English Speaking Practice VOCABULARY

hey hey English practicer are you ready to  start a new three-part video series we are  

سلام سلام، تمرین‌کننده‌ی زبان انگلیسی، آیا آماده‌ای که یک سری ویدیوی سه قسمتی جدید را شروع کنیم؟ ما

going to prepare for the fluency story keep  your chin up today is the vocabulary and then  

قرار است برای داستان تسلط آماده شویم. امروز چانه‌ات را بالا بگیر. این واژگان است و سپس

the next lesson is the fluency speaking and then  the third lesson is a question and answer repeat  

درس بعدی تسلط بر صحبت کردن است و سپس درس سوم پرسش و پاسخ است. تکرار کنید.

after me practice okay let's jump right into  the words ambitious ambitious is having a strong  

بعد از من تمرین کنید. باشه، بیایید مستقیماً به کلمات بپردازیم. جاه‌طلب. جاه‌طلب به معنای داشتن

desire to achieve something challenging  all right here's a sentence I want  

تمایل قوی برای دستیابی به چیزی چالش‌برانگیز است. خیلی خب، این جمله‌ای است که می‌خواهم

you to listen and repeat Emily set an  ambitious goal of completing her first

گوش دهید و تکرار کنید. امیلی یک هدف جاه‌طلبانه برای تکمیل اولین

marathon did you get it one more time Emily  set an ambitious goal of completing her first

ماراتن خود تعیین کرد. آیا یک بار دیگر به آن رسیدی؟ امیلی یک هدف جاه‌طلبانه برای تکمیل اولین

marathon in set an ambitious goal  of completing her first marathon you

ماراتن خود تعیین کرد. یک هدف جاه‌طلبانه برای تکمیل اولین ماراتن خود تعیین کرد. شما

try good good all right so you know a marathon  right a longdistance running race typically almost  

سعی می‌کنید خوب خوب، خیلی خب، بنابراین می‌دانید که یک ماراتن، درست یک مسابقه‌ی دوی استقامت است که معمولاً تقریباً

always 26.2 miles or 42.1 16 km for the for the  rest of the world us Americans I don't know why we  

همیشه 26.2 مایل یا 42.1 کیلومتر است. 16 کیلومتر برای بقیه‌ی جهان. ما آمریکایی‌ها نمی‌دانم چرا از

use miles all right listen and repeat Emily signed  up for her first marathon and trained hard for

مایل استفاده می‌کنیم. خیلی خب، گوش دهید و تکرار کنید. امیلی برای اولین ماراتن خود ثبت نام کرد و برای آن سخت تمرین کرد.

it good job Emily signed up for her first  marathon and trained hard for it you say

کارت عالی بود. امیلی برای او ثبت نام کرد. اولین ماراتن بود و برای آن سخت تمرین کرد. شما می‌گویید که

it determined all right having made  a firm decision to do something  

مصمم بود، درست است. تصمیم قاطعی برای انجام کاری گرفته بود

and not letting anything stop you  that's what determined is all right  

و اجازه نمی‌داد چیزی جلوی شما را بگیرد. این همان چیزی است که مصمم بودن، درست است.

let's try an example sentence Emily was  determined to finish the marathon no matter

بیایید یک جمله مثالی را امتحان کنیم. امیلی مصمم بود که ماراتن را به پایان برساند، مهم نیست

what yeah Emily was determined  to finish the marathon no matter

چه اتفاقی بیفتد. بله، امیلی مصمم بود که ماراتن را به پایان برساند، مهم نیست

what stamina the ability to sustain physical or  mental effort for long periods stamina all right  

چه اتفاقی بیفتد. استقامت. توانایی حفظ تلاش جسمی یا ذهنی برای مدت طولانی. استقامت، خیلی خوب.

ready Emily's training improved her stamina over  time Emily's training improved her stamina over

آماده. تمرین امیلی استقامت او را به مرور زمان بهبود بخشید.

time Emily's training improved her stamina over

تمرین امیلی استقامت او را به مرور زمان بهبود بخشید. تمرین امیلی استقامت او را به مرور زمان بهبود بخشید. خیلی

time all right so over time over a period of  time Emily was training and that resulted in  

خوب، بنابراین به مرور زمان، در یک دوره زمانی، امیلی تمرین می‌کرد و این منجر به

improve improving her stamina all right  ache ache a continuous or prolonged dull  

بهبود، بهبود استقامت او شد. خیلی خوب. درد. یک درد مبهم مداوم یا طولانی مدت.

pain an ache I got a muscle ache a tooth  a a tummy ache a heada ache all right  

یک درد. من درد عضلانی دارم. یک دندان. یک شکم درد. یک سردرد. خیلی خوب.

Emily tried to ignore the  ache in her knee but it got

امیلی سعی کرد درد زانویش را نادیده بگیرد، اما

worse Emily tried to ignore  the ache in her knee but it got

بدتر شد. امیلی سعی کرد درد زانویش را نادیده بگیرد، اما

worse crushed now this is a feeling a feeling  

بدتر شد. حالا این له شده است. احساسی، احساسی

of being crushed is extremely disappointed  or upset I'm crushed I'm very disappointed

از خرد شدن، به شدت ناامید یا ناراحت هستم، من خرد شده‌ام، من خیلی ناامید هستم،

Emily was crushed when she had to  stop training because of her knee

امیلی وقتی مجبور شد به دلیل آسیب زانویش تمرین را متوقف کند، خرد شد،

injury Emily was crushed when she had  to stop training because of her knee

امیلی وقتی مجبور شد به دلیل آسیب زانویش تمرین را متوقف کند، خرد شد،

injury Emily was crushed when she had to stop  training because of her knee injury you say it

امیلی وقتی مجبور شد به دلیل آسیب زانویش تمرین را متوقف کند، خرد شد، شما می‌گویید که این

defeated feeling as though you have  lost or failed Emily felt defeated  

احساس شکست را به شما می‌دهد، انگار که باخته‌اید یا شکست خورده‌اید، امیلی

when she thought she might not be able to run the

وقتی فکر می‌کرد که ممکن است نتواند

marathon Emily felt defeated when she thought  she might not be able to run the marathon

ماراتن را بدود، احساس شکست کرد، امیلی وقتی فکر می‌کرد که ممکن است نتواند ماراتن را بدود،

Emily felt defeated when she thought she  might not be able to run the marathon

احساس شکست کرد،

go keep your chin up keep your chin up  stay optimistic and positive even when  

چانه‌ات را بالا نگه دار، چانه‌ات را بالا نگه دار، حتی زمانی که

things are tough keep your chin up  if you put your chin down you're m  

اوضاع سخت است، خوش‌بین و مثبت‌اندیش بمان، چانه‌ات را بالا نگه دار، اگر چانه‌ات را پایین بیاوری، تو خوبی،

but keep your chin up positive Emily  kept her chin up and finished the

اما چانه‌ات را مثبت نگه دار، امیلی چانه‌اش را بالا نگه داشت و ماراتن را تمام کرد،

marathon even though she faced

حتی با وجود اینکه با چالش‌هایی روبرو شد، امیلی چانه‌اش را بالا نگه داشت و

challenges Emily kept her chin up and  finished the marathon even though she faced

ماراتن را تمام کرد، حتی با وجود اینکه با چالش‌هایی روبرو شد،

challenges inspired filled with the urge or  ability to do something especially something  

الهام گرفته از میل یا توانایی انجام کاری، به خصوص کاری

creative I don't know why they say that  just filled with the urge to do something  

خلاقانه، من اینطور فکر نمی‌کنم می‌دانم چرا می‌گویند « فقط پر از اشتیاق برای انجام کاری هستم.»

I I'm inspired I have been motivated to do it  Emily was inspired by her coach's words to stay

من الهام گرفته‌ام. من انگیزه انجام آن را داشته‌ام. امیلی از حرف‌های مربی‌اش برای مثبت ماندن الهام گرفت.

positive Emily was inspired  by her coach's word to stay

امیلی از حرف‌های مربی‌اش برای

positive visualized to form a mental image  of something you visualize it you form  

مثبت ماندن الهام گرفت. تجسم کردن برای ایجاد یک تصویر ذهنی از چیزی. شما آن را تجسم می‌کنید. شما

an image in your mind Emily visualized  herself crossing the Finish Line to stay

یک تصویر در ذهن خود ایجاد می‌کنید. امیلی خودش را در حال عبور از خط پایان تجسم کرد تا

motivated Emily visualized herself  crossing the Finish Line to stay motivated

با انگیزه بماند. امیلی خودش را در حال عبور از خط پایان تجسم کرد تا با انگیزه بماند.

nervous feeling anxious or worried about  something Emily was nervous on the day of the

عصبی بود. احساس اضطراب یا نگرانی در مورد چیزی داشت. امیلی

marathon but she stayed determined  Emily was nervous Emily was nervous  

on the day of the marathon  but she stayed determined

در روز ماراتن عصبی بود، اما مصمم ماند. امیلی عصبی بود.

Emily was nervous on the day  of the marathon but stayed

امیلی در روز ماراتن عصبی بود، اما مصمم ماند.

determined accomplishment something that  has been achieved successfully it is an

دستیابی به چیزی که با موفقیت به دست آمده است. این یک

accomplishment crossing the Finish Line  gave emilyy a deep sense of accomplishment

دستاورد است. عبور از خط پایان به امیلی حس عمیقی از موفقیت داد.

crossing the Finish Line  gave Emily a deep sense of

عبور از خط پایان به امیلی حس عمیقی از

accomplishment that's a common word group huh  

موفقیت داد. این یک گروه کلمه رایج است. ها.

sense of accomplishment I I got a sense  of accomplishment it gave me a sense of

حس موفقیت. من حس موفقیت دارم. به من حس

accomplishment all right uhoh I forgot to put  in the last slide on this boom good workout  

موفقیت داد، باشه اوه، یادم رفت وارد کنم. آخرین اسلاید این بوم، تمرین خوبی بود.

I forgot to add the last slide to this  presentation it's supposed to the next  

یادم رفت اسلاید آخر رو به این ارائه اضافه کنم.

slide is supposed to be boom good workout keep  moving forward one step at a time and you will  

قراره اسلاید بعدی بوم باشه. تمرین خوبی بود. قدم به قدم جلو برو و به یه

accomplish English fluency something like that  right all right we'll move on to the next lesson  

چیزی تو این مایه‌ها توی تسلط به انگلیسی خواهی رسید. خیلی خب، بریم سراغ درس بعدی.

the next lesson is going to be speaking  practice fluency story I'll see you there

درس بعدی در مورد تمرین صحبت کردن و داستان تسلط به زبان انگلیسی خواهد بود. اونجا می‌بینمت.