20 Advanced Verbs (C1) to Build Your Vocabulary | TOTAL English Fluency + FREE pdf

Hi there, this is Harry and welcome back to  advanced English lessons with Harry, where I try  

سلام، این هری است و به درس‌های پیشرفته انگلیسی با هری خوش آمدید، جایی که من سعی می‌کنم   به

to help you to get a better understanding of the  English language. Helping you with every aspect of  

شما کمک کنم تا زبان انگلیسی را بهتر درک کنید . برای کمک به شما در هر جنبه ای از

the English language, whether you're preparing for  proficiency exams, job interviews, or perhaps you  

زبان انگلیسی، خواه برای امتحانات مهارت، مصاحبه های شغلی آماده می شوید، یا شاید

just want to improve your general conversational  skills, we're here to help any problems you have,  

فقط می خواهید مهارت های مکالمه عمومی خود را بهبود بخشید ، ما اینجا هستیم تا به مشکلاتی که دارید کمک کنیم،   به

let us know. So in this advanced English lesson,  we're going to look at vocabulary, we want to look  

ما اطلاع دهید. بنابراین در این درس پیشرفته انگلیسی، ما به واژگان نگاه می‌کنیم، می‌خواهیم

at 20 verbs that will help you with your speaking  and your writing. So really here to improve your  

20 فعل را بررسی کنیم که در صحبت کردن و نوشتن به شما کمک می‌کنند . بنابراین واقعاً اینجا هستیم تا دایره لغات خود را بهبود بخشیم

vocabulary to broaden your vocabulary. As you  know, I'm a great advocate and having one to one  

تا دایره واژگان خود را گسترش دهیم. همانطور که می‌دانید ، من یک مدافع عالی هستم و داشتن یک به یک

lessons as the best way in which you can improve  your English language skills. So let me take a  

درس بهترین راه برای بهبود مهارت‌های زبان انگلیسی شماست. بنابراین اجازه دهید

few minutes to tell you about Preply. Preply is an  online tutor platform that have native teachers in  

چند دقیقه وقت بگذارم تا درباره Preply به شما بگویم. Preply یک پلت فرم معلم آنلاین است که معلمان بومی به

many different languages, including Spanish,  French, Portuguese, German, and of course,  

زبان‌های مختلف از جمله اسپانیایی، فرانسوی، پرتغالی، آلمانی و البته

English. In fact, over 50 different languages,  they have over 32,000 tutors that you can select  

انگلیسی دارد. در واقع، بیش از 50 زبان مختلف، بیش از 32000 معلم دارند که می‌توانید

from. And you can use their filter to narrow down  your search so that you make sure that you pick  

از بین آنها انتخاب کنید. و می‌توانید از فیلتر آن‌ها برای محدود کردن جستجوی خود استفاده کنید تا مطمئن شوید که

the tutor that fits in with your requirements.  Preply is available on desktop and a mobile app.  

معلمی را انتخاب می‌کنید که با نیازهای شما مطابقت دارد. Preply روی دسکتاپ و یک برنامه تلفن همراه در دسترس است.

It's really really difficult to learn languages on  your own. You've got nobody to correct you, nobody  

یادگیری زبان به تنهایی واقعاً دشوار است . شما کسی را ندارید که شما را اصلاح کند، کسی

to listen to you, nobody to prepare homework,  and it becomes really really difficult and  

که به شما گوش دهد، کسی که تکالیف را آماده کند، ندارید، و این واقعاً دشوار و

a bit of a chore. Self-guided language learning  can be challenging to maintain and many language  

کمی طاقت فرسا می شود. حفظ یادگیری زبان خودراهنما می‌تواند چالش‌برانگیز باشد و بسیاری از

learning apps offer a one size fits all approach  that may not suit or be effective for everyone.  

برنامه‌های یادگیری زبان رویکردی یک اندازه برای همه ارائه می‌دهند که ممکن است برای همه مناسب نباشد یا مؤثر نباشد.

In person learning on the other hand, can  be both expensive and complicated. Preply  

از سوی دیگر، یادگیری حضوری می‌تواند هم گران و هم پیچیده باشد. Preply

connects you with real people, expert tutors who  can offer customised guidance and support to help  

شما را با افراد واقعی، آموزگاران متخصص که می‌توانند راهنمایی و پشتیبانی سفارشی‌سازی شده ارائه دهند، برای کمک به

you achieve your language learning goals. And  plus, with the convenience of online lessons,  

شما در دستیابی به اهداف یادگیری زبان، مرتبط می‌کند. و به‌علاوه، با راحتی درس‌های آنلاین،

you can take classes anytime, anywhere that suits  your particular schedule. With Preply's 100%  

می‌توانید در هر زمان و هر مکانی که متناسب با برنامه‌تان باشد در کلاس‌ها شرکت کنید . با ضمانت رضایت 100٪   Preply،

Satisfaction Guarantee, they will also replace the  first teacher that you select if for any reason,  

آنها همچنین اولین معلمی را که انتخاب می‌کنید جایگزین خواهند کرد، اگر به هر دلیلی

it doesn't meet up to your requirements.  Isn't it about time you tried Preply?Make  

مطابق با شرایط شما نباشد. آیا وقت آن نرسیده است که Preply را امتحان کنید؟

sure you click on the link in the description  below and get your 50% reduction for the first  

مطمئن شوید که روی پیوند در توضیحات زیر کلیک کرده‌اید و برای اولین

lesson that you purchase with Preply.com.  Thanks Preply for sponsoring this lesson.

درسی که با Preply.com خریداری می‌کنید، تخفیف 50 درصدی دریافت می‌کنید. با تشکر Preply برای حمایت مالی از این درس.

So in this advanced English lesson, we're looking  at verbs 20 advanced English verbs that will  

بنابراین در این درس پیشرفته انگلیسی، ما به افعال 20 افعال پیشرفته انگلیسی نگاه می کنیم که

expand your vocabulary. And when you use them  and you get to know them, they will improve your  

دایره لغات شما را گسترش می دهند. و وقتی از آنها استفاده می‌کنید و با آنها آشنا می‌شوید،

speaking and your writing skills. So I'm going to  give you each of the verbs a brief description as  

مهارت‌های گفتاری و نوشتاری شما را بهبود می‌بخشند. بنابراین می‌خواهم هر یک از افعال را توضیح مختصری

to what the verb means. And then a couple of  examples as to how you can use them. Okay,  

درباره معنای فعل به شما بدهم. و سپس چند مثال در مورد اینکه چگونه می توانید از آنها استفاده کنید. بسیار خوب،

so let's get started. As I said, there are 20 of  them in total. So the first one we've got going  

پس بیایید شروع کنیم. همانطور که گفتم، در مجموع 20 مورد از آنها وجود دارد. بنابراین اولین موردی که

to them in alphabetical order, the first one we've  got is to abolish, okay to abolish, and it's quite  

به ترتیب حروف الفبا به سراغ آنها می رویم، اولین موردی که داریم این است که لغو کنیم، خوب است که لغو کنیم، و کاملاً

a formal verb abolish, okay? And what abolish  means is to cancel something okay to cancel. So  

یک فعل رسمی است، اوکی؟ و معنی لغو کردن این است که چیزی را لغو کنیم. بنابراین

usually when we talk about abolish, we're talking  about laws or acts of Parliament or something that  

معمولاً وقتی درباره لغو صحبت می‌کنیم، درباره قوانین یا مصوبات پارلمان یا چیزی که

have been abolished, okay. So it's quite a formal  word. And usually we are cancelling or abolishing  

لغو شده است صحبت می‌کنیم، بسیار خوب. بنابراین این یک کلمه کاملاً رسمی است . و معمولاً ما در حال لغو یا لغو

something that has been in place or in situ, as  they might see, say, in legal documents in situ  

چیزی هستیم که در جای خود یا در محل وجود داشته است، همانطور که ممکن است آن‌ها مثلاً در اسناد قانونی در محل

for a long period of time. So often, if a law was  very punitive, then in the 100 years later or 60  

برای مدت طولانی ببینند. بنابراین اغلب، اگر قانونی بسیار تنبیهی بود، در 100 سال بعد یا 60

years later, they may abolish that particular law  because it was regarded as too punitive. Okay. So,  

سال بعد، ممکن است آن قانون خاص را لغو کنند، زیرا آن را بیش از حد تنبیهی می‌دانستند. باشه. بنابراین،

for example, in 100 years, 200 years ago,  they abolished slavery in America, okay. So  

برای مثال، در 100 سال، 200 سال پیش، آنها برده‌داری را در آمریکا لغو کردند، خوب. بنابراین

they abolished slavery, where people couldn't use  people as slaves. So, they abolished slavery or  

آنها برده داری را لغو کردند، جایی که مردم نمی توانستند از مردم به عنوان برده استفاده کنند. بنابراین، آنها برده داری را لغو کردند یا

indeed in many, many countries and states, across  America, they have abolished the death penalty.  

در واقع در بسیاری از کشورها و ایالات، در سراسر آمریکا، مجازات اعدام را لغو کردند.

So, if people commit a capital crime, they can no  longer be executed, they can be put in prison for  

بنابراین، اگر افرادی مرتکب جنایت مرگ شوند، دیگر نمی‌توان آنها را اعدام کرد، البته می‌توان آنها را تا

life of course, but they will not suffer the death  penalty. So the death penalty has been abolished.  

ابد زندانی کرد، اما مجازات اعدام را متحمل نمی‌شوند . بنابراین مجازات اعدام لغو شده است.

So two examples, slavery was abolished many  many years ago. The death penalty in many many  

بنابراین دو مثال، برده‌داری سال‌ها پیش لغو شد. مجازات اعدام در بسیاری از

countries was also abolished. Okay, so cancelled,  but abolished being a much more formal word.

کشورها نیز لغو شد. بسیار خوب، پس لغو شد، اما لغو شد که یک کلمه بسیار رسمی تر است.

Next verb to allege okay to allege and when  we allege something we indicate or give the  

فعل بعدی to allege okay to allege و وقتی چیزی را ادعا می کنیم، قبل از اثبات آن، نشان می دهیم یا به   این

belief that someone is guilty of a crime before  it has been proven. Okay, so We alleged that  

باور را می دهیم که فردی مرتکب جرم شده است . بسیار خوب، پس ما ادعا کردیم که

somebody broke into the supermarket and stole  the contents of the safe. We allege it because  

شخصی به سوپرمارکت نفوذ کرده و محتویات گاوصندوق را دزدیده است. ما آن را ادعا می کنیم زیرا

there's no proof as yet or it hasn't been proven  in the law courts. He was or is the alleged robber  

هنوز مدرکی وجود ندارد یا در دادگاه های قانونی ثابت نشده است. او سارق ادعایی بوده یا هست

and the police are collecting evidence so that  they can decide whether he is guilty or not.  

و پلیس در حال جمع آوری شواهد است تا بتواند تصمیم بگیرد که آیا او مجرم است یا خیر.

It is alleged that he killed a man in a crime  of passion, okay. So somebody was found dead,  

گفته می شود که او مردی را در جنایتی از روی اشتیاق کشته است، خوب. بنابراین یک نفر مرده پیدا شد،

and the neighbour or friend is alleged to  have killed him as a crime of passion. Okay,  

و همسایه یا دوست ادعا می‌شود که او را به عنوان یک جنایت از روی اشتیاق کشته است. بسیار خب،

so the robber is alleged to have broken into the  supermarket and stolen the contents of the safe.  

پس ادعا می شود که سارق وارد سوپرمارکت شده و محتویات گاوصندوق را دزدیده است.

And the neighbour is alleged to have killed  his other neighbour in a crime of passion.

و همسایه گفته می شود که همسایه دیگر خود را در جنایتی از روی اشتیاق کشته است.

Make sure that you click on the  link in the description below to  

مطمئن شوید که روی پیوند موجود در توضیحات زیر کلیک کرده‌اید تا

get your 50% reduction and the first  lesson that you purchase on Preply.com

50% کاهش و اولین درس خریداری شده در Preply.com

Arouse. Well, when we arouse it means to  evoke or to awaken passion for example,  

Aouse را دریافت کنید. خوب، وقتی ما برانگیخته می‌شویم به معنای برانگیختن یا بیدار کردن اشتیاق است، به عنوان مثال،

in somebody or interest in somebody so something  makes you feel more passionate or something  

به کسی یا علاقه به کسی، بنابراین چیزی باعث می‌شود شما احساس اشتیاق بیشتری داشته باشید یا چیزی

makes you feel more interested in something to  evoke. So smells can evoke certain senses Okay,  

باعث شود که شما به چیزی برای برانگیختن علاقه بیشتری داشته باشید . بنابراین، بوها می توانند حواس خاصی را برانگیزند، خب،

so he his odd behaviour aroused the suspicions  of his neighbours, his odd behaviour aroused the  

بنابراین رفتار عجیب او باعث سوء ظن همسایگانش شد، رفتار عجیب او باعث برانگیختن سوء

suspicions of his neighbours. A visit to the Greek  islands aroused his interest in international  

ظن همسایگانش شد. بازدید از جزایر یونانی علاقه او را به سفرهای بین المللی برانگیخت،

travel, okay. So arouse means to evoke, or awaken  a passion or an interest. So, whatever he was  

بسیار خوب. بنابراین برانگیختن به معنای برانگیختن یا بیدار کردن یک علاقه یا علاقه است. بنابراین، هر کاری که او

doing his neighbour's curiosity or suspicions were  aroused when he was digging holes in the garden,  

انجام می‌داد، کنجکاوی یا سوء ظن همسایه‌اش هنگام حفر چاله در باغ برانگیخته می‌شد،

perhaps he was burying his wife in the garden. Or  a visit to the Greek islands aroused his interest  

شاید او در حال دفن همسرش در باغ بود. یا بازدید از جزایر یونان علاقه او را

in travel, because he really enjoyed enjoyed  the warm waters and the beautiful Greek food.

به سفر برانگیخت، زیرا او واقعاً از لذت بردن از آب‌های گرم و غذاهای زیبای یونانی لذت می‌برد. به

To boast. When we boast, we talk excessively about  what we own, or what we have, or what we've got,  

رخ کشیدن. وقتی به خود می بالیم، بیش از حد در مورد آنچه داریم، یا آنچه داریم، یا آنچه داریم،

or indeed what we've achieved. So we're not just  telling people, I have a nice job, I have a nice  

یا در واقع آنچه به دست آورده ایم صحبت می کنیم. بنابراین ما فقط به مردم نمی‌گوییم، من شغل خوبی دارم، خانه خوبی دارم

house. Oh,you should see my car, oh, you should  see my house. Oh, it's got a beautiful garden.  

. اوه، باید ماشین من را ببینی، اوه، باید خانه من را ببینی. اوه، این یک باغ زیبا دارد.

So we talk excessively, we boast about the things  that we have. He boasted for weeks about the big  

بنابراین ما بیش از حد صحبت می کنیم، درباره چیزهایی که داریم به خود می بالیم. او هفته‌ها درباره

bonus his boss gave him and everybody was really  jealous. Children in the playground always boast  

پاداش بزرگی که رئیسش به او داده بود به خود می‌بالید و همه واقعاً حسادت می‌کردند. کودکان در زمین بازی همیشه به

about whose father has the best or the biggest  car. Okay, so boasting, talking up something,  

این می بالند که پدر چه کسی بهترین یا بزرگ ترین ماشین را دارد. خوب، پس لاف زدن، صحبت کردن با چیزی،

or annoying everybody else, when you talk  it up, in this case, in the examples,  

یا آزار دادن دیگران، وقتی آن را به زبان می آورید، در این مورد، در مثال ها،

talking continuously, about his big bonus  that he got, or the kids in the schoolyard  

درباره پاداش بزرگی که دریافت کرده است صحبت می کنید، یا بچه های حیاط مدرسه

arguing with each other and boasting as to whose  father had or drove the best or the biggest car.

با هم بحث می کنند و مباهات به اینکه پدر چه کسی بهترین یا بزرگترین ماشین را داشته یا سوار شده است.

Next to clench. Now we can clench our fists,  or we can clench our teeth. Like that. Okay,  

کنار چفت کردن. حالا می‌توانیم مشت‌هایمان را گره کنیم، یا می‌توانیم دندان‌هایمان را به هم فشار دهیم. مثل اون. خوب،

so, when we make a fist, we clench our fists. So  to make a fist with your hand as if you're going  

پس، وقتی مشت می کنیم، مشت هایمان را گره می کنیم. بنابراین، با دست خود مشت کنید، طوری که انگار می‌خواهید به

to punch somebody, or to clench your teeth  tight, so you can't open your mouth. Okay,  

کسی مشت بزنید، یا دندان‌هایتان را محکم بفشارید تا نتوانید دهانتان را باز کنید. بسیار خوب،

so when I took my young son to the dentist for  the first time, he clenched his teeth so tightly,  

پس وقتی برای اولین بار پسر کوچکم را نزد دندانپزشک بردم، او دندان هایش را محکم به هم فشار داد،

we couldn't get his mouth open, and the dentist  couldn't examine his teeth. I'm sure you've all  

ما نتوانستیم دهانش را باز کنیم و دندانپزشک نمی توانست دندان هایش را معاینه کند. من مطمئن هستم که همه شما

experienced that. And he clenched his  fist in anger, and was going to hit his  

آن را تجربه کرده اید. و مشتش را با عصبانیت گره کرد و قصد داشت حریفش را بزند

opponent. He clenched his fist in anger, and  was going to hit his opponent. So to clench,  

. او از عصبانیت مشتش را گره کرد و قصد داشت حریفش را بزند. پس برای فشار دادن، سنگر

clench the fist trench, clench the teeth,  he spoke through clenched teeth. Okay, good.

مشت را بفشارید، دندان‌ها را به هم فشار دهید، او از میان دندان‌های به هم فشرده صحبت کرد. باشه خوبه

Next is to clutch Okay, clutch, and when we clutch  something, we grab it very tightly. Okay. So if  

بعد این است که کلاچ کنید بسیار خوب، کلاچ کنید، و وقتی چیزی را چنگ می زنیم، آن را خیلی محکم می گیریم. باشه. بنابراین اگر

you want to clutch something, you hold something  tight in your hand. If you're standing in a bus,  

می‌خواهید چیزی را ببندید، چیزی را محکم در دست بگیرید. اگر در اتوبوس ایستاده‌اید،

and it's moving around, you might clutch the  support rail or the handrail so you don't fall  

و اتوبوس در حال حرکت است، ممکن است نرده یا نرده را بچسبانید تا از روی زمین نیفتید

over. He clutched the young girl's hand so that  she wouldn't run onto the road and get knocked  

. او دست دختر جوان را گرفت تا مبادا به جاده بدود و

over by a car. So he clutched her hand tightly.  Or the fire man ran out from the burning building,  

ماشین او را نخورد. بنابراین دست او را محکم گرفت. یا مرد آتش نشان از ساختمان در حال سوختن فرار کرد و

clutching the dog in his arm. So he  ran out from the burning building,  

سگ را در بازوی خود گرفت. بنابراین او از ساختمان در حال سوختن فرار کرد و

clutching the dog in his arms. Okay,  so to clutch to hold on tightly.

سگ را در آغوش گرفت. بسیار خوب، پس برای محکم نگه داشتن چنگال.

To cram Well, we've all experienced this when  we're gone on holidays, and we want to get  

خوب، همه ما وقتی به تعطیلات رفته‌ایم، این را تجربه کرده‌ایم و می‌خواهیم

the last piece of a towel or a shirt or shoes or  suntan lotion into the bag. So we cram everything  

آخرین تکه حوله، پیراهن، کفش یا لوسیون برنزه کردن را در کیف بیاوریم. بنابراین همه چیز را

in very tightly, we squash it into the bag. So  when you cram a bag, you pack it very tightly,  

خیلی سفت داخل آن می‌کنیم، آن را داخل کیسه می‌کوبیم. بنابراین، وقتی کیسه‌ای را جمع می‌کنید، آن را خیلی محکم بسته‌بندی می‌کنید،

okay, so you get as much as you can as much as  possible into a very small space when there's  

خوب، بنابراین تا جایی که می‌توانید به فضایی بسیار کوچک وارد می‌شوید، وقتی

really no room left. So he crammed as many clothes  as possible into the bag, so that he could bring  

واقعاً جایی باقی نمانده است. بنابراین او تا آنجا که ممکن بود لباس‌ها را در کیف جمع کرد تا بتواند

it on the plane as hand luggage. So he didn't want  to pay any extra charge to the airline company.  

آن را به عنوان چمدان دستی در هواپیما بیاورد. بنابراین او نمی‌خواست هیچ هزینه اضافی به شرکت هواپیمایی بپردازد.

So he crammed as much as possible into his small  bag, so that he could carry it on as hand luggage.  

بنابراین تا آنجا که ممکن بود در کیف کوچکش جمع کرد تا بتواند آن را به عنوان چمدان دستی حمل کند.

He crammed three chocolates into his  mouth so that no one else could get  

او سه شکلات را در دهانش کوبید تا هیچ کس نتواند

one Rra-rra.. He crammed three chocolates into  his mouth so that no one else could get one.

یک رارا-را بگیرد. او سه شکلات را در دهانش کوبید تا هیچ کس دیگری نتواند یکی را بگیرد.

The next verb is to devise and not just be  careful here with the spelling DEVISE and  

فعل بعدی deise است و در اینجا فقط مراقب املای DEVISE و

the pronunciation to devise. And when we  devise something, we come up with a plan  

تلفظ به deise نباشید. و وقتی چیزی را طراحی می‌کنیم، به یک برنامه

or some something innovative Yeah, so to devise  a plan would be good a good expression to use.  

یا چیز خلاقانه می‌رسیم، بنابراین طرح یک طرح بیان خوبی برای استفاده خواهد بود.

He devised a clever way to increase sales  in the company. He devised a clever way to  

او روشی هوشمندانه برای افزایش فروش در شرکت ابداع کرد. او روشی هوشمندانه برای

increase sales in the company. Who is going to  devise a plan for the launch of a new product?  

افزایش فروش در شرکت ابداع کرد. چه کسی می‌خواهد برنامه‌ای برای عرضه محصول جدید طراحی کند؟

Who is going to put forward themselves or to  volunteer to devise a plan for the launch of  

چه کسی قرار است خود را مطرح کند یا داوطلب شود تا طرحی برای عرضه

a new product. So to devise is to come up with  a plan or to come up with something innovative.

محصول جدید طراحی کند. بنابراین تدبیر کردن به معنای ارائه یک برنامه یا ارائه چیزی نوآورانه است.

To dwell. Next one to dwell. Now, this can have  a couple of meanings, okay. So we can dwell when  

ساکن شدن. بعدی برای سکونت. حالا، این می تواند چند معنی داشته باشد، بسیار خوب. بنابراین زمانی که

we're talking about living somewhere. But we can  also dwell when we're thinking about something,  

در مورد زندگی در جایی صحبت می کنیم، می توانیم ساکن شویم. اما زمانی که به چیزی فکر می‌کنیم،

when we're thinking for a long time. Okay, so to  dwell in the countryside. He likes to dwell in the  

زمانی که برای مدت طولانی فکر می‌کنیم، می‌توانیم ساکن شویم. خوب، پس در حومه شهر زندگی کنید. او دوست دارد در

countryside away from the big city. Yeah. Okay.  So it's quite a formal way to, to say to live,  

حومه شهر دور از شهر بزرگ زندگی کند. آره باشه. بنابراین این یک روش کاملاً رسمی برای زندگی کردن است،

right? Or he's been dwelling on the past too  long to dwell on the past means to think about  

درست است؟ یا او بیش از حد به گذشته فکر کرده است و نمی‌تواند به گذشته فکر کند، به این معنی است که درباره

what happened in the past, perhaps he misses the  old way of his life, okay. So we can dwell in  

آنچه در گذشته اتفاق افتاده فکر می‌کند، شاید او راه قدیمی زندگی‌اش را از دست داده، باشه. بنابراین ما می‌توانیم در حومه

the countryside means to, to live there to enjoy  the peace and quiet, okay? Or we can dwell on the  

شهر زندگی کنیم و در آنجا زندگی کنیم تا از آرامش و آرامش لذت ببریم، خوب است؟ یا می‌توانیم در

past, where we think about something that happened  in the past, and perhaps our present life isn't  

گذشته فکر کنیم، جایی که به چیزی فکر می‌کنیم که در گذشته اتفاق افتاده است، و شاید زندگی کنونی ما

so interesting or isn't so enjoyable, okay? So to  dwell on the past, or to dwell in the countryside.

چندان جالب نباشد یا آنقدرها لذت‌بخش نباشد، خوب؟ بنابراین برای سکونت در گذشته یا اقامت در حومه شهر.

Next to eradicate. Now when we say eradicate is  a very formal word, and it means to wipe out,  

در کنار ریشه کنی. حالا وقتی می‌گوییم ریشه‌کن کردن کلمه‌ای بسیار رسمی است، و به معنای از بین بردن،

to wipe out completely okay, so we often use it  in say when we're talking about wars, okay, so the  

پاک کردن کاملاً خوب است، بنابراین اغلب از آن برای گفتن اینکه درباره جنگ صحبت می‌کنیم، استفاده می‌کنیم، بسیار خوب، بنابراین

enemies were eradicated after days of fighting  to be eradicated to be completely wiped out.  

دشمنان پس از چند روز جنگ ریشه‌کن شدند. ریشه کن شود تا کاملاً از بین برود.

The Health Organisation in many countries work  really hard to eradicate some key diseases for  

سازمان بهداشت در بسیاری از کشورها واقعاً سخت کار می کند تا برخی از بیماری های کلیدی

example, like measles. So there's a campaign  carried out in many countries to warn and make  

مانند سرخک را ریشه کن کند. بنابراین کمپینی در بسیاری از کشورها برای هشدار دادن و

parents aware of the dangers of measles. So  they carry out inoculations and vaccinations  

آگاه کردن والدین از خطرات سرخک انجام شده است. بنابراین آنها تلقیح و واکسیناسیون انجام می دهند

to eradicate those countries from the  effects of measles. So we can eradicate  

تا آن کشورها را از اثرات سرخک ریشه کن کنند. بنابراین می‌توانیم

an army through fighting and bombing, or we  can eradicate some really serious diseases  

یک ارتش را از طریق جنگ و بمباران ریشه‌کن کنیم، یا می‌توانیم برخی از بیماری‌های واقعاً جدی

like measles or TB, through some programme of  vaccinations and inoculations. To eradicate.

مانند سرخک یا سل را از طریق برنامه‌ای از واکسیناسیون و تلقیح ریشه‌کن کنیم. برای ریشه کن کردن.

Next to evolve, evolve, okay? And evolve  means to change gradually. Okay? So it's  

بعد برای تکامل، تکامل، خوب؟ و تکامل به معنای تغییر تدریجی است. باشه؟ بنابراین

not a suddenly, overnight, it's to  change gradually or to develop Okay,  

یک شبه ناگهانی نیست، بلکه باید به تدریج تغییر کرد یا توسعه یافت بسیار خوب،

so lots of things evolve. He has  evolved into a handsome young man. He  

بنابراین خیلی چیزها تکامل می‌یابند. او به یک مرد جوان خوش تیپ تبدیل شده است. او

has evolved into a handsome young man. The  business has evolved over 20 years and is  

به یک مرد جوان زیبا تبدیل شده است. کسب و کار بیش از 20 سال تکامل یافته است و

now the leading provider of those services.  So the business has evolved over a period of  

اکنون ارائه‌دهنده پیشرو این خدمات است. بنابراین، کسب‌وکار طی یک دوره   20 ساله تکامل یافته است

20 years, and is now the leading provider of  financial services or Consultancy Services.

و اکنون ارائه‌دهنده پیشرو خدمات مالی یا خدمات مشاوره است.

Next verb we have is to fumble, fumble. It's  quite informal to fumble, and it means to handle  

فعل بعدی که داریم fumble, fumble است. دست و پا زدن کاملا غیررسمی است، و به معنای برخورد با

something in a clumsy way. So maybe you're  just dropping things or breaking things or  

چیزی به شیوه ای ناشیانه است. بنابراین شاید شما فقط چیزهایی را رها می کنید یا چیزهایی را می شکنید یا در

you fumble around trying to find something  that you cannot locate. So while trying to  

تلاش برای پیدا کردن چیزی هستید که نمی توانید پیدا کنید. بنابراین در حالی که سعی می‌کرد از

use the new mouse on his laptop, he fumbled  around and made many mistakes in his emails  

ماوس جدید روی لپ‌تاپ خود استفاده کند، در ایمیل‌ها یا ارائه‌اش اشتباهات زیادی مرتکب شد

or his presentation. Okay, so he fumbled around  with the mouse trying to get work it correctly.  

. بسیار خوب، پس او با ماوس در تلاش بود تا به درستی کار را انجام دهد.

She fumbled in her handbag, trying to find her  car keys. She fumbled in her handbag, trying to  

او در کیف دستی‌اش غوغا کرد و سعی کرد کلیدهای ماشینش را پیدا کند. او در کیف دستی‌اش غوغا کرد و سعی کرد

locate her car keys. Okay, so to fumble to handle  something in a clumsy fashion or in a clumsy way.

کلید ماشینش را پیدا کند. بسیار خوب، پس برای رسیدگی به چیزی به شکلی ناشیانه یا ناشیانه تلاش کنید.

To intimidate is the next verb to intimidate.  Well, when we intimidate somebody, we usually  

ترساندن فعل بعدی ترساندن است. خوب، وقتی کسی را می ترسانیم، معمولاً

frighten them into doing something that we want  them to do okay to intimidate somebody. His boss,  

او را می ترسانیم که کاری را انجام دهد که می خواهیم او برای ترساندن کسی خوب انجام دهد. رئیس او

always intimidated him. He used to stand over him  until he finished the work. So he intimidated him  

همیشه او را می ترساند. او عادت داشت بالای سرش ایستاد تا کار را تمام کند. پس او را

by standing over him watching and waiting for  him to finish the work that he had given him.  

با ایستادن بر فراز او و تماشای او ترساند و منتظر ماند تا کاری را که به او داده بود تمام کند.

Don't be intimidated by his voice. He's  really a kind, gentle person. Don't be  

از صدای او نترسید. او واقعاً فردی مهربان و مهربان است.

intimidated by his voice. He's really  a kind, generous or gentle person. So  

از صدای او نترسید. او واقعاً فردی مهربان، سخاوتمند یا مهربان است. بنابراین

somebody with a big deep voice might sound very  intimidating. What are you doing? But in fact,  

شخصی با صدای عمیق و بزرگ ممکن است بسیار ترسناک به نظر برسد . چه کار می کنی؟ اما در واقع،

he's really a nice guy when you get to know him.  So to be intimidated by the sound of his voice,  

وقتی با او آشنا می‌شوید، او واقعاً پسر خوبی است. بنابراین ترسیدن از صدای صدای او،

or intimidated by the fact that somebody stands  over your shoulder watching every move you make.

یا ترساندن از این حقیقت که یک نفر بالای شانه شما ایستاده و هر حرکتی که انجام می دهید را تماشا می کند.

Jettison, okay, this is an interesting word and  is really more associated with modes of travel  

جتیسون، خوب، این کلمه جالبی است و بیشتر با حالت‌های سفر

like ships, and aeroplanes. Okay? So ships and  aeroplanes. And it means to get rid of something,  

مانند کشتی و هواپیما مرتبط است. باشه؟ بنابراین کشتی‌ها و هواپیماها. و به معنای خلاص شدن از چیزی است،

okay to get rid of something is to jettison  something okay to get rid of or to throw  

خوب خلاص شدن از چیزی، رها کردن چیزی است که خلاص شدن از آن یا

away. Okay. But as I said, it's usually  used when we're referring to planes and  

دور انداختن آن مشکلی ندارد. باشه. اما همانطور که گفتم، معمولاً وقتی به هواپیماها و کشتی‌ها اشاره می‌کنیم استفاده می‌شود

ships. The plane had to fly around in  circles over the airport and jettison  

. هواپیما قبل از فرود اضطراری باید به صورت دایره‌ای بر فراز فرودگاه پرواز می‌کرد و

some excess fuel before it made an emergency  landing to jettison some excess fuel before  

قبل از فرود اضطراری، مقداری سوخت اضافی را پرتاب می‌کرد تا قبل از فرود اضطراری، مقداری سوخت اضافی را پرتاب کند

it made an emergency landing. So perhaps there  was a problem with the plane and had to return  

. بنابراین شاید هواپیما مشکلی داشت و مجبور شد

to the airport. But before it could land,  it had to jettison some fuel in case there  

به فرودگاه برگردد. اما قبل از فرود آمدن، در صورت بروز حادثه، باید مقداری سوخت را رها می‌کرد

was an accident. So it flew around for an hour  overhead and then made its emergency landing.  

. بنابراین یک ساعت در بالای سرش پرواز کرد و سپس فرود اضطراری خود را انجام داد.

The cruise ship jettisons wastewater into the  oceans as it's travelling from one continent to  

کشتی کروز هنگام حرکت از قاره ای به قاره دیگر، فاضلاب را به اقیانوس ها پرتاب می کند

another. So the cruise ship jettisons or dumps  or throws away wastewater into the oceans from  

. بنابراین، کشتی کروز فاضلاب را از

showers and toilets and everything else.  Like so it jettisons all the dirty water.

دوش‌ها و توالت‌ها و هر چیز دیگری به اقیانوس‌ها می‌ریزد یا می‌ریزد یا دور می‌اندازد. مانند این است که تمام آب کثیف را دفع می کند.

Next to ponder, to ponder, and to ponder  means to think about a decision before you  

بعد تامل کردن، تامل کردن، و تامل کردن به این معنی است که قبل از انجام

come up with some action or before you reach your  decision. So you're thinking about the decision  

کاری یا قبل از اینکه به تصمیم خود برسید، درباره یک تصمیم فکر کنید . بنابراین شما در مورد تصمیم

carefully. Before you reach whatever decision  you want to make. And we we refer to ponder.  

با دقت فکر می‌کنید. قبل از اینکه به هر تصمیمی برسید . و ما به تأمل اشاره می کنیم.

He pondered his future over a long, slow glass  of wine. Okay, he pondered his future over slow  

او در مورد آینده‌اش با یک لیوان شراب طولانی و آهسته فکر کرد . خوب، او در مورد آینده خود در مورد

or long, slow glass of wine. So he was thinking  about what he had to do or what he wanted to do,  

لیوان شراب آهسته یا طولانی و آهسته فکر کرد. بنابراین او به این فکر می کرد که چه باید بکند یا چه کاری می خواست انجام دهد،

or what he was going to say to his boss, or  perhaps he was thinking of handing in his  

یا قرار بود به رئیسش چه بگوید، یا شاید به این فکر می کرد که استعفای خود را تحویل دهد

resignation, or he perhaps has already handed  it in. So he is thinking about the next step  

، یا شاید قبلاً آن را تحویل داده باشد . به گام بعدی

in his career over a long slow glass of wine.  She pondered his proposal over the weekend. She  

در حرفه خود با یک لیوان طولانی شراب فکر می کند. او در آخر هفته به پیشنهاد او فکر کرد. او

was not sure whether he was Mr. Right. So  he had proposed marriage on the Friday. So  

مطمئن نبود که آیا او آقای درست است یا خیر. بنابراین او در روز جمعه پیشنهاد ازدواج داده بود. بنابراین

she pondered his proposal of marriage over the  weekend, not knowing whether he was Mr. Right?  

او در آخر هفته به پیشنهاد ازدواج او فکر کرد ، بدون اینکه بداند آیا او آقای درستی است؟

Perhaps he was Mr. Wrong. Yep.  Okay. So she pondered his proposal.

شاید او آقای اشتباه بود. بله باشه. بنابراین او به پیشنهاد او فکر کرد.

To prompt somebody. To prompt is the  next verb. And when we prompt somebody,  

برای تلقین به کسی درخواست کردن فعل بعدی است. و وقتی از کسی درخواست می‌کنیم،

we give them a clue or a little bit of a push,  or a little gentle reminder of something. Okay,  

سرنخی یا کمی فشار، یا یادآوری ملایمی از چیزی به او می‌دهیم. بسیار خوب،

so he prompted me that the meeting was  going to take place in an hour's time,  

پس او به من گفت که جلسه قرار است یک ساعت دیگر برگزار شود،

just in case I had forgotten. So he prompted  me, he reminded me that the meeting was going  

فقط اگر فراموش کرده باشم. بنابراین او مرا تشویق کرد ، او به من یادآوری کرد که جلسه قرار است

to take place in an hour's time, in case I had  forgotten just because I forgot the last one.  

یک ساعت دیگر برگزار شود، در صورتی که فراموش کرده بودم فقط به این دلیل که آخرین جلسه را فراموش کرده بودم.

Okay. I struggled to find the correct answer, but  the teacher was able to prompt me and I worked it  

باشه. برای یافتن پاسخ صحیح تلاش کردم، اما معلم توانست مرا تشویق کند و

out in the end. So the I was struggling to  find the answer to the mathematics problem,  

در نهایت آن را انجام دادم. بنابراین من برای یافتن پاسخ مسئله ریاضی تلاش می‌کردم،

but the teacher prompted me, I was able to  prompt me and I worked out the answer in the  

اما معلم از من خواست، توانستم به من تذکر بدهم و در پایان جواب را پیدا کردم

end. So to prompt give a gentle little push or  a little reminder or a little bit of help. Okay.  

. بنابراین برای درخواست، یک فشار کوچک ملایم یا یادآوری کوچک یا کمی کمک کنید. باشه.

So if you were going to a pub quiz, for example,  the quizmaster whoever set the questions might  

بنابراین، برای مثال، اگر به یک مسابقه میخانه می‌روید، مدیر آزمون هر کسی که سؤالات را تنظیم می‌کند ممکن است

make an announcement that there was no prompts  to be given to anyone when he was asking the  

اعلام کند که وقتی سؤالات را می‌پرسد، هیچ درخواستی برای دادن به کسی وجود ندارد

questions that there was no prompts to be given to  anybody while he was asking the questions, okay.

که در حین پرسیدن سؤالات، هیچ درخواستی برای دادن به کسی وجود ندارد. او سوالات را می پرسید، باشه.

So the next verb is to repeal. Repeal. Now,  

پس فعل بعدی لغو است. لغو اکنون،

earlier on, we spoke about laws that might be  abolished. So we can also repeal certain laws,  

قبلاً، درباره قوانینی صحبت کردیم که ممکن است لغو شوند. بنابراین ما می‌توانیم قوانین خاصی را نیز لغو کنیم،

okay? And it always refers to legal matters when a  law is no longer necessary or no longer required,  

خب؟ و زمانی که قانون دیگر ضروری نیست یا دیگر مورد نیاز نیست، همیشه به موضوعات حقوقی اشاره می‌کند،

it is often repealed or indeed revoked is another  word we can use. So the law relating to the public  

اغلب لغو می‌شود یا در واقع لغو می‌شود، کلمه دیگری است که می‌توانیم استفاده کنیم. بنابراین، قانون مربوط به مردم   که به

allowing them to graze their cattle on the  city square was repealed as it was outdated.  

آنها اجازه می داد تا گاوهای خود را در میدان شهر چرا کنند، به دلیل قدیمی بودن لغو شد.

Nobody keeps cattle in the city anymore. So  it was repealed because it was out of date.  

دیگر کسی در شهر گاو نگهداری نمی کند. بنابراین به دلیل قدیمی بودن لغو شد. نمایندگان شهروندان

The government have been approached by  the citizens' representatives to repeal  

با دولت تماس گرفته اند تا

many outdated laws relating to women. Okay, so  the government has been approached by citizens  

بسیاری از قوانین قدیمی مربوط به زنان را لغو کند. بسیار خوب، پس

groups or representatives to repeal outdated  laws relating to women and females, okay,  

گروه‌ها یا نمایندگانی از دولت برای لغو قوانین قدیمی مربوط به زنان و زنان درخواست کرده‌اند، بسیار خوب،

so this again about laws and outdated activities.  So we either repeal the law or we revoke them.

پس این دوباره در مورد قوانین و فعالیت‌های قدیمی است. بنابراین یا قانون را لغو می کنیم یا لغو می کنیم.

And in fact, revoke is our next verb. So revoke  and repeal are synonyms of each other. But there  

و در واقع revoke فعل بعدی ماست. بنابراین لغو و لغو مترادف یکدیگر هستند. اما

are other things we can revoke. For example, we  can revoke a will. So if somebody writes his will,  

موارد دیگری وجود دارد که می‌توانیم آن را لغو کنیم. برای مثال، می‌توانیم یک وصیت نامه را لغو کنیم. بنابراین اگر کسی وصیت نامه خود را بنویسد،

and then a month or two months or six months  before he dies, he revokes his previous will,  

و سپس یک ماه یا دو ماه یا شش ماه قبل از مرگ، وصیت نامه قبلی خود را باطل می کند،

and makes a new will, okay, so to revoke means to  a null, cancel, or to take back so in this case,  

و وصیت نامه جدیدی می کند، بسیار خوب، پس ابطال به معنای باطل کردن، لغو یا پس گرفتن آن است. در این صورت،

he revoked his previous will, in favour of  a new will. Or if you continuously break the  

او وصیت قبلی خود را به نفع وصیت جدید لغو کرد. یا اگر به‌طور مداوم

speeding limits, and you're continuously getting  fined, a judge might revoke your driving licence.  

محدودیت‌های سرعت را زیر پا بگذارید و مدام جریمه شوید، ممکن است قاضی گواهینامه رانندگی شما را باطل کند.

Okay. So if your driving licence is revoked,  it means it's cancelled. And you have to take  

باشه. بنابراین اگر گواهینامه رانندگی شما باطل شود، به این معنی است که لغو شده است. و شما باید

the test again. So if you're repeatedly break  the rules or the or the speeding laws, then  

دوباره در آزمون شرکت کنید. بنابراین، اگر مکرراً قوانین یا قوانین سرعت غیرمجاز را زیر پا بگذارید،

you might run the risk of getting your driving  driving licence revoked, cancelled, okay or not.

ممکن است خطر لغو گواهینامه رانندگی خود را داشته باشید، چه خوب یا نه.

Next verb to quibble. To quibble is an  unusual word quibble, okay? And it's quite  

فعل بعدی به quibble. حرف زدن یک کلمه غیرعادی است، خوب؟ و کاملا

informal. And it means to argue or disagree  about very trivial, very small matters.  

غیر رسمی است. و به این معنی است که در مورد مسائل بسیار پیش پا افتاده و بسیار کوچک بحث یا اختلاف نظر داشته باشید.

My only quibble was the distance that they  had to walk to the restaurant. So I went to  

تنها بحث من مسافتی بود که باید تا رستوران پیاده روی می کردند. بنابراین من

this wonderful hotel for a holiday and it was  absolutely beautiful. The rooms were fantastic,  

برای تعطیلات به این هتل فوق‌العاده رفتم و کاملاً زیبا بود. اتاق‌ها فوق‌العاده بودند،

but my only quibble was the fact of the distance  they had to walk to each of the restaurants. Okay,  

اما تنها بحث من این بود که آنها تا هر یک از رستوران‌ها باید پیاده روی کنند. بسیار خوب،

so not a very important complaint. Okay. And the  other example would be, they are always quibbling  

پس شکایت خیلی مهمی نیست. باشه. و مثال دیگر این است که آن‌ها همیشه

about the smallest detail on the bill. So when  they go out for a meal together, they're always  

درباره کوچک‌ترین جزئیات صورت‌حساب سر و کله می‌زنند. بنابراین وقتی با هم برای صرف غذا بیرون می‌روند، همیشه

quibbling over the last two cents or 10 cents or  20 cents, and it doesn't really matter at all,  

درباره دو سنت یا 10 سنت یا 20 سنت آخر سر و کله می‌زنند ، و واقعاً اصلاً مهم نیست،

but they're trivial matters. But they're always  quibbling or arguing about them. To quibble.

اما آنها مسائل بی‌اهمیتی هستند. اما آنها همیشه درباره آنها دعوا یا بحث می کنند. لجبازی کردن

And then to startle. To startle means to surprise  someone unexpectedly. To startle. When the bird  

و سپس مبهوت کردن. مبهوت کردن به معنای غافلگیر کردن غیرمنتظره کسی است. مبهوت کردن. وقتی پرنده

flew and hit my window I was startled as I was  sleeping in the chair. So I was having a quick  

پرواز کرد و به پنجره ام برخورد کرد، وقتی روی صندلی خوابیده بودم، مبهوت شدم. بنابراین من چهل

forty winks in the chair and heard a bang against  the window. So I was startled by the noise because  

چشمک سریع روی صندلی می زدم و صدای ضربه ای به پنجره شنیدم. بنابراین من از سر و صدا وحشت زده شدم زیرا

a bird had hit the window while I was sleeping.  Okay. All when I returned home early from work,  

هنگام خواب پرنده ای به پنجره برخورد کرده بود. باشه. همه وقتی که زود از سر کار به خانه برگشتم،

I started a burglar trying to break into my  house. So I came home early, and there was  

یک سارق را شروع کردم که سعی می کرد به خانه ام نفوذ کند . بنابراین من زود به خانه آمدم، و

somebody trying to get in through the front or the  back window, and they started am I surprised him,  

کسی بود که سعی می کرد از جلو یا پشت پنجره وارد شود، و آنها شروع کردند، من او را غافلگیر کردم، و

and he ran off and I called the police trying  to, to catch it. Okay, so to startle somebody.

او فرار کرد و من با پلیس تماس گرفتم تا آن را بگیرم. خوب، پس برای مبهوت کردن کسی.

Okay, so there you have 20 Yep, 20 verbs. They're  interesting verbs. Some of them are a little bit  

خوب، پس شما 20 بله، 20 فعل دارید. آنها افعال جالبی هستند. برخی از آنها کمی

unusual, some of them are formal. So these are  going to help you to improve your vocabulary.  

غیر معمول هستند، برخی از آنها رسمی هستند. بنابراین این موارد به شما کمک می‌کنند تا دایره لغات خود را بهبود بخشید.

Try and pick some of them out, try to practice  them, try to put them into your own sentences.  

سعی کنید و برخی از آنها را انتخاب کنید، سعی کنید آنها را تمرین کنید، سعی کنید آنها را در جملات خود قرار دهید.

And as always, if you need some extra help,  some extra examples or additional information,  

و مثل همیشه، اگر به کمک اضافی، چند مثال یا اطلاعات اضافی نیاز دارید،

just come back to me. And if you do like this  particular lesson, then please like the video,  

فقط به من مراجعه کنید. و اگر این درس خاص را دوست دارید، لطفاً ویدیو را لایک کنید،

and if you can subscribe to this channel,  because it does, it really, really helps. Okay,  

و اگر می‌توانید در این کانال مشترک شوید، زیرا واقعاً، واقعاً کمک می‌کند. خوب،

so hopefully you can practice those particular  verbs and get ready for the next lesson. So this  

پس امیدوارم بتوانید آن افعال خاص را تمرین کنید و برای درس بعدی آماده شوید. بنابراین این  این

is Harry saying thank you for watching this lesson  and joining me and I'll see you the next time.

است که هری می‌گوید از شما برای تماشای این درس تشکر می‌کنم و به من پیوستید و دفعه بعد شما را می‌بینم.