ADVANCED ENGLISH FLUENCY MASTERCLASS: Speak Advanced English in 1 Hour!

If you know these 50 words, your English  is excellent, and when I say excellent,  

اگر این ۵۰ کلمه را می‌دانید، انگلیسی شما عالی است، و وقتی می‌گویم عالی،

I mean your English is advanced at the  C1 level. So let's see how many words  

منظورم این است که انگلیسی شما در سطح C1 پیشرفته است. خب ببینیم چند تا کلمه

you know. Welcome back to JForrest  English. Of course I'm Jennifer now,  

بلدی. به JForrest English خوش آمدید . البته که من الان جنیفر هستم،

let's get started. First we'll review 10 advanced  phrasal verbs and we'll do this as a quiz.

بیایید شروع کنیم. ابتدا 10 فعل مرکب پیشرفته را مرور خواهیم کرد و این را به عنوان یک آزمون انجام خواهیم داد.

Question one.

سوال اول.

I really appreciate how much time you spend.

واقعاً از اینکه چقدر وقت می‌گذارید قدردانی می‌کنم.

The annual report.

گزارش سالانه.

Now I'm only going

حالا فقط

to give you 3 seconds to answer,

۳ ثانیه به شما فرصت پاسخ می‌دهم

which isn't very much time, so feel free to

که زمان زیادی نیست، پس می‌توانید دکمه‌ی

hit pause, take as much time as you  need, and when you're ready to see the

مکث را بزنید، هر چقدر که نیاز دارید زمان بگذارید و وقتی آماده‌ی دیدن

answer, hit play.

پاسخ بودید، دکمه‌ی پخش را بزنید. دارم با استرس جواب

Grinding away at

question two,

سوال دوم رو میدم،

I know the fire alarm was scary, but you

میدونم آژیر آتش نشانی ترسناک بود، اما

need to.

لازمه که ترسناک باشه.

Pull yourself together. Question  3, my co-worker is so annoying.

خودت را جمع و جور کن. سوال ۳، همکارم خیلی آزاردهنده است.

He always Justin Bieber

او همیشه

songs in the

در

office.

دفتر آهنگ‌های جاستین بیبر را پخش می‌کند.

Belts out. Question 4.

کمربندها بسته شدند. سوال ۴.

I couldn't think of the word for

من در ارائه‌ام کلمه پل را پیدا نکردم

bridge

in my presentation,

،

so I.

بنابراین

Acted it out.

آن را به صورت نمایشی اجرا کردم.

Question 5, we need to be honest  with the team. We shouldn't.

سوال ۵، ما باید با تیم صادق باشیم. ما نباید این کار را بکنیم.

The auditor's

recommendations.

توصیه‌های حسابرس.

Talk down.

آروم صحبت کن.

Question

6,

سوال

۶،

the fact that my

این واقعیت که

husband forgot my birthday has been.

شوهرم تولدم را فراموش کرده است.

All week.

تمام هفته. داره

Gnawing at me. Question 7. The team.

منو گاز میگیره. سوال ۷. تیم. پنالتی‌های

Numerous

متعدد

penalties

during the competition.

در طول مسابقه.

Racked

up

Question 8,

سوال هشتم افتضاح بود، به

I think the comedian's humor.

نظرم شوخ طبعی کمدین.

I've been telling jokes since the

از وقتی برنامه شروع شد، دارم جوک تعریف می‌کنم

show.

.

Rubbed off on me.

به من مالیده شد.

Question

9, no need to apologize everyone

سوال

۹، نیازی نیست هر از گاهی از همه عذرخواهی کنید

from time to

time.

.

Slips up.

می‌لغزد.

And finally

و در نهایت

question 10, I'll be in your city next week  for a conference. I hope you have time to.

سوال ۱۰، من هفته آینده برای یک کنفرانس در شهر شما خواهم بود . امیدوارم وقت داشته باشی.

To catch up.

برای اینکه عقب ماندگی را جبران کنم.

So how do you do with the quiz? Now don't worry

خب، چطور با مسابقه کنار می‌آیید؟ حالا

if it was difficult. Don't

اگر سخت بود نگران نباشید.

worry if you got 0 questions right, because now  I'm going to explain each phrasal verb in detail,  

اگر به هیچ سوالی درست جواب ندادید، نگران نباشید، چون حالا می‌خواهم هر فعل مرکب را با جزئیات توضیح دهم،

and I promise after the next quiz  you'll do a lot better. So let's

و قول می‌دهم بعد از آزمون بعدی خیلی بهتر عمل خواهید کرد. بنابراین بیایید

review each phrasal

هر فعل مرکب را مرور کنیم

verb now.

.

Number one, to act out. This is when you perform  or explain something using actions and gestures.  

شماره یک، برای اینکه بتوانید واکنش نشان دهید. این زمانی است که شما با استفاده از اعمال و حرکات، چیزی را اجرا یا توضیح می‌دهید.

For example, right now I'm acting out, it's  raining, using my actions and my gestures.

برای مثال، همین الان دارم با حرکات و اشاراتم، دارم نقش بازی می‌کنم، باران می‌بارد.

I'm teaching you this one because when  you don't speak a language fluently often  

من این را به شما یاد می‌دهم چون وقتی اغلب به زبانی مسلط نیستید،

we act out what we mean to help the  other person understand. For example,

منظورمان را به صورت عملی بیان می‌کنیم تا به طرف مقابل کمک کنیم منظورمان را بفهمد. برای مثال،

I couldn't think of the word for

کلمه

sunrise,

طلوع خورشید به ذهنم نمی‌رسید،

so

I

acted it out.

بنابراین

آن را به صورت نمایشی اجرا کردم.

How you're going to act out

چطور می‌خوای

sunrise? I'm

طلوع خورشید رو به تصویر بکشی؟

not

sure.

مطمئن نیستم.

You can try

though. Another example, I'm not sure what

هرچند می‌توانید امتحان کنید. یه مثال دیگه، منظورتون رو متوجه نشدم

you mean.

.

Could you try acting it out? This could  be a smart way for you to understand what  

میشه سعی کنی عملیش کنی؟ این می‌تواند یک راه هوشمندانه برای شما باشد تا بفهمید

someone else is saying. Number 2, to  belt out. I love this one because.

شخص دیگری چه می‌گوید. شماره ۲، برای اینکه حسابی لذت ببرید . من این یکی را دوست دارم چون.

It means to sing loudly. For example, the crowd  belted out the national anthem before the game,  

یعنی با صدای بلند آواز خواندن. برای مثال، جمعیت قبل از بازی سرود ملی را با صدای بلند خواندند،

so the crowd sang the national anthem loudly. They

بنابراین تماشاگران سرود ملی را با صدای بلند خواندند. آنها

belted it out. And here's

آن را با کمربند بیرون راندند. و این هم

another example that is  true for me. I love driving.

یک مثال دیگر که در مورد من صادق است. من عاشق رانندگی هستم.

Alone because I can

تنهام چون می‌تونم آهنگ‌های

belt

out my favorite

مورد علاقه‌ام رو با صدای بلند بخونم

songs. I can sing those songs

. من می‌توانم آن آهنگ‌ها را

very loudly.

خیلی بلند بخوانم.

Number 3, to catch up with someone.  This is a must know phrase or verb.  

شماره ۳، با کسی تماس گرفتن. این یک عبارت یا فعل ضروری است که باید بدانید.

This is when you meet someone after a period  of time to find out what they've been doing.

این زمانی است که شما بعد از یک مدت زمانی کسی را ملاقات می‌کنید تا بفهمید که او چه کارهایی انجام داده است.

So let's say you and your friend haven't  seen each other for 1 month. Well,  

خب، فرض کنید شما و دوستتان یک ماه است که همدیگر را ندیده‌اید. خب،

you don't know what your friend  has been doing for that one month,  

شما که نمی‌دانید دوستتان در این یک ماه چه کار می‌کرده،

so you could text your friend and say we need  to catch up. Are you free tomorrow? This is

پس می‌توانید به او پیامک بدهید و بگویید که باید با هم صحبت کنیم . فردا وقتت آزاده؟ این

a very common

یک روش بسیار رایج است

way that

که

two

native speakers

دو

گویشور بومی

will

arrange a social gathering. You could.

یک دورهمی ترتیب می‌دهند. تو می‌توانستی.

Also simply say let's catch up soon, and  this means let's meet soon so I can find  

همچنین به سادگی بگویید بیایید به زودی با هم صحبت کنیم، و این یعنی بیایید به زودی همدیگر را ببینیم تا من

out what you've been doing and you  can find out what I've been doing  

بفهمم شما چه کار می‌کردید و شما هم بفهمید که من

since the last time we saw each other.  Number 4, to grind away at something.  

از آخرین باری که همدیگر را دیدیم چه کار می‌کردم. شماره ۴، با تمام وجود برای چیزی تلاش کردن.

This is when you work on something for a long  time or with a lot of effort. For example,

این زمانی است که شما برای مدت طولانی یا با تلاش زیاد روی چیزی کار می‌کنید. برای مثال،

I had to grind away at my taxes all  weekend, so this means I worked on my taxes,  

من مجبور بودم تمام آخر هفته را صرف رسیدگی به امور مالیاتی‌ام کنم، بنابراین این یعنی روی امور مالیاتی‌ام کار کرده‌ام،

but because I said grind away at, you know  it took me a long time and a lot of effort.

اما چون گفتم سخت کار کنم، می‌دانید، این کار زمان و تلاش زیادی از من گرفت.

You could also say

همچنین می‌توان گفت که

I've been grinding away

من

at this report all week,

تمام هفته را صرف نوشتن این گزارش کرده‌ام،

but it's still not done.

اما هنوز تمام نشده است.

So you've spent a lot of time on this  report you've put in a lot of effort,  

بنابراین شما زمان زیادی را صرف این گزارش کرده‌اید، تلاش زیادی کرده‌اید،

but it's still not done.  You've been grinding away at

اما هنوز تمام نشده است. تو خیلی براش زحمت کشیدی

it.

.

Are you

enjoying this lesson? If you are, then I want  to tell you about the finally fluent academy.  

آیا از

این درس لذت می‌برید؟ اگر اینطور است، پس می‌خواهم در مورد آکادمی که بالاخره به آن مسلط شدید با شما صحبت کنم.

This is my premium training program where  we study native English speakers from TV,

این برنامه آموزشی ویژه من است که در آن ما به مطالعه زبان انگلیسی بومی از طریق تلویزیون،

movies, YouTube, and the  news so you can improve your

فیلم‌ها، یوتیوب و اخبار می‌پردازیم تا شما بتوانید

listening skills

مهارت‌های شنیداری خود را

of fast English.

در زبان انگلیسی سریع بهبود بخشید. با عبارات طبیعی

Expand

your vocabulary

دایره لغات خود را گسترش دهید

with natural expressions

and learn advanced grammar easily. Plus you'll

و گرامر پیشرفته را به راحتی یاد بگیرید. به علاوه،

have

me

as your personal coach.

من را

به عنوان مربی شخصی خود خواهید داشت.

You can look in the description for the  link to learn more, or you can go to my  

برای کسب اطلاعات بیشتر می‌توانید به توضیحات مراجعه کنید تا به لینک مربوطه دسترسی پیدا کنید، یا می‌توانید به وب‌سایت من بروید

website and click on Findly fluent Academy.  Now let's continue with our lesson number  

و روی Findly fluent Academy کلیک کنید. حالا بیایید درس شماره

5 to gnaw at. This means to trouble, worry,  or annoy someone. First of all, notice that.

۵ را که باید در آن گاز بگیریم، ادامه دهیم. این به معنی به دردسر انداختن، نگران کردن یا آزردن کسی است. اول از همه، به این نکته توجه کنید.

Silent G na na, it starts with a um an N sound  not to not for example his text message has  

صامت گ نا نا، با صدای «ام» و «ن» شروع می‌شود. مثلاً پیامک او

been gnawing at me all day, so his text message  has been troubling me, worrying me, or annoying

تمام روز مرا آزار داده است، بنابراین پیام او مرا نگران، مضطرب یا آزرده خاطر کرده است

me. You don't

. شما دقیقاً نمی‌دانید

exactly

know which one

کدام

it is, but based on context  and based on my emotion.

است، اما بر اساس زمینه و بر اساس احساس من، این را می‌فهمید.

My facial emotion, you would know his text  message has been gnawing at me all day.  

حالت چهره‌ام، می‌دونی که پیامکش تمام روز داره منو آزار می‌ده.

Or let's say you were in a meeting and your  coworker said something negative about you  

یا فرض کنید در یک جلسه بودید و همکارتان جلوی همه چیز درباره شما حرف بدی زده

in front of everyone and it's been bothering  you. Well, your friend could say, Don't let  

و این شما را آزار می‌دهد. خب، دوستت می‌تواند بگوید، نگذار

his comment gnaw at you. Don't let his comment  bother you or annoy you. Number 6, to pull.

حرفش تو را آزار دهد. نگذارید حرف‌هایش شما را اذیت کند یا آزارتان بدهد. شماره ۶، برای کشیدن.

Oneself together. This means to become calm or to

خودِ با هم. این به معنای آرام شدن یا

regain control of

بازیابی کنترل

your emotions.

احساساتتان است.

Calm down, calm down, calm down.

آرام باش، آرام باش، آرام باش.

So let's

say your coworker

فرض کنید همکارتان

made

that angry or

rude or mean comment towards you in  front of everyone else and you became

جلوی همه با عصبانیت یا بی‌ادبی یا بدجنسی حرف می‌زند و شما

very emotional. You became  very upset or very agitated or

خیلی احساساتی می‌شوید. شما خیلی ناراحت یا خیلی آشفته یا

very angry even.

حتی خیلی عصبانی شدید.

Your friend could say

دوست شما می‌تواند بگوید «

pull yourself

خودت را

together to let you know  you need to regain control  

جمع کن» تا به شما اطلاع دهد که باید کنترل احساسات خود را دوباره به دست آورید

of your emotions because you're being too upset

زیرا خیلی ناراحت و

too angry we also commonly use  this in the imperative pull

عصبانی هستید. ما معمولاً از این عبارت در جملات امری نیز استفاده می‌کنیم. «

yourself together

خودت را جمع کن»

so notice

بنابراین توجه کنید که

with the imperative you start  with the base verb pull yourself

با فعل امری، با فعل پایه «خودت را

together.

جمع کن» شروع می‌کنید.

You need to pull

باید

yourself together.

خودت را جمع و جور کنی.

Both of those are very common and then  an hour later your friend could say,

هر دوی این‌ها خیلی رایج هستند و بعد یک ساعت بعد دوست شما می‌تواند بگوید،

Hey, I was calling you.

هی، داشتم بهت زنگ می‌زدم.

Where were you?

کجا بودی؟

And you could say, oh, I went

و می‌توان گفت، اوه، من

for a walk alone to pull myself together, to

تنها به پیاده‌روی رفتم تا خودم را جمع و جور کنم،

regain

control of my emotions

احساساتم را دوباره کنترل کنم

and simply

و به سادگی

to

become calm. Number 7,

آرام شوم. شماره ۷،

to

rack up.

برای اینکه حسابی

جا بیفتی.

This

means

to acquire a lot

این

به معنای

به دست آوردن مقدار زیادی

of something, and that

از چیزی است، و آن

something is generally negative.

چیز عموماً منفی است.

For example, I racked up a lot of parking  tickets while I was on vacation, so maybe

برای مثال، من در طول تعطیلات کلی جریمه پارکینگ گرفتم، بنابراین شاید

you're

شما

in a

new city

در یک

شهر جدید هستید

and you're not familiar.

و با آن آشنا نیستید.

With the parking rules and regulations, so

با توجه به قوانین و مقررات پارکینگ،

you

شما

racked up

a lot of parking

کلی

tickets.

جریمه پارکینگ جمع کرده‌اید.

Parking tickets are of course negative,  

جریمه‌های پارکینگ البته منفی هستند،

or you could say when I was a student,  I racked up a lot of student debt.

یا می‌توان گفت وقتی دانشجو بودم، کلی بدهی دانشجویی بالا آوردم.

Again,

باز هم،

student debt is of course an.

بدهی دانشجویی البته یک ... است.

Negative and you racked it

منفی و تو حسابی سر

up, you acquired it.

و صدا کردی، به دستش آوردی.

Number 8 to rub off on. This is when a  quality or a characteristic is passed  

شماره ۸ برای مالیدن. این زمانی است که یک کیفیت یا ویژگی

from one person to another person. For example,  her passion and enthusiasm rubbed off on me,  

از یک شخص به شخص دیگر منتقل می‌شود. برای مثال، شور و اشتیاق او به من هم منتقل می‌شد،

so this means my friend was being  very passionate and enthusiastic.

بنابراین این یعنی دوست من خیلی پرشور و مشتاق بود.

And because of that I became  very passionate and enthusiastic,  

و به همین خاطر من بسیار پرشور و مشتاق شدم،

so her passion and enthusiasm rubbed off on  me, but we also use this with negative qu.

بنابراین شور و اشتیاق او به من هم سرایت کرد، اما ما از این عبارت با فعل qu منفی هم استفاده می‌کنیم.

and characteristics for example  don't let Frank's anxiety rub  

و مثلاً ویژگی‌هایی که اجازه نمی‌دهند اضطراب فرانک

off on you. So Frank is always anxious and he's

به شما سرایت کند. بنابراین فرانک همیشه مضطرب است و

sharing his anxieties in public with his

اضطراب‌هایش را علناً با

team.

تیمش در میان می‌گذارد.

If

you

اگر

are not

careful, his anxieties

مراقب نباشید، اضطراب‌های او

could rub off on you, which means you  will become anxious simply because Frank

می‌تواند به شما هم سرایت کند، یعنی شما هم مضطرب خواهید شد، چون فرانک

is anxious and you're in the same room

مضطرب است و شما هم با او در یک اتاق هستید

as Frank. Number 9, to slip up. This

. شماره ۹، اشتباه کردن. این

means to make a careless error

به معنای انجام یک خطا یا اشتباه از روی بی‌دقتی است

or mistake. For example, I can't believe I  slipped up and told her about her surprise party.

. مثلاً، باورم نمی‌شود که اشتباه کردم و در مورد مهمانی غافلگیرکننده‌اش به او گفتم.

So there was a surprise party being planned  for this person and because it's a surprise,  

بنابراین قرار بود یک مهمانی غافلگیرکننده برای این شخص برنامه‌ریزی شود و چون این یک مهمانی غافلگیرکننده است،

you're not supposed to let the person know, but I

نباید به آن شخص اطلاع داده شود، اما من

slipped up.

اشتباه کردم.

And I told her about the party.

و ماجرای مهمانی را برایش تعریف کردم.

I made a mistake and it was a careless mistake.  I should have known better. Another example,  

من اشتباه کردم و این یک اشتباه ناشی از بی‌دقتی بود. باید بهتر می‌دانستم. مثال دیگر،

you purchased 1000 units instead of 100 units.

شما به جای ۱۰۰ واحد، ۱۰۰۰ واحد خریداری کرده‌اید.

That was

اون

a real slip up. What do

یه لغزش واقعی بود. اینجا چه چیزی

you notice here?

توجه شما را جلب می‌کند؟

A slip up.

یک لغزش.

Here

در اینجا

is being used as the noun form to simply mean  a mistake, a careless mistake. And finally,  

به عنوان اسم استفاده می‌شود و صرفاً به معنای اشتباه، یک اشتباه ناشی از بی‌دقتی است. و در نهایت،

number 10 to talk down. This is when you  try to make something sound less important.

مورد دهم برای آرام کردن اوضاع. این زمانی است که شما سعی می‌کنید چیزی را کم‌اهمیت جلوه دهید.

Important than it really

مهم‌تر از چیزی که

is in reality. For example, the  CEO tried to talk down the recent  

در واقعیت هست. برای مثال، مدیرعامل سعی کرد اخراج‌های اخیر را کم‌اهمیت جلوه دهد.

layoffs layoffs is when you fire people from a  company because there is no longer work for them.

اخراج زمانی اتفاق می‌افتد که شما افراد را از یک شرکت اخراج می‌کنید زیرا دیگر کاری برای آنها وجود ندارد.

So that sounds like the  company could be in trouble,  

بنابراین به نظر می‌رسد که شرکت ممکن است دچار مشکل شده باشد،

but if you try to talk down the recent layoffs,  it means you try to make them sound less severe,  

اما اگر سعی کنید اخراج‌های اخیر را کم‌اهمیت جلوه دهید، به این معنی است که سعی می‌کنید آنها را کم‌اهمیت‌تر و

less important than they really are. Or remember  when I accidentally ordered 1000 units instead.

کم‌اهمیت‌تر از آنچه واقعاً هستند جلوه دهید. یا یادت هست وقتی که اشتباهاً به جای آن، ۱۰۰۰ واحد سفارش دادم.

100 units. Well, I could say I try to talk  down my slip up. Remember here, slip up is

۱۰۰ واحد. خب، می‌توانم بگویم که سعی می‌کنم با صحبت کردن، اشتباهاتم را جبران کنم. به یاد داشته باشید که در اینجا، slip up

being

used as the noun form of the phrasal  verb to slip up, and it means

به عنوان شکل اسمی فعل مرکب slip up استفاده می‌شود و به معنای

a careless

mistake. I tried to talk down my.

اشتباه ناشی از بی‌دقتی است. سعی کردم آروم‌تر حرف بزنم. از

Slip up my careless mistake. So I tried to make my  

خطای سهل‌انگارانه‌ام بگذر. بنابراین سعی کردم اشتباهم را جبران کنم،

mistake the fact I ordered 10 times  as many units as needed. I tried to

چون ده برابر نیاز سفارش داده بودم . سعی کردم

make that sound like not a

طوری وانمود کنم که انگار

big deal, not a big mistake. I  tried to talk down my slip up.

مسئله‌ی مهمی نیست، اشتباه بزرگی نیست. سعی کردم با حرف زدن، لغزشم را پنهان کنم.

Now that you're more comfortable with these  phrasal verbs, let's do that same quiz again  

حالا که با این افعال مرکب راحت‌تر شده‌اید، بیایید دوباره همان آزمون را انجام دهیم

so you can see how much you've improved  since the beginning of this lesson. Here

تا ببینید از ابتدای این درس چقدر پیشرفت کرده‌اید. سوالات از این قرار

are the questions. Hit pause,  take as much time as you need, and

است. دکمه‌ی توقف (pause) را بزنید، هر چقدر که لازم است زمان بگذارید، و

when

you're

ready,

وقتی آماده

بودید، دکمه‌ی

hit play to see the answers.

پخش (play) را بزنید تا پاسخ‌ها را ببینید.

Here are the answers. Hit pause and take  as much time as you need to review them.

در اینجا پاسخ‌ها آمده است. دکمه‌ی مکث را بزنید و هر چقدر که لازم است برای مرور آنها وقت بگذارید.

Now let's review 10 advanced C1 verbs,  and again we'll do this as a quiz.

حالا بیایید 10 فعل پیشرفته C1 را مرور کنیم، و دوباره این کار را به عنوان یک آزمون انجام خواهیم داد.

Question one, the organization.

سوال اول، سازمان.

Better

access to health care.

دسترسی بهتر به مراقبت‌های بهداشتی.

Now I'm only going to give you 3 seconds  to answer, which is not a long time,  

حالا فقط ۳ ثانیه به شما فرصت پاسخ می‌دهم که زمان زیادی نیست،

so of course hit pause, take as much time as you  need and when you're ready to see the answer, hit

پس طبیعتاً دکمه‌ی مکث را بزنید، هر چقدر که لازم است زمان بگذارید و وقتی آماده‌ی دیدن پاسخ بودید، دکمه‌ی

play.

پخش را بزنید.

Advocates for.

طرفداران.

Question 2, the architect will.

سوال ۲، معمار این کار را خواهد کرد.

The design concept during the presentation.

مفهوم طراحی در طول ارائه.

Elaborate on question 3, the company plans to.

شرکت قصد دارد در مورد سوال ۳ بیشتر توضیح دهد.

A new recycling program.

یک برنامه بازیافت جدید.

To implement.

برای پیاده سازی.

Question 4, as the

سوال ۴، همچنان که

fog lifted,

مه کنار می‌رفت،

the

majestic mountain.

کوه باشکوه.

Emerged.

پدیدار شد.

Question 5, healthy fats and proteins.

سوال ۵، چربی‌ها و پروتئین‌های سالم.

A balanced diet.

یک رژیم غذایی متعادل.

Constitute.

تشکیل دادن.

Question 6, the graduation ceremony will.

سوال ۶، مراسم فارغ‌التحصیلی.

At 100 a.m. sharp.

راس ساعت ۱۰۰ صبح.

Commences.

آغاز می‌شود.

Question 7. Yesterday

سوال ۷. دیروز

the art exhibit.

نمایشگاه هنری.

A wide range of contemporary art.

طیف گسترده‌ای از هنرهای معاصر.

Encompassed.

احاطه شده.

Question 8.

سوال ۸.

The new furniture.

مبلمان جدید.

The paint color.

رنگ نقاشی.

Compliments.

تعریف و تمجیدها.

Question 9.

سوال ۹.

She

used

expressive body language

او از

زبان بدن بیانگر

too.

نیز استفاده کرد.

Her excitement about the trip.

هیجان او برای سفر.

Convey.

رساندن.

And finally, question 10, right now the team.

و در نهایت، سوال ۱۰، همین الان تیم.

In the conference room.

در اتاق کنفرانس. در حال

Is assembling.

مونتاژ است.

So

how do you do with the

خب،

چطور با

quiz? Now remember, it doesn't matter what your  score is because now you're going to learn all the

مسابقه کنار می‌آیید؟ حالا یادتان باشد، مهم نیست نمره‌تان چند می‌شود، چون حالا قرار است تمام

concepts in detail

مفاهیم را با جزئیات یاد بگیرید

and then you'll complete  the quiz again and I promise

و بعد دوباره آزمون را کامل کنید و قول می‌دهم دفعه‌ی دوم

your score will be a lot higher

نمره‌تان خیلی بالاتر خواهد بود

this second time. So let me explain each  of these verbs in detail right now to add.

. پس اجازه دهید همین الان هر یک از این افعال را با جزئیات توضیح دهم تا اضافه کنم. وکیل مدافع

Advocate advocate. This means that you  support, recommend or speak in favor of  

. این یعنی شما از چیزی حمایت می‌کنید، آن را توصیه می‌کنید یا به نفع آن صحبت می‌کنید،

something for sentence structure you advocate  for something you need that preposition for,  

ساختار جمله‌ای که برای آن به حرف اضافه نیاز دارید. در

and then you have your something, a noun  or a gerund verb because you have the.

این صورت، شما آن چیز، یک اسم یا یک فعل مصدر، را دارید، چون آن را دارید.

Position 4 as an example, environmentalists  advocate for stricter regulations to protect  

به عنوان مثال، در موقعیت ۴، طرفداران محیط زیست از مقررات سختگیرانه‌تر برای حفاظت از

endangered species. If the  environmentalists advocate

گونه‌های در معرض خطر حمایت می‌کنند. اگر طرفداران محیط زیست

for these stricter

از این

regulations, it means they  want them. they recommend them,  

مقررات سختگیرانه‌تر حمایت می‌کنند، به این معنی است که آنها خواهان آنها هستند. آنها را توصیه می‌کنند، از

they support them, and they speak in.

آنها حمایت می‌کنند و نظر خود را بیان می‌کنند.

Favor of them and notice that  preposition 4 environmentalists

از آنها طرفداری می‌کنند و توجه داشته باشید که حرف اضافه ۴، طرفداران محیط زیست

advocate

for

از مقررات

stricter

سختگیرانه‌تر

regulations

to elaborate, elaborate, this is when  you add more detail or information to  

برای شرح و بسط بیشتر حمایت می‌کنند. این زمانی است که جزئیات یا اطلاعات بیشتری را به

a statement or explanation for sentence  structure, you elaborate on something.

یک جمله یا توضیح اضافه می‌کنید. در ساختار جمله، چیزی را شرح و بسط می‌دهید.

And that something is your idea, your statement,  your explanation. So notice that preposition here  

و آن چیز، ایده، گفته و توضیح شماست. بنابراین توجه کنید که در اینجا

we need on advocate for elaborate on, for example,  

برای توضیح بیشتر به حرف اضافه‌ی on advocate نیاز داریم. برای مثال،

the professor asked Mark to elaborate on his  research findings during the presentation.

استاد از مارک خواست که در طول ارائه، یافته‌های تحقیقاتی خود را شرح دهد.

So Mark is presenting. He's sharing  information about his research findings,  

بنابراین مارک در حال ارائه است. او اطلاعاتی در مورد یافته‌های تحقیقاتی‌اش به اشتراک گذاشت،

but the professor said, can you elaborate on  this? So Mark needs to provide more information,  

اما استاد گفت، می‌توانید در این مورد بیشتر توضیح دهید؟ بنابراین مارک باید اطلاعات بیشتر و

more details, and by doing so he's elaborating  on his research findings to implement,  

جزئیات بیشتری ارائه دهد، و با انجام این کار، یافته‌های تحقیقاتی خود را برای پیاده‌سازی شرح می‌دهد،

implement this is when you  put something into a fact.

پیاده‌سازی این زمانی است که چیزی را در یک واقعیت قرار می‌دهید.

Or action or you apply or carry out a plan  or decision for example the company plans  

یا اقدام می‌کنید یا یک طرح یا تصمیم را اجرا می‌کنید، مثلاً شرکت قصد دارد

to implement a new marketing strategy  to increase sales so they're going to  

یک استراتژی بازاریابی جدید برای افزایش فروش اجرا کند، بنابراین آنها قصد دارند

implement this marketing strategy  they're going to put it into effect  

این استراتژی بازاریابی را اجرا کنند، آنها قصد دارند آن را به اجرا درآورند.

once it's in effect it means it is  active, it is doing what you want.

وقتی اجرایی شد، به این معنی است که فعال است، کاری را که شما می‌خواهید انجام می‌دهد.

it to do and notice here you implement something  so we don't need an additional preposition between  

و توجه داشته باشید که در اینجا شما چیزی را پیاده‌سازی می‌کنید، بنابراین به حرف اضافه اضافی بین

our verb and our noun or clause implement  the marketing plan implement the strategy  

فعل و اسم یا عبارت «پیاده‌سازی طرح بازاریابی، پیاده‌سازی استراتژی،

implement the recommendations to emerge, emerge.  This is when something comes into existence or.

پیاده‌سازی توصیه‌ها برای ظهور» نیاز نداریم. این زمانی است که چیزی به وجود می‌آید یا.

becomes visible or apparent.  For example, as the sun sets,  

قابل مشاهده یا آشکار می‌شود. برای مثال، با غروب خورشید،

the city's skyline emerged in all its  splendor. The city skyline emerged. It  

افق شهر با تمام شکوه و جلالش نمایان می‌شد. خط افق شهر نمایان شد.

became visible or apparent. Apparent is another  way of saying visible. If something is apparent,  

قابل مشاهده یا آشکار شد. «ظاهر» (Apparent) روش دیگری برای گفتن «قابل مشاهده» (visible) است. اگر چیزی آشکار است، به

it means you can see it. A problem  can also emerge, which means.

این معنی است که می‌توانید آن را ببینید. همچنین ممکن است مشکلی پیش بیاید، که به معنی ... است.

that problem is visible or apparent to constitute  constitute this means to be part of a whole or to  

آن مشکل قابل مشاهده یا آشکار است. تشکیل دادن (common) یعنی بخشی از یک کل بودن یا

form or make up something. For example, these  five sections constitute the annual report,  

چیزی را تشکیل دادن یا ساختن. برای مثال، این پنج بخش، گزارش سالانه را تشکیل می‌دهند،

so these 5 sections make up the annual  report. They form the annual report.

بنابراین این ۵ بخش، گزارش سالانه را تشکیل می‌دهند. آنها گزارش سالانه را تشکیل می‌دهند.

They're a part of the annual report, so  the sections are the individual parts  

آنها بخشی از گزارش سالانه هستند، بنابراین بخش‌ها، بخش‌های جداگانه

and the whole is the annual report,  and these five sections constitute,  

و کل، گزارش سالانه است، و این پنج بخش، گزارش سالانه را تشکیل می‌دهند، می‌سازند

make up, or form the annual report to commence,  

یا شکل می‌دهند تا

commence. This simply means to begin or start  something. Remember that all of these verbs are.

شروع شود. این به سادگی به معنی شروع کردن یا شروع کردن چیزی است. به یاد داشته باشید که همه این افعال هستند.

Advance one verbs. They are more advanced ways  of saying simple things like start commence,  

افعال را به یک مرحله قبل ببرید. آنها روش‌های پیشرفته‌تری برای گفتن چیزهای ساده‌ای مانند شروع کردن، شروع کردن هستند،

but also remember that to be considered  fluent and advanced in English, you need  

اما به یاد داشته باشید که برای اینکه در زبان انگلیسی مسلط و پیشرفته محسوب شوید، باید

to know these alternative ways and advanced  grammatical structures. So commence is the  

این روش‌های جایگزین و ساختارهای دستوری پیشرفته را بدانید. بنابراین begin

advanced way of saying to start or begin.  For example, the conference will commence.

روش پیشرفته‌ی گفتن شروع کردن یا شروع کردن است. برای مثال، کنفرانس آغاز خواهد شد.

With a keynote speech by a renowned expert in  the field. Of course you can simply say start,  

با سخنرانی کلیدی توسط یک متخصص مشهور در این حوزه. البته می‌توانید به سادگی بگویید start،

but to sound more advanced you can say commence  to encompass, encompass. This means to include  

اما برای اینکه پیشرفته‌تر به نظر برسد می‌توانید بگویید begin به معنی در بر گرفتن، در بر گرفتن. این به معنی شامل کردن

or contain or to cover or surround entirely. For  example, the project scope encompasses a wide.

یا در بر گرفتن یا پوشاندن یا احاطه کردن به طور کامل است. برای مثال، محدوده پروژه طیف وسیعی را در بر می‌گیرد.

range of topics related to sustainable  development. If it encompasses a wide  

طیف وسیعی از موضوعات مرتبط با توسعه پایدار. اگر

range of topics related to sustainable  development, it means that it includes  

طیف گسترده‌ای از موضوعات مرتبط با توسعه پایدار را در بر بگیرد، به این معنی است که شامل

or contains these topics and the project's  scope, the scope of a project is what a  

یا شامل این موضوعات و دامنه پروژه می‌شود. دامنه یک پروژه چیزی است که یک

project will include or cover. So if  it is within the scope, the project.

پروژه شامل یا پوشش خواهد داد. بنابراین اگر در محدوده پروژه باشد، پروژه.

will do it if an item is outside of the  scope, well then the project will not do  

اگر موردی خارج از محدوده باشد، آن را انجام خواهد داد، خب، در آن صورت پروژه آن را انجام نخواهد داد

it. You might need to commence, start a  new project that encompasses that other  

. شاید لازم باشد پروژه جدیدی را شروع کنید که شامل آن

item that contains that other item to  complement, compliment. This means to  

مورد دیگر باشد که آن مورد، مکمل و متمم آن مورد دیگر است. این به معنی

enhance or complete something by adding an  additional item that harmonizes with it.

بهبود یا تکمیل چیزی با اضافه کردن یک آیتم اضافی است که با آن هماهنگ باشد.

In plain English

به زبان ساده،

it means that you add something that  goes well with it that matches it,  

این یعنی چیزی اضافه کنید که با آن هماهنگ باشد و با آن ست شود،

for example, the red shoes complimented her

برای مثال، کفش‌های قرمز

black dress perfectly.

کاملاً با لباس مشکی او هماهنگ بودند.

She has her black dress. Well,

لباس مشکی‌اش را دارد. خب،

what color

چه رنگی

harmonizes

with

با

black?

مشکی هماهنگ میشه؟

What color goes well with black?

چه رنگی با مشکی خوب میشه؟

Red, red and black complement each other, so she  chose red shoes to compliment her black dress.

قرمز، قرمز و مشکی مکمل یکدیگر هستند، بنابراین او کفش‌های قرمز را برای تکمیل لباس مشکی خود انتخاب کرد.

To convey convey this means to communicate or  express a message or information. For example,  

انتقال دادن (translate) به معنای ابلاغ یا بیان یک پیام یا اطلاعات است. برای مثال،

the artists used muted colors to convey  a sense of tranquility in the painting.  

هنرمندان از رنگ‌های ملایم برای انتقال حس آرامش در نقاشی استفاده کرده‌اند.

The artists use these colors.

هنرمندان از این رنگ‌ها استفاده می‌کنند.

To convey a certain emotion, to communicate that  emotion, to express that emotion, muted colors are  

برای انتقال یک حس خاص، برای ارتباط برقرار کردن با آن حس، برای بیان آن حس، رنگ‌های مات،

very soft colors. Tranquility that is a feeling  of calm. So when you look at this painting.

رنگ‌های بسیار ملایمی هستند. آرامشی که همان احساس سکون است. بنابراین وقتی به این نقاشی نگاه می‌کنید.

The feeling is conveyed

احساس منتقل می‌شود،

the feeling is communicated or expressed

احساس منتقل یا بیان می‌شود

to assemble

تا

assemble. This means to gather or to put  together parts to create a whole. For example,  

جمع شود. این به معنای جمع‌آوری یا کنار هم قرار دادن اجزا برای ایجاد یک کل است. مثلاً،

tomorrow, let's assemble in the conference room.

فردا، بیایید در اتاق کنفرانس جمع شویم.

To discuss the proposal in this sense  it means to gather so when individuals  

بحث در مورد پیشنهاد به این معنا به معنای جمع شدن است، بنابراین وقتی افراد

assemble first they're individuals but  then the whole is the team so you have  

جمع می‌شوند، ابتدا تک تک آنها هستند اما سپس کل تیم می‌شود، بنابراین شما

the individual members but then when they  assemble they combine to form the team.

اعضای منفرد را دارید اما سپس وقتی جمع می‌شوند، با هم ترکیب می‌شوند تا تیم را تشکیل دهند.

And it can also mean to gather when  people gather. They are individuals and  

و همچنین می‌تواند به معنای جمع شدن باشد، زمانی که مردم دور هم جمع می‌شوند. آنها افراد هستند و

they come together as a whole. Tomorrow, let's  assemble in the conference room to discuss the

به عنوان یک کل گرد هم می‌آیند. فردا، بیایید در اتاق کنفرانس جمع شویم تا در مورد پیشنهاد بحث کنیم

proposal.

.

Now that you're more comfortable with  these advanced verbs, let's do that quiz

حالا که با این افعال پیشرفته راحت‌تر هستید، بیایید دوباره آن آزمون را انجام دهیم

again. Here are the

. سوالات از این قرار است

questions. Hit pause, take  as much time as you need,  

. دکمه‌ی مکث را بزنید، هر چقدر زمان نیاز دارید،

and when you're ready to  see the answers, hit play.

و وقتی آماده‌ی دیدن پاسخ‌ها بودید، دکمه‌ی پخش را بزنید.

So how did you do with that quiz? Let's  find out. Here are the answers. Hit pause,  

خب، چطور با اون مسابقه کنار اومدی؟ بیایید بفهمیم. در اینجا پاسخ‌ها آمده است. دکمه‌ی مکث را بزنید،

take as much time as you need to review these  answers, and when you're done, hit play.

هر چقدر که لازم است برای مرور این پاسخ‌ها وقت بگذارید ، و وقتی کارتان تمام شد، دکمه‌ی پخش را بزنید.

You're doing great. Now let's review 10 C1 nouns.

عالی پیش میری. حالا بیایید 10 اسم C1 را مرور کنیم.

Question one,

سوال اول،

she's a good detective. We can trust her.

او کارآگاه خوبی است. می‌توانیم به او اعتماد کنیم.

Now I'm only going to give  you 3 seconds to answer,  

حالا فقط ۳ ثانیه به شما فرصت می‌دهم تا پاسخ دهید،

so hit pause if you need more time  and then hit play when you're ready.

بنابراین اگر به زمان بیشتری نیاز دارید، مکث کنید و وقتی آماده بودید، پخش را بزنید.

Her

inferences. Question two,

استنباط‌های او. سوال دوم،

have you always had.

آیا همیشه این کار را کرده‌اید؟

Towards

به سوی

languages.

زبان‌ها.

An

inclination.

یک

تمایل.

Question 3,

سوال ۳،

choosing between studying abroad  or staying home close to family

انتخاب بین تحصیل در خارج از کشور یا ماندن در خانه و کنار خانواده،

is a.

...

A dilemma.

یک معضل.

Question 4, Learning

سوال ۴، یادگیری

a new language is a

یک زبان جدید

worthwhile.

ارزشمند است.

Endeavor

در سوال تلاش

Question

5, the word freedom

شماره ۵، کلمه آزادی

has

positive for most

برای اکثر مردم بار مثبتی دارد

people.

.

Connotations. Question

معانی ضمنی. سوال

6, lockdowns during COVID created a lot of.

۶، قرنطینه‌ها در طول کووید موارد زیادی را ایجاد کرد.

Controversy.

جنجال و جدال.

Question 7. There was a bank.

سوال ۷. یک بانک وجود داشت.

In the election results.

در نتایج انتخابات.

Disparity.

اختلاف و نابرابری.

Question 8. J

سوال ۸. جی

for his English lessons act as a.

برای درس‌های انگلیسی‌اش به عنوان الف عمل می‌کند.

In my language learning.

در یادگیری زبانم.

A catalyst.

یک کاتالیزور.

Question 9, she gets her friendly from her mother.

سوال ۹، او مهربانی‌اش را از مادرش می‌گیرد.

Disposition.

وضع و حال.

Question 10,

سوال ۱۰،

your is your best quality.

بهترین ویژگی شما چیست؟

Resilience.

تاب‌آوری.

So was that

quiz difficult for you? It

خب، آیا آن

آزمون برای شما سخت بود؟

probably was, but don't worry because  you haven't learned these yet.

احتمالاً همینطور بوده، اما نگران نباشید چون هنوز اینها را یاد نگرفته‌اید.

So now I'm going to teach you each C one noun in  

خب، حالا می‌خوام هر اسم توی زبان C رو با جزئیات بهت یاد بدم

detail and then you'll do that quiz  again, and I promise your score will

و بعدش دوباره اون آزمون رو انجام می‌دی ، و قول می‌دم نمره‌ات

improve.

بهتر بشه.

Disparity,

اختلاف،

disparity, this is a noticeable.

اختلاف، این قابل توجه است.

Difference or inequality

تفاوت یا نابرابری

between things often in terms  of quantity quality or status  

بین چیزها اغلب از نظر کمیت، کیفیت یا جایگاه اجتماعی است.

for example there is a significant  disparity in income levels between  

برای مثال، در این شهر اختلاف قابل توجهی در سطح درآمد بین

the rich and poor in this city remember  grammatically that we're talking about.

ثروتمندان و فقرا وجود دارد. به لحاظ دستوری به یاد داشته باشید که ما در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم.

Nouns, so pay attention to if  the noun requires an article  

اسم‌ها، بنابراین به این توجه کنید که آیا اسم به حرف تعریف نیاز دارد

or if not because it's either an  exception or it's uncountable in

یا خیر، زیرا یا یک استثنا است یا غیرقابل شمارش است، در

this

این

case we have a disparity we need  an article. There's a modifier,

صورت ما یک ناهمگونی داریم که به حرف تعریف نیاز دارد. یک اصلاح‌کننده وجود دارد،

a significant

یک اختلاف قابل توجه

disparity.

.

The article is

این حرف تعریف

conjugated with the

با فعل کمکی (ad) ترکیب شده است،

modifier

so if

you need ah or and it depends on what directly  comes after the article a significant disparity,  

بنابراین اگر به

ah یا نیاز دارید، بستگی به این دارد که چه چیزی مستقیماً بعد از حرف تعریف می‌آید. اختلاف قابل توجه،

resilience, resilience. This is a concept  and it's when you can recover quickly from

انعطاف‌پذیری، انعطاف‌پذیری. این یک مفهوم است و زمانی است که می‌توانید به سرعت از

challenges or difficulties

چالش‌ها یا مشکلات بهبود یابید

for.

.

For example, the community's  resilience was evident in how quickly

برای مثال، انعطاف‌پذیری جامعه در سرعت

they rebuilt after the

بازسازی آنها پس از

devastating earthquake. So there  was this devastating earthquake  

زلزله ویرانگر مشهود بود. بنابراین، این زلزله ویرانگر

that destroyed the homes,  but the city's resilience,

خانه‌ها را ویران کرد، اما انعطاف‌پذیری شهر و

their ability to recover quickly  from challenges or difficulties

توانایی آن در بازیابی سریع از چالش‌ها یا مشکلات، به

allowed them to

آنها اجازه

rebuild.

The home and notice that the resilience, it

بازسازی را داد.

خانه و توجه کنید که تاب‌آوری،

belongs

متعلق

to the city,

به شهر است،

the city's resilience dilemma  dilemma that's fun to say dilemma.

معضل تاب‌آوری شهر، معضلی که گفتنش جالب است.

This is

این

a difficult situation

یک موقعیت

or problem where a choice must be made between two

یا مشکل دشوار است که در آن باید بین دو

options, but they're equally.

گزینه یکی را انتخاب کرد، اما آنها به یک اندازه مهم هستند.

Desirable, so both of

مطلوب است، بنابراین هر دو

the options aren't very good, but you have to  make a decision that's a dilemma and notice  

گزینه خیلی خوب نیستند، اما شما باید تصمیمی بگیرید که یک دوراهی است و توجه کنید

that article a dilemma for example,  she faced a dilemma between taking a  

که مثلاً او با یک دوراهی بین پذیرفتن یک

high paying job she didn't enjoy or pursuing  her passion for art but with an uncertain.

شغل پردرآمد که از آن لذت نمی‌برد یا دنبال کردن علاقه‌اش به هنر اما با یک تردید روبرو بود.

Income so she can take the high paying job

درآمدی که بتواند شغل پردرآمدی را انتخاب کند

but she

اما

doesn't like it or she can pursue art but there's  

آن را دوست نداشته باشد، یا بتواند هنر را دنبال کند اما

no money so that's a dilemma because  both of those options have undesirable

پولی نداشته باشد که این یک دوراهی است، زیرا هر دوی این گزینه‌ها ویژگی‌های نامطلوبی دارند،

qualities

endeavor endeavor. This is a serious or  determined effort to achieve something,  

تلاش، تلاش. این یک تلاش جدی یا مصمم برای دستیابی به چیزی است،

especially something challenging or.

به خصوص چیزی چالش برانگیز یا

Worthwhile, for example, the team  made every endeavor to complete  

برای مثال، نکته‌ی قابل توجه این است که تیم تمام تلاش خود را کرد تا

the project ahead of schedule.  Notice here because it's a noun,  

پروژه را زودتر از موعد مقرر به پایان برساند. توجه داشته باشید که چون این یک اسم است،

we sometimes require other grammatical structures  to make it complete and here you make an endeavor.

گاهی اوقات برای کامل کردن آن به ساختارهای دستوری دیگری نیاز داریم و در اینجا شما یک تلاش انجام می‌دهید.

Otherwise we could actually  use endeavor as a verb.

در غیر این صورت می‌توانیم از effort به عنوان فعل استفاده کنیم.

The team

تیم

endeavored

تلاش کرد

to complete the project, but this  lesson is teaching you nouns,  

تا پروژه را تکمیل کند، اما این درس به شما اسم‌ها را آموزش می‌دهد،

and in this case endeavor is also a noun,

و در این مورد، effort نیز یک اسم است،

but

اما

you make an endeavor. In this example it's

شما یک effort انجام می‌دهید. در این مثال،

made every

هر تلاشی که لازم است انجام شده است،

endeavor, so we have our verb  make in the past symbol and  

بنابراین فعل make را در نماد گذشته داریم و

because every implies there was more than one.

زیرا every دلالت بر وجود بیش از یکی دارد.

We don't have an article made every endeavor,  but endeavor is a noun that doesn't take a  

ما حرف تعریف made every effort را نداریم، اما effort اسمی است که

plural form, so the noun is plural, but we don't  add an S to it inclination inclination. This is  

شکل جمع نمی‌گیرد، بنابراین اسم جمع است، اما ما به آن S اضافه نمی‌کنیم. این

a natural tendency or preference towards  something. His inclination towards music.

یک گرایش یا ترجیح طبیعی نسبت به چیزی است. گرایش او به موسیقی.

him to pursue a career as a professional  musician, so he has a natural tendency towards

او می‌خواهد به عنوان یک نوازنده حرفه‌ای حرفه ای را دنبال کند، بنابراین او گرایش طبیعی به موسیقی دارد

music

or simply he has a preference and because of that  preference he's pursuing a career as a musician,  

یا به سادگی یک ترجیح دارد و به دلیل آن ترجیح، حرفه نوازندگی را دنبال می‌کند، این

his inclination and notice the inclination  belongs to him, his inclination towards music.

تمایل و توجه به این تمایل متعلق به اوست، تمایل او به موسیقی.

Catalyst Catalyst, a catalyst is something  that speeds up a significant change or that  

کاتالیزور کاتالیزور، چیزی است که سرعت یک تغییر قابل توجه را افزایش می‌دهد یا

causes a significant change. For example, the new  technology served as a catalyst for the company's  

باعث یک تغییر قابل توجه می‌شود. برای مثال، این فناوری جدید به عنوان کاتالیزوری برای

rapid expansion into international markets. So  in this case, the catalyst is the new technology.

گسترش سریع شرکت به بازارهای بین‌المللی عمل کرد. بنابراین در این مورد، کاتالیزور، فناوری جدید است.

And the new technology allowed the company to  speed up a significant change which in this  

و این فناوری جدید به شرکت اجازه داد تا یک تغییر قابل توجه را سرعت بخشد که در این

case is expanding into international markets  or it simply caused that significant change.

مورد، گسترش به بازارهای بین‌المللی است یا به سادگی باعث آن تغییر قابل توجه شده است.

Change so either they were  in the process of doing this

تغییر، بنابراین یا آنها در حال انجام این کار بودند

or

یا

they started it as

آن را به عنوان

a new project,

یک پروژه جدید شروع کردند،

but the new technology was

اما فناوری جدید

the catalyst it sped

کاتالیزوری بود که آن را سرعت بخشید

it up or it caused it disposition.

یا باعث از بین رفتن آن شد.

Disposition this is a person's inherent qualities  of mind and character or you can think of it  

خلق و خو، این ویژگی ذاتی ذهن و شخصیت یک فرد است یا می‌توانید آن را

as one's temperament or nature for example, her  cheerful disposition made her a joy to be around.

به عنوان خلق و خو یا طبیعت فرد در نظر بگیرید، مثلاً خلق و خوی شاد او باعث می‌شد که بودن در کنارش لذت‌بخش باشد.

Even in difficult situations, so here

حتی در شرایط دشوار، بنابراین در اینجا

her

disposition disposition is the noun and it simply  represents her character, her personality and then

خلق و خوی او (her disposition) اسم است و به سادگی نشان دهنده شخصیت و منش اوست و سپس

we have an

یک

adjective, her

صفت داریم،

cheerful disposition.

خلق و خوی شاد او (her happy mood).

And in that case it sounds  like a positive disposition,  

و در این صورت، به نظر می‌رسد که این یک گرایش مثبت است،

but somebody could have a negative disposition.  His angry disposition made him a negative person  

اما ممکن است کسی گرایش منفی داشته باشد. خلق و خوی خشمگین او، او را به فردی منفی تبدیل کرده بود که

to be around to completely change the  example to the opposite connotation,  

بودن در کنارش کاملاً مصداق آن را به

connotation. This is the emotional  or cultural associations that.

معنای متضاد تغییر می‌داد. این تداعی‌های عاطفی یا فرهنگی است که ...

A word has beyond its literal meaning so let's  take the word home literally a home is where  

یک کلمه فراتر از معنای تحت‌اللفظی خود است، بنابراین بیایید کلمه خانه را به معنای تحت‌اللفظی آن در نظر بگیریم. خانه جایی است که

you live that's the literal meaning but what  other connotations are there with the word home?

شما در آن زندگی می‌کنید. این معنای تحت‌اللفظی است، اما کلمه خانه چه معانی ضمنی دیگری دارد؟ می‌توان

We

could say the word home has positive connotations  of warmth and security, so that's the

گفت کلمه خانه بار معنایی مثبتی از گرما و امنیت دارد، بنابراین این بار

emotional.

احساسی دارد.

Characteristics

ویژگی‌هایی

that the word has beyond its literal  meaning that's the connotation controversy,  

که این کلمه فراتر از معنای تحت‌اللفظی خود دارد، همان معنای ضمنیِ «جدال» و «

controversy. I'm sure you know this one. This

مناقشه» است. مطمئنم که این یکی را می‌شناسید. این

is a prolonged public

یک

dispute or debate

اختلاف یا بحث عمومی طولانی است که

often involving opposing views or  conflicting opinions. For example,  

اغلب شامل دیدگاه‌های مخالف یا عقاید متناقض می‌شود. برای مثال،

the new government policy sparked a controversy.

سیاست جدید دولت جنجالی به پا کرد. در اینجا، چه

Among citizens and politicians alike  sparked a controversy here the word  

در میان شهروندان و چه در میان سیاستمداران، بحثی درگرفت که کلمه

spark simply means created. The controversy

جرقه به معنای ساده به معنای «آفریده شده» است. این جنجال

only

exists because of this new policy

فقط به

خاطر این سیاست جدید وجود دارد

and remember the controversy is that there

و به یاد داشته باشید که جنجال به این دلیل است که

are

opposing views, conflicting ideas,  so there's going to be some sort

دیدگاه‌های مخالف و ایده‌های متناقض وجود دارد، بنابراین

of debate

نوعی بحث وجود خواهد داشت

and it's going to be.

و خواهد داشت.

A prolonged

یک

debate,

بحث طولانی،

a longer than usual debate because it's  a controversy, inference, inference.  

یک بحث طولانی‌تر از حد معمول، چون این یک جدل، استنتاج، استنتاج است.

This is a conclusion reached based on evidence  and reasoning rather than direct observation.  

این نتیجه‌گیری بر اساس شواهد و استدلال است، نه مشاهده مستقیم.

So I could look at something and reach  a conclusion that's direct observation.

بنابراین می‌توانم به چیزی نگاه کنم و به نتیجه‌ای برسم که مشاهده‌ی مستقیم است.

But maybe I don't have the advantage of looking  at something, so I have to use evidence and  

اما شاید من مزیت نگاه کردن به چیزی را نداشته باشم، بنابراین مجبور باشم از شواهد و

reasoning to reach that conclusion that's  inference. This is something that detectives do

استدلال برای رسیدن به آن نتیجه استفاده کنم، این همان استنتاج است. این کاری است که کارآگاهان انجام می‌دهند،

because detectives

زیرا کارآگاهان

don't always get to simply look at.

همیشه نمی‌توانند به سادگی به آن نگاه کنند.

to

برای

directly observe it

مشاهده مستقیم آن،

for example from the clues provided,  so the clues, that's the reasoning and  

مثلاً از طریق سرنخ‌های ارائه شده، بنابراین سرنخ‌ها، این استدلال و

the evidence from the clues provided the  detective made a crucial inference about

شواهد از سرنخ‌هایی است که کارآگاه با استفاده از آنها به استنباط مهمی در مورد

the suspect's

location. So the detective.

موقعیت مظنون دست یافته است. پس کارآگاه.

A conclusion about the suspect's location not  

نتیجه‌گیری در مورد موقعیت مظنون بر

based on observation because  if you could observe where a

اساس مشاهده نیست، زیرا اگر بتوانید محل

suspect

مظنون را به

is well then you would know  exactly where that person is,  

خوبی مشاهده کنید، دقیقاً می‌دانید که آن شخص کجاست،

but the detective didn't know he had to  use inference, the clues to determine that.

اما کارآگاه نمی‌دانست که باید از استنتاج، یعنی سرنخ‌ها برای تعیین آن استفاده کند.

Now that you're

حالا که

more comfortable with

با

this vocabulary, let's do the quiz again.

این واژگان راحت‌تر هستید، بیایید دوباره آزمون را انجام دهیم.

Here are the questions.

سوالات از این قرار است. دکمه‌ی

Hit pause,

مکث را بزنید،

take as much time as you need and when

هر چقدر که لازم است زمان بگذارید و وقتی

you're ready to see the answers, hit play.

آماده‌ی دیدن پاسخ‌ها شدید، دکمه‌ی پخش را بزنید.

Here are the answers. Hit pause.  Take as much time as you need to  

در اینجا پاسخ‌ها آمده است. مکث را بزنید. هر چقدر که لازم است برای

review the answers, and when you're ready to

بررسی پاسخ‌ها وقت بگذارید، و وقتی آماده

continue, hit play. Now let's move on to  

ادامه بودید، دکمه پخش را بزنید. حالا بیایید به سراغ

adjectives. Let's see if you  know all 10 C1 adjectives.

صفت‌ها برویم. بیایید ببینیم که آیا هر 10 صفت C1 را می‌دانید یا خیر.

Question one,

سوال اول،

Sarah's taste in music meant her  favorite genre changed every week.

سلیقه‌ی سارا در موسیقی به این معنی بود که ژانر مورد علاقه‌اش هر هفته تغییر می‌کرد.

Now I'm only going to give you 3

حالا فقط ۳

seconds to answer, which is not a long time, so

ثانیه به شما فرصت پاسخ می‌دهم که زمان زیادی نیست، پس دکمه‌ی

hit pause, take as much time as you

مکث را بزنید، هر چقدر که لازم دارید زمان بگذارید

need,

and when you're ready, hit play.

و وقتی آماده بودید، دکمه‌ی پخش را بزنید. سلیقه‌ی

Sarah's fickle

متغیر سارا

taste in music.

در موسیقی.

Question 2, the smell of freshly  baked bread filled the bakery.

سوال ۲، بوی نان تازه، نانوایی را پر کرده بود.

Pervasive.

فراگیر.

Question 3, the conference featured  scientists from around the world.

سوال ۳، این کنفرانس دانشمندانی از سراسر جهان را گرد هم آورده بود.

Eminent

Question 4,

سوال برجسته شماره ۴، طبیعت

the young boy's

پسر جوان

nature led him to ask endless questions.

او را به پرسیدن سوالات بی‌پایان سوق می‌داد.

Inquisitive.

کنجکاو.

Question 5. Cha GPT is becoming in the

سوال ۵. GPT در حال تبدیل شدن به یک ابزار در

workplace.

محیط کار است.

Ubiquitous.

فراگیر.

Question 6, from

سوال ۶، از

the

top of

بالای

the

mountain, they admire the expanse of the valley.

کوه، وسعت دره را تحسین می‌کنند.

Vas

واس،

Question 7,

سوال ۷،

the novel's ending left ah.

پایان رمان آه را ترک کرد.

Impact

تأثیر

on the reader.

بر خواننده.

A

profound

impact.

تأثیری عمیق.

Question 8, she

سوال ۸، او

had an love of painting.

عاشق نقاشی بود.

Intrinsic.

ذاتی.

Question 9,

سوال ۹،

safety

is in the construction industry.

ایمنی

در صنعت ساخت و ساز است.

Paramount.

پارامونت.

And finally,

و در نهایت،

question

سوال

10,

the fear

۱۰،

of the dark seems to be in many young children.

به نظر می‌رسد ترس از تاریکی در بسیاری از کودکان خردسال وجود دارد.

Inherent.

ذاتی.

So how did you do with that  quiz? Was it easy, difficult?

خب، چطور با آن آزمون کنار آمدی ؟ آسون بود، سخت بود؟

Don't worry

if it was difficult because  now I'm going to explain

اگر سخت بود نگران نباشید چون حالا

each

هر

adjective

in detail. Let's do that now ubiquitous,  

صفت را

با جزئیات توضیح می‌دهم. بیایید این کار را همین حالا، همه جا حاضر،

ubiquitous. This means present, found,  or appearing everywhere. For example,  

همه جا حاضر، انجام دهیم. این به معنی حاضر، یافت شده یا ظاهر شدن در همه جا است. برای مثال،

smartphones are ubiquitous devices. They're found  everywhere. They're found in every home, every.

گوشی‌های هوشمند دستگاه‌هایی هستند که همه جا حاضرند. آنها همه جا پیدا می‌شوند. آنها در هر خانه‌ای پیدا می‌شوند، در هر ...

Office so we can say smartphones are ubiquitous  devices in every home and office. Paramount  

دفتر کار، بنابراین می‌توانیم بگوییم که تلفن‌های هوشمند دستگاه‌هایی هستند که در همه خانه‌ها و ادارات وجود دارند. پارامونت،

paramount when something is paramount it  means it's more important than anything else  

پارامونت، وقتی چیزی از همه مهم‌تر است، یعنی از هر چیز دیگری مهم‌تر است.

in emergency situations, the safety of the  passengers is paramount to the airline crew,  

در شرایط اضطراری، ایمنی مسافران برای خدمه هواپیما از همه چیز مهم‌تر است،

so you know the safety of  the passengers is important.

بنابراین می‌دانید که ایمنی مسافران مهم است.

to the airline crew, but by including  the adjective paramount, you know it's  

به خدمه هواپیما، اما با اضافه کردن صفت «برترین» (paramient)، می‌فهمید که این

more important than anything else so the  safety of the passengers is more important  

از هر چیز دیگری مهم‌تر است، بنابراین ایمنی مسافران

than protecting the actual airplane. The  safety of the passengers is paramount,

از حفاظت از خود هواپیما مهم‌تر است. ایمنی مسافران از هر چیزی مهم‌تر،

vast,

بسیار

vast. This means a very great

بسیار مهم‌تر است. این به معنی

extent

مقدار

or quantity.

یا کمیت بسیار زیاد است.

So

بنابراین

when I hear vast, I know that

وقتی می‌شنوم «وسیع»، می‌دانم که

the extent is

وسعت آن

very

بسیار

great. For example, the Sahara Desert  is a vast expanse of sand dunes.

زیاد است. برای مثال، صحرای بزرگ آفریقا پهنه وسیعی از تپه‌های شنی است.

So of course I know there are sand dunes in  the desert. I know there are many sand dunes,  

بنابراین البته که می‌دانم در بیابان تپه‌های شنی وجود دارد . می‌دانم تپه‌های شنی زیادی وجود دارد،

but when I hear vast, the image  I have in my mind all of a sudden  

اما وقتی می‌شنوم «پهناور»، تصویری که در ذهنم دارم ناگهان

changes and I see sand dune after sand  dune after sand dune because it's vast,

تغییر می‌کند و تپه‌های شنی را پشت تپه‌های شنی می‌بینم، چون وسیع و

profound.

عمیق است.

Profound

عمیق،

this

means having deep insight

یعنی داشتن بینش

or understanding. For example, the professor's  

یا درک عمیق. برای مثال،

lecture on quantum mechanics was  profound. By using this adjective,  

سخنرانی استاد در مورد مکانیک کوانتومی عمیق بود. با استفاده از این صفت،

I understand that the person saying this learned  a lot of very deep insights or now has a very.

من اینطور برداشت می‌کنم که شخصی که این را می‌گوید، بینش‌های بسیار عمیقی آموخته یا اکنون ...

Deep understanding of the topic  because it was profound pervasive,  

درک عمیق از موضوع، زیرا عمیق، فراگیر و

pervasive. This means spreading  widely throughout a group or an area.  

گسترده بود. این به معنی گسترش گسترده در سراسر یک گروه یا یک منطقه است.

Remember we talked about how smartphones  are ubiquitous. They appear everywhere.

یادتان هست که در مورد فراگیر شدن گوشی‌های هوشمند صحبت کردیم . آنها همه جا ظاهر می‌شوند.

Well, as a result, we can say that social  media is a pervasive part of modern society  

خب، در نتیجه، می‌توانیم بگوییم که رسانه‌های اجتماعی بخش فراگیری از جامعه مدرن هستند،

because smartphones are ubiquitous and social  media like the J Fors English YouTube channel.

زیرا گوشی‌های هوشمند همه جا حاضر هستند و رسانه‌های اجتماعی مانند کانال یوتیوب J Fors English.

Is now everywhere as well so it's pervasive  it is spread widely and spread quickly within  

اکنون همه جا هست، بنابراین فراگیر است، به طور گسترده و به سرعت در

society inherent inherent. This means existing  in something as a permanent or inseparable

جامعه شیوع پیدا می‌کند، امری ذاتی و ذاتی. این به معنای وجود داشتن در چیزی به عنوان یک

quality or

کیفیت یا

element. For example, cats  have an inherent ability.

عنصر دائمی یا جدایی‌ناپذیر است. برای مثال، گربه‌ها یک توانایی ذاتی دارند.

To land on their feet when they fall,

وقتی می افتند روی پاهایشان فرود بیایند،

have you heard that before?

قبلاً این را شنیده ای؟

That when a cat falls, it  always lands on its feet? Well,  

که وقتی گربه‌ای می‌افتد، همیشه روی پاهایش فرود می‌آید؟ خب،

this is an inherent quality.  It's permanent within the cat.  

این یک ویژگی ذاتی است. این در بدن گربه دائمی است.

It's not separable from the cat. The cat  didn't learn how to do this. It's just.

از گربه جدا نمیشه. گربه یاد نگرفت که چگونه این کار را انجام دهد. فقط همین.

An inherent quality inquisitive

یک ویژگی ذاتیِ کنجکاو

inquisitive

بودن،

this means showing a strong curiosity

یعنی نشان دادن کنجکاوی

or willingness to

یا تمایل شدید به

learn. For example, my daughter was  very inquisitive when we were at  

یادگیری. برای مثال، دختر من وقتی در موزه بودیم خیلی کنجکاو بود.

the museum generally someone displays  being inquisitive by asking a lot of.

معمولاً هر کسی با پرسیدن زیاد، کنجکاوی خود را نشان می‌دهد.

Questions so if you're at the museum with a  young child or even an adult and they ask a lot  

سوالات، بنابراین اگر با یک کودک خردسال یا حتی یک بزرگسال در موزه هستید و آنها

of questions about what they're seeing, they could  also be inquisitive by wanting to read all of the  

سوالات زیادی در مورد آنچه می‌بینند می‌پرسند، ممکن است کنجکاو هم باشند و بخواهند تمام

signs and the posters and the information about  the objects that they're looking at at the museum.

تابلوها و پوسترها و اطلاعات مربوط به اشیاء مورد نظر خود را در موزه بخوانند.

In my opinion, being inquisitive is a very  beneficial quality when you're learning,  

به نظر من، کنجکاو بودن هنگام یادگیری،

especially when you're learning a language. I  love when my students ask questions when they're  

به خصوص هنگام یادگیری یک زبان، یک ویژگی بسیار مفید است. من عاشق این هستم که دانش‌آموزانم وقتی کنجکاو هستند سوال می‌پرسند،

inquisitive because it shows they're really trying  to understand and when you ask questions and you  

چون نشان می‌دهد که واقعاً سعی در فهمیدن دارند و وقتی شما سوال می‌پرسید و به

get those answers, you're able to form those  connections in your brain and learn faster.

پاسخ‌ها می‌رسید، می‌توانید آن ارتباطات را در مغزتان شکل دهید و سریع‌تر یاد بگیرید.

As well, so hopefully you are inquisitive  when it comes to the English language fickle,  

همچنین، امیدوارم وقتی صحبت از زبان انگلیسی می‌شود، کنجکاو باشید.

fickle, that's fun to say, fickle.  This means changing frequently,  

فیکل، گفتنش جالب است، فیکل. این به معنای تغییر مکرر است،

especially in one's loyalties, interests, or

به خصوص در وفاداری‌ها، علایق یا

affections.

عواطف.

For example, the fashion industry  is known for its fickle trends.

برای مثال، صنعت مد به خاطر روندهای بی‌ثباتش شناخته شده است.

Trends in the fashion  industry change very quickly,  

روندها در صنعت مد خیلی سریع و

very frequently. One day it could be very  fashionable to wear a sweater like this,  

خیلی مکرر تغییر می‌کنند. یه روزی پوشیدن همچین پلیوری خیلی مد میشه،

and then next week they say that is the  ugliest sweater ever, and you shouldn't wear  

و هفته‌ی بعد میگن این زشت‌ترین پلیوریه که تا حالا پوشیدی و نباید بپوشیش

it. So they're very fickle about what's trendy  and what's not trendy. The fashion industry.

. بنابراین آنها در مورد اینکه چه چیزی مد روز است و چه چیزی مد نیست، بسیار دمدمی مزاج هستند. صنعت مد.

Also be fickle about which designers they  promote and support. Maybe one day this  

همچنین در مورد اینکه کدام طراحان را تبلیغ و حمایت می‌کنند، بی‌ثبات باشند. شاید یک روز این

person is the designer that everyone's  talking about but then next week nobody's  

شخص همان طراحی باشد که همه درباره‌اش صحبت می‌کنند، اما هفته‌ی بعد هیچ‌کس

talking about that person and there's  a totally new designer so the fashion  

درباره‌اش صحبت نمی‌کند و یک طراح کاملاً جدید سر کار می‌آید، بنابراین

industry and many other industries  is very fickle, intrinsic, intrinsic.

صنعت مد و بسیاری از صنایع دیگر بسیار بی‌ثبات، ذاتی و ذاتی هستند.

This means belonging naturally and therefore  it's an essential part. For example, an intrinsic  

این به معنای تعلق ذاتی است و بنابراین بخش اساسی آن محسوب می‌شود. برای مثال،

motivation to succeed drives some athletes to  push their limits, so they're not motivated by  

انگیزه ذاتی برای موفقیت، برخی از ورزشکاران را به فراتر رفتن از محدودیت‌هایشان سوق می‌دهد، بنابراین آنها با

winning a trophy because that's an external  motivation. The trophy is outside of them.

بردن یک جام انگیزه نمی‌گیرند زیرا این یک انگیزه بیرونی است. جام بیرون از آنهاست.

They're motivated by something  within an intrinsic motivation.

آنها توسط چیزی در درون یک انگیزه ذاتی انگیزه می‌گیرند.

And just like I said that being  inquisitive is important when  

و همانطور که گفتم کنجکاوی هنگام

you're learning a language so is having  an intrinsic motivation if you're only  

یادگیری یک زبان مهم است، داشتن انگیزه ذاتی نیز مهم است، اگر فقط

motivated to study to pass the  IELTS, well that's an external.

انگیزه شما برای درس خواندن و قبولی در آزمون آیلتس است، خب این یک انگیزه بیرونی است.

Motivation and although it's  great to have that motivation,  

انگیزه و اگرچه داشتن این انگیزه عالی است، اما به

generally it's not enough generally we  also need an intrinsic motivation to  

طور کلی کافی نیست. ما به یک انگیزه ذاتی نیز نیاز داریم تا

really push ourselves and succeed our full  potential eminent eminent this means famous.

واقعاً خودمان را به جلو سوق دهیم و با تمام پتانسیل خود به موفقیت برسیم. برجسته، برجسته، این به معنای مشهور شدن است.

And respected within a  specific profession or field,  

و در یک حرفه یا زمینه خاص مورد احترام است،

for example, she was awarded a prize for  her eminent contributions to the field,  

برای مثال، به خاطر مشارکت‌های برجسته‌اش در این زمینه

the field being the area of her profession,  so if she is a quantum mechanic.

که حوزه تخصصی اوست، جایزه‌ای به او اهدا شد، بنابراین اگر او یک مکانیک کوانتومی باشد.

then that is her field quantum mechanics  is her field if she is a physicist,  

پس این رشته اوست. اگر او فیزیکدان باشد، مکانیک کوانتومی رشته اوست،

then that is her field, her area  of study interest or profession,  

پس این رشته اوست، حوزه مورد علاقه یا حرفه اوست،

and here it at her eminent contributions  so it's implying that her contributions.

و اینجا در مشارکت‌های برجسته اوست، بنابراین دلالت بر مشارکت‌های اوست.

Are famous or respected within that  particular field whether it be quantum  

در آن زمینه خاص، چه

mechanics or physics. Now that you're  more comfortable with these adjectives,  

مکانیک کوانتومی و چه فیزیک، مشهور یا مورد احترام هستند. حالا که با این صفت‌ها راحت‌تر هستید،

let's do the same quiz again.  Here are the questions hit pause,  

بیایید دوباره همان آزمون را انجام دهیم.  در اینجا سوالاتی وجود دارد که می‌توانید آنها را مکث کنید،

take as much time as you need and when  you're ready to see the answers, hit play.

هر چقدر که نیاز دارید به آنها زمان بدهید و وقتی آماده دیدن پاسخ‌ها بودید، پخش را بزنید. در

Here are the answers, take as much time as  you need to review them, and when you're ready

اینجا پاسخ‌ها آمده است، هر چقدر که لازم است برای مرور آنها وقت بگذارید و وقتی آماده

to

continue, hit play.

ادامه بودید، دکمه پخش را بزنید.

Now let's see if you know these 10 C1 adverbs.

حالا بیایید ببینیم که آیا این 10 قید C1 را می‌شناسید یا خیر.

Question one, it's

سوال اول،

almost winter, so the cold weather is?

تقریباً زمستان است، پس هوا سرد است؟

Approaching.

نزدیک شدن.

Now I'm only going to give you 3 seconds,  which is not a lot of time, so hit pause,

حالا فقط ۳ ثانیه به شما وقت می‌دهم که زمان زیادی نیست، پس دکمه‌ی مکث را بزنید،

take as much time as you need  and when you're ready, hit play.

هر چقدر که لازم دارید زمان بگذارید و وقتی آماده بودید، دکمه‌ی پخش را بزنید.

Inevitably.

ناگزیر.

Question 2,

سوال ۲،

she

او

disagreed with

با سیاست جدید مخالف بود

the new

policy.

.

Vehemently.

با قاطعیت.

Question 3, despite the small error, the  customer complained about the mistake.

سوال ۳، با وجود خطای کوچک، مشتری از اشتباه شکایت کرد.

Inordinately.

به طور بی رویه.

Question 4,

سوال ۴،

the

presentation was informative, but some

ارائه آموزنده بود، اما برخی از

sections felt detailed.

بخش‌ها مفصل به نظر می‌رسیدند.

Superfluously. Question 5,  he forgave his friend for the

بیش از حد. در سوال ۵، او دوستش را به خاطر

mistake and even offered to help fix it.

اشتباهش بخشید و حتی پیشنهاد داد که در رفع آن کمک کند. با

Magnanimously. Question 6, the rain fell  throughout the night, making it difficult to

بزرگواری. سوال ۶، باران تمام شب بارید و خوابیدن را دشوار کرد

sleep.

.

Incessantly. Question 7. The  carpenter swung his hammer.

بی‌وقفه سوال ۷. نجار چکشش را چرخاند.

Precariously. Question 8, he was angry

به طور ناپایدار. سوال ۸، او

about being fired,

از اخراج شدن عصبانی بود،

but now he can start his art career.

اما حالا می‌تواند حرفه هنری خود را شروع کند.

Ostensibly.

ظاهراً

Question 9, the family agreed to  spend their vacation in Morocco.

سوال ۹، خانواده موافقت کردند که تعطیلات خود را در مراکش بگذرانند.

Unanimously.

به اتفاق آرا.

And finally, question 10, the

و در نهایت، سوال ۱۰،

old clock.

ساعت قدیمی.

Chimed every hour without fail.

هر ساعت بدون وقفه زنگ می‌زد.

Perpetually.

به طور دائم.

So how did you

خب، چطور

do with that

quiz? Don't worry if you

با اون

مسابقه کنار اومدی؟ اگر

did terribly, you

خیلی بد عمل کردید، مثلاً

got 0 out of 10,

۰ از ۱۰ یا

5 out of 10. That's OK because now I'm  going to explain each adverb in detail.

۵ از ۱۰ گرفتید، نگران نباشید. اشکالی ندارد چون حالا می‌خواهم هر قید را با جزئیات توضیح دهم.

Incessantly, incessantly, this means without  interruption or continuously. For example,  

بی‌وقفه، پیوسته، این یعنی بدون وقفه یا پیوسته. برای مثال، زنگ

the alarm kept ringing incessantly  until she finally woke up.

ساعت بی‌وقفه زنگ می‌زد تا اینکه بالاخره او از خواب بیدار شد.

Of course I could say the

البته می‌توانم بگویم که

alarm kept ringing until she finally woke up.  

زنگ ساعت تا زمانی که او بالاخره از خواب بیدار شد، همچنان زنگ می‌زد.

Adverbs are not required in a sentence,  but when I say incessantly, you

قیدها در جمله الزامی نیستند، اما وقتی می‌گویم بی‌وقفه،

have this.

این را دارید.

Picture

in your

در

mind of this action happening

ذهنتان تصور کنید که این عمل

nonstop continuously so all of a sudden it

بی‌وقفه و مداوم اتفاق می‌افتد، طوری که ناگهان

sounds a lot more annoying or frustrating

خیلی آزاردهنده‌تر یا کلافه‌کننده‌تر

than without the adverb. The

از زمانی که قید وجود نداشت به نظر برسد. زنگ

alarm kept ringing incessantly until she finally  woke up inevitably, inevitably, that's fun to

ساعت بی‌وقفه زنگ می‌زد تا اینکه بالاخره او از خواب بیدار شد، ناگزیر، ناگزیر، جالب است که

say,

inevitably this

بگویم،

ناگزیر،

means certain to happen.

یعنی این اتفاق حتماً می‌افتد.

So let's take an example with population growth.

خب، بیایید مثالی با رشد جمعیت بزنیم. می‌توانم

I could say with the

بگویم با

increasing population,

افزایش جمعیت،

traffic

ترافیک

jams are inevitably becoming

ناگزیر

more common.

رایج‌تر می‌شود.

Again, I could simply say traffic jams  are becoming more common, but when I add

باز هم، می‌توانم به سادگی بگویم که راهبندان‌ها رایج‌تر می‌شوند، اما وقتی کلمه «

inevitably it emphasizes

ناگزیر» را اضافه می‌کنم، تأکید می‌کنم که

that and you

know

that this is definitely going to happen this is

این اتفاق قطعاً خواهد

certain to happen and

افتاد و

of course

مطمئناً

a

traffic

راهبندان

jam is

when you are unable.

زمانی است که شما قادر به استفاده از آن نیستید.

To move because there are cars all

حرکت کردن به خاطر اینکه ماشین‌ها

around you, a traffic jams, something that

دور و برتان هستند، به خاطر ترافیک، چیزی که

we inevitably deal with inordinately,  inordinately. This means excessively or unusually

ما ناگزیر به طور مفرط و مفرط با آن مواجه می‌شویم . این یعنی مثلاً او بیش از حد یا به طور غیرمعمول

for

example, he was inordinately excited

about his art exhibition.

از نمایشگاه هنری‌اش هیجان‌زده بود.

Of course you expect

البته که انتظار دارید

someone to be excited about their  art expedition or any sort of

کسی در مورد سفر هنری یا هر نوع

event or

رویداد یا

presentation but if you say  he was inordinately excited.

ارائه‌ای هیجان‌زده باشد، اما اگر بگویید که او بیش از حد هیجان‌زده بوده است.

All of a sudden I

یهو

don't

think this is a good thing

فکر می‌کنم این چیز خوبی نیست

because it means

چون یعنی

there is too much excitement.

هیجان زیادی وجود داره.

The amount

این میزان

of excitement is not appropriate to the situation.

هیجان با شرایط موجود تناسب ندارد.

So this is how

بنابراین به همین دلیل است که

adverbs

قیدها

are

so valuable

بسیار ارزشمند هستند

because they

زیرا

can really

change the overall meaning of a sentence. He was

می‌توانند

معنای کلی یک جمله را تغییر دهند. او

inordinately excited about his upcoming

بی‌نهایت در مورد نمایشگاه هنری پیش رویش هیجان‌زده بود

art exhibition and

و

maybe you were inordinately upset  about making a mistake in English.  

شاید تو بی‌نهایت از اشتباه در زبان انگلیسی ناراحت بودی.

It's normal to make mistakes, but the amount of.

اشتباه کردن طبیعی است، اما میزان آن. با

Upset

that you became was too much given the situation

توجه به شرایط، ناراحتی شما بیش از حد بود.

magnanimously magnanimously that's a

بزرگوارانه، بزرگوارانه،

long word magnanimously  this means in a generous and

کلمه طولانی‌ای است. بزرگوارانه، به معنی سخاوتمندانه و

forgiving

بخشنده است

way.

.

For example, my old boss  was magnanimously friendly.

برای مثال، رئیس قدیمی من بسیار دوستانه و بزرگوار بود.

After he found

بعد از اینکه

out I started my own company so I was

فهمید من شرکت خودم را تأسیس کردم، بنابراین

working for this company but then  I quit I left and I started my own

برای این شرکت کار می‌کردم، اما بعد استعفا دادم، رفتم و شرکت خودم را تأسیس کردم

company that's going to

که قرار است

compete directly

مستقیماً

with the existing

با

company so you would expect

شرکت موجود رقابت کند، بنابراین انتظار می‌رود

that my boss, my previous boss, my

که رئیسم، رئیس قبلی‌ام،

old boss would be

رئیس قدیمی‌ام

upset.

ناراحت شود.

But he was

friendly, so

اما او

دوستانه رفتار کرد، بنابراین می‌توانم

I can say

بگویم

magnanimously

friendly

to show that he was friendly in a forgiving way he  

که او بسیار دوستانه و بخشنده بود تا نشان دهد که او به شیوه‌ای بخشنده دوستانه رفتار می‌کرد. او

wanted to show that he wasn't upset  because I left and started my own

می‌خواست نشان دهد که از اینکه من آنجا را ترک کردم و شرکت خودم را تأسیس کردم ناراحت نیست

company.

.

Ostensibly ostensibly this

ظاهراً ظاهراً

means appearing as one thing

یعنی اینکه طوری به نظر برسیم که انگار یک چیزی هستیم

when it is really something else for

در حالی که در واقع چیز دیگری است.

example he was ostensibly

مثلاً او ظاهراً

happy so I know that he's appearing happy but

خوشحال بود، بنابراین من می‌دانم که او ظاهراً خوشحال به نظر می‌رسد، اما در

there's really something else

واقع چیز دیگری وجود دارد،

so in reality he isn't happy. I  know that because I said ostensibly

بنابراین در واقع او خوشحال نیست. من این را می‌دانم چون ظاهراً گفتم

happy.

خوشحالم.

He was ostensibly happy about the  news, but deep down he was really

او ظاهراً از این خبر خوشحال بود، اما در اعماق وجودش واقعاً

worried so

نگران بود، بنابراین ظاهراً

he

appeared happy but in reality he's  worried deep down that represents the

خوشحال به نظر می‌رسید اما در واقع در اعماق وجودش نگران بود، این نشان دهنده احساسات

feelings on

the inside

درونی است

that we generally

که ما معمولاً

don't

show to the public perpetually

همیشه و همیشه به عموم نشان نمی‌دهیم

perpetually.

.

This means constantly or continuously over a long

این به معنای مداوم یا پیوسته در یک

period of time.

دوره زمانی طولانی است.

For

example, she's perpetually late. This is not  a good thing because if you said she's late,  

مثلاً، او همیشه دیر می‌کند. این چیز خوبی نیست، چون اگر بگویید او دیر کرده،

well, that simply means she's  late right now in this specific

خب، این یعنی او الان در این موقعیت خاص دیر کرده

situation, but if I add.

، اما اگر اضافه کنم...

The adverb perpetually I know it

قید perpetually I know it

means

به معنی

constantly, which is

دائماً است، که به معنای

all the time it's a reoccurring

یک عمل تکرارشونده

action

or continuously

یا مداوم

over a long period of time. She's perpetually

در یک دوره زمانی طولانی است. او همیشه

late,

دیر می‌کند،

not a good thing, precariously precariously.

چیز خوبی نیست، به طرز ناپایداری به طرز ناپایداری.

This means dangerously or in an unstable way.  For example, the hiker walked precariously

این به معنای خطرناک یا به روشی ناپایدار است. برای مثال، کوهنورد به طرز خطرناکی در

along the edge of the

امتداد لبه

cliff, so there's an edge of a cliff that's

صخره راه می‌رفت، بنابراین لبه‌ای از صخره وجود دارد که

already.

از قبل وجود دارد.

Dangerous

situation, but if he's walking precariously, it  means he's walking in an unstable way, so he's

موقعیت خطرناکیه، اما اگه داره با حالت نامطمئن راه میره، یعنی داره به یه شکل ناپایدار راه میره، پس

walking like this, or a

اینجوری راه میره، یا به یه

dangerous way he's extremely close to the

شکل خطرناک، زیادی به

edge of the cliff

لبه پرتگاه نزدیکه

superfluously.

.

This is also

fun to say

گفتن «

superfluously this means in an  unnecessary or excessive manner,

اضافی» هم جالب است، یعنی به شیوه‌ای غیرضروری یا بیش از حد،

so too much,

خیلی زیاد،

too much beyond what is needed for example,

خیلی فراتر از آنچه لازم است، مثلاً

the report was superfluous.

گزارش زائد بود.

Long, so reports can be long,

طولانی، بنابراین گزارش‌ها می‌توانند طولانی باشند،

but if you say it was superfluously  long, it means unnecessarily long.  

اما اگر بگویید بیش از حد طولانی بود، منظور این است که غیرضروری طولانی بود.

They made one section of the report  10 pages when it could have easily

آنها یک بخش از گزارش را ده صفحه‌ای کردند، در حالی که می‌توانست به راحتی

been one

یک

page.

صفحه باشد.

So hopefully you don't think that this video is

بنابراین امیدوارم به اتفاق آرا فکر نکنید که این ویدیو

superfluously

بیش از حد

long,

طولانی،

excessively long,

بیش از حد طولانی،

too long than needed, wanted or desired,

بیش از حد طولانی از حد لازم، مورد نظر یا مطلوب است

unanimously.

.

Unanimously

به اتفاق آرا،

this means with complete agreement  of all parties involved so everyone  

این به معنای توافق کامل همه طرف‌های درگیر است، به طوری که همه

agrees with the same thing they  all agree yes or they all agree  

با یک چیز موافق باشند: همه موافق بله یا همه موافق

no or they all agree some other decision  for example the board members unanimously

خیر یا همه موافق تصمیم دیگری باشند، مثلاً اعضای هیئت مدیره به اتفاق آرا گزارش سالانه را

approved

تصویب کردند

the annual.

.

Report this means that every

گزارش این یعنی اینکه تک تک

board member

اعضای هیئت مدیره

said

گفته‌اند

yes

I approve. They unanimously

بله،

من تأیید می‌کنم. آنها به اتفاق آرا،

approved vehemently vehemently  this means in a strong

با قاطعیت و به

and emotional way. For example, she

شیوه‌ای قوی و احساسی، این وسیله را تأیید کردند. برای مثال، او

vehemently

به شدت با

opposed the idea of

ایده

relocating to a new city.

نقل مکان به یک شهر جدید مخالف بود.

When you relocate, it means you  permanently move from where you live

وقتی نقل مکان می‌کنید، به این معنی است که برای همیشه از جایی که

now to

اکنون زندگی می‌کنید به

a different location. So she opposed  this idea, she didn't want to relocate.

مکان دیگری نقل مکان می‌کنید. بنابراین او با این ایده مخالفت کرد، او نمی‌خواست نقل مکان کند.

But if I say she vehemently opposed,

اما اگر بگویم که او به شدت مخالف بود، می‌دانید،

you know, it was with strong  emotion she feels very strongly

او با احساسات قوی این را احساس می‌کند

that she doesn't want to move

که نمی‌خواهد

to relocate she vehemently opposed

به جایی که به شدت با آن مخالف بود،

relocating to.

نقل مکان کند.

The new

city. Now that you're more  comfortable with these adverbs,  

شهر جدید. حالا که با این قیدها راحت‌تر هستید،

let's do the same test again, and I promise

بیایید دوباره همان آزمون را انجام دهیم، و قول می‌دهم که

you'll do a lot better this

این بار خیلی بهتر عمل خواهید کرد

time. Here are the

. سوالات از این قرار است

questions. Hit pause, take  as much time as you need,  

. دکمه‌ی مکث را بزنید، هر چقدر زمان نیاز دارید،

and when you're ready to  see the answers, hit play.

و وقتی آماده‌ی دیدن پاسخ‌ها بودید، دکمه‌ی پخش را بزنید.

Here are the

در اینجا پاسخ‌ها آمده است

answers. Hit pause, review them,  and when you're ready to move

. دکمه‌ی مکث را بزنید، آنها را مرور کنید و وقتی آماده‌ی ادامه شدید، دکمه‌ی

on, hit

play.

پخش را بزنید.

So how many words did you know? Share your score  in the comments and do you want me to make another  

خب، چند تا کلمه بلد بودی؟ امتیاز خود را در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید و اگر مایلید، آیا می‌خواهید

lesson teaching you advanced vocabulary if  you do put yes, yes, yes, yes, yes, yes,  

درس دیگری با آموزش واژگان پیشرفته برایتان بسازم؟ اگر مایلید، بله، بله، بله، بله، بله، بله، بله را

put yes yes yes in the comments below and of  course make sure you like this lesson share.

در قسمت نظرات زیر بنویسید و البته مطمئن شوید که از این درس خوشتان می‌آید، آن را به اشتراک بگذارید.

With your friends and subscribe so you're  notified every time I post a new lesson,  

با دوستانتان در ارتباط باشید و مشترک شوید تا هر بار که درس جدیدی منتشر می‌کنم، مطلع شوید

and you can get this free speaking guide  where I share 6 tips on how to speak English  

و می‌توانید این راهنمای رایگان صحبت کردن را دریافت کنید که در آن 6 نکته در مورد چگونگی صحبت کردن

fluently and confidently. You can click  here to download it or look for the link  

روان و با اعتماد به نفس به زبان انگلیسی را به اشتراک گذاشته‌ام. می‌توانید برای دانلود اینجا کلیک کنید یا در توضیحات به دنبال لینک دانلود بگردید

in the description. And here's another  lesson I know you'll love watch it now.

. و این هم یک درس دیگر که می‌دانم از تماشای آن لذت خواهید برد.