100 Advanced Words To Sound Fluent | English Vocabulary Masterclass

In this English Vocabulary Master class,  

در این کلاس کارشناسی ارشد واژگان انگلیسی،

you're going to add 100 advanced  alternatives to common words.

می‌خواهید 100 جایگزین پیشرفته به کلمات رایج اضافه کنید.

Welcome back to JForrest English.

به JForrest English خوش آمدید.

Of course, I'm Jennifer.

البته من جنیفر هستم.

Now let's get started.

حالا بیایید شروع کنیم.

Our first common word.

اولین کلمه مشترک ما

Let's review these in examples.

بیایید اینها را در مثال‌هایی مرور کنیم.

Your car is fast compared to mine.

ماشین شما در مقایسه با ماشین من سریع است.

Instead of fast, you can say  rapid, the service was rapid.

به جای سریع، می‌توانید بگویید سریع، سرویس سریع بود.

During lunch hour the service was fast, or  the response from customer support was speedy.

در طول ساعت ناهار، سرویس سریع بود، یا پاسخ پشتیبانی مشتری سریع بود.

Speedy.

سریع

You can also say he took a brisk walk.

همچنین می توان گفت که او یک پیاده روی سریع انجام داده است.

Brisk, brisk.

تند، تند.

He took a brisk walk to clear his mind.

قدمی تند زد تا ذهنش را پاک کند.

Now, brisk is used for actions  involving energy and speed,  

اکنون، تند برای اقداماتی که شامل انرژی و سرعت هستند،

such as walking or weather, but  not objects like cars or processes.

مانند پیاده‌روی یا آب و هوا استفاده می‌شود، اما از اشیایی مانند ماشین‌ها یا فرآیندها استفاده نمی‌شود.

Here's a sentence hopefully you'll agree with.

در اینجا یک جمله است که امیدوارم شما با آن موافق باشید.

I'm making rapid progress or speedy  progress with my English fluency.

من با تسلط به زبان انگلیسی به سرعت پیشرفت می کنم یا به سرعت پیشرفت می کنم.

Do you agree?

موافقید؟

Put let's go, let's go, Put  let's go in the comments.

بگذارید بریم، بیایید برویم، در نظرات قرار دهید.

The rapid change in pressure and  temperature produces huge amounts of steam.

تغییر سریع فشار و دما، مقدار زیادی بخار تولید می‌کند.

Visitors can ride 1 of Europes  fastest elevators and take a  

بازدیدکنندگان می‌توانند سوار یکی از سریع‌ترین آسانسورهای اروپا شوند و

speedy climb to some of the best views in Berlin.

به برخی از بهترین مناظر برلین صعود کنند.

Interactions that could be seen as pleasantly  

فعل و انفعالاتی که

brisk and convenient in some  cultures could be seen as.

در برخی از فرهنگ‌ها می‌توان به‌طور دلپذیری سریع و راحت دیده شود.

Horribly rude in others.

به طرز وحشتناکی بی ادبی در دیگران

And don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

و نگران یادداشت برداری نباشید زیرا من همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

Our next common word?

کلمه مشترک بعدی ما؟

The Internet is too slow to load videos.

اینترنت برای بارگیری ویدیوها بسیار کند است.

Instead of slow, you could  say the traffic was sluggish.

به جای کندی، می‌توان گفت که ترافیک کم است.

Sluggish.

تنبل.

How fast does a slug move?

اسلگ با چه سرعتی حرکت می کند؟

Not fast at all.

اصلا سریع نیست

Sluggish traffic was sluggish during rush hour.

تردد در ساعات شلوغی کم بود.

Or you can say I felt  sluggish after a heavy lunch.

یا می توانید بگویید بعد از یک ناهار سنگین احساس سستی کردم.

Now sluggish is used to mean  less power or less energy.

اکنون تنبل به معنای قدرت کمتر یا انرژی کمتر استفاده می‌شود.

You could also say they took a  leisurely stroll by the lake.

همچنین می‌توان گفت آن‌ها در کنار دریاچه قدم زدن آرامی داشتند.

Now stroll is another word for walk Leisurely.

حالا قدم زدن کلمه دیگری برای پیاده روی است.

This sounds positive, so traffic is slow.

این مثبت به نظر می رسد، بنابراین ترافیک کند است.

That's negative.

این منفی است.

But we took a leisurely walk.

اما ما آرام قدم زدیم.

This sounds positive because it  means slow and relaxed on purpose.

این مثبت به نظر می‌رسد، زیرا به معنای کند و آرام بودن عمدی است.

You can say progress on the  project was gradual but steady.

می توان گفت پیشرفت در پروژه تدریجی اما ثابت بود.

Gradual also sounds positive  whereas slow sounds negative.

صدای تدریجی نیز مثبت به نظر می رسد در حالی که صدای آهسته منفی است.

So gradual means slow but steady gradual.

بنابراین تدریجی یعنی آهسته اما پیوسته تدریجی.

Get sluggish.

سست شدن

Let your body just eat the fat that  you've stored up, just the way you should.

بگذارید بدنتان همان طور که باید چربی ذخیره شده را بخورد.

Hibernate a little bit.

کمی خواب زمستانی کنید.

Around 500 million years ago, an ancient  fish was out for a leisurely swim.

حدود 500 میلیون سال پیش، یک ماهی باستانی برای شنای آرام بیرون آمده بود.

Our next word?

حرف بعدی ما؟

It was quiet.

ساکت بود.

Quiet in the library.

سکوت در کتابخانه

You can say the room was silent  after the shocking announcement.

می توان گفت پس از اعلام تکان دهنده، اتاق ساکت بود.

You could say this spa has a serene atmosphere.

می توان گفت این اسپا فضایی آرام دارد.

Serene sounds positive.

آرام به نظر مثبت می رسد.

It means peaceful and calm.

یعنی آرام و آرام.

Oh, that spa is so serene.

اوه، آن اسپا خیلی آرام است.

You can say the baby's room was hushed.

می توان گفت اتاق کودک ساکت بود.

SHHH hushed so she could sleep now.

SHHH ساکت شد تا الان بخوابد.

If something is hushed,  just like when you say SHH,  

اگر چیزی خاموش باشد، درست مانند زمانی که می‌گویید SHH،

it means deliberately muted so any noise from  people, music outside so you close the window.

به این معنی است که به عمد صدایی از افراد، موسیقی بیرون را خاموش کنید تا پنجره را ببندید.

The room was hushed.

اتاق خاموش بود.

We must be participants of  change, not silent observers.

ما باید مشارکت‌کننده تغییر باشیم، نه ناظران خاموش.

This exhibit features playful river  otters in a serene environment that  

این نمایشگاه سمورهای رودخانه‌ای بازیگوش را در محیطی آرام نشان می‌دهد که

is a combination of land and water habitats.

ترکیبی از زیستگاه‌های خشکی و آبی است.

Even toddlers will love this hands on  museum where they are never hushed.

حتی کودکان نوپا این موزه را دوست خواهند داشت که در آن هرگز ساکت نمی‌شوند.

What's the opposite of silent?

نقطه مقابل سکوت چیست؟

Our next word?

حرف بعدی ما؟

The traffic is too loud for a meeting.

ترافیک برای یک جلسه خیلی زیاد است.

Instead you can say the Thunder was deafening.

در عوض می توانید بگویید که تندر کر کننده بود.

So loud I cannot hear deafening during the storm.

آنقدر بلند است که در طول طوفان نمی توانم صدای کر را بشنوم.

Or how about the applause was  booming after the performance.

یا در مورد تشویق ها بعد از اجرا چطور بود.

Now deafening and booming  both mean extremely loud.

در حال حاضر کر و بوم هر دو به معنای بسیار بلند است.

Sometimes this can be positive, like an applause.

گاهی اوقات این می تواند مثبت باشد، مانند تشویق.

You want applause to be extremely loud  how about this one, her piercing scream.

می‌خواهید تشویق‌ها به شدت بلند باشد چطور در مورد این یکی، فریاد نافذ او.

Her piercing scream startled everyone now piercing  

فریاد نافذ او همه را مبهوت کرد. اکنون سوراخ کردن

is used for very high pitched or sharp  sounds and they get your attention.

برای صداهای بسیار بلند یا تیز استفاده می شود و توجه شما را به خود جلب می کند.

Right now, students around the world are screaming  for change in the piercing voice of despair.

در حال حاضر، دانش‌آموزان در سراسر جهان در صدای نافذ ناامیدی برای تغییر فریاد می‌زنند.

Ah, crickets.

آه، جیرجیرک.

The deafening silence that occurs when someone  doesn't respond to our e-mail, phone call or text,  

سکوت کر کننده ای که زمانی رخ می دهد که شخصی به ایمیل، تماس تلفنی یا پیامک ما پاسخ نمی دهد،

or in some way fails to acknowledge that we exist.

یا به نحوی وجود ما را تصدیق نمی کند.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

It's too hot to sit outside instead of hot.

خیلی گرم است که بجای گرما بیرون بنشینید.

You can say the sand was scorching.

می توان گفت شن ها سوزان بودند.

Do you know this one?

آیا این یکی را می شناسید؟

Scorching.

سوزاننده.

Or the sun was blazing at midday.

یا خورشید در ظهر می درخشید.

You can say she finished the race  despite the sweltering, sweltering heat.

می توان گفت که او مسابقه را با وجود گرمای شدید و طوفانی تمام کرد.

Now, all of these mean extremely hot, but  sweltering specifically means uncomfortably hot.

در حال حاضر، همه اینها به معنای بسیار گرم است، اما گرم کردن به طور خاص به معنای گرمای ناخوشایند است.

It is an extreme temperature.

این یک درجه حرارت شدید است.

Now, India is a country infamous  for its scorching heat and humidity.

اکنون، هند کشوری است که به دلیل گرما و رطوبت سوزانش بدنام است.

And everything smoking, blazing, quickly moving,  

و هر چیزی که دود می‌کند، شعله‌ور است، به سرعت در حال حرکت است،

steam's going in your face,  everything's smelling super good.

بخار به صورت شما می‌رود، همه بوی فوق‌العاده خوبی دارد.

And that's the beauty of wok cooking.

و این زیبایی آشپزی ووک است.

It's another sweltering night  here in the swamps of Texas.

اینجا در باتلاق‌های تگزاس، یک شب گرم دیگر است.

And the opposite of hot,  it's too cold in this room.

و برعکس گرما، در این اتاق خیلی سرد است.

You can say the wind was  chilly during the evening walk,  

می‌توانید بگویید که باد در طول پیاده‌روی عصرگاهی سرد بود،

the leisurely evening walk or stroll,  or the lake felt icy or freezing when  

پیاده‌روی یا پیاده‌روی عصرگاهی آرام، یا وقتی که

I dipped my hand in the frigid for  rigid air froze the pipes overnight.

دستم را در هوای منجمد فرو بردم، در طول شب، لوله‌ها را یخ زد یا یخ زد.

Now these adjectives are listed from least  extreme so least cold to most extreme most cold.

اکنون این صفت‌ها از حداقل شدید، کمتر سرد تا بیشترین حد سردترین فهرست فهرست شده‌اند.

Well, it's chilly out here, isn't it?

خوب، اینجا هوا سرد است، اینطور نیست؟

Or at night.

یا در شب. آلکاتراز که

Surrounded by the swirling currents and  freezing water of San Francisco Bay,  

توسط جریان‌های چرخان و آب یخ‌زده خلیج سانفرانسیسکو احاطه شده بود،

Alcatraz was believed to be inescapable,  holding his breath under dark, frigid water.

غیرقابل اجتناب است و نفس خود را زیر آب تاریک و سرد حبس می‌کرد.

Our next common word?

کلمه مشترک بعدی ما؟

She was angry about the mistake.

او از این اشتباه عصبانی بود.

The boss seemed irritated.

رئیس عصبانی به نظر می رسید.

Irritated during the meeting.

در طول جلسه عصبانی شد.

You don't want that.

شما این را نمی خواهید.

He was furious when his flight was cancelled.

وقتی پروازش لغو شد عصبانی شد.

Maybe you've experienced that.

شاید شما آن را تجربه کرده باشید.

Or she became enraged.

یا عصبانی شد

Enraged when her suitcase was lost.

وقتی چمدانش گم شد عصبانی شد.

Again, these are listed from least extreme.

باز هم، اینها از کم ترین حد فهرست شده اند.

So least angry to most extreme.

بنابراین کمتر عصبانی تا شدیدترین.

Enraged means extremely angry.

خشمگین یعنی به شدت عصبانی. می‌دانی

You know, sometimes I get irritated,  annoyed and wonder what the heck,  

، گاهی اوقات عصبانی می‌شوم، عصبانی می‌شوم و به این فکر می‌کنم که

what are you doing, why are you driving like that?

چیکار می‌کنی، چرا این‌طور رانندگی می‌کنی؟

Or he was really furious at Hostider,  as he was by the way, at Minsky.

یا او واقعاً از هاستایدر عصبانی بود، همان طور که اتفاقاً در مینسکی بود.

Torvald finally reads the letter  from Krogstad, and he is enraged.

توروالد سرانجام نامه کروگستاد را می خواند و خشمگین می شود.

Let's talk about hungry.

بیایید در مورد گرسنگی صحبت کنیم.

Of course you can say I'm hungry.

البته می توان گفت من گرسنه هستم.

Let's get lunch.

بیا ناهار بخوریم

Now you can say I'm a little  peckish or just I'm peckish.

حالا می‌توانید بگویید من کمی بداخلاق هستم یا فقط بداخلاق هستم.

Let's have a snack.

بیا یه میان وعده بخوریم

You can say after hiking all day I was  famished, damaged, or he felt ravenous.

می توان گفت بعد از پیاده روی تمام روز من گرسنه بودم، آسیب دیدم یا او احساس گرسنگی می کرد.

Ravenous after skipping breakfast again.

بعد از نخوردن دوباره صبحانه پرخاشگر.

Least extreme peckish only means slightly hungry  to most extreme ravenous means extremely hungry.

کمترین افراط در گرسنگی فقط به معنای کمی گرسنگی است تا شدیدترین گرسنگی به معنای بسیار گرسنه است.

We can whip up a sandwich if we're feeling  peckish, but we have to consume proteins  

ما می‌توانیم یک ساندویچ درست کنیم ، اما باید پروتئین‌ها

and sugars and other essential  molecules made by something out.

و قندها و سایر مولکول‌های ضروری را که توسط چیزی ساخته می‌شوند، مصرف کنیم.

The ravenous swarm stretches  as far as the eye can see.

ازدحام درنده تا آنجا که چشم کار می‌کند امتداد می‌یابد.

Let's talk about so tired.

بیایید در مورد خیلی خسته صحبت کنیم.

I was so tired after the long flight.

بعد از پرواز طولانی خیلی خسته بودم.

You can use weary.

می توانید از خستگی استفاده کنید.

We were weary, weary After the 10 hour flight.

ما خسته و خسته بودیم بعد از 10 ساعت پرواز.

He felt drained from back-to-back meetings.

او احساس می کرد از جلسات پشت سر هم خسته شده است.

Drained.

تخلیه شده.

Or you can say she was exhausted.

یا می توان گفت او خسته شده بود.

I'm sure you know this one, but  how frequently do you use it?

مطمئنم که این یکی را می‌شناسید، اما چند بار از آن استفاده می‌کنید؟

She was exhausted after the marathon.

او پس از ماراتن خسته شده بود.

I really believe.

من واقعا باور دارم.

But it is a weary game.

اما این یک بازی خسته کننده است.

And then as Kyle's strength drained  away, he sensed the end was coming.

و سپس وقتی قدرت کایل تمام شد ، احساس کرد که پایان در راه است.

On the one hand, if they do  so, they'll be exhausted.

از یک طرف، اگر این کار را انجام دهند، خسته خواهند شد.

They'll suffer from Bruno.

آنها از برونو رنج خواهند برد.

Let's talk about stupid.

بیایید در مورد احمق صحبت کنیم.

Of course, you can describe someone as  stupid, which is quite a rude thing to say.

البته، می‌توانید فردی را احمق توصیف کنید، که گفتن آن کاملاً بی‌ادب است.

Not very polite, but we often use  this adjective with ourselves.

خیلی مؤدبانه نیست، اما اغلب از این صفت برای خودمان استفاده می کنیم.

I made a stupid mistake.

اشتباه احمقانه ای کردم

Have you ever said that I made a  stupid mistake in front of my boss?

آیا تا به حال گفته اید که من یک اشتباه احمقانه در مقابل رئیسم مرتکب شدم؟

Oh no.

اوه نه.

Well, instead of stupid, you can say dumb.

خوب، به جای احمق، می توان گفت خنگ.

Oh, that was dumb of me.

اوه، این از من احمق بود.

That was stupid of me.

این از من احمقانه بود.

You probably know that one.

احتمالاً آن یکی را می شناسید.

How about foolish?

احمق چطور؟

It's foolish.

این احمقانه است.

Not very smart.

خیلی باهوش نیست

So stupid or dumb?

خیلی احمق یا خنگ؟

Not very smart.

خیلی باهوش نیست

It's foolish to leave your car unlocked.

این احمقانه است که ماشین خود را باز بگذارید.

Would you agree with that?

آیا شما با آن موافق هستید؟

So saying something is foolish  sounds slightly less rude than  

بنابراین گفتن چیزی احمقانه به نظر می رسد کمی بی ادبانه تر از این است

saying that's dumb when you're  saying it to another person.

که وقتی آن را به شخص دیگری می گویید احمقانه است.

Or if you even want to sound more polite,  

یا حتی اگر می‌خواهید مودبانه‌تر به نظر برسید،

you can say he made a silly a silly  mistake by wearing mismatched socks.

می‌توانید بگویید که او با پوشیدن جوراب‌های نامتناسب مرتکب اشتباه احمقانه‌ای شد.

So we use silly when something is  more lighthearted, not very serious,  

بنابراین زمانی از احمقانه استفاده می‌کنیم که چیزی ساده‌تر، خیلی جدی‌تر نیست،

and is not as harsh of the others.

و نسبت به دیگران خشن‌تر نیست.

So if you want to say this to someone,  if you say that was dumb of you,  

بنابراین، اگر می‌خواهید این را به کسی بگویید، اگر بگویید این حرف

that was stupid of you, that  sounds quite harsh, quite rude.

شما احمقانه بود، خیلی خشن به نظر می‌رسد، بسیار بی‌ادب.

But if you say that was foolish of you or  that was silly of you, that sounds less harsh.

اما اگر بگویید که از نظر شما احمقانه بود یا از نظر شما احمقانه بود، کمتر خشن به نظر می رسد.

How can you be smart and have  this dumb idea at the same time?

چگونه می‌توانید باهوش باشید و همزمان این ایده احمقانه را داشته باشید؟

This was nuts without fear.

این یک آجیل بدون ترس بود.

We'll do foolish things.

ما کارهای احمقانه انجام خواهیم داد

I also do silly things like  I have a reggae air horn.

من همچنین کارهای احمقانه‌ای انجام می‌دهم، مثلاً یک شاخ هوایی رگی دارم.

Let's talk about rich.

بیایید در مورد ثروتمند صحبت کنیم.

He's rich enough to afford a yacht.

او آنقدر ثروتمند است که می تواند یک قایق تفریحی بخرد. به

Notice that pronunciation?

این تلفظ دقت کنید؟

Yacht.

قایق بادبانی

Yacht you can use wealthy.

قایق بادبانی شما می توانید از ثروتمند استفاده کنید.

Warren Buffett is extremely wealthy, so you  can still modify this to make it stronger.

وارن بافت بسیار ثروتمند است، بنابراین هنوز هم می‌توانید آن را تغییر دهید تا قوی‌تر شود.

Extremely wealthy.

فوق العاده ثروتمند.

You can say his wife's family is loaded.

می توان گفت خانواده همسرش بار دارند.

Loaded.

بارگیری شد.

This is a casual way of saying extremely  wealthy, but native speakers use this a lot.

این یک روش معمولی برای گفتن بسیار ثروتمند است، اما بومی‌ها از این روش استفاده زیادی می‌کنند.

He's loaded, she's loaded, they're loaded.

او بار می شود، او بار می گیرد، آنها بار می گیرند.

To sound more formal or professional  you can use affluent are prosperous.

برای اینکه رسمی‌تر یا حرفه‌ای‌تر به نظر برسد، می‌توانید از افراد مرفه استفاده کنید.

They live in an affluent  or prosperous neighborhood.

آنها در محله‌ای مرفه یا مرفه زندگی می‌کنند.

You can use these to describe people, but  they are more commonly used to describe  

می‌توانید از اینها برای توصیف افراد استفاده کنید، اما بیشتر برای توصیف

communities, countries, businesses.

جوامع، کشورها، کسب‌وکارها استفاده می‌شوند.

Many wealthy countries have adopted a carbon tax  that makes consuming carbon fuels more costly,  

بسیاری از کشورهای ثروتمند مالیات کربن را اتخاذ کرده‌اند که مصرف سوخت‌های کربنی را پرهزینه‌تر می‌کند و

encouraging households to  adopt carbon neutral energies.

خانواده‌ها را تشویق می‌کند تا انرژی‌های خنثی کربن را اتخاذ کنند.

Many neighborhoods will be redeveloped as  affluent housing, while thousands of residents  

بسیاری از محله‌ها به‌عنوان مسکن مرفه بازسازی می‌شوند، در حالی که هزاران نفر از ساکنان

will be forcibly pushed out of their homes  and into affordable housing outside the city.

به زور از خانه‌های خود بیرون رانده می‌شوند و به خانه‌های ارزان قیمت خارج از شهر می‌روند.

The city dates back to medieval times and  was already prosperous by the 13th century,  

قدمت این شهر به قرون وسطی بازمی‌گردد و تا قرن سیزدهم،

when a dam was built to separate  the rot from the new Hamas.

زمانی که سدی برای جدا کردن پوسیدگی از حماس جدید ساخته شد، رونق داشت.

And the opposite of rich.

و نقطه مقابل ثروتمند.

Hopefully you don't need to use this.

امیدوارم نیازی به استفاده از این نباشد.

He's too poor to afford a yacht.

او آنقدر فقیر است که نمی تواند یک قایق تفریحی بخرد.

You can say we're raising money  for disadvantaged children.

می‌توانید بگویید ما برای کودکان محروم پول جمع‌آوری می‌کنیم.

Notice that pronunciation disadvantaged.

توجه داشته باشید که تلفظ مضر است.

So children who don't have the advantages that  wealthy families have disadvantaged children.

بنابراین کودکانی که از مزایای خانواده‌های ثروتمند برخوردار نیستند.

The community became impoverished  impoverished after the hurricane.

پس از طوفان، جامعه فقیر شد.

The organization helps destitute  destitute individuals find housing,  

این سازمان به افراد بی بضاعت کمک می کند مسکن پیدا کنند،

so these are people in the most need destitute.

بنابراین این افراد نیازمندترین افراد فقیر هستند.

There's disparities.

نابرابری وجود دارد

It exposes, you know, that they're  not taking care of certain, you know,  

می دانید، نشان می دهد که آنها از برخی

minority groups or disadvantaged groups.

گروه های اقلیت یا گروه های محروم مراقبت نمی کنند.

So there's a lot of political impediments, but  there's spectacular examples of the opposite.

بنابراین موانع سیاسی زیادی وجود دارد، اما نمونه‌های دیدنی برعکس وجود دارد.

They want to.

Impoverish all of humanity today to  solve a putative problem in the future.

آنها می خواهند.

امروز تمام بشریت را فقیر کنید تا مشکل احتمالی را در آینده حل کنید.

There's some desperate poverty out  there and it's not just an anomaly,  

فقر شدیدی در آنجا وجود دارد و این فقط یک ناهنجاری نیست،

it's half of humanity struggling to make it work.

نیمی از بشریت است که در تلاش هستند تا آن را عملی کنند.

Let's move on to clean.

بیایید به سمت تمیز کردن حرکت کنیم.

Your kitchen is so clean you can  say the hotel room was spotless.

آشپزخانه شما آنقدر تمیز است که می‌توان گفت اتاق هتل بی‌نقص بود.

Spotless.

بی لکه. فوق

Extremely clean.

العاده تمیز.

You can say the lab must remain pristine.

می توان گفت آزمایشگاه باید بکر بماند.

Pristine.

بکر.

Or your white countertops look Immaculate.

یا میزهای سفید شما بی عیب و نقص به نظر می رسند.

Immaculate.

بی آلایش

Not an imperfection or a spot or a mark.

نه نقص یا نقطه یا علامت.

Immaculate.

بی آلایش

There's no.

Spotless leaders, I mean.

وجود ندارد.

منظورم رهبران بی عیب است.

None of us in here are  morally unstained characters.

هیچ‌کدام از ما در اینجا شخصیت‌های اخلاقی لکه‌دار نیستیم.

In life's grand story, Even so, given  this risk, it is a pristine find.

در داستان بزرگ زندگی، با این وجود، با توجه به این خطر، یک یافته بکر است.

He's also committed to the  idea of an Immaculate empire.

او همچنین به ایده یک امپراتوری بی عیب و نقص متعهد است.

And the opposite.

و برعکس.

My kitchen is so dirty.

آشپزخانه من خیلی کثیف است.

The hotel room was filthy when we arrived.

وقتی رسیدیم اتاق هتل کثیف بود.

Extremely dirty, filthy.

بسیار کثیف، کثیف.

The windows became grimy after the storm.

بعد از طوفان پنجره ها کثیف شدند.

His unkempt repeat after me.

تکرار ژولیده اش بعد از من

Unkempt, unkempt, disheveled, disheveled.

نامرتب، نامرتب، ژولیده، ژولیده. ظاهر

His unkempt or disheveled  appearance surprised everyone.

نامرتب یا ژولیده او همه را شگفت زده کرد.

So if I started this video and my hair was  super messy and my shirt had stains on it and  

بنابراین اگر من این ویدیو را شروع می‌کردم و موهایم فوق‌العاده نامرتب بود و پیراهنم روی آن لکه‌هایی داشت و

maybe my lipstick was smeared, you  might say Jennifer, you look unkempt.

شاید رژ لبم لکه‌دار بود، شاید بگویید جنیفر، نامرتب به نظر می‌رسید.

Or Jennifer, you look disheveled so  this is used with personal appearance  

یا جنیفر، شما ژولیده به نظر می‌رسید، بنابراین  از این برای ظاهر شخصی استفاده می‌شود

and it means poorly maintained or neglected.

و به معنای نگهداری ضعیف یا نادیده گرفته شده است. قبل از ضبط این ویدیو

I neglected to brush my hair and fix  my shirt before recording this video.

از برس زدن موهایم و اصلاح پیراهنم غافل شدم . طبق بایگانی Living City،

Crowded tenements, filthy streets and  unsanitary conditions all around contributed  

خانه‌های شلوغ، خیابان‌های کثیف و شرایط غیربهداشتی اطراف باعث

to an annual death rate of one out of every 36  residents, according to the Living City archive.

مرگ سالانه یک نفر از هر ۳۶ نفر شده است.

The kitchen area is dirty and grimy.

فضای آشپزخانه کثیف و کثیف است.

Why was he unshaved, with unkempt hair and  torn jeans and paint all over his clothes?

چرا او اصلاح نشده بود، با موهای ژولیده و شلوار جین پاره و رنگ تمام لباسش؟

Should someone call the police?

آیا کسی باید با پلیس تماس بگیرد؟

Our next word?

حرف بعدی ما؟

Boring.

خسته کننده

I'm sure you've used this one.

مطمئنم از این یکی استفاده کردی

The lecture was boring.

سخنرانی خسته کننده بود.

Hopefully you're not thinking  that right now with this lesson.

امیدواریم که در حال حاضر با این درس به این فکر نمی کنید.

Or you can say the movie was dull, dry, or slow.

یا می توانید بگویید فیلم کسل کننده، خشک یا کند بود.

All of these are synonyms to boring.

همه اینها مترادف با خسته کننده هستند.

You can say filling out forms is always tedious.

می توان گفت پر کردن فرم ها همیشه خسته کننده است.

We use this with tasks that are boring.

ما از این برای کارهایی که خسته کننده هستند استفاده می کنیم.

Or you can say this job is so mundane,  monotonous, so these mean routine not changing.

یا می‌توانید بگویید این شغل بسیار پیش پا افتاده، یکنواخت است، بنابراین اینها به معنای تغییر نکردن روال هستند.

So the same task over and  over again every single day.

بنابراین هر روز یک کار تکراری تکرار می شود.

And because it's routine and not  changing, it's therefore boring.

و چون روتین است و تغییر نمی کند، در نتیجه کسل کننده است.

I know all of this may seem  tedious or boring I was finding.

من می دانم که همه اینها ممکن است خسته کننده یا خسته کننده به نظر برسد.

Ways to motivate myself.

راه هایی برای ایجاد انگیزه در خودم

When things kind of got a  little bored and mundane.

وقتی همه چیز کمی کسل کننده و پیش پا افتاده شد.

An audio book.

یک کتاب صوتی به

It gets astoundingly monotonous.

طرز شگفت انگیزی یکنواخت می شود.

Are you enjoying this lesson?

آیا از این درس لذت می برید؟

If you are, then I want to tell you  about the Finally Fluent Academy.

اگر هستید، پس می‌خواهم درباره آکادمی Finnally Fluent به شما بگویم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,  

این برنامه آموزشی برتر من است که در آن به زبان انگلیسی زبان مادری از تلویزیون،

movies, YouTube, and the news.

فیلم، YouTube و اخبار مطالعه می‌کنیم.

So you can improve your listening  skills of fast English, expand your  

بنابراین می‌توانید مهارت‌های شنیداری خود را در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید،

vocabulary with natural expressions,  and learn advanced grammar easily.

دایره لغات خود را با عبارات طبیعی گسترش دهید، و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید.

Plus, you'll have me, me as your personal coach.

به علاوه، من را به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت. برای

You can look in the description  for the link to learn more,  

کسب اطلاعات بیشتر، می‌توانید در توضیحات  پیوند را جستجو کنید،

or you can go to my website and  click on Finally Fluent Academy.

یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید و روی «آکادمی Fluent Fluent» کلیک کنید.

Now let's continue with our  lesson, our next common word.

اکنون بیایید به درس مان، کلمه رایج بعدی خود ادامه دهیم.

Amazing.

شگفت انگیز.

Our vacation was amazing.

تعطیلات ما شگفت انگیز بود.

I'm sure you know the word amazing.

من مطمئن هستم که شما کلمه شگفت انگیز را می دانید.

And you might think, well this is  a replacement to a common word.

و ممکن است فکر کنید، خوب این جایگزینی برای یک کلمه رایج است.

It's a replacement to good, very good or great.

این جایگزینی برای خوب، بسیار خوب یا عالی است.

And that's true.

و این درست است.

But this replacement word  amazing has become overused.

اما این کلمه جایگزین شگفت انگیز بیش از حد مورد استفاده قرار گرفته است.

And I say I'm guilty of it because there  are 30 or more common alternatives.

و من می گویم که مقصر آن هستم زیرا 30 یا بیشتر جایگزین رایج وجود دارد.

So why just use the same word over and over  again when 30 or more alternatives exist?

پس چرا وقتی 30 گزینه یا بیشتر وجود دارد، بارها و بارها از یک کلمه استفاده کنید؟

So let's review the most common  The concert was simply incredible.

پس بیایید رایج‌ترین را مرور کنیم. کنسرت به سادگی باورنکردنی بود.

So here the alternative word is incredible.

بنابراین در اینجا کلمه جایگزین باورنکردنی است.

Incredible.

باور نکردنی

Now you can modify this to make it sound  stronger and say simply incredible.

اکنون می‌توانید این را تغییر دهید تا قوی‌تر به نظر برسد و به سادگی باورنکردنی بگویید.

My English progress in just  one month is astonishing.

پیشرفت زبان انگلیسی من فقط در یک ماه شگفت‌انگیز است.

Astonishing now hopefully that's something you  are thinking right now and hopefully my lessons  

اکنون شگفت‌انگیز، امیدوارم این چیزی است که در حال حاضر به آن فکر می‌کنید و امیدوارم درس‌های من

play a role in helping you get astonishing  results, amazing results, astonishing results.

نقشی در کمک به شما برای گرفتن نتایج شگفت‌انگیز، نتایج شگفت‌انگیز، نتایج شگفت‌انگیز داشته باشند.

If you think so, then put that's right, that's  right, put that's right in the comments.

اگر اینطور فکر می کنید، درست است، درست است، آن را در نظرات قرار دهید.

We also use Amazing to describe scenery  or buildings or situations even.

ما همچنین از Amazing برای توصیف مناظر یا ساختمان‌ها یا موقعیت‌ها استفاده می‌کنیم.

For example, the sunset was breathtaking  to use a replacement to Amazing.

برای مثال، غروب خورشید برای استفاده از جایگزینی برای شگفت‌انگیز، نفس‌گیر بود.

Now don't worry about taking notes because  I summarize everything in a free lesson PDF.

اکنون نگران یادداشت برداری نباشید زیرا من همه چیز را در یک PDF درس رایگان خلاصه می کنم.

You can find the link in the description.

می توانید لینک را در توضیحات پیدا کنید.

We're bringing incredible talent and tools.

ما استعدادها و ابزارهای باورنکردنی را به ارمغان می آوریم.

The story of the Lake Penyer drilling  accident is an astonishing record.

داستان حادثه حفاری در دریاچه پنیر یک رکورد شگفت‌انگیز است.

It was initially constructed in  1436, but the astonishing front  

در ابتدا در 1436 ساخته شد ، اما جبهه شگفت انگیز

for God wasn't completed until the 19th century.

برای خدا تا قرن 19 تکمیل نشد.

Our next common word, the restaurant was nice.

کلمه رایج بعدی ما، رستوران خوب بود.

Nice.

خوبه

This is a positive adjective.

این یک صفت مثبت است.

It's a feeling of general satisfaction.

این یک احساس رضایت عمومی است.

Of course you can use it to describe  people, things or experiences.

البته می‌توانید از آن برای توصیف افراد، چیزها یا تجربیات استفاده کنید.

For example, you can say what a  pleasant day, what a pleasant day.

به عنوان مثال، می توانید بگویید چه روز دلپذیری، چه روز دلپذیری.

So this is something you can use every single day.

بنابراین این چیزی است که می توانید هر روز از آن استفاده کنید.

Or you can say the receptionist  at the hotel was lovely.

یا می توانید بگویید که مسئول پذیرش در هتل دوست داشتنی بود.

Instead of describing him  or her as nice was lovely.

به جای اینکه او را خوب توصیف کنید، دوست‌داشتنی بود.

Now that is a person.

حالا این یک فرد است.

You can also describe an  experience or a specific object.

همچنین می‌توانید یک تجربه یا یک شی خاص را توصیف کنید.

Our stay at the hotel was delightful, delightful.

اقامت ما در هتل لذت بخش بود، لذت بخش.

We had an enjoyable time at the park.

اوقات خوشی را در پارک سپری کردیم.

It's been a night.

یک شب گذشته است.

It's been a pleasant surprise to be involved.

این یک غافلگیری خوشایند بود که در آن شرکت کردم.

In this kind of thing, this really  does have a lovely sauce to it,  

در این نوع چیزها، این واقعاً یک سس دوست‌داشتنی دارد،

even though we put cream cheese in it.

حتی اگر پنیر خامه‌ای را در آن قرار دهیم.

Now, sleeping is delightful.

حالا خوابیدن لذت بخش است.

Here's a common word you probably use every day.

در اینجا یک کلمه رایج است که احتمالاً هر روز استفاده می کنید.

The exam was easy.

امتحان راحت بود

Easy.

آسان.

You can say I studied for weeks.

می توان گفت هفته ها درس خواندم.

So the exam was a piece of cake.

بنابراین امتحان یک تکه کیک بود.

I find that most students know  this idiom to be a piece of cake.

من متوجه شدم که بیشتر دانش‌آموزان این اصطلاح را به‌عنوان یک تکه کیک می‌دانند.

The exam was a piece of cake or  hopefully you're thinking right now,  

امتحان یک تکه کیک بود یا امیدواریم در حال حاضر فکر می‌کنید،

Jennifer makes learning English easy peasy.

جنیفر یادگیری زبان انگلیسی را آسان می‌کند.

So you just add the word peasy here.

بنابراین شما فقط کلمه peasy را در اینجا اضافه کنید.

Easy peasy.

پیزی آسان.

It sounds very fun, very  casual, very light hearted.

به نظر می رسد بسیار سرگرم کننده، بسیار معمولی، بسیار سبک.

So if you agree that Jennifer  makes learning English easy peasy,  

بنابراین، اگر موافقید که جنیفر یادگیری زبان انگلیسی را آسان می‌کند،

put that's right, put that's  right in the comments.

درست است، درست را در نظرات قرار دهید.

Or you could say you make speaking  in public look effortless.

یا می‌توانید بگویید صحبت کردن در جمع را بدون دردسر جلوه می‌دهید.

Look easy, look effortless.

راحت نگاه کن، بی زحمت نگاه کن.

Now you could say the instructions were  easy to follow or easy to understand.

اکنون می‌توانید بگویید دستورالعمل‌ها به‌راحتی قابل پیروی هستند یا به راحتی قابل درک هستند.

So you can replace easy to follow with the  instructions were straightforward and or clear.

بنابراین می‌توانید با دستورالعمل‌هایی که ساده و یا واضح هستند، آن را جایگزین کنید.

So you can use both or you can just use one.

بنابراین می توانید از هر دو استفاده کنید یا فقط می توانید از یکی استفاده کنید.

If it would work, we know it would work.

اگر کار کند، ما می دانیم که کار می کند.

Piece of cake.

تکه کیک.

I think most people would get behind it.

من فکر می کنم بیشتر مردم پشت آن خواهند بود.

It's effortless.

بی زحمت است.

We just do it without really thinking about.

ما فقط بدون فکر کردن به آن انجام می دهیم.

It seems pretty straightforward.

خیلی ساده به نظر می رسد.

Now, what's the opposite of easy?

حالا متضاد آسان چیست؟

The exam was hard.

امتحان سخت بود

You can say I didn't study.

می توان گفت من درس نخواندم.

So the exam was challenging.

بنابراین امتحان چالش برانگیز بود.

The exam was difficult, or you could  say we thought the hike was going to  

امتحان سخت بود، یا می‌توان گفت فکر می‌کردیم که پیاده‌روی قرار است

be a piece of cake or easy peasy,  but it was strenuous strenuous.

یک تکه کیک یا آسان باشد، اما سخت و طاقت‌فرسا بود.

It was arduous, arduous.

سخت بود، سخت

Both strenuous and arduous mean  requiring much effort or energy,  

هر دو سخت و طاقت فرسا به معنای نیاز به تلاش یا انرژی زیاد است،

so they're generally used with physical tasks.

بنابراین معمولاً برای کارهای فیزیکی استفاده می شود.

You can also say I had a tough day  instead of saying I had a hard day.

همچنین می‌توانید به جای اینکه بگویید روز سختی داشتم، بگویید روز سختی داشتم.

The cosmetics were challenging.

لوازم آرایش چالش برانگیز بود.

It's.

Going to be difficult to get them to pay.

این است.

واداشتن آنها به پرداخت سخت خواهد بود.

Because of this, couples avoid tough  conversations about money before getting married.

به همین دلیل، زوج‌ها قبل از ازدواج از گفتگوهای سخت درباره پول اجتناب می‌کنند.

How about this easy word?

در مورد این کلمه آسان چطور؟

The traffic downtown is always bad instead of bad.

ترافیک مرکز شهر به جای بد، همیشه بد است.

You can say the traffic this morning was dreadful.

می توان گفت ترافیک امروز صبح وحشتناک بود.

Dreadful or I had a terrible headache last night.

وحشتناک یا دیشب سردرد وحشتناکی داشتم.

Instead of bad headache, the  food on the plane was appalling.

به جای سردرد بد، غذای داخل هواپیما وحشتناک بود.

Appalling.

وحشتناک.

This is more severe than bad.

این شدیدتر از بد است.

It means very bad.

یعنی خیلی بد

So often these alternatives can replace  very or so plus the common adjective.

بنابراین اغلب این جایگزین‌ها می‌توانند جایگزین صفت بسیار زیاد به اضافه صفت رایج شوند.

You know, they're just so earnest and dreadful.

می دانید، آنها بسیار جدی و وحشتناک هستند. از

I asked my son.

Who is by the?

پسرم پرسیدم

توسط کیست؟ ورزشکار

Far terrible terrible  athlete gets it from his dad.

بسیار وحشتناک و وحشتناک آن را از پدرش دریافت می کند.

I wouldn't crave it, but it's not terrible.

من هوسش نمی کنم، اما وحشتناک نیست. در

How about this common one?

مورد این مشترک چطور؟

She's a happy person.

او یک فرد خوشحال است.

I think this describes me overall.

فکر می کنم این به طور کلی من را توصیف می کند.

Instead, you can say she's a joyful person.

در عوض، می توانید بگویید که او فردی شاد است.

She's a cheerful person.

او یک فرد شاد است.

You can say he was elated, Elated.

می توان گفت او خوشحال بود، خوشحال.

After hearing the good news,  she felt ecstatic, Ecstatic.

پس از شنیدن خبر خوب، او احساس وجد کرد، وجد.

When she got the job.

وقتی او کار را گرفت.

It was so good and I brought the joyful grains.

خیلی خوب بود و من غلات شاد را آوردم.

I know that others felt devastated or elated.

می دانم که دیگران احساس ویرانی یا شادی می کردند.

But I didn't care.

اما من اهمیتی ندادم.

I was jumping up for joy.

داشتم از خوشحالی می پریدم. من

I was ecstatic.

به وجد آمدم.

I was happy.

من خوشحال شدم.

Our next common word?

کلمه مشترک بعدی ما؟

That was a smart question instead of smart.

این یک سوال هوشمندانه به جای هوشمندانه بود.

You can say that was a clever question.

می توان گفت سوال هوشمندانه ای بود.

That was a brilliant question.

سوال درخشانی بود

Brilliant sounds like very smart.

درخشان به نظر می رسد بسیار هوشمند است.

Or you can say he's extremely intelligent.

یا می توانید بگویید او فوق العاده باهوش است.

He's extremely bright.

او فوق العاده درخشان است.

You don't have to use the modifier.

لازم نیست از اصلاح کننده استفاده کنید.

Extremely is just an option.

فوق العاده فقط یک گزینه است.

Just like you could say he's  extremely smart or just he's smart.

همانطور که می توانید بگویید او بسیار باهوش است یا فقط باهوش است.

He gave an astute, astute, he gave  an astute analysis of the market.

او یک تحلیل زیرکانه، زیرکانه از بازار ارائه کرد.

That is an excellent word to use in a  more professional or academic environment.

این یک کلمه عالی برای استفاده در یک محیط حرفه ای یا دانشگاهی است.

You can say his ingenious, ingenious, his  ingenious method solved the issue quickly.

می توان گفت مبتکرانه، مبتکرانه، روش مبتکرانه او مشکل را به سرعت حل کرد.

There are more clever ways to  prove bounds on the cop number.

راه‌های هوشمندانه‌تری برای اثبات محدودیت‌های شماره پلیس وجود دارد.

Yeah, I think that.

بله، من فکر می کنم.

That's.

Very actually a very astute observation.

یعنی.

در واقع یک مشاهده بسیار زیرکانه.

Well.

Local officials came up with a brilliant plan.

خوب

مقامات محلی طرح درخشانی را ارائه کردند.

Here's a common one that native speakers overuse.

در اینجا یک مورد رایج است که زبان مادری بیش از حد از آن استفاده می کند.

The documentary was interesting  interesting instead of interesting.

مستند به جای جالب، جالب بود.

You can say the history of ancient  Egypt is fascinating, fascinating,  

می‌توانید بگویید تاریخ مصر باستان جذاب، جذاب است،

or the speaker gave an intriguing,  intriguing presentation.

یا سخنران ارائه‌ای جذاب و جذاب ارائه کرد .

His captivating performance held the  audience's attention captivating.

اجرای گیرا او توجه تماشاگران را مجذوب خود کرد.

These are great alternatives because  interesting can sometimes mean negative,  

این‌ها جایگزین‌های عالی هستند زیرا جالب گاهی اوقات می‌تواند به معنای منفی باشد،

but the three alternatives I gave you  are always used in a positive way but.

اما سه جایگزینی که به شما ارائه کردم همیشه به روشی مثبت استفاده می‌شوند اما.

I just think it's a fascinating idea.

من فقط فکر می کنم این یک ایده جذاب است.

I think it's so captivating to see this couple  in this really intense night of their lives.

من فکر می‌کنم دیدن این زوج در این شب واقعاً شدید زندگی‌شان بسیار جذاب است. به

I find the definition of compassion  is a fascinating 1 and it's.

نظر من تعریف شفقت یک 1 جذاب است و همینطور است.

Not one that I hear people talk about.

چیزی نیست که بشنوم مردم در مورد آن صحبت کنند.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

Thanks for the beautiful flowers.

ممنون از گلهای زیبا

Again, there is nothing  wrong with saying beautiful,  

باز هم، گفتن زیبا اشکالی ندارد،

but there are so many beautiful alternatives.

اما جایگزین های بسیار زیبایی وجود دارد.

Like the word gorgeous.

مثل کلمه زرق و برق دار

Her garden is gorgeous.

باغش زیباست

The colors of the leaves in  fall are stunning, stunning.

رنگ برگها در پاییز خیره کننده و خیره کننده است.

Or the flower vase is exquisite.

یا گلدان گل نفیس است.

Exquisite.

نفیس.

Now notice I said vase.

حالا توجه کنید گفتم گلدان.

Both pronunciations vase which rhymes with  face, and vase which has an aw but AZ sound.

هر دو تلفظ vase که با چهره هم قافیه است و vase که صدای aw اما AZ دارد.

Both are used in American English,  which is interesting because vase  

هر دو در انگلیسی آمریکایی استفاده می‌شوند، جالب است زیرا vase

is the American pronunciation and  Vaz is the British pronunciation,  

تلفظ آمریکایی است و Vaz تلفظ انگلیسی است،

and generally in American English we  don't adopt British pronunciation.

و به طور کلی در انگلیسی آمریکایی ما تلفظ انگلیسی را نمی‌پذیریم.

But for this specific word, vase or Vaz,  both are commonly used in North America.

اما برای این کلمه خاص، گلدان یا واز، هر دو معمولاً در آمریکای شمالی استفاده می‌شوند.

There are kind, loving men looking  for a gorgeous woman like you.

مردان مهربان و دوست داشتنی وجود دارند که به دنبال زن زیبایی مانند شما هستند.

Deep sea corals actually come in a stunning.

مرجان های اعماق دریا در واقع به شکلی خیره کننده ظاهر می شوند.

Array of brilliant color.

مجموعه ای از رنگ های درخشان.

Cajal was in awe of its exquisite detail,  both as a scientist and an artist.

کاخال به‌عنوان یک دانشمند و هم به‌عنوان هنرمند، از جزئیات نفیس آن شگفت‌زده بود.

Our next common word?

کلمه مشترک بعدی ما؟

I have an important meeting this afternoon.

امروز بعدازظهر یک جلسه مهم دارم.

How many times do you describe  something as important?

چند بار چیزی را مهم توصیف می کنید؟

I know I sure use it a lot.

میدونم که خیلی استفاده میکنم

Instead, you can say the meeting is crucial.

در عوض، می توانید بگویید که جلسه بسیار مهم است.

Crucial or this is a significant,  significant opportunity for our company.

مهم یا این یک فرصت مهم و قابل توجه برای شرکت ما است.

You can say it's vital,  

می‌توانید بگویید که استراحت

vital or it's essential essential to get enough  rest before the exam, but their influence is.

کافی قبل از امتحان حیاتی، حیاتی یا ضروری است ، اما تأثیر آن‌ها وجود دارد.

Crucial in the development of their children.

در رشد فرزندانشان بسیار مهم است.

Now, the site is a work in progress,  

اکنون، سایت در حال انجام است،

but it's significant progress because it's  designed with the users who matter most.

اما پیشرفت قابل توجهی دارد زیرا با کاربرانی طراحی شده است که بیشترین اهمیت را دارند.

Having these vital money talks before  getting married will prepare you to  

انجام این صحبت‌های مهم پولی قبل از ازدواج، شما را آماده می‌کند تا

have them during marriage from a  place of honesty and understanding.

آنها را در طول ازدواج از مکانی که صداقت و تفاهم داشته باشید، داشته باشید.

Our next common word.

کلمه مشترک بعدی ما

The movie was funny instead of funny.

فیلم به جای خنده دار خنده دار بود.

You can say the comedian is hilarious.

می توان گفت کمدین خنده دار است.

Hilarious.

خنده دار.

This sounds like very funny  or her reaction was humorous.

این خیلی خنده دار به نظر می رسد یا واکنش او طنز بود.

Her reaction was comical.

واکنش او خنده دار بود.

Instead of saying you're very funny,  you can say you're very witty witty.

به جای اینکه بگویید خیلی بامزه هستید، می توانید بگویید که بسیار شوخ و شوخ هستید.

Keep in mind though, that this means  funny in a clever way, so it does have  

با این حال، به خاطر داشته باشید که این به معنای خنده دار بودن به روشی هوشمندانه است، بنابراین

a slightly different meaning from funny,  but it's a great alternative to know.

معنایی کمی متفاوت از خنده دار دارد، اما جایگزینی عالی برای دانستن آن است.

Made-up nonsense gibberish  is frequently hilarious.

چرندیات مزخرف ساختگی اغلب خنده دار است.

He's very keen on his.

او خیلی مشتاق است.

His work is is.

کار او این است.

Very humorous, anyway.

به هر حال خیلی طنز.

He was a very.

Witty, very wise man.

او خیلی بود

مرد شوخ، بسیار عاقل.

How about this common word?

این کلمه رایج چطور؟

I made a big mistake rejecting the job offer.

اشتباه بزرگی کردم که پیشنهاد کار را رد کردم.

You can say it was a substantial,  substantial mistake, but we can fix it.

می توانید بگویید این یک اشتباه اساسی و اساسی بود، اما ما می توانیم آن را برطرف کنیم.

Or this is an enormous, enormous.

یا این یک بزرگ، عظیم است. به

That sounds like very big, enormous project.

نظر می رسد پروژه بسیار بزرگ و عظیمی باشد.

You can use enormous to describe objects.

برای توصیف اشیاء می توانید از enorm استفاده کنید.

You can also use massive.

شما همچنین می توانید از Massive استفاده کنید.

Elephants are massive.

فیل ها حجیم هستند.

Elephants are massive.

فیل ها حجیم هستند.

Elephants are enormous.

فیل ها بسیار بزرگ هستند.

We've come to a very substantial  phase one deal patient.

ما به مرحله یک معامله بسیار اساسی رسیده‌ایم.

All these things are areas where  we've made an enormous investment  

همه این موارد حوزه‌هایی هستند که ما سرمایه‌گذاری هنگفتی انجام داده‌ایم

and there have been significant payouts.

و پرداخت‌های قابل توجهی داشته‌ایم.

These are machines.

اینها ماشین هستند.

And what's the opposite of big?

و مخالف بزرگ چیست؟

It was a small mistake.

اشتباه کوچکی بود.

A small mistake.

یک اشتباه کوچک

Let's review some common alternatives.

بیایید برخی از جایگزین های رایج را مرور کنیم.

Don't be mad.

عصبانی نشو

It's a tiny mistake.

این یک اشتباه کوچک است.

We can fix it.

ما می توانیم آن را تعمیر کنیم.

Tiny is very small, so if you want to  minimize the importance of a mistake,  

Tiny بسیار کوچک است، بنابراین اگر می‌خواهید اهمیت یک اشتباه را به حداقل برسانید،

you can say it was a tiny mistake.

می‌توانید بگویید که اشتباه کوچکی بوده است.

Here's a great one.

اینجا یکی عالیه

I made some minor changes to the report.

تغییرات جزئی در گزارش ایجاد کردم.

Minor changes.

تغییرات جزئی

Or you could describe an object and  say only compact cars can park here.

یا می‌توانید یک شی را توصیف کنید و بگویید فقط ماشین‌های جمع و جور می‌توانند اینجا پارک کنند.

It's an alternative to saying small cars,  

این جایگزینی برای گفتن ماشین‌های کوچک است،

only compact cars can park  here with money or resources.

فقط اتومبیل‌های جمع و جور می‌توانند با پول یا منابع اینجا پارک کنند.

You can say we invested a  modest, a modest amount of money.

می توانید بگویید ما مقدار کمی پول سرمایه گذاری کردیم.

Soil is mostly made of little tiny rocks.

خاک بیشتر از سنگ های ریز کوچک تشکیل شده است.

It's texture depends on the size of those rocks.

بافت آن به اندازه آن سنگ ها بستگی دارد.

In between all these minor  changes, wash your hands,  

در بین همه این تغییرات جزئی، دست‌هایتان را بشویید،

wear a mask, get a vaccine, you know the drill.

ماسک بزنید، واکسن بزنید، این مته را می‌دانید.

So although the findings were pretty modest,  The Who thinks this one's worth a shot.

بنابراین، اگرچه یافته‌ها بسیار ساده بودند، The Who فکر می‌کند این یکی ارزش یک بار دیدن را دارد.

Here's one that might apply to you.

در اینجا یکی است که ممکن است برای شما اعمال شود.

Many students are scared of  speaking English in public.

بسیاری از دانش‌آموزان از صحبت کردن انگلیسی در جمع می‌ترسند.

You can say she became terrified.

می توان گفت او وحشت زده شد.

Terrified.

وحشت زده. به

That sounds like very scared.

نظر می رسد که بسیار ترسیده است.

She became terrified when she found out she had to  

وقتی فهمید که باید

give a presentation or the  noise frightened the kids.

ارائه دهد یا سر و صدا بچه ها را ترسانده بود، وحشت کرد.

Frightened instead of scared.

به جای ترسیدن می ترسید.

Now to say extremely scared,  you can use the word petrified.

حالا برای گفتن خیلی ترسیده، می‌توانید از کلمه متحجر استفاده کنید.

I'm petrified of spiders.

من از عنکبوت متحجرم

We are terrified of being wrong.

ما از اشتباه کردن می ترسیم.

What are you frightened of ever losing?

از از دست دادن چه چیزی می ترسید؟

My engagement, right?

نامزدی من، درسته؟

It was.

این بود.

I was absolutely petrified of this man.

من از این مرد کاملا متحجر بودم.

Let's review this common word.

بیایید این کلمه رایج را مرور کنیم.

It was brave of you to agree to give the  presentation in front of 2000 people.

این شجاعت شما بود که موافقت کردید ارائه را در مقابل 2000 نفر ارائه دهید.

Even though you were  petrified, it was brave of you.

با وجود اینکه شما متحجر بودید، این شجاعت شما بود.

You can say she made the  bold decision to move abroad.

می توان گفت که او تصمیم جسورانه ای برای مهاجرت به خارج از کشور گرفت.

It's brave.

این شجاع است.

It's bold.

جسورانه است.

She made the bold decision or it was courageous.

او تصمیم جسورانه ای گرفت یا شجاعانه بود.

It takes a lot of courage.

جسارت زیادی می خواهد.

It was courageous of you to quit your job.

این شجاعت شما بود که کار خود را ترک کردید.

For the first time in my life, I  understood how courageous she is.

برای اولین بار در زندگی ام، فهمیدم که او چقدر شجاع است.

So we were so proud of him.

بنابراین ما به او افتخار می کردیم.

Because he was so.

چون او چنین بود.

Courageous.

شجاع.

So visionary.

خیلی رویایی

Now that's a pretty bold statement.

اکنون این یک بیانیه بسیار جسورانه است.

There are many more alternatives to  common words that I could teach you,  

جایگزین‌های بسیار بیشتری برای واژه‌های رایج وجود دارد که می‌توانم به شما یاد بدهم،

and honestly, this lesson benefits me as well.

و صادقانه بگویم، این درس برای من نیز مفید است.

It's a reminder to myself and all native speakers  to start using all the common alternatives.

این یک یادآوری برای خودم و همه افراد بومی برای شروع استفاده از همه جایگزین‌های رایج است.

I was going to say amazing alternatives  because I overuse that word.

می‌خواستم جایگزین‌های شگفت‌انگیزی بگویم، زیرا از آن کلمه بیش از حد استفاده کردم.

All the common alternatives that exist.

همه جایگزین های رایجی که وجود دارد.

So if you want me to make another lesson  just like this, put more, more, more,  

بنابراین، اگر می‌خواهید درس دیگری مانند این بسازم، بیشتر، بیشتر، بیشتر،

put more, more, more and I will find  more spectacular instead of amazing.

بیشتر، بیشتر، بیشتر قرار دهید و من به جای شگفت‌انگیز، دیدنی‌تر را پیدا خواهم کرد.

I will find more spectacular alternatives for you.

من جایگزین های دیدنی تری برای شما پیدا خواهم کرد.

So put more, more, more in the comments.

بنابراین بیشتر، بیشتر، بیشتر در نظرات قرار دهید.

And of course, make sure you like this lesson,  

و البته، مطمئن شوید که این درس را دوست دارید،

share it with your friends and subscribe so  you're notified every time I post a new lesson.

آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید و مشترک شوید تا هر بار که یک درس جدید را پست می‌کنم به شما اطلاع داده شود.

And you can get this free speaking guide where  

و می‌توانید این راهنمای مکالمه رایگان را دریافت کنید که

I share 6 tips on how to speak  English fluently and confident.

من 6 نکته را در مورد نحوه صحبت کردن به انگلیسی روان و با اعتماد به نفس به اشتراک می‌گذارم.

You can click here to download it or  look for the link in the description.

می‌توانید برای دانلود آن اینجا را کلیک کنید یا به دنبال پیوند در توضیحات بگردید.

Now here are some other words that you should  remove from your vocabulary immediately.

اکنون چند کلمه دیگر وجود دارد که باید فوراً از دایره لغات خود حذف کنید.

Make sure you watch it right now.

حتما همین الان تماشاش کنید