BOX SET: English In A Minute 23 – TEN English lessons in 10 minutes!

Let's learn four meanings of the noun  'position'. One: 'position' refers to  

بیایید چهار معنی اسم «موقعیت» را یاد بگیریم. اول: «موقعیت» به

where a person or thing is - their location. The  singer took a central position on the stage. Two:  

جایی که یک شخص یا چیز قرار دارد - مکان آنها - اشاره دارد. خواننده در صحنه جایگاه مرکزی را به خود اختصاص داد. دو:

'position' can refer to how a thing or person is  placed, or to talk about the way a person's body  

«موقعیت» می‌تواند به نحوه قرارگیری یک چیز یا شخص اشاره داشته باشد ، یا برای صحبت در مورد نحوه قرارگیری بدن یک شخص

is placed. When I first tried yoga, some of  the positions were very uncomfortable. Three:  

. وقتی برای اولین بار یوگا را امتحان کردم، بعضی از حالت‌های آن خیلی ناراحت‌کننده بودند. سه:

'position' can also mean 'situation'. It's often  used when talking about a situation which either  

«موقعیت» می‌تواند به معنای «وضعیت» نیز باشد. این اغلب هنگام صحبت در مورد موقعیتی استفاده می‌شود که

limits or increases someone's opportunity to  do something. The company is in a difficult  

فرصت کسی را برای انجام کاری محدود یا افزایش می‌دهد . این شرکت

position after their latest product received  terrible reviews. Four: 'position' can be used  

پس از دریافت بازخوردهای منفی از آخرین محصولش، در موقعیت دشواری قرار گرفته است . چهار: از «موقعیت» می‌توان

to talk about a person's job or rank they hold.  She holds a managerial position in the team.

برای صحبت در مورد شغل یا رتبه یک شخص استفاده کرد. او در تیم یک پست مدیریتی دارد.

'Pretty' is a pretty useful word. As an adjective,  it means 'attractive' - especially when talking  

«خوشگل» کلمه‌ی خیلی کاربردی‌ایه. به عنوان صفت، به معنی «جذاب» است - مخصوصاً وقتی

about girls or women. Margo always tells her  daughter that she's pretty. We can also use  

در مورد دختران یا زنان صحبت می‌کنیم. مارگو همیشه به دخترش می‌گوید که او زیباست. ما همچنین می‌توانیم از کلمه

'pretty' to talk about things that are pleasant  to look at in a delicate or charming way. Again,  

«pretty» برای صحبت در مورد چیزهایی که نگاه کردن به آنها به شکلی ظریف یا جذاب لذت‌بخش است، استفاده کنیم. باز هم،

this is often connected to females, but  it doesn't have to be. It can describe  

این اغلب به زنان مرتبط است، اما لزوماً اینطور نیست. می‌تواند

something like a view. There's a very pretty  view at the top of that hill. As an adverb,  

چیزی شبیه به یک منظره را توصیف کند. بالای آن تپه منظره‌ی خیلی قشنگی هست. به عنوان یک قید، کلمه

'pretty' can be an informal way of saying 'quite'  or 'rather'. The house was built recently,  

«pretty» می‌تواند روشی غیررسمی برای گفتن «quite» یا «rather» باشد. این خانه اخیراً ساخته شده،

it's pretty new. And, it can be used to  give emphasis. We went to bed at 2 am,  

کاملاً نوساز است. و می‌توان از آن برای تأکید استفاده کرد. ساعت ۲ بامداد خوابیدیم،

so we were pretty tired. Finally, if you see  'pretty' with the words 'much' or 'well', it means  

برای همین خیلی خسته بودیم. در نهایت، اگر کلمه «pretty» را با کلمات «much» یا «well» دیدید، به معنی

'almost'. I think we've mentioned pretty well  everything, so I guess we're pretty much finished.

«تقریباً» است. فکر می‌کنم همه چیز را تقریباً خوب بیان کردیم ، بنابراین حدس می‌زنم تقریباً کارمان تمام شده است.

'Subject' can be a noun, verb and adjective.  Let's start with the noun. In grammar,  

«فاعل» می‌تواند اسم، فعل و صفت باشد. بیایید با اسم شروع کنیم. در دستور زبان،

the subject is the person or thing that does the  action. George is the subject of the sentence.  

فاعل شخص یا چیزی است که عملی را انجام می‌دهد. جورج فاعل جمله است.

George baked a cake. At school, college or  university, a subject is something you study.  

جورج کیک پخت. در مدرسه، کالج یا دانشگاه، یک موضوع درسی چیزی است که شما مطالعه می‌کنید.

My favourite subject at school was music.  A subject can also be the topic that is  

درس مورد علاقه‌ام در مدرسه موسیقی بود. یک موضوع همچنین می‌تواند موضوعی باشد که مورد

discussed or studied. She has written many  books on the subject of sleep. As a verb,  

بحث یا مطالعه قرار می‌گیرد. او کتاب‌های زیادی در مورد موضوع خواب نوشته است. به عنوان فعل،

to subject someone to something means  to make them experience it. It's usually  

کسی را در معرض چیزی قرار دادن به معنای وادار کردن او به تجربه کردن آن چیز است. معمولاً

something unpleasant. She subjected us  to her terrible singing. As an adjective,  

چیزی ناخوشایند است. او ما را به آواز وحشتناک خود عادت داد. به عنوان صفت،

to be subject to something means to be affected  by it. These lessons are subject to a time limit.

تابع چیزی بودن به معنای تحت تأثیر آن بودن است. این دروس دارای محدودیت زمانی هستند.

Let's learn 'field'. As a noun, it's often a  place covered in grass with a fence or line  

بیایید «میدان» را یاد بگیریم. به عنوان اسم، اغلب به مکانی گفته می‌شود که پوشیده از چمن است و دور آن حصار یا خط کشیده شده است

around it. A field might be for animals and  crops or for playing sports on. The sheep are  

. یک مزرعه می‌تواند برای حیوانات و محصولات کشاورزی یا برای ورزش باشد. گوسفندان

in this field. There are 22 players on the  field. A field can be the area or subject  

در این مزرعه هستند. ۲۲ بازیکن در زمین حضور دارند . یک حوزه می‌تواند حوزه یا موضوعی باشد

that someone works in. She's one of the experts  in her field. 'Field' is also a verb. If you  

که کسی در آن کار می‌کند. او یکی از متخصصان در حوزه خود است. «مزرعه» نیز فعل است. اگر

field a ball in cricket or baseball, you catch  it and throw it to where it should be. At work,  

در کریکت یا بیسبال توپی را به زمین می‌زنید، آن را می‌گیرید و به جایی که باید باشد پرتاب می‌کنید. در محل کار،

people field questions or calls. It's similar -  you're dealing with a problem. She's so good at  

افراد به سوالات یا تماس‌ها پاسخ می‌دهند. مشابه است - شما با یک مشکل روبرو هستید. او در

fielding the ball. I've been fielding calls from  angry customers all day. So, a field is a place  

شوت زدن خیلی خوبه. تمام روز مشغول پاسخگویی به تماس‌های مشتریان عصبانی بوده‌ام. بنابراین، مزرعه جایی

for animals, crops or sports, the area you work  in and it's a verb for dealing with problems.

برای حیوانات، محصولات کشاورزی یا ورزش است، منطقه‌ای که در آن کار می‌کنید و فعلی برای مقابله با مشکلات است.

Let's learn 'kind'. It's very common to use 'kind'  as an adjective. 'Kind' describes someone who's  

بیایید «مهربانی» را بیاموزیم. استفاده از «kind» به عنوان صفت بسیار رایج است. کلمه «مهربان» کسی را توصیف می‌کند که

caring and helpful, and it can also describe  the actions that make them that way. He always  

دلسوز و کمک‌کننده است، و همچنین می‌تواند اعمالی را توصیف کند که او را به این شکل درمی‌آورد. او همیشه به

helps me. He's really kind. That's such a kind  gesture. We also use this word as a noun to say  

من کمک می‌کند. اون واقعاً مهربونه. این چه حرکت محبت‌آمیزی است. ما همچنین از این کلمه به عنوان اسم برای بیان اینکه

what group something is in. Tigers are a kind of  cat. Be careful. We can use 'kind of' to suggest  

چیزی در چه گروهی قرار دارد استفاده می‌کنیم. ببرها نوعی گربه هستند. مراقب باشید. می‌توانیم از «kind of» برای اشاره به

that something is only just that type of thing.  This colour - it's kind of blue, kind of green.  

این که چیزی فقط از آن نوع است، استفاده کنیم. این رنگ - یه جورایی آبیه، یه جورایی سبزه.

It's somewhere in the middle. Okay, it's kind of  complicated, but we use 'kind' as an adjective  

جایی در آن وسط است. باشه، یه کم پیچیده‌ست، اما ما از «مهربان» به عنوان صفت

for good acts and good people, and we use it  as a noun to talk about categories of things.

برای کارهای خوب و آدم‌های خوب استفاده می‌کنیم، و از اون به عنوان اسم برای صحبت در مورد دسته‌بندی چیزها استفاده می‌کنیم.

'This' is used to show what we are referring to.  It could be a person, object or idea. This is my  

«این» برای نشان دادن آنچه به آن اشاره می‌کنیم استفاده می‌شود. می‌تواند یک شخص، شیء یا ایده باشد. این

friend, Jane. She's a surfer. This is the  book I recommended to you yesterday. We use  

دوست من، جین است. او یک موج‌سوار است. این کتابی است که دیروز به شما پیشنهاد دادم.

'this' when the thing we're talking about is  very close to us - not far away. I bought this  

وقتی چیزی که درباره‌اش صحبت می‌کنیم خیلی به ما نزدیک است - نه خیلی دور - از «این» استفاده می‌کنیم. من این

jumper last month. This is a microphone. I wear  it so you can hear me. 'This' also goes before  

ژاکت را ماه گذشته خریدم. این یک میکروفون است. من آن را می‌پوشم تا تو بتوانی صدایم را بشنوی. «این» همچنین قبل از

words like 'afternoon', 'week' and 'year' to  refer to the present time. I was so tired this  

کلماتی مانند «بعد از ظهر»، «هفته» و «سال» می‌آید تا به زمان حال اشاره کند. امروز صبح خیلی خسته بودم

morning. I couldn't wake up. I'm meeting  two friends for dinner this week. Finally,  

. نمی‌توانستم بیدار شوم. این هفته قرار است دو تا از دوستانم را برای شام ملاقات کنم. در نهایت،

we use 'this' when we want to show the degree  or level of something. My sister is about this  

وقتی می‌خواهیم درجه یا سطح چیزی را نشان دهیم، از «this» استفاده می‌کنیم . خواهر من تقریباً همین

tall. I'm starving. I've never been this hungry.  Why don't you share this video with a friend?

قد بلند است. دارم از گرسنگی میمیرم. هیچ‌وقت اینقدر گرسنه نبوده‌ام. چرا این ویدیو رو با دوستات به اشتراک نمیذاری؟

This is my head. On our head, we have our eyes,  nose, mouth and ears. She always tilts her head  

این سر من است. روی سرمان، چشم‌ها، بینی، دهان و گوش‌هایمان را داریم. او همیشه

when she's thinking. I hit my head and now it  hurts. We also use 'head' as a noun to refer to  

وقتی فکر می‌کند سرش را کج می‌کند. سرم ضربه خورد و الان درد می‌کنه. ما همچنین از «سر» به عنوان اسم برای اشاره به

our mind and how we think. I can't get that song  out of my head. Gemma has a good head for numbers.  

ذهن و نحوه تفکرمان استفاده می‌کنیم. نمی‌تونم اون آهنگ رو از سرم بیرون کنم. جما ذهن خوبی در مورد اعداد دارد.

As an adjective or noun, we can use 'head' to mean  leading or being in charge of something. My sister  

به عنوان صفت یا اسم، می‌توانیم از «head» به معنای رهبری یا مسئول چیزی بودن استفاده کنیم. خواهرم

is the head chef of a restaurant. My brother  is head of English at a school. In some phrasal  

سرآشپز یک رستوران است. برادرم مدیر بخش زبان انگلیسی یک مدرسه است. در برخی از

verbs, 'head' means to leave or go in a particular  direction. I'm going to head off soon. The lesson  

افعال مرکب، «head» به معنای ترک کردن یا رفتن به جهتی خاص است. من به زودی عازم سفر هستم. درس

has almost finished and after this lesson why  not head over to our other videos. They're great.

تقریباً تمام شده است و بعد از این درس، چرا به ویدیوهای دیگر ما سر نمی‌زنید؟ اونا عالین.

Let's learn 'for'. 'For' is usually a  preposition. One meaning is to talk about  

بیایید «برای» را یاد بگیریم. «برای» معمولاً یک حرف اضافه است. یک معنی آن صحبت کردن در مورد

purpose and intention. We use 'for' to talk  about the intended use of something or the  

هدف و نیت است. ما از «for» برای صحبت در مورد کاربرد مورد نظر چیزی یا

person intended to receive something. This pen  is for writing. This present is for you. 'For'  

شخصی که قرار است چیزی را دریافت کند، استفاده می‌کنیم. این خودکار برای نوشتن است. این هدیه برای توست. از «برای»

can be used to talk about who you are helping  or representing. Yes, for you, I'll do anything.  

می‌توان برای صحبت در مورد اینکه به چه کسی کمک می‌کنید یا نماینده چه کسی هستید، استفاده کرد. آره، بخاطر تو، هر کاری می‌کنم.

I play for my team every week. We can use 'for'  with measurements like time, distance or price.  

من هر هفته برای تیمم بازی می‌کنم. می‌توانیم از «for» برای اندازه‌گیری‌هایی مانند زمان، مسافت یا قیمت استفاده کنیم.

This road goes on for miles. This video only lasts  for one minute. Like most prepositions, 'for' has  

این جاده کیلومترها ادامه دارد. این ویدیو فقط یک دقیقه طول می‌کشد. مانند اکثر حروف اضافه، «for»

many meanings. For more, keep watching our videos.  We think it's the best place for learning English.

معانی زیادی دارد. برای اطلاعات بیشتر، ویدیوهای ما را دنبال کنید. ما فکر می‌کنیم اینجا بهترین مکان برای یادگیری زبان انگلیسی است.

Let's learn 'great'. We use it as an adjective  to talk about something being very big, 

بیایید «عالی» را یاد بگیریم. ما از آن به عنوان صفت برای صحبت در مورد چیزی که بسیار بزرگ،

very important or very good. We've seen great  improvement in the last ten years. This is just  

بسیار مهم یا بسیار خوب است استفاده می‌کنیم. ما در ده سال گذشته پیشرفت زیادی دیده‌ایم. این فقط

a great video. We can use it with adjectives,  particularly those related to large quantities  

یک ویدیوی عالی است. می‌توانیم از آن همراه با صفت‌ها، به ویژه آنهایی که مربوط به مقادیر

or sizes to emphasise them. I just caught a  great big fish. Sometimes we use it as a noun to  

یا اندازه‌های بزرگ هستند، برای تأکید بر آنها استفاده کنیم. من همین الان یک ماهی خیلی بزرگ گرفتم. گاهی اوقات از آن به عنوان اسم برای

talk about the people or things that we think are  particularly important or successful. As a singer,  

صحبت در مورد افراد یا چیزهایی که فکر می‌کنیم به طور خاص مهم یا موفق هستند، استفاده می‌کنیم. به عنوان یک خواننده،

she’s one of the greats. He's one of the all time  greats of basketball. The word 'great' is used in  

او یکی از بزرگترین‌هاست. او یکی از بزرگان بسکتبال در تمام دوران است. کلمه «عالی» به

different ways to talk about large, important  or good things. It's a great word to know!

روش‌های مختلفی برای صحبت در مورد چیزهای بزرگ، مهم یا خوب استفاده می‌شود. کلمه خیلی خوبیه که آدم باید بلد باشه!

You know what it means, but do you know how 'what'  can be used? Let's take a look. 'What' can be used  

شما معنی آن را می‌دانید، اما آیا می‌دانید چطور می‌توان از «چه» استفاده کرد؟ بیایید نگاهی بیندازیم. از «چه» می‌توان

in questions to ask for information. What time  do you usually wake up? We can also use 'what’  

در سوالات برای پرسیدن اطلاعات استفاده کرد. معمولاً چه ساعتی از خواب بیدار می‌شوید؟ ما همچنین می‌توانیم از «چه»

in questions to show that we are surprised.  What? You wake up at noon? We can use 'what'  

در جملات سوالی برای نشان دادن تعجب خود استفاده کنیم. چی؟ ظهر از خواب بیدار میشی؟ می‌توانیم از «what»

on its own to ask someone to say something again.  I don't like chocolate. What? I don't really like  

به تنهایی استفاده کنیم تا از کسی بخواهیم دوباره چیزی بگوید. من شکلات دوست ندارم. چی؟ من واقعاً شکلات دوست ندارم

chocolate. When not in a question, ‘what' can  introduce something you’re going to say. You’ll  

. وقتی در جمله سوالی نباشد، کلمه «what» می‌تواند مقدمه‌ای برای چیزی باشد که قرار است بگویید.

never guess what...Phil doesn't like chocolate!  ‘What' can introduce an opinion. What a cute  

هرگز حدس نمی‌زنی چی شده... فیل شکلات دوست نداره! «چه» می‌تواند یک نظر را معرفی کند. چه

puppy! And 'what' also means 'that which'.  What I love most about him, are his ears.

توله سگ نازی! و «چه» همچنین به معنای «آنچه که» است نیز می‌باشد. چیزی که بیشتر از همه در مورد او دوست دارم، گوش‌هایش است.