42 Business English Expressions for Fluent English in 40 minutes

By the end of this lesson, you're going  to fill your vocabulary with Advanced  

تا پایان این درس، واژگان خود را با عبارات پیشرفته پر می‌کنید

Expressions to sound fluent and natural in  the workplace. Today. You're going to learn  

تا در محیط کار روان و طبیعی به نظر برسند . امروز. شما

42 business English Expressions. Welcome back to  Jforrest English. Of course, I'm Jennifer now,  

42 عبارت انگلیسی تجاری را یاد خواهید گرفت. به Jforrest English بازگردید. البته، من الان جنیفر هستم،

let's get started first. Let's review a group of  10 must know business English expressions. And  

بیایید اول شروع کنیم. بیایید یک گروه از 10 نفری را که باید عبارات انگلیسی تجاری را بدانند مرور کنیم. و

at the end of this group. I'm going to quiz  you. So make sure you pay close attention.  

در پایان این گروه. من می‌خواهم شما را امتحان کنم. پس حتما دقت کنید

Let's talk about do diligence due diligence.  Have you heard this before due diligence is  

بیایید در مورد انجام کوشش لازم صحبت کنیم. آیا این را شنیده‌اید قبل از بررسی دقیق،

the concept of doing very thorough research  or investigation before making a decision,  

مفهوم انجام تحقیقات یا تحقیق بسیار کامل قبل از تصمیم‌گیری است،

for example before signing the contract  make sure you do your due diligence.

مثلاً قبل از امضای قرارداد، مطمئن شوید که دقت لازم را انجام داده‌اید.

And remember due diligence that simply the  research and investigation before signing  

و دقت لازم را به خاطر بسپارید که به سادگی تحقیق و بررسی قبل از امضای

the contract. So that's the decision. You're about  to make the decision to sign the contract. Do your  

قرارداد است. پس تصمیم همین است. شما در حال تصمیم گیری برای امضای قرارداد هستید.

due diligence now don't be confused here because  the verb I just used is due you do do diligence.

اکنون سعی خود را انجام دهید در اینجا اشتباه نگیرید زیرا فعل من همین الان استفاده کردم due you do do diligence است.

Do is the Casual verb you can also use  a more formal verb such as conduct due  

Do یک فعل گاه به گاه است که می‌توانید از یک فعل رسمی‌تر مانند رفتار با

diligence. For example, before you accept  the job offer. You should conduct extensive  

دقت استفاده کنید. برای مثال، قبل از اینکه پیشنهاد شغلی را بپذیرید. شما باید

due diligence on the company. So you  should research the company. You should  

بررسی‌های لازم را در مورد شرکت انجام دهید. بنابراین باید درباره شرکت تحقیق کنید. شما باید

investigate the company and you should  do that thoroughly to make sure you're  

شرکت را بررسی کنید و باید این کار را به طور کامل انجام دهید تا مطمئن شوید

making the right decision so you can do due  diligence or you can conduct due diligence.

تصمیم درستی می گیرید تا بتوانید بررسی لازم را انجام دهید یا بتوانید بررسی لازم را انجام دهید.

Now let's talk about a win-win situation. This  is a situation in which all parties benefit you  

حالا بیایید در مورد یک موقعیت برد-برد صحبت کنیم. این وضعیتی است که در آن همه طرف‌ها به نفع شما هستند

win. I win it's a win-win for example subscribing  to this YouTube channel is a win-win situation  

. من برنده می‌شوم که یک برد-برد است، برای مثال اشتراک در این کانال YouTube یک موقعیت برد-برد است

you win because you get to watch all of this  amazing content to help you improve your English  

شما برنده می‌شوید زیرا می‌توانید همه این محتوای شگفت‌انگیز را تماشا کنید تا به شما کمک کند زبان انگلیسی خود را

for free and I win because by subscribing that  tells YouTube that this is a popular Channel a  

به‌طور رایگان بهبود بخشید و من برنده می‌شوم زیرا با مشترک شدن آن  به YouTube می‌گوید که این یک کانال محبوب و

popular video and YouTube will recommend it  to more people so it's a win-win situation.  

ویدیوی محبوب است و YouTube آن را به افراد بیشتری توصیه می‌کند، بنابراین یک موقعیت برد-برد است.

So make sure you subscribe comment like share this  video with your friends for that win-win situation  

بنابراین مطمئن شوید که در نظری مانند اشتراک‌گذاری این ویدیو با دوستان خود برای آن موقعیت برد-برد

in a business context. You should also be asking  yourself the question, how can I make this a win?

در یک زمینه تجاری مشترک شوید. همچنین باید این سوال را از خود بپرسید که چگونه می توانم این برنده شوم؟

Win-win you don't have to add the word situation  native speakers will commonly drop it. How can I  

لازم نیست کلمه موقعیت را اضافه کنید، افراد بومی معمولاً آن را حذف می‌کنند. چگونه می‌توانم

make this a win-win if I asked my boss for a  promotion, how can I make that a win-win if  

این را برد-برد کنم اگر از رئیسم ترفیع بخواهم، چگونه می‌توانم آن را برد-برد کنم اگر

you can make it a win-win and you can explain the  reasons why your boss will win and you will win  

بتوانید آن را برد-برد کنید و می‌توانید دلایلی را توضیح دهید که چرا رئیستان برنده می‌شود و شما می‌توانید برنده شوید

well, then they're more likely to give you the  promotion and if you think it's a win-win then  

خوب، پس احتمال بیشتری دارد  تبلیغ را به شما بدهند و اگر فکر می‌کنید این یک برد-برد است،

put that in the comments Jennifer it's a win-win  subscribing to this YouTube channel is a win-win  

این را در نظرات بنویسید.

Jennifer. It's a win-win put that in the comments.  Let's talk about to break the ice. When you break  

این یک برد-برد است که در نظرات قرار دهید. بیایید در مورد شکستن یخ صحبت کنیم. وقتی

the ice you initiate a conversation and you  do that for the first time. This is used in  

یخ را می شکنید، مکالمه را آغاز می کنید و برای اولین بار این کار را انجام می دهید. این مورد در

both social settings like a party or a business  setting like before a meeting or a conference.

هر دو محیط اجتماعی مانند مهمانی یا محیط کاری مانند قبل از جلسه یا کنفرانس استفاده می‌شود.

And when you break the ice is so you can have  that initial conversation and get rid of that.  

و وقتی یخ را می‌شکنی، می‌توانی آن مکالمه اولیه را انجام داده و از شر آن خلاص شوی.

Awkwardness when you're at a party or a meeting  and you don't really know everyone there. So  

وقتی در یک مهمانی یا جلسه هستید و واقعاً همه را در آنجا نمی‌شناسید، ناخوشایند است. بنابراین   به همین

that's why at the beginning of a meeting or a  conference. They'll often have some activities  

دلیل است که در ابتدای جلسه یا کنفرانس. آن‌ها اغلب فعالیت‌هایی را

planned simply to help you break the ice or  your boss might say make sure you break the  

برنامه‌ریزی می‌کنند   که صرفاً برای کمک به شما در شکستن یخ برنامه‌ریزی شده است یا رئیس شما ممکن است بگوید

ice before you pitch them the product so you  don't want to start the meeting by saying this  

قبل از اینکه محصول را برای آنها بفرستید مطمئن شوید   یخ را بشکنید تا نخواهید جلسه را با گفتن اینکه این

is my product. You should buy it. You want to  have some conversation first you want to break  

محصول من است شروع کنید. باید بخری می‌خواهید ابتدا یک مکالمه داشته باشید و می‌خواهید

the ice. Our next expression is to close the  deal. This is when you finalize and secure a  

یخ را بشکنید. عبارت بعدی ما بستن معامله است. این زمانی است که یک قرارداد تجاری را نهایی و ایمن می‌کنید،

business agreement, so it means everything  is complete. It's a done deal. So you're

بنابراین به این معنی است که همه چیز تکمیل شده است. این یک معامله تمام شده است. بنابراین شما

Basket ask you. Did you close the deal they want  to know if they've signed the contract and they're  

سبد خرید از شما بپرسید. آیا قراردادی را که می‌خواهند بسته‌اید، بدانند آیا قرارداد را امضا کرده‌اند و

officially a customer but maybe you reply and  say not yet. They're still doing their due  

به‌طور رسمی مشتری هستند، اما شاید پاسخ دهید و هنوز نگویید. آن‌ها هنوز هم تلاش‌های لازم را انجام می‌دهند

diligence. Remember you do do diligence and then  you can question how can we make this a win-win  

. به یاد داشته باشید که سخت کوشی انجام می دهید و سپس می توانید بپرسید که چگونه می توانیم این وضعیت را به یک موقعیت برد-برد تبدیل کنیم

situation? So they'll want to close the deal.  Now, let's talk about Cutting Edge. This is an  

؟ بنابراین آنها می خواهند معامله را ببندند. حالا بیایید در مورد Cutting Edge صحبت کنیم. این

adjective that's often used to describe products  or entire companies. If something's Cutting Edge,  

صفتی است که اغلب برای توصیف محصولات یا کل شرکت‌ها استفاده می‌شود. اگر چیزی پیشرفته باشد،   به این

it means is at the Forefront of technology and  Innovation. You might say I love working for a  

معنی است که در خط مقدم فناوری و نوآوری قرار دارد. ممکن است بگویید من عاشق کار کردن برای یک

Cutting Edge company a company that's always  at the Forefront the very top of technology  

شرکت Cutting Edge هستم، شرکتی که همیشه در زمینه فناوری

and Innovation, or you could say the research  team is known for developing Cutting Edge.

و نوآوری پیشرو است، یا می‌توانید بگویید که تیم تحقیقاتی به توسعه Cutting Edge معروف هستند.

technology

فناوری

So they develop technology, but it's Cutting  Edge. It's at the Forefront of innovation and  

بنابراین آنها فناوری را توسعه می‌دهند، اما پیشرفته‌تر است . این در خط مقدم نوآوری و

Technology. Our next expression is in the  pipeline when something is in the pipeline,  

فناوری است. عبارت بعدی ما در خط لوله زمانی است که چیزی در خط لوله است،   به این

it means it's being developed or planned. So you  might ask a company or a team or even a person.  

معنی است که در حال توسعه یا برنامه ریزی است. بنابراین ممکن است از یک شرکت یا تیم یا حتی یک شخص بپرسید.

Do you have any projects in the pipeline and  you're asking them if they have anything that's  

آیا پروژه‌ای در دست توسعه دارید و از آنها می‌پرسید که آیا پروژه‌ای

currently being developed or planned. Are you  working on anything new? Do you have anything  

در حال توسعه یا برنامه‌ریزی دارند یا خیر. آیا روی چیز جدیدی کار می‌کنید؟ آیا چیزی

in the pipeline or you might say let's  meet tomorrow to discuss how to finalize  

در دست انتشار دارید یا ممکن است بگویید بیایید فردا با هم ملاقات کنیم تا درباره نحوه نهایی کردن

everything in the pipeline because  remember the things that are in the  

همه چیز در حال آماده‌سازی بحث کنیم، زیرا چیزهایی را که در حال انجام هستند به خاطر بسپارید

pipeline they're in progress. They're  currently being developed. They're not  

. آنها در حال حاضر در حال توسعه هستند. آنها

final yet and when they are hopefully they're  cutting edge. I love this next expression.

هنوز  نهایی نشده‌اند و زمانی که امیدواریم در حال پیشرفت هستند. من عاشق این عبارت بعدی هستم.

To hit the ground running. This is when you  start a project or task with a lot of energy  

تا دوان دوان به زمین بخورد. این زمانی است که شما یک پروژه یا کار را با انرژی

and enthusiasm and I personally always hit  the ground running with new projects and  

و اشتیاق زیاد شروع می‌کنید و من شخصاً همیشه با پروژه‌ها و کارهای جدید به میدان می‌روم

tasks. I also love when my students  hit the ground running. For example,  

. من همچنین عاشق زمانی هستم که دانش‌آموزانم با دویدن به زمین می‌رسند. به عنوان مثال،

Sherry just joined the finally fluent Academy.  This is my premium program. She just joined the  

شری به تازگی به آکادمی در نهایت روان پیوست. این برنامه پریمیوم من است. او به

finally fluent Academy and she hit the ground  running. So she started the program with a lot  

تازگی به آکادمی آکادمی روان ملحق شد و در حال دویدن بود. بنابراین او برنامه را با

of energy and enthusiasm. She already started  reviewing the lesson. She joined our private  

انرژی و اشتیاق فراوان آغاز کرد. او قبلاً شروع به مرور درس کرده است. او به انجمن خصوصی  ما پیوست

Community. She's submitting exercises for  feedback. She's interacting with the other  

. او تمرین‌هایی را برای بازخورد ارسال می‌کند. او با دانش‌آموزان دیگر تعامل دارد

students. She hit the ground running. Now,  let's talk about the idiom to put all your  

. دوان دوان به زمین خورد. اکنون، بیایید در مورد اصطلاح قرار دادن همه

eggs in 1 basket. Have you heard this  before? This is when you rely on only

تخم‌مرغ‌های خود در 1 سبد صحبت کنیم. آیا قبلاً این را شنیده‌اید ؟ این زمانی است که شما فقط به

Only 1 strategy or 1 idea. So if your eggs  are in 1 basket and you drop that basket all  

یک استراتژی یا یک ایده تکیه می کنید. بنابراین اگر تخم‌مرغ‌های شما در 1 سبد باشد و آن سبد را رها کنید، همه

your eggs will break right because of that we  commonly use this expression in the negative.  

تخم‌های شما می‌شکنند، به همین دلیل ما معمولاً از این عبارت به صورت منفی استفاده می‌کنیم.

You shouldn't put all your eggs in 1 basket. So  if a friend tells you they want to invest all  

شما نباید تمام تخم مرغ های خود را در 1 سبد قرار دهید. بنابراین، اگر دوستی به شما بگوید که می‌خواهد همه

their money not just some of their money all their  money in 1 single stock or investment strategy.  

پول خود را نه فقط بخشی از پول خود، همه پول خود را در یک سهام یا استراتژی سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاری کند.

You might say you shouldn't put all your  eggs in 1 basket or you could say it's  

ممکن است بگویید که نباید همه تخم‌مرغ‌های خود را در یک سبد قرار دهید یا می‌توانید بگویید که

always good to have multiple projects in the  pipeline. So you don't have all your eggs in  

همیشه خوب است که چندین پروژه در حال انجام باشد . بنابراین شما همه تخم‌مرغ‌های خود را در

1 basket because if 1 of those ideas  in the pipeline fails you have other

1 سبد ندارید، زیرا اگر یکی از آن ایده‌ها در خط لوله شکست بخورد،

Other ideas, so that's always a great idea. Let's  talk about to be a team player. This describes  

ایده‌های دیگری دارید، بنابراین این همیشه یک ایده عالی است. بیایید درباره اینکه یک بازیکن تیم باشیم صحبت کنیم. این

someone who works well with others in a group.  What about you? Are you a team player put it in  

فردی را توصیف می‌کند که به خوبی با دیگران در یک گروه کار می‌کند. تو چطور؟ آیا شما یک بازیکن تیم هستید آن را در نظرات قرار دهید

the comments. If you are, I know many people have  difficulty with this they have difficulty working  

. اگر شما هستید، می‌دانم که بسیاری از افراد در این مورد مشکل دارند، آنها در کار کردن

with others in a group. So be honest. Are you  a team player? I could say I love working with  

با دیگران در یک گروه مشکل دارند. پس صادق باش آیا شما بازیکن تیم هستید؟ می توانم بگویم که عاشق کار با

Julio. He's such a team player or I could say  Michelle's extremely smart and well-qualified,  

خولیو هستم. او یک بازیکن تیمی است یا می‌توانم بگویم میشل بسیار باهوش و ماهر است،

but she's not a team player. So I don't  think she's ready for a management position.

اما او یک بازیکن تیمی نیست. بنابراین فکر نمی‌کنم او برای یک موقعیت مدیریتی آماده باشد.

Because if you're in a management position, you  need to be a team player. So don't forget this  

زیرا اگر در یک موقعیت مدیریتی هستید، باید یک بازیکن تیمی باشید. پس این

very valuable skill. Let's talk about to raise  the bar when you raise the bar, you take your  

مهارت بسیار ارزشمند را فراموش نکنید. بیایید در مورد بالا بردن میله صحبت کنیم زمانی که شما سطح را بالا می برید،

standards or your expectations and you raise them.  So you have higher standards higher expectations.  

استانداردها یا انتظارات خود را می گیرید و آنها را بالا می برید. بنابراین شما از استانداردهای بالاتر انتظارات بالاتری دارید.

I could say that Apple raised the bar on what a  cell phone can do before Apple. Our expectations  

می‌توانم بگویم که اپل قبل از اپل محدودیت‌هایی را در مورد کارهایی که یک تلفن همراه می‌تواند انجام دهد افزایش داد. انتظارات ما

for cell phones was about here now our standards  and expectations are up here. And that's because  

برای تلفن‌های همراه تقریباً اینجا بود و اکنون استانداردها و انتظارات ما به اینجا رسیده است. و این به این دلیل است که

of Apple in my opinion or you could say their  products are Cutting Edge. They've really raised  

به نظر من اپل یا می‌توان گفت محصولات آن‌ها برترین هستند.

the bar when it comes to home security equipment.  So they've raised the expectation or standards  

وقتی صحبت از تجهیزات امنیتی خانه به میان می‌آید، آن‌ها واقعاً سطح را بالا برده‌اند. بنابراین آنها انتظارات یا استانداردها را افزایش داده اند،

but specific to home security equipment.  So are you ready for your quiz to see how

اما مخصوص تجهیزات امنیتی خانه. پس آیا برای امتحان خود آماده هستید تا ببینید چقدر

Well, you know these business Expressions  here are the questions. Hey Paul,  

خوب، این عبارات تجاری را می‌شناسید، سؤالات اینجا هستند. هی پل،

let's take as much time as you need and when  you're ready to see the answers hit play.

بیایید به همان اندازه که نیاز دارید وقت بگذاریم و زمانی که آماده دیدن پاسخ‌ها در حالت پخش باشید.

How did you do on that quiz? Well, let's  find out here are the answers hit pause  

در آن مسابقه چگونه عمل کردید؟ خوب، بیایید دریابیم که پاسخ‌ها به‌اندازه‌ای

take as much time as you need to review them  and when you're ready to continue hit play.

که برای بازبینی آن‌ها نیاز دارید، زمان می‌برد و زمانی که برای ادامه پخش ضربه آماده هستید، پاسخ‌ها را مکث می‌کنند.

Amazing job. Let's keep expanding your vocabulary.  Let's review another group of 10 business English  

کار شگفت انگیز بیایید به گسترش دایره لغات خود ادامه دهیم. بیایید گروه دیگری از 10 عبارت انگلیسی تجاری را مرور کنیم

expressions. And then again, I'm going to quiz  you. So pay close attention the expression  

. و دوباره، من از شما سؤال می کنم. بنابراین به این عبارت

to get down to business means that you start  focusing on the main topic or the main task.

برای شروع به کار توجه کنید به این معنی است که شما شروع به تمرکز روی موضوع اصلی یا کار اصلی می کنید.

Now when you learn Expressions, you need to pay  attention to the individual words. So here we  

اکنون وقتی Expressions را یاد می گیرید، باید به تک تک کلمات توجه کنید. بنابراین در اینجا

have get down to business. You need to make sure  that you use the correct words and you conjugate  

باید دست به کار شویم. باید مطمئن شوید که از کلمات صحیح استفاده می‌کنید و

your verb in this case get so let's talk about  how you would use this expression at work. Well  

فعل خود را در این مورد get به هم می‌زنید، بنابراین بیایید در مورد نحوه استفاده از این عبارت در محل کار صحبت کنیم. خوب

when you're having a business meeting, it's very  common to start with some small talk small talk is

وقتی یک جلسه کاری دارید، بسیار معمول است که با صحبت‌های کوچک شروع کنید،

Conversation about the weather what you did  last night The Weeknd current events. It's not  

گفتگو درباره آب و هوا، آنچه انجام دادید شب گذشته رویدادهای جاری هفته.

about the main topic. So maybe you have some  small talk for 5 minutes. And then whoever's  

درباره موضوع اصلی نیست. بنابراین شاید شما برای 5 دقیقه کمی صحبت کنید. و سپس هر کسی که

leading the meeting can say, all right, everyone.  Let's get down to business today. We're going to

جلسه را رهبری می‌کند می‌تواند بگوید، بسیار خوب، همه. بیایید امروز دست به کار شویم. ما می رویم

And then you will start discussing the main  purpose of that meeting or the main topic  

و سپس شما شروع به بحث در مورد هدف اصلی آن جلسه یا موضوع اصلی

of that meeting. This is a must know expression  because you can hear it and use it at almost every  

آن جلسه خواهید کرد. این یک عبارتی است که باید بدانید زیرا تقریباً در هر  جلسه کاری که به ملاقات تجاری می روید، می توانید آن را بشنوید و از آن استفاده کنید

business meeting you go to our next expression is  to touch base when you touch base with someone it  

عبارت بعدی این است که وقتی پایه را با شخصی لمس می کنید، پایه را لمس می کنید   به این

means you briefly connect or communicate with  someone and you do that to share or receive  

معنی است که به طور مختصر با شخصی ارتباط برقرار می کنید یا با آن ارتباط برقرار می کنید و این کار را برای اشتراک گذاری انجام می دهید. یا به‌روزرسانی‌ها را دریافت کنید

updates or to schedule a longer conversation  or meeting. For example, have you touched base  

یا یک مکالمه یا جلسه طولانی‌تر را برنامه‌ریزی کنید. به عنوان مثال، آیا

with the client yet? So notice our verb is touch  so, of course, you need to conjugate that verb,  

تا به حال پایه   را با مشتری لمس کرده‌اید؟ بنابراین توجه کنید که فعل ما لمس است، بنابراین، البته، باید آن فعل را با هم ترکیب کنید،

what's the verb tense in this example?  Have you touched base with the client yet?

زمان فعل در این مثال چیست؟ آیا تا به حال با مشتری ارتباط برقرار کرده اید؟

It's the present perfect in question form.  So you have to conjugate that verb now if  

حال کامل به شکل سوال است. بنابراین، اگر

someone asks you that have you touched  base with the client yet with someone?

کسی از شما بپرسد که آیا پایه را با مشتری لمس کرده‌اید اما با کسی، اکنون باید آن فعل را با هم ترکیب کنید؟

They're asking if you have connected with  that client or if you've had a conversation,  

آنها از شما می پرسند که آیا شما با آن مشتری ارتباط برقرار کرده اید یا آیا مکالمه ای داشته اید،

even if it was only a 2-minute conversation with  that person now an important note is that native  

حتی اگر فقط یک مکالمه 2 دقیقه ای با آن شخص باشد، نکته مهم این است که

speakers love turning verbs into nouns and we do  that with this verb to touch base. We turn it into  

سخنرانان بومی عاشق تبدیل افعال به اسم هستند و ما این کار را انجام می دهیم. با این فعل to touch پایه. ما آن را به

a noun and I could say let's have a quick touch  base tomorrow to discuss the conference notice  

یک اسم تبدیل می‌کنیم و می‌توانم بگویم بیایید فردا یک پایگاه لمسی سریع داشته باشیم تا درباره اطلاعیه کنفرانس

here. It's a touch base a quick touch base  a touch base is a quick meeting or a quick  

اینجا بحث کنیم. این یک پایه لمسی است.

conversation with someone so you can use this as  a verb to touch base or as a noun to sound more  

like a native speaker a touch base. Now, let's  talk about the idiom to be on the same page.

اکنون، بیایید درباره اصطلاحی که در همان صفحه باشد صحبت کنیم.

As someone this is an idiom that means you  have a shared agreement or understanding  

به عنوان فردی، این اصطلاحی است که به این معنی است که شما در مورد چیزی توافق یا درک مشترکی دارید

about something. So if you're on  the same page as someone it means  

. بنابراین، اگر شما با کسی همسو هستید، به این معنی است که

you both agree or you both disagree, but  your understanding is the same whether that's  

هر دو موافق یا مخالف هستید، اما درک شما یکسان است، چه

positive or negative. This is very commonly used  in business meetings where you might be discussing  

مثبت باشد چه منفی. این مورد معمولاً در جلسات کاری استفاده می‌شود، جایی که ممکن است در حال بحث درباره

a plan of action or a proposal or an idea and  then someone says are we on the same page?

یک طرح اقدام یا پیشنهاد یا ایده باشید و سپس کسی می‌گوید آیا در یک صفحه هستیم؟

And that person is asking if everyone agrees  that you should do something or shouldn't do  

و آن شخص می‌پرسد که آیا همه موافقند که شما باید کاری را انجام دهید یا نباید کاری را انجام دهید

something or should buy something or shouldn't  buy something. It simply means that everyone  

یا چیزی را باید بخرید یا چیزی را نباید بخرید. به سادگی به این معنی است که همه

agrees. So maybe at the conference someone  suggested that you should cancel the conference.

موافق هستند. بنابراین شاید در کنفرانس کسی پیشنهاد کرده باشد که کنفرانس را لغو کنید.

And this person explained why?

و این شخص توضیح داد که چرا؟

And then later this person could say thankfully.  

و بعداً این شخص می تواند تشکر کند.

We were on the same page about  canceling the conference.

ما در مورد لغو کنفرانس همسو بودیم.

So this person suggested canceling  the conference and everyone agreed.

بنابراین این شخص لغو کنفرانس را پیشنهاد کرد و همه موافقت کردند.

So

everyone was on the same page notice the verb  is the verb to be so you need to conjugate that  

بنابراین

همه در یک صفحه بودند، توجه داشته باشید که فعل فعل to be است، بنابراین باید آن فعل را با هم ترکیب کنید

verb. Now, let's talk about 2 brain. Do you  know this 1 2 brainstorm? This is the concept  

. حالا بیایید در مورد 2 مغز صحبت کنیم. آیا این طوفان فکری 1 2 را می‌شناسید؟ این مفهوم

of generating creative ideas through group  discussion. I personally love brainstorming.  

تولید ایده‌های خلاقانه از طریق بحث گروهی است. من شخصا عاشق طوفان فکری هستم.

I love the creativity of just sharing ideas  trying to solve problems trying to think of  

من عاشق خلاقیت به اشتراک گذاشتن ایده‌ها و تلاش برای حل مشکلات و تلاش برای فکر کردن به

something new with other people. Now, this is  another verb that native speakers love using  

چیز جدید با دیگران هستم. اکنون، این فعل دیگری است که افراد بومی دوست دارند از آن

as a noun a brainstorming session notice how you  have to add session it wouldn't sound right to say

به‌عنوان اسم در جلسه طوفان فکری استفاده کنند، متوجه می‌شوید که چگونه باید جلسه را اضافه کنید، درست به نظر نمی‌رسد که بگویید «

All brainstorm a brainstorm session  that's acceptable but its more common  

همه طوفان فکری یک جلسه طوفان فکری» که قابل قبول است، اما رایج‌تر است

to say a brainstorming session. So to add ing to  brainstorm a brainstorming session with the verb  

برای گفتن جلسه طوفان فکری. بنابراین برای اضافه کردن ing به طوفان فکری یک جلسه طوفان فکری با فعل ،

you could say we brainstormed a lot of great  ideas yesterday. So as the verb it's in the  

می‌توانید بگویید که دیروز ایده‌های بسیار خوبی را مطرح کردیم . بنابراین به عنوان فعل آن در

past simple Ed we brainstormed or you could  say we had a very productive brainstorming  

اد گذشته ساده است، ما طوفان فکری کردیم یا می‌توانید بگویید که یک جلسه طوفان فکری بسیار سازنده داشتیم

session. So here the verb is have to have a  brainstorming session. So you conjugate the verb,  

. بنابراین در اینجا فعل باید یک جلسه طوفان فکری داشته باشد. بنابراین شما این فعل را با هم ترکیب کنید،

we had a very productive brainstorming session.  Our next expression is to think outside the box.  

ما یک جلسه طوفان فکری بسیار سازنده داشتیم. عبارت بعدی ما این است که خارج از چارچوب فکر کنیم.

Have you heard this 1 when you think outside  the box it means that you think creatively

آیا این 1 را شنیده اید وقتی خارج از چارچوب فکر می کنید به این معنی است که خلاقانه فکر می کنید

and you also consider unconventional ideas.  It doesn't necessarily mean that you will do  

و همچنین ایده های غیر متعارف را در نظر می گیرید. لزوماً به این معنی نیست که شما

something unconventional but you'll consider it  and brainstorming sessions can be a lot more fun  

کاری غیر متعارف انجام می‌دهید، اما آن را در نظر می‌گیرید و جلسات طوفان فکری

when you think outside the box. So let's say you  have an ambitious goal like doubling your sales.

زمانی که خارج از چارچوب فکر می‌کنید می‌تواند بسیار سرگرم‌کننده‌تر باشد. بنابراین بیایید بگوییم که یک هدف بلندپروازانه مانند دو برابر کردن فروش خود دارید.

You might be at a brainstorming session.

ممکن است در یک جلسه طوفان فکری باشید.

And someone could say if we're going to  double our sales we need to think outside  

و کسی می‌تواند بگوید اگر می‌خواهیم فروش خود را دو برابر کنیم، باید خارج از

the box. So you need to think creatively and  consider unconventional ways to double your  

چارچوب فکر کنیم. بنابراین باید خلاقانه فکر کنید و راه‌های غیر متعارفی را برای دوبرابر کردن فروش خود در نظر بگیرید

sales and thankfully a lot of students are  thinking outside the box when it comes to  

و خوشبختانه بسیاری از دانش‌آموزان وقتی صحبت از

ways to improve their English. The more  traditional way was to study a textbook  

راه‌هایی برای بهبود زبان انگلیسی می‌شود، خارج از چارچوب فکر می‌کنند. روش سنتی‌تر مطالعه یک کتاب درسی بود.

memorize grammar rules memorize vocabulary  lists and study this textbook for hours.

قوانین دستور زبان را حفظ کنید، فهرست‌های واژگان را حفظ کنید و ساعت‌ها این کتاب درسی را مطالعه کنید.

but now

اما اکنون

You can have a more unconventional approach.  You can think outside the box and do things  

می توانید رویکرد غیر متعارف تری داشته باشید. می‌توانید خارج از چارچوب فکر کنید و کارهایی

like watch a YouTube video or study a  native speaker on TV or in movies and  

مانند تماشای ویدیوی YouTube یا مطالعه یک سخنران بومی در تلویزیون یا فیلم انجام دهید و از

use that to improve your listening  skills and add Expressions to your  

آن برای بهبود مهارت‌های شنیداری خود و افزودن Expression به

speech. So you sound exactly like the native  speaker. And actually that's exactly what my  

گفتار خود استفاده کنید. بنابراین صدای شما دقیقاً شبیه به زبان مادری است. و در واقع این دقیقاً همان کاری است که

students do is in the finally fluent account  Academy and I really thought outside the box  

دانش‌آموزان من انجام می‌دهند و در نهایت در حساب کاربری روان آکادمی هستند و وقتی این برنامه را طراحی کردم واقعاً خارج از چارچوب فکر کردم

when I designed this program because I  know that traditional language programs  

زیرا می‌دانم که برنامه‌های زبان سنتی

don't get results and they take a very long  time to get any results. So that's why it's very  

نتیجه نمی‌گیرند و زمان زیادی طول می‌کشد تا به نتیجه برسند. . بنابراین بسیار

important to think outside the box. Let's talk  about the bottom line. This is the most important

مهم است که خارج از چارچوب فکر کنید. بیایید درباره اصل مطلب صحبت کنیم. این مهمترین

Result or outcome or topic? For example,  the report had 33 recommendations, but  

نتیجه یا نتیجه یا موضوع است؟ برای مثال، گزارش 33 توصیه داشت، اما

the bottom line is we need to  reduce our operating costs.

نکته اصلی این است که ما باید هزینه‌های عملیاتی خود را کاهش دهیم.

So the bottom line that's the most important topic  

بنابراین نکته اصلی مهم‌ترین موضوع

or recommendation. We need to  reduce our operating costs.

یا توصیه است. ما باید هزینه های عملیاتی خود را کاهش دهیم.

So let's say you're very busy. But when  of your colleagues or employees comes  

بنابراین بیایید بگوییم که شما خیلی شلوغ هستید. اما وقتی از همکاران یا کارمندانتان می‌آیند

to you and says do you want to hear about the  meeting yesterday and you could say just give  

و می‌گویند آیا می‌خواهید درباره جلسه دیروز بشنوید و می‌توانید بگویید فقط

me the bottom line. So you're asking that  employee to just give you the main result  

حرف آخر را به من بدهید. بنابراین شما از آن کارمند می‌خواهید که فقط نتیجه اصلی را به شما بدهد

the main outcome or the main topic our  next expression is a great 1 to call it a  

نتیجه اصلی یا موضوع اصلی عبارت بعدی ما یک 1 عالی است که آن را

day to call it a day and this is used to say  that you decide to finish work for the day.

یک   روز بنامیم و از این برای گفتن  استفاده می‌شود که تصمیم دارید کار را تمام کنید. برای روز.

So let's say you're scheduled to finish  work at 5:00 p.m. That's the scheduled  

بنابراین فرض کنید قرار است کارتان را ساعت 5 بعدازظهر به پایان برسانید. این

end of your workday. And let's say today you have  a brainstorming session scheduled from 9:00 a.m.  

پایان روز کاری شماست. و فرض کنید امروز یک جلسه طوفان فکری برنامه ریزی شده از ساعت 9:00 صبح

To 5:00 p.m. So and all day brainstorming  session now around 3:30 p.m. Maybe your  

تا 5:00 بعد از ظهر دارید. بنابراین، جلسه طوفان فکری تمام روز اکنون حدود ساعت 3:30 بعد از ظهر. شاید

boss could say we generated a lot of Amazing  Ideas today. I know everyone's exhausted. So  

رئیس شما می‌تواند بگوید که ما امروز ایده‌های شگفت‌انگیز زیادی تولید کردیم . میدونم همه خسته شدن بنابراین

let's call it a day your boss just gave  you permission to end working at 3:30,  

بیایید آن را روزی بنامیم که رئیستان به شما اجازه داد در ساعت 3:30 به کار خود پایان دهید،

even though your scheduled day ends  at 5:00. And that's why this is an  

حتی اگر روز برنامه ریزی شده شما در ساعت 5:00 به پایان برسد. و به همین دلیل است که این یک

amazing expression to call it a day. This next  expression will help you sound very natural.

تعبیر شگفت انگیز است که آن را یک روز بنامیم. این عبارت بعدی به شما کمک می‌کند بسیار طبیعی به نظر برسید.

To keep someone in the loop. This is when  you keep someone informed about something  

برای نگه داشتن کسی در جریان. این زمانی است که فردی را در مورد چیزی

specific or you include someone in communication.  This is commonly used in email and you'll see  

خاص مطلع می‌کنید یا فردی را در ارتباط قرار می‌دهید. این معمولاً در ایمیل استفاده می‌شود و می‌بینید که

someone write. Please keep me in the loop.  If your boss sends you an email and says,  

شخصی می‌نویسد. لطفا مرا در جریان نگه دارید. اگر رئیستان برای شما ایمیلی ارسال کرد و گفت،

please keep me in the loop. It means that your  boss wants you to inform them about what whatever  

لطفاً من را در جریان بگذارید. این بدان معناست که رئیس شما از شما می‌خواهد که آنها را در مورد هر

that specific topic is. So perhaps is  please keep me in the loop on the status  

موضوعی که مربوط می‌شود آگاه کنید. بنابراین شاید لطفاً من را در جریان وضعیت

of the report notice. We use the preposition  on and then the something on the status of the  

اعلامیه گزارش قرار دهید. ما از حرف اضافه روی و سپس چیزی در وضعیت

report. We also use this to inform someone that  we will share information with them. For example,  

گزارش استفاده می‌کنیم. ما همچنین از این برای اطلاع دادن به شخصی استفاده می‌کنیم که اطلاعات را با او به اشتراک خواهیم گذاشت. برای مثال،

I'm having a touch base with the client  today notice a touch base as the noun.

من با مشتری یک پایه لمسی دارم امروز متوجه یک پایه لمسی به عنوان اسم می‌شوم.

I'm having a touch base with  the client today about the  

من امروز در مورد

marketing proposal. I'll keep you in the loop.

پیشنهاد بازاریابی با مشتری تماس دارم. من تو را در جریان نگه خواهم داشت.

So I'm volunteering to keep you informed.  So when I have more information about the  

بنابراین من داوطلب هستم تا شما را در جریان قرار دهم. بنابراین وقتی اطلاعات بیشتری درباره

marketing proposal, I will share it with you.  Let's talk about how to use to bring someone  

پیشنهاد بازاریابی داشته باشم، آن را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. بیایید در مورد نحوه استفاده از آن برای

up to speed a very important expression. When  you bring someone up to speed. It means you  

افزایش سرعت یک عبارت بسیار مهم صحبت کنیم. وقتی کسی را به سرعت بالا می آورید. به این معنی است که شما

inform that person about recent updates or  developments. So let's say someone was sick.

آن شخص را در مورد به‌روزرسانی‌ها یا پیشرفت‌های اخیر مطلع می‌کنید . پس بیایید بگوییم یک نفر بیمار بود.

And they were off work for 2 days. So that  

و 2 روز مرخصی داشتند. بنابراین

person's knowledge is 2 days old.  They don't know what has happened.

دانش آن فرد 2 روزه است. آنها نمی دانند چه اتفاقی افتاده است.

For the last 2 days, so when they  get back to work after they recover,  

برای 2 روز گذشته، بنابراین وقتی بعد از بهبودی به سر کار باز می‌گردند،

they might ask you to bring them up to speed.  I was off sick for 2 days. Can you bring me up  

ممکن است از شما بخواهند که آنها را سریعتر بیاورید. 2 روز مریض بودم آیا می‌توانید به من بیاورید تا این کار را

to speed to do that? You will give that person  all the information updates developments from  

انجام دهم؟ شما به آن شخص تمام پیشرفت‌های به‌روزرسانی‌های اطلاعات    در

the last 2 days specifically so their knowledge  is at the same level as everyone else. And after  

۲ روز گذشته را به طور خاص در اختیار او قرار می‌دهید تا دانش او در همان سطح دیگران باشد. و بعد از اینکه

you update that person they can say thanks for  bringing me up to speed. Let's talk about the  

آن شخص را به‌روزرسانی کردید، آنها می‌توانند تشکر کنند که به من سرعت دادید. بیایید درباره

phrasal verb to follow up and you follow up  with someone on something. This is when you  

فعل عبارتی to follow up و شما با کسی در مورد چیزی دنبال کنید صحبت کنیم. این زمانی است که

continue communication after an  initial conversation, for example,  

بعد از یک مکالمه اولیه به ارتباط ادامه می‌دهید، به عنوان مثال،

I sent the client The Proposal last week,  but I haven't heard back all follow up.

من هفته گذشته The Proposal را برای مشتری ارسال کردم، اما هیچ پاسخی برای همه پیگیری‌ها نشنیده‌ام.

today

امروز،

so you had an initial conversation  with that client about the proposal  

بنابراین شما یک گفتگوی اولیه با آن مشتری در مورد پیشنهاد داشتید

this happened last week. So now  you can follow up with that client  

این اتفاق هفته گذشته رخ داد. بنابراین اکنون می‌توانید با آن مشتری

on the marketing proposal. You  can have another conversation.

پیشنهاد بازاریابی را دنبال کنید. می‌توانید مکالمه دیگری داشته باشید.

In order to continue discussing what you  previously discussed the marketing proposal.  

به منظور ادامه بحث در مورد آنچه قبلاً در مورد پیشنهاد بازاریابی صحبت کرده اید.

So the client gets your follow-up message there.  I just used it as a noun remember native speakers  

بنابراین مشتری پیام بعدی شما را در آنجا دریافت می کند. من فقط از آن به عنوان یک اسم استفاده کردم به یاد داشته باشید که افراد بومی

love doing that. I'll follow up message.  So the client gets your follow-up message  

دوست دارند این کار را انجام دهند. پیغام را پیگیری میکنم بنابراین مشتری پیام پیگیری شما را دریافت می‌کند

and could say thanks for following up. Let's  touch base on this tomorrow. Let's touch base.  

و می‌تواند از پیگیری شما تشکر کند. بیایید فردا روی این مبنا صحبت کنیم. بیایید پایه را لمس کنیم.

So the verb form to touch base. Let's touch  base on this the marketing proposal tomorrow.  

بنابراین فعل به لمس پایه است. بیایید بر اساس این پیشنهاد بازاریابی فردا لمس کنیم.

Now you are going to sound very Advanced very  fluent very natural and very professional  

اکنون می‌خواهید در جلسه کاری بعدی‌تان، بسیار پیشرفته، بسیار روان، بسیار طبیعی و بسیار حرفه‌ای به نظر برسید،

at your next business meeting, but I'm going  to quiz you to make sure you really know all  

اما من از شما سؤال می‌کنم تا مطمئن شوم که واقعاً همه

of these expressions and can use them in your  speech. So here are the questions. Hey Paul,

این عبارات را می‌دانید و می‌توانید از آنها در سخنرانی خود استفاده کنید . بنابراین سؤالات اینجاست. هی پل، به اندازه‌ای

Take as much time as you need and when  you're ready to see the answers hit play.

که نیاز دارید وقت بگذارید و وقتی آماده باشید پاسخ‌ها را ببینید.

So, how do you do with that quiz? Well, let's  find out here are the answers hit pause take as  

بنابراین، چگونه با آن مسابقه کار می کنید؟ خوب، بیایید در اینجا بفهمیم که پاسخ‌ها به همان اندازه

much time as you need to review them and  when you're ready to continue hit play.

که برای مرور آنها نیاز دارید و زمانی که برای ادامه پخش ضربه آماده هستید، زمان می‌برد.

You have already learned so much. Let's keep  going and you'll learn 22 more business English  

شما قبلاً خیلی چیزها را یاد گرفته اید. بیایید ادامه دهیم و 22 عبارت انگلیسی تجاری دیگر را یاد خواهید گرفت

expressions. And there's a free lesson PDF. You  can find the link in the description our first  

. و یک درس رایگان PDF وجود دارد. می‌توانید پیوند را در توضیحات پیدا کنید. اولین

idiom to see eye to eye to see eye to eye this  means that you agree with someone or that there is  

اصطلاح ما برای دیدن چشم به چشم برای دیدن چشم به چشم این است که به این معنی است که شما با شخصی موافق هستید یا اینکه  توافق وجود دارد

agreement. You could say it's important that the  team sees eye to eye on the projects objective.  

. می‌توانید بگویید مهم است که تیم به هدف پروژه‌ها چشم در چشم داشته باشد.

You can commonly use this in the negative to  say we didn't see eye to eye on the project  

معمولاً می‌توانید از این به صورت منفی استفاده کنید و بگویید که ما به اهداف پروژه توجه نکردیم

objectives. Which means you didn't agree. Yeah.  We don't see eye to eye our next idiom is very  

. یعنی قبول نکردی آره ما نمی بینیم که اصطلاح بعدی ما خیلی

similar. It's to be on the same page. This is when  you have a shared understanding or agreement so to  

شبیه است. قرار است در همان صفحه باشد. این زمانی است که شما یک تفاهم یا توافق مشترک دارید، بنابراین توافق

see eye to eye is always with agreement, but to  be on the same page is when you have the same.

چشم در چشم همیشه موافق است، اما در یک صفحه بودن زمانی است که شما همان را دارید.

Understanding so similar but  slightly different. For example,  

درک بسیار مشابه اما کمی متفاوت. برای مثال،

we need to be on the same page  regarding the timeline for the  

باید در مورد جدول زمانی

project. We commonly use this with get  we need to get the team on the same page.

پروژه  در یک صفحه باشیم. ما معمولاً از این با get استفاده می‌کنیم که باید تیم را در همان صفحه قرار دهیم.

So this sounds like right now the team  isn't on the same page and that is used  

بنابراین به نظر می رسد در حال حاضر تیم در یک صفحه نیست و

for that transition. So we need to get the  team on the same page go from not a general  

برای آن انتقال از آن استفاده می شود. بنابراین باید تیمی را که در همان صفحه قرار می‌دهند، از یک درک غیر عمومی

understanding to a general understanding  we on the same page. I love this 1 to hit  

به یک درک کلی تبدیل کنیم . من عاشق این 1 برای زدن

the nail on the head. This means that  you describe exactly what is causing a  

میخ به سر هستم. این بدان معناست که شما دقیقاً توضیح می‌دهید که چه چیزی باعث ایجاد یک

problem or a situation. So we simply your  description is 100% Correct? For example,  

مشکل یا یک موقعیت شده است. بنابراین ما به سادگی توصیف شما 100٪ صحیح است؟ به عنوان مثال،

you really hit the nail on the head with your  analysis. Your analysis was 100% Correct?  

شما واقعاً با تجزیه و تحلیل خود به میخ ضربه می زنید . تحلیل شما 100% درست بود؟

You could also use the something as the  subject and say your analysis hit the  

همچنین می‌توانید از چیزی به‌عنوان موضوع استفاده کنید و بگویید تحلیل‌تان

nail on the head. Your analysis was 100%  Correct. Now don't worry about writing all  

ضربه‌ای به سر می‌زند. تجزیه و تحلیل شما 100٪ درست بود. اکنون نگران نوشتن همه

of these idioms down because I summarize  everything in a free lesson PDF so you can

این اصطلاحات نباشید زیرا من همه چیز را در یک درس رایگان PDF خلاصه می‌کنم تا

Can look for the link in the description our  next idiom to have a lot on 1 plate this likely  

بتوانید پیوندی را در توضیحات جستجو کنید.

describes you it describes everyone. I have  a lot of my plate this means your very busy  

من تعداد زیادی از بشقابم را دارم، این بدان معناست که شما خیلی سرتان شلوغ است

or you have a lot of tasks to complete you might  say I can't take on any more projects right now.  

یا کارهای زیادی برای تکمیل دارید، شاید بگویید من نمی‌توانم در حال حاضر پروژه دیگری را انجام دهم.

I already have a lot on my plate. You could also  say I have a lot on my plate with the conference  

من در حال حاضر چیزهای زیادی در بشقاب خود دارم. همچنین می‌توانید بگویید که من در کنفرانس چیزهای زیادی دارم

so you could specify a specific task and then  say you have many individual tasks for that 1  

بنابراین می‌توانید یک کار خاص را مشخص کنید و سپس بگویید که برای آن 1 مورد کارهای فردی زیادی دارید،

item the conference you have many different  things to do. I have a lot on my plate with  

کنفرانسی که کارهای مختلفی برای انجام دادن دارید. من چیزهای زیادی با

the conference to get the hang of this  will make you sound very natural. This is  

کنفرانس دارم تا به این موضوع دست پیدا کنم شما را بسیار طبیعی می کند. این

when you become skilled with or familiar with  something you could say it took a while but I

زمانی است که با چیزی مهارت پیدا می‌کنید یا با آن آشنا می‌شوید، می‌توانید بگویید که مدتی طول کشید، اما

I finally got the hang of the new software.  So now you're familiar with the software  

من بالاخره به نرم‌افزار جدید دست یافتم. بنابراین اکنون با نرم‌افزاری آشنا شده‌اید   که

your skilled at using the software or you  could say using idioms was tricky at first,  

در استفاده از نرم‌افزار مهارت دارید یا می‌توانید بگویید استفاده از اصطلاحات در ابتدا مشکل بود،

but I got the hang of them and hopefully my  videos are helping you do that. So put in the  

اما من از آنها استفاده کردم و امیدوارم ویدیوهای من به شما در انجام این کار کمک کند. بنابراین در نظرات قرار دهید

comments. I got the hang of idioms. I got the hang  of idioms because I'm sure you'll get the hang of  

. من از اصطلاحات استفاده کردم. من از اصطلاحات استفاده کردم زیرا مطمئن هستم که

them very quickly next to cut Corners. This is  a negative 1 when you cut Corners it means you  

در کنار بریدن گوشه‌ها، خیلی سریع از آنها استفاده خواهید کرد. وقتی گوشه‌ها را قطع می‌کنید، این یک منفی ۱ است، به این معنی است که

do something in the quickest or the easiest  way possible, but you sacrifice quality now,  

کاری را به سریع‌ترین یا آسان‌ترین راه ممکن انجام می‌دهید، اما اکنون کیفیت را فدا می‌کنید،

hopefully your company says we can't afford to  cut Corners with our safety measures and that  

امیدواریم شرکت شما بگوید که ما نمی‌توانیم با اقدامات ایمنی خود، گوشه‌ها را کوتاه کنیم و این

means your company is going to do things properly,  even if it takes longer, even if it's more EXP

یعنی شرکت شما. قرار است کارها را به درستی انجام دهد، حتی اگر بیشتر طول بکشد، حتی اگر EXP

Expensive because they're not willing to  sacrifice quality. And if your company  

گران تر باشد، زیرا مایل به فدا کردن کیفیت نیستند. و اگر شرکت شما

doesn't say that they'll get a bad reputation  and someone might say don't use that company  

نگوید که شهرت بدی به دست خواهد آورد و ممکن است کسی بگوید از آن شرکت استفاده نکنید ،

they cut Corners which is not a positive thing.  You can't cut Corners in life a ballpark figure.  

Corners را قطع می‌کنند که چیز مثبتی نیست. شما نمی توانید گوشه ها را در زندگی یک چهره رقص برش دهید.

This is a sports reference, but it's extremely  common in business. You need to know this 1 a  

این یک مرجع ورزشی است، اما در تجارت بسیار رایج است. شما باید بدانید که این رقم 1    a

ballpark figure is an approximation or  a rough estimate so someone might ask,  

ballpark یک تقریبی یا تخمینی تقریبی است، بنابراین ممکن است کسی بپرسد،

can you give me a ballpark figure for the  budget of the project? They're asking you  

می‌توانید برای بودجه پروژه به من رقمی به من بدهید ؟ آن‌ها از شما

for an estimate so not a specific number just an  estimate the person could reply and say we don't  

تخمین می‌خواهند، بنابراین یک عدد مشخص نیست، فقط تخمینی نیست که فرد می‌تواند پاسخ دهد و بگوید ما

have the budget yet. But if I had to Ballpark  it if I had to give you a ballpark figure if  

هنوز بودجه نداریم. اما اگر مجبور می‌شدم بالپارک کنم، اگر مجبور بودم به شما یک فیگور بالپارک بدهم،

I had to Ballpark it that's what a native  speaker would say if I had to Ballpark it.

اگر مجبور بودم آن را بالپارک کنم، یک سخنران بومی می‌گفت.

I'd say 100,000 dollars. So  that's my estimate of the budget,  

من می گویم 100000 دلار. بنابراین، این تخمین من از بودجه است،

but it's not the exact number. It's just a  ballpark figure take a guess ballpark figure.

اما عدد دقیقی نیست. این فقط یک مجسمه است.

Our next 1 maybe you know this to be in the same  boat. Have you heard this 1 this is when you're  

1 بعدی ما شاید بدانید که این در همان قایق است. آیا این 1 را شنیده اید، این زمانی است که شما

in the same difficult situation as someone else.  We're in the same boat when it comes to global  

در موقعیت سختی مانند دیگران هستید. وقتی صحبت از گرم شدن کره زمین به میان می آید، ما در یک قایق هستیم

warming. We're all in the same situation.  It doesn't matter if it happens in India or  

. همه ما در یک وضعیت هستیم فرقی نمی‌کند در هند یا

Africa or New York. It affects us all we're  all in the same boat. I'm in the same boat.

آفریقا یا نیویورک اتفاق بیفتد. این همه ما را تحت تأثیر قرار می دهد که همه در یک قایق هستیم. من هم در همان وضعیتم.

Back to the drawing board. This 1  is frequently used. This is when you  

برگشت به تخته رسم. این 1 اغلب استفاده می شود. این زمانی است که

have to start a task or project again  because your previous attempt failed,  

باید یک کار یا پروژه را دوباره شروع کنید، زیرا تلاش قبلی شما ناموفق بود،

for example, the marketing campaign didn't work  as expected. So it's back to the drawing board

برای مثال، کمپین بازاریابی آنطور که انتظار می‌رفت کار نکرد. بنابراین برای کشیدن رشته ها به تخته طراحی برمی گردد

to

pull strings. Ooh, I love this 1 this is  when you use your influence to manipulate or  

. اوه، من این 1 را دوست دارم، این زمانی است که از نفوذ خود برای دستکاری یا

control a situation, for example, she  managed to pull some strings and get  

کنترل یک موقعیت استفاده می‌کنید، برای مثال، او موفق شد چند رشته را بکشد و

the project approved. So this sounds like  the project wasn't approved but she had  

پروژه را تأیید کند. بنابراین به نظر می‌رسد که پروژه مورد تأیید قرار نگرفت، اما او

influence. Maybe she knew someone on the  board that was approving the project. So  

تأثیر داشت. شاید او فردی را در هیئت مدیره می‌شناخت که پروژه را تأیید می‌کرد. بنابراین

she used her relationship with that person  to get the project approved. She pulled some  

او از رابطه خود با آن شخص برای تأیید پروژه استفاده کرد. او

strings to get the project approved. Someone  might ask you. How did you get VIP tickets?

برای تایید پروژه چند رشته را کشید. ممکن است کسی از شما بپرسد. چگونه بلیط های VIP تهیه کردید؟

To Taylor Swift and you  can reply back and say hmm.

به تیلور سویفت و می‌توانید پاسخ دهید و بگویید هوم.

I pulled some strings. I pulled some strings  our next 8 a.m. To cross 1's fingers. This  

چند تا ریسمان کشیدم. من چند رشته را کشیدم  ساعت 8 صبح بعدی ما تا انگشتان 1 را روی هم بگذارم. این

is used to hope for good luck or a positive  outcome. For example, I'm crossing my fingers  

برای امید به موفقیت یا یک نتیجه  مثبت استفاده می‌شود . برای مثال، من انگشتانم را روی هم می‌گذارم

that the client likes our proposal and notice  that I'm doing the gesture. We commonly do  

که مشتری از پیشنهاد ما خوشش می‌آید و متوجه می‌شوم که این حرکت را انجام می‌دهم. ما معمولاً

the gesture in North America when we use this  expression. We also use this as a reply to say,  

هنگام استفاده از این عبارت در آمریکای شمالی ژست را انجام می دهیم . ما همچنین از این به‌عنوان پاسخ برای گفتن استفاده می‌کنیم،

I hope so so someone might say you'll do  a great job on the presentation and you  

امیدوارم کسی بگوید شما در ارائه کار بسیار خوبی انجام می‌دهید و شما

can simply say fingers crossed but it's very  common to do the gesture. Does this gesture  

می‌توانید به سادگی بگویید انگشتان دست روی هم رفته، اما انجام این حرکت بسیار معمول است. آیا این ژست

exist in your culture? Let us know in the  comments say yes it does or no. It doesn't  

در فرهنگ شما وجود دارد؟ در نظرات به ما اطلاع دهید که بله یا خیر. اینطور نیست

I'm really curious to know fingers crossed. How  about this idiom to be on the ball? Do you know  

من واقعاً کنجکاو هستم که بدانم انگشتان دست روی هم رفته اند. در مورد این اصطلاح که روی توپ باشد چطور؟ آیا می دانید

this 1 this means that your alert and quick to  understand or respond? So this is a positive.

این 1 به این معنی است که شما هوشیار و سریع متوجه می شوید یا پاسخ می دهید؟ پس این یک نکته مثبت است.

Positive 1 your boss might say our team needs  to be on the ball to meet the tight deadlines.  

مثبت 1 ممکن است رئیس شما بگوید که تیم ما باید روی توپ باشد تا ضرب الاجل های فشرده را رعایت کند.

So the team needs to be very quick very alert.  They need to be on the ball our next idiom to  

بنابراین تیم باید خیلی سریع و بسیار هوشیار باشد. آن‌ها باید در اصطلاح بعدی ما نقش داشته باشند تا آن‌ها را

throw in the towel. I hope you never do this.  This means to give up or Surrender. So if you  

در حوله پرتاب کنیم. امیدوارم هیچوقت این کارو نکنی این به معنای تسلیم شدن یا تسلیم شدن است. بنابراین اگر

say English idioms are so confusing. I'm throwing  in the towel. It means you're closing this video.  

می گویید اصطلاحات انگلیسی بسیار گیج کننده هستند. حوله می اندازم. یعنی شما در حال بستن این ویدیو هستید.

You're unsubscribing from my channel and you're  quitting. So, please don't throw in the towel.

شما در حال لغو اشتراک از کانال من هستید و در حال خروج هستید. پس لطفا حوله نزنید.

Thrown in the tower. So put in the comments,  

در برج انداخته شد. پس در نظرات بنویسید،

I won't throw in the towel. I won't  throw in the towel because sometimes

من دست به این کار نمی زنم. من حوله نمی اندازم زیرا گاهی اوقات

Seem difficult, but keep at it.

دشوار به نظر می رسد، اما به آن ادامه دهید.

You'll get the

number 14 to have 1's hands tied. This means  you're unable to take action because of external  

برای اینکه دستان 1 بسته شود، عدد 14 را دریافت خواهید کرد. این بدان معناست که به دلیل شرایط خارجی نمی‌توانید اقدامی انجام دهید

circumstances. So maybe you ask your boss for  an extra day of vacation and your boss says I'd  

. بنابراین ممکن است از رئیستان یک روز بیشتر تعطیلات بخواهید و رئیستان بگوید من می‌خواهم

like to help but my hands are tied due to company  policy. So the external situation or circumstance  

کمک کنم، اما به دلیل خط مشی شرکت، دستانم بسته است . بنابراین وضعیت یا شرایط خارجی

is the company policy. It forbids additional  vacation days. So your boss can't do anything  

خط مشی شرکت است. روزهای تعطیل اضافی را ممنوع می‌کند. بنابراین رئیس شما نمی تواند کاری انجام دهد

your bosses hands are tied. So to deliver bad  news a native speaker will commonly say sorry. My  

دستان رئیس شما بسته است. بنابراین برای ارائه اخبار بد، یک زبان مادری معمولاً متأسفم.

hands are tied. My hands are tied next to burn the  Midnight Oil something I never do this is when you  

دستهایم بسته است. دستانم برای سوزاندن « روغن نیمه شب» بسته شده است، کاری که من هرگز این کار را نمی‌کنم زمانی است که تا

work late into the night. For example, we had to  burn the Midnight Oil in order to meet the Dead.

دیروقت شب کار می‌کنید. برای مثال، برای ملاقات با مردگان مجبور شدیم روغن نیمه شب را بسوزانیم.

Headline so I said this is something I never  do and that's because I believe that I'm more  

عنوان کنید، بنابراین گفتم این کاری است که من هرگز انجام نمی‌دهم و به این دلیل است که معتقدم

productive if I sleep for 8 hours. So I would  rather sleep for 8 hours. And then the next day  

اگر ۸ ساعت بخوابم بهره‌ورتر هستم. بنابراین ترجیح می‌دهم ۸ ساعت بخوابم. و سپس روز بعد

I'll be very productive. If I burn the Midnight  Oil. I'm going to waste an entire day because  

من بسیار سازنده خواهم بود. اگر روغن نیمه شب را بسوزانم . من یک روز کامل را هدر خواهم داد زیرا

I'm not going to be productive. That's just my  personal opinion next to throw someone under the  

قرار نیست سازنده باشم. این فقط نظر شخصی من است که کسی را زیر

bus. Oh, this is a good 1. This is when you  blame someone else or sacrifice someone for  

اتوبوس بیاندازم. اوه، این یک 1 خوب است. این زمانی است که شما شخص دیگری را سرزنش می‌کنید یا کسی را برای

personal gain or to avoid being blamed. So let's  say 2 co-workers worked on a project together,  

نفع شخصی یا اجتناب از سرزنش شدن قربانی می‌کنید. بنابراین فرض کنید 2 همکار روی یک پروژه با هم کار کردند،

but then 1 co-worker publicly said the other  co-worker is the reason why the project failed  

اما سپس 1 همکار علناً گفت که همکار دیگر دلیل شکست پروژه است

even though they made all decisions together  that co-worker is going to be upset and they can

حتی اگر آنها همه تصمیمات را با هم گرفته باشند که همکار ناراحت خواهد شد و آنها می توانند

Say I can't believe she threw me under the bus  at the meeting Sheldon threw us all under the  

بگویند باورم نمی شود که او مرا زیر اتوبوس انداخت در جلسه شلدون همه ما را زیر

bus number 17 to be on thin ice. This is when  you're in a risky or dangerous situation. So  

اتوبوس شماره 17 انداخت تا روی یخ نازک باشیم. این زمانی است که در موقعیتی پرخطر یا خطرناک هستید. بنابراین

let's say your boss says to you. This is the  third time you're late. You're on thin ice.

فرض کنید رئیستان به شما می گوید. این سومین بار است که دیر می‌کنید. شما روی یخ نازک هستید.

That's not a good position to  be because it means that you're  

این موقعیت مناسبی نیست زیرا به این معنی است که

in a riskier dangerous situation in this case.

در این مورد در موقعیت خطرناک تری قرار دارید.

You're at risk of losing your job. You're on thin  

شما در خطر از دست دادن شغل خود هستید. روی یخ نازک هستید

ice. So management will say this to you  to let you know that you're in trouble.

. بنابراین مدیریت این را به شما می‌گوید تا متوجه شوید که در مشکل هستید.

You're on thin ice next to hit a snag. This  probably happens to people every single day.  

شما روی یخ نازک کناری هستید که به یک مشکل برخورد کنید. این احتمالاً هر روز برای مردم اتفاق می‌افتد.

This is when you encounter unexpected  problems challenges or difficulties.  

این زمانی است که با چالش‌ها یا مشکلات غیرمنتظره‌ای مواجه می‌شوید.

So let's say you're about to launch a new  product and everything is going perfectly  

بنابراین فرض کنید شما در شرف راه‌اندازی یک محصول جدید هستید و همه چیز به‌خوبی پیش می‌رود،

but then we hit a snag when the supplier  couldn't deliver the materials on time,  

اما پس از آن زمانی که تامین‌کننده نتوانست مواد را به موقع تحویل دهد، با مشکل مواجه می‌شویم،

but don't throw in the towel because I'm sure  you can work through it number 19 to keep 1's  

اما دستمال نزنید زیرا مطمئن هستم که می‌توانید روی آن شماره 19 کار کنید تا

eyes peeled. This is when you stay alert and  watchful for something specific your co-worker  

چشمان 1 را پاک نگه دارید. این زمانی است که شما هوشیار می‌مانید و مراقب چیز خاصی هستید که همکارتان

could say keep your eyes peeled for any updates on  the project deadline. So your co-worker is telling  

می‌تواند بگوید چشمانتان را برای هر گونه به‌روزرسانی در مهلت پروژه نگه دارید. بنابراین، همکارتان به

you to watch carefully for those updates keep your  eyes peeled number 20 1 that your boss is going  

شما می‌گوید که با دقت مراقب این به‌روزرسانی‌ها باشید.

to love to cut a deal. This is when you reach an  agreement, so an agreement is a positive thing.

این زمانی است که به توافق می‌رسید، بنابراین توافق یک چیز مثبت است.

Your boss will be happy but this  usually happens after a period of  

رئیس شما خوشحال خواهد شد، اما این معمولاً پس از یک دوره مذاکره اتفاق می‌افتد

negotiation. You could say it took us  a while, but we finally cut a deal.

. می‌توانید بگویید که مدتی طول کشید، اما بالاخره به توافق رسیدیم.

Cut a new deal.

قرارداد جدیدی را قطع کنید.

Number 21 to be up in the air. This is when  things are uncertain undecided or unresolved.  

شماره 21 روی هوا باشد. این زمانی است که چیزها نامشخص و بلاتکلیف یا حل نشده باشند.

For example, the conference is up in the air.  So it's uncertain if you're even going to have  

به عنوان مثال، کنفرانس در هوا است. بنابراین مشخص نیست که آیا حتی قرار است

a conference or the status of it. The planning of  it. Everything is uncertain undecided unresolved.  

کنفرانسی داشته باشید یا وضعیت آن. برنامه ریزی آن. همه چیز نامشخص است، بلاتکلیف حل نشده است.

It's up in the air or you could say our plans  are up in the air. Nothing has been decided.

در هوا است یا می‌توانید بگویید برنامه‌های ما روی هواست. هیچ چیزی قطعی نشده است.

That's up in the air and finally number  22 in the works in the works. This means  

این در هواست و در نهایت شماره 22 در حال ساخت است. این بدان معناست که

in progress So currently being developed or  finalized the conference is in the works.  

در حال پیشرفت است، بنابراین کنفرانس در حال توسعه یا نهایی شدن در حال انجام است.

We're working on it. We're developing  it. We're finalizing it our plans are  

ما روی آن کار می کنیم. ما در حال توسعه آن هستیم. ما در حال نهایی کردن آن هستیم که برنامه‌های ما

in the works. So they're not up in the air  anymore. They're in the works. Amazing job  

در حال انجام است. بنابراین آنها دیگر در هوا نیستند . آنها در حال کار هستند. شغل شگفت‌انگیز

42 business English Expressions to help you  communicate your ideas fluently naturally  

42 عبارت انگلیسی تجاری برای کمک به شما ایده‌های خود را روان و به‌طور طبیعی

and confidently. Do you want me to teach  you more Expressions? If you do then put  

و با اطمینان بیان کنید. آیا می‌خواهید بیان‌های بیشتری را به شما آموزش دهم؟ اگر این کار را انجام دادید، سپس

more more more more more more more more more  more more in the comments below and of course,  

بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر بیشتر  بیشتر بیشتر در نظرات زیر قرار دهید و البته،

make sure you like this video share with your  friends and subscribe. So you're notified  

مطمئن شوید که دوست دارید این ویدیو را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید. بنابراین

every time I post a new lesson and you can keep  improving your English with this lesson right now.

هر بار که درس جدیدی را پست می‌کنم به شما اطلاع داده می‌شود و می‌توانید همین الان با این درس انگلیسی خود را بهبود ببخشید.