌کنید و سعی می‌کنید قبل از تعطیلات تعدادی از عبارات را یاد بگیرید

advance of the holiday to brush up on your  language skills. So they're not so rusty.

تا مهارت‌های زبانی خود را تقویت کنید. بنابراین آنها چندان زنگ زده نیستند.

I'm pretty rusty at this game. I haven't played  golf for years. I mean, I'm sure when I tried to  

من در این بازی بسیار زنگ زده هستم. سال‌هاست که گلف بازی نکرده‌ام. منظورم این است که مطمئنم وقتی سعی کردم به

hit the ball, it won't go more than 10 metres.  So if you're rusty, it needs to do a bit of  

توپ ضربه بزنم، توپ از 10 متر بیشتر نخواهد رفت. بنابراین اگر زنگ زده هستید، باید کمی

practice. You need to get into training again to  improve your skill so that you're not so rusty.  

تمرین کنید. باید دوباره وارد تمرین شوید تا مهارت خود را بهبود ببخشید تا اینقدر زنگ زده نباشید.

Okay. All right. So rusty, something that hasn't  been used for a while. Physically if something  

باشه. خیلی خوب. خیلی زنگ زده، چیزی که مدتی است استفاده نشده است. از نظر فیزیکی، اگر چیزی

is rusty that hasn't been used for a while a  bike in the garden, then the you get the rust,  

زنگ زده باشد که مدتی از دوچرخه در باغ استفاده نشده باشد، پس از آن زنگ زده می شود،

this reddish problem with the metal and that  deteriorates. So that's where it comes from.  

این مشکل قرمز رنگ با فلز و آن بدتر می شود. بنابراین از آنجا می آید.

And when we use rusty about our skills,  they just haven't been practised enough.

و وقتی از زنگ‌زدگی در مورد مهارت‌های خود استفاده می‌کنیم، آن‌ها به اندازه کافی تمرین نشده‌اند.

Okay, so there you have it, you've got 2020  adjectives of the you're a really high level  

بسیار خوب، پس شما آن را دارید، صفت های 2020 را دارید که سطح شما واقعاً بالاست

to help you to improve your vocabulary and  your speaking skills in English. So these  

که به شما کمک می کند دایره لغات و مهارت های گفتاری خود را در زبان انگلیسی بهبود بخشید. بنابراین اینها

are advanced adjectives to help you with that. As  I've said before, you won't remember all of them,  

صفت‌های پیشرفته‌ای هستند که در این زمینه به شما کمک می‌کنند. همانطور که قبلاً گفتم، همه آنها را به خاطر نخواهید آورد،

but try and practice some of them. Try to put them  into sentences and try to introduce one or two  

اما سعی کنید برخی از آنها را تمرین کنید. سعی کنید آنها را در جملات قرار دهید و سعی کنید یک یا دو مورد

of them into your conversations. If you have any  further problems, you know where I am always happy  

از آنها را وارد مکالمات خود کنید. اگر مشکل دیگری دارید، می‌دانید که من همیشه خوشحالم که به

to help you. Always happy to hear from you. Thanks  for listening. Join me again for the next lesson.

شما کمک کنم. همیشه خوشحالم که از شما می شنوم. متشکرم که گوش دادید. برای درس بعدی دوباره به من بپیوندید.